صفحه نخست >>  عمومی >> تیتر اول
تاریخ انتشار : ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۳۳  ، 
کد خبر : ۳۷۷۷۶۶

از غرش موشک‌ها تا میز ژنو: دیپلماسی زیر آتش

جنگ تحمیلی اخیر، علی‌رغم هزینه‌ها و آسیب‌هایش، به دلیل خطا‌های محاسباتی دشمن در دو حوزه کلیدیِ اتکا به حمایت بی‌قید و شرط آمریکا و پیش‌بینی فروپاشی سریع انسجام داخلی، در دستیابی به اهداف راهبردی خود ناکام مانده است
پایگاه بصیرت / نوید کمالی

تاریخ روابط بین‌الملل مملو از بزنگاه‌های خطیری است که در آن، محاسبات راهبردی یک بازیگر، کل یک منطقه و حتی نظام جهانی را در معرض آزمونی سخت قرار می‌دهد. تهاجم نظامی رژیم صهیونیستی علیه کشورمان که با هدف اعلامیِ نابودی زیرساخت‌های راهبردی و شکستن اراده ملی آغاز شده، یکی از همین نقاط عطف تاریخی است. این رخداد، صرفاً یک درگیری نظامی متعارف نیست، بلکه اوج یک «جنگ ترکیبی» بلندمدت است که ابعاد آن از میدان نبرد نظامی فراتر رفته و حوزه‌های شناختی، اقتصادی، دیپلماتیک و اجتماعی را در بر می‌گیرد. اهمیت این تحول برای امنیت و توسعه کشورمان در آن است که نتیجه آن، نه تنها «معادله بازدارندگی» در منطقه غرب آسیا را برای دهه‌های آینده بازتعریف خواهد کرد، بلکه انسجام داخلی و ظرفیت تاب‌آوری ملی ما را در برابر پیچیده‌ترین فشار‌های خارجی به نمایش خواهد گذاشت. دشمن در طراحی این تهاجم، بر دو ستون اصلی تکیه کرده بود: نخست، همراهی سریع و قاطع ایالات متحده آمریکا برای یکسره کردن کارزار و دوم، فروپاشی سریع انسجام اجتماعی و اقتصادی در داخل کشورمان تحت تأثیر شوک اولیه حملات. با گذشت یک هفته از این جنگ تحمیلی، شواهد نشان می‌دهد که هر دو پایه محاسباتی دشمن با ترک‌های جدی مواجه شده است. این وضعیت، یک «مخمصه راهبردی» برای رژیم متجاوز و یک فضای پیچیده از فرصت‌ها و تهدید‌ها را برای ما پدید آورده است. از این رو، پرسش تحلیلی اصلی این است: با توجه به عدم تحقق پیش‌فرض‌های اولیه دشمن، مهم‌ترین متغیر‌های شکل‌دهنده به آینده این بحران کدام‌اند و کشورمان برای تبدیل این تهدید به یک فرصت راهبردی پایدار، باید بر چه مؤلفه‌هایی در سیاست‌گذاری داخلی و خارجی خود تمرکز کند؟

برای پاسخ به این سوال بایستی به این نکته توجه داشت که تحلیل ساختاری تهاجم اخیر نشان می‌دهد که راهبرد رژیم صهیونیستی مبتنی بر دکترین «شوک و وحشت» بوده است؛ راهبردی که هدف آن تحمیل خسارات سنگین در کوتاه‌ترین زمان ممکن برای فلج کردن توان تصمیم‌گیری حریف و وادار کردن او به تسلیم است. این دکترین، بر هدف‌گیری زیرساخت‌های حساس نظامی، هسته‌ای و اقتصادی متمرکز بوده است. با این حال، این راهبرد از یک خطای شناختی بنیادین رنج می‌برد: دست‌کم گرفتن عمق راهبردی و پیچیدگی ساختار دفاعی و اجتماعی کشورمان. رژیم صهیونیستی، با ذهنیتی متأثر از پیروزی‌های نظامی سریع خود در جنگ‌های کلاسیک گذشته، ایران را صرفاً یک هدف نظامی دید و از درک ماهیت یک «دولت-ملت» ریشه‌دار با تاریخی از مقاومت در برابر فشار‌های خارجی غافل ماند. پاسخ متقابل و حساب‌شده نیرو‌های مسلح کشورمان و حفظ ثبات نسبی در جبهه داخلی، اولین شکاف را در دکترین دشمن ایجاد کرد و کارزار برق‌آسا را به یک جنگ فرسایشی تبدیل نمود که ذاتاً به ضرر بازیگری با محدودیت‌های ژئوپلیتیکی و جمعیتی مانند رژیم صهیونیستی است.

در این میان، نقش بازیگران فرامنطقه‌ای، به‌ویژه ایالات متحده، به متغیر کلیدی این معادله تبدیل شده است. برخلاف انتظار تل‌آویو، دولت آمریکا و شخص ترامپ بر خلاف انتظار تاکنون از ورود مستقیم و تمام‌عیار به درگیری امتناع ورزیده و با تعیین یک «پنجره دو هفته‌ای» برای دیپلماسی، عملاً متحد خود را در یک وضعیت تعلیق راهبردی قرار داده است! این تردید آمریکا نه از سر صلح‌طلبی، بلکه ناشی از یک تحلیل هزینه-فایده عقلانی است. کاخ سفید به خوبی می‌داند که ورود به یک جنگ مستقیم با قدرتی مانند ایران، می‌تواند به یک بحران غیرقابل کنترل در کل منطقه، افزایش سرسام‌آور قیمت انرژی و درگیر شدن منابع آمریکا در یک باتلاق جدید منجر شود؛ آن هم در شرایطی که رقبای اصلی این کشور در شرق آسیا، نظاره‌گر فرسایش قدرت هژمون هستند. بنابراین، آمریکا تلاش می‌کند تا ضمن حمایت سیاسی و تسلیحاتی محدود از اسرائیل، از عبور از «آستانه بازگشت‌ناپذیر» پرهیز کند. این رفتار، رژیم صهیونیستی را با یک معمای دشوار رو‌به‌رو کرده است: آیا باید به تنهایی و با ریسک بالا به حملات ادامه دهد یا با پذیرش شکست در دستیابی به اهداف حداکثری، به دنبال یک راه خروج آبرومندانه باشد؟

بازیگر سوم این صحنه، یعنی تروئیکای اروپایی (آلمان، فرانسه و بریتانیا)، نقشی حاشیه‌ای، اما قابل تأمل ایفا می‌کند. تلاش‌های دیپلماتیک اروپا که در نشست ژنو متبلور شده است، بیش از آنکه برای احقاق حقوق کشورمان باشد، برای مهار بحران و جلوگیری از سرایت آن به حوزه‌های انرژی و امنیت اروپاست. اروپا فاقد اهرم فشار تعیین‌کننده بر طرفین اصلی درگیری است و عمدتاً به عنوان یک میانجی برای کاهش تنش عمل می‌کند. با این حال، دیپلماسی فعال کشورمان با این بازیگران می‌تواند در جهت منزوی ساختن موضع تهاجمی رژیم صهیونیستی در صحنه بین‌المللی و برجسته‌سازی حق مشروع دفاع از خود، مؤثر واقع شود. این کانال دیپلماتیک همچنین می‌تواند به مدیریت افکار عمومی جهانی و مقابله با جنگ شناختی دشمن که تلاش دارد روایت خود را به عنوان روایت مسلط جا بزند، کمک شایانی نماید.

در سطح منطقه‌ای، «صبر راهبردی» جبهه مقاومت یک مؤلفه تعیین‌کننده است. برخلاف انتظار دشمن، متحدان منطقه‌ای کشورمان از ورود شتاب‌زده به درگیری خودداری کرده‌اند. این خویشتن‌داری نه نشانه ضعف، بلکه نمایش بلوغ و عمق راهبردی است. این امر باعث می‌شود تمام تمرکز و توان دفاعی کشورمان بر مقابله با دشمن اصلی معطوف گردد، در حالی که رژیم صهیونیستی مجبور است همواره بخشی از توان نظامی و ذهنی خود را صرف جبهه‌های بالقوه دیگر نماید. این عدم تقارن، یک فشار روانی و نظامی فرسایشی بر دشمن تحمیل می‌کند و نشان می‌دهد که هرگونه تهاجم به ایران، صرفاً یک رویارویی دوجانبه نخواهد بود و قابلیت تبدیل شدن به یک جنگ چندجبهه‌ای را داراست.

در نهایت، مهم‌ترین عرصه این نبرد، «جبهه داخلی» است. دشمن با آگاهی از فشار‌های اقتصادی و اجتماعی موجود و همچنین برخی سوءتدبیر‌های فرهنگی و اجتماعی در ماه‌های گذشته، بیشترین سرمایه‌گذاری را بر روی گسست میان ملت و حاکمیت انجام داده است. روایت‌سازی رسانه‌های غربی و جنگ روانی آنها بر بزرگ‌نمایی ترس عمومی، تورم و نارضایتی عمومی متمرکز است تا این پیام را القا کند که جامعه ایران در آستانه فروپاشی است! این دقیقاً مصداق «جنگ شناختی» است که هدف آن تضعیف روحیه و سرمایه اجتماعی است. با این حال، واقعیت میدانی، با وجود تمامی سختی‌ها و نگرانی‌های طبیعی مردم، حاکی از شکل‌گیری یک همبستگی ملی در برابر تجاوز خارجی است و به وضوح شاهدیم که افراد فارغ از نوع پوشش یا عقیده سیاسی و فرهنگی تنها به واسطه دغدغه حفظ وطن در مقابل دشمن صف آرایی کرده و آماده دفاع از کشور خود هستند. تجربه تاریخی کشورمان، از جنگ تحمیلی هشت‌ساله تا فشار‌های حداکثری سال‌های اخیر، نشان داده که تهدید خارجی، همواره به عنوان یک عامل وحدت‌بخش عمل کرده است. البته این به معنای نادیده گرفتن چالش‌ها نیست. مدیریت دقیق تبعات اقتصادی جنگ، تأمین امنیت روانی جامعه از طریق اطلاع‌رسانی شفاف و به‌موقع، و نمایش کارآمدی دولت در ارائه خدمات در شرایط بحرانی، کلید حفظ و تقویت این سرمایه راهبردی است.

مسیر‌های محتمل پیش رو را می‌توان در سه سناریوی اصلی خلاصه کرد. سناریوی اول، «فرسایش و مهار» است که در آن، جنگ بدون دستیابی دشمن به اهدافش به یک درگیری کنترل‌شده و فرسایشی تبدیل می‌شود و در نهایت با میانجی‌گری‌های بین‌المللی، آتش‌بسی شکننده برقرار می‌گردد که نتیجه آن، تثبیت قدرت بازدارندگی کشورمان خواهد بود. سناریوی دوم، «مداخله محدود آمریکا» است که در آن واشنگتن برای جلوگیری از شکست کامل متحدش، حمایت‌های اطلاعاتی و تسلیحاتی خود را افزایش می‌دهد، اما همچنان از مداخله مستقیم پرهیز می‌کند. این سناریو، هزینه‌های جنگ را برای کشورمان افزایش می‌دهد، اما ماهیت راهبردی آن را تغییر نمی‌دهد. سناریوی سوم، «خروج دیپلماتیک» است که در آن، رژیم صهیونیستی به دلیل هزینه‌های فزاینده نظامی، اقتصادی و اجتماعی و عدم حمایت تمام‌عیار آمریکا، ناچار به پذیرش یک راه حل دیپلماتیک می‌شود. همانطور که مشخص است موفقیت کشورمان در گرو مدیریت هوشمندانه شرایط برای حرکت به سمت سناریوی اول یا سوم و جلوگیری از تحقق سناریو‌های پرهزینه‌تر است.

توصیه راهبردی خطاب به سیاست‌گذاران

جنگ تحمیلی اخیر، علی‌رغم هزینه‌ها و آسیب‌هایش، به دلیل خطا‌های محاسباتی دشمن در دو حوزه کلیدیِ اتکا به حمایت بی‌قید و شرط آمریکا و پیش‌بینی فروپاشی سریع انسجام داخلی، در دستیابی به اهداف راهبردی خود ناکام مانده است. این ناکامی، رژیم متجاوز را در یک «بن‌بست راهبردی» قرار داده و فضایی را برای مدیریت بحران و تبدیل آن به یک دستاورد پایدار برای کشورمان فراهم آورده است. متغیر‌های اصلی شکل‌دهنده به آینده این بحران عبارت‌اند از: میزان و شکل حمایت آمریکا از اسرائیل، ظرفیت تاب‌آوری اقتصادی و اجتماعی جبهه داخلی، هوشمندی دستگاه دیپلماسی در بهره‌برداری از شکاف‌های بین‌المللی، و حفظ صبر راهبردی در سطح منطقه. کشورمان برای عبور موفق از این گردنه تاریخی و تضمین منافع ملی بلندمدت، نیازمند اتخاذ یک رویکرد چندوجهی است.

نخست، در بعد نظامی و امنیتی، ادامه راهبرد «دفاع فعال و بازدارندگی هوشمند» ضروری است. این راهبرد به معنای پاسخ‌های متناسب، دقیق و دردناک به تجاوزات دشمن است، به گونه‌ای که هزینه تهاجم را برای آن بالا ببرد، اما همزمان از افتادن در دام یک جنگ تمام‌عیار و گسترده که می‌تواند پای آمریکا را به طور کامل به میدان باز کند، جلوگیری نماید. زمان در این کارزار فرسایشی، به نفع کشوری با عمق راهبردی و منابع انسانی بیشتر است. دوم، در بعد داخلی، «تقویت تاب‌آوری ملی» باید در اولویت مطلق قرار گیرد. این امر مستلزم مدیریت کارآمد اقتصادی برای کنترل تورم و تأمین کالا‌های اساسی، تقویت همبستگی اجتماعی از طریق ارتباط صادقانه با مردم، و مقابله فعال با جنگ روانی و شناختی دشمن از طریق «جهاد تبیین» و ارائه روایت دقیق از صحنه نبرد است. اعتماد عمومی، مهم‌ترین سپر دفاعی کشورمان در این جنگ ترکیبی است. سوم، در عرصه دیپلماسی، باید ضمن حفظ موضع قاطع «عدم مذاکره زیر آتش»، کانال‌های ارتباطی با بازیگران غیرمتخاصم مانند اروپا، چین و روسیه را برای منزوی کردن رژیم صهیونیستی و شکل‌دهی به یک اجماع بین‌المللی علیه تجاوزگری، فعال نگه داشت. هدف دیپلماسی در این مقطع، نه امتیاز دادن، بلکه مدیریت بحران و تثبیت دستاورد‌های میدانی است. این تهاجم، بیش از آنکه پایان یک مسیر باشد، آغازی بر شکل‌گیری یک نظم امنیتی جدید در منطقه است؛ نظمی که در آن، قدرت بازدارنده و جایگاه محوری جمهوری اسلامی ایران، بیش از هر زمان دیگری بر همگان آشکار خواهد شد و این آزمون سخت، به نقطه عطفی در تاریخ اقتدار و استقلال کشورمان بدل خواهد گشت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات