دو سال جنگ چندجبههای رژیم صهیونی با وجود به کارگیری تاکتیک های مختلف، نشان میدهد که سیاستهای نتانیاهو هزینههای انسانی، سیاسی و دیپلماتیک سنگینی برای تلآویو به همراه داشته است؛ هزینههایی که قطعاً در بلندمدت موقعیت رژیم صهیونی را در منطقه و جهان بیش از پیش تضعیف میکند.
در دو سال گذشته، رژیم صهیونی تحت هدایت «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر این رژیم، درگیر جنگی چندجبههای در غرب آسیا بوده است؛ جنگی که با ادعای «ماموریت تاریخی و معنوی» وی پیش برده میشود، اما تاکنون هیچ دستاورد راهبردی پایدار برای تلآویو به همراه نداشته است. این جنگ شامل هفت جبهه اصلی است: غزه، لبنان، سوریه، عراق، یمن، کرانه باختری اشغالی و ایران. با وجود فشار نظامی و تلاشهای گسترده، رژیم صهیونی نتوانسته حماس را در غزه از میان بردارد، حزبالله را در لبنان خلع سلاح کند، یا مانع حمایت ایران از مقاومت شود. این وضعیت نشان میدهد که دستاوردهای کوتاهمدت نظامی رژیم صهیونی در عمل به شکست راهبردی تبدیل شده است.
اخیرأ نتانیاهو در مصاحبهای اعلام کرده بود که این جنگ «به چشمانداز سرزمین موعود و اسرائیل بزرگ پیوند خورده است» و انگیزههای مذهبی و سیاسی در هدایت این عملیات نقش اساسی دارند. به گزارش «کرادل»، راستگرایان افراطی صهیونیست به دنبال ایجاد جنگی بزرگ برای تحقق پیشزمینههای آخرالزمانی هستند؛ دیدگاهی که ادامه خشونت از غزه تا ایران را توجیه میکند و خطر ایدئولوژیک آن برای منطقه قابل توجه است.
پس از عملیات «طوفان الاقصی»، رژیم صهیونی رسماً جنگ چندجبههای خود را آغاز کرد و هدف اصلی آن ایجاد نظم منطقهای به نفع تلآویو اعلام شد. این جنگ دو مسیر اصلی دارد: نخست، تضعیف دشمنان با حملات مستقیم و دوم، تحمیل تبعیت از طریق زور حتی بر کشورهایی مانند سوریه و قطر، که جایگاههای ویژه نظامی و سیاسی دارند. حمله اخیر به قطر نمونهای از ارسال پیام به رهبران حماس و دولتهای منطقه است که نشان میدهد رژیم صهیونی سیاست خود را بر پایه ترس و اجبار پایهریزی کرده است.با این حال، رژیم صهیونی تاکنون موفق به دستیابی به دستاورد راهبردی نشده است. عملیلت های تاکتیکی این رژیم در غزه و لبنان نتوانسته وضعیت موجود را تغییر دهد و ایران و یمن همچنان از مقاومت حمایت میکنند. به عبارت دیگر، توان نظامی تلآویو حداکثر قدرت خود را برای تحمیل واقعیتی موقتی به کار گرفته است، اما این برتری در میانمدت و بلندمدت شکننده است.علاوه بر این، اقدامات رژیم صهیونی موجب افزایش انزوا و از دست رفتن حمایت افکار عمومی جهانی شده است. نظرسنجیهای بینالمللی نشان میدهند که اکثریت مردم در آمریکا و اروپا، رژیم صهیونی را مسئول قربانیان غیرنظامی در غزه میدانند و نگرانیها درباره نسلکشی و آپارتاید افزایش یافته است. این روند، شناسایی فلسطین توسط کشورهای مختلف و حتی اعضای گروه هفت را تسریع کرده و تلآویو را در انزوای دیپلماتیک قرار داده است.در سطح داخلی نیز، تغییر دکترین رزمی رژیم صهیونی پس از طوفان الاقصی،از کنار گذاشتن رویکرد بنگوریون تا افزایش آستانه تحمل رژیم نسبت به تلفات انسانی و مادی، نشان میدهد که تلآویو در حال بازتنظیم راهبرد امنیتی خود است. این تغییر میتواند کشورهای منطقه را ناگزیر کند راهبردهای دفاعی و امنیتی خود را بازتعریف کنند، اما همچنان یک پرسش اساسی باقی میماند: آیا نتانیاهو قادر خواهد بود کارآمدی این دکترین جدید را ثابت کند یا این تغییر آغازگر پایان راهبردی رژیم صهیونی خواهد بود؟
در مجموع، دو سال جنگ چندجبههای رژیم صهیونی با وجود به کارگیری تاکتیک های مختلف، نشان میدهد که سیاستهای نتانیاهو هزینههای انسانی، سیاسی و دیپلماتیک سنگینی برای تلآویو به همراه داشته است؛ هزینههایی که قطعا در بلندمدت موقعیت رژیم صهیونی را در منطقه و جهان بیش از پیش تضعیف میکند.