راهبردهای آمریکا و رژیم صهیونی در سوریه با وجود برخی تفاوتهای جزئی با یکدیگر، تضعیف سوریه به عنوان یک کشور متحد و مستقل را در محوریت خود دارد.
تحولات اخیر سوریه مولد دغدغههای گستردهای در منطقه و نظام بینالملل بوده است. حملات رژیم صهیونی به دمشق درست در حالی صورت گرفت که به صورت موازی سلسله مذاکرات هیئت تحریرالشام و مقامات موساد در باکو پایتخت آذربایجان در جریان بود. این حمله بسیاری از پیشفرضها و انگارهها در خصوص "سوریه پسااسد" را حتی در نزد خوشبینترین افرادی که این پدیده را ایجابی تلقی میکردند ابطال نمود. اکنون مفاهیم و مصادیقی که ناظر بر "ثبات سوریه در دوران جدید" به ذهن طرفداران غرب در منطقه خطور میکرد یکی پس از دیگری به چالش کشیده شده است.
منهای امنیت، منهای ارتش واقعی!
در اینجا باید به دنبال حلقههای مفقوده در "سوریه امروز" بود. قویا معتقدیم «امنیت» اصلیترین حلقه مفقوده و محور در قبال تحولات جاری در سوریه محسوب میشود. این کلیدواژه مهم و حیاتی، به چاشنی اصلی موضعگیریهای اخیر آمریکا و اتحادیه اروپا در قبال دمشق تبدیل شده است. بخشی از این فقدان امنیت ناظر بر ساختار داخلی سوریه است. ساختار و مدلی که امروز "حکومت سوریه" نامیده میشود دارای ویژگیهای حداقلی بومی و ملی (جهت تثبیت این حکمرانی نیست). به عنوان مثال اخیراً ابومحمد جولانی، سرکرده هیئت تحریرالشام از حضور ۴۰ درصدی اتباع بیگانه در خاک سوریه (در ساختار هیئت تحریرالشام) خبر داده و متعاقباً، چندین نفر از این اتباع غیرسوری را در مسندهای مهم نظامی- امنیتی در دمشق به کار گماشته است. این تصمیم خطرناک، مولد بحرانهای مزمن و پایداری در سوریه و حوزه شامات خواهد بود که مهمترین آنها، امنیتزدایی از سوریه است. این فقدان امنیت در همین مدت زمان اندک (از زمان سقوط حکومت اسد تاکنون) خود را به عناوین گوناگون نشان داده است. بروز جنگ داخلی در سویداء و ابهام در سرنوشت و فرجام واقعی مذاکراتی که اخیرا در قالب "صلح متقابل" بین گروه قسد و هیئت تحریرالشام صورت میگیرد بیانگر همین مسئله است. کشته و زخمی شدن هزاران نفر از شهروندان سوری در جریان منازعات داخلی نشان میدهد این کشور در دوران پسااسد وارد فاز بیثباتیهای عمیق شده است. این مسئله با توجه به نوع و گستره دخالت بازیگرانی مانند رژیم صهیونی، آمریکا، اتحادیه اروپا و ترکیه در امور داخلی ترکیه قابل پیش بینی بود. با این حال افرادی مانند هاکان فیدان وزیر خارجه ترکیه اصرار داشتند که قدرت کنترل و مدیریت بحرانهای داخلی و قومیتی و مذهبی در سوریه را خواهند داشت!
وقتی هویت سرزمینی معنایی ندارد!
قاعدتا یک حکومت متمرکز با ارتشی منظم باید حافظ کشور سوریه و هویت سرزمینی آن باشد. اما اکنون نه حکومت سوریه این ویژگی را دارد و نه ارتشی متناظر با یک "حکومت با ثبات" در دمشق بر سر کار است. همانگونه که محرز است، غرب و رژیم صهیونی کمترین اهمیت و اصالتی برای تشکیل یک ارتش واقعی در سوریه قائل نیستند. در این معادله، ارتش به جای تبدیل شدن به نماد قدرت سخت و بازدارندهای که امنیت و حاکمیت سرزمینی سوریها بر کشورشان را تضمین کند، تبدیل به متغیری وابسته به غرب و رژیم اشغالگر قدس میشود که در بزنگاههای مهم و تعیینکننده، بازی ضد ملی خود را به سود اهداف کلان و حتی کوتاهمدت ترسیم شده از سوی اتاقهای فکر دشمنان امنیت دمشق شکل دهد. در اینجا قدرت سخت ارتش سوریه تحت تأثیر راهبردپردازیهای کلان، میانمدت و حتی کوتاهمدت دشمنان امنیت این کشور قرار میگیرد. «سوریه امن» به خط قرمز غرب تبدیل شده است. به این معنا که هر نماد، نشانه یا مصداقی که مؤید امنیت پایدار در سوریه باشد، از سوی آنها هدف قرار داده میشود. آنچه از سوی جولانی و رسانههای غربی و صهیونی به عنوان اصلاح و بازتعریف ساختار ارتش تعبیر میشود، در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است. نباید در این روند، اسیر تصویرسازیهای مخدوش و معکوس شبکه سیاسی - تبلیغاتی دشمن در قبال تحولات سوریه و منطقه شد. این همان استراتژی کلان «شلیک به امنیت پایدار در سوریه» است که سالهاست در اتاق فکر آمریکا، اتحادیه اروپا و رژیم صهیونی به مبنای اصلی عملکرد و مداخلهگرایی آنها در منطقه غرب آسیا و حوزه شامات تبدیل شده است.
جایگاه جولانی در معادلات غرب و صهیونیستها
واقعیت امر این است که سیاستمداران طرفدار غرب و رژیم صهیونی در هر نقطهای از جهان دارای نقاط فراز و فرود هستند. فاصله این دو نقطه (تاریخ تبلور و تاریخ انقضای مهرههای بازی غرب) در هر کشور و منطقهای بنابر اقتضائات آن فرق میکند. این قاعده در خصوص ابومحمدجولانی نیز صادق است. برآوردهای اخیر صورت گرفته از سوی دستگاه اطلاعاتی ترکیه (میت) و حتی دیگر کشورهای عربی منطقه حکایت از آن دارد که تاریخ انقضای جولانی برای واشنگتن و تلآویو به مراتب زودتر از آنچه تصور میشود فرا رسیده است. حضور فردی به نام دونالد ترامپ در کاخ سفید این روند را تشدید کرده است. حتی غلبه نگاه معاملهگرایانه ترامپ بر نگاه استراتژیک و راهبردی وی، مولد دردسرهایی در کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا بوده است. آنچه در جریان سفر اخیر رئیسجمهور آمریکا به منطقه غرب آسیا قابل مشاهده بود، نمادی عینی از همین نگاه نامتوازن وی نسبت به تحولات کلان در حوزه روابط بینالملل بوده است. براساس آنچه رویترز ادعا کرده، مقامات وزارت خزانهداری و وزارت خارجه آمریکا از تصمیم ناگهانی ترامپ برای لغو تحریمهای سوریه «غافلگیر» شدهاند. لغو تحریمها فرآیندی پیچیده و مستلزم هماهنگی میان چندین نهاد مختلف دولتی و همچنین کنگره است. با این حال ترامپ در دیدار ابومحمد جولانی سرکرده گروه تحریرالشام، از قول خود چنین وعدهای را به وی داد! از ابتدا مشخص بود که چنین وعدهای ناظر بر تقویت جایگاه جولانی در سوریه نیست و اتفاقاً نوعی زمینهسازی جهت آزادی عمل غرب در جابهجایی مهرههای قدرت در دمشق خواهد بود. با این حال مقامات ترکیهای و سوری (هیئت تحریرالشام) به اندازهای مسحور وعدههای آمریکا و اتحادیه اروپا شده بودند که حداقلیترین وقایع پیرامونی خود را درک نمیکردند! در این میان گزاره راهبردی معینی وجود دارد که باید نسبت به آن (در ترسیم شرایط سوریه جدید) تمرکز ویژهای داشت. راهبردهای آمریکا و رژیم صهیونی در سوریه با وجود برخی تفاوتهای جزئی با یکدیگر، تضعیف سوریه به عنوان یک کشور متحد و مستقل را در محوریت خود دارد. به عبارت بهتر در این راهبردپردازی سوریه حق ندارد کشوری با ثبات با هویت سرزمینی واحد تلقی گردد. دمشق در پازل راهبردی جدید غرب و رژیم صهیونی یک "زمین منازعه " یا در بهترین وضعیت یک "متغیر وابسته " است!