حمایت امارات از نیروهای حمیدتی، نه تنها به تثبیت نفوذ منطقهای این کشور در سودان کمک میکند، بلکه امکان کنترل دسترسی به منابع ارزشمند، از جمله نفت، مس، اورانیوم و آب را نیز فراهم میآورد. شاخ آفریقا، منطقهای استراتژیک با منابع طبیعی فراوان و موقعیت ژئوپولیتیکی حیاتی، در سالهای اخیر صحنه یکی از شدیدترین بحرانهای انسانی و سیاسی جهان بوده است. در رأس این بحرانها، وضعیت سودان قرار دارد؛ کشوری که از اواسط سال ۲۰۲۳ درگیر جنگ داخلی بین ارتش و نیروهای واکنش سریع موسوم به (RSF) شده و در طی این درگیریها میلیونها نفر آواره و هزاران نفر کشته شدهاند. گزارشهای سازمان ملل و رسانههای بینالمللی، به ویژه در ایالت دارفور شمالی، از قتلهای دستهجمعی، تجاوز و حملات بیرحمانه به غیرنظامیان توسط نیروهای نظامی تحت رهبری «محمد حمدان دقلو» معروف به «حمیدتی» خبر میدهند. طبق شنیدهها حداقل ۶۰ هزار نفر در هفتههای اخیر از «الفاشر» و مناطق اطراف آواره شدهاند و دسترسی سازمانهای بشردوستانه به این مناطق به شدت محدود شده است.
این خشونتها، تنها بخشی از یک الگوی پیچیدهتر در شاخ آفریقا است که میتوان آن را مورد تحلیل قرار داد. از دیدگاه علم سیاست و نظریات روابط بینالملل کسب قدرت اصلیترین عامل نزاعها و درگیریها است و این قدرت خود دارای جنبههای اقتصادی، جغرافیایی، فرهنگی و علیالخصوص سیاسی است. در وضعیت فعلی سودان نیز شرایط به همین شکل است؛ به طوری که بازیگران خارجی مانند امارات متحده عربی با سرمایهگذاری مستقیم به انواع مختلف بر گروههای مسلح محلی، به دنبال تضمین منافع ژئوپولیتیکی و اقتصادی خود به عنوان اصلیترین مولفههای قدرت خود در منطقه شاخ آفریقا است. حمایت امارات از نیروهای حمیدتی، نه تنها به تثبیت نفوذ منطقهای این کشور در سودان کمک میکند، بلکه امکان کنترل دسترسی به منابع ارزشمند، از جمله نفت، مس، اورانیوم و آب را نیز فراهم میآورد.
گفتنی است که تجربه کشورهای دیگری مانند لیبی و سوریه نیز این الگو را تایید میکند. در لیبی پس از سقوط معمر قذافی، کشور به دو بخش عمده تقسیم شد و گروههای شبهنظامی محلی کنترل مناطق نفتخیز را در اختیار گرفتند، وضعیتی که غرب و متحدان منطقهای آن را به عنوان یک وضعیت مطلوب برای بهرهبرداری منابع توصیف کردند. در سوریه نیز پس از سقوط بخشی از ساختارهای دولتی، گروههای تروریستی مانند جبهه النصره به رهبری ابومحمد الجولانی و تحت نظارت و حمایت آمریکا و متحدان منطقهای به قدرت رسیدند و رژیم صهیونیستی بر این اساس توانست نفوذ خود در مناطق اشغالی جنوب غربی این کشور را تثبیت کند. حال سودان، با سابقه تقسیم در سال ۲۰۱۱، هم اکنون در مسیر مشابهی قرار دارد؛ این کشور نیز به دلیل منابع طبیعی گسترده و موقعیت استراتژیکش، هدف بازیگری خارجی و فشارهای سیاسی خارجی است.
از منظر حقوق بینالملل نیز اقدامات نیروهای مسلح سودان و گروههای تحت حمایت امارات در حمله به غیرنظامیان، نقض آشکار قوانین بینالمللی و قوانین بشر دوستانه به حساب میآید و همچنین کشتارهای گسترده، بازداشتهای خودسرانه، تجاوز و تخریب زیرساختهای حیاتی، مصداق جرایم جنگی و جنایات علیه بشریت محسوب میشود. سازمان ملل و گروههای حقوق بشری نیز هرچند که تا اینجای کار نشان دادهاند بیشتر جنبه تشریفاتی دارند تا آنکه ضمانت اجرا و یا اثرگذاری خاصی داشته باشند، اما بارها بر لزوم دسترسی کامل و بدون مانع کمکهای بشردوستانه تاکید کردهاند و خواستار ایجاد گذرگاههای امن برای غیرنظامیان شدهاند که حتی این درخواستها نیز مورد بی توجهی این گروهکهای تروریستی و جریانات حامی آنها واقع شدند.
حال پرسش اصلی این است که چرا امارات و برخی دیگر از قدرتهای خارجی، چنین دخالتهای پرهزینه و خشونتباری را در سودان دنبال میکنند؟
پاسخ را میتوان در ترکیب منافع ژئوپولیتیکی و اقتصادی جستوجو کرد. امارات، با تقویت گروههای مسلح محلی و مشارکت در سیاستهای نظامی، ضمن نفوذ در تصمیمگیریهای داخلی سودان، توانسته به عنوان یک بازیگر کلیدی منطقهای ظاهر شود. این نفوذ به امارات امکان دسترسی به بنادر استراتژیک، مسیرهای حمل و نقل و منابع طبیعی را میدهد و همزمان نفوذ رقبا را کاهش میدهد. در سطح بینالمللی، چنین اقدامات اغلب با سکوت یا حمایت ضمنی قدرتهای غربی همراه است، همانطور که در بحرانهای لیبی و سوریه دیده شد. البته لازم به ذکر است که نقش رژیم صهیونیستی در این معادله، هرچند غیرمستقیم، قابل چشمپوشی نیست. رژیم صهیونیستی با تمرکز بر تثبیت نفوذ خود در جنوب سوریه و مناطق پیرامون شاخ آفریقا، امنیت مرزها و منافع انرژی خود را تضمین میکند. حضور و حمایت اسرائیل از برخی گروهها و همگرایی با متحدان منطقهای مانند امارات، نشان میدهد که این بازیگران از یک استراتژی مشترک برای کنترل منطقه و بهرهبرداری از بحرانها استفاده میکنند.
در واقع دخالتهای این رژیم پیامدهای اجتماعی و سیاسی گستردهای دارند؛ به گونهای که کشوری که دچار چندپارگی داخلی، جنگ و کشتار هدفمند غیرنظامیان شود، قادر به توسعه اقتصادی و سیاسی نخواهد بود و دولت مرکزی آن ضعیف میشود. این وضعیت، به نفع بازیگران خارجی است؛ چرا که منابع طبیعی و مسیرهای استراتژیک کشور به راحتی در دسترس آنها قرار میگیرد و مقاومت داخلی کاهش مییابد.
جمع بندی
در نهایت میتوان چنین نتیجه گرفت که بازیگری امارات و برخی قدرتهای خارجی در سودان، از این منظر قابل تحلیل است که آنها با استفاده از گروههای مسلح محلی و ایجاد ناآرامی، به دنبال منافع ژئوپولیتیکی و اقتصادی هستند، در حالی که مردم غیرنظامی قربانی اصلی این سیاستها هستند. به همین دلیل، افکار عمومی و نهادهای بینالمللی باید این دخالتها را به طور جدی محکوم کرده و اقدامات موثر برای توقف کشتار و برقراری صلح پایدار در منطقه شاخ آفریقا را پیگیری کنند و در عین حال چنین وقایعی باید به شیوهای روشمند مورد مطالعه قرار بگیرد، زیرا که تحلیل این بحرانها میتواند به شناسایی الگوهای تکرارشونده و جلوگیری از تکرار فجایع مشابه در دیگر نقاط جهان کمک کند.