همزمان با ادعاهای ترامپ رئیس جمهور آمریکا مبنی بر اجرای سیاست فشار حداکثری برای آنچه مذاکره با ایران مینامد، در سخنانی تامل برانگیز سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا، مدعی شده است که تنها راه حل مؤثر برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران، توافقی مشابه مدل لیبی است، که شامل تخریب کامل زیرساختهای هستهای و جمعآوری اورانیوم غنیشده این کشور باشد.
یحیئیل لیتر در گفتگو با فاکسنیوز اعلام کرد که ایران مهمترین محور همکاری میان دولتهای اسرائیل و ایالات متحده در دوره دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ خواهد بود. سفیر اسرائیل در این مصاحبه تأکید کرد: «ما نمیتوانیم با ایران هستهای زندگی کنیم. معتقدم تمدن غرب نیز نمیتواند با ایران هستهای کنار بیاید.» او همچنین خاطرنشان کرد که واشنگتن و تلآویو بهطور مشترک برای مقابله با این مسئله اقدام خواهند کرد.یحیئیل لیتر گفت اگر توافق با جمهوری اسلامی از نوع «توافق لیبی باشد که ما وارد [ایران] شویم و هرگونه اورانیوم غنیشده را جمع آوری کنیم، و زیرساختهای هستهای را نابود کنیم، این دقیقا چیزی است که میخواهیم به آن برسیم.»او گفت در صورت چنین توافقی (توافق از نوع لیبی) اسرائيل اصراری به پاسخ نظامی در مقابله با «پیگری سلاح هستهای» از سوی جمهوری اسلامی ندارد.
سیاست اعلامی آمریکا در لیبی چه بود؟
نگاهی به کارنامه آمریکاییها در قبال لیبی با محوریت دوران جرج بوش پسر که به توافق میان طرفین منجر شد نشان میدهد که خواسته آمریکایی شامل مذاکرات هستهای، توان نظامی و ظرفیتهای منطقهای لیبی بود. آمریکاییها در حالی ادعای رویکرد به مذاکره بر سر این مسائل را سر میدادند که همزمان نیز سیاست تحریمهای سنگین و منزوی سازی جهانی لیبی را اجرا کردند. آمریکاییها در فضاسازی تبلیغاتی و رسانهای بر این ادعا بودند که اقدامات آنها علیه لیبی در راستای تحقق صلح و امنیت بیشتر برای جهان و نیز کمک به مردم لیبی برای داشتن آیندهای بهتر بوده است.
سخنان اخیر ترامپ مبنی بر اعمال فشار حداکثری و نیز همراهی با صهیونیستها با ادعای گزینه نظامی، نشان میدهد که آمریکا همچنان در توهم لیبیاییزه کردن ایران است در حالی که در ظاهر مدعی تعامل و دلسوزی برای ایرانیان است
رفتار عملی آمریکا:
سرانجام دولتمردان لیبی با محور قذافی با تصور برداشته شدن تحریمها و بهبود وضعیت داخلی و جهانی تن به مذاکره و پذیرش خواستههای آمریکا دادند. در همین راستا نیز لیبی تمام تسلیحات هستهای خود را جمع کرد و آمریکا پیچ و مهرههای تاسیاست هستهای این کشور را باز و به خارج برد. صنایع نظامی و دفاعی لیبی نیز تعدیل شد و در نهایت نیز دانشمندان هستهای لیبی با وعده زمینههای کاری و تحقیقاتی از لیبی خارج و به کشورهای غربی برده شدند. هر چند که این اقدامات با عنوان رفع تحریمها و دادن موقعیت منطقهای و جهانی به لیبی صورت گرفت اما در نهایت آمریکایی ها از لغو تحریمها خودداری کرده و مدعی شدند که برای جلوگیری از رویکرد دوباره لیبی به دانش هستهای، این تحریمها باقی خواهد ماند و فشارها از لیبی برداشته نمی شود. نکته قابل توجه آنکه کوتاه آمدن و تسلیم شدن لیبی در برابر قذافی نه تنها موقعیت منطقهای و جهانی برای آن ایجاد نکرد بلکه تضعیف و انزوای سیاست خارجی لیبی را به همراه داشت چرا که دیگر این کشور مولفهای برای قدرت سازی نداشت.
اعترافی از زبان قذافی
سران آمریکا از جمله کاندولیزا رایس وزیر خارجه وقت آمریکا در حالی آن زمان مدعی بودند که لیبی باید به الگویی برای کره شمالی و ایران مبدل شود که قذافی در اعترافی که برگرفته از درس های مذاکره و تسلیم شدن در برابر خواست آمریکا بود عنوان میکند که به ایران و کره شمالی نصیحت میکنم که فریب وعدههای آمریکاییها را نخورند چرا که غربیها خوب حرف میزنند اما به وعدههایشان عمل نمیکنند. غربیها فکر به دنبال منافع خود و نابودی دیگران هستند پس ایران و کره شمالی با حفظ توان هستهای و نظامی خویش فریب دروغهای آمریکا را نخورند. قذافی سال زمان سرنگونی سال 2011 بارها در مناسبتها و سخنرانیهای متعدد عنوان میکند که غرب هرگز قابل اعتماد نبوده و هرگز به تعهداتش عمل نخواهد کرد.
سرنوشت لیبی
غربیها در حالی مدعی ساختن زندگی بهتر برای لیبی و حتی تضمینهای امنیتی به این کشور در صورت هرگونه تهدید خارجی در ازای از دست دادن توان هستهای و دفاعی بودند، که نه تنها به این وعده عمل نکردند بلکه با ادعاها و فریب افکار عمومی جهان در قالب ناتو جنگی تمام عیار را علیه لیبی و قذافی اجرا کردند. نتیجه این تجاوزگری در سال 2011 سرنگونی قذافی و چند پاره شدن لیبی بود. اکنون پس از گذشت بیش از یک دهه از ان زمان لیبی نه تنها به خوشبختی و پیشرفت دست نیافته است بلکه به کشوری چند پاره مبدل شده که هر قسمت آن در دست گروهی است و جنگ داخلی سراسر این کشور را فراگرفته است در عین آنکه کشورهای غربی هر کدام بخشی از منابع انرژی و ثروتهای خدادادی آن را به غارت میبرند. سرنوشت دل بستن لیبی به وعدههای غرب ویرانی و غارت شدن بودن است چنانکه همچنان سرنوشتی نامعلوم در انتظار این کشور است
جان کلام
با توجه به آنچه در باب تحولات لیبی از وعدههای غرب گرفته تا اعتماد سران لیبی به وعدههای غرب در نابودسازی توان هستهای و دفاعی، ذکر شد میتوان گفت که طراحی آمریکایی-صهیونیستی در ورای هر تهدید و یا هر مذاکرهای در نهایت تکرار سرنوشت این کشور برای ایران است. اوباما در حالی برجام را امضا کرد که صراحتا عنوان میکند اگر می توانستم پیچ و مهرههای تاسیسات هستهای ایران را باز میکرد، بایدن نیز خواست آمریکا نابودی توان هستهای، موشکی و منطقهای ایران عنوان میکند. ترامپ نیز بارها در دولت اولت خویش عنوان میکند که نابودی و حذف فعالیت هستهای و موشکی در ایران و حذف ایران از نقش آفرینی منطقهای را دنبال میکند. سخنان اخیر ترامپ مبنی بر اعمال فشار حداکثری و نیز همراهی با صهیونیستها با ادعای گزینه نظامی، نشان میدهد که آمریکا همچنان در توهم لیبیاییزه کردن ایران است در حالی که در ظاهر مدعی تعامل و دلسوزی برای ایرانیان است. قدر مسلم مذاکره با چنین آمریکایی نه هوشمندانه، نه عقلانی و نه شرافتمندانه خواهد بود چرا که جز ویرانی ایران و ایرانی هیچ نتیجهای به همراه ندارد.
راهکار نهایی مقابله با چنین تحرکاتی نیز تکیه بر داشتههای داخل با پیوند میان مردم و دولتمردان است چنانکه همگان با حضور در راهپیمایی 22 بهمن این مهم را فریاد زدند. استمرار و توسعه توان هستهای کشور و نیز افزایش اقتدار نظامی مولفههای مقابله با این توطئه است که در کنار حل مشکلات کشور زمینهساز ارتقای جایگاه منطقهای و جهانی ایران خواهد شد.