صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۰۶ آذر ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۲  ، 
کد خبر : ۳۵۳۶۰۵

ابوالفضل مایی

پایگاه بصیرت / سیدمحمدحسین بهجت تبریزی(شهریار)/ گروه جوان
یکی از روزهای تابستان سال ۱۳۶۵، از روابط عمومی ریاست‌جمهوری زنگ زدند و گفتند که آقای رئیس‌جمهور عزم تبریز دارند و مایل هستند ملاقاتی با استاد تدارک شود که بهتر است چند نفر از شعرای تبریز هم در آن دیدار ملتزم و مشایع باشند.
روز بعدش معظم‌له به تبریز آمدند و چون حضور ایشان در منزل استاد یا منزل روز ورود آقا که منزل امام جمعه وقت بود، مناسب نبود، سالن استانداری را در نظر گرفتیم و حدود ۲۰ تا ۳۰ نفر از شعرای تبریز را هم دعوت کردیم. بعد از نماز مغرب بنده استاد را از منزل‌شان به میعاد ملازمت کردم.
دیدار آقا و استاد حکایتی است که با کلام توصیف نمی‌شود. بسیار صحنه دلاویزی بود. از این جهت که من با تمام رفتارها و سکنات استاد حکیم آشنایی دارم، برای من این نوع استقبال از استاد بسیار شگفت‌انگیز بود. این دو همدیگر را به آغوش کشیدند و استاد تا دست آقا را در دست گرفت، گریه عجیبی کرد.
دست آقا را به سینه فشرد و گفت: «ابوالفضل مایی». آخر این چه شقاوتی است که با این دست چنین بکنند؟ منظره تاریخی بود. گریه امانش نمی‌داد و تا دقایقی بعد از اینکه هر دو جلوس فرمودند، استاد همچنان می‌گریست و هنگام نشستن هم چندی دست‌شان را روی دست آقا گذاشته بودند.
 
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی(شهریار)
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات