تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۳۸۷ - ۰۷:۵۳  ، 
کد خبر : ۷۰۴۸۹

جهالت و جمود در اندیشه شهید مطهری


 نویسنده: رضا تقیان ورزنه
شناخت اندیشه‌های مسند نشینان عرصه اندیشه، بدون مراجعه به همة آثار قلمی و گفتاری، و نیز اشراف بر مبانی فکری و سلوک عملی آنان، غیر ممکن است؛ و برای داوری در بارة افکار آنان-در فضایی عاری از هرگونه تعصب و پیشداوری- آراسته شدن به انبوهی از فضایل فکری و اخلاقی، که به سختی ممکن است، لازم و ضروری است؛ اما، اکتف به این موارد، شاید، نوعی سطحی نگری باشد؛ و جهت نفوذ و رسوخ در ساحت فکری هر متفکری، درک صحیح زمان و فصل و فضای فکری و فرهنگی عصر او نیز حیاتی است. مقالة حاضر، از این منظر، اندیشه‌های استاد شهید مرتضی مطهری را به بند می‌کشد؛ و پیشاپیش با دستی معتذر و زبانی معترف از روح بلند آن بزرگوار، که چنین جسارتی مرهون امید به عفو و بخشش اوست، پوزش می‌طلبد. نیز تذکر این نکته را لازم می‌داند که محدود عبارت‌هایی از دیگران در وصف استاد در مقاله آمده که به گوینده و پردازندة آن عبارات اشاره نشده است. زنده نمودن فضای فکری و فرهنگی عصر شهید مطهری و جریانات فکری رایج آن زمان، برای شناخت شخصیت او، و نقش بی بدیلش در هدایت افکار سرگردان آن روز، هم مشکل است و هم لازم. در آن فصل و فضا، که خورشید معنا در غروب معنویت مغرب زمین افول کرده بود؛ و هر روز چاه شک و تردید، نسبی گرایی و لجام گسیختگی فکری و اخلاقی قربانیان بیشتری می‌گرفت؛ و شرق عالم، اگرچه، از این مظلمت بی نصیب نبود و ظلمت کسوف ر تجربه می‌کرد؛ اما، در انتظار طلوع خورشید حقیقت لحظه شماری می‌نمود، و فریاد مصلحان و احیاگران دینی همچون مطهری‌ه و فرازِ همة این فریادها؛ یعنی امام خمینی(ره)، در مقابله با اهل زر و زور و تزویر در گوش او طنین انداز بود؛ برای درد آشنای فهیمی، که دغدغة معنویت از مهم‌ترین دل مشغولی‌های او بود، سرنوشت دین، بسیار مهم بود. در سطر سطر نوشته‌ها، و بند بند گفتار و جای جای زندگی شهید مطهری، درد دینداری همچون ستارة درخشانی پرتو افشانی می‌نمود. اندیشه‌اش در شکار حقایق آموزه‌های دین مبین اسلام، بی‌قرار بود و قلبش در شور و اشتیاق رسیدن و معرفی گوهر ناب آن، در تپش او نه از هیبت و هیمنة دانشگاه ترسید، و نه مغلوب جو حاکم بر بسیاری از حوزویان شد. نه همة دانشگاهیان را عده‌ای شیطان صفت و غرب زده می‌دانست؛ و نه جمع متولیان دینی آن روز را مشتی فرشته خو. نه دست رد به سینه همة آنان می‌زد؛ و نه بر جمع اینان مهر تأیید. معتقد بود در بین آنان طبیبان حاذق و درد شناس و نیز درمان جویان صادق کم نیستند؛ اگرچه در پیچیدن نسخه برای بیماران موجود با بسیاری ازآنان همداستان نبود. مصّر بود که نه جهل‌زدگان، عقل را به پای دین خود ساخته قربانی کنند؛ نه عقل زدگان آن را چونان قفلی بر دست و پای دین حق نهند؛ و نه زاهدمآبان آن را در زندان تقدس مآبی به حصر کشند. از امت محمد(ص) می‌خواست که نه تارک دنی باشند؛ و نه آخرت خود ر در قربانگاه دنیای عیاش صفتان ذبح کنند. زمانی را تصور کنید که دین زیر پنجه‌های حریفان تنومندی در حال احتضار بود. از یک سو، متحجرانی قرارداشتند که از سرنادانی ی فرط احتیاط، حتی دانستن و یاد گیری زبان بیگانه ر کفر، و فراگیرنده را محارب با امام زمان(عج) می‌دانستند؛ و از دست زدن به کوزه‌ای که فرزند بزرگ‌ترین و روشن ضمیرترین مصلح عصر حاضر،خمینی کبیر، از آن نوشیده بود، به بهانة تدریس علوم عقلی(فلسفه)، توسط آن بزرگوار امتناع می‌ورزیدند؛ در سوی دیگر مارکس و رفیقانش، که دین را افیون توده‌ها می‌نمایاندند؛ و بر وفق روحیة انقلابی و تفکرالحادی همة هیچ خود، بی هیچ شناختی از سایر ادیان الهی، و صرف نظاره‌گری عملکرد کلیسا و نیز ادیان تحریف شدة دیگر، بغض خود را به همة ادیان سرایت می‌دادند؛ و نیز کسانی که از ترس افتادن در ورطة واپس گرایی، و به لحاظ شیفتگی به دست آوردهای علمی، چندان با شتاب به عقب رفته بودند که در درة هولناک نوگرایی لجام گسیخته سقوط کرده بودند. بیفزایید دین دوستان صادق و سهل اندیشی که برای پوشاندن قبای خود دوخته از تکه پاره‌های فر ضیه‌های علمی بر دین آسمانی اسلام، سر از پ نمی‌شناختند؛ و چه بسیار سخت و جانکاه بود تنفس در آن فضای مسموم و مغموم.
باری، استاد مطهری در حوزة تفکر دینی رایج زمان، درآن واحد، حداقل با سه جریان فکری انحرافی دست به گریبان بود. از یک سو، با متحجران و واپس‌گرایان خودی که سنگ اسلام را به سینه می‌زدند، و با هر فکر تازه‌ای به اتهام این که، آن را در ظواهر مأثورات دینی نمی‌یابند مخالف بودند؛ و تکفیر و تفسیق ابزار دست آنان بود، و مصداق بارز سنت گرایان ایست بودند؛ و حق این است و تاریخ نیز نشان داده که حربة آنان در کوتاه مدت، کشنده، کاری و کمرشکن است؛ و به تعبیر مولوی، «مرد حق را کافر مطلق کند». به قول شهید مطهری: «وقتی علی تکفیر شود تکلیف دیگران روشن است. بوعلی سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، صدرالمتالهین شیرازی، فیض کاشانی، سید جمال الدین اسدآبادی و اخیر محمد اقبال پاکستانی از کسانی هستند که از این جام جرعه‌ای به کامشان ریخته شده است».[2] و از سوی دیگر زمان زدگانی که بر هر آن‌چه از گذشته بود، دست رد می‌زدند؛ و سر بر آستان هر آیین و اندیشة تازه‌ای می‌ساییدند، که گذشته ر نفی می‌کرد. آنان چنان مدهوش تجدد ودنیای مدرن شده بودند که حضیض خودباختگی ر بهترین مأمن می‌دانستند؛ وبه داغ بی هویتی بر پیشانی خود افتخار می‌کردند. البته گروهی از اینان به تبع جریانات فکری نو ظهور پست مدر نیستی، از مدرنیسم فاصله می‌گرفتند؛ ولی به جای باز گشت به وطن مألوف و رهایی از آفات دنیای مدرن، به پناهگاه شکاکیت و نسبی گرایی روی آورده بودند؛ و عمل‌گرایی ر تنه راه گریز از تشتت فکری و اضطراب روانی خود می‌دانستند. بیفزایید خیرخواهانی که برای حفظ کیان دین و مقبول جلوه دادن آن برای نسل علم زدة آن روز، حاضر به صرف هر هزینه‌ای-هر چند ب اساس دین سازگاری نداشته و آموزه‌های مقدس آن ر ت حد فرضیات روزمرة علمی بشر تنزل دهد- بودند.شهید مطهری به رأی العین می‌دید که چگونه پیکان نوک تیز نو گرایی لجام گسیخته، که از چلة کمان بی‌هویتی ی خام اندیشی ره می‌شد، پیشانی نورانی و حساس دین ر نشانه رفته؛ و خار و خاشاک تعصب جاهلانه چشم تیزبین و همه‌بین دین ر تیره و تار کرده؛ و بار سنگین جمود و تحجر کمر دین ر شکسته است؛ و پاهای متورم دین از فرط این همه بی مهری ه و پرمهری‌ه نای راه رفتن در سنگلاخ عصر مادی‌گرایی ر ندارد.استاد مطهری باره در آثار خود واژة جهالت و جمود و مشتقات آنه ر به کار برده و ب هنرمندی زایدالوصفی، لایه‌های مختلف این دو بیماری فکری ر به تصویر کشیده است؛ از جمله: «در مسئلة انطباق ب مقتضیات زمان، دو جریان مخالف که هر دو غلط بوده است، در تاریخ اسلام همیشه وجود داشته است. یک جریان افراطی، یعنی دخل و تصرف بی‌ج در دستورهای دینی، به واسطة یک خیالات و یک ملاحظات کوچک که م اسم آنه ر جهالت گذاشته‌ایم. جریان دیگر، توقف و جمود بی‌جایی است که برخلاف منظور و روح اسلام است. این جمود‌ه از ناحیة دوستان محتاط بوده است؛ ولی احتیاط‌هایی که صد در صد به ضرر اسلام تمام شده است و احتیاط بچه گانه و کودکانه بوده است».[3] جهالت هم علت جمود است و نیز معلول آن؛ و جمود نیز زمانی علت جهالت است وگاهی معلول آن. نادانی و جهل-و جهالت و جمود ناشی از آن- مرکب عالم متهتک و جاهل متنسک است. گاهی چنین می‌نماید که جهالت از جمود ناشی می‌شود و زمانی جمود از جهالت. تو گویی هر دو از یک آبشخور ارتزاق می‌کنند. در جایی، جهالت ر از مصادیق قشری نگری و جمود فکری ونوعی بیماری فکری خطرناک می‌داند؛ و اندکی بعد در عباراتی، جمود ر اساسی تر و مهلک تر از جهالت قلمداد می‌کند. «پس جمود که بدتر از جهالت است، عبارت است از روح ضد تحقیق، عبارت است حالتی که مقدس‌ترین روحیه را، که روحیة تحقیق و کاوشگری است از بشر می‌گیرد».[4] قشری نگری و ظاهر گرایی و گریز از عقل- یعنی رسول باطنی خلیفة خد بر روی زمین- و تفسیر سطحی از دین و قشری نگری، وجه مشتر ک هر دو تفکر است. آن یکی دین ر چنان در ظاهر خلاصه می‌کند و ب ترازوی بشری به توزین آن دست می‌زند که ب دستکاری، تخریب و بازسازی سهل و آسان، و نیز محدودنمودن قلمرو آن، در سطحی ترین حالت ممکن، بتوان آموزه‌های آن ر وجیه المنظر هر نظر بازی ساخت؛ و دیگری از فرط بی هنری درتعمق و تفکر در اعماق دین - ی از سرخودخواهی وتکبر معرفتی و روان‌شناختی- خود ر چنان شیدای ظاهر ساخته که فرصت گذر از ظواهر و در ک لب و مغز دین -در عین تقید به ظاهر- ر از خود و دیگران سلب می‌کند؛ و هرگونه تمسک و تدبر در آموزه‌های دینی ر به بهانة ضرب و جرح اساس دین نفی می‌کند؛ تو گویی به هم ریختن سیستم فکری او فرو ریختن اساس هستی است.
کاربرد تقریب مترادف و متفاوت این دو لفظ و جایگزین نمودن آن‌ه در عبارات گوناگون، نمایانگر نکته‌هایی نغز و آموزنده است؛ و شاید بیش‌تر ناشی از شدت تنفر استاد از بانیان و مروجان این دو طرز تفکر. شاید بدان می‌ماند که فردی از شدت درد، موضع آن ر جابه‌ج می‌نمایاند. ب نگاهی دقیق‌تر، وجوه فارق این دو لفظ بیشتر نمایان می‌شود. چه بس جاهلی که جمود نورزد؛ یعنی در کار دین آسان‌گیری ر به حد افراط برساند و بی‌هویتی پیشه کند و به دخل و تصرف بی‌ج در دستوره و آموزه‌های دینی بپردازد؛ و ب پناه بردن به شک و تردید، آن چنان در دام نسبی‌گرایی گرفتار شود که در مواجهه ب مظاهرتمدن و فرضیات علمی قائل به دست‌کاری احکام و ارزش‌های معنوی دین شود. آی این غو طه وری در درة هولناک نسبی‌گرایی و مطلق دانستن آن، نوعی جمود فکری نیست؟ اهل جمود، زمانی خود در مقابل حقیقت می‌ایستند و گاهی آلت دست منافقانند. «همیشه منافقان بی‌دین، مقدسان احمق ر علیه مصالح اسلام بر می‌انگیزند، اینه شمشیری می‌گردند در دست آنه و تیری در کمان آنها»[5] و چه بس آمیزه‌ای از این دو گروه که علی(ع) بزرگترین روح همة زمان‌ه و شجاع‌ترین قهرمان همه دوران‌ه ر بر سر چاه بکشاند و سر درچاه، از جهل و جمود و نفاق آن‌ه بنالاند؛ ت آن هنگام که صدای «فزت و رب الکعبة» او در جمع کروبیان طنین انداز شود.برای مقابله ب این جریانات، یک راه حذف آنه از صفحة روزگار و قهر ب آنه در صحنة اندیشه است؛ که شهیدمطهری به آن اعتقادی ندارد و آن ر در شأن دین خاتم که جهان شمول است و هدایت همة انسان‌ه از رسالت‌های اوست؛ و همة آموزه‌های آن بر عقلانیتی راستین استوار است؛ نمی‌داند. وانگهی، ب این رویکرد تاج افتخار اختیار-که ادیان الهی، به وی‍‍‍‍‍ژه اسلام، بر سر انسان نهاده‌اند- وزر و وبالی سراب گونه بیش نخواهد بود. وقتی بتوان ب سلاح عقل و منطق و تفکر و اندیشه از مبانی دینی دفاع کرد و آن ر بر کرسی اثبات و منصب پذیرش نشاند، چه حاجت به خشونت فکری و جزمیت و تعصب جاهلانه است. باید اضافه کنیم که فاصلة جمود فکری ب دفاع جانانه از آیین وعقیده‌ای که انسان ب تفکر وتأمل به آن می‌رسد؛ وپ فشار ی آگاهانه از موضع حق، به بلندای زمین ت آسمان است.درحقیقت، این وسعت نظر و سعة صدر و مبانی محکم و متقن فکری شهید مطهری و نیز بینش بلند او دربارة آغاز وانجام تاریخ، مانع از آن بود که به حربة تکفیر وتفسیق، در تنسیق وساماندهی فکری جامعة اسلامی متوسل شود.راه دیگر، خود باختگی واستحاله در این جریانات و گم شدن در آنه بود؛ که این راه نیز ب علوِ طبع و عزت نفس وکرامت ذاتی او ناسازگار، و در شأن خلیفة خد بر روی زمین نبود؛ و ب هویت اصیلی که ب نشان‌های افتخار گذشتة تاریخ وتمدن اسلامی مزین شده بود، همخوانی نداشت. گزینة ایشان در مقابله ب این جریانات، راه صعب العبور، پیچیده و طاقت فرسای نمایاندن چهرة وزین اسلام به بهترین و ناب‌ترین وجه ممکن بود؛ که دریادلی و کوه‌همتی از لوازم آن است. یعنی مسلح شدن، ام نه به ابزار و آلات جنگی، که به سلاح عقل و منطق و عشق و عرفان؛ و ایفای نقش هدایت گری.هدایت، اما، نه به مفهوم تحریف شدة آن، یعنی کشاندن انسان‌ه به راه راست؛ و حرکت از پشت سر آن‌ها، به مثابة چوپانی که گوسفندانی ر به ناکج آباد می‌برد، که حرکت در پیشاپیش مردم و آراستن خود به تزییناتی، از علم و اندیشه و خوش باوری گرفته، ت نیک سیرتی، سعة صدر و سایر فضایل اخلاقی؛ و همة اینه نه چونان ابزاری برای جذب افراد، که از روی صدق و صف و اخلاص؛ ب این پیش فرض که روی گردانی مردم از دین خد عللی دارد و چه بسا، م و طرزفکر و روش و منشمان علت العلل آن باشد؛ زیر بین خدامحوری و خداخواهی ت خودمحوری و خودخواهی در هدایت دیگران فاصله‌ای بس بزرگ است. هدایت گر، ب چنین بینشی، هیچ‌گاه خود ر هدایت یافته و تنه مأمور و محق هدایت دیگران نمی‌داند؛ که بین این فرض ت ادعای انانیت و فرعونیت فاصلة بسیار اندکی است؛ بلکه همیشه و در همه حال، خد ر مربی حقیقی و صاحب حق دانسته، و چنان‌چه توفیقی در وادی هدایت دیگران یافت، آن ر فضل الهی، و نفوذ کلام خود ر مرهون کرم او می‌داند؛ که بین احساس توفیق در تربیت و هدایت دیگران و افتادن در درة هولناک استبداد رأی و خودبینی و تکبر و از دست دادن نشان مربی گری، نیز فاصلة بسیار اندکی است.
از منظر شهید مطهری، دین حق-خود- روشن‌گر و هدایت‌گر است؛ و جهت جذب افراد به آن،کافی است حقیقتش بر مردم آشکار شود: «راه مبارزه ب این خطر تحریم و منع نیست، مگر می‌شود تشنگانی ر که برای جرعه‌ای آب له‌له می‌زنند از نوشیدن آب موجود به عذر این که آلوده است منع کرد؟ این م (رهبران دینی ) هستیم که مسئولیم، م به قدر کافی در زمینه‌های مختلف اسلامی کتاب به زبان روز عرضه نکرده‌ایم. اگر م به قدر کافی آب زلال و گوار عرضه کرده بودیم، به سراغ آب‌های آلوده نمی‌رفتند. راه مبارزه، عرضه داشتن صحیح این مکتب در همه زمینه‌ه ب زبان روز است».[6]سعی بلیغ استاد مطهری در ترسیم چهرة عقل پسند و موجه و در عین حال، واقعی از دین، برای جذب انسان معاصر؛ که تبلیغات زهرآگین و روند مادی گرایی حاکم بر فرهنگ و تمدن غالب آن، او ر در پذیرش دین و آموزه‌های اصیل دینی به چالش واداشته است؛ و اصرار بر تبیین و توجیه این آموزه‌ه که در جذب و هدایت افکار مردد و سرگردان، که وجه ممیز عصر اوست، تأثیر به سزایی دارد؛ همه و همه بیانگر این مهم است که او، پیرایش دین و عریان نمودن حقیقت دین ر عامل اساسی جهت جذب و هدایت دیگران می‌داند؛ «مربیان باید اول بکوشند خودشان عالم و محقق و دین شناس شوند و به نام دین مفاهیم و معانی نامعقولی در اذهان مردم وارد نکنند، که همان معانی نامعقول منش حرکتهای ضد دینی می‌شوند؛ ثانی در اصلاح محیط بکوشند و از آلودگیهای محیط ت حدود امکان بکاهند؛ ثالث از همه مهمتر و بالاتر این که به نام دین و به اسم دین ب فطریات مردم معارضه نکنند؛ آن وقت است که خواهید دید مردم «یدخلون فی دین الله افواجا».[7] مقبولیت استفاده از روش‌های متنوع برای آشنایی و جذب مردم، به خصوص جوانان، به اصول و مبانی دین، در عصری که تبلیغات به مثابة کارآمدترین عامل رواج اندیشه‌ها، بیشترین تأثیرات ر دارد، انکار ناپذیر است‌؛ ام کارآمدتر و کارسازتر از این عامل -برای دینی که جامعیت و خاتمیت از اوصاف جدایی ناپذیر آن است- عریان نمودن گوهر تابناک حقیقت وجودی آن، و عرضة آن حقیقت ناب در خالص ترین صورت ممکن است. ارائة چهرة نورانی و وزین اسلام در هاله‌ای از زواید و اضافاتی که در طول قرون و اعصار و در مسیر گذر از فرهنگ‌ه و سنت‌های قومی و بومی بر چهرة مصفای دین نشسته، و نیز وحی منزل دانستن آرای کسانی که می‌خواستند ب دلو کلام و فقه و عرفان و فلسفه به قدر عافیت از دریای معارف اسلام بنوشند، و تکفیر و تفسیق معارضان آنها؛ و نیز بشری نمودن امور قدسی و الهی، و توقع از مردم جهت پذیرش و اطاعت بی چون و چرا، به آن می‌ماند که پری‌رویی ر بی هیچ آشنایی قبلی و ب لطایف‌الحیل به کریه ترین وجه ممکن بنمایانیم و در انتظار افرادی باشیم که در عشق او سر از پ نشناسند. تلاش متفکران هر عصری، در معرفی مبانی دینی، لازم و قابل تقدیر است؛ مشکل آن‌جاست که حقیقت منزه از زمان و مکانی ر در بند زمان و مکان محبوس کنیم. از نظر شهید مطهری، «یک کتاب در یک زمان متناسب، ذوق عصر و ذوق زمان و سطح فکر زمان بوده و وسیلة هدایت مردم بوده است، و همان کتاب در زمان دیگر، اسباب گمراهی است. م کتاب‌هایی داریم که در گذشته وظیفة خود ر انجام داده اند و صده و هزاره نفر ر هدایت کرده اند، ولی همان کتاب‌ه در زمان م کسی ر هدایت نمی‌کنند، سهل است، اسباب گمراهی و شک و حیرت مردم می‌باشند، از کتب ضلال باید شمرده شود؛ و خرید و فروش آن‌ها، طبع و نشر آن‌ه خالی از اشکال نیست».[8]
شهید مطهری ر به حق از احیاگران دینی نیز دانسته‌اند. کم نبودند کسانی که در آن زمان، حقیقت دلشان به حال دین رنجور و در حال احتضار آن روز می‌سوخت و برای نجات آن سر از پ نمی‌شناختند؛ ام همیشه این سر از پ نشناختن‌ه برای اسلام مسئله‌ساز بوده است و شیدایی در امر دین، ضرورتاً، باید ب رهبری خردمندانه هدایت شود ت به بار بنشیند؛ وگرنه به هرج و مرج کشانده می‌شود، امری که در بازار آشفتة فکری آن روز جامعه اتفاق افتاده بود. همه بر دردمندی و رنجوری و مهجوری دین اتفاق نظر داشتند، ام برای این بیمار نسخه‌های متفاوت پیچیده شد. گروهی ب اعتقاد راسخ به این که منش این بیماری در برون است، و آن‌چه به نام دین در جامعه رایج است، منزه از هر عیب و نقصی است، و هر عیب که هست از مسلمانی ماست، به این نتیجه رسیدند که برای نجات مذهب باید قالب‌های موجود ر حفظ کرد، ت دین حق خالص بماند و مشوب به ناآلایشی‌هایی که او ر در معرض خطر قرار می‌دهد، نگردد. این‌ه بر هر چه بوی نوگرایی می‌داد به بهانة زندقه و بدعت خط بطلان می‌کشیدند، و جزم‌اندیشی و ماندن بر مبانی پذیرفته شدة رایج ر عین دینداری و حفظ دین می‌دانستند؛ ام این مغالطه‌ای بیش نبود، هر چند واضعان آن ب نهایت خلوص از آن بی‌خبر باشند: «بزرگ‌ترین دشمن قرآن، جمود و توقف بر بینش مخصوص یک زمان و یک دورة معین است؛ همچنان که بزرگ‌ترین مانع شناخت طبیعت این بود که علم فکر می‌کردند شناخت طبیعت، همان است که در گذشته به وسیلة افرادی از قبیل ارسطو و افلاطون و غیرهم صورت گرفته است. این که قرآن کریم، و حتی کلمات جامعة خود رسول اکرم(ص) استعداد کاوش و تحقیق پایان‌ناپذیری دارند و نباید نظره محدود شود، از اول مورد توجه پیشوای بزرگ اسلام بوده است و آن ر به یاران خود گوشزد می‌فرموده است».[9] گروهی دیگر، دین ر از گوهر حقیقی خود تهی کردند و آن ر ت حد آرای انسان‌ه تنزل دادند. آنان ب سرساییدن بر آستان مکاتب جدید بشری، بر هر فکر تازه‌ای مهر تأیید می‌زدند و این‌ج و آن‌ج سر می‌کشیدند ت از کتاب خد و سخنان رهبران دین سخنی بیابند ت ب آموزه‌ای از یک مکتب جدید منطبق باشد و آن‌گاه ب یک دنی شادمانی و سرمست از یافتن تأییدی از مکاتب جدید بر آموزه‌های دین، به خود می‌بالیدند؛ و چه بس هرگاه این قب بر تن دین کوچک ی بزرگ‌تر می‌نمود به دست‌کاری آن تن می‌پرداختند و چه زخم‌هایی که به واسطة این دست‌کاری‌ه بر پیکر دین وارد شد؛ و این ضایعه‌ای بسیار دردناک بود. زیر ساختن معجونی زمینی-آسمانی و خاکی-عرشی از دین که همة معایب مکاتب جدید ر یک‌ج داشت و از گوهر دین و محاسن آن تهی بود، نه معقول بود و نه مقبول. بر این همه، اگر سعایت دشمنان دین و هجوم همه ‌جانبه ‌برای محو کامل آن از حیات فردی و جمعی ر بیفزاییم، صعوبت کار استاد مطهری ر بهتر باز نمایانده‌ایم. شاید بتوان سطور زیر ر ترجیع‌بند افکار شهید مطهری دانست که جوهرة تفکر او ر تشکیل می‌دهد. هرگاه ظاهربینی رواج یابد، و عقل به هر بهانه‌ای سرکوب شود، بازار فکر و اندیشه کساد می‌گردد و کسانی ب سوء استفاده از این جو حاکم بر جامعه، به نام توسعه و پیشرفت یاحفظ دین، به تخدیر افکار می‌پردازند. در چنین جوامعی، عده‌ای ب تبلیغ جاهلانة ظاهرگرایی حاکم بر فرهنگ و تمدن غرب، به نفی همة امور غیبی و قدسی ی استحالة اصول و ارزش‌های دینی می‌پردازند و مروج جهالتند و جمعی دیگر ب تکیه بر ظاهربینی جامدانه در معارف دینی، به انکار اعماق دین حق پرداخته و سدّ راه مصلحان و محییان دینی می‌شوند و مروج جمودند؛ دو واژه‌ای که شهید مطهری به شدت از آن‌ه متنفر بود و به زمانی می‌اندیشید که جهان اسلام از شرّ و وسوسة مروجان این دو طرز تفکر رهایی یابد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات