دوران شاه:
تاریخچه حضور آمریکا به طور جدی در ایران به سالهای بعد از پایان جنگ جهانی دوم برمیگردد که مصادف با کاهش حضور نیروهای روس و انگلیس در کشور ما است در واقع تحولات جنگ دوم جهانی و حضور دو قدرت بزرگ جهانی آن روز، انگلستان و روسیه، نشان دهنده اهمیت ایران از نظر سیاسی و نظامی بود، آمریکاییها از این زمان با نفوذ در ایران و سازماندهی امور ارتش کشورها به گسترش روابط نظامی خود با ایران پرداختند این زمان مصادف با حاکمیت دولت مصدق و نیروهای ملی مذهبی بود، این زمان که مصادف با ملی شدن صنعت نفت در ایران و مناقشه سیاسی شاه و دولت مصدق است با گرایش شاه به آمریکاییها، امکان سقوط دولت مصدق توسط آنها فراهم میشود و آمریکا با فعالیتهای جاسوسی خود دولت مصدق را در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ساقط مینماید تا امکان قبضه کامل ساختار نظامی و سیاسی ایران به وجود آید و شاه تحتالحمایه آمریکا قرار میگیرد با این تحول سیل کمکهای نظامی و سیاسی با وامهای کلان اقتصادی از سوی آمریکا روانه ایران میشود و سازمان ارتش و ساختار اطلاعاتی کشور توسط نظامیان آمریکا و مأموران سازمان سیا بازسازی میشود. نفوذ گسترده آمریکا در امور ایران به مسائلی دیگر نیز کشیده شده به نحوی که آمریکاییها در اداره امور سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره ایران دخالت مستقیم میکردند، آنها در سال ۴۲ به واسطه دولت علم لایحه کاپیتولاسیون را ارائه دادند که به موجب آن، آمریکاییهای مقیم ایران دارای مصونیت قضایی هستند، که مورد تصویب مجلس سنای ایران قرار گرفت و موجب اعتراض امام خمینی و دستگیری ایشان و عده ای از مردم و روحانیون گردید، اما تسلط آمریکا بر ساختار سیاسی و نظامی کشور به حدی بود که ضمن تقویت دوباره نفوذ آن کشور، در ابعاد منطقهای ایران را به عنوان یکی از اقمار تمامعیار خود درآورد تا بتواند به وسیله ارتش آمریکا و ایران منافع حیاتی خود در خاورمیانه و منطقه خلیج فارس را حفظ نماید. در این راستا آمریکا ایران را در پیمانهای منطقهای چون پیمان بغداد و سنتو وارد کرد تا کمربند امنیتی مورد نیاز خود را تکمیل نماید. با تحولات ایران در سالهای دهه ۵۰ خصوصاً آغاز شعلههای انقلاب اسلامیایران، باعث فعالیت سیستمهای جاسوسی آن کشور با شدت بیشتر در جهت سرکوبی قیام مردمی شد. رئیسجمهور آمریکا بر ضرورت حفظ شاه تأکید کرد و ژنرالهایزر را برای فرماندهی ارتش ایران جهت سرکوب قیامهای مردمی روانه تهران کرد، که تلاشهای عناصر آمریکایی برای جلوگیری از شعله ور شدن آتش انقلاب سودی نبخشید و شاه سقوط کرد.
پیروزی انقلاب و عملکرد آمریکا
پیروزی انقلاب اسلامیبه رهبری امام خمینی باعث سردرگمی سیاستمداران آمریکایی در نحوه برخورد با ایران شد آنها که سالها در ساختار سیاسی ـ نظامیایران سرمایهگذاریهای کلان کرده بودند اکنون باحکومت اسلامی مواجه میشدند که آمریکا را باعث بدبختیهای خود میداند، این امر زمانی روشنتر شد که در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را اشغال کرده و اسناد عملکرد غیرقانونی آمریکا در امور ایران به دست آنها افتاد و باعث رسوایی اعتبار دولت کارتر گردید. دولت آمریکا برای بازگرداندن اعتبار از دست رفته خود رفتار خصمانهای را نسبت به انقلاب ایران در پیش گرفت و ضمن قطع رابطه با ایران در جریان عملیات طبس با پیاده کردن نیروهای نظامی خود در صحرای طبس درصدد آزادکردن گروگانهای خود در تهران برآمد، که دچار شکست نظامی وحشتناکی گردید و بر اعتبار نظامی آمریکا لطمه زیادی وارد آمد. تحولات فوق باعث افزایش رفتار خصمانه آن کشور نسبت به ایران گردید تا آنجا که درصدد برآمد چهره نظام اسلامیتازه تأسیس ایران را در صحنه جهانی و در افکار عمومیجهان تخریب نماید از سویی به همپیمانان خود در منطقه خلیج فارس چنین القا کرد که ایران درصدد صدور انقلاب خود و نابودی شماست و باعث بدبینی کشورهایی چون کویت، اردن، عربستان، عراق، امارات، بحرین و دیگر کشورها نسبت به تحولات انقلابی ایران گردید، در این میان همکاری با عراق و ترغیب غیرمستقیم آن کشور برای احساس خطر از ایران و کسب آمادگی نظامی در مقابل ایران ودر نهایت نظر مساعد نسبت به حمله به ایران اهمیت خاصی دارد. این کشور از سوی دیگر اقدام به تحریم تسلیحاتی ایران نمود که باعث قطع ارسال سلاحهای مورد نیاز کشورمان گردید درحالی که ساختار نظامیارتش ایران، همان ساختار آمریکایی بود. علاوه بر این آمریکا به طور غیرمستقیم در ایجاد بحرانهای پس از انقلاب با تأیید آنها دخالت کرد از جمله در بحران خوزستان که مستقیماً توسط عناصر عراقی مورد حمایت و هدایت قرارداشت یا دخالت در کودتای نوژه که توسط عناصر ضدانقلابی ارتش سازماندهی شده بود.
دوران جنگ ایران و عراق
با شروع جنگ دیدگاه و نحوه رفتار آمریکا نسبت به ایران وارد مرحله جدید و حساس گردید. برای زمامداران آمریکا امکان برخورد عملی و عینی با انقلاب اسلامیو نظام تازه تأسیس فراهم میگردید از سوی دیگر منافع منطقهای خود را بهتر تأمین میکرد. بنابراین شروع جنگ از سوی عراق، نقطه امیدی برای آمریکا بود تا بتواند در مقابل مشکلاتی که در اثر انقلاب ایران به وجود آمده بود، به نتایج بهتری برسد. از این رو با این حادثه، اشتیاق آمریکا برای بازگشایی سفارتش در بغداد، بیشتر شد. از سوی دیگر، آمریکا مسأله حمله عراق به ایران را واقعیتی میدانست که امکان داشت، منافعش را در خلیج فارس تهدید کند. بنابراین یکی از نگرانیهای دولت کارتر گسترش جنگ به خلیج فارس و تهدید جریان صدور نفت بود، یعنی اگر عراق در جنگ پیروز میشد و بر منابع نفت خلیج فارس، تسلط مییافت، تهدیدی جدید و جدی در منطقه به وجود میآمد. پیروزی ایران هم خطری بیشتر از عراق داشت. در نظر آمریکاییها، اگر ایران در جنگ پیروز میشد، انقلاب اسلامینیروی تازهای میگرفت که این امر دولتهای محافظهکار و هوادار غرب در منطقه خلیج فارس و شاید سراسر خاورمیانه را تهدید میکرد. پس سیاست آمریکا در این دوره بر این قرار گرفت که جنگ ایران و عراق، هیچ پیروزی نداشته باشد؛ و در نظر استراتژیستهای سیاست خارجی آمریکا، وضعیت مطلوب برای تحقق این امر زمانی ایجاد میشد که جنگ ایران و عراق در مرزهای دو کشور محدود شود و به کشورهای حاشیه خلیج فارس گسترش نیابد. همچنین امنیت خطوط کشتیرانی و تداوم جریان صدور نفت برای غرب تضمین شده و ثبات و تعادل در منطقه به وسیله برقراری توازن بین کشورهای منطقه، مستقر شود. علاوه بر این آمریکا امیدوار بود که جنگ سیاستهای رادیکال ایران را تعدیل کند و راه را برای آزادی گروگانهای آمریکایی و برقراری روابط سیاسی بین تهران و واشنگتن هموار سازد. در نهایت، این که، جنگ از راههای مسالمتآمیر حل و فصل شود و از پیروزی یکی از طرفین درگیر جنگ که نتیجه آن بی ثباتی در منطقه و به خطر افتادن منافع غرب و گسترش نفوذ شوروی بود جلوگیری شود. در چنین شرایطی آمریکا نسبت به جنگ ایران و عراق اعلام بیطرفی کرد ولی د عین حال اظهار داشت، برای این که جریان صدورنفت درمقابل تهدیدهای خارجی تضمین شود، آماده ارسال کمک نظامی به منطقه است و به دنبال آن، ۵اکتبر ۱۹۸۰ (13مهر ۱۳۵۹)، چهار فروند هواپیمای شناسایی آواکس به همراه سیستمهای حمایت زمینی را در اختیار عربستان قرار داد. این سیاست آمریکا تا آشکارشدن برتریهای ایران در جنگ، کماکان ادامه یافت اما با پیروزیهای بزرگ ایران در اواخر سال ۶۰ و بهار سال،۶۱ آمریکا با موضوع جنگ، حساستر برخورد کرد و اعلام کرد نگران است که ایران بر عراق پیروز شود؛ و سپس، به متزلزل ساختن عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج فارس مبادرت کند. بنابراین، وزیر دفاع آمریکا هم اظهار کرد که کشورش هر زمانی که صلاح بداند، از دوستان عرب خود در این جنگ پشتیبانی خواهد کرد. آمریکا در این مقطع کمک نظامی و تسلیحاتی به عراق را در صدر برنامهای خود قرار داد و وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که کمک به عراق برای واشنگتن در جهان عرب منافع زیادی به همراه خواهد داشت. وی پس از آن، به منطقه خلیج فارس سفر کرد و با سران کشورهای عرب مذاکره نمود تا بتواند سلاحهای بیشتری به آنها بفروشد وآنها را برای کمک فراوان به عراق، ترغیب نماید. در این زمان، آمریکا به دلیل نگرانی از سقوط عراق، خود نیز کمکهای نظامیاش را آغاز کرد و برای بیشترشدن امکان کمکهای کشور دوست و عرب، نام عراق را از لیست کشورهای تروریست خارج ساخت که این امر، محدودیت فروش سلاح به عراق را از بین برد؛ و امکان جدیدی برای برقراری روابط دیپلماتیک بین دو کشور ایجاد کرد. به دنبال آن، وزارت خارجه آمریکا طرحی برای کمک به عراق تهیه کرد که براساس آن، در آذر ماه ۱۳۶۱ مبلغ ۳۰۰ میلیون دلار وام برای خرید برنج و گندم به عراق واگذار شد و در مرحله بعد، یک میلیارد دلار دیگر نیز با شرایط بازپرداخت بسیار آسان، به این کشور پرداخت شد. بنابراین در این دوره، آمریکا برای تحت فشار قرار دادن ایران و کمک به عراق، اقدامات خود را به چهار مورد محدود کرد:
۱) تقویت وضعیت اقتصادی عراق؛
۲) ایجاد محدودیت در منابع ارزی ایران؛
۳) اجرای عملیات استانچ با هدف جلوگیری از فروش سلاح به ایران؛
۴) ایجاد محدودیت در استخراج و فروش نفت ایران»
از سوی دیگر، آمریکا در اواخر سال ۱۳۶۲، روابط خود را بطور کامل با عراق برقرار کرد تا از هرگونه امکان سقوط آن کشور جلوگیری نماید و با تصویب مجلس سنا کمکهای ذیل به عراق را در صدر برنامههای خود قرار داد:
۱) تخصیص حدود یک میلیارد دلار برای خرید محصولات کشاورزی؛
۲) تصمیم بانک صادرات و واردات آمریکا برای ضمانت ۸۵ درصد از ۷/۵ میلیارد دلار مبلغی که برای ساخت خط لوله نفتی عقبه لازم بود.
۳) حمایت آمریکا از قطعنامههای شورای امنیت برای محکومیت ایران؛
۴) حمایت شدید آمریکا از تحریم فروش تسلیحات به ایران.
در این میان کمکهای اطلاعاتی و شیمیایی آمریکا به عراق دارای اهمیت خاص بود که اخیراً توسط برخی از مطبوعات و رسانههای آمریکا فاش شده است. از جمله روزنامه نیویورک تایمز اخیراً اعلام کرده است که آمریکا در جریان جنگ ایران و عراق به بغداد اطلاعات جاسوسی داده است و منبع خبر را گزارش مأموران پیشین سازمان اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا میداند. آنها این اطلاعات را شامل جزییات اطلاعات جاسوسی مربوط به تغییر و تحولات نظامی و حملههای هوایی و نقشههای جنگی ایران میدانند که آمریکا آن را در اختیار عراق قرار میداد. همچنین مطبوعات آلمان فاش کردهاند که ریگان از قبل از نحوه استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی اطلاع داشته و برای موفقیت طرحهای عملیاتی عراق، جزییات مربوط به تجمع نظامیان ایران را در اختیار عراقیها قرار میداد. علاوه بر این طبق استنادات این منابع عراق بخش اعظمی از مواد و عوامل شیمیایی و بیولوژیک را در سالهای جنگ از آمریکا وارد میکرد که این مسأله در بررسی کارشناسان سازمان ملل و در سالهای اخیر روشن گردید.
ریگان که در این دوره ریاستجمهوری آمریکا را به عهده داشت با ظاهرشدن هرچه بیشتر تواناییها و قابلیتهای نظامی ایران، بیش از گذشته تأکید کرد که پیروزی ایران با منافع آمریکا مغایرت دارد؛ و پس از برقراری روابط کامل سیاسی با عراق، اطلاعات نظامیجبهههای نبرد را به وسیله دولت عربستان در اختیار عراق قرار داد. هم چنین، دولتهای اروپایی و عرب را تشویق کرد تا به عراق اسلحه ارسال نمایند. آمریکا نیز در سال، ۱۳۶۲ یک وام ۴۲۵ میلیون دلاری به عراق داد. عربستان سعودی ۶میلیارد دلار، اردن ۶۵میلیون دلار، فرانسه ۶۰۰ میلیون دلار و آمریکا دوباره ۹۵ میلیون دلار به عراق کمک کردند، در حالی که آمریکا در همین سال از تمام متحدان اروپایی و غیراروپایی خود خواست تا به ایران، سلاح نفروشند؛ و کشورهایی مثل کره شمالی را نیز تحت فشار قرار داد تا از فروش سلاح خودداری کنند. آمریکا در ادامه تشدید فشار بر ایران، نام ایران را در فهرست کشورهایی گنجاند که به اقدامهای تروریسم بینالمللی کمک میرسانند. کمکهای نظامی و سیاسی آمریکا به عراق همچنان ادامه پیدا کرد، اما از آغاز سال ۱۳۶۳ و در سالهای 1364 ـ 66 تلاشهای عراق برای گسترش ابعاد جنگ به خلیج فارس و بینالمللی کردن آن، ویژگیهای خاصی به عملکرد آمریکا بخشید، این اقدامات عراق، با حمله به پایانههای نفتی ایران در خارک ونیز حمله به نفتکشها و کشتیهای بزرگ نفتی شروع شد و در این زمان با افزایش حملات به کشتیها، ایران تهدید کرد که در صورت ادامه آنها تنگه هرمز را خواهد بست. آمریکا در پاسخ به تهدید ایران هشدار داد که این کشور هرگز اجازه نخواهد داد که این آبراه بر روی کشتیرانی بسته شود. به دنبال این هشدار، ناوگانهای آمریکا به همراه ناوگانهای ناتو به گشت زنی خود در آبهای منطقه خلیج فارس افزودند. در این زمان با هدایت آمریکا سیاست بایکوت سیاسی ایران و محکومیت آن کشور به علت نپذیرفتن صلح و مذاکره با عراق پیش گرفته شد که به دنبال آن، شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس تجاوز ایران به آزادی کشتیرانی را تهدیدی بر ضد ثبات و امنیت خود تلقی کرده و آن را خطری جدی برای صلح و امنیت بینالمللی دانستند و از شورای امنیت خواستند، به آن رسیدگی کند. شورای امنیت نیز با تصویب قطعنامهای حمله به کشتیهای تجاری را محکوم کرد و بطور تلویحی، ایران را مسؤول این حملات و ادامه جنگ دانست.
البته آمریکا در سال ۶۴و۶۵ تلاش کرد تا به نوعی روابط دوستانهای با ایران برقرار کند؛ و به این ترتیب، امکان نفوذ و تأثیر خود بر ایران را فراهم نماید. از این رو ترکیه و پاکستان در درجه اول و ایتالیا و آلمان در درجه دوم به عنوان حامیان این سیاست وارد صحنه شدند.
پیروزی ایران در سال ۱۳۶۴ وتصرف جزیره استراتژیک فاو در عملیات والفجر ۸ و عبور شگفتآور رزمندگان ایرانی از اروندرود، شرایط را برای سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران، سخت کرد. بنابراین، آن کشور کمکهای اطلاعاتی خود را به عراق دوباره در سطح گستردهای آغاز کرد و هواپیماهای عراقی براساس همین اطلاعات برای نخستین بار جزیره ایرانی سیری را مورد حمله هوایی قرار دادند. یک متخصص مسائل خاورمیانه درباره کمک آمریکا به عراق در مسأله فاو گفت: «دولت ریگان در زمینه تعیین استراتژی برای بازپسگیری جزیره فاو به مدت بیش از یک سال، با رژیم عراق همکاری داشت. کمکهای آمریکا به عراق مکمل کمکهای دریافتی این کشور از مصر، اردن و فرانسه بود، که شامل ارائه تاکتیکهای نظامی برای بازپسگیری فاو و ماکتسازی این شبه جزیره برای نشان دادن محل استقرار نیروهای ایرانی نیز بود» این نشان میداد، پیروزی ایران در تصرف جزیره فاو، برای آمریکاییها اهمیت خاصی داشت و تهدید بزرگ ناشی از آن، برای منافع آن کشور چون تهدید کویت و جریان صدور نفت و غیره بود. با سفر مک فارلین به ایران و عدم موفقیت وی در یافتن راهی برای برقراری رابطه و بخصوص افشای آن توسط ایران، موقعیت سیاسی آمریکا در ارتباط با ایران و عراق به شدت متزلزل شد. به همین دلیل، آمریکا برای جبران وضعیت ایجادشده و بازیابی اعتبار از دست رفته خود طرح تهاجم همه جانبه بر ضد ایران را به اجرا درآورد. در این طرح، تقویت شدید نظامی عراق و جلوگیری از پیروزی نظامی ایران و نیز پایان یافتن جنگ بدون برنده، مورد توجه آمریکا بود. بنابراین، از این زمان، حضور آمریکا در خلیج فارس با فرستادن ناوگانهای جدید افزایش زیادی یافت و در کنار آن، به دادن اطلاعات نظامیدقیق از موقعیت نیروهای ایرانی به عراقیها اقدام کرد. در نتیجه، عملیات سرنوشتساز و خیلی مهم ایران، یعنی کربلای ۴ در سال ۶۵ شکست خورد، این کشور به بهانه در خطر قرارگرفتن امنیت کشتیرانی در خلیج فارس و حفظ جریان صدور نفت و با دعوت کویت برای اسکورت نفت کشهای آن کشور، حضور خود را توجیه کرد و بزرگترین ناوگان جنگی خود را در خلیج فارس مستقر نمود، از این زمان تا پایان جنگ، با حضور مستقیم آمریکا در خلیج فارس، درگیریهایی بین دو کشور رخ داد. از جمله آنها میتوان به انهدام سکوهای نفتی رسالت و رشادت در ۲۷ مهر ۱۳۶۶ و نیز حمله آمریکا به کشتی ایران ـ اجرکه متعلق به نیروهای دریایی ارتش ایران بود، اشاره کرد. آمریکا ایران ـ اجر را به اتهام مین گذاری در خلیج فارس و بدون هیچگونه هشدار قبلی مورد هدف قرار داد. در ادامه آن، این کشور درگیریهای زیادی با ایران پیدا کرد و در نهایت، طرح تحریم اقتصادی ایران را پی ریخت. مرحله اول تحریم اقتصادی، شامل تحریم خرید نفت ایران بود. ریگان در این باره گفت: «تحریم واردات و صادرات به ایران، در یک هفته تا ۱۰ روز، تأثیراتش را برجای خواهد گذاشت»
آمریکا در کنار این اقدامات، قدرتهای بزرگ دیگر، از جمله اعضای دائمی شورای امنیت را در جنگ ایران درگیر کرد تا با بینالمللی کردن آن، اجماع جهانی را برای خاتمه آن ایجاد کند. بالاخره، با آغاز سال ۱۳۶۷ و حملههای جدید ارتش عراق، حمله مستقیم ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران و کشته شدن ۲۹۰ نفر مسافر آن، آمریکا آخرین اقدامات مؤثر خود را انجام داد. البته در سال، ۱۳۶۶ آمریکا پس از تصویب قطعنامه ۵۹۸ در شورای امنیت، از همه ابزارها استفاده کرد تا ایران را به پذیرش قطعنامه مجبور کند. از مهمترین این ابزارها، طرح تحریم تسلیحاتی ایران در شورای امنیت بود، که موفق به تصویب آن نشد. اقدامات مستقیم آمریکا، چون حملههای مکرر به سکوهای نفتی ایران، جلوگیری از صدور اسلحه به ایران، تجاوزهای مکرر به حریم هوایی ایران، کمکهای مستقیم به عراق و انهدام هواپیمای مسافربری ایران، نقش مهمیدر پایان یافتن جنگ داشتند. در مجموع با بررسی نحوه برخورد آمریکا در جنگ ایران و عراق، به نظر میرسد که این کشور با چنین عملکردی، دارای اهداف و مقاصد ذیل بوده است:
۱- جلوگیری از پیروزی ایران یا عراق؛
2- جلوگیری از صدور اثرات انقلاب اسلامی ایران به کشورهای همسایه؛
3- جلوگیری از بهرهبرداری احتمالی شوروی از تحولات آینده منطقه؛
4- ایجاد یک صف متحد از اعراب در مقابل ایران؛
5- حفظ جریان آزاد نفت خلیج فارس و تسلط خود بر آن منطقه؛
6- کاهش احساسات انقلابی حکومت و مردم ایران؛
7- زمینهسازی برای سرکوب ایران به وسیله سازمان ملل؛
8- جلوگیری از گسترش جنگ به کشورهای منطقه؛
9- مهار و کنترل ایران و جلوگیری از ورود تسلیحات استراتژیک و موشکهای دوربرد به این کشور.
بعد از جنگ
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران و برقراری آتشبس، زمینههای اجرای مفاد قطعنامه فراهم شد. از سوی دیگر با قدرتیابی عراق در طول جنگ که نتیجه کمکهای نظامی ابرقدرتها خصوصاً شوروی و آمریکا بود آن کشور برخلاف سیاست آمریکا به کویت حمله کرد، حمله عراق به کویت موجب بر هم خوردن سیاست منطقهای آمریکا و آشکار شدن حقانیت جمهوری اسلامی ایران گردید، که در نتیجه آن اکثر کشورها و حتی سران آمریکا به متجاوز بودن عراق در جنگ ۸ ساله با ایران تأکید کردند، اما از آنجا که دولتمردان آمریکایی نسبت به ایران اطمینان کافی را نداشتند و با طرح استراتژی مهار دوگانه، درصدد کنترل ایران و عراق در سطح منطقه برآمدند و از لحن خصمانه خود نسبت به ایران دست برنداشتند برای اجرای سیاست خود ضمن متهم کردن ایران به تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای و غیرمتعارف، این کشور را به نقض حقوقبشر، حمایت از تروریسم بینالمللی متهم کردند و تلاش کردند تا با جذب نظر دول اروپایی ایران را از لحاظ اقتصادی و سیاسی در تحریمهای ممکن قرار دهند، همچنین با طرح جریان صلح خاورمیانه به ایران فشار آوردند که ضمن دست کشیدن از حمایت از فلسطینیان باید از صلح خاورمیانه حمایت کند. با پایان قرن بیستم و آغاز قرن جدید و تحولاتی که در جامعه جهانی، و نیز ایران روی داد و از جمله آنها ریاست جمهوری آقای خاتمی و طرح نظریه گفتوگوی تمدنها بود، دیدگاه سران آمریکا نسبت به ایران کمی تعدیل گردید اما آنها همواره بر سیاست خصمانه خود تأکید کردند. حادثه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ که منجر به انهدام مرکز تجارت جهانی نیویورک گردید و دولت آمریکا را در یک بحران سیاسی بزرگ قرار داد باعث رفتار خصمانه دوباره دولتمردان آن کشور به دول مسلمانی چون ایران و ترسیم محور شرارت شد که ایران را در آن محور قرار داد، در حالی که طبق اطلاعات منتشرشده درباره حادثه ۱۱ سپتامبر، دخالت عناصر طالبان، صهیونیستها و سازمانهای جاسوسی آمریکا در آن محتمل میباشد و این عناصر به گونههای مختلف ساخته و پرداخته خود دولت آمریکا هستند. اما علیرغم اثبات عدم دخالت ایران در چنین حوادثی، محکومیت تروریسم از سوی ایران و فعالیتهای صلحطلبانه زیر نظر سازمان انرژی اتمی، آمریکا به بهانه فشار بر ایران و توجیه حضور خود در منطقه خلیج فارس، از انتساب هرگونه اتهامی به ایران خودداری نمیکند که از جمله آنها همکاری ایران با عناصر طالبان و القاعده میباشد. در حالی که ایران مخالف صریح قدرتگیری طالبان بوده و خواستار عدم کمکهای دول خارجی به آن گروه میباشد. ترسیم محور شرارت از سوی آمریکا که ایران، عراق و کره شمالی را در بر میگیرد، بهانهای شده است که تا آن کشور ضمن فراهم کردن امکان حمله به عراق به بهانههای مختلف، امکان حضور در نزدیکی مرزهای ایران را به دست آورد تا هرگونه تحرک ایران را قابل کنترل نماید. بنابراین باملاحظه رفتار سیاسی ـ نظامی آمریکا در سالهای اخیر، خصوصاً دوران جنگ ایران و عراق و بعد از آن ملاحظه میشود که دولتمردان آمریکا در قبال ایران دچار بدبینی بوده و هستند و در طول دوران انقلاب، جنگ و بعد از جنگ همواره از رفتار خصمانه خود نسبت به ایران دست برنداشتهاند و معمولاً از انواع اقدامات، حرکتها و جریانات ضدایرانی حمایتهای گوناگونی کردهاند، به عبارت دیگر آمریکا از وجود ایرانی مستقل و مسلمان بدون وابستگی به آن کشور چندان خرسند نیست و تحولات دو دهه اخیر ایران نشاندهنده تلاش آن کشور در برخورد با کشور ما از طرق گوناگون است که این امر گویای آن است که ما باید در برخورد با آمریکا احتیاط بیشتری بکنیم.