این روزها که شرایط انسانی در غزه بشدت وخیم است و تصاویر کودکان غزه دل همه مردم دنیا را خون کرده است، رضا پهلوی و تجزیه طلبان بدنبال تخریب ایران هستند. فلسطین نشان داد که هر فردی یا جریانی که در دنیا وجدان و روح آزاد دارد، رفتار صهیونیست ها را جنون آمیز می بیند و خود را در کنار مردم بی دفاع غزه می بیند. اما مشخص شدن که در کنار صهیونیست ها کسانی هم هستند که در عمل و رفتار خود، بدنبال تایید رفتار اسرائیلی ها باشند.
رضا پهلوی که در جریان آشوب های سال اخیر خود را در مقام دفاع از جایگاه زن معرفی می کرد، هیچ گونه واکنشی به شهادت صدها زن فلسطینی نداشت. مساله ای که نشان داد پهلوی هیچگاه از صهیونیست ها جدا نیستند. در قضیه حمله رژیم صهیونیستی نیز وی در مصاحبه ای با شبکه تلویزیونی «فاکس نیوز» به بهانه نبرد مقاومت فلسطین با رژیم اشغالگر قدس با انتقاد از رفتار غرب در مواجهه با ایران گفته است: « راهحل نهایی و آنچیزی که من سالهاست توصیه کردهام این است که اگر میخواهید برای این مسئله راه حل را پیدا کرده و سرطان را درمان کنید باید چشم اختاپوس را کور کنید نه اینکه فقط با بازوهای او بجنگید.»
این صراحت لهجه رضا پهلوی و توصیهاش به آمریکا و اسرائیل، عیانکردن وجه پنهان شخصیتی است که همواره سعی داشت از چشمها پنهان کند و چهرهای موجه از خود ارائه دهد اما در برهههای حساس و تنگناهاست که افراد ماهیت واقعی خود را نشان میدهند.
فحوای کلام او چیست؟ تجویز حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران، به خاک و خون کشیدن کشور و کشتن مردم. برای چه؟ برای ساقطکردن نظام جمهوریاسلامی و بهدست گرفتن قدرت!
هر چند این اظهارات پهلوی، ناشی از بیگانگی او و عدم ارتباط با واقعیت است و صرفاً در جهان توهمی وی، امکان تحقق چنین خواستههایی وجود دارد که اگر غیر از این بود و چنین توانایی برای ایالاتمتحده و رژیمصهیونیستی وجود داشت، تاکنون این اتفاق رخ میداد. ساقطکردن جمهوریاسلامی، نابودی ایران و تجزیه آن، خواسته ذاتی غرب است اما بین آرمانها و واقعیتها تفاوتهای بارزی وجود دارد.
در خارج از مختصات ذهنی رضا پهلوی که واقعیت بر توهم غلبه دارد و سیاستمداران با محاسبه و سبک و سنگین کردن دست به کنشگری میزنند، مدتهاست که استفاده از گزینه نظامی برای غربیها از روی میز برداشته شده و تنها راه موجود آنها برای ضربهزدن به ایران، چیزی جز تحریم نیست.
اما پهلوی و پهلویها که در فضای سیاست تنفس نکرده و ارتباطشان با این وادی در سطحیترین شکل ممکن است، از درک چنین مسائلی عاجزند که اگر غیر از این بود بدین شکل سخنپراکنی نمیکردند اما همین سخنان سطحی، کارکردی بسیار مهم و البته مفید برای جامعه ایرانی دارد.
افکار عمومی میتواند به ذات اپوزیسیونی پی ببرد که برای رسیدن به آمال و آرزوهایش و تصاحب تاج و تخت قدرت، حاضر است کشور و میلیونها نفر از مردم ایران قربانی شوند؛ کسانی که ایران را به مثابه لیبی میخواهند؛ کشوری ویران که ارمغان غرب برای آن پس از حمله نظامی، پا گرفتن بازار «بردهفروشی» است و یا تبدیلشدن ایران به افغانستان و عراقی دیگر که غرب آنها را به تلی از خاکستر تبدیل کرد.