مسعود اکبری
در ماههای اخیر، اخبار ادعایی درباره دستگیری افراد مرتبط با ایران در سرزمینهای اشغالی، به تیتر اصلی در رسانهها و مطبوعات صهیونیستی بدل شده است. شاباک(سازمان اطلاعات و امنیت داخلی رژیم صهیونیستی) در گزارشی از فعالیتهای خود در سال ۲۰۲۴ در رابطه با مسئله جاسوسی صهیونیستها برای ایران مدعی شده است که شمار بازداشتشدگان به دلیل فعالیت جاسوسی برای ایران، ۴۰۰درصد افزایش پیدا کرده است.
افزایش تعداد اشخاص متهم به جاسوسی برای ایران، منجر به شکلگیری نگرانیهای گستردهای در سرزمینهای اشغالی شده است، چرا که با چنین نفوذ گستردهای، ایران قادر به انجام اقدامات ضدامنیتی گستردهای در داخل سرزمینهای اشغالی خواهد بود.
در هفتههای گذشته شاباک و پلیس رژیم صهیونیستی در بیانیهای مشترک مدعی شدند که ۲ نظامی ذخیره را به دلیل همکاری با ایران بازداشت کردهاند. در این بیانیه ادعا شده است: «یکی از ۲ نظامی بازداشتشده، مطالب طبقهبندیشدهای را که در دوران خدمتش در یگان پدافند هوائی به دست آورده بود، به ایران منتقل کرده است.»
در همین رابطه «ایهود یاتوم» سیاستمدار صهیونیست در مقالهای نوشته بود: «از میان حلقههای جاسوسی دستگیرشده در ماههای اخیر، انتشار خبر دستگیری دو سرباز ارتش اسرائیل، که یکی از آنها در سامانههای گنبدآهنین خدمت میکرد، جدیترین خبر جاسوسی محسوب میشود.»
این سیاستمدار صهیونیست در ادامه نوشت: «آنچه نگرانکننده است این است که ایرانیان توانستند به ارتش، قلب تپنده سیستم گنبدآهنین نفوذ کنند. این یک موفقیت چشمگیر برای ایران است. نفوذ اطلاعاتی ایران از طریق جذب سربازان ارتش اسرائیل باید نگرانکننده باشد و سؤالات زیادی را در این رابطه ایجاد کند.»
پیشتر وبسایت خبری صهیونیستی «واللا» به نقل از گزارش نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی ادعا کرده بود که ایران در حال جذب جاسوس در اسرائیل است و شهروندان ما حاضرند برای پول به اسرائیل خیانت کنند.
چندی پیش «شالوم بنحنان»، یکی از مقامات ارشد سابق شاباک، با اشاره به تعداد قابلتوجه شهروندان رژیم صهیونیستی که آگاهانه موافقت کردند با جمعآوری اطلاعات یا برنامهریزی خرابکاری و حملات برای ایران علیه این رژیم کار کنند، گفت: «این اتفاق بزرگ و البته خطرناکی است.»
حال سؤال اینجاست که چرا صهیونیستها اقدام به جاسوسی برای ایران میکنند؟ در پاسخ باید گفت که گسلهای اجتماعی درونی این رژیم روزبهروز در حال افزایش است. در حقیقت، صهیونیستهای ساکن در سرزمینهای اشغالی، مهاجرانی هستند که از کشورهای خود به فلسطین اشغالی آمدهاند و به شکل طبیعی، بنیان فرهنگی، اعتقادی و ریشه تاریخی مشترکی در میان آنها وجود ندارد و در واقع میتوان گفت که مفهومی به نام «غیرت ملی» برای شهرکنشینان و ساکنان سرزمینهای اشغالی، مفهومی ناشناخته است. از اینرو نگاه آنها صرفاً متوجه منافع شخصی است.
عامل دوم، اختلافات درونی شدید میان دو جریان اصلی در سرزمینهای اشغالی، یعنی جریان سکولار و جریان حریدی است. همچنین تبعیض نژادی سیستماتیک علیه اقلیت و قومیتهایی که در سرزمینهای اشغالی ساکن هستند، عامل سومی است که در شکل دادن یا تشدید انگیزه انجام چنین اقداماتی بسیار تأثیرگذاراست.
عامل چهارم نیز شرایط اقتصای رژیم صهیونیستی است. برخلاف فضاسازی تبلیغاتی رژیم صهیونیستی و پروپاگاندای رسانهای صهیونیستها در رابطه با شرایط مطلوب زندگی در سرزمینهای اشغالی، شرایط اقتصادی رژیم صهیونیستی در سالهای اخیر شاهد وضعیتی نابسامان بوده است که با روی کار آمدن دولت نتانیاهو و همچنین شروع عملیات طوفانالاقصی و تبعات این عملیات، وارد دورهای بحرانی شده است.
به اذعان رسانههای صهیونیستی، میزان جذب ساکنین سرزمینهای اشغالی به سرویسهای اطلاعاتی خارجی به دلیل نارضایتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، رشدی سرسامآور داشته است.
منابع رسانهای صهیونیستی در ماههای اخیر از بیش از ۶۰۰ اقدام جاسوسی به نفع ایران از جمله جمعآوری اخبار از محیطهای نظامی و امنیتی توسط شبکههای جاسوسی کشفشده، خبر داده بودند.
خبرگزاری رویترز پیش از این در گزارشی با اشاره به گسترش نفوذ ایران در عمق رژیم صهیونیستی نوشته بود: «اسرائیل، نگران حجم نفوذ اطلاعاتی ایران است. دستگیری حدود ۳۰ شهروند عمدتاً یهودی در اسرائیل که ادعا میشود در قالب ۹ هسته مخفی برای ایران جاسوسی کردهاند، نگرانیهایی را در اسرائیل برانگیخته و به گفته چهار منبع امنیتی اسرائیل، بزرگترین تلاش تهران در دهههای اخیر برای نفوذ به اسرائیل را نشان میدهد.»
علاوه بر این، رژیم صهیونیستی در مقابل حملات سایبری و از دست رفتن اطلاعات بسیار حساس، شدیداً آسیبپذیر شده است. رسانه صهیونیستی «اینتلیتایمز» پیش از این در گزارشی نوشت: «ایران به صورت جدی در حال کار برای جذب جاسوس و عملیاتیکردن اقدامات جاسوسی از میان اسرائیلیها است.»
روند رو به رشد جاسوسی صهیونیستها برای ایران، نهتنها یک چالش امنیتی، بلکه نشانهای از فروپاشی انسجام داخلی رژیم صهیونیستی است. این موضوع به وضوح ضعف ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این رژیم را آشکار میسازد. در حالی که رژیم صهیونیستی همواره ایران را به تلاش برای نفوذ متهم میکند، حقیقت این است که این نفوذ، بیش از هر چیز، ریشه در بحرانهای داخلی در سرزمینهای اشغالی دارد.
منطق عقلی نفی مذاکره با امریکا
سید عبدالله متولیان
رئیسجمهور روز پنجشنبه در اجتماع مدیران شهرستان اسلامشهر با تأکید بر اینکه نباید از تحریم و فشار بترسیم، گفت: «برخی میگویند ما هیچ راهی نداریم الا اینکه بنشینیم مذاکره کنیم، ما نگفتیم قرار نیست مذاکره کنیم، اما قرار نیست مقابل قلدرها سر خم کنیم. قرار نیست عدهای بیایند به ما بگویند همه سلاحهایت را کنار بگذار و بیا بنشین با ما مذاکره کن، آن وقت هر موقع هم که شما خواستی بیایی ما را بزنی و بروی، این چه منطق مذاکرهای است؟!»
این سخن رئیسجمهور محترم که تأکیدی بر سخنان مقام معظم رهبری در ۱۹بهمن در دیدار فرماندهان نیروی هوایی است، در عین حالی که دارای منطق عقلی و پشتوانه غیرت ملی بوده و هم در میدان عمل و هم در میدان حمایت ملی، مکرر (از جمله در راهپیمایی ۲۲بهمن امسال) از سوی مردم با استقبال گسترده مواجه شده است، طی سه هفته اخیر به ذائقه رسانههای بیگانه و برخی از وادادگان داخلی خوش نیامده است و (ضمن انجام اقدامات رسانهای و عملی برای تشدید فشار اقتصادی بر مردم ایران) به روشهای گوناگون و به بهانههای مختلف تلاش کردهاند فضای روانی جامعه را مسموم سازند و زمینه را برای تحمیل قبول مذاکره زیر فشار و قلدری امریکا فراهم کنند.
وقتی رئیسجمهور قلدر امریکا در «گزاره برگ» (یا همان فکت شیت) جدید خود رسماً و علناً میگوید «من برای رفع تحریم مذاکره نمیکنم» بلکه برای ایران خط و نشان میکشد که اگر علاوه بر نابودی توان هستهای خود، توان دفاعی را هم نابود کنید بمباران نخواهید شد، کدام انسان عاقلی با چنین موجود درندهخویی بر سر میز مذاکره مینشیند. وقتی مقام معظم رهبری مذاکره با شیطان بزرگ و ابرجنایتکار قرن (امریکای درندهخو و بیمنطق) را شرافتمندانه نمیدانند، به این معناست که طرفداران مذاکره با شیطان بزرگ بویی از شرافت انسانی نبردهاند. بدیهی است کسی که از عقل سلیم برخوردار باشد و اندکی هوش داشته باشد و نیز به شرافت ملت ایران فکر کند، میفهمد امروز سخن از اشتیاق به مذاکره نوعی بلاهت است.
دهها دلیل عقلی، نقلی و تجربی وجود دارد که با دشمن بیمنطق، قلدر و بدعهد نمیتوان مذاکره کرد، چون نه تنها به گرفتن امتیاز نقد و وعده نسیه فکر میکند و حاضر نیست یک قدم از مواضع خصمانه خود عقب بنشیند، بلکه رسماً در پی به تسلیم کشاندن یک ملت و نابودی استقلال ایران است. مذاکرات چهار دهه ایران و امریکا از آزادی گروگانها تا گفتوگوهای برجامی این حقیقت را مثل روز نشان میدهد. برخی در داخل نمیخواهند بپذیرند (یا دستور دارند به دشمن کمک کنند) که ما با دشمنی روبهرو هستیم که مجموعهای از صفات شیطانی: «طاغی»، «باغی»، «یاغی»، «سلطه گر»، «مستکبر» و «جنایتکار» را باهم دارد.
رقابت منطقهای در اوج
عبدالرضا فرجی راد
اردوغان هفته پیش طی سخنانی اعلام کرد که ترکیه آماده است میزبان امریکا و روسیه برای مذاکرات باشد.
این اعلام آمادگی زمانی بود که ریاض محل مذاکره وزرای خارجه امریکا و روسیه اعلام شده بود.
به نظر می رسد طی روزهای اخیر ترکها تلاش کردند که محل گفتگوها را عوض کنند و با سفر دوشنبه گذشته لاوروف به ترکیه استانبول محل مذاکرات بعدی تعیین گردیده است.
ترکیه و عربستان هر دو دوست امریکا و روسیه هستند و طبیعی است که تلاش کنند هر دو کشور را راضی نگه دارند بویژه روسیه که بسیاری از نیازهایش از ترکیه تامین می شود و تلاش می کند که فاصله ایجاد شده بین ترکیه و ناتو را حفظ کند. از طرفی حفظ دوستی با عربستان هم برای روسیه اهمیت دارد. حالا می توان گفت که دو کشور ترکیه و عربستان تلاش خواهند کرد محلی برای برگزاری نشست پوتین و ترامپ باشند زیرا که برگزاری این نشست و اعلام نتیجه گفتگوها که احتمالا منجر به آتش بس هم خواهد شد جایگاه سعودی یا ترکیه را بالا خواهد برد. البته می توان گفت که اگر گرایش به سمت استانبول باشد رقابت بین عربستان و ترکیه در این زمینه میتواند بی اعتمادی بین دو کشور را افزایش داده و ممکن است بر سیاستهای منطقه ای ازجمله سوریه هم اثر گذار باشد.
البته شاید بتوان گفت که تاب و تحمل محمد بن سلمان نسبت به اردوغان کمتر است. باید صبر کرد و دید که عاقبت رایزنی ها به کجا می انجامد. از سوی دیگر قطر در هر صورت با اردوغان است. امارات و عربستان هم تا دو مساله هسته ای و منطقه برایشان حل نشود با ایران جلو تر از این نمی آیند و البته اجازه ای هم به آن ها داده نمی شود. در چند ماه گذشته حتی بعد از حادثه سوریه بنظر میرسد در داخل تصمیم گرفته شده که تنش با ترکیه کاهش یابد .همه علت ها معطوف به مسائل سیاسی نیست یکسری اقدامات اقتصادی و تحریمی هم هست که در این وضعیت اقتصادی به ترکیه نیاز داریم و در وضعیت فعلی نمیتوانیم درون رقابتهای ژئوپلیتیکی بازی کنیم و واقعا در این شرایط کارت چندانی هم برای بازی نداریم.
مطلع شدم که وضعیت پرونده قضائی تشکیل شده علیه دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان و یکی از شاخصترین پرچمداران «توسعه در ایران» بالا گرفته و برخلاف گمانهزنیها، با شیب تندی روال قضائی خود را طی میکند. داستان از اینجا آغاز شد که چند روز پس از پیروزی دکتر پزشکیان در انتخابات و همزمان با عضویت دکتر رنانی در «شورای راهبری دولت» با شکایت «یک مرجع رسمی» پروندهای علیه او نسبت به یکی از یادداشتهایش تشکیل و به دادسرا احضار شد. ایشان موضوع را اطلاع رسانی نکرد و با دفاعیات حقوقی که او و وکلایش ارائه کردند، انتظار میرفت قرار منع تعقیب صادر شود؛ اما در ادامه «یک مرجع رسمی دیگر» نیز وارد شد و ضمن پیوستکردن برخی مقالات دیگر ایشان به پرونده، از دکتر رنانی خواستند که 2۴ مقاله و سخنرانی و یادداشت خود را از سایت حذف کند در غیر اینصورت دستور فیلترینگ سایت صادر خواهد شد!
دکتر رنانی این دستور را پذیرفت اما به نظر میرسید به دو دلیل و در اعتراض به روند پرونده و بهصورت نمادین همه فعالیتهای اجتماعی و کنشگرانه خود را در فضای حقیقی و مجازی متوقف کرد و موضوع را در قالب یک متن کوتاه اطلاعرسانی کرد؛ نخست اینکه از آغاز رسیدگی به پرونده، هر بار که احضار شد، یادداشتهای جدیدش نیز به پرونده افزوده شده بود و بر مصادیق و عناوین اتهامی افزوده شده و حجم پرونده مرتب افزایش یافته است. یعنی او هرچه در این فاصله میگفت و مینوشت و سخنرانی میکرد، وضعیت وخیمتر میشد و تا آنجا که حقیر اطلاع دارم تاکنون تعداد مطالب قدیمی و جدید در پرونده ایشان از صد مقاله و سخنرانی عبور کرده است! پس داوطلبانه «سکوت» پیشه کرد تا «تنشافزایی» نکند و دستگاه دادگستری، برداشت «تقابل» از رفتار او نکنند. دلیل دیگر هم این بود که نمیشد این تعداد یادداشت و مقاله را بدون توضیح از دسترس عموم در سایت خارج کرد و انتظار داشت که واکنشی نسبت به آن از ناحیه مخاطب به وجود نیاید.
ایکاش قضات و دادرسان ما از «جانمایه» و «کارکرد» شخصیتی چون محسن رنانی آگاه بوده و متوجه باشند که محسن رنانی و امثال او به اقتضای جایگاه اجتماعی که دارند، باید بتوانند آزادانه با معترض و منتقد و مخالف همدلی و همراهی کند تا کلام صلحجویانه آنان نافذ شود. دکتر رنانی استاد توسعه است، او را فقط استاد اقتصاد ندانیم؛ منظور از توسعه نیز فقط «توسعه اقتصادی» نیست و یک کنشگر توسعه، باید در همه وجوه و ابعاد توسعه مطالعات بینرشتهای داشته باشد و مقید به یک حوزه نماند.
او باید فلسفه، تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و سیاستگذاری عمومی بداند و باید در همه این حوزهها نیز سخن بگوید و حرفی برای گفتن داشته باشد؛ در غیر این صورت، درکی از توسعه نداشته است.
اگرچه از فرجام پرونده دکتر رنانی ناامید نیستم، برخلاف او که نگران نیست و از زندانرفتن هراسی ندارد و خود را تسلیم اراده خداوند کرده، من واقعا نگران هستم. دکتر محسن رنانی در 60سالگی باید در دادگاه حضور یافته و از اتهامات منتسب به خود دفاع کند و احتمالا خود را مهیا کند برای محکومیت به حبس و طی یک دوره «فرصت مطالعاتی در زندان». چون اخیرا ایشان از یکی از حقوقدانان پرسیده بود: «در زندان کتاب و کاغذ میتوان برد؟» و پاسخ شنیده بود: بعید است مخالفت کنند و این حق زندانی است و ایشان به شوخی گفته: «پس انشاءالله یک فرصت مطالعاتی در پیش دارم». دکتر رنانی درست میگوید و من نیز بسیاری را میشناسم که از فرصت تحمل کیفر حبس، برای نگارش و ترجمه آثار علمی استفاده کردهاند؛ چون اندیشمند در حصر و سجن هم اندیشیدن را رها نخواهد کرد. اما نگرانی حقیر از جنس دیگری است. فضای کشور در التهاب است و دشمن خارجی در کمین، دیوانهای به مسند ریاستجمهوری قدرتمندترین کشور دنیا تکیه زده و با دوستان خودش هم درافتاده و برای ما هم دندان تیز کرده و تهدید به حمله نظامی میکند. دنیا درگیر جنگهای نافرجام و منطقه خاورمیانه درگیر جنگ و خشونتی وصفناپذیر است. دولت نیز هر روز درگیر حل مسائل ابتدایی و اولیهای است که سالها پیش بزرگانی چون دکتر محسن رنانی و امثال او فریاد میزدند. دیگر نه مردم به «توسعه» میاندیشند، نه دولتمردان در سودای آن هستند و نه قانونگذار برنامهای برای «توسعه» دارد. گویی برای مدتها باید «فکر توسعه» و «اندیشیدن به توسعه» را فراموش کنیم و در صدد تأمین بدیهیت روزمره مردم باشیم و راهکاری برای تأمین ارزاق اولیه در قالب «کالابرگ الکترونیک» بیابیم. ناترازی در سوخت و انرژی به حدی است که دیگر برایمان غیرعادی نیست اگر بگویند فردا تعطیل است. نگرانیها بیش از آنکه متوجه خود دکتر رنانی باشد، متوجه آسیب جبرانناپذیری است که این برخورد غیرضروری، بر دیگر کنشگران فرهنگی جامعه خواهد زد. آیا همانطور که احمد زیدآبادی و محمد فاضلی اخیرا گفتهاند، برخورد با دکتر رنانی به این معنی است که «امکان» کنشگری اصلاحجویانه در وضعیت کنونی کشور به پایان رسیده است؟
پایان این پرونده، هرچه باشد، حتما برای جناب استاد خیر است، اما برای «ایران» بعید میدانم. فراموش نکنیم که محاکمه و توبیخ استاد ژئوفیزیک و متخصص لرزهنگاری، مانع از وقوع زلزله نخواهد شد. سلمنا...
اطلاعرسانی کوتاه ایشان از دستور قضائی در تاریخ 15 دی، واکنشهای بسیاری را برانگیخت اما دکتر رنانی همچنان به سکوت خود ادامه داد. شاید میخواسته به زبان سکوت اعتراض کند و بگوید که دوره «فعالیت روشنفکری» و «کنشگری اجتماعی» در کشور رو به پایان است و این پیام را دریافته و احتمالا دیگر اجازه نمیدهند صدای کنشگران خیرخواه که از اصلاحگری و تحولخواهی خشونتپرهیز دم میزنند، شنیده شود!
چند روز بعد، برخی دوستداران و دانشجویان ایشان پویشی درخصوص این برخورد قضائی در سایت کارزار ترتیب دادند که با دستور قضائی، سایت کارزار آن پویش را متوقف کرد. متعاقب آن و پس از نامه دهها صاحبنظر و استاد دانشگاه خطاب به رئیسجمهور، آقای دکتر پزشکیان در اواخر دیماه و در جلسه دولت از وزیران اطلاعات و دادگستری خواست مشکل را پیگیری کنند و گفت «قرار ما این نبود!». پس از دستور دکتر پزشکیان و پیگیری برخی مقامات عالیرتبه کشوری، اغلب انتظار داشتیم که با «قرار منع تعقیب»، پرونده مختومه شود؛ چون محرز بود که اتهاماتی که به دکتر رنانی منتسب شده، وارد نیست. اما این دادستان اصفهان بود که باید به این نتیجه میرسید نه امثال ما!
چند روز بعد، با وجود پیگیری مسئولان عالیرتبه قضائی و دولتی، شعبه رسیدگیکننده در دادسرا، «قرار جلب به دادرسی» صادر کرد و متعاقب آن دادستان نیز با قرار جلب به دادرسی «موافقت» کرد و با «صدور کیفرخواست» محرز شد که از نظر دادستانی، اظهارات و نوشتههای دکتر محسن رنانی، در طول سالیان گذشته از مصادیق «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» و «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» است! البته پرونده هنوز در جریان است و امیدوارم در مرحله رسیدگی، قضات محترم دادگاه بر منهج عدل، داوری کنند. از جزئیات پرونده و مصادیق اتهامی ایشان اطلاع دقیق ندارم اما هرچه میاندیشم نمیتوانم نمونهای برای «تبلیغ علیه نظام» و «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» در گفتار و یادداشتها و سخنرانیهای ایشان بیابم، مگر اینکه بشود یک یا چند جمله را بدون مقدمه و مؤخره، از متن اصلی تفکیک کرده و بیرون از متن اصلی، از مصادیق جرائم مذکور شناسایی کرد! متأسفانه برخی از ما حقوقخواندهها، مطالعات میانرشتهای و فرارشتهای نداریم، «هرمنوتیک» نمیدانیم و از دانش تفسیر متون اجتماعی و فرهنگی، چندان آگاه نیستیم. اگر میدانستیم، تنها با استناد به یک «گزاره» یا «جمله» که مستقل از متن و زمینه اصلی، «خارجنویسی» شده، افراد را با چند کلمه و جمله داوری نمیکردیم. ای کاش «کانتکست» و زمینه نوشتههای کسانی چون دکتر محسن رنانی، در داوری یادداشتها و سخنرانیهایش در نظر گرفته شود.
مهدی حسن زاده
محمد رستمپور
«زیرساخت دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا»؛ این تعبیر، توصیف مجله فارنپالیسی است از بنیاد یواساید (USAID)، آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده که به هزاران بنیاد و نهاد و موسسه و رسانه و سفارتخانه در 170 کشور کمک مالی میکند. صرف نظر از مخالفتهایی که با تعلیق کمکهای این بنیاد شده و اعتراضات برپا شده درباره اخراج نزدیک به 14 هزار نفر از پروژههای بلندمدتی که یواساید در کشورهای گوناگون داشته، اکنون میدان آزمون ایدههای آمریکا در موضوعات مختلف از جمله محیط زیست، بهداشت عمومی، فعالیتهای بشردوستانه، توسعه محلی و تغییرات سیاسی محدود شده است. ۲ هفته پیش، وبسایت انتقادی «اینترسپت» در گزارشی با اشاره به حمایت دموکراتها از فعالیتهای همجنسگرایان در اندونزی افشا کرد هر دلاری که آمریکا در این کشور مسلمان هزینه میکند، با هدف زمینهسازی برای تغییرات سیاسی است. استدلال اصلی دولت ترامپ بویژه ایلان ماسک که اینک با عنوان جدید «وزیر نهاد کارآمدسازی دولت» مشغول فعالیت است، آن است که هزینههای هنگفت چنین بنیادهایی نتوانسته تغییرات مورد نظر آمریکا را به همراه داشته باشد. مارک روبیو در یک گفتوگوی تلویزیونی گفته بود 80 درصد کمکها به جای آنکه صرف اهداف شود، هزینه فعالیتهای جاری شده است. فارنپالیسی در همان گزارش افزوده نفوذ سیاسی ایالات متحده کاملا وابسته به این شبکه قدرت نرم است و اگر آمریکا میخواهد ابرقدرت بماند و در عرصههایی مانند هوش مصنوعی در رقابت با چین عقب نیفتد، به چنین شبکهای برای جمعآوری اطلاعات و بازاریابی مدلها، همچنین جذب استعدادهای فکری کشورهای مختلف نیازمند است. همین ۳ هفته پیش و با رونمایی از هوش مصنوعی چینی «دیپسیک»، سهام شرکتهای سرمایهگذار در سایتها و باتهای هوش مصنوعی آمریکا با کاهش قابل توجهی روبهرو شد. برخی ارزان بودن دیپسیک را به دلیل استفاده از پردازندههای چینی دانستند و برخی دیگر، آشکارسازی نحوه کار دیپسیک در جمعآوری و تجزیه و تحلیل دادهها، همچنین امکان توسعه آن به دلیل منبع باز بودن آن را وجه تمایز این پردازنده خواندند. ماجرا اما به گفته پیتر سینگر، مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران اوباما فراتر از اینهاست. چینیها اتفاقا از پردازندهها، نیمههادیها و سختافزارهای شرکت آمریکایی انویدیا (Nvidia) در راهاندازی دیپسیک بهره بردهاند، یعنی اتفاقا از همان ابزارهایی که برای سالیان سال است تحریم شدهاند.
علاوه بر این به استناد گزارش روزنامه «چاینا دیلی» تولید قطعات داخلی در چین برای توسعه هوش مصنوعی از 19 درصد به 64 درصد افزایش یافته است. ایلان ماسک در شبکه اجتماعی ایکس مرتباً کمکهای آمریکا برای بزرگداشت مناسبتهای خندهدار در کشورهای مختلف از طریق موسسات و نهادهایی با عناوینی مانند ترویج و توسعه دموکراسی را زیر سوال میبرد و به سم آلتمن، مدیر پروژه هوش مصنوعی «اوپنایآی» (OpenAI) احمق میگوید اما اکنون در نقطه عطف مسابقه فناوری چین و آمریکا، چیزهای بیشتری از هوش مصنوعی چینیها آشکار میشود. همان روزهای نخست رونمایی از دیپسیک، گاردین در گزارشی، دستکاری دادهها در دیپسیک را زیر ذرهبین برده بود. دیپسیک آشکارا سوالات چالشی درباره تاریخ یا رویدادهای سیاسی چین مثل میدان «تیان آن من» را به نحوی پاسخ میدهد که مطابق هنجارها و ارزشهای حزب کمونیست چین باشد. پیش از این هم دستکاری دادهها در موتورهای جستوجوی آمریکایی و روسی سوژه گزارشهای پرشماری شده بود. اما غیر از اهمیت تجاری و دیپلماتیک که هوش مصنوعی چینی را به یک سفیر باهوش و مبتکر و در دسترس تبدیل کرده است، چیزی که همزمانی ۲ واقعه تعلیق فعالیت بنیادهای قدرت نرم آمریکا مانند یواساید و ند (NED) و صعود دیپسیک از نظر تجاری و سیاسی را مهم میکند، توانایی این هوش مصنوعی چینی در تحلیل دادههای نظامی است. از نظر «پیتر وارن سینگر» که در حوزه جنگهای مدرن تحقیق و پژوهش میکند، نوآوری چینیها میتواند در توسعه هوش مصنوعی نظامی، پشتیبانی از پلتفرمهای تسلیحات، قابلیتهای جنگ سایبری و پردازش اطلاعاتی ادغام شود. این ویژگی، فناوری چینیها را صاحب امتیاز ژئوپلیتیک برجستهای میکند. ضمن آنکه تا سال 2030، ارزش بازارهای زیرساخت هوش مصنوعی در آفریقا و آسیای جنوب شرقی تقریبا 50 میلیارد دلار خواهد بود. دیپسیک در یک لحظه تمام کارکردهای یواساید و ند و بسیاری دیگر از لابیها و بنیادهای باسابقه پرشمار آمریکایی را پیدا کرده و امروز به محور توسعه خارجی چین تبدیل شده است. چنین تصویر و ترسیمی نشان میدهد تذکرات رهبر انقلاب مبنی بر جدی گرفتن این عرصه، چیزی فراتر از واکنش به اخبار روز یا اتفاقات معمول است. در سالی که گذشت، آیتالله خامنهای در ۴ سخنرانی به هوش مصنوعی توجه دادند؛ ۴ شهریور در پایان مراسم عزاداری حسینی در تشریح فراز «حَربٌ لِمَن حارَبَکُم» زیارت عاشورا تصریح کردند هوش مصنوعی میتواند عرصه یک نبرد باشد. ۲ روز بعد در دیدار هیات دولت چهاردهم، بهرهبرداری از هوش مصنوعی را از تسلط بر هوش مصنوعی تفکیک کردند و به دولت توصیه کردند زمینه تأمین فناوریهای زیرساختی هوش مصنوعی را فراهم کند، چرا که از نظر ایشان قدرتطلبهای دنیا «ایستگاهی مثل آژانس اتمی درست میکنند برای هوش مصنوعی - که الان دارند مقدماتش را فراهم میکنند - که اگر چنانچه به آن ایستگاه رسیدید، باید اجازه بگیرید که در فلان بخش از هوش مصنوعی استفاده کنید، در فلان بخش دیگر حق ندارید استفاده کنید!» یازدهم مهرماه در دیدار نخبگان و استعدادهای علمی، نیاز کشور به روحیه و فکر و توانایی و دانایی نخبگان در دانشهای جدید مانند هوش مصنوعی را یادآوری کردند و سرانجام در دیدار دانشمندان و متخصصان صنایع دفاعی کشور هم تمرکز بر نوآوری و ابتکار را یادآور شدند: «ابتکار و نوآوری حد یقف ندارد. نوآوری لازم است. این کافی نیست که ما توانایی آن را پیدا کنیم که دستگاهی را که دیگران ساختهاند، بسازیم یا تکمیل کنیم یا مثلا یک خرده پیشرفتهتر کنیم؛ این کافی نیست». بر مبنای همین ۴ سخنرانی میتوان گفت هوش مصنوعی باید به شکل نبردی سخت دیده شود که باید بر تولید علمی مبتکرانه استوار شود. این تولید علمی به ۲ عنصر نیازمند است: اولا روحیه دانشجویی و علمآموزی میخواهد، ثانیا سیاستگذاری مبتکرانه، تا تسلط بر این دانش به جای بهرهگیری از این دانش در اولویت قرار گیرد. اوپنایآی یا دیپسیک، هدفی جز تسلط بر اذهان و افکار ندارند و اکنون میتوان گفت فناوری جلوه جدیدی از قدرت نرم است، اگرچه آنقدر مستقل جلوه میکند که نفوذ نامحسوس آن فراموش میشود.