تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۸:۴۱  ، 
کد خبر : ۸۷۸۴۰

اسلام و غرب (بخش اول)


علل ازبین رفتن اعتماد میان طرفین
ما نمی توانیم بگوئیم که این اعتماد تماما میان دو طرف ازبین رفته و اکنون وجود ندارد اما انکار نمی کنیم که این اعتماد به روشنی شکاف برداشته است . این مسئله به دلایل بسیاری برمی گردد برخی از این دلایل تاریخی و قدیمی هستند و بعضی دیگر ریشه در شرایط و عوامل جدید دارد. می توان این دلایل و عوامل را به شکل زیر دسته بندی و خلاصه نمود :
الف ـ فتح اندلس به دست عرب علی رغم اینکه فتح اندلس تاثیرات تمدنی قابل ملاحظه ای برای اروپا به ارمغان آورد و به اروپا کمک کرد تا مسیر انتقالی از قرون وسطا به دوران رنسانس و عصر جدید را طی کند.
ب ـ جنگ های صلیبی و آنچه که از تخریب قتل و غارت به همراه داشته است .
ج ـ تهاجم عثمانی به بالکان و محاصره وین پایتخت اتریش .
د ـ تهاجم استعماری به سرزمین های اسلامی در عصر جدید بطور خاص از سوی انگلیس و فرانسه و برخی از دیگر کشورهای اروپائی .
هـ ـ وعده انگلیس به یهود در سال 1917 م مبنی بر ایجاد وطن ملی برای آنها در فلسطین به ضرر ساکنان فلسطینی آنجا که همچنان بصورت آواره در کشورهای مختلف جهان به سر می برند و از ابتدائی ترین حقوق انسانی از نیم قرن پیش تاکنون محروم هستند.
و ـ جانبداری همه جانبه از اسرائیل در جنگش با عرب بطور عام و فلسطینی ها بطور خاص از سال 1948 م تاکنون .
علی رغم گذشت نزدیک به شش دهه از مسئله درگیری عربی اسرائیلی غرب اقدامات سرنوشت سازی برای پایان دادن به این درگیری برنداشته است و غرب اگر بخواهد می تواند این کار را بکند. اما احتمالا نمی خواهد شاید هم برای دادن فرصت به اسرائیل جهت سیطره کامل بر سرزمین فلسطین در نتیجه در آنجا چیزی به نام مسئله فلسطین وجود ندارد.
پیوسته سخنانی را که فیلسوف معروف آلمانی کارل یاسبرز پس از جنگ سال 1967 م میان عرب و اسرائیل گفت بیاد می آورم . زمانی که گفت : « اما اگر از اسرائیل دست برداریم به معنای اینست که از تمدن غربی دست برداشته ایم » . ما نمی خواهیم که غرب اسرائیل را رها کند اما می خواهیم که موضع متوازنی داشته باشد تا عدالت و کرامت انسانی برای همگان محقق شود.
ز ـ جنگ علیه عراق این جنگی است که قانون بین المللی را زیرپا گذاشته و قوانین مرسوم و پیمان های بین المللی را نادیده گرفته و براساس پندارهائی شکل گرفته که غلط بودن آن به اثبات رسیده و روشن است که هدف این جنگ از یکسو دست یابی و تسلط بر نفت عراق و از سوی دیگر حمایت از اسرائیل است .
ح ـ ترویج ارتباط میان اسلام و تروریسم در رسانه های غربی قابل ملاحظه است . بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 م گرایش نیرومندی در غرب وجود دارد که تروریسم را به اسلام متصل می کند. واقعیت اینست که تروریسم در همه تمدن ها وجود دارد و تبدیل به پدیده ای جهانی شده است و در هیچ روزگاری ساخته اسلام نبوده است .
مسئله قابل ذکر اینست که بخش بزرگی از تروریسم امروزه از سوی بعضی از گروه هائی است که خود را به اسلام منسوب می کنند آنها نتیجه پناه دادن غرب به عناصر قانون گریز و محکومانی هستند که در کشورهای مختلف اسلامی محکوم شده اند. این مسئله به ایشان فرصت برنامه ریزی سازماندهی و سرمایه گذاری برای کارهای تروریستی داده است .
ایالت متحده آمریکا با رهبر سازمان القاعده همکاری کرد و با مال سلاح و آموزش افراد وی آن را در جنگ علیه کمونیسم در افغانستان کمک کرد. همان گونه که مفتی گروه های تندرو در مصر را پناه داد و بعد از آن به مخالفت با او برخاست و وی را زندانی نمود. آمریکا با باز کردن جبهه جدیدی در عراق به گسترش دایره تروریسم کمک کرد و با این کار اراده جامعه جهانی را زیرپا گذاشت . بنابراین غرب مسئولیت اساسی در انتشار تروریسم به شکل ترسناک کنونی را برعهده دارد.
معروف است که خود اروپا ـ به عنوان مثال ـ در نیمه دوم قرن بیستم به شکل ویژه ای از سلسله عملیات تروریستی از سوی گروه های شناخته شده رنج برده است . برخی از این گروه ها همچنان تا به امروز فعالیت خود را ادامه می دهند; آن گونه که در ایرلند و استان باسک اسپانیا رخ می دهد.
خود آمریکا قبل از رخدادهای یازدهم سپتامبر از تروریسم در امان نبوده است . حادثه هجوم به مرکز تجارت جهانی در اوکلاهما بهترین دلیل برای این مسئله است . همان گونه که صحنه جهانی شاهد عملیات تروریستی دیگری در اماکن مختلف بوده است . امثال : پخش گاز سمی در متروی زیرزمینی ژاپن قتل رابین در اسرائیل نابود کردن مسجد بابری در هند توسط هندوهای تندرو و دیگر کارهای تروریستی که خاطره آن در ذهن ها هست .
اسلام از چهارده قرن پیش وجود داشته است . همان گونه که دیگر ادیان مسئول کارهای تروریستی نیستند که پیروانشان به آن دست می زنند لذا اسلام نیز مسئول کارهای تروریستی نیست که برخی از مسلمانان انجام می دهند. حتی اگر آنان شعارهای اسلامی سربدهند.
تروریسم در گذشته و همچنین در آینده شاخصه اسلام در میان ادیان نخواهد بود. اسلام دائما توانش را برای صلح آشکار کرده است آنهم نه فقط از خلال قرون بسیاری که شاهد دوران شکوفائی تمدنی مسلمانان بود بلکه در همه ادوار تاریخ اسلامی . تمدن اسلامی در اندلس نمونه ایست برای پیروی همزیستی مثبت میان پیروان دیانت های سه گانه اسلام مسیحیت و یهود. این درست برعکس آن چیزی است که استعمار غربی در دوران جدید از قبیل تخریب نابودسازی و غارت ثروت های کشورهای مسلمان انجام داده و نیز اجرای سیاست « تفرقه بینداز و حکومت کن » تا ضامن استمرار وجودش در اشغال این کشورها باشد.
در اینجا مسئله دیگری در موضوع تروریسم وجود دارد و آن خلط آشکار تصورات غربی میان تروریسم و حق مردمان مظلوم در دفاع از حقوق مشروعشان است . و این حقی است که قوانین بین المللی آن را پذیرفته است .
برپایه این آمیزه غریب آنان به قربانیان به چشم تروریست می نگرند همان گونه که با مردم فلسطین انجام می دهند و تروریسم حکومتی را ـ همان گونه که اسرائیل است ـ دفاع از نفس می نامند. اضافه بر این جنگ علیه تروریسم مورد سواستفاده قرار گرفته و پوششی برای ترساندن مردم جهان از خطر نابود کننده همه جهان است تا در سایه وحشت از تروریسم زندگانی کنند. و این مسئله به منظور کامل شدن سیطره آنان بر جهان و دستیابی بر منابع ثروت مردم کشورهای در حال توسعه صورت می گیرد.
طبیعی است در سایه این شرایط پیچیده این مسئله منجر به از میان رفتن اعتماد میان جهان اسلام و غرب می شود. از سوی دیگر جهان اسلام کاملا درک می کند که نباید مسئولیت این شرایط را برعهده غرب بگذارد. در این میان کشورهای غربی ای وجود دارند که نقطه نظر و دیدگاه های مخالفی نسبت به این سیاست های غربی در برابر جهان اسلام دارند و جنگ عراق بهترین دلیل برای آن محسوب می شود.
از همین رو می توان گفت اگر اعتماد میان طرفین به این شکل وحشتناک شکاف بردارد بطور نهائی نمی توان این مشکل را حل کرد. دلیل این مسئله نیز ادامه پیوستگی فرهنگی میان جهان اسلام و غرب و گفتگوی موجود میان آنها در عرصه های مختلف می باشد. مسئله ای که بازسازی اعتماد میان دو طرف را امری غیرمستحیل می سازد.
موانع بازسازی اعتماد
بدون شک راه بازسازی اعتماد میان طرفین با گل و گیاه پوشیده نشده است . در این زمینه موانع واقعی وجود دارد که تلاش های بازسازی اعتماد میان جهان اسلام و غرب را با مشکل روبرو می کند. مهمترین این موانع به شرح زیر هستند :
الف ـ تصویر دشمن متقابل
شکی نیست که این تصویر منفی متقابل از زمانی که درگیری مسلحانه میان دو طرف رخ داد کم و بیش وجود داشته است . اما هیچ زمانی حجم آن به اندازه امروزی نرسیده است . یعنی در عصر انقلاب اطلاعات و ارتباطات و انقلاب فناوری که باعث گردیده این تصاویر منفی را در سطح وسیعی منتشر نماید که در همه ادوار تاریخی سابقه نداشته است .
در پایان جنگ سرد غرب با اسلام برای مبارزه با کمونیسم همکاری کرد. اگر که غرب از کمونیسم نفرت داشت : اما اسلام و کمونیسم نقیض یکدیگر هستند. از این رو همکاری میان دو طرف در این زمینه همکاری محکم و استواری بود. اما بعد از فروپاشی کمونیسم و بیرون رفتن کمونیستها از افغانستان این موضع صدوهشتاد درجه تغییر کرد. غرب شروع به سخن گفتن از دشمن سبز به جای دشمن سرخ نمود که در اسلام تجلی می یافت .
سخن راندن از بنیادگرائی اسلامی و تروریسم اسلامی در سطح وسیع شروع شده است و علی رغم اینکه تروریسم پدیده ای جهانی است و کوچکترین ارتباطی به اسلام به عنوان دین ندارد. در این زمینه سخنان زیادی گفته شد و نوشته های بسیاری در غرب پدید آمد که از خطر اسلام سخن می راند. مسئله چنان ترسیم شده گویی که جهان از خواب بیدار شده و ناگهان دین جدید غریبی را در برابرش می بیند که جهان را تهدید می کند. نکته عجیب اینست گروه هائی که در افغانستان در جنگ با کمونیسم از پشتیبانی غرب و بویژه آمریکا برخوردار شده بودند به دلایل سیاسی که هیچ ربطی به اسلام به عنوان دین ندارد به گروه های تروریستی تبدیل شدند.
ب ـ پیشگویی در مورد برخورد تمدن ها
جهت تاکید و پشتیبانی از تصویر دشمن متقابل از دهه آخر قرن گذشته ادعای برخورد تمدن ها رواج یافت . هانتینگتون برخورد میان دو تمدن اسلامی و غربی را پیشگوئی کرد و این بدان معناست که امکان برخورد تمدنی بر امکان گفتگوی تمدنی برتری جست و برخورد اجتناب ناپذیر است و باید با همه ابزار برای آن آماده شد. پیشگوئی هانتینگتون ما را به یاد گفته های فیلسوف انگلیسی توماس هوبز می اندازد که گفت : انسان نسبت به برادرش به مثابه گرگ است و همه در جنگ بر ضد یکدیگرند. بدین گونه هانتینگتون روغن بر آتش می ریزد تا باعث شعله ور شدن بیشتر نفرت نگرانی و ترس از جهان اسلام در غرب شود.
علی رغم اینکه این ادعا مستند به هیچ پشتوانه علمی و واقعی نیست اما ترویج آن در سطح گسترده از سوی رسانه های گروهی می تواند باعث پیشرفت آسان آن گردیده تا تبدیل به مسئله ای واقعی گردد و خطر در همین نهفته است . لذا ترویج برای این برخورد جهانی خیالی می تواند ـ همان گونه که دانشمند دینی آلمانی هانز کونج می گوید ـ فضای ترس و وحشت ایجاد کند تا سوداگران برای تحقق اهدافشان که بطور قطع اهداف مخالف تلاش های صلح هستند آنرا به خدمت بگیرند.
در اینجا لازم اسد در مورد ادعای برخورد تمدن ها توضیح دهیم :
تمدن ها باعث پیشرفت مادی و معنوی برای انسانیت شده است همان گونه که آلبرت شفیتسر نیز می گوید و آن به معنای بردباری و قبول دیگران و بازکردن آغوش به روی همه تمدن ها فرهنگ ها و ادیان است . بدین منظور این مسئله بیانگر دژ انسانیت علیه گرایش های بیهوده و نابودکننده است و اما قطعا علت آن نیست . زیرا هدف تمدن های واقعی ساختن نظامی است که دربرگیرنده عدالت امنیت و ثبات برای انسانیت باشد.
اما علل درگیری ها ـ همان گونه که هانتینگتون می پندارد ـ ریشه در اختلاف تمدن ها ندارد زیرا درگیری ها در داخل یک تمدن هم رخ می دهد. همان گونه که در دو جنگ جهانی در نیمه اول قرن گذشته رخ داد. لازم به ذکر است که قربانیان این دو جنگ در داخل تمدن اروپائی بیش از 60 میلیون انسان بود . یعنی خلال ده سال فقط (1914 ـ1918 و از 1939 ـ1945 م ) در حالی که تعداد قربانیان جنگ هایی که میان اروپا و اسلام در طی چهارده قرن رخ داده در مقایسه با جنگ های جهانی همانند نسبت قطره با دریاست و اساسا نمی توان قربانیان آن را با قربانیان دو جنگ جهانی مقایسه کرد.
از اینرو اگر برخوردی میان تمدنها رخ دهد باید به جستجوی علل دیگری برای آنها به غیر از خود تمدن ها گشت . احتمالا این علل در تلاش سوداگران برای سیطره سیاسی یا تسلط برخی از نیروهای جهانی بر سرنوشت جهان یا تلاش برای بدست آوردن منافع مادی یا دیگر علل مشابه آن وجود دارد همان گونه که در جهان امروزی مشهود است .
به هر حال اسلام دینی است که ادعای برخورد تمدن ها را رد می کند و دعوت به گفتگو میان آنها می نماید. قرآن کریم هنگامی که از اختلافات بین مردم و روابط میان آنها سخن می گوید تاکید می کند : یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر وانثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا (حجرات 13 ) .
دو جنگ جهانی در قرن گذشته بیهوده بودن جنگ ها را برای ما اثبات کرد لذا جنگ ها حلال مشکلات نیستند بلکه منجر به وخیم تر شدن مشکلات و نابودی می شود که معنائی ندارد. برماست که از تاریخ درس بیاموزیم تا باردیگر آن اشتباهات را تکرار نکنیم .
ج ـ نادیده انگاری و بی توجهی از سوی غرب
این نادیده انگاری بطور خاص به رخدادهای جهان اسلام و عللی که در پس آنها قرار دارد و تلاش هائی که برای مقابله با آن باید صورت گیرد مربوط می شود. نتایج این نادیده انگاری در مواضع اشتباه و سوفهم در جهان ما نمایانگر می شود.جهانی که باید جهانی جدید و جذاب باشد اما عملا نسبت به قربانیان آن به جهان ترسناک و هولناکی تبدیل شده است .
نتیجه این نادیده انگاری و بی توجهی از سوی غرب این کشتار دسته جمعی است که برای مسلمانان در بوسنی و هرزگوین در قرن گذشته و در سرزمین هائی رخ داد که نیروهای بین المللی مسئول حمایت از آن بودند. اگر در آنجا کمترین توجهی به سرنوشت این انسان ها می شد می توانست جلوی این کشتارهای دست جمعی گرفته شود.
قتل و آوارگی و نابودی انسانها منازل و کشتزارها و درختان که امروزه در فلسطین رخ می دهد در حالی که ابزار زندگی زیرچشم و گوش جهان است و بطور ویژه زیرچشم و گوش نیروهای فعال جهان در غرب است مسئله ای که مافوق تصور است .
همه این نیروهای فعال برای حمایت از ساکنان تیمورشرقی و حمایت از استقلال آن از اندونزی به حرکت درآمدند. چرا این نیروها سه میلیون فلسطینی را که در زندان بزرگی بدون حمایت بین المللی زندگی می کنند نادیده می گیرند آیا این مسئله باعث سئوال های بسیاری نمی شود.
د ـ تلاش برای تحمیل نیک و بد جهانی شدن
بدون شک جهانی شدن و جنبه های اقتصادی سیاسی و فرهنگی آن شامل بعضی مسائل مثبت می باشد اما همزمان دارای جنبه های منفی هم هست . جهان اسلام حق دارد ـ و دارای ذخیره تمدنی است که تاریخ آن را می شناسد ـ تا آنچه را از جهانی شدن مناسب می داند برگزیند و آنچه را که مناسب نمی داند رد نماید و این ساده ترین حقوق انسان است .
اما در زمینه تلاش هایی که از سوی غرب برای تحمیل نظام و ارزش های غربی بر جهان اسلام بدون توجه به اینکه موارد یاد شده با اعتقادات دینی اخلاقی و سنت های آشکار مسلمانان مناسب است یا خیر صورت می گیرد. اختلافات تمدنی از آغاز تاریخ وجود داشته است و نباید هیچ قومی دیگر مردمان را وادارد تا ارزش های ملت دیگری را بپذیرد. به عنوان مثال غرب مبارزه جهان اسلام با همجنس گرائی را عیب می شمارند و از او می خواهند که از عمل به متون قطعی قرآن کریم دست بردارد و یا دیگر خواسته های عجیب . آیا این مخالفت با آزادی فردی و اجتماعی انسان نیست.
هـ ـ بکارگیری زور به جای گفتگو
این مسئله آشکارا در جنگ عراق هویدا شد. علی رغم همه بدی های نظام سابق عراق و رد کردن آن از سوی ما در این زمینه هیچ منطقی برای بکارگیری زور علیه هیچ حکومتی بدون اجازه سازمان ملل وجود ندارد. در غیراین صورت جهان دچار هرج و مرج شده و هر حکومتی بدون توجه به قانون بین المللی اقدام خواهد کرد.
گفتگو تنها راه درست حل مشکلات است و خشونت آخرین داروئی است که می توان آنرا بکار گرفت البته با اجازه سازمان ملل . آنچه درباره عراق گفته می شود در مورد فلسطین هم صادق است . در همان زمانی که افکار عمومی غرب عملیات استشهادی فلسطینی ها را رد کرده و آنرا تروریستی توصیف می کند لازم است که غرب معیارهای عادلانه را برپا دارد ـ غربی که دائما در مورد حقوق بشر به ما تذکر می دهد ـ تروریسم دولتی اسرائیل را متوقف کند که جدیدترین ابزار نظامی را علیه مردمی بکار می گیرد که جز سنگ و اسلحه سبک در اختیار ندارند.
تحمیل جنگ های صلیبی به جهان اسلام تهاجم استعماری به سرزمین های اسلامی در عصر جدید تشکیل رژیم صهیونیسمی در بخشی از سرزمین های اسلامی و جانبداری مداوم غرب از این رژیم ترویج ارتباط میان اسلام و تروریسم حمله غرب به کشورها و سرزمین های اسلامی همچون افغانستان و عراق از علل از میان رفتن اعتماد بین جهان اسلام و غرب است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات