تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۸:۳۳  ، 
کد خبر : ۷۳۸۱۲

ناتوى فرهنگى و چگونگى مقابله با آن


نویسنده: محمد على برزنونى
چندى است که تعابیر ظریف و پیچیده اى مانند تهدید نرم، جنگ نرم، ناتوى فرهنگى و قدرت نرم و مانند اینها در جامعه فرهیخته رواج یافته است. این تعابیر در میان صاحب نظران ایرانى هنوز به طور کافى تفصیل عام نیافته است. رهبر معظم، فرزانه و سکاندار همیشه بیدار انقلاب شکوهمند اسلامى در سمنان در جمع اساتید و دانشجویان دانشگاه ها، تحولات در جوامع بشرى را اجتناب ناپذیر خواندند و خطر جدى کنترل تحولات منفى جهانى به دست صهیونیسم و سرمایه دارى جهانى را متذکر شدند. آنچه در این نوشتار کوتاه مى آید، تبیینى کوتاه از پدیده هاى دیرین ناتوى فرهنگى در عصر استعمار فرانوین است که هر لحظه به شکلى درمى آید و خودنمایى مى کند و خود جنبه اى از قدرت نرم و تهدید نرم محسوب مى شود.
حمایت از معارضان و بهره گیرى از هنر
سیا در مقام وزارت فرهنگ بلوک غرب براى تمام کشورها عمل مى کرد. براى مثال، حتى با هدف شکست رئالیسم سوسیالیستى در عرصه هنر، حمایت شدید از جکسون پولاک و نقاشى آبستره به عمل مى آورد. چه کسى مى گوید هنر براى هنر و در خدمت هنر است؟ آگاهى از مقاصد پشت پرده هاى آثار هنرى، فیلم ها و محصولات سینمایى غرب ضرورى است. هنر هفتم و سینما از عرصه هاى جدى بود که سیا نسبت به آن توجه ویژه مبذول مى داشت. در مراکز مهم فیلم سازى نظیر هالیوود، ماموران سیا کارگردانان را ترغیب مى کردند که در فیلم هاى خود سیاه پوستان را هر چه بیشتر آراسته و خوش لباس به تصویر کشند تا از این طریق ایالات متحده را جامعه اى آزاد و دموکرات بنمایانند. براى مثال فیلم مزرعه حیوانات و فیلم 1984 با سرمایه سیا توسط جرج اورول ساخته شد.
در دوران جنگ سرد، دولت آمریکا با استفاده از نفوذ تبلیغى خود در جهان آزاد و با تولید کالاهاى فرهنگى از جمله فیلم هاى سینمایى علیه دولت سوسیالیستى شوروى زمینه هر نوع اقدام محتملى علیه این کشور را فراهم کرد. در آن زمان فیلم هایى مانند جیمز باند به شکل خاص علیه دولت شوروى تهیه و تولید مى شد تا با استفاده از امکان تاثیرگذارى سینما مردم جهان در فریب شعارهاى تبلیغى این فیلم ها، اندیشه ها و مقاصد سیاستمداران آمریکایى را تامین کنند. تولید کنندگان هالیوودى شمشیرها را از رو بسته اند و به مقابله با هر تفکر مخالف اندیشى صهیونیستى و آرماگدون پرداخته اند. براى نمونه در فیلم ماتریکس، شهر آزادیبخش، زایان خوانده مى شود و زایان تلفظ انگلیسى صهیون است!
در بررسى فیلم رمز داوینچى با نویسندگى دن براون و ساخته ران هاوارد از جمله ایدئولوژى پردازان هالیوود، روشن مى شود که هالیوود تحت حاکمیت صهیونیسم، به وضوح عقاید خود را بیان کرده و برخلاف آنچه که در خود فیلم مطرح مى شود، به لابه لاى قصه ها و موسیقى پر نماد و مملو از سمبل نرفته اند. این فیلم، مستقیما به مسئله ایدئولوژى صهیون که پشت ماجراى بسیارى از آثار هنرى و فیلم هاى هالیوودى است، مى پردازد. در این فیلم با تکیه بر تابلوى شام آخر لئوناردو داوینچى، چنین ادعا مى شود که مقصود از جام مقدس عیسویان، زنى به نام مریم مجدلیه است که برخلاف تمامى متون مسلم و روایات تاریخى، همسر حضرت عیسى(ع) شده و از او نسلى به وجود مى آورد. پس از به صلیب کشیده شدن عیسى توسط یهودیان، این زن از اورشلیم گریخت و عجیب این که در فرانسه توسط یهودیان محافظت شد
قرن ها بعد نسل آن زن؛ یعنى همان فرزندان عیسى مسیح با سلسله اى از پادشاهان فرانسه درآمیختند. یکى از نوادگان مسیحى آنها که به پادشاهى فرانسه رسید، به نام کاد فروى دوبولیون فاتح اورشلیم طى جنگ هاى صلیبى و بنیان گذار انجمن سرى یهودى به نام انجمن مخفى خانقاه صهیون در اوایل هزاره دوم میلادى بوده است که در واقع ریشه هاى فکرى صهیونیسم امروز نیز محسوب مى شود. ایجاد این انجمن به منظور راز مهم باقیمانده در خانواده او بود. او براى محافظت از اسنادى که افشاگر راز مریم مجدلیه بود، شوالیه هایى را به نگهبانى از آنها مى گمارد و یهودیان انجمن در طول تاریخ، حافظ آن راز و فرزندان مسیح شده اند تا مسیحیت واقعى به دور از تعرض کلیسا باقى بماند!
این نکته نیز شایان ذکر است که از اوایل هزاره دوم میلادى، فرقه هاى مخفى و تصوف یهودى زیادى تحت عناوین کابالا(انجمن تصوف یهود) و فرانکسیم به وجود آمدند. این فرقه ها از وضعیت نابسامان کلیساى قرون وسطى و اختلافات میان فرقه هاى مختلف مسیحى، سوء استفاده کردند و براى جذب مسیحیان به فرقه هاى مخفى و انجمن هاى سرى یهودى خود به دروغ خود را حافظ ذریه مسیح اولیه، پیرو مسیحیت اولیه و مخالف مسیحیت تحریف شده توسط کلیسا قلمداد کردند. این اقدام چندان هم بى نتیجه نبود. بسیارى از مسیحیان به فرقه هاى مخفى یهودى جلب شدند. اینان بعدها با طرح ادعاى بزرگ ترى، عیسى(ع) را از پیامبرى خلع کردند و مسیح اصلى و بشارت دهنده واقعى را مسیح بن داوود معرفى کردند که اتفاقا در آینده ظهور مى کند و باید خود را براى ظهور او آماده کرد! جالب این که تنودور هرتزل بنیان گذار تفکر صهیونیسم در اواخر قرن نوزدهم نیز در ابتدا مردم را به مسیحیت واقعى دعوت مى کرد.
در کتاب و فیلم مطرح مى شود که در طول تاریخ، بسیارى از هنرمندان پیرو خانقاه صهیون، در عین حال افشاگر راز مریم مجدلیه یعنى همان جام مقدس و فرزندان مسیح بوده اند، یعنى در واقع ایدئولوژى و تفکر یهودیت جدید یا صهیونیسم را تبلیغ کرده اند و از اسامى افراد و آثار آنان صریحا نام برده مى شود.
لئوناردو داوینچى، ویکتور هوگو، بوتیچلى، ایزاک نیوتن، بتهوون و سمفونى فلوت سحرآمیز و … حتى والت دیسنى و قصه هاى معروفش مثل سیندرلا، سفید برفى، زیباى خفته و … کارتون هایى مثل شرک، پرى دریایى و … نیز فیلم هاى هرى پاتر و حتى کارتون هایى مانند هاچ زنبور عسل و حنا دخترى در مزرعه و … از این زمره اند. جالب این است که وجه ممیزه همه این فیلم ها یک چیز است و آن این است که همگى به دنبال بانو یا فرزندان و نسل گمشده یا به تعبیرى همان راز جام مقدس در فیلم رمز داوینچى آخرین ساخته ران هاوارد بوده اند.
در نقاط مختلفى از کتاب و نیز فیلم به نشانه ها و خصوصا علامت مخصوص صهیونیسم یا همان ستاره داوود که در این فیلم نشانه تقدس زن و مرد، تعادل ارتباط آنها و قدرت بشریت تلقى شده به طور واضح اشاره مى شود. بارها در فصل هاى گوناگون، به مثلث ها و هرم هاى مستقیم و وارونه و ترکیبشان که علامت صهیونیسم را مى سازد، تاکید مى شود و آن را در تصاویر متعدد و به طور شفاف در کادر دوربین به نمایش درمى آورند.
فرقه کابالا در حال حاضر به طور علنى فعالیت دارد و رهبر آن فیوال گروبرگر است که به نام فیلیپ برگ مشهور است. روزنامه دیلى تلگراف او را از قدرتمندان پشت پرده هالیوود دانسته است. جالب است که بدانیم او به کمک همسرش، مرکز آموزش کابالا را تاسیس کرده و بسیارى از هنرپیشه هاى معروف و حتى فوتبالیست هایى مانند دیوید بکام و همسرش را نیز به فرقه خود جلب کرده است.
ماجراى آرماکدون و مسیحیت صهیونیستى و نیز روایت آخرالزمانى اینان در آثار و فیلم ها، روایت دیگرى از این داستان تلخ است که فرصت بررسى آن در این مقاله کوتاه نیست.
حمایت از بنگاه‌هاى انتشاراتى و تجارى خاص
عرصه چاپ و نشر نیز از حمایت سیا بى نصیب نبود. براى نمونه، بسیارى از کتب کمپانى پراگر با بودجه سیا چاپ مى شد. حتى انتشار کتاب طبقه بندى جدید میلوان جیلاس در شمارگان بالا و توزیع سراسرى آن با بودجه سیا 50 هزار نسخه از یکى از کتاب هاى ایروبیک کریستول را براى توزیع رایگان در سراسر جهان خریدارى کرد. در دوران جنگ سرد حدود یک هزار عنوان کتاب به وسیله سیا و البته تحت زیر نام بنگاه هاى انتشاراتى تجارى و دانشگاهى، فقط در ایالات متحده آمریکا، منتشر شد.
استفاده از رادیو و تلویزیون
سیا از رادیو و تلویزیون نیز استفاده هاى فراوانى مى کرد. رادیو صداى آمریکا، رکن اصلى آمریکا بود. این رادیو در سال 1984 به 23 زبان با بیش از 110 میلیون دلار با پخش 970 ساعت برنامه در هفته به تبلیغات سیاه و خاکسترى خویش مى پرداخت. در سال 1983 با 100 میلیون دلار بودجه، رادیو آزادى براى شوروى سابق و رادیو اروپاى آزاد را براى اهالى اروپاى شرقى سابق تاسیس کرد و از آن طریق ، آن کشورها را با هدف ایجاد تغییر در نظام هاى سیاسى کشورها با حدود 1000 ساعت برنامه در هفته، زیر بمباران تبلیغاتى خویش قرار مى داد. حتى سال 1980 رادیو صداى آزاد ایران را تاسیس کرد و تا مدت ها علیه نظام نوپاى جمهورى اسلامى به تبلیغ شدید ادامه مى داد.
حمایت از بنیادهاى علمى خاص
از سال 1950 به بعد دانشمندان علوم اجتماعى و نخبگان ارتباطات مورد توجه ویژه قرار گرفتند. کمک هاى دولتى هنگفت به گروه هاى علمى دانشگاهى و موسسات علمى غیرانتفاعى تعلق مى یافت. تحقیقات بسیارى در مراکز نظامى نظیر مدرسه فورت براگ، طیف وسیعى از متون علمى و کاربردى درباره جنگ روانى پدید آورد. بررسى ها نشان مى دهد که تعدادى از دانشگاه هاى سرشناس ایالات متحده آمریکا، مانند دانشگاه کلمبیا، نیویورک و هاروارد، زیر نفوذ مستقیم سیا بود. دیوید گیبس در مقابله اندیشمندان و جاسوسان: سکوتى که فریاد مى زند(لس آنجلس تایمز 28 ژانویه 2001) از رسوایى بزرگى سخن مى گوید که به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهاى آکادمیک در دوران جنگ سرد پدید آمده است. گیبس به رابطه تنگاتنگ سیا با نهادهاى علوم اجتماعى ایالات متحده اشاره مى کند.
به نوشته دیوید گیبس، اندیشمندان اجتماعى و سیاسى فوق کاملا به رابطه خود با سیا واقف بودند. مانند رابرت جرویس استاد دانشگاه کلمبیا و رئیس سابق انجمن علوم سیاسى آمریکا، جوزف نى استاد دانشگاه هاروارد، برادفورد وسترفیلد استاد دانشگاه ییل و دیگران.
براى مثال بنیاد فارفیلد در دانشگاه کلمبیا با ریاست جک تامپسون، مامور سیا و استاد همان دانشگاه که ظاهرا توسط یک ثروتمند یهودى به نام جولیوس فلیشمن و واقعا با بودجه سیا ایجاد شده بود، از مهم ترین مراکزى بود که بودجه عملیات فرهنگى سیا از طریق آن به نهادهاى فرهنگى انتقال مى یافت. جالب این است که این بنیاد از مراکز مهم انتقال پول سیا به کنگره آزادى فرهنگى نیز بود.
یکى از مهم ترین اقدامات سیا در این زمینه، تاسیس سازمانى تحت عنوان کنگره آزادى فرهنگى با هدایت و گردانندگى اصلى مایکل یسلسون، افسر واحد جنگ روانى سیا بود که در ژوئن 1950 با حضور بیش از یکصد نویسنده از سراسر جهان در برلین گشایش یافت. این فرد، بعدها به نویسنده اى سرشناس بدل شد. دستورات ویژه از سوى سیا به شکل رمز از واشنگتن به آپارتمان محل زندگى یسلسون و همسرش در پاریس انتقال مى یافت.
در این اجلاس روشنفکران برجسته آن عصر مانند آرتور کوستلر، سیدنى هوک، ملوین لاسکى، ایناتسیو سیلونه، فرانتس بورکنائو و جرج اورول شرکت کردند.
رابطه نزدیک آرتور کوستلر با سیا بر کسى پوشیده نبود. حتى مشاوره ها و راهنمایى هاى او در فعالیت هاى سیا در میان روشنفکران بسیار موثر بود. آرتور کوستلر در نطق خود در این کنگره نکته عجیبى را اعلام کرد. او گفت: دوستان! آزادى تهاجم خود را آغاز کرده است!
آندره مالرو در سخنرانى خود در این کنگره گفت: اکنون آمریکا جزیى از اروپا است.
سیدنى هوک در سال 1949 خطاب به مقامات آمریکایى سخنى غریب دارد که حکایت از نکات فراوانى مى کند. او گفت: به من یکصد میلیون دلار و یک هزار انسان مصمم بدهید؛ تضمین مى کنم که چنان موجى از ناآرامى هاى دموکراتیک در میان توده ها، بله حتى در میان سربازان امپراتورى استالین، ایجاد کنم که برا ى مدتى طولانى تمامى دغدغه وى به مسائل داخلى معطوف شود. این ادعا اگرچه بزرگ است، اما عجیب نیست. وقتى عنصر روانى برجسته شود و هدف “تصرف پانزده سانتیمتر بین دو گوش انسان» باشد، همه چیز امکانپذیر است.
هم از این روى، یکى از اولین اقدامات مهم کنگره، صرف پول هاى کلان براى ایجاد نشریات روشنفکرى در شهرهاى مهم اروپا نظیر پاریس، برلین و لندن بود. این نشریات ادوارى با دو هدف عمده منتشر مى شد:
اول، تقویت چپ گرایان غیرکمونیست و مارکسیست هاى مخالف شوروى سابق بود.
دوم، مقابله با روحیات ضدآمریکایى در میان روشنفکران اروپاى غربى با ارائه تصویرى زیبا از ایالات متحده امریکا به عنوان اوج شکوفایى تمدن.
کنگره آزادى فرهنگى که یکى از بزرگ ترین سرمایه گذراى هاى آژانس مرکزى اطلاعات آمریکا (سیا) در میان روشنفکران بود، در سال 1967 منحل شد و تا آن زمان، ده ها میلیون ها دلار پول از سیا کمک مالى دریافت کرده بود و صرف اقدامات ضدفرهنگى خویش کرد. رگه ها و زمینه هاى فراهم آمده توسط این کنگره هنوز در بسیارى از مطبوعات و انتشارات دیده مى شود.
یورگن فهلینگ کارگردان تئاتر، دوایت مک دونالد روزنامه نگار سرشناس و از اعضاى سردبیرى مجله انکاونتر از جمله وابستگان این کنگره بودند.
پیتر کولمن، عضو استرالیایى کنگره آزادى فرهنگى و یکى از گردانندگان آن و نیز سردبیرى مجله کنگره در استرالیا به نام کوادرانت؛ از نشریات معروف روشنفکرى که مدتى نیز نماینده پارلمان استرالیا بود، پس از سال ها تحقیق طولانى، کتابى تحت عنوان توطئه لیبرال، کنگره آزادى فرهنگى و مبارزه براى کنترل مغزها در اروپا پس از جنگ نوشت که یکى از مهم ترین منابع سال هاى اخیر، در پى افشاى اسناد مربوط به نقش سیا در کنگره آزادى فرهنگى محسوب مى شود. (1989: 333 COLEMAN)
کلمن در مقدمه کتابش مى نویسد: علاقه من به این ماجرا از سال 1967 آغاز شد که شایعاتى درباره ارتباط سیا با کنگره رواج یافت. من به عنوان عضو شاخه استرالیایى کنگره و سردبیر مجله کنگره در استرالیا؛ کوادرانت، مانند سایر کسانى که در سراسر جهان در جایگاهى مشابه با من قرار داشتند، مصاحبه هایى کردم و با قطعیت و صراحت گفتم که هیچ یک از تصمیمات هیئت سردبیرى مجله ما تاکنون تحت تاثیر خارجى، حداقل تحت تاثیر سازمان آمریکایى مانند سیا نبوده است … و نیز به صراحت گفتم که هر کس که در دریافت پول از سیا دخیل بوده یا از این ماجرا مطلع بوده است یا باید استعفا دهد و یا از کنگره اخراج شود. (1988 COLEMAN)
ولى ظاهرا از همان زمان، نطفه شک و تردید در دل کولمن جاى گرفت و به تحقیق پرداخت. سرانجام پس از سال ها تفحص براى کولمن مسجل شد که شایعات فوق صحت داشته و کنگره آزادى فرهنگى یکى از سازمان هاى وابسته به سیا بوده است.
کنت تانیان سخنگوى کنگره آزادى مى گوید: جمع آورى مجلات، یک نوع پیمان آتلانتیک ناتوى فرهنگى و هدف آن محدودیت فرهنگى است، مثل این که بعضى پسرها دوست دارند تا حلقه اى در میان انگشت هایشان قرار دهند. در واقع نمى گویم ما یک هدف داشتیم، بلکه مى گویم ما ماموریت تاریخى داشتیم. خواننده جهانى … اما هرچه اتفاق مى افتاد، در این کنگره احساس مى کنیم، این وظیفه ما است تا به جاى این که وقت باارزشمان را صرف موشکافى ها و بررسى هاى دقیق در مورد خودمان، هدر دهیم، پایگاه هایمان را براساس ساعت و در زمان خطر، حفظ کنیم و همیشه مراقب باشیم که دیگران چه انجام مى دهند. (تنیان 1962؛ فلیپس 1990)
طرح مبارزه فرهنگى
خانم ساندرس در کتاب تحقیقى و مستندش، نام بسیارى از اندیشمندان برجسته و سرشناس جهان غرب با اکثریت مطلق یهودى را ذکر کرد که به اصطلاح او جزو فهرست جنگجویان و شوالیه هاى جنگ سرد فرهنگى سیا بودند. بزرگانى مانند کارل ریموند پوپر، واضح و تئورى پرداز نظریه لیبرال - دموکراسى، مروج نسبیت گرایى، اثبات ناپذیرى امور قدسى و دینى و نیز تئوریسین نظریه توهم توطئه، توماس کوهن، جکسون پولاک، جیمز بریان کانانت، آرتور شلزینگر(پسر) ، ایزایا برلین، جرج اورول ، والت وتیمن روستو ، ملوین راسکى ، جیمز برنهام ، دانیل بل، ریمون آرون، هانا آرنت، ایروینگ کریستول، هنرى لوس، رینهولد نیبور، رابرت کانکونست، جوزف نى و … در این فهرست جاى دارند. ریچارد کاندان نیز یکى از ماموران فرهنگى سیا است که رمان کاندیداى منچورى را نوشت.
عجیب آن که میراث تئورى سازى هاى آنها به نسل نومحافظه کاران در آمریکا رسید که مرحله تازه اى از جنگ سرد و گرم فرهنگى را در جهان با تعابیرى نظیر جنگ صلیبى، محور شرارت، مبارزه با تروریسم، توهم توطئه و … آغاز کرده بودند. آنها البته تهاجم نظامى و سیاسى را چاشنى تهاجم فرهنگى خود کردند و به افغانستان و عراق هجوم نظامى آوردند و آن دو کشور را عملا تحت اشغال خود درآورده اند. اینان و برخى دیگر، اندیشمندانى بودند که در دوران جنگ سرد، تمام روشنفکران مخالف کمونیسم را در سراسر جهان تغذیه فکرى و علمى مى کردند. براى مثال توماس کوهن، کتاب مشهور خود را تحت عنوان ساختار انقلاب هاى علمى به سفارش جیمز بریان کانانت، شیمیدان برجسته و از طراحان بمب اتمى ایالات متحده و رئیس دانشگاه هاروارد نوشت و چنان چه از کتاب بر مى آید، آن را به او اهدا کرد. کانانت با زرسالاران وال استریت جرنال و سرویس اطلاعاتى سیا روابط مستحکمى برقرار ساخته بود. پل بوهل، استاد تاریخ جنبش هاى رادیکال در دانشگاه براون، در مقاله اى با عنوان سیا و لیبرال هاى یهودى به نقش بسیار روشنفکران یهودى با پیشینه چپ گرایى آنان در جنگ سرد فرهنگى سیا توجه مى کند و مى نویسد: وجه اشتراک جنگجویان فرهنگى سیا این است که تقریبا تمامى آنها جداشدگان از چپ و جزو تروتسیکست ها و از اعضاى حلقه اى معروف به روشنفکران نیویورک هستند. (مجله تیکون ژوئن 2000)
جالب است که نقش سیا در هدایت این فعالیت هاى به اصطلاح فرهنگى در زمان خود نیز چندان پوشیده نبود. براى نمونه در دهه 1960 شوخى جالبى در محافل روشنفکرى اروپا رواج یافته بود.
براساس این شوخى رایج، هر نهاد آمریکایى، اعم از خیریه یا فرهنگى که در نام خود از واژه هاى آزاد یا خصوصى استفاده مى کند، وابسته به سیا است. به نوشته دیوید گیبس، اندیشمندان اجتماعى و سیاسى فوق کاملا به رابطه خود با سیا واقف بودند. مانند رابرت جرویس استاد دانشگاه کلمبیا و رئیس سابق انجمن علوم سیاسى آمریکا، جوزف نى استاد دانشگاه هاروارد، براد فورد وسترفیلد استاد دانشگاه ییل و دیگران. (لس آنجلس تایمز ژانویه 2001) خانم ساندرس نیز در کتاب خود با ادله و اسناد محکم ثابت مى کنند که برخى از این روشنفکران برجسته، از جمله سر آیزایا برلین و سراستفن اسپندر و آرتور کوستلر، از همکارى خود با سیا کاملا مطلع بودند.
سیا فقط به ترویج فرهنگ به اصطلاح آزادى اکتفا نمى کرد، بلکه در کنار آن به سیاست شوم ترور و کشتار روشنفکران مخالف تفکر آمریکایى و نیز سیاست منع، اتهام، شایعه و … در تمامى دوران طولانى جنگ سرد روى آورد.
طبق برخى تخمین ها، سیا در این دوران حداقل یکصد و پنجاه هزار آموزگار، استاد دانشگاه، رهبر اتحادیه کارگرى و کشیش و روحانى را به قتل رساند. البته برخى تخمین ها این رقم را تا سیصد هزار نفر نیز افزایش مى دهد. در همین دوران ، کتب بسیارى از دیگر اندیشمندان آمریکایى مخالف با این جریانات، به اتهام کمونیستى یا هوادارى آن، در لیست کتاب هاى ممنوعه درآمد. گفته اند که حدود 30 هزار عنوان کتاب در ردیف لیست سیاه قرار گرفت و از کتابخانه ها به عنوان «کتاب مضره”خارج شد. منظور از لیست سیاه کتب کلیه نویسندگانى بود که متهم به هوادارى از کمونیسم بودند. حتى در این فهرست اسامى نویسندگان نامدارى چون داشیل هامت، لنکستون هیوز، جان رید و هرمن ملویل دیده مى شود. جالب تر این که جریان نومحافظه کارى آمریکا که توسط ایروبیگ کریستول، روشنفکر سرشناس یهودى و تروتسیکست سابق بینانگذارى شد، به طور وضوح تداوم همان کانون هدایتگر عملیات فرهنگى سیا در دوران جنگ سرد است و در سال هاى اخیر سیاست هاى به شدت نظامى گرایانه دولت جرج بوش دوم را تغذیه و هدایت مى کند. در حال حاضر پسرش، ویلیام کریستول، از رهبران سرشناس نومحافظه کاران آمریکا محسوب مى شود. ویلیام کریستول سردبیرى روزنامه ویکلى استاندارد را برعهده دارد که صاحب امتیاز آن روپرت مردوخ است که به عنوان چهر ه علنى شبکه زرسالاران سه گانه یهودى روچیلد، برونفمن و اوپنهایمر شناخته مى شود.
برخى مطبوعات آمریکا این سه خانواده را همراه با خانواده مردوخ، باند چهار میلیاردر مى نامند.
کریستول به صراحت مى نویسد: آینده بشریت منوط به یک سیاست خارجى راسخ، آرمان گرا و خوش بینانه از سوى ایالات متحده آمریکا است … آمریکا نه تنها باید پلیس و کلانتر جهان شود، بلکه باید راهنماى آن نیز باشد. بى جهت نیست که مایکل پایپر در مقاله اى تحت عنوان محافظه کار امپریالیست ها دولت بوش را اداره مى کند(آمریکن فرى پرس 23 مارس 2003) از این شخص به عنوان عامل روپرت مردوخ نام مى برد.
ویلیام باکلى، نظریه پرداز متنفذ نومحافظه کار دیگر، در دوران دانشجویى اش در دانشگاه ییل، توسط استادش جیمز برنهام، جامعه شناس معروف به سیا معرفى شد و به عضویت این سازمان درآمد.
حتى برنهام به او کمک کرد تا نشریه نشنال ریویو را منتشر نماید و خودش تا مدتى دبیر ارشد تحریریه آن بود. دانیل پایپز، روزنامه نگار جنجالى نومحافظه کار، پسر ریچارد پایپز استاد هاروارد و از جنگجویان سرشناس جنگ سرد فرهنگى است. دانیل پایپز از کسانى است که در سال هاى اخیر مفهوم توهم توطئه را رواج دادند و آن را به عنوان ابزارى تبلیغاتى براى تخطئه پژوهش هاى تاریخى درباره نقش کانون هاى استعمارى بدل کردند.
ناتوى فرهنگى در ایران
آن سالى که مقام معظم رهبرى بحث شبیخون فرهنگى یا تهاجم فرهنگى را طرح کردند، برخى آن را توهم توطئه نامیدند. در تهاجم فرهنگى، کانون هاى قدرتمند سلطه گر جهانى و سرویس هاى اطلاعاتى غرب براى فروپاشى نظام سیاسى یک جامعه یا تحمیل طرح هاى سیاسى و اقتصادى ـ مالى و فرهنگى خود بر آن جامعه، عملیات روانى و فعالیت هاى معینى را تحت عنوان اقدامات فرهنگى سازمان مى دهند.
پدیده تهاجم فرهنگى یا عنوان نوین آن ناتوى فرهنگى از سال ها پیش در دوران طولانى جنگ سرد در مقابله با شوروى و ایدئولوژى مارکسیسم رخ داد و حتى منجر به فروپاشى بلوک شرق شد.
این فروپاشى تحت عنوان انقلاب رنگى یا مخملین نیز مشهور است. کتاب خانم ساندریس و سایر تحقیقات جدیدى که در این زمینه منتشر شده، گواه خوبى بر این مدعا است. همین برنامه ریزى در مورد ایران اسلامى نیز به شدت مطرح شده است.
رویکرد اصلى ناتوى فرهنگى، تهدید نرم، جنگ روانى و تبلیغاتى تخریبى با هدف نابودى هویت دینى و ملى جوامع بشرى و مقابله با آن است. اعضاى ناتوى فرهنگى با بهره مندى از 57 سال تجربه نظامى گرى، تاسیسات پایه اى هماهنگى را در حوزه رسانه ها شکل داده اند و قدرت نرم خود را در خدمت اهداف استعمارى خویش قرار داده اند. در حال حاضر چهار خبرگزارى مسلط بین المللى، آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، فرانس پرس و رویتر امپراتورى بلامنازع خبرى را تشکیل مى دهند و سکان هدایت همه آنها نیز در دست صهیونیست ها است، شبکه هاى بزرگ خبرى، بى بى سى، سى ان ان و … تاسیسات ماهواره اى عهده دار ارسال امواج صدها شبکه ماهواره اى دیگر، صدها روزنامه و هزاران پایگاه خبرى و تبلیغاتى و دیگر رسانه هاى شنیدارى، دیدارى و نوشتارى، انواع فیلم ها و رمان ها و … اینترنت با سرعت سرسام آور دسترسى به داده ها و حجم عظیم تبادل اطلاعات و … از جمله امکانات فراوان تبلیغى هستند که همگى در شرایط نابرابر وغیرعادلانه و در فضاى ناسالم رقابتى، ارزش هاى مشترک غربى را انتشار مى دهند و تلاش مى کنند سایر ارزش هاى معارض با ارزش هاى آمریکایى را در هم بکوبند. بگذریم از این که برخى ارزش هاى انسانى را نیز تحت عنوان ارزش هاى آمریکایى مصادره کرده اند که نامه اندیشمندان آمریکایى در توجیه اقدامات جرج بوش پسر پس از واقعه 11 سپتامبر گواه آن است.
تعبیر تامل برانگیز ناتوى فرهنگى حکایت از نکات ظریف بسیارى دارد، باید از تلاش باندهاى بین المللى زر و زور در راستاى ایجاد ناتوى فرهنگى با هدف تسلط بر ملت ها پرده برداشت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات