سوریه در دوران باستان
سوریه یکى از کهنسالترین مناطقى است که در طى هزاران سال پیش توسط اقوام مهاجر که به آن منطقه کوچ کردهاند، مسکون شده است.
در میان اقوام مختلف که در این سرزمین سکنى داشتند، اکثریت با آمورىها بود این قوم تا سال 1700 ق.م در سوریه پابرجا بود. به تدریج از سال 1100 ق. م اقوام جاى آمورىها را گرفتند.
یکى از این اقوام سامىها بودند که از لحاظ نژادى بستگى نزدیکى با عبرئیان داشتند. اما در مورد مسکن اولیه آنها اطلاع چندانى در دست نیست.
سوریه از دو نظر براى مهاجران و همسایگانش حائز اهمیت بود. ابتدا موقعیت طبیعى و جغرافیایى آن و ثانیا مرکزیت این منطقه در تقاطع راههاى عمده آسیاى غربى در قرون پیش از میلاد. سوریه به طور مداوم مورد هجوم اقوام همسایه خود قرار گرفت. قدرتهایى مانند: مصر، بابل، آشور، ایران، روم و ...
در زمان سارگن پادشاه قدرتمند آشور بود که نفوذ سیاسى بینالنهرین در سواحل مدیترانه، فراعنه مصر را به چارهجویى واداشت. به طورى که اولین برخورد مصر و بینالنهرین بر سر تصرف کنارههاى سوریه در این زمان رخ داد.
در کتیبههایى که از دوره داریوش پادشاه مقتدر هخامنشى برجاى مانده است اشاره به نام سوریه شده و این سرزمین را جز امپراتور بزرگ ایران قرار داده است.
در سال 331 ق.م سوریه به تصرف اسکندر مقدونى درآمد و او پس از ویرانىهاى بسیار در سال 326 ق. م فوت کرد و پس از آن قلمرو او بین سردارانش تقسیم شد.
در سال 301 ق. م پس از کشمکشها و منازعات بسیار، سلوکوس یکى از فرماندهان اسکندر مقدونى مالک کشورهاى پهناور ایران، سوریه و همچنین بینالنهرین شد. بطلمیوس نیز که یکى از سرداران اسکندر بود، قلمرو مصر و جنوب سوریه را در اختیار گرفت و سوریه مدتها مطمع نظر سلوکوس و بطلمیوس بود.
بین سالهاى 275 تا 241 ق. م میان بطالسه (بطلمیوسیان) و سلوکىها جنگهایى صورت گرفت که نتیجهاى جز تضعیف قدرت طرفین درگیر نداشت و در همین اثنا بود که اشکانیان در ایران به قدرت رسیدند.
بین سالهاى 200 تا 133 ق.م رومىها بر سرزمینهاى مجاور مدیترانه مسلط شدند و متصرفات سلوکیان را یکى پس از دیگرى اشغال نمودند. اما این نزاعها که بین سلو کیان و رومىها صورت گرفت، طى سالیان متمادى جریان داشت تا بالاخره در سال 64 ق.م آخرین امپراتورى سلوکى از سوریه برچیده شد.
پس از استیلاى رومىها بر سرزمین سوریه، این منطقه دائما توسط اشکانیان و ساسانیان مورد تهدید قرار مىگرفت. این دوره مقارن شده است با یک سرى حملات متمادى از سوى رومىها.
اشکانیان و ساسانیان. به هر ترتیب دولت روم در سال 395 م تجزیه شد و از آن پس به دو قسمت شرقى و غربى تقسیم گردید و سوریه سهم روم شرقى (بیزانس) شد.
رومىها در این مدت مجددا با امپراتورى ایران بر سر تفوق بر قاره آسیا و مخصوصا سوریه با یکدیگر به مبارزه پرداختند. این نبردها که سالیان دراز ادامه یافت باعث شد که قدرت هر دو امپراتورى رو به ضعف نهاد و آخرالامر حکومت جهانى و مقتدر اسلام توانست قلمروهاى کثیرى را تحت لواى توحید و یکتاپرستى قرار بدهد و بدینترتیب بود که سوریه به وسیله مسلمین فتح شد.
سوریه دوره اسلامی
همان طور که در دو دوره تاریخى قبل از اسلام سوریه اشاره شد این کشور به خاطر موقعیت طبیعی، جغرافیایى و به لحاظ مرکزیتى که بر راههاى عمده آسیاى غربى داشت. همواره مورد توجه اقوام مختلف و بخصوص همسایگان آن کشور بود.
قبل از طلوع اسلام در عربستان، قریش به عنوان یکى از قبایل حائز اهمیت که داراى قدرت اقتصادى بالایى بود با شام به تجارت مىپرداخت. در پى این موضوع، هاشم جد معروف پیامبر(ص) نیز که مانند اکثر مردم مکه به کار تجارت اشتغال داشت کاروانانى را به سوى سوریه روانه مىداشت. بعد از وفات ایشان نیز این رسم ادامه داشت حتى در زمان حیات حضرت رسول(ص) که اهمیت این راه ارتباطى براى مسلمین قابل تعمق بود.
حضرت محمد(ص) دوبار به قصد تجارت به شام سفر کردند. اولین بار در سن 12 سالگى و به همراه عموى بزرگوارشان، دومین بار در سن 25 سالگى با سرمایه خدیجه بانوى اصیل و نجیب قریش به این سفر اقدام نمودند. خدیجه بعد از مراجعت پیامبر(ص) از شام به خاطر حسن رفتار و اخلاق نیکوى ایشان با آن حضرت ازدواج نمود.
پس از آنکه پیامبر قدرت سیاسى و معنوى فراوانى کسب نمودند و توانستند اکثر مناطق شبهجزیره را به اسلام دعوت نمایند نمایندگانى را نزد امپراتوران ایران، روم و حبشه فرستادند. یکى از این سفیران مامور شد که نامه پیامبر(ص) را به هراکلیوس امپراتور روم در سوریه برساند. امپراتور نیز پس از رویت نامه سفیر را با احترام و پاسخى مناسب نزد رسول خدا(ص) فرستاد.
در پى تحریکاتى که بعدها در مرز اسلام به وجود آمد. پیامبر دوبار به شام لشکر کشید. ابتدا در غزوه موته و دوم در نبرد تبوک در نتیجه این لشکرکشىها پیروزىهایى نصیب مسلمانان شد، اما نه به طور کامل.
در اواخر حیات پربرکت پیامبر(ص)، ایشان در حالى که در بستر بیمارى قرار داشتند دستور تدارک و حرکت سپاهى را به سوى شام و مرزهاى روم صادر نمودند. ولى متاسفانه بنا بر دلایلى این لشکر به موقع اعزام نشد و پس از وفات حضرت رسول(ص)، ابوبکر لشکر را به سوى شام فرستاد.
ابوبکر، ابوعبیده بن جراح را به سوى حمص، یکى از شهرهاى معروف شام فرستاد و یزید بن ابى سفیان را نیز مامور فتح شام کرد. پس از مدتى ابوبکر، خالد بن ولید را به شام فرستاد و او نیز در طى جنگى که به یرموک مشهور است، توانست رومیان را شکست دهد. در این اثنا بود که ابوبکر فوت کرد و عمر جانشین او شد. او نیز ادامه فتوحات ابوبکر را در پیش گرفت و پى از مبارزات طولانی، دمشق در سال 635 م توسط سپاهیان اسلام فتح شد.
عمربن خطاب یکى از فرماندهان نظامى خود به نام یزید بن ابىسفیان را به حکومت شام گمارد، اما او پس از چندى فوت کرد و تمامى قلمرو شام به معاویهبن ابى سفیان رسید. معاویه نیز پس از بسط نفوذ خود در سوریه، سرانجام در سال 661 م دمشق را مرکز خلافت خود قرار داد.
دمشق تا سال 751 م تحت فرمان خلفاى اموى اداره مىشد.
بعد از به قدرت رسیدن عباسیان و انتقال مرکز خلافت از دمشق به بغداد، از اهمیت دمشق تا حدودى کاسته شد.
اما به لحاظ موقعیت استراتژیکى که داشت، مجددا مورد توجه خلفاى عباسى قرار گرفت و خراجگزار و تحت فرمان عباسیان شد.
بزودى دوره ضعف عباسیان آغاز شد و بر اثر اختلافات داخلى و کشمکش هاى بسیارى که بین امراى محلى صورت گرفت، قدرت رو به کاستى نهاد و بنى طولون به شام مسلط شد. بنى طولون اولین سلسله محلى در مصر و شام بود که از جانب خلفاى عباسى در بغداد خود مختارى و استقلال یافت و بنیانگذار آن احمد بن طولون است . این سلسله تا سال 906 م در سوریه قدرت را در دست داشت.
از سال 906 تا 941 م مجددا این کشور توسط خلفاى بنىعباس اداره شد.
پس از آن به مدت سه سال یعنى تا سال 944 م در اختیار آلاخشید قرار گرفت.
بنیانگذار آلاخشید که بر دمشق حکومت مىکرد، محمد بن طغج بود و اخشید به معناى شاه و فرمانروا بود که این لقب را الرافى بالله خلیفه عباسى به او داده بود.
در این میان فاطمیون و بنى حمدان که مرکزشان شهر حلب در سوریه بود ظهور پیدا کردند و بدین سان جنگهاى داخلى براى به دست آوردن قدرت میان آنان در برگرفت. در این زمان دولت روم شرقى نیز که در صدد نفوذ مجدد به این سرزمین بود فرصت را مغتنم شمرده نواحى سرحدى را که شامل طرسوس، انطاکیه و ملاطیه بود تصرف نمود.
قابل ذکر است فاطمیون سلسلهاى بودند که بنیانگذار آن داعى ابو عبدالله شیعى بود. آنان مدعى بودند که از اعقاب علی(ع) هستند و نام خود را نیز از نام حضرت فاطمه(س) گرفتهاند. بنى حمدان نیز که از اعراب قبیله تغلب بودند از مدتها پیش در الجزیره مستقر شده بودند. موسس این سلسله حمدان بن حمدون بود.
همان طور که ذکر شد دولت روم شرقى قدرت را در سوریه به دست گرفت اما این بدان معنا نیست که بدون رقیب و بدون هیچ مشکلى در سوریه حکومت کردند. فاطمیون مرتب مواضع رومىها را مورد تاخت و تاز قرار مىدادند به طورى که تا سال 1071 م سرزمین شام به وسیله آنها اشغال شده بود.
این دوره از تاریخ سوریه مصادف است با یکسرى نبردهاى بىحاصل که میان رومىها و فاطمیون و همچنین سلاجقه، آل مرداس و بنى عقیل در جریان بوده است. این کشمکشها تا سال 1094 م ادامه یافت.
سلجوقیان که حکومت آنان تقریبا از ایران آغاز شده بود در سال 1071 م توانستند حوزه قلمرو خویش را به آسیاى صغیر (ترکیه) و سپس به سوریه گسترش دهند و بدین ترتیب در شهرهاى حلب و دمشق حکومتهایى را تاسیس نمایند. بعد از این تاریخ سرزمین سوریه مورد نزاع بین سلاجقه و فاطمیون و سپس اسماعیلیان و صلیبیون مسیحى بود.
موسس سلسله اسماعیلیه که در شام و شمال ایران قدرت خویش را بسط داده بود. شخصى به نام حسن صباح بود که داراى تمایلات شدید شیعى بودند.
تا پایان سال 1118 م صلیبیون، اسماعیلیهو سلاجقه با یکدیگر به مبارزه مىپرداختند تا شاید بتوانند بر این سرزمین تسلط یابند.
شاید بتوان گفت این دوره یکى از بحرانىترین و حساسترین دورههاى تاریخى سوریه مىباشد. به قولى دیگر یکسرى حکومتهاى محلى و همچنین قدرتهاى خارجى با یکدیگر به نزاع پرداختند و هرکدام نیز چند سال موفق به حکومت شدند. براى نمونه امراى بورى که مرکز حکومتشان شهر دمشق بود تا سال 1154 م و همچنین حکام بنى ارتقه که مرکزشان شهر حلب بود تا سال 1183 م بر سوریه حکم مىراندند.
در این اثنا ایوبیان که تازه قدم در رقابتهاى سیاسی، نظامى و اقتصادى این سرزمین گذاشته بودند، توانستند تا سال 1261 م در این کشور حکومت کنند و با صلیبیون و اسماعیلیان نیز در رقابت باشند.
بزودى ممالیکهاى مصر که در سال 1261 م مغولها را در “عین جالوت” شکست داده بودند جاى ایوبیان را گرفتند. آنها توانستند در سالهاى 1273 و 1292 م به ترتیب دست اسماعیلیان و صلیبیون را نیز از سوریه کوتاه کنند.
ممالیکها تا سال 1401 م به حیات سیاسى خود در سوریه ادامه دادند. در اواخر همین سال بود که سوریه مورد تهاجم امیر تیمور گورکانى قرار گرفت. در جریان این موج جدید تهاجم بود که بیشتر شهرهاى سوریه، از جمله دمشق و حلب غارت شد و از آثار و بناهاى تاریخى این کشور جز ویرانهاى باقى نماند.
از آنجا که مرگ تیمور به فتوحات او پایان داد و در ضمن جانشینان شایستهاى نیز نداشت، لذا تیموریان نتوانستند قلمروهاى خود را اداره کنند و بزودى جاى ایشان را در سوریه، ممالیکها گرفتند. دوره دوم تسلط ایشان تا سال 1516 ادامه یافت.
عثمانىها که در آسیاى صغیر قدرتى به هم زده بودند در سال 1516 م به کشور سوریه وارد شدند و عنان قدرت را در دست گرفتند. در سال 1603 م بود که فخرالدین پاشا امیر دروزى سوریه بر علیه نیروهاى عثمانى وارد عمل شد و دست به تحرکاتى زد. این شورشها تا سال 1636 م که توسط عثمانیها سرکوب شد، ادامه یافت. در سال 1799 م نیروهاى ناپلئون بناپارت که در سوداى کشور گشایى بودند، مصر و سواحل فلسطین را اشغال نمودند. به دنبال این فتوحات شهر حیفا سقوط کرد ولى شهر عکا تسلیم آنها نشد. در نتیجه بیشتر قواى فرانسه مجبور عقبنشینى به مصر شد. در بین سالهاى 1832 تا 1840 م شام به تصرف مصریان درآمد ولیکن عثمانىها مجددا تا سال 1918 بر سوریه چیره شدند.
جنگ جهانى اول
به هنگام جنگ اول جهانی، سوریه و لبنان جزء قلمرو عثمانى بودند و به سه استان دمشق، حلب و بیروت تقسیم مىشدند. در پایان جنگ اول جهانى بود که تودههاى عظیم ملىگراى سوریه و لبنان، نیروهاى ترک مستقر در سرزمینهایشان را بیرون راندند.(اکتبر 1918 م ) اما بر خلاف این پیروزى بدست آمده نیروهاى اشغالگر فرانسوى بخش غربى سوریه را اشغال کردند و فرماندارى کل بر سرکار آمد.
در این اثنا بود که حکومت نظامى شرق سوریه به امیرفیصل هاشمى واگذار شد که او نیز تحت فرمان انگلستان بود. در پى این اشغال نظامى انگلستان وعده داد که این وضع گذراست و سرنوشت سوریه و لبنان در کنفرانس صلح پاریس روشن خواهد شد. ولى کنفرانس مذبور از دادن هر گونه استقلال به سوریه و لبنان خوددارى کرد. در آوریل 1920 م کنفرانس عالى سازش در سان رمو تشکیل شد و در آن سرپرستى عراق و فلسطین به انگلستان وسرپرستى لبنان و سوریه نیز به فرانسه واگذار شد.
در پاییز سال 1919 م انگلستان نیروهاى خود را از سوریه و لبنان خارج کرد و در اثر آن شمار نیروهاى فرانسه از 7000 نفر به 70000 نفر تا سال 1920 م افزایش یافت. بدین ترتیب نیروهاى مردمى که عموما شامل کشاورزان و بیابان نشینان سوریه و لبنان مىشدند در برابر این تجاوز آشکار ایستادگى کردند.
در آغاز سال 1920 م امیر فیصل پیمانى را با نخستوزیر فرانسه به امضا رساند (کلمانسو) که در آن اصل سرپرستى فرانسه بر سوریه شرقى به رسمیت شناخته مىشد. در مارس همین سال بود که فیصل خود را پادشاه سوریه خواند.
فرانسوىها سوریه را به چهاربخش عمده تقسیم کردند که عبارت است از دولتهاى حلب، دمشق ، جبلالدروز و لازقیه (دولت علویان .) در فاصله بین سالهاى 1919 تا پایان 1925 م یکسرى شورشهاى ملى براى رهایى از سلطه فرانسویان صورت گرفت که در مقابل نیروهاى فرانسوى نیز به شدت قیامها را سرکوب مىکردند.
در ماه مه 1926 م حکومتى ملى در سوریه تشکیل شد و مجلس موسسان براى نوشتن قانون اساسى مامور شد. اما این مجلس کار به جایى نبرد و در نتیجه بزودى منحل گشت مجددا در سال 1928 م کارگزاران فرانسوى به سورىها اجازه دادند تا مجلس موسسان را تشکیل دهند. اما چیزى نگذشت که این مجلس هم منحل شد چرا که قانونى در این مجلس از تصویب نمایندگان گذشت که سوریه را کشورى مستقل مىخواند وبه هیچ وجه سرپرستى دولت فرانسه را به رسمیت نمىشناخت.
در سال 1930 م کنگره حزب کمونیست سوریه آغاز به کار نمود و خواستار تشکیل حکومتى کارگرى و دهقانى شد.
در دسامبر سال 1931 م و در پى اقدام حذف اصل سرپرستى فرانسه بر سوریه، همچنین به مناسبت برگزارى نخستین انتخابات پارلمانی، شور و شوقى سراسر سوریه را فرا گرفت. اما در پى اختلافى که میان سوریه و فرانسه رخ داد دومارتل فرماندار فرانسه، پارلمان سوریه را در نوامبر 1933 م منحل کرد و قانون اساسى را لغو نمود.
از سال 1933 تا سپتامبر 1936 م اعتصاباتى صورت گرفت اما درتاریخ یاد شده است که میان سوریه و فرانسه پیمان دوستى به همکارى به امضاء رسید. در 30 نوامبر 1936 م انتخابات پارلمان نوین سوریه برگزار شد و در آن ملتون پیروز شدندو هاشمالاتاسى رئیس جمهور کشور گشت.
بار دیگر در ژانویه 1939 م پارلمان فرانسه از تصویب پیمان دوستى و همکارى سال 1936 خوددارى کرد. در ژوئن همان سال منطقه اسکندرون را به ترکیه سپرد و استان لازقیه و کوهستان الدروز را از سوریه جدا کرد همچنین رئیس جمهور دولت و قانون اساسى را برکنار و باطل شمرد.
جنگ جهانى دوم
سوریه در دوم سپتامبر 1939 م منطقهاى جنگى اعلام شد و یگانهاى گشتى ارتش فرانسه در این سرزمین تمرکز یافتند. پس از تسلیم فرانسه در سال 1940 م سوریه تحت بازرسى کمیته آتش بس آلمان - ایتالیا قرار گرفت.
در 8 ژوئن 1941 م ژنرال کاترو فرمانده یگانهاى فرانسه آزاد وعده داد که رژیم سرپرستى را از سوریه و لبنان پایان مىبخشد و به هر دو کشور استقلال مىدهد. در پى این سیاست،در اوت سال 1943 م یکى از رهبران حزب اردوگاه ملى به نام شکرى القوتلى رئیس دولت شد.
در ماه مه سال 1948 م سوریه به همراه دیگر کشورهاى عربى در جنگ فلسطین که بر علیه صهیونیستها صورت گرفت شرکت کرد. از سال 1949 تا 1951 م چهار کودتاى نظامى در سوریه رخ داده است.
1) کودتاى سرهنگ حسنى الزعیم در 30 مارس 1949 م .
2) کودتاى سرهنگ محمد سامى الحناوى در 14 اوت 1949 م.
3)کودتاى سرهنگ ادیب شیشکلى در 19 دسامبر 1949 م.
4) کوتاى سرهنگ ادیب شیشکلى در 28 نوامبر 1915 م.
در سال 1954 م در پى سوءتدبیرهاى ادیب شیشکلى قیامهایى صورت گرفت که در نهایت منجر به فرار او از کشور شد. بعد از او هاشمالاتاسى رئیسجمهور کشور شد.
در فوریه سال 1955 م گفتگویى میان سوریه، مصر و عربستان سعودى براى بستن پیمان دفاعى سه جانبه، آغاز گردید. در ژوئن سال 1956 م دولت وحدت ملى برسرکار آمد و وزیر امور خارجه، دکتر صلاحالدین بیمار شد. او یکى از رهبران حزب بعث سوریه بود و این نخستین بار بود که نمایندگان این حزب در دولت شرکت مىکردند.
در نوامبر سال 1956 م سوریه روابطش را با فرانسه، انگلستان و اسرائیل به خاطر حملاتشان به مصر، قطع کرد و براى کمک به مردم مصر تصمیم به بسیج همگانى گرفت. سال 1957 م را باید سال ورود آشکار آمریکا و آغاز تجاوز گسترده این کشور به کشورهاى غرب آسیا بویژه سوریه قلمداد کرد.
در ژانویه سال 1958 م میان فرماندهان ارتش سوریه و حزب بعث آن کشور از یک سو وجمالبعدالناصر رهبر مصر از سوى دیگر گفتگویى صورت گرفت و مقرر شد که دو کشور به طور کامل با هم متحد شوند و جمهورى متحد عربى را پدید آورند.
در پى این اتحاد، محافل بورژوا و فئودال سوریه با بهرهبردارى از سرخوردگى مردم از پیامدهاى این وحدت، در 28 سپتامبر 1961 م دست به کودتاى نظامى زدند. بدین ترتیب ناآرامى ها مجددا در سوریه از سرگرفته شد واین شورشها و اختلافات داخلى باعث شد که کودتاهاى متعددى صورت گرفته و در نهایت حزب بعث قدرت را در دست بگیرد.
در 26 آوریل 1964 م حزب بعث دست به یک رشته اقدامات اصلاحى زد. از آن جمله قانون اساسى موقت و تازهاى را تدوین نمود که در آن آمده است :”سوریه کشورى است داراى نظام جمهورى سوسیالیستى دموکراتیک تودهاى که به وحدت عرب ایمان دارد و در راه انجام یافتن آن پیکار مىکند.”
پس از آن قدرت قانونگذارى را به شوراى میهنى انقلاب و کارهاى اجرایى را به شوراى ریاست جمهورى و هیئت وزیران واگذار کرد.
به این ترتیب روابط اقتصادى و پیوندهاى دوستانه میان سوریه وکشورهاى سوسیالیست پیشرفت کرد. در آوریل 1966 م پیمان اقتصادى و فنی، درباره ساختن سد فرات، نیروگاه برق بر روى آن و چندین پروژه دیگر میان سوریه واتحاد شوروى بسته شد. ازاواخر سال 1966 م اسرائیل دست به یکسرى تحرکات نظامى در مرزهاى سوریه زد و فتنه انگیزیش را در اوایل 1967 م آغاز کرد. در 5 ژوئن اسرائیل آتش جنگ با سوریه، مصر و اردن را برافروخت و در نتیجه آن کشورهاى عرب روابط دیپلماتیک خود را با انگلستان و آمریکا قطع کردند. عربها در جریان این تجاوز شکست خوردند و اسرائیل بخشى از سرزمین سوریه، شامل شهر قنیطره و بلندىهاى جولان را اشغال کرد.
در سال 1969 م کنگره حزب بعث سوریه پیشنویس قانون اساسى موقت را به نظرخواهى مردم گذاشت. در این قانون، سوریه را یک جمهورى دموکراتیک سوسیالیستى تودهاى خواندهاند. در 29 ماه مه 1969 م دکتر نورالدین اتاسى به نخستوزیرى و سرلشکر حافظ اسد به عنوان وزیر دفاع برگزیده شدند.در 16 نوامبر همین سال طرفداران حافظ اسد بر کشور سوریه چیره شدند.
در 21 نوامبر 1970 م حکومت وحدت قومى (میهنی) به ریاست حافظ اسد برپا شد و گذشته از اعضاى حزب بعث، نمایندگان حزب ها و گرایشهاى سیاسى دیگر از جمله اتحاد سوسیالیست عربى وحزب کمونیست سوریه را در برگرفت . در 16 اکتبر همین سال چهارمین جنگ اعراب واسرائیل با حمله همزمان مصر و سوریه به اسرائیل آغاز شد و خسارات نظامى عظیمى بر رژیم صهیونیستى وارد آمد.
در سال 1976 م در پى خیانت انورسادات ریاست جمهورى مصر سوریه روابط خود را بامصر قطع کرد. همچنین درسال 1980 م روابط دیپلماتیک خود را با بغداد قطع کرد. در همین سال بود که سوریه با کشور لیبى پیمان اتحاد بست.سوریه تا پایان جنگ ایران و عراق یعنى تا سال 1989 الى 1990 م از همپیمانان جمهورى اسلامى ایران محسوب مىشد و همچنین در سالهاى اخیر نیز سیاست دوستانه منطقهاى و اسلامى خویش را حفظ کرده است. سوریه و ایران در مورد مسئله فلسطین و لبنان داراى نقطه نظرهاى مشترکى هستند و از مخالفان سرسخت طرح صلح خاورمیانه که از سوى آمریکا و اسرائیل مطرح شده است مىباشند .
خوشبختانه در سالهاى اخیر هر دو کشور روابط سیاسی، اقتصادى و مذهبى خوبى را دنبال کردهاند.
روابط فرهنگى ایران و سوریه:
به منظور تحکیم روابط دوستى و برادرى دو ملت مسلمان ایران و سوریه و بنابر اعتقاد به میراث فرهنگى مشترک که قسمت مهمى از تاریخ دو ملت را تشکیل مىدهد و به منظور گسترش روابط فرهنگى در پیروى از سیاست ضد امپریالیستى و ضد صهیونیستى ، قانون موافقتنامه فرهنگى بین دو دولت هم کیش در تاریخ 10/7/1363 به تصویب مجلس شوراى اسلامى رسید.در این توافقنامه بر همکارى در زمینه تحقیقات و پژوهشها به منظور ایجاد تحول و پیشبرد آموزش دو کشور و غنى ساختن محتواى آن ، مبادله استادان و دانشمندان، همکارى مستقیمى بین دانشگاهها، ایجاد تسهیلات جهت شناساندن فرهنگ وهنر دو کشور به مردم و مبادله و توزیع کتب و مطبوعات و مجلات در زمینههاى فرهنگى و هنرى و آموزشی، مبادله فیلمهاى سینمایى و توسعه همکارى ورزشى تاکید شده است.
رایزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران بر اساس قانون مصوب مجلس شوراى اسلامى و در جهت معرفى چهره تابناک فرهنگ انقلاباسلامى ایران و معرفى متفکران و نویسندگان و هنرمندان کشورمان به جهان عرب و ایجاد ارتباط متقابل با همتایان عرب خود و تقویت پیوندهاى علمى و دانشگاهى میان دو کشور مسلمان و برادر ایران و سوریه ایجاد و مشغول به کار مىباشد.