در پاسخ به این اظهار نظر، غلامحسین کرباسچی، شهردار اسبق تهران، ضمن نقد این ایده عنوان کرده که مشکل تهران قابل حل است و نیازی به انتقال پایتخت نیست، بلکه اراده و مدیریت درست برای حل مشکلات پایتخت ضروری است. او معتقد است که بسیاری از مشکلات تهران ناشی از مسائل سیاسی و ضعف در مدیریت است که با کار کارشناسی قابل رفع هستند.
نگاه دولتها به مساله انتقال پایتخت
نکته مهم اما اینجاست که موضوع انتقال پایتخت از دهه ۱۳۶۰ شمسی (دهه ۱۹۸۰ میلادی) مطرح شده است. پس از جنگ ایران و عراق و با افزایش جمعیت تهران، مشکلاتی مانند آلودگی هوا، ترافیک سنگین و تراکم جمعیتی بیش از حد باعث شد که ایده انتقال پایتخت برای اولین بار به صورت جدی مطرح شود. این ایده به دلایل مختلف از جمله مسائل امنیتی، زیستمحیطی، و تمرکز بیش از حد امکانات و خدمات در تهران مورد توجه قرار گرفت.
در دوره ریاستجمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، با توجه به توسعه زیرساختها و بازسازی کشور پس از جنگ، برخی از سیاستمداران به موضوع انتقال پایتخت به مناطق دیگر فکر کردند. این موضوع در جلسات مختلفی در این دوران مورد بحث قرار گرفت، اما تصمیمگیری قطعی درباره آن انجام نشد. در دوره سید محمد خاتمی نیز با رشد جمعیت تهران و افزایش مشکلات زیستمحیطی و اجتماعی، بحث انتقال پایتخت مجدداً مطرح شد. این بار موضوع بهطور جدیتری در سطح نهادهای دولتی و مجلس بررسی شد. هرچند هیچ تصمیم قطعی اجرایی نشد، اما بررسیها و مطالعاتی در این زمینه صورت گرفت. در دوره محمود احمدینژاد هم موضوع انتقال پایتخت از تهران دوباره به میان آمد. احمدینژاد به تمرکززدایی از تهران و توزیع بهتر جمعیت در کشور علاقهمند بود. در این دوره طرحهای اولیهای برای انتقال پایتخت اداری به مناطقی مانند سمنان یا پردیس مطرح شد.
در دوره حسن روحانی نیز با افزایش مشکلات تهران، به ویژه در زمینه تراکم جمعیت و آلودگی هوا، موضوع انتقال پایتخت همچنان مورد بحث بود. در این دوره، مجلس شورای اسلامی نیز برخی طرحها برای بررسی امکانپذیری انتقال پایتخت را تصویب کرد. اما به دلیل پیچیدگیهای اجرایی و هزینههای بالا، این طرحها نهایی نشد. در دوره شهید ابراهیم رئیسی هم این موضوع دوباره به صورت جدی مطرح شد. و حالا بار دیگر مسعود پزشکیان، رئیسجمهور فعلی، از طرفداران انتقال پایتخت برای حل مشکلات تهران است و این موضوع را بهعنوان راهکاری جدی برای مقابله با معضلات تهران مطرح کرده است.
چرا مساله انتقال پایتخت از تهران به نتیجه نمیرسد؟
بر خلاف اصرار دولت ها به این مساله از دهه 70 تاکنون، باید گفت که اولا انتقال پایتخت، یک پروژه عظیم و هزینهبر است که شامل ساخت زیرساختهای جدید، تأسیسات اداری، ساختمانهای دولتی، و اسکان میلیونها نفر میشود. این پروژه نیاز به بودجه قابلتوجهی دارد که با توجه به محدودیتهای مالی و بودجهای کشور، تأمین آن بسیار دشوار است. از سوی دیگر انتقال پایتخت نیازمند برنامهریزی دقیق و طولانیمدت است. برای جابجایی ادارات، سازمانها و جمعیت گستردهای که در تهران مستقر هستند، نیاز به هماهنگی در سطوح مختلف دولتی و اجرایی وجود دارد.
همچنین تهران بهعنوان پایتخت اقتصادی و سیاسی ایران، مرکز تصمیمگیریهای کلان کشور است. جابجایی پایتخت میتواند بر این تمرکز تأثیر بگذارد و نگرانیهایی درباره کاهش کارایی تصمیمگیریهای سیاسی و اقتصادی ایجاد کند. بسیاری از زیرساختهای اصلی اقتصادی، بانکی و تجاری در تهران متمرکز شدهاند که انتقال آنها به منطقه جدید چالشبرانگیز است. نکته مهم دیگر این است که ایران با چالشهای مختلفی از جمله تحریمهای اقتصادی، تورم، مشکلات زیستمحیطی و بحرانهای منطقهای روبهرو بوده است. این مسائل باعث شده که انتقال پایتخت در اولویتهای اصلی دولتها قرار نگیرد و منابع مالی و اجرایی به مسائل دیگر اختصاص یابد. همچنین تهران به دلیل موقعیت جغرافیایی و دسترسی به شبکههای حملونقل ریلی و جادهای، موقعیت ویژهای دارد. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که انتقال پایتخت به منطقهای دیگر که از این دسترسیها برخوردار نباشد، میتواند مشکلات لجستیکی و مدیریتی ایجاد کند.
راهکاری جایگزین انتقال پایتخت
با توجه به شرایط فعلی مساله مهم این است که برای حل بحرانهای تهران، بهجای انتقال پایتخت، راهکارهای عملی و تخصصیتر میتوانند موثرتر باشند. توسعه شبکههای حملونقل عمومی مانند مترو، اتوبوسهای برقی، و زیرساختهای حملونقل پایدار، یکی از راهکارهای اصلی برای کاهش ترافیک و آلودگی هواست. شهرهایی مانند پکن و شانگهای از سیستمهای حملونقل عمومی گسترده بهره میبرند که در کاهش مشکلات شهرهای بزرگ بسیار مؤثر بوده است. همچنین ایجاد فضاهای سبز و پارکهای عمومی و تمرکز بر توسعه شهرهای هوشمند و پایدار با استفاده از فناوریهای مدرن مانند اینترنت اشیا و هوش مصنوعی میتواند کیفیت زندگی در شهر را بهبود بخشد. پروژههای مشابه در چین، مانند احیای فضاهای سبز شهری، نتایج مثبتی داشتهاند. بنابراین بهجای انتقال کامل پایتخت، توسعه شهرهای اطراف تهران و تشویق مردم به مهاجرت به این مناطق میتواند از تمرکز جمعیتی تهران کاسته و فشار را بر زیرساختهای آن کاهش دهد. این سیاست، مشابه اقدامات چین در توسعه شهرهای کوچکتر و متوسط است. در همین راستا با اجرای سیاستهایی که مهاجرت بیرویه به تهران را کنترل کند، میتوان جلوی رشد بیرویه جمعیت این شهر را گرفت. سیستمهایی مانند Hukou در چین میتواند الگوی مشابهی برای کنترل مهاجرت به پایتخت باشد. از این رو باید اذعان کرد یکی از مشکلات تهران، عدم همگونی در مدیریت شهری است. تمرکز بر مدیریت یکپارچه و افزایش کارایی شهرداریها و نهادهای محلی، میتواند در حل بسیاری از مشکلات مؤثر باشد. بسیاری از کارشناسان معتقدند که به جای تغییر پایتخت، بهبود مدیریت میتواند راهحل منطقیتری باشد.