سیطره علوم انسانی غربی و مرجعیت آن در جهان مهمترین مانع در مسیر تحقق علوم انسانی اسلامی و قبولِ مرجعیت فکری غرب از سوی تعداد کثیری از اندیشمندان و دانشگاهیان، از موانع اصلی اسلامیسازی علوم است، به معنای حذف کامل علوم انسانی غربی و نادیده گرفتن مطلق آن نیست؛ اما نکته راهبردی در این است که جریان بینالمللیای وجود دارد که نفوذ علوم انسانی غربی در جوامع غیرغربی را به مثابه یک پروژه میبیند و به صورت برنامهریزی شده تلاش بر تداوم حاکمیت آن دارند. جریانی در داخل هم از گذشته وجود داشته است که شیفتگی و تبعیت تام آنها نسبت به فرآوردههای اندیشههای غربی در علوم انسانی، به گونهای است که رهبر فرزانه انقلاب از آن با تعبیر «بتپرستی» یاد کردهاند.(امام خامنهای 1384/10/29) مرحوم «حمید عنایت» در کتاب «وضعیت علوم اجتماعی در ایران» نیز در این باره نوشت، بسیاری از تحصیلکردگان ایرانی نه تنها به میراث اسلامی خود بیگانه بودند؛ بلکه برخی از آنها، تحقیق درباره آن را کاری بیهوده و فضلفروشانه و وسیله انحراف از عقاید مناسب دنیای مدرن میدانستند.(عنایت، 1374، 130ـ131) این گزاره واقعیت نفوذ علوم انسانی سکولار در جامعه روشنفکری و دانشگاهی ایران را به درستی توصیف میکند. دانشآموختگان علوم انسانی در كشورهای غربی در ادامه این وضعیت نیز همواره تلاش کردند دستاوردهای غربی این علوم را حفظ و روزآمد کنند. البته وجه پنهان این تلاش، در نفوذ قدرتهای غربی ریشه دارد که علاقهمندند مدیریت علوم انسانی همواره تحت اشراف آنها باشد. واقعیتی که «لاتوش» اینگونه ترسیم میکند: «غرب یک سحابى است که همانند دنیاى پاسکال (زبان برنامهنویسى) مرکزش در همه جا و محیطش هیچ جاست. غرب ماشین اجتماعى گستردهاى شده است که نقاط ثقل آن در مغز ماست و... علاقهمند است که منطق خود را به کل شرایط زندگى تعمیم دهد.» (لاتوش، 1379: 89) بنابراین، نکته حائز اهمیت این است که علوم انسانی همیشه تابعی از مدل ایدئولوژی حاکم بر عالَم غربمدرن بوده است. از سالهای 1970 میلادی به بعد که ایدئولوژی حاکم بر عالَم غرب مدرن یک ایدئولوژی نئولیبرال میشود، نتایج آن را به صراحت در رشتههای علوم انسانی، از جمله روانشناسی، اقتصاد، حقوق و علوم سیاسی، بهوضوح دیده میشود.(شهریار زرشناس، 1393/10/23) با توجه به این نکته اگرچه دانشگاههای غربی به مثابه متروپل و متعاقبا بخش قابل توجهی از دانشگاهها در جوامع غیرغربی که به مثابه اقمار آنها عمل می کنند، مروج علوم انسانی سکولار هستنند؛ اما باید اذعان کرد این دانشگاهها مستقیم و غیرمستقیم ثمره سیاستگذاریهای حکومتهای غربی بودند، یعنی بهلحاظ برنامهریزی و سیاستگذاری و ترویج برنامه و طرز ارائه نقشه جامع حرکت علمی علوم انسانی، تمام آنها از سوی دولتمردان و حاکمان برنامهریزی شده است.