استاد شهید با عقل سلیم و رشد یافته و روح لطیف و نورانی و بهرهگیری از استادان حکمت، عرفان، فقه و شریعت اسلامی و اندیشه پویا و بالنده، کارآمد، خلاق، نقاد و مولد خویش توانست در دو بعد ایجابی و سلبی به ادراک و ابلاغ صحیح اندیشه و بینشاسلامی بپردازد. او اعتقاد راسخ داشت که جهانبینی اسلامی، توانمندی لازم را در تبیین عقلانی جهان داشته و اثباتپذیر، تعهدآور، حرارتزا، تقدسبخش و عشقآفرین است و همه هم خویش را در راستای انحرافشناسی فکری و عملی از دو جبههی ذیل به کار برد:
الف. جبههی بیرونی که در خارج از محیط و جامعهی اسلامی، به وسیلهی بیگانگان شکل گرفته و اندیشههای آنها، چه غربی و چه شرقی را به داخل، وارد میکرد.
ب. جبهه درونی که خطر آن را به مراتب بیشتر از جبهه بیرونی، میدانست.
استاد مطهری با تحلیل درست و جامعی که از جریانات کلامی، فلسفی و مجموعهی معارف و فرهنگ اسلامی داشت، خطراتی چون جهل، جمود و التقاط را مطرح و با آنها مبارزه کرد،4 به آسیب شناسی معرفتی و اجتماعی فرهنگ اسلامی پرداخته است و چون متفکری نقاد و دردمند، ایفای مسوولیت کرد و در عرصههای حکمت نظری و عملی، مسایل معرفتی و اجتماعی، نقش آفرین بود. او به احیأ اندیشه و تفکر اسلامی پرداخت و مصونیت هر نهضت اجتماعی از افتادن در دام جریانها را، مرهون نهضت فکری و فرهنگی میدانست5 از وضع انتشارات اسلامی بسیار نگران و از نفوذ اندیشههای بیگانه با مارک اسلامی،6 چه از روی سوء نیت یا بدون آن، بسیار دلنگران بود، راه مبارزه را عرضه داشتن صریح مکتب در همهی زمینهها با زبان روز دانسته7 و تفکر اسلامی را تفکری آسیبدیده و آفتزده میدانست که باید به آسیبشناسی و آفتزدایی آن پرداخت. آفات را به قدیم و جدید تقسیم کرده،8 عوامل تصفیه تفکر اسلامی را در رجوع به قرآن، سنت، سیره ناب پیامبر و ائمه (ع) و عقل میدانست9 و با دو مسیر انحرافی افراط و تفریط در عرصهی معارف دینی به شدت مخالفت کرده، مبارزهی عقلانی میکرد و راه اعتدال را تبیین و ترویج میفرمود.10
در این مقاله برآنیم تا دو انحراف عظیم جمود و جهل که منشا تحجرگرایی و تجددطلبی افراطی و التقاطزدگی است و هر کدام در هر عصر و زمانی با روحی واحد، قالبی متکثر و متعدد به حسب زمان میپوشند و نقابدارانه در متن و بدنهی فرهنگ و آموزههای اسلامی نفوذ میکنند را از افق اندیشهی استاد مطهری مطرح و راه درمان آن را جست و جو نماییم تا در دام پوزیتویسم معرفتی و لیبرالیسم فکری و اجتماعی و سکولاریسم نظری و عملی قرار نگیریم و معیار سنجش و شناخت درست معرفت و عمل دینی را به دست آوریم، در دام پلورالیسم نقابدار دینی قرار نگرفته، با معنویت زمینی که جای معنویت آسمانی را میگیرد و به عنوان دین مشترک عرضه میشود، مبارزه نماییم و با اندیشههای ناب آن شهید زنده و پاینده به نقل و نقد اندیشههای بیگانه پرداخته و در جهت تبیین درست، جامع و ناب تفکر اسلامی برآییم و چون او بر دو روی یک سکه، یعنی توانایی، پویایی و کارآمدی دین از یک طرف و خلوص و شفافیت تفکر دینی از طرف دیگر، تکیه و تاکید کنیم تا با احیا دین و اصلاح جامعه دینی به سوی آرمانهای دست یافتنی اسلام ناب محمدی (ص) در عرصههای گوناگون گام برداریم بمن الله و کرمه.
تحجر و اقسام آن
شناخت مفهوم واژهها یا واژهشناسی و تصور درست از آن، نقش بسزایی در شناخت مظاهر و کارکردهای آن داشته و از مغالطهسازیها جلوگیری مینماید چنانکه استاد شهید مطهری نیز در مباحث و موضوعات گوناگون بر آن تکیه داشت؛ شناخت لایهها، دقایق و حتی دگرگونیهای یک اصطلاح در تاریخ بشر، نهایت امر مفهوم شناسی و تصور فراگیر و عمیق از آنها است، استاد منشا بسیاری از کج فهمیها و سطحینگریهایی که در حوزه بینشها و گرایشهای دینی و حتی فلسفی --- عرفانی به وجود آمده است را عدم درک و دریافت شفاف و همه جانبهی تصوری و سپس تصدیقی آنها میداند که مایهی قلب، تحریف حقایق، انحراف معرفتی و کژ رویهای رفتاری شده است، برای مثال در حوزه موضوعات اعتقادی، عدم تصور عمیق و روشن از "مفهوم خدا "11 و در حوزهی اخلاق و ارزشهای دینی و تربیتی، فقدان درک و تجزیه و تحلیل عام و دقیق از اخلاقاسلامی، عرفاناسلامی و مفاهیمی چون زهد، توکل، صبر، شرح صدر، انتظار و...12 و در حوزه احکام و شریعت، عدم برداشت و تفسیر منطقی و جامع نگرانه از فقه و فرآیند مرتبط و به هم پیوسته فقه عبادی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی13، عاملی شده تا اسلام را در چارچوبهای محدود و قالبهای از هم گسسته تفسیر نمایند و از جاودانگی و جهان شمولی آن غافل گردند و در فرجام، پیوست اندامواره و متعامل عقاید، اخلاق و اعمال را به گسست تبدیل نمایند و بین جهانبینی و ایدیولوژی اسلامی از یک سو و معرفت و منطق از سوی دیگر و حوزهی آموزههای معرفتی و تربیتی و اجتماعی، چالش و شکاف عمیق ایجاد نمایند که خود، بن مایهی بسیاری از انحراف اندیشیها، تحریفگرویها و نفاق ورزیهای تاریخی شده است و چه بسیار که تحجراندیشی و جمودباوری و تجددگرایی کهنه و نو، سرچشمههایش را در نشناختن مفهومها و دریافت نکردن تصوری و تصدیقی معالم و معارف اسلامی داشته است و شگفت و شگرف زا است که بدانیم و بیابیم "تحجر " به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزشهای حق و متعالی است که هم در ساحت بینش و دانش (تحجر) و هم در حوزه گرایش و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهای معرفتیاب و منابع شناختزا را نیز شامل میگردد و این با بررسی واژگانی، در قرآن نیز به دست میآید، مثلا وقتی دل و دماغ سنگواره و قلب قسی شده را خدای سبحان مطرح مینماید که: "ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه... " (بقره/74) در حقیقت آدمیانی را منظور میکند که تمام وجودشان سخت و سیاه شده و در برابر اندیشه، اشراق، شناخت و شهود نفوذ ناپذیرند، از جرگه اصحاب تفکر و اندیشه و ارباب شهود و ذوق خارج و هدایت ناپذیرند و اینان کسانیاند که به "دس نفس " پرداخته و خاب و خسران14 عقلانی و باطنی و آن گاه رفتاری، شامل حالشان شده است.
پس تحجر عقلی، قلبی و تحجر در موضع عملی و رفتاری، علت عدم پذیرش حق و گرایش به کمال و سعادت واقعی میگردد لذاست که "تحجرگرایی " مانع جدی در شکوفایی اندیشه دینی و ایجاد تعامل مثبت نظری و عملی با "حقیقت "، "معرفت "، حکمت و حکومت، مدیریت و سیاست و حتی تقدیر معیشت است و متحجران از اسلام جز آموزههای بسته و رسوب شده و انعطاف ناپذیر در برخورد با اقتضائات زمان و مکان و تغییر موضوع و محمولها ندارند و هرگز پذیرای نقد اندیشه و عمل خویش، بازشناسی و بازنگری فکر و فعل به اصطلاح اسلامی خود نیستند و همواره راکد و تحول ناپذیرند، البته ناگفته نماند تحجر و دگماندیشی، در همه مکتبها تعمیمپذیر است، حتی در "تجددگرایی افراطی " نوعی تحجرگرایی و جمودزدگی است. چرا که ممکن است کسانی در نوگرایی و تجددخواهی خویش، هیچ نگاه چالش برانگیز با عقاید خود را برنتابند و در نوخواهی خود، تحجر پیشه کنند. چنان که اینک در تقابل بین سنت و مدرنیته، چنین آفتی ظهور کرده و سنت گرایان تفریطی با مدرنیستهای افراطی هیچیک به شعاعهای اندیشه متعادل و راه برون رفت از تحجر سنت و مدرنیته نمیاندیشند. استاد شهید مطهری این دو پدیده شوم و ویرانگر را با ریشههای پیدایش و گسترش آنها یعنی "جمود " و "جهل " تفسیر نموده، میفرماید:
"جامد از هر چه "نو " است متنفر است و جز با کهنه خو نمیگیرد و "جاهل " هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان، به نام "تجدد " و ترقی موجه میشمارد. "15
پس هم متحجر و هم متجدد با رویکردهای افراطی و تفریطی از خط اعتدال خارج و گرفتار بیماری خطرناک توقف، سقوط و انحراف هستند و در تفسیر و برقراری ارتباطهای چهارگانه "خود با خدا " "خود با خود " "خود با جهان " و "خود با جامعه " عاجز و آسیبپذیرند. به تعبیر دردمندانه و درست استاد، اسلام ناب هم با "جمود " و هم با "جهالت " مخالف است و خطر هر دو را متوجه خود میداند.16 به همین دلیل استاد، مساله عقب ماندگی مسلمین و سیر قهقرایی جامعه اسلامی را چنین طرح مینماید:
"امروز مسلمانان در مقایسه با بسیاری از ملل جهان و در مقایسه با گذشته پر افتخار خودشان، در حال انحطاط و تاخیر رقت باری به سر میبرند. "17
و در تحلیل آن، به سه بخش اشاره میکند: 1. اسلام 2. مسلمانان 3. بیگانگان. در بخش اول به خطر "تحریف " در اندیشه اسلامی و عدم معرفت خالص و فراگیر آموزههای اسلامی اشاره کرده و به "تحریفزدایی " از چهره ناب مفاهیم بینشی و ارزشی میپردازد، که از جمله آنها پرداختن به مقوله جبر و اختیار یا سرنوشت انسان است. کتاب "انسان و سرنوشت " استاد در همین زمینه نگارش یافت و آن گاه مقولههایی چون امر به معروف و نهی از منکر، تقوا، جهاد، توکل، صبر و... را بازشناسی و بازسازی مینماید و میفرماید:
"اسلام در مقررات خود، به یک سلسله عبادات و اذکار و یک رشته اندرزهای اخلاقی اکتفا نکرده است، همان طوری که روابط بندگان با خدا را بیان کرده است، خطوط اصلی روابط انسانها و حقوق و وظایف افراد را نسبت به یکدیگر در شکلهای گوناگون، بیان کرده است. "18 و در یک مقیاس کلان و کلی، تفریطِ تحجر و افراط تجدد هر دو برادران دوقلوی جهلاند "الجاهل اما مفرِط او مفرٍّط "19
پس "متحجر " دگماندیش و جمودباور است و حاضر نیست به اندیشهها و ایدههای غیر از خود یا "جز من " کمترین توجهی داشته باشد و "متجدد " با قرار گرفتن در چرخش زمانزدگی و پیشرفت تکنولوژی و صنعت، از اصول و ارزشهای انسانی و اعتقادی گریزان و خود به نوعی با بیماری "تحجر " مواجه است20 و در عملیات فردی و اجتماعی، به نوعی در چالش همیشگی با نقطه نظرات و سرمایههای فکری، اجتماعی و علمی دیگران است. تجددگرایی در میان برخی نوگرایان و روشنفکران اسلامی، به "التقاط " و "نفاق ورزی " اندیشهای و اجتماعی میانجامد که استاد شهید آن را در آثاری چون "علل گرایش به ماتریالیسم " و "اسلام و تجدد " و "اسلام و مقتضیات زمان " و... مطرح کردهاند. پس در افق اندیشه استاد، تحجر و تجدد با صبغه تفریط و افراط، هر دو عامل بازدارنده جامعه اسلامی و بشری هستند که فرد و جامعه را از مسیر اعتدال و خط انسانیت بیرون رانده و از شکوفایی او به سوی "تعالی " جلوگیری میکند.
پیشینه تاریخی و مولفههای تحجرگرایی
استاد شهید مطهری، رویکرد تاریخی با متد تحلیلی و عقلانی را، در فهم و ارزیابی موضوع و مسایل فکری و اجتماعی، بسیار مهم و ضرور میداند و عدم نگرش به تاریخ پیدایش و گسترش مسایل در حوزههای مختلف را، خطر ساز دانسته و آسیبی جدی برای فرهنگ، جامعه و تحلیل جامع و عقلانی به شمار میآورد.21 او در باب اسلامشناسی به سه نوع شناخت افراطی، تفریطی و اعتدالی اشاره کرده ، میگوید:
"یکسری جریانهای فکری در دنیای اسلام پیش آمده است که باید نامشان را افراط یا جهالت گذاشت جریانهایی که یک نوع افراط کاری و دخل و تصرفهای بیجا در امور دینی بوده است. متقابلا جریانهای فکری دیگری در دنیای اسلام پیش آمده است که تفریط و کندروی و جمود بوده است --- ولی همه مربوط به گذشته بود --- مسلمان باید به تعلیم قرآن معتقد باشد و جریان "معتدلی " را طی کند. "22 استاد با نگرش به گذشته و حال اندیشه اسلامی، مقوله آسیبشناسی و آفتزدایی در حوزه فرهنگ و معرفت دینی را بسیار مهم و ضرور دانسته و از آفات نظری و عملی معرفت دینی، تلویح و تصریح به جریانهای انحرافی میکند. مجموع و برآیند کلی اندیشههای استاد، گویای جریانهای ذیل است:
1. جریانی که تئوری "حسبنا کتاب الله " را در رسیدن به مقاصد حکومتی و سیاسیاش مطرح و نقطه عطفی در انحراف فکری شد و به مهجوریت عترت و انزوای سنت و سیره نبوی انجامیده، دست جامعه اسلامی را از دامان پیامبر (ص) و عترت پاکش کوتاه کرد.
2. جریانی که در برابر آن "حسبنا احادیثنا و اخبارنا " را طرح و به مهجوریت قرآن کریم اهتمام ورزید و جامعه را از معارف و آموزههای اصیل وحیانی باز داشت.
3. جریانی که در قالب تقدس، مساله معرفت ناپذیری و دست نیافتنی بودن آموزههای قرآنی را مطرح کرد و با شعار "این التراب و رب الارباب " به "تعطیل تفکر " انجامید که آنان را معطله نامیدهاند.23 این سه جریان به شدت گرفتار "تحجرگرایی و جموداندیشی " شدند، که ریشههای فکری و روانی داشت. برای اثبات این ادعا کافی است تحقیقی در تاریخ تطور و تحول اندیشه اسلامی و ماجراهای فکری و فرهنگی درون جامعه اسلامی انجام پذیرد. جریان "اخباریگری و ظاهرگرایی " در برابر جریان "باطنیگرایی و تاویلگرایی " یعنی دو نظام فکری معیوب و آسیب دیده اسماعیلیان و حنبلیان از یک طرف، و جریان بسیار تلخ و نامیمون اخباریگری در حوزه اندیشهی شیعی در قرن دهم هجری قمری از طرف دیگر، ضربات سخت و سهمگینی بر پیکر فرهنگ اسلامی وارد نمود که به تعبیر بسیار تلخ، عمیق و دردمندانهی استاد : "ضربهای که اسلام از دست اخباریگری شیعی خورد، از هیچ گروه و جریانی نخورد. البته در برابر این قشریگراییها، اندیشه و اندیشمندان زنده و پویایی، قد علم کردند و راست قامتانه ایستادگی نمودند... . "
جریان نفوذی و پرورش یافته امویان، یعنی "مرجئه " که با عملگرایی در کنار ایمانگرایی، ضدیت داشت نیز، ضربهای جبرانناپذیر زد که هنوز سایههای شوم آن بر آسمان زندگی مسلمین حضور نامبارک دارد.
به هر حال تفکر اسلامی و بینش و گرایش دینی با دو خطر کلی و کلان بسیار جدی مواجه بوده و هست:
الف. خطر جمودگرایی و تحجر، یا جمادت و جهالت.
ب. خطر التقاطپذیری و خود کمبینی فرهنگی و ایدئولوژیک.
پس از یک نگاه، معرفت نابرداری دین (جریان سوم) و از نگاه دیگر، معرفت برداری محدود، تک ساحتی و تک منبعی که قرآن (جریان اول) یا سنت و احادیث به صورت مطلق (جریان دوم) و یا معرفتهای بشری صرفِ خالی از معرفت دینی را مطرح میکند، به تفکیک دین و معرفت دینی در آغاز و آن گاه ترتیب احکام حاکم بر علوم بشری (همچون ناکامل، ناثابت و نامقدس بودن) بر خود دین، اهتمام ورزیدهاند و سپس نظریه اول (تفکیک دین و ...) را "در قبض و بسط تئوریک شریعت " و نظریه دوم (ترتیب احکام ...) را در "بسط تجربه نبوی " ساختارمند و روشمند کردهاند و از تفکیکگرایی دین و ایدیولوژی، دانش و ارزش، دین و معرفت دینی، دین و حکومت، دین و کمال، به "تعمیم نبوت " و "انقطاع امامت و ولایت " رسیدهاند که در واقع همانا دین منهای دین و اسلام منهای اسلام است و این اندیشه نیز محصول عصری کردن دین و انطباق شریعت و طبیعت و عرفیسازی اندیشه و تفکر دینی است که به سکولاریسم نظری و عملی میانجامد و لیبرالیسم معرفتی و رفتاری را ترویج مینماید. البته لیبرالیسم نقابدار امروز، سرگذشت لیبرالیسم و پراگماتیسم عریان گذشته در تفسیر دین،24 و تعمیم نبوت جدید، تعمیم امامت قدیم را یادآور است.25
استاد شهید مطهری، تهدیدهای گذشتهی تاریخ تفکر اسلامی در حوزه "دینشناسی " را، در جمود و قشریگری اشعریان و حنبلیان که به تفسیرهای ظاهر بینانه، قیاسهای نابجا و حتی تاویلهای مادی گرایانه منتهی میشد، میبیند. آنها برای عقل آدمی در فهم و معرفت دینی، نقش و منزلتی قائل نبودند26 و مایه رکود و قرار گرفتن کلام اصیل در تزویرهای سیاسی و فرقه سازیهای کلامی شدند. استاد، جریان خوارج و مارقیگری را اولین جریان جمود آمیز در ضربه زدن به اسلام معرفی کرد که در بستری سیاسی، بر اثر خلاهای فکری و معرفتی و فقدان عمق اندیشه و درک مفاهیم قرآنی شکل گرفت.27 استاد، مولفههایی چون: نگرش محدود به اسلام، عدم شناخت نیازهای زمان، عدم پاسخ گویی عمیق و فراگیر به سوالها و شبهات و حتی توقف در آنها و در جا زدن و شبیه سازی فرهنگ اسلام به فرهنگ کلیسایی قرون وسطا را از مولفههای ساختاری و بنیادین جهل، جمود، تحجر و زمینهساز خطر تجدد افراطی برمیشمارد.28 او هم چنان که "تقشر و زهد مآبی جاهلانه " و "جمود فکری، فرهنگی، علمی و سیاسی " را عامل گرایش مردم به مادیگری میداند، "زمانزدگی و عدم بصیرت به اصول بنیادین اسلام ناب در تفسیر نیازهای زمان " و "عدم معرفت به نیازهای ثابت و متغیر و اصول ثابت و فروع متغیر " و "عدم اجتهاد پویا و کارآمد با مکانیسم جامع خویش " را، عامل تجددزدگی و تجددگرایی افراطی و به عبارتی تحجرگرایی مدرنیسمی، عصری کردن دین و در نهایت به محاق کشاندن آن میداند.
شناخت ماهیت، عوارض و پیامدهای جهالت و جمادت نسبت به دین
بحث در ماهیت، عوارض و پیامدهای جهالت و جمادت نسبت به "دین " است در این جا باید به دو سوال پاسخ داد:
1. چرا و چگونه جمودگرایی و تحجر به وجود آمده، رشد پیدا کرد؟
2. اندیشه متحجرانه و جامدانه چه پیامدهای منفی و لوازم خطرناکی را داشته و دارد؟
از طرف دیگر، تفکر التقاطی قدیم و جدید، علمزدگی، زمانپرستی و تحجرگرایی، هر کدام در چه زمان و با چه مولفههایی پدید آمدند؟ و چه نتایج تلخ و عوارض منفی در حوزههای فرهنگ دینی و عرصههای اجتماعی و سیاسی بر جای گذاشتند؟ بنابراین: چهار سوال محوری پیرامون دو پدیده انحرافی که به دو ساحت تفکر و اندیشه، و جامعه و سیاست بر میگردد، وجود دارد و به نظر میرسد با سه جهت (رویکرد) میتوان به آنها پرداخت:
1. رویکرد تاریخی --- اجتماعی (نقلی).
2. رویکرد کلامی --- فلسفی (عقلی).
3. رویکرد عملی --- فرهنگی (تجربی).
در اینجا قبل از ورود به بحثهای سه گانه، لازم است در ماهیتشناسی دو جریان "جمود " و "علمزدگی " از استاد مطالبی مفید و کارساز نقل گردد:
دو بیماری خطرناک همواره آدمی را تهدید میکند، بیماری جمود و جهالت. نتیجه بیماری اول "توقف و سکون " و بازماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم "سقوط و انحراف " است. جامد از هر چه "نو " است متنفر است و جز با کهنه خو نمیگیرد و "جاهل " هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان، به نام تجدد و ترقی، موجه میشمارد.29
"در عصر ما نسبت به اصلاحات اجتماعی، حساسیت مثبت و مبارکی پیدا شد، که قابل تقدیر است و لیکن برخی از این اصلاحات، دچار آفت "تجددگرایی افراطی " شده که آسیب جدی است. "30
در این جا ذکر دو مطلب لازم است:
یکی این که اکثر افرادی که از پیشرفت، تکامل و تغییر اوضاع زمان دم میزنند، خیال میکنند هر تغییری که در اوضاع اجتماعی پیدا میشود، خصوصا اگر از مغرب زمین سرچشمه گرفته باشد، باید به حساب تکامل و پیشرفت گذاشته شود، و این از گمراه کنندهترین افکاری است که دامنگیر مردم امروز شده است.
به خیال این گروه، چون وسائل و ابزارهای زندگی روز به روز عوض میشود، و کاملتر جای ناقصتر را میگیرد، و چون علم و صنعت در حال پیشرفت است، پس تمام تغییراتی که در زندگی انسان پیدا میشود نوعی پیشرفت و ترقی است، و باید از آن استقبال کرد، بلکه این روند، "جبر زمان " است و خواه و ناخواه جای خود را باز میکند، در صورتی که نه همهی تغییرات، نتیجه مستقیم علم و صنعت است، و نه ضرورت و جبری در کار است.
در همان جایی که علم در حال پیشروی است، طبیعت هوس باز و درندهخوی بشر هم بیکار نیست. علم و عقل، بشر را به سوی کمال جلو میبرد، اما طبیعت هوس باز و درنده خوی بشر میکوشد علم را به صورت ابزاری برای خود و در خدمت هوس شهوانی و حیوانی خود بگمارد.
زمان همان طوری که پیشروی و تکامل دارد، فساد و انحراف هم دارد. باید با پیشرفت زمان، پیشروی کرد، و با فساد و انحراف هم مبارزه کرد. مصلح و مرتجع هر دو علیه زمان قیام میکنند با این تفاوت که مصلح، علیه انحراف زمان، و مرتجع، علیه پیشرفت زمان قیام میکند. اگر زمان و تغییرات زمان را مقیاس کلی خوبیها و بدیها بدانیم، پس خود زمان و تغییرات آن را با چه مقیاسی اندازهگیری کنیم؟ اگر همه چیز را با زمان تطبیق کنیم، خود زمان را با چه چیزی تطبیق دهیم؟ اگر بشر باید دست بسته در همه چیز تابع زمان و تغییرات زمان باشد، پس نقش فعال و خلاق اراده بشر کجا میرود؟...31
یعنی طبقه متسنک جاهل، طبقه متعبد جاهل، طبقه خشک مقدس در دنیای اسلام به وجود آمد که با تربیت اسلامی آشنا نیست ولی علاقهمند به اسلام است با روح اسلام آشنا نیست ولی به پوسته اسلام چسبیده است... .32
اسلام برای نیازهای ثابت، قوانین ثابت و برای نیازهای متغیر، وضع متغیری در نظر گرفته است.33
"به جای آن که اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند، سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار میدهند. "34
استاد شهید مطهری دربارهی سازگاری اسلام، با توسعهی تمدن، فرهنگ و صورتهای متغیر زندگی، محورهای شش گانهای را مطرح میکردند که عبارتند از:
1. توجه اسلام به روح و معنا نه قالب و شکل (معناگروی نه صورتگرایی).35
2. قوانین ثابت برای احتیاج ثابت و قوانین متغیر برای احتیاج متغیر.36
3. مساله اهم و مهم که بر محور مصالح عالیه تفسیر پذیرند.37
4. وجود قوانینی چون لاحرج و لاضرر که قواعد حاکماند و کار تعدیل و کنترل قوانین دیگر را به عهده دارند.38
5. اختیارات حاکم و ولی جامعه.39
6. اصل اجتهاد که قوه محرکه اسلام بوده و مایه هماهنگی دین با پیشرفت تمدن است.40
"تجربههای گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزاد فکری --- و لو از روی سوء نیت --- برخوردار بوده است نه تنها به ضرر اسلام نبوده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف، و مواجهه صریح و روشن با آنها... آینده انقلاب ما در صورتی تضمین خواهد شد که عدالت و آزادی را حفظ کنیم. "41
"اگر چه مردم در مسایلی که باید در آن فکر کنند، از ترس این که مبادا اشتباه بکنند، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم و یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و مذهبی مبادا فکر بکنی، این مردم هرگز فکرشان در مسایل دینی رشد نمیکند و پیش نمیرود. "42
"یکی دیگر رسمیت دادن به عقل و مبارزه با جمود است که ظاهریون و حنابله و اخباریون ما مظهر جمودهای اسلامی هستند و ضد عقل. "43
"حیات و مرگ یک جامعه به حیات و مرگ فکر آن جامعه بسته است. اگر فکر یک جامعه مرد، یعنی فکر نداشت و یا فکرش کج و انحرافی و غلط بود، آن جامعه مرده است و اگر فکر جامعه زنده بود، آن جامعه زنده است؛ این است که افراد خواهان حیات یک جامعه، باید به احیا و نفخ صور و حشر فکری بپردازند... "44
استاد ضمن توجه دادن به خطر تحجر و جمود زدگی و تبیین ریشههای تحجر فرهنگی، فقهی، سیاسی و اجتماعی و نگرش به اسلام بدون توجه به فلسفه اجتماعی آن و حاکمیت روح "جمود " بر اخباریگری و نقشه فقهی که از فقه "حنبلی " تاثیر پذیر است، نیاز اسلام به اجتهاد پویا و بالنده و کارساز و رهایی فقه و مقررات اسلامی از فاجعه کم نظیر و قربانی شدن آن در برابر مقررات اروپایی45 و نیاز به شیخالطایفهها و محقق طوسیها و بوعلیسیناهای به اضافه قرن حاضر46 را مطرح کرده، به آشتی دادن جامعه اسلامی با فرهنگ و تمدن اصیل و رشد یافته اسلامی و اعتماد و اعتنا به آن و بازگشت به خوشبختی اسلامی اهتمام ویژه ورزیده، میگوید:
"تمدن عظیم و حیرتانگیز جدید اروپایی که چشمها را خیره و عقلها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد به اقرار و اعتراف محققین غربی، بیش از هر چیز از تمدن با شکوه اسلامی مایه گرفته است. "47
و از این رهگذر به "نوگرایی اسلامی " در طول "نواندیشی دینی " و تولید تفکر و نهضت احیاگری اسلامی میپردازد و با درک درست از آفات و خطرات نوگرایی افراطی و توجه دادن به آنها، چند مولفه را در نوگرایی و تجددخواهی معتدل و منطقی اسلامی مطرح مینماید که عبارتند از:
1. هر تغییری که در اوضاع اجتماعی پیدا میشود، پیشرفت نیست و زمان نباید مطلقا حاکم باشد بلکه معیارهای اسلامی، عقلانی باید منظور گردد.
2. تطبیق مقررات اسلام با مقتضیات زمان به معنای جایگزینسازی مقررات جدید و نسخ مقررات گذشته نیست.
3. تغییرات و پدیدههای جدید که در زمان پیدا میشوند دو گونهاند تکاملی و انحرافی و انسان باید بین این دو تمایز قائل شود.
4. نباید با جمودورزی ، از هر چه نو است گریزان و با جهل، از هر پدیده نوظهوری استقبال کرد.
5. جهل و جمود هر دو برای تفکر اصیل اسلامی خطر سازند، یکی بر کهنهپرستی و دیگری بر نوپرستی مبتنی است و هر دو، تناقض علم و دین را ترویج مینمایند.48
استاد، اسلام را دینی جامع، جهان شمول و جاودانه میداند که قابلیت اداره جوامع انسانی را در همه ساحتها و عرصهها داراست اما آفات و خطرات درون دینی و برون دینی او را تهدید میکند که با توجه و اعمال موارد ذیل، میتوان مانع آنها شد:
1. اندیشهورزی منطقی بدون قرارگرفتن در دام افراط و تفریط.
2. رهاسازی جامعه به خصوص دانشمندان از بلای جزم اندیشی و دگماتیسم معرفتی و رفتاری.
3. آزادسازی جامعه به خصوص فرهیختگان آن از خطر التقاط، تجددزدگی و زمانپرستی.
4. رهیدن جامعه به خصوص جامعه علمی و روشنفکری از آفت تقلید و تلقین که ثمراتی همچون عقلگرایی افراطی، جایگزینی عقل به جای وحی، اعتقاد به عقلانیت ابزارهای مطلق، سرمایهسالاری، تکنیکگرایی، انسانگرایی، مردمسالاریلیبرال و سکولارزدگی و لیبرالیسم در حوزه عقل، اخلاق و زندگی را به بار میآورد.
و به نظر میرسد روشها و رویکردهای دین شناختی با متدهای ریاضیگرایانه و تجربهگروانه، جامعهشناختی، معرفتشناختی و... که سابقه نسبتا طولانی، از مشروطه تا حال در ایران داشته و خطوط افراط و تفریط را در تفسیر اسلام در پیآورده و از ملکمخان و تقیزادهها تا سیدجمال، اقبال لاهوری مرحوم شریفی و جلال آل احمد و بازرگان و طالقانی و سروش و ملکیان و... را شامل میگردد، باید مایه عبرت و بصیرت معرفتی برای ما باشد و الگوهایی چون علامه طباطبایی، استاد شهید مطهری و حضرت امام خمینی (ره) برای ما دستمایه گرانبهایی خواهند بود تا مرز میان تحجر و تجدد و واپسگرایی و نواندیشی و نوگرایی اسلامی را از هم باز شناسیم و در ورطه "جهل و جمود " و "تحجر و تجدد عصری " قرار نگیریم تا اسلام را با دو ویژگی محوری: الف. اسلام کارآمد در اداره بشریت. ب. اسلام ناب و زلال، بازشناسیم همان اسلامی که استاد شهید مطهری تمام تلاش و همه هم خویش را مصروف شناساندن آن کرد و "شهید نبرد تاویل "49 و کشته مبارزه با التقاط و تحجر و تجددگرایی شد.
آفات و خطرات دو پدیده تحجرگرایی و تجددزدگی
با توجه به آن چه گذشت میتوان گفت دو نگاه متحجرانه و متجددانه به دین و مقولههای دینی، انحرافی عمیق در حوزه اندیشه اصیل و ناب دینی است که یکی پیروانش را در دام افراط، قشریگری و ظاهر پرستی فرو برده، و دیگری حامیانش را به گرداب تفریط و تقلید از غرب انداخته است. رد پای هر دو جریان انحرافی چه کژاندیشی و وا پسگرایی، و چه علمزدگی و غربزدگی که از جهل به حقیقت جامع، دارای مراتب و توانمند دین سرچشمه میگیرد، در تاریخ اندیشه دینی به چشم میخورد، خواه اخباریگری شیعی، و خواه اهل حدیث و حنابله و ظاهریهای اهل سنت باشند و یا کسانی که تقریبا در دو قرن اخیر به نام "روشنفکری "، با دین، ملیت، مذهب، اصالتها و سنتها درگیر شده و مبارزه کردند، و یا کسانی که متعادلتر با پیش فرض "جدایی علم و دین " که خود ارمغان غرب است، به التیام بخشیدن بین دو حوزه دین و دانش، و علم و ایمان پرداخته. و در این راستا دچار افراط و تفریطهای فراوانی شدند و بهتر است گفته شود که گرفتار التقاط اندیشی گشته و خواستند همه حقایق دینی حتی غیب و ملکوت دین را با علوم تحصلی و تجربی به تفصیل کشانند و از خودگرایی و قیاس محوری به شدت انتقاد کرده و به تفسیر "پوزیتویسمی " از گزارههای مختلف دینی پرداختند، تا این که به تدریج در دهه شصت، گروهی همه آیات و احادیث و خطبههای نهج البلاغه را تفسیر تجربه گرایانه نموده، و بر زمان به عنوان معیار معصوم، اصالت نهادند و تا آنجا پیش رفتند که در جریان نوسازی و بازسازی منابع دینی به جانشین کردن علم و زمان به جای عقل و اجماع اندیشیدند، و برخی دیگر تحت عنوان پرجاذبه نواندیشی و نوگرایی دینی به بازسازی دین اهتمام ورزیدند، و برخی نیز با تئوری تفکیک، به تفکیک دین از معرفت دینی، جهت رسیدن به اهداف خاص یعنی تقدسزدایی و عرفی کردن فهمهای دینی، تئوریزه کردن حکومت دمکراتیک دینی، تا نفی حکومت دینی و ثباتزدایی از چهره دین و نفی معرفت و حقیقت دینی، و اعتقاد به پلورالیزم دینی نیز پیش رفتند، با حرکتهای فرهنگی و معرفتی، گام به گام زمینه را برای اصلاح گرایی مقبول خود، که در نهایت به "سکولاریسم " پایان مییافت، فراهم نمودند که از آن به لیبرالیسم نقابدار یا لیبرالیسم منافق تعبیر میشود. البته فرجام تلخ این جریان فکری و سیاسی، نفی دین و نهادها و حوزههای دینی، و عرفی نمودن و سکولار کردن است، که ظهور افراطیتر آن لائیک کردن جامعه ایرانی است.
پس در جریان تفسیر علمی از دین، تئوریهای فراوانی وجود دارد که عبارتند از:
1. عدم کارایی و توانمندی دین در دنیای جدید.
2. عصری کردن فهم دینی و نفی قداست، جامعیت، کمال و ثبات از چهره دین، و عدم دست یابی به معرفت یقینی دین.
3. تفسیر دین مبتنی بر روش ریاضی و فیزیک.
4. تبیین دین مبتنی بر متد جامعه شناختی --- تاریخی دین.
5. تفسیر دین بر پایه اندیشههای سکولاریسمی و لیبرالیسمی که تفسیر "اومانیسمی " از دین خواهد بود و... .
به هر حال، در دوره جدید خصوصا از دهه شصت و هفتاد به این طرف، بالاخص در سالهای جدید، با دو عنوان "قرائتهای مختلف و متکثر و پلورالیسمی از دین " و اندیشههای نو یا نواندیشی و نوگرایی، حوزه معرفت دینی را غیر تخصصی و عرفی و عامیانه نمودهاند، تا راه را بر تفسیر عالمانه و کارشناسانه از دین بسته، به تئوری اسلام منهای روحانیت، و همسان سازی برداشتهای گوناگون --- از برداشت بسیار سطحی و غیر علمی تا برداشتهای تخصصی از دین --- دست یابند و نسل جوان را دچار بدفهمی و کج فهمی و انحراف دینی نمایند که البته این جریان خود، دو دسته دارد:
الف. دستهای که دینگرا، متدین و متعهد هستند، لکن گرفتار انحراف شدند، و زمان و پیشرفتهای عصری و تجربی در ذهن و زبان آنها برجسته شده است و ندانسته دین را به پای اقتضائات و پیشرفتهای زمان، قربانی میکنند و برای پرهیز از غلتیدن به ورطه تحجر و جمود، به دره خطرناک زمان محوری و علمزدگی گرفتار میآیند و... .
ب. دستهای که دانسته و عداوت مدارانه، به مبارزه غیر مستقیم و خزنده با دین، ولایت، حکومت و معرفت دینی میپردازند، و نقابدارانه جزء نیزهداران عصر اموی در برابر اسلام ناب علوی هستند و بازی خوردگانی هستند که عدهای را به بازی گرفته و در صدد حاکمیت اندیشه بشری محضاند. البته مولفههایی چون ملیت، ایرانیت، پیشرفت و توسعه، دمکراتیک و... ابزارهای فرهنگی آنان میباشند. در اینجا مناسب است به فرازهایی از جملات شیرین، دلنشین و روشنگر استاد شهید مطهری اشارتی بشود:
"... از طرف دیگر قرآن نمیگوید هر چه که سنت است باید بر هم کوبید و هر چه که نو است باید پذیرفت. یک عده هم میگویند نوگرایی، این چطور است؟ نوگرایی هم درست نیست زیرا هر نوعی علامت رشد و تکامل و پیشرفت نیست. هر کهنهای ابتدا نو بوده است، هر سنت احمقانهای یک روزی نو بوده است، آیا روز اولی که نو بود درست بود، حالا که کهنه شده است، بد شده است؟ نه روز اولی هم که نو بود، چرند بود، قرآن میگوید حقیقتگرایی با عقلگرایی و منطقگرایی. سنت را با مقیاس عقل و حقیقت بسنج، ببین درست است یا نادرست. اگر درست است گرایش پیدا کن و اگر درست نیست چنانچه همه پدران چند هزار ساله تو هم انجام میدادهاند، پشت پا به آن بزن. "50
البته ناگفته نماند که نزاع سنت و تجدد یا سنت و مدرنیسم، نزاعی خواندنی و پرفراز و فرود در دوران معاصر و جریان سازیهای فکری فرهنگی آن میباشد که حتی برخی آن را نزاع بین شرق و غرب قلمداد کردند. شرق را مظهر سنتگرایی و غرب را تجلی مدرنیته دانستند و سپس به تحلیل جوامع شرقی و نقد آن و تجلیل از جوامع غربی و تقدیس آنها پرداختند، گرچه عدهای، هم به جوامع سنتی و هم به جوامع صنعتی انتقادهای جدی و معقول نمودند، لکن باید توجه داشت که در ایران متاسفانه به دلیل فقدان زمینههای لازم فرهنگی و سوء استفادههای جریانهای فکری و غربزدگان، و وجود عناصر واپسگرا و قشری، همواره انحراف در طرح چنین مباحثی رسوخ کرده و امروز نیز حتی در حوزههای سیاسی و اجتماعی ما اثر گذارده، به گونهای که اصولگرایان را در برابر اصلاحگرایان قرار داده است، غافل از آن که برخی اصولگرایان از پدیده تلخ تحجر رنج میبرند، و برخی از اصلاحگرایان نیز از پدیده تجدد رنجورند، گرچه در میان اصولگرایان، عناصر منطقی، روشنفکر و با بصیرت، و در میان اصلاحگرایان نیز عناصر ارزشگرا، متدین و اصولی وجود دارند، لکن هر دو جریان در مجموع دچار چنین آفات فکری، فرهنگی و اجتماعیای شدهاند که باید به پالایش و آرایش فکری خویش بپردازند و از درون، خویشتن را نقد و بازسازی نمایند، تا در چنین شرایط حساس و ظریف فرهنگی و اجتماعی، بتوانند نقش برجسته و شاخص خود را ایفا نموده و از دو عنصر:
1. خلوص و طهارت دین و تفکر دینی. 2. توانمندی و جامعیت دین و اندیشه دینی، دفاع عقلانی و متعهدانه داشته باشند. و با مرزبندیها و معیارگراییهای بجا و شایسته، فضای فکری و اجتماعی را شفاف کرده و از هرگونه سقوط و انحراف بینشی و ارزشی جلوگیری کنند.
البته در این جا لازم است که به برخی مولفههای انحراف، چه در سیمای جمود و تحجر، و چه در چهره التقاط و تجدد، از گذشته دور تاکنون توجه گردد که فهرست گونه بیان میشود تا برای اصحاب خرد و قلم، بستر تحقیق و تامل فراهم آید:
1. جهالت به اصالتها، عمق دین و اندیشه دینی.
2. ایجاد انحراف در حوزه دین، با تبدیل عنصر "امامت دینی " به "خلافت " و سپس "سلطنت دینی ".
3. فرقه سازیهای کلامی و سیاسی، یا کلام سیاسی از سوی امویان و... .
4. تهاجم فرهنگی، تبلیغاتی و روانی گسترده از صدر اسلام تا کنون با شیوههای متنوع به اسلام ناب محمدی (ص).
5. نفوذ جریانهای بیرونی در ساحتهای دینی به صورت پالایش نشده.
6. گرایش اخباریگری در تفکر شیعی، که البته بزرگانی به ستیز عالمانه با آن پرداختند.
7. نفوذ اندیشه خارجیگری به صورتهای مختلف در عرصه تفکر و معرفت دینی.
8. گرایش علم پرستانه و زمان پرستانه در تفسیر دینی.
9. تاویلگراییهای افراطی در حوزههای دینی.
10. تهاجم تئوریک با روش لیبرالیسمی و پوزیتویسمی به اندیشه ناب دینی و... .
در پایان به مطلبی از حضرت امام خمینی (ره) اشاره میشود که فرمودند:
"ما باید سعی کنیم حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی (ص) برسیم. "51
راههای رهایی از "تحجرزدگی " و "تجددگرایی "
با تحلیل مفهومی و تاریخی "تحجرگرایی " به این نتیجه میرسیم که اولا؛ تحجر در دو ساحت فکری، علمی و ساحت فعلی، عینی تجلی مییابد. ثانیا؛ به دو قسم کلی تقسیمپذیر است:
الف. تحجرگرایی سنتی که به نام تقدس و تحفظ دین، مانع پویایی و کارآمدی و خلوص دین و دینداری میشود.
ب. تحجرگرایی مدرن که به نام تجددطلبی، بازسازی دین، سازگارکردن دین با ترقی و پیشرفت و آشتیدادن دین با علم، دین را به قربانگاه مدرنیته و تجددخواهی فرستاده و با تقسیم نگاه دینی به برون دینی و درون دینی و تفکیک حوزههای دینی و آموزههای اسلامی از هم، یعنی جدا انگاری ساحات عقاید، اخلاق، احکام و تقسیم دین به گوهر، صدف، حداقلی و حداکثری در برآورده کردن نیازها و انتظارات بشر و طرح دین اخروی نه دنیوی و قرائت پذیری دین و تفسیرهای هرمنوتیکی از آن، در حقیقت به تقطیع دین پرداخته و دین را در دو محور، آسیبپذیر میکند: 1. محور توانایی و کارآمدی 2. محور خلوص و ناب بودن. و این در حالی بود که استاد شهید با تکیه بر دو عنصر توانمندی و خلوص و کارآمدی و زلالیت دین و معرفت دینی، توانستند بین اسلام و اقتضائات زمان به گونهای گره زنند که تفکر دینی نه گرفتار تحجر قدیم شود و نه جدید، نه در دام التقاط قدیم افتد و نه جدید و در این مسیر و بستر، استاد از اصول و دادههای بنیادین و کلیدی استفاده میکردند که در حقیقت راههای برون رفت و رهایی تفکر دینی از گرداب تحجرگرایی و گرداب تجددزدگی است که عبارتند از:
الف. اعتقاد به بازسازی تفکر دینی نه بازسازی دین، یعنی تلاش و مجاهده در جهت احیای اندیشه اسلامی در دو بعد پیرایش (سلبی) و آرایش (ایجابی) که این همانا کاری امامتی و ولایتی، و زمینهساز احیأ همه جانبه دین در دو بعد علمی و عینی است که به دست "محیی دین " و "مصلح اجتماعی " یعنی یادگار خدا، امام زمان (عج) انجام میپذیرد تا "تربیت " و "عدالت " دینی در جامعه سازی قرآنی تحقق یابد.52
ب. آمیختگی دین با سیاست و حکمت دینی با حکومت دینی در جهت تحقق فلسفه عملی و اجتماعی اسلام.
ج. شناخت و بازشناسی "راز حاکمیت " یا فلسفه ختم نبوت که فرق نهادین بین رهبری و راهنمایی دینی و نبوت و امامت اسلامی است و اساسِ گریز از تحجر و جمود و ستیز با زمان زدگی و التقاط گرایی و تجددطلبی نادرست، پی بردن به رازهای نهفته در ختم نبوت است.53
د. پیمایش خط "اعتدال " در بعد نظری و عملی دین یا "اعتدالگرایی " در برابر "عبادتگراییِ جامعهگریز " و "جامعهگرایی خداگریز "، یعنی گریز از تعلیمات نظری و آموزههای معرفتی و گرایش به "اجتماعیات " و بالعکس گریز از اجتماعیات و گرایش به معرفت دینی که هر دو انحراف است و "خط اعتدال " نجات بخش از هر دو است.54
ه-. اعتقاد جدی و همه جانبه به "اجتهاد " که از راه کارهای زیربنایی رهایی از تحجر قدیم و جدید است، استاد سخت معتقد به ایفای نقش عقل در فهم و تحلیل و به کارگیری معارف اسلامی در ابعاد مختلف است و این گزاره اقبال لاهوری که گفت: "اجتهاد قوه محرکه اسلام و موتور محرک اسلام است " را به شدت ستوده و میپرورد و معتقد است از معجزات اسلام، خاصیت "اجتهاد پذیری " آن است،55 زیرا که علة العلل تحجر را عقلگریزی و مطلق اندیشی و جزمگرایی میداند و علةالعلل رهایی از تحجر را نیز عقلانیت دینی و عقلگرایی مثبت و متعادل و متناظر به همه وجوه اسلام میداند.
و. تفکیک و جداسازی ثابت اسلام از متغیرات آن که امور ثابت را با "فطرت " و امور متغیر را با نیازهای زمان و اقتضائات عصری پیوند میزند، چنان که تفکیک بین بینشها و روشها، شیوهها و اهداف را نیز از عوامل رهایی از تحجر سنتی و مدرن میداند.56
نتیجه اجمالی
استاد شهید مطهری معتقدند: "زمان همان طوری که پیشروی و تکامل دارد، فساد و انحراف هم دارد؛ باید با پیشرفت زمان، پیشروی کرد و با فساد و انحراف زمان هم باید مبارزه کرد. مصلح و مرتجع هر دو علیه زمان قیام میکنند، با این تفاوت که مصلح علیه انحراف زمان و مرتجع علیه پیشرفت زمان قیام میکند. "57
"اسلام هم با جمود مخالف است و هم با جهالت، خطری که متوجه اسلام است هم از ناحیه این دسته است و هم از ناحیه آن دسته. جمودها و خشکمغزیها و علاقه نشان دادن به هر شعار قدیمی --- و حال آن که ربطی به دین اسلام ندارد --- بهانه به دست مردم جاهل میدهد که اسلام را مخالف تجدد به معنی واقعی بشمارند و از طرف دیگر، تقلیدها و مدپرستیها و غربزدگیها و اعتقاد به این که سعادت مردم مشرق زمین در این است که جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگی بشوند، تمام عادات و آداب و سنن آنها را بپذیرند، قوانین مدنی و اجتماعی خود را کورکورانه با قوانین آنها تطبیق دهند، بهانهای به دست جامدها میدهد. که به هر وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آن را خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملتشان به شمار آورند.
در این میان آن که باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد، اسلام است.
جمود جامدها به جاهلها میدان تاخت و تاز میدهد و جهالت جاهلها، جامدها را در عقاید خشکشان متصلبتر میکند. "58
"تجددگرایی افراطی که هم در شیعه وجود داشته و هم در سنی، در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست، و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن. "59
"اسلام دینی است که برای نظام زندگی و پیشرفت زندگی آمده، پس چگونه ممکن است فقیهی از نظامات و جریان طبیعی بیخبر باشد، به تکامل و پیشرفت زندگی ایمان نداشته باشد و آن گاه بتواند دستورهای علمی و مترقی این دین حنیف را که برای همین نظامات آمده و ضامن هدایت این جریانات و تحولات و پیشرفتها است، کاملا و به طور صحیح استنباط کند. "60