تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۸:۴۳  ، 
کد خبر : ۸۲۹۲۱

نگاهی دیگر به کارنامه حزب توده

جعفر نوابی مقدمه: در صفحات ویژه مشروطه، در گزارش سال های 1320تا 1332ضمن تشریح فعالیت های حزب توده، به برخی مواضع این جریان نسبت به حکومت دکتر مصدق اشاره شده بود. آقای نوابی در این مورد انتقاداتی داشتند که به صورت مکتوب ارائه کردندکه به دلیل حجم بالای مطلب کمی خلاصه شد. سطور زیر انتقادات کامل ایشان است که خوانندگان در آن باره داوری می‌کنند.

با خود کج و با ما کج و با خلق خدا کج
آخر قدمی راست بنه ای همه جا کج

اخیرا مطالبی تحت نام «صد سال» در صفحه «مشروطه» روزنامه شرق به چاپ رسیده است. به عقیده من مطالبی که پیرامون سال های پس از شهریور 20 تا کودتای آمریکایی 28 مرداد در این روزنامه منتشر شده بسیار نامربوط، غیرمنصفانه و غیرحرفه ای بوده و رویدادها و وقایع را دگرگون جلوه داده است. در این نوشته ها، نویسنده حتی یک بار برای دلخوشی خوانندگان هم که شده یک سند تاریخی معتبر و حتی غیرمعتبر ارائه نمی دهد.در مطالب مذکور روزنامه شرق گرایش های کلی ناپسندی در جعل حقیقت وجود داشت: نویسنده مطلب از یک سو با فحاشی و بدون ارائه هیچ سند تاریخی، چهره ای ضدملی، ضدمصدقی و خرابکار از حزب توده ایران به نمایش می گذاشت و از دیگر سو سعی در بازسازی چهره مظفر بقایی و جناح او، حزب زحمتکشان، مجاهدین اسلام و غیره داشت.
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنید
نویسنده پیرامون فرار رهبران حزب توده از زندان در زمان نخست وزیری رزم آرا می نویسد:«در این فرار شگفت انگیز نیز کسانی بر این باورند که میان حزب توده و سپهبد علی رزم آرا که اکنون نخست وزیر تام الاختیار بود روابط پنهانی و بند و بست های سیاسی در کار بوده است.»1جالب است که کمیته مرکزی حزب توده ایران یک ماه قبل از اعلام نخست وزیری رزم آرا در اعلامیه ای می گوید:« سفارت انگلیس، شرکت نفت جنوب، اینتلیجنت سرویس انگلیس در ایران عضو حساس مورد نظر خود را پیدا کرده است... رزم آرا کاندید دیکتاتوری آینده است.»2حالا اینکه چطور با وجود این موضع قاطعانه حزب توده، رزم آرا حاضر می شود رهبران این حزب را با «بند و بست های سیاسی» از زندان فراری دهد و اینکه نویسنده مطلب چه کسانی را یافته که «بر این باورند» و اینکه اساسا در کار وقایع نگاری، اینچنین بال و پر دادن به شایعه ای بی اساس و ساخته پرداخته دربار چه معنایی دارد برای من مشخص نیستنویسنده پیرامون وقایع سال 31و قیام سی تیر که باعث بازگشت دکتر مصدق به نخست وزیری شد حتی یک بار نامی از حزب توده نه به خوبی و نه به بدی نمی برد. در حالی که «فاتح» رهبر «ضدکمونیست» حزب همرهان معتقد است:
« پژوهشگر بی طرف باید بپذیرد که حزب توده نقش مهمی شاید مهمترین نقش را در قیام سی تیر داشت.» و در حالی که «ارسنجانی که طرفدار قوام بود، می نویسد که حزب توده مهمترین نیروی شکست دهنده شاه بود. کاشانی نیز یک روز پس از قیام، نامه سرگشاده ای به سازمان های طرفدار حزب توده فرستاد تا از مشارکت ارزشمند آنان در این پیروزی ملی سپاسگزاری کند».3نویسنده مطلب معتقد است که «تشویق به ترور سیاسی و آدمکشی از شیوه های مبارزاتی جدیدی بود که از همسایه شمالی به ما رسیده بود و توسط توده ای ها به شدت تبلیغ می شد... ورود ادبیات سیاسی خشن روسی به حوزه سیاست در ایران، آثار بسیار زیانباری بر تاریخ و سرنوشت ایرانیان بر جای نهاد که جبران آن شاید سده ها به طول انجامد.»4خواننده منتظر است که نویسنده یک نمونه از این «تشویق به ترور سیاسی و آدمکشی» توسط حزب توده ایران ارائه دهد. هر کس آشنایی ابتدایی با مارکسیسم لنینیسم یا روش های مبارزاتی حزب توده داشته باشد و حتی اگر تنها کتاب «چه باید کرد» از لنین را خوانده باشد می داند که حزب توده به عنوان یک حزب مارکسیست لنینیست نمی تواند مشوق «ترور سیاسی و آدمکشی» باشد. خواننده منتظر است که نویسنده نمونه ای از این «ادبیات سیاسی خشن روسی» بیاورد تا این اتهامات نچسب برای احترام به شعور خواننده هم که شده به شکلی به حزب توده ایران چسبیده شود.اما اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم می بینیم که جنبش نفت در ایران دو وجه دارد. یک وجه آن، وجه حقوقی است که توسط نمایندگان مجلس، گاه صادقانه و گاه بنا به ضرورت زمان و ناچاری پیش برده می‌شود.
در این وجهه جنبش، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت توسط فراکسیون جبهه ملی در مجلس را می بینیم و پس از آن در دوره نخست وزیری دکتر مصدق، رهبری ایشان در اجرای این قانون و خلع ید بیگانگان را شاهد هستیم.در وجه دیگر این جنبش، حرکت عظیم توده های مردم را می بینیم که سال های سال قبل از نخست وزیری و حتی نمایندگی دکتر مصدق راه ضداستعماری و ملی خود را در پیش گرفته اند. اتفاقا این وجه جنبش بسیار نیرومند تر و عمیق تر است و در واقع آن وجه «حقوقی» زاییده و نمود این وجه «حقیقی» جنبش است.حزب کمونیست ایران در سال 1308نخستین اعتصاب بزرگ کارگری را علیه استعمار در صنایع نفت جنوب سازماندهی کرد5 پس از رفتن رضاشاه و فعالیت علنی احزاب مخالف، حزب توده توانست در روز کارگر در سال 1325 یک راهپیمایی 80 هزار نفری را در آبادان سازمان بدهد و در خرداد و تیر همان سال توانست اعتصاب عمومی شصت و پنج هزار نفره در خوزستان ترتیب بدهد که بزرگترین اعتصاب کارگران صنعتی در خاورمیانه بود.6 یک فرستاده انگلیسی در گزارش خود می نویسد: «این جنبش اتحادیه ای، جنبشی حقیقی است و ما صلاح می دانیم خواسته های اتحادیه های توده ای را برنظریات دولت انگلیس ترجیح دهیم.» 7 در 5 بهمن ماه 1327 حزب توده ایران و حزب ایران مشترکا نخستین تظاهرات بزرگ ضد شرکت نفت را در تهران برگزار کردند.چهار روز پس از این تظاهرات در 9 بهمن، تقی زاده، عاقد قرارداد 1933در پشت تریبون مجلس اعتراف کرد که این قرارداد در شرایط غیرعادی و ترور به ایران تحمیل شده است.
تقی زاده خود را مامور مسلوب الاختیاری نامید که طبق دستور رضاشاه مجبور به امضای قرارداد شده است8 در این شرایط که دولت و دربار زیر فشارهای فزاینده برای لغو قرارداد 1933 بودند، عاقبت تنها راه ممکن را در دسیسه بازی دیدند و در 15بهمنشش روز پس از اعتراف تقی زاده در یک صحنه سازی، ترور نافرجام شاه توسط ناصر فخرآرایی انجام شد شاه و دربار مدعی شدند که این ترور توسط حزب توده انجام شده، این ادعای مضحک که هیچ گاه، هیچ سندی برای آن ارائه نشد متاسفانه از سوی نویسنده روزنامه شرق نیز تکرار شده است.
در پی این ترور حزب توده ایران غیرقانونی اعلام شد و دو روز بعد دولت مذاکرات پنهانی را با شرکت نفت گس از انگلیس شروع کرد.بخشی از سران و رهبران حزب توده بازداشت شدند. آنها در دادگاهی که برگزار شد دفاعیه ای جمعی تنظیم کردند که هر کس بخشی از آن را می خواند. از جمله دکتر حسین جودت یکی از رهبران حزب توده خواند: «ملت ایران درباره امتیاز نفت جنوب قضاوت خود را کرده و تجدید امتیاز را خائنانه و غاصبانه و استقلال شکنانه دانسته است. ملت، هرگز این قرارداد را به رسمیت نشناخته و نخواهد شناخت».9مظفربقایی که نویسنده روزنامه شرق چهره ای ملی و آزادیخواه از او ارائه می دهد، پیرامون این حوادث در مجلس چنین می گوید:«در اثر حوادث بعد از 15 بهمن که بحمدالله و کوری چشم دشمنان ایران و به کوری چشم آن کسانی که می خواستند ایران بی سرپرست و بی پدر شود، به خیر و خوشی خاتمه پیدا کرد و خداوند پادشاه محبوب ما را حفظ فرمود، بعد از سانحه شوم یک جریانی در این مملکت پیش آمد که می بایستی پیشامد هم بکند، حزب توده ایران غیرقانونی اعلام شد و می بایستی هم بشود. بروید جناب آقای ساعد، حضور اعلیحضرت همایونی شرفیاب شوید و بپرسید که من در چند وقت قبل از اینایشان تاریخش را معین خواهند کرد این نظریه را به ایشان دادم.» 10 
ملی شدن صنعت نفت
در آن سال ها شعار و خواسته حزب توده ایران که فعالیت اش غیرقانونی شده بود لغو قرارداد اسارت بار 1933بود.جبهه ملی که در اهداف خود مسئله نفت را نگنجانده بود سه هدف دموکراتیک را اعلام کرده بود هم موضع گیری روشنی در این مسئله نداشت. بسیاری از فعالان جبهه ملی این خواسته را تندروانه ارزیابی می کردند و خواهان نوشته شدن قرارداد 50-50 بودند. 11
چنانکه دکتر مصدق در سال بعد گفت: «اگر شرکت در دوره پانزدهم همین پنجاه درصد را قبول می کرد هیچ مشکلی پیش نمی آمد»12ظاهرا پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت برای اولین بار از سوی دکتر فاطمی داده شد و در 5 آبان 1329این شعار در جبهه ملی به تصویب رسید. جناح راست جبهه ملی این پیشنهاد را با اکراه پذیرفت چنانکه روزنامه «شاهد» ارگان مظفر بقایی اصل ملی شدن نفت را با یک هفته تاخیر منتشر کرد. بی اعتمادی حزب توده به بعضی رهبران جبهه ملی و تماس آنها با محافل آمریکایی چنانکه خواهیم گفت باعث شد که حزب توده شعار ملی شدن صنعت نفت را با چند ماه تاخیر بپذیرد. در دی ماه که حزب توده «جمعیت ملی مبارزه با شرکت نفت ایران و انگلیس» را تشکیل داد و در بیانیه جمعیت هواداری خود را از ملی شدن صنعت نفت اعلام داشت گام های آشتی بین حزب توده و جناح مترقی جبهه ملی برداشته می شد. 13 پس از چندی روزنامه «باختر امروز» روزنامه دکتر فاطمی از جنبش صلح علیه تجاوز آمریکا به کره حمایت کرد و در سرمقاله ای نیز در مخالفت با مالکیت های بزرگ نوشت که تلاش هایی بود برای نزدیکی با حزب توده ایران که در آن زمان تنها منتقد جدی مناسبات فئودالی و ارباب رعیتی به شمار می رفت.14تا اینکه طرح ملی شدن صنعت نفت که مصدق ارائه داده بود ابتدا در کمیته مربوط، سپس در مجلس و سرانجام در 19اسفند در سنا به تصویب رسید. تصویب ملی شدن صنعت نفت در زمان نخست وزیری علاء انجام شد. در همان زمان شرکت نفت انگلیس 30 درصد از مزایای کارگران صنعت نفت را کسر کرد.
در اعتراض به کسر این مبلغ از درآمد کارگران و در اعتراض به وضعیت نامناسب خانه های مسکونی اعتصاب بزرگ کارگران صنعت نفت به رهبری حزب توده آغاز شد.در این اعتصاب حزب توده «قدرت واقعی خود را به نمایش گذاشت».15 علاء در انعقاد قرارداد 1933 دست داشت و حزب توده معتقد بود که به همین دلیل وی نمی تواند طرح ملی شدن صنعت نفت را اجرا کند. اعتصاب بلند مدت، راهپیمایی های گسترده ای که حزب توده «علیه اهمال کاری دولت در اجرای قانون ملی کردن» انجام داد و حمایت کارگران تهران، اصفهان و شهرهای شمالی از اعتصاب کارگران صنعت نفت کمر دولت علاء را شکسته بود.
شاه در یک نطق رادیویی اعلام کرد که تضاد های طبقاتی بزرگترین بدبختی ایران است زیرا این تضادها دیدگاه های اجتماعی و زندگی سیاسی را مسموم می سازد و بهترین راه کاهش آنها توسل به قوانین اسلام است 16 متاسفانه جبهه ملی در این زمان دو اشتباه اساسی مرتکب شد: اول اینکه هیچ یک از اعضای جبهه ملی به جز محمود نریمان از اعتصاب کارگران حمایت نکردند و دوم اینکه هیچ یک از اعضای جبهه ملیجز محمود نریمان و علی شایگان خواستار کنار رفتن دولت علاء نشدند. مصدق که می ترسید «کابینه علاء سقوط کند و به جای آن کابینه قوام یا کسی مثل او زمامدار گردد» نیز می گفت:«اگرچه علاء در جریان قرارداد 1933 دخالت داشته ولی از روی عمد خیانت نکرده بلکه مطلع نبوده است»17اعتصابات و تظاهرات کارگران ادامه داشت تا آنکه در 6 اردیبهشت 1330 کابینه علاء که کمرش زیر بار اعتصابات شکسته بود استعفا کرد و دکتر مصدق به نخست وزیری برگزیده شد.نویسنده روزنامه شرق البته به اطلاعیه سفارت انگلستان اشاره می کند که اقدام مجلسین ایران را مبنی بر ملی شدن صنعت نفت شتابزده ارزیابی می کرد و از نتایج وخیم چنین کاری بر حذر می داشت و معتقد است که «در پی این اطلاعیه تهدیدآمیز، دولت علاء... استعفای خود را تقدیم شاه کرد.» 18
انگار که علاء از این تهدید ترسیده است و مقام نخست وزیری را به کسی سپرده که جرات دفاع از ملی شدن نفت را داشته باشد نویسنده روزنامه شرق مصرانه از پذیرفتن پیروزی مردم و نقش مبارزه سرسختانه مردم ایران در کنار زدن علاء شانه خالی می کند. قضاوت را به خوانندگان وامی گذاریمنویسنده در وقایع نگاری سال 1330 سال نخست وزیر شدن مصدق می نویسد: «اکنون مصدق در برابر استعمار پیر انگلستان و امپریالیسم نوپای آمریکا ایستاده بود و جای شگفتی اینجا است که حزب توده که قاعدتا می بایستی ضدامپریالیست و ضداستعمارگری باشد، مصدق را نوکر امپریالیسم می خواند» 19 آیا پرسش بی جایی است که از آقای نویسنده بپرسیم که حزب توده چه زمانی و چگونه در چه اعلامیه، نشریه معتبر حزبی و...
مصدق را چنین خطاب کرده است آقای نویسنده چنین سندی ارائه نمی دهد چرا که چنین سندی اساسا وجود ندارددر حالی که هنوز یک ماه از نخست وزیری مصدق نگذشته بود و در حالی که قوای نظامی انگلیس برای حمله به ایران به حال آماده باش درآمدند، «به سوی آینده» ارگان حزب توده چنین نوشت:«زحمتکشان ایران برای دفاع از میهن در قبال هرگونه تهاجم امپریالیستی چون یک تن واحد آماده اند...» 20 وقتی که قرار بود در 20 و 21 خرداد همان سال هیات آمریکایی برای مذاکره با مصدق به ایران بیاید «به سوی آینده» با اتکا به صداقت ملی دکتر مصدق نوشت:«ما به دولت دکتر مصدق میدان عمل می دهیم. او را در هر قدمی که احتمالا بر ضداستعمار بردارد تشویق می کنیم... ما از دولت می خواهیم که وعده خود را عملی سازد و برای راندن شرکت غاصب نفت اقدام عملی مبذول دارد.» 21 وقتی که هیات آمریکایی تن به خواست ایرانیان برای ملی شدن صنعت نفت نداد «به سوی آینده» در 27 خرداد نوشت:«به نظر ما در این وضع وظیفه همه جراید این است که برای خلع ید از کمپانی غاصب نفت اصرار کنند. نه اینکه دولت را از طرف «راست» و با ترسانیدن از مانورهای اقتصادی و خطرات موهوم تحت فشار بگذارند و به تسلیم وادارند.»22 دو روز بعد دکتر مصدق مذاکرات با هیات آمریکایی را قطع کرد و برنامه خلع ید را اجرا کرد.
در تیرماه همان سال، ماه ها قبل از آنکه دکتر مصدق اوراق قرضه ملی را برای جبران کمبود های مالی منتشر کند، «جمعیت مالی مبارزه با استعمار» یکی از سازمان های حزب توده ایران در بیانیه ای آمادگی خود را برای جمع آوری کمک مالی از مردم برای تقویت دولت اعلام کرد. 23
حالا بین این حمایت های بی دریغ، «نوکر امپریالیسم» خطاب کردن مصدق را پیدا کنید بر این گونه وقایع نگاری چه نامی جز تحریف تاریخ می توان نهاددر همین سال حزب زحمتکشان توسط مظفر بقایی و خلیل ملکی عضو اخراجی از حزب توده ایران تاسیس شد.احمد ملکی یکی از موسسین جبهه ملیکه او هم سابقه عضویت در حزب قوام السلطنه را داشت و مدیر روزنامه «ستاره»، در روزهای پس از 28مرداد که جاسوسی برای آمریکا افتخار به حساب می آمد از جلساتی حرف می زند که میان بعضی از اعضای جبهه ملی با مستشار سفارت آمریکا و معاون مطبوعاتی سفارت برگزار می شده و می گوید:« در همین زمان بود که فکر تاسیس حزب زحمتکشان ملت ایران بنا به پیشنهاد خلیل ملکی تبریزی توجه دکتر بقایی را جلب کرد و او از توجه آمریکایی ها به لزوم تشکیل این حزب و تقویت آن در مقابل تبلیغات شدید کمونیست ها و توده ای ها حداکثر استفاده را نمود». در همین جلسه از داشتن «پول کافی» برای به عضویت درآوردن «پهلوانان رویین تن» و استفاده از «زور و قدرت عضلات آنها» برای رهایی ملت از «دست یک مشت توده ای بیگانه پرست» صحبت می‌شود 24 بله متاسفانه چنین میهن پرستانی در جبهه ملی حضور داشتند و چنین کسانی اند که به عنوان چهره های «ملی و مذهبی» و «آزادیخواه» و قهرمانان جنبش نفت جا زده می شوند. 25 یک ماه پس از قطع مذاکرات با هیات آمریکایی جکسن توسط دکتر مصدق که شرح آن رفت هیات دیگری از آمریکا به سرپرستی هریمن برای مذاکرات با ایران عازم شد. در 23 تیرماه بزرگترین تظاهرات ضدامپریالیستی در تاریخ ایران برگزار شد.روزنامه شرق می نویسد:« نزدیک 20 هزار تن از کارگران کارخانجات تهران تظاهرات و راهپیمایی کردند. آنان هرچند که به بهانه گرامیداشت سالروز اعتصاب کارگران شرکت نفت خوزستان دست به تظاهرات و اعتصاب زدند، اما تنها خواجه حافظ شیرازی بود که نمی دانست امروز هریمن نماینده رئیس جمهور آمریکا به تهران می‌آید.
کارگران به تحریک رفقای توده ای با این راهپیمایی در حقیقت می خواستند چوب لای چرخ دولت بگذارند و از آن سو به آمریکایی ها بفهمانند که اوضاع داخلی ایران متزلزل و بحرانی است و دکتر مصدق نیز کنترل اوضاع را در دست ندارد.»26اما تظاهرکنندگان چه می خواستند قطعنامه تجمع 3 بند داشت: بند اول از دولت می خواست که ماده دوم قانون خلع ید را اجرا کند و افراد انگلیسی را از شرکت طرد کند. بند دوم تاکید می کرد که ملت ایران حاضر است برای «اجرای قاطع و بدون تزلزل و سازش خلع ید... با تمام قوای مادی و معنوی خود فداکاری نماید».
و بند سوم می گفت که «ملت ایران نسبت به مزدوران امپریالیسم که دسایس خطرناک ضد ملی خود را هر روز توسعه می دهند و در مجلس شورا و سنا و در محیط اجتماعی هر روز تحریک می کنند که توجه مردم را از مسئله حساس نفت بگردانند ابراز نفرت می کند.» 27 بله همان هایی که مصدق را «نوکر امپریالیسم» می خواندند، «حالا می خواهند چوب لای چرخ دولت بگذارند» و انگار نه انگار که همین مردم و همین کارگران بودند که علاء را مجبور به استعفا کردند و انگار نه انگار که با پشتیبانی همین مردم و همین کارگران بود که دربار و اکثریت سرسپرده مجلس حاضر شدند مصدق نخست وزیر ایران شود و انگار نه انگار که مصدق به پشتیبانی همین ها بود که توانست دست رد به سینه جکسن بزندنویسنده روزنامه شرق می نویسد:«اما مظفر بقایی و حزبش که مثل خواجه حافظ شیرازی نبودند و می خواستند از این نیرنگ توده ای ها جلوگیری کنند، به یاری دکتر مصدق آمدند. با درگیری خونین میان افراد دو حزب زحمتکشان و توده کار به جایی رسید که پلیس ناگزیر از تیراندازی و جداسازی نیروهای سیاسی و روشنفکری شد که داشتند یکدیگر را می دریدند.» 20 اما مظفر بقایی و حزبش که «مثل خواجه حافظ شیرازی نبودند» و با داشتن «پول کافی» «پهلوانان رویین تن» را به استخدام درآورده بودند و از «زور و قدرت عضلات آنها» استفاده می کردند، بالاخره «به یاری دکتر مصدق آمدند» و پلیس«ناگزیر از تیراندازی» و جداسازی نیروهای سیاسی و «روشنفکری» شد که داشتند یکدیگر را «می دریدند» آقای نویسنده روزنامه شرق چطور شد که «پلیس ناگزیر» در خیابان های تهران صد ها نفر کشته و زخمی به جا گذاشت آیا همیشه پلیس های «ناگزیر» چنین کشتار بی رحمانه ای به راه می اندازند چطور «پهلوانان رویین تن» حزب بقایی یک باره «روشنفکر» شدند از «روشنفکران» حزب بقایی چند نفر «دریده» شدند چند نفر از آن 20 کشته و صدها زخمی از «روشنفکران» حزب بقایی بودندنویسنده روزنامه شرق پس از آنکه کمی از بی فرهنگی سیاسی ایرانیان افسوس می خورد به برکناری سرلشکر بقایی «که به روی مردم آتش گشوده بود» توسط دکتر مصدق اشاره می کند و می گوید: «بقایی بیچاره دستور آتش را از شاه که فرماندهی کل نیروهای مسلح را بر عهده داشت، گرفته بود».
«بقایی بیچاره» زاهدی بیچاره پینوشه بیچاره آنطور که خلیل ملکی بعدها در دادگاه از خودش «دفاع» کرد، برنامه حزب زحمتکشان و فعالیت آن مورد تایید «اعلیحضرت» و روسای «نیروهای انتظامی» قرارداشته است. 29 مظفر بقایی به «یاری» مصدق آمده بود یا «اعلیحضرت»احمد ملکی از موسسین جبهه ملی پس از کودتای 28 مرداد از ملاقات هایی نوشت که بین سرلشکر زاهدی فرمانده کودتای آمریکایی 28مرداد که پس از کودتا نخست وزیر شد و اعضای جناح راست جبهه ملی انجام می شد: «من و آقای حسین مکی که سوابق زیادی از وطن پرستی و آزادیخواهی تیمسار سرلشکر زاهدی آن وقت و سپهبد زاهدی نخست وزیر فعلی داشتیم... با ایشان تماس گرفته و غالبا هفته ای دو سه بار با معظم له در حصارک شمیرانات و یا در شهر ناهار صرف می کردیم، مشکلات را به اطلاع ایشان می رساندیم و مدد می خواستیم.»
ملکی اشاره می کند که در یکی از این دیدارها که با حضور «حسین مکی و یکی دو تن دیگر از اعضای جبهه ملی» در حال صرف «کوفته همدانی» بوده اند، تیمسار زاهدی به «ناجوری اعضای جبهه ملی و عدم همبستگی اعضای آن اشاره کرده» و «متذکر شد که اگر بتوانید تصفیه موثری در جبهه ملی بنمایید این جبهه خواهد توانست کانون یک هسته قوی ملی باشد». و آقایان جبهه ملی توضیح می دهند که:
«مصدق با تمام حسن نیت اش آدم لجوج و یک دنده ای است. می خواهد دیکتاتور شود» 30 اتفاقا حسین مکی هم یکی از آن «آزادیخواهانی» است که نویسنده روزنامه شرق اختلافات او و مظفر بقایی با مصدق را «بلای تاریخی ایرانیان، یعنی خویش ستیزی در میان سرجنبانان جنبش ملی» می داند و با افسوس از حفظ نشدن «همبستگی ملی 30 تیر» یاد می‌کند 31  ناگفته ها پیرامون سال های پس از شهریور 1320 تا کودتای «آمریکایی» 32 زیاد است و مجال اندک. اما در هر حال تنها آن نوشته ای ارزشمند است که بر پایه روش های علمی تحقیق و اسناد قابل اعتماد باشد. اگر نه چه تفاوتی است بین تاریخ و ادبیات داستانی تاریخ از گذشته ها حکایت دارد. اما امروز ریشه در گذشته و فردا ریشه در امروز دارد. «صادق قطب زاده» فرزند «مظفر بقایی» است. آزادیخواهان باید واقعیت ها را بشناسند و از گذشته درس بگیرند، اگر نه «مظفر بقایی» ها و «زاهدی» ها هرگاه فرصتی به دستشان رسیده زبان از حلقوم هر انسان آزادیخواه و ملی و دگراندیشی بیرون کشیده‌اند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات