صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۰:۳۰  ، 
شناسه خبر : ۲۹۱۲۸۳
چنین آورده اند که: مرد ساده دلی، غلامان «عمید خراسانی» را دید که بهترین لباس و پوشاک را می پوشند و وضعی آراسته و زیبا دارند. رو به آسمان کرد با کنایه گفت: خدایا ! بنده پروری را از عمید یاد بکیر، که همواره قامت بندگانش را با جامه های زربفت آراسته می دارد. اتفاقاً عمید با یکی از امرای عصر، جنگ و جدال کرد و مغلوب شد و از محل حکومت خود فرار کرد. مأموران غلامان عمید خراسانی را گرفتند و نزد امیر خود آوردند. امیر هرچه وعده و وعید به آنها داد و هرچه آنها را آزار و شکنجه کرد که آنها جای دفینه های عمید را بگویند، هیچ یک از غلامان جای آنها را نگفتند. آن مرد همین که وفای غلامان عمید را دید، از سخن گزافی که گفته بود استغفار کرد و با خود گفت:انصافاً بندگی را هم از غلامان عمید خراسانی باید آموخت.
چنان گویند: تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن    که خواجه خود روش بنده پروری می داند  

نام:
ایمیل:
نظر: