حزب مستضعفین، یک حزب تشکیلاتی به معنای رایج نیست، بلکه نام دیگر جبهه حق در طول تاریخ است؛ جبههای که پیامبران الهی، پیشوایان آن بودهاند و همواره در برابر مستکبران ایستادهاند و به تعبیر امام همان حزب الله است.
تقارن ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام با ایام ولادت حضرت عیسی مسیح سلام الله علیه و آغاز سال نو میلادی، یک همزمانی تقویمی است، برای یادآوری یک سنت واحد الهی در تاریخ یعنی؛ سنت ایستادن پیامبران و اولیای الهی در برابر ظلم، اشرافیت و سلطه. این تقارن، فرصتی است برای بازاندیشی نسبت دین و عدالت در جهانی که دین یا به حاشیه رانده میشود یا به ابزار توجیه نظمهای ظالمانه تبدیل میگردد.
در اندیشه امام خمینی(ره)، این سنت الهی با مفهوم «حزب مستضعفین» صورتبندی میشود. مستضعف در این منطق، فقیر اقتصادی نیست، بلکه انسانی است که در ساختارهای طاغوتیِ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تحت سلطه قرار گرفته، ضعیف انگاشته شده اما آمادگی تاریخی برای قیام در راه حق دارد.
حزب مستضعفین، یک حزب تشکیلاتی به معنای رایج نیست، بلکه نام دیگر جبهه حق در طول تاریخ است؛ جبههای که پیامبران الهی، پیشوایان آن بودهاند و همواره در برابر مستکبران ایستادهاند و به تعبیر امام همان حزب الله است.
این معنا در دوران معاصر، با مفهوم «جبهه مقاومت» به سطحی تمدنی ارتقا یافته است. مقاومت در این چارچوب، واکنشی مقطعی و فقط نظامی نیست، یک منطق پایدار برای دفاع از کرامت انسان و مقابله با نظام سلطه جهانی است. تفاوت جغرافیاها -از ایران و فلسطین تا آمریکای لاتین- تفاوتی در حقیقت مقاومت ایجاد نمیکند، زیرا مسئله واحد است: مقابله با استکبار و اشرافیتی که انسان، دین و اخلاق را قربانی قدرت و ثروت میکند.
در این میان، مسئله مسیح و مسیحیت جایگاهی تعیینکننده دارد. بخش قابل توجهی از آنچه امروز در جهان غرب به نام مسیحیت عرضه میشود، قرائتی تشریفاتی، مصرفزده و سازگار با نظم سرمایهدارانه است؛ مسیحیتی که میلاد عیسی مسیح(ع) را به آیینی خالی از پیام عدالت، فقر و درگیری با قدرت فروکاسته است. در برابر این تصویر، قرائتی دیگر نیز زنده است؛ قرائتی که بهویژه در تجربههای آمریکای لاتین، مسیح را با خوانش الهیات رهایی بخش در کنار محرومان، در حال مبارزه با ساختارهای ظلم و در تقابل با اشرافیت سیاسی و اقتصادی میبیند.
این تصویر دوم، با مسیحی که قرآن معرفی میکند همخوان است: پیامبری الهی، بنده خدا، دشمن طاغوت و حامل پیام رهایی که به همین دلیل حاکمیت ظالم قصد قتل او را داشت. مسیحی که نجات را امری انتزاعی نمی داند و آن را تاریخی و اجتماعی میفهمد. این فهم از مسیح، پیامی روشن در اندیشه امام خمینی(ره) دارد. امام در پیامی خطاب به پاپ تصریح میکند: «اگر عیسی مسیح امروز بود، کارتر را استیضاح میکرد… اگر عیسی مسیح بود ما را از چنگال این دشمن خلق و دشمن بشر نجات میداد… و شما نماینده ایشان هستید و شما باید همان کاری که مسیح میکند بکنید.» در این بیان، مسیح پیامبری زنده، معترض و مسئول در برابر سیاست جهانی است و دین، از حاشیه اخلاق فردی به متن مبارزه با ظلم وارد میشود.
یان مشترکات میان علی و مسیح علیهما السلام، نمادین یا احساسی نیست و سخن از یک امر الهیاتی و تمدنی است. چه آنکه در برابر دینِ درباری، اشرافیت مذهبی و سازش با قدرت ایستادهاند و هر دو دین را بهعنوان نیرویی برای تغییر تاریخ معرفی میکنند. در این سنت، معنویتِ بیمسئولیت تحریف است و دینداریِ بیعدالت، بیمعنا.
این موضع، در بیان دیگری از امام خمینی(ره) صراحت بیشتری مییابد؛ آنجا که عدالت را مأموریت اصلی عیسی مسیح(ع) معرفی میکند و میفرماید: «عیسی که برای عدالت آمده است و مردم را به عدالت میخواهد وادارد، و شما موظفید که عمل کنید به آن چیزی که عیسی مسیح فرموده است و ظالمها را وادار کنید به عمل کردن.» در این نگاه، عدالت علاوه بر توصیهای اخلاقی، تکلیفی اجتماعی و سیاسی است که بدون ایستادگی فعال در برابر ظلم و الزام ظالمان به تمکین از حق تحقق نمییابد.
همین منطق را میتوان بهروشنی در سیره امیرالمؤمنین علی(ع) مشاهده کرد. مولاعلی علیهالسلام در اوج قدرت، سادهزیست است؛ با محرومان مینشیند، یتیمان را نوازش میکند و شبها نان بر دوش میکشد، اما در برابر بیعدالتی، تجاوز و اشرافیت، لحظهای سکوت نمیکند. در شخصیت او، عبادت و مبارزه از یکدیگر جدا نیستند. ذوالفقار علی(ع) از سجاده علی برمیخیزد و عدالت او همزمان اخلاقی، سیاسی و تاریخی است.
به واقع، بیان مشترکات میان علی و مسیح علیهما السلام، نمادین یا احساسی نیست و سخن از یک امر الهیاتی و تمدنی است. چه آنکه در برابر دینِ درباری، اشرافیت مذهبی و سازش با قدرت ایستادهاند و هر دو دین را بهعنوان نیرویی برای تغییر تاریخ معرفی میکنند. در این سنت، معنویتِ بیمسئولیت تحریف است و دینداریِ بیعدالت، بیمعنا.
جهان امروز، که شاهد کشتار کودکان، آوارگی ملتها و ظلم بیپروای قدرتهای استکباری است، بیش از هر زمان دیگر به این خوانش از دین نیاز دارد. مسیحِ واقعی، اگر امروز حاضر باشد، در کنار مظلومان است، نه در کنار اشغالگران و قاتلان؛ و علیِ امروز، همان علیِ دیروز است: بیامان در برابر ظلم و بیادعا در خدمت مستضعفان که جرج جرداق مسیحی او را صدای عدالت انسانی نامید.