تروریسم امروز محصول آنارشیسم، نیهیلیسم و یا تحجر سنتی نیست. تروریسم امروز یار و شریک همروزگار جهانی شدن است. برای شناختن ویژگیهای اصلی آن، ضروری است تبارشناسی کوتاهی از جهانی شدن ارائه کنیم به ویژه از رابطهاش با امر فردی و خاص (singular) و امر همگانی و عام (universal).
شباهت میان دو واژه «جهانی» (global) و «همگانی» (universal) گمراهکننده است. همگانیسازی (universalization) با حقوق بشر، آزادی، فرهنگ و دموکراسی سروکار دارد. در مقابل، جهانی شدن (globalization) سروکارش با تکنولوژی، بازار، توریسم و اطلاعات است. جهانی شدن به صورت امری غیرقابل تغییر نمایان میشود در حالیکه همگانی شدن مستعد تغییر و انحراف از مسیر خودش است. دستکم، همگانی شدن عدولی است از نظام ارزشیای که در بستر مدرنیته غربی رشد یافته و با تمام فرهنگهای دیگر ناسازگار است. هر فرهنگی که همگانی شود خاص بودن یا فردیت و غرابت (singularity) خود را از دست میدهد و گرفتار مرگ میشود. این همان ماجرایی است که بر سر تمام فرهنگهایی آمده که ما با همگونسازی نیرومندمان، ویرانشان کردهایم اما این مساله به رغم اینکه فرهنگ ما دارای اعتبار همگانی است، در مورد فرهنگ خودمان هم صدق میکند. تنها تفاوت این است که فرهنگهای دیگر به خاطر فردیت و غرابت خود مردهاند که مرگشان هم مرگ زیبایی است اما ما به خاطر از دست دادن فردیت و غرابت خود و نابودی ارزشهایمان میمیرم و این مرگ بسیار زشت و ناخوشایندی است.
ما اعتقاد داریم که هدف آرمانی هر ارزشی همگانی شدن است اما توجهی به مخاطرات مرگبار چنین خواستهای نداریم. این حرکت نه تنها حرکتی رو به بالا نیست بلکه برعکس روند نزولی همه ارزشها به سمت نقطه صفر درجه است. در عصر روشنگری، همگانی شدن به عنوان یک روند رو به پیش و یک پیشرفت نامحدود میشد. امروزه همگانی شدن برخلاف آن روزگار با فقدان و غیبت به حیات خود ادامه میدهد و به عنوان یک مفر رو به پیش ظاهر میشود که هدفش دستیابی به حداقلیترین ارزشهای مشترک است. این امروزه دقیقا سرنوشت حقوق بشر، دموکراسی و آزادی است. گسترش هرچه بیشتر اینها ضعیفترین جلوه ممکنشان است.
همگانی شدن به واسطه جهانی شدن رو به نابودی گذاشته است. جهانی شدن مبادلات، نقطه پایانی است بر همگانی شدن ارزشها. این مساله نشانگر غلبه تفکر یکنواخت و همشکل بر تفکر همگانی (universal) است. آنچه پیش و بیش از هر چیز جهانی شده است بازار و کثرت مبادلات و انواع گوناگون محصولات و گردش بیوقفه پول است. از نظر فرهنگی، جهانی شدن راهی است که به آشفتگی و بیبندوباری نشانهها و ارزشها و در واقع به نوعی از هرزهنگاری میانجامد. در حقیقت، پخش جهانی هر چیز و ناچیزی از طریق شبکهها امری هرزهنگارانه است. دیگر اصلا نیازی به هرزگی جنسی نیست. آنچه هست یک آمیزش دوسویه جهانی است و نتیجه همه اینها این میشود که دیگر هیچ تفاوتی بین امر جهانی و امر همگانی موجود نیست. امر همگانی جهانی میشود و حقوق بشر هم دقیقا مثل سایر تولیدات جهانی (مثلا مثل نفت یا سرمایه) توزیع میشود.
گذر از همگانی به جهانی موجب یک همگنسازی ثابت و پیوسته و نیز موجب یک تجزیه بینهایت شده است. آشفتگی جای تمرکز را گرفته است. پراکندگی و شیدایی تکیه بر جای اتحاد و یکتایی زده است. به همین شکل، تبعیض و طرد نتایج اتفاقی جهانی شدن نیستند بلکه پیامدهای منطقی خود جهانی شدن هستند. در واقع حضور جهانی شدن موجب این شک و پرسش میشود که آیا همگانی شدن به وسیله توده انتقادی خودش نابود شده است یا خیر. همچنین موجب این شک و پرسش میشود که آیا همگانی بودن و مدرنیته در خارج از چارچوب این گفتمانهای رسمی یا احساسات و عقاید اخلاقی عامهپسند، هرگز وجود داشتهاند یا خیر. امروز برای ما آینه همگانی شدن مدرنمان درهم شکسته است اما همین میتواند نشان یک فرصت باشد. در تکههای شکسته این آینه، تمام اقسام خاص بودنها و غرابتها از نو ظاهر میشوند. آن فردیتها و خاص بودنهایی که ما گمان میکردیم در معرض خطرند احیا شدهاند و آنهایی که تصور میکردیم از دست رفتهاند نیروی تازه گرفتهاند.
هر چه ارزشهای همگانی اقتدار و مشروعیت خود را از دست میدهند، اوضاع رادیکالتر میشود. هنگامی که باورهای همگانی به عنوان تنها ارزشهای میانجیگرانه ممکن عرضه شوند، آن وقت نسبتاً کار این باورها برای تشکیل دادن فردیتها و خاص بودنها به عنوان راههای تمایز در یک فرهنگ همگانیای که مدعی حمایت از تفاوتهاست، آسان میشود اما این باورها دیگر در حال حاضر نمیتوانند چنین کنند زیرا گسترش پیروزمندانه جهانی شدن همه گونههای تمایز و تمام ارزشهای همگانیای را که طرفدار تفاوت بودهاند، ریشهکن کرده است. به موجب اینها، جهانی شدن منجر به یک فرهنگ کاملا بیطرف شده است. از آن لحظهای که امر همگانی از بین رفته است، یک فن ـ ساختار (techno-strueture) جهانی قدرتمند زمام اقتدار را به دست گرفته است اما این فن ـ ساختار اینک با فردیتها و خاص بودنهای جدیدی مواجه شده است که بدون حضور همگانی شدنی که آنها را دربربگیرد، قادر به توسعه یافتن آزادانه و بیرحمانه است.
تاریخ به همگانیسازی فرصت لازم را داده است.
امروزه مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در مواجهه با نظم جهانی بدون هیچ جایگزینی از یک طرف و با حرکت و انباشته شدن فردیتها و خاص بودنهای شورشگرانه از دیگر سو، بسیار مخوف و وحشتناک به نظر میرسند. آنها مثل ارواح گذشته همگانیسازی باقی میمانند. همگانیسازی فرهنگی را ایجاد میکرد که مشخصههای آن مفاهیمی چون امر متعالی، ذهنیت، مفهوم بودن، واقعیت و بازنمایی بودند. در مقابل، فرهنگ جهانی واقعی امروز مفاهیم همگانی را با نمایشگرها، شبکهها، درون ماندگاری، ارقام، پیوستار یا زنجیره فضا ـ زمان بدون هیچ عمقی، عوض کرده است. در امر همگانی هنوز امکان ارجاع طبیعی به جهان، جسم، یا گذشته وجود داشت. هنوز نوعی از تنش دیالکتیکی یا حرکت انتقادیای که مادیت خود را در خشونت انقلابی (revolutionany violence) مییابد، در آنجا وجود دارد. اما تخلیه این نفی انتقادی درها را به روی نوع دیگری از خشونت، یعنی خشونت جهانی، میگشاید. مشخصههای این خشونت جدید را میتوان در برتری قاطعیت و قابلیت فنی، سازماندهی یکپارچه، انتشار یا جریان سازنده و درست و برابری مبادلات پیدا کرد. علاوه بر این، خشونت جهانی نقطه پایانی بر نقش اجتماعی روشنفکر (ایدهای که به عصر روشنگری و همگانی شدن وابسته است) میگذارد، همچنین نقطه پایانی است بر نقش فعالان اجتماعی که به ایدههای تقابل انتقادی و خشونت تاریخی وابستهاند.
آیا جهانی شدن خطرناک و فاجعه آمیزاست؟ گاهی اوقات فرهنگهای دیگری جدای از فرهنگ ما از مخاطرات مرگآور و فاجعهآمیز مبادلات بدون اهمیت و بیطرف میگریزند و جان سالم به در میبرند. اما امروزه محل نزاع امر همگانی و امر جهانی در کدام نقطه است؟ آیا به جایی رسیدهایم که دیگر جای بازگشتی باقی نمانده است؟ کدام سرگیجهای سبب شده است که جهان، آن ایده را فراموش کند؟ و به غیر از سرگیجه چه چیزی است که مردم را مجبور کرده تا ظاهراً بدون قید و شرط بخواهند آن ایده را درک کنند؟
امر همگانی یک ایده بود. اما هنگامی که در یک گستره جهانی شناخته شد، دیگر ایده بودنش تمام شد، دست به خودکشی زد، و به مثابه پایانی در دل خودش از بین رفت. از آنجا که انسانیت، بعد از آنکه جای خداوند را روی زمین گرفت، اینک در درون ماندگی خود قرار دارد، انسان به تنها شیوه ارجاع بدل شده است و این یعنی حکومت مطلقه یا فرمانروایی انسان. اما این انسانیت دیگر هر کمال ممکنی را داراست. انسانیت که دیگر از دست دشمنان سابق خود رها شده است، اینک مجبور است تا دشمنانی از درون خود بتراشد که در واقع این دشمنان محصولات تنوع گسترده فراسکونها (metastases) ظالمانه و غیرانسانیاند.
این نقطه دقیقاً همان جایی است که خشونت جهانی در آن ظاهر میشود. این خشونت فرآورده نظامی است که هر نوع نفی و فردیت و خاص بودن، از جمله مسیر مرگ به منزله صورت نهایی یا نقطه اوج فردیت و خاص بودن را تعقیب میکند. این خشونت جامعه است، یعنی خشونت جایی که در آن نزاع غدغن است، جایی که در آن به مرگ مجالی برای عرض اندام داده نشده است. از یک نظر، این خشونتی است که فقط پایانی بر خود خشونت به حساب میآید و برای بنیان نهادن جهانی که در آن هر چیز طبیعی باید از بین برود، تلاش و مبارزه میکند (حال این چیز طبیعی چه در جسم باشد، چه در جنسیت یا تولد و چه در مرگ). این خشونت را به جای خشونت جهانی، بهتر است خشونت ویروسی(۱) نامید.
این نوع از خشونت با سرایت کردن به راه میافتد، به وسیله واکنش زنجیری پیش میرودو ذره ذره دستگاه دفاعی و تواناییهای مقاومت ما را تحلیل برده و نابود میکند.
اما بازی هنوز تمام نشده است. جهانی شدن هنوز به طور کامل و همهجانبه پیروز نشده است. در مقابل چنین قدرت تحلیل برنده و همگن کنندهای، نیروهای ناهمگن ـ نه فقط متفاوت بلکه کاملا متضاد و دشمنانه ـ در همه جا در حال ظهور هستند.
در پشت واکنشهای قدرتمند فزاینده به جهانی شدن و اشکال اجتماعی و سیاسی مقاومت در برابر امر جهانی، شاهد احساسات و اظهارات نوستالژیک نفی و انکارهستیم. ما در عوض یک تجدیدنظرطلبی قاطع در مقابل مدرنیته و پیشرفت، با یک طرد روبهرو شدیم آن هم نه فقط طرد فن ـ ساختار جهانی، بلکه همچنین طرد نظام ذهنی جهانی شدن، نظامی که اصل برابری میان تمام فرهنگها قلمداد میشود. این نوع واکنش میتواند ابعاد غیرعقلانی، نابهنجار، خطرناک و فاجعهآمیزی به خود بگیرد، یا دستکم میتوانند از منظر راههای تفکر روشناندیشی سنتی ما اینگونه غیرعقلانی، نابهنجار و خطرناک به نظر برسند. این واکنش میتواند به اشکال مختلف نژادی، دینی و زبانی دربیاید. همچنین میتواند به شکل هراس یا طغیان احساساتی فردی درآید. به هر جهت، اشتباه است اگر این واکنشها را به اسم اینکه واکنشهایی عامهپسند، کهنه یا حتی تروریستی هستند، مورد انتقاد و ملامت قرار دهیم. این روزها هر چیزی که خصوصیت یک رویداد را داشته باشد در مقابل همگانی شدن امر جهانی یا همگانی بودن جهانی شدن (universality of the global) به کار گرفته میشود و این شامل تقابل دنیای اسلام با ارزشهای غربی هم میشود.