احساس عمومی، مبنی بر پایینتر بودن تورم و گرانی در زمان جنگ بیپایه نیست و میتوان دلایل مشخص اقتصادی و ساختاری برای آن ارائه کرد. عوامل متعددی در پایین بودن نرخ تورم و گرانی در زمان جنگ نقش داشت اما می توان گفت ۴ عامل کلیدی در این میان نقش مؤثرتری داشته است:
1-تراز تجارت خارجی کشور؛ در خصوص تراز تجارت خارجی در آن سالها، هرچند کشور تحت فشار بود، اما بهگونهای تنظیم شده بود که از واردات بیرویه جلوگیری میشد. دولت با تمرکز بر واردات کالاهای اساسی، نظیر گندم، برنج، دارو و تجهیزات ضروری، منابع ارزی خود را بهصورت هدفمند هزینه میکرد. ارز حاصل از صادرات نفت، با وجود کاهس حجم صادرات به دلیل جنگ، بهصورت متمرکر در اختیار دولت بود و صرف تأمین نیازهای ضروری مردم میشد. این سازوکار باعث شد که از یکسو مصرف کالاهای غیرضروری کاهش یابد و از سوی دیگر، نظام توزیع کالاها با کمک سیستم کوپنی و دولتی محور، عدالت بیشتری را در دسترسی مردم به کالاهای اساسی ایجاد شود.
2- نرخ ارز؛ عامل موثر دیگر، ثبات نرخ ارز بود. در آن دوره، دولت با در اختیار داشتن انحصار بازار ارز و تعیین نرخ رسمی، مانع از بروز نوسانات شدید ارزی میشد. نرخ دلار طی چند سال جنگ تقریباً ثابت بود و بازار آزاد ارز نقش چندانی در قیمتگذاریها نداشت. نتیجه این سیاست، ثبات نسبی قیمت کالاهای وارداتی و جلوگیری از شوکهای تورمی ناشی از جهش ارزی بود. در حالی که امروز، بازار ارز تحت تأثیر عوامل متعدد داخلی و خارجی، دچار نوسانات شدید یوده و این موضوع مستقیماً به قیمت کالاها و خدمات سرایت میکند. این در حالی است که در دورهی فعلی شاهد جهشها و شوکهای متعدد ارز هستیم و به نوعی میتوان گفت تورم فعلی از جنس عرضه و با ریشه نرخ ارز میباشد.
3- خلق پول؛ سومین عامل مهم، محدود بودن خلق پول توسط دولت بود. اگرچه دولت با کسری بودجه مواجه بود، اما بهطور گسترده از منابع بانک مرکزی برای تأمین هزینههای خود استفاده نمیکرد و نقدینگی به شکل بیکیفیت رشد نمییافت و رشد پایه پولی یا همان پول پرقدرت، در محدودهای کنترلشده باقی میماند. این در حالی است که امروز، یکی از عوامل اصلی رشد تورم، استقراض مداوم دولت از بانک مرکزی و تزریق پول بیپشتوانه به اقتصاد است. در آن سالها، دولت با انضباط مالی بیشتری عمل میکرد و همین امر نقش مهمی در کنترل سطح عمومی قیمتها داشت.
4-کنترلجریان نقدینگی؛ در نهایت، ساختار اقتصادی و فرهنگ عمومی جامعه باعث میشد که نقدینگی موجود در اقتصاد اثر تورمیکمتری داشته باشد. بانکها خدمات محدودتری را ارائه میدادند، میزان تسهیلات اندک بود و مردم کمتر درگیر سرمایهگذاریهای غیرمولد و دلالی بودند. نقدینگی کمتر بود و همان میزان محدود نیز با سرعت پایینتری در اقتصاد گردش داشت. این وضعیت باعث میشد که فشار تقاضا بر بازارها کمتر شده و تورم کنترل شود. اما در اقتصاد امروز، حجم عظیمی از نقدینگی بهسمت بازارهای سوداگرانه مانند ارز، مسکن، خودرو و طلا سرازیر میشود و قیمتها را پیوسته بالا میبرد.
بنا بر موارد فوق، در جمعبندی پاسخ به این سوال، باید گفت اقتصاد دههی60 ، اگرچه اقتصادی محدود، جنگی و کمتحرک بود، اما بهدلیل تمرکز بر عدالت در توزیع، ثبات نسبی در سیاستگذاری و کنترل منابع مالی، از نظم اقتصادی خوبی برخوردار بودکه امکان کنترل قیمتها را فراهم میکرد. امروز، با وجود برخورداری از امکانات بیشتر و صلح نسبی، اقتصاد کشور دچار بیثباتیهای ساختاری، فقدان انضباط مالی و رشد فزاینده نقدینگی شده است که همگی به افزایش مستمر تورم دامن میزنند. بدیهی است که نقش الگوی مصرف مردم در شرایط فعلی نیز در مقایسه با دوران جنگ بسیار موثر است؛ بهگونهای که مطالعات جامعهشناختی و حتی پویشهای روان شناسیاجتماعی در سالهای اخیر نشان میدهد که شاخص رفتار مردم ما بر اساس فرهنگ مصرف اسلامی و ایرانی کاهشی و بالعکس الگوی «مصرف زیاد - تولید زیاد» که تئوری اقتصادی غربی است اگرچه کُند اما با روند افزایشی مواجه بوده است.
منبع: پرسمان سیاسی هفته شماره 8