در واقع، نگرانی ترامپ صرفاً اقتصادی نیست، بلکه ریشه در پیامدهای سیاسی و راهبردی بریکس دارد؛ گروهی که با ترویج نظم چندقطبی، ساختار سلطهگرانه سنتی را به چالش میکشد. برای کشوری مانند ایالات متحده که برای دههها از امتیازات خاص در ساختار نظم بینالمللی برخوردار بوده، چنین تحولی بهراستی تهدید تلقی میشود.
«دونالد ترامپ» رئیسجمهور ایالات متحده، در واکنش به تحولات اخیر گروه بریکس، بار دیگر مواضعی تهدیدآمیز اتخاذ کرده است. این واکنشها، که در پی برگزاری نشست بریکس در «ریودوژانیرو» صورت گرفت، صرفا بازتاب نگاه منفی یک سیاستمدار به رقبای ژئوپلیتیکی نیست، بلکه نشانهای از نگرانی عمیق واشنگتن نسبت به روند تحولات نظم جهانی و تضعیف موقعیت هژمونیک آمریکاست.
بریکس، که در ابتدا شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی بود، اکنون با عضویت ۱۰ کشور اصلی و ۱۰ شریک اقتصادی، به یکی از بلوکهای مهم قدرت در عرصه بینالمللی تبدیل شده است. این گروه که بیش از ۵۵ درصد جمعیت جهان و حدود ۴۴ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی (بر اساس قدرت خرید) را نمایندگی میکند، رویکرد روشنی برای تقابل با سلطه اقتصادی غرب بهویژه از طریق دلارزدایی، تقویت تجارت با ارزهای محلی، و ایجاد نهادهای مالی مستقل در پیش گرفته است. نشست اخیر بریکس با شعار «تقویت همکاری کشورهای جنوب برای حکمرانی فراگیرتر و پایدارتر» برگزار شد و در بیانیه ۳۱ صفحهای خود با ۱۲۶ بند، بر سازوکارهایی چون تقویت بانک توسعه جدید و پلتفرم سرمایهگذاری نوین تأکید کرد. این برنامهها، بهویژه در حوزه مالی و بانکی، بهطور مستقیم سلطه دلار را هدف قرار دادهاند. رهبرانی چون «لولا دا سیلوا» از برزیل نیز با صراحت از حذف تدریجی دلار از مبادلات تجاری حمایت کردهاند؛ امری که برای ساختار سنتی قدرت اقتصادی آمریکا تهدیدی جدی به حساب میآید.
دلار آمریکا، بهعنوان ارز غالب ذخیره جهانی، ابزار کلیدی واشنگتن برای اعمال تحریمها، مهار رقبا و حفظ نفوذ اقتصادی بوده است. اما تلاشهای بریکس برای کاهش وابستگی به دلار و جایگزینی آن با ارزهای محلی، عملاً ابزار فشار غرب را تضعیف میکند. بانک توسعه جدید نیز در حال گسترش تأمین مالی بر پایه ارزهای محلی است و پلتفرمهایی مانند (ICM) جایگزینی برای شبکههای مالی تحت کنترل غرب مانند سوئیفت ارائه میدهند. ترامپ بهخوبی از تبعات این تحولات آگاه است و اظهارات او مبنی بر اعمال تعرفههای سنگین بر کالاهای وارداتی از کشورهای عضو بریکس، واکنشی به رشد و نفوذ فزاینده این گروه در نظام جهانی است. واقعیت این است که بریکس، علاوه بر قدرت اقتصادی، در حوزه تولید نیز به جایگاهی کلیدی دست یافته است. کشورهای عضو این گروه، بر اساس گزارش «فائو»، سهم عمدهای در تولید نیشکر، برنج، گندم و دیگر محصولات استراتژیک کشاورزی دارند. در حوزه انرژی نیز روسیه، چین، ایران، برزیل و امارات از جمله بازیگران اصلی در بازار جهانی نفت و گاز محسوب میشوند. همچنین، بریکس سهم چشمگیری در تولید مواد معدنی استراتژیک مانند سنگآهن، مس، نیکل و سایر عناصر حیاتی برای صنایع پیشرفته دارد. این برتری تولیدی، در کنار رشد جمعیت و ساختار اقتصادی مبتنی بر بخشهای واقعی، باعث شده بریکس به رقیبی جدی برای ساختار خدماتمحور اقتصاد آمریکا تبدیل شود؛ اقتصادی که سهم بخشهایی چون مالی، بیمه و املاک در آن به بیش از ۳۴ درصد رسیده و عملاً از بخشهای تولیدی فاصله گرفته است. این تفاوت بنیادین، بریکس را از نظر کارکرد اقتصادی در موقعیتی متمایز قرار داده است.
از منظر ژئوپلیتیک، نشست ریودوژانیرو پیامی روشن به غرب مخابره کرد: نظام بینالمللی در حال گذار از تکقطبیگری به چندقطبیگری است. حضور کشورهایی مانند مکزیک ــ شریک تجاری مهم آمریکا ــ بهعنوان ناظر در این نشست، نشان میدهد که جذابیت بریکس در میان کشورهای جنوب جهانی رو به افزایش است. این گروه با حمایت از استقلال کشورهای در حال توسعه در برابر فشارهای غربی، بهویژه در مناطقی مانند خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین، تلاش دارد نظم بینالمللی را بهسوی توازن بیشتر سوق دهد. در خاورمیانه، کاهش اثرگذاری محور واشنگتن - تلآویو در برابر محور مقاومت، و در آفریقا، افزایش نفوذ چین و روسیه در تحولات سیاسی و اقتصادی مناطق بحرانی، از جمله شواهد این روند است. در این شرایط، تلاشهای ترامپ برای تهدید کشورها یا بازگرداندن نظم قدیم از طریق فشار اقتصادی، نتیجه معکوس خواهد داشت. افزایش تعرفهها یا تهدید به تحریم، ممکن است کشورهای بیشتری را به سوی بریکس سوق دهد، زیرا این اقدامات بهجای بازدارندگی، انگیزههای سیاسی و اقتصادی برای پیوستن به بلوکهای مستقل از غرب را افزایش میدهد.چشمانداز پیشروی بریکس، تأکید بر تعمیق همکاریهای جنوب-جنوب، کاهش وابستگی به نهادهایی چون صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، و توسعه ظرفیتهای داخلی برای خوداتکایی اقتصادی و فناورانه است. در حوزه انرژیهای تجدیدپذیر نیز، چین بهعنوان یکی از اعضای کلیدی بریکس، نقشی پیشرو ایفا میکند و در حال هدایت پروژههایی است که میتواند وابستگی کشورهای در حال توسعه به زیرساختهای غربی را کاهش دهد.در واقع، نگرانی ترامپ صرفاً اقتصادی نیست، بلکه ریشه در پیامدهای سیاسی و راهبردی بریکس دارد؛ گروهی که با ترویج نظم چندقطبی، ساختار سلطهگرانه سنتی را به چالش میکشد. برای کشوری مانند ایالات متحده که برای دههها از امتیازات خاص در ساختار نظم بینالمللی برخوردار بوده، چنین تحولی بهراستی تهدید تلقی میشود.
به نظر میرسد اظهارات تهدیدآمیز ترامپ علیه بریکس، بیش از آنکه نشانه قدرت ایالات متحده باشد، نشانهای از ضعف و نگرانی عمیق واشنگتن نسبت به تحولات جدید نظام بینالملل است. بریکس، با تکیه بر توان تولیدی، اقتصادی و جمعیتی خود، در مسیر شکلدهی به نظمی جدید قرار دارد؛ نظمی که در آن نقش دلار، نهادهای غربی و ابزارهای سنتی قدرت، بهشدت تضعیف خواهد شد. آمریکا، اگر خواهان ایفای نقش مؤثر در این نظم نوین است، چارهای جز پذیرش واقعیتهای جدید و بازبینی در راهبردهای بینالمللی خود نخواهد داشت. در غیر این صورت، خطر حاشیهنشینی در جهانی چندقطبی، بیش از پیش این کشور را تهدید خواهد کرد.