صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

فرهنگی >>  سبک زندگی اسلامی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۵ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۷  ، 
شناسه خبر : ۳۰۰۰۰۸
معلم و مفسر قرآن کریم گفت: در فامیل ممکن است افرادی با هم قهر باشند. یک جلسه خصوصی تشکیل بدهید و این قهرها را آشتی کنید؛ ثوابش از نماز و روزه مستحبی بیشتر است. در قلبتان کینه کسی نباشد

به گزارش بصیرت به نقل از مشرق نیوز، مناسبت حضور در ایام نوروز صحبت‌های حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی درباره عید را مرور می‌کنیم:

کلمه‌ای که هم در قرآن مکرر آمده و هم در عرب و عجم و ایرانی و قدیم و جدید هست، کلمه‌ی تبریک است. مبارک باشد. تبریک یعنی چه؟ تبریک از برکت است. برکت یعنی خیر زیاد. قدیم که لوله‌کشی نبود، در خانه‌ها یک منبع آب بود. آب در خانه می‌رفت و ذخیره می‌شد. محل ذخیره آب را برکه می‌گفتند. برکه محل آب است که آب خیر و برکت و همه چیز است. ما چطور عیدمان را مبارک کنیم؟ با لباس شیک و تخمه کدو شکستن و خنده و دیده بوسی، برکت است؟ حالا این... من می‌خواهم مصادیق برکت را بگویم که بیاییم برکت عیدمان را بیشتر کنیم.


۱- توجه ثروتمندان به نیازمندان
۱- اول اینکه در هر فامیلی چند نفر پولدار هستند، چند نفر فقیر هستند و چند نفر هم متوسط هستند. اکثراً متوسط هستند. در یک فامیل صد نفره، پنج نفر پولدار هستند، پنج نفر خیلی فقیر هستند. نود نفر معمولی هستند. این ماشین‌های قوی، ماشین‌های ضعیف را بوکسل کنند. یعنی پولدارها عید که دور هم جمع می‌شوند، در یک اتاق در از چشم فقرا جمع شوند و بگویند ببین در این صد تا فامیل وضع ما پنج نفر خوب است. بیاییم جهازیه دختر فلانی را حل کنیم. فلانی سه پسر دارد نمی‌تواند اینها را داماد کند. انگار پسر خودمان است. بیایید هرکدام یک مبلغی روی هم بگذاریم و این را داماد کنیم. این یک کار خوبی است که عید مبارک می‌شود. دلی را شاد کنید خدا دلتان را شاد می‌کند. این برکت است وگرنه شکستن تخمه کدو که همه دنیا تخمه کدو می‌شکنند.
یکوقت در هواپیما نشسته بودیم، خلبان گفت: قسمت جلو بیا، در کابین کنار ما بنشین. ما رفتیم نشستیم و گفت: حاج آقا، چای بیاورم یا قهوه؟ گفتم: چای را که در خانه خودمان هم می‌خوریم. قهوه بده بیاید! حالا تخمه کدو در همه دنیا هست. آرایش هم در همه دنیا هست. دید و بوسی هم در همه دنیا هست. به عنوان یک انسان فرهیخته مسلمان چه کار نویی می‌کنی؟ کار نو این است که بعد از ملاقات عید اگر هر فامیلی یک گره باز کند، یک میلیون فامیل، یک میلیون گره باز می‌شود. این مورد اول. خدمات مالی...


۲- توجه فرهنگیان به دانش آموزان
۲- خدمات علمی؛ در هر فامیلی دانشجو و معلم داریم. بعد از عید هم، فروردین و اردیبهشت وقت امتحان بچه‌ها است. بچه‌ها هم همه‌جا یا دل نمی‌دهند، یا استادشان ضعیف است، یا کتابشان ضعیف است، یا خودشان ضعیف هستند. بخاطر یک ضعفی حالا یا استاد یا شاگرد یا کتاب است. به هر دلیلی ممکن است یک ضعفی بوده باشد. ممکن است این بچه‌ها امسال اردیبهشت یعنی دو ماه دیگر، در درس شکست بخورند. تو که دانشجو هستی حالا به وطنت آمدی، در شهر و روستایت آمدی، این بچه‌هایی که راهنمایی و دبستانی هستند را بگو بیایند، پنج روز که اینجا هستی، چهار روز که اینجا هستی، کمک اینها کن. اگر این کار را دانشجوهای ما... ما یک میلیون معلم داریم، پنج میلیون دانشجو داریم. شش میلیون تحصیل کرده داریم. دیپلمه هم هستند. دیپلم را نمی‌گوییم. پنج میلیون دانشجو، یک میلیون معلم، با یک خرده کم و زیاد ما شش میلیون فرهنگی داریم. اساتید دانشگاه و طلبه‌ها را کنار گذاشتیم. دیپلمه‌ها را کنار گذاشتیم. وقتی اینها صله رحم می‌روند، به بچه‌ها بگویند: بچه‌ها جمع شوید من یک نیم ساعت کمک شما کنم. آن درس مشکل است، من می‌خواهم برای شما توضیح بدهم. اگر این عید امسال این کار شود، ممکن است یک میلیون از افرادی هم که در درس ضعیف هستند و دوباره ممکن است تجدید شوند، یا در درسشان شکست بخورند، در فامیل خوار شوند. پیش خودش احساس حقارت کند. این هم یک کار علمی است. مگر نمی‌شود؟ چرا می‌شود. می‌شود از تعطیلات استفاده کرد.
من بارها این حرف را زدم و باز هم تکرار کنم. آیت الله العظمی مکارم چهل سال پیش، سالها قبل از انقلاب از چند طلبه دعوت کرد، یکی هم بنده بودم. گفت: بیایید از وقت‌های باطله استفاده کنید و تفسیر بنویسیم. گفتیم: وقت باطله یعنی چه؟ گفت: چهارشنبه‌ها حوزه تعطیل است. دانشگاه هم تعطیل است. ما باید از تعطیلات استفاده کنیم. از پنج‌شنبه‌ها صبح که حوزه تعطیل بود و دانشگاه هم تعطیل است، تفسیر نمونه بیرون آمد. از بهترین تفسیرهای فارسی است. حدود هفتاد بار با کم و زیاد چاپ شده است. به چند زبان دنیا هم ترجمه شده است. از ما غیر از شکستن تخمه کدو کار دیگر هم برمی‌آید. یک کار این رقمی علمی، مالی هم پولدارها، فقرا را بوکسل کنند. علمی هم فرهنگی‌ها و دانشجوها، بچه‌های ضعیف فامیل را... اینها برمی‌گردد. یک بچه‌ای که در درسش شکست می‌خورد، شما چهار ساعت وقت صرف او کردی، چهار روز هر بار هم یک ساعت، کمک او کردی، فردا این ...


یکوقت من یک سفری به اروپا داشتم. یک کسی گفت: من دوست دارم با خرجی خودم با تو بیایم. گفتم: چرا می‌خواهی با من بیایی؟ گفت: من یک وقت بچه بودم در آب افتادم. یک نفر پرید مرا نجات داد. الآن او فلان شهر آلمان است. من با تو می‌آیم تو برو سخنرانی کن و من هم بروم فامیلم را ببینم. چون او را می‌شناختم گفتم: خوب با پول خودت می‌آیی، بیا. همین آقایی که غرق شده و نجات پیدا کرده الآن از اساتید مهم دانشگاه است. اما می‌گفت: بچه بودم این مرا نجات داد. این مهم است.
چند شب پیش یک خلبانی گفت: من با شما کار دارم. منزل ما آمد و گفت: من بچه فلان شهر هستم. تو در فلان شهر زمان شاه یک روز کفتر پران‌ها را دعوت کردی و برایشان قصه بگویی. راست می‌گوید من یادم آمد. من به یکی از تجار گفتم: آقا ما هرچه حرف می‌زنیم مذهبی‌ها می‌آیند، خیلی از کفترپران‌ها هم آدم خوبی هستند. حالا عاشق کفتر شده است. من دلم می‌خواهد برای بچه‌های کفتر پران صحبت کنم. منتهی اینها را باید با یک قلاب دیگر برد. بگویی بیا حجت‌الاسلام... نمی‌آیند. شما به اسم شام و ناهار دعوت کن... یک غذای خوبی هم به این کفترپران‌ها بده. گفت: کجا پیدایش کنم؟ گفتم: سر کوچه‌های محله به این آقای میوه فروش بگو: آقا در محله لات است؟ اگر لات است این کارت را بده، بگو: شام خانه ما بیا. این آدم‌هایی که به نظر ما لات و هرزه هستند، اینها را دعوت کن. این بنده خدا هم آدم لارجی بود، یک غذای بسیار لذیذی درست کرد و هرچه لات و کفتر پران دستش آمد، حدود دویست نفر لات و لوت، با یک قیافه عجیبی، یک مرتبه هم حجت‌الاسلام وارد شد. نگاه کردند! اینجا روضه است؟ گفتم: نه آقا من آمدم شما را بخندانم. یک حدیث خواندیم و یک خاطره گفتیم و اینها خندیدند و شام خوردند. گفتم: اگر دوست دارید، هفته دیگر هم اینجا شام بیایید. این آقای خلبان می‌گفت: یک لاتی در محل ما بود، او به خاطر جلسه تو منقلب شد. عوض شد! گفتم: خدایا یک قدرتی به من بده یک کمکی به آقای قرائتی بکنم. حالا وضع من خوب شده، خلبانی من هم تمام شده، من یک پولی دارم. من می‌خواهم این پول را به مسجد بدهم. حدود هفتاد میلیون است! گفتم: هفتاد میلیون مسجد نمی‌شود. ولی یک مسجد ناقص است برو تکمیلش کن. رفت و تکمیلش کرد. یعنی چهل سال پیش من برای لات‌هایی که نمی‌شناسم حرف زدم. یکی از این لات‌هایی که عوض شده رفیق خلبانی داشت، آن خلبان به شکرانه اینکه او هدایت شده، بعد از چهل سال می‌آید هفتاد میلیون خرج یک مسجد محله محروم می‌کند. یک شعر هست می‌گوید: تو نیکی کن... ن. در دجله انداز! خودم شیرجه می‌رم درش می‌آرم! (خنده حضار) خدا جبران می‌کند.
 

۳- خدمت بدون چشم داشت
موسی و خضر دو پیغمبر بودند وارد روستایی شدند، نان می‌خواستند. از مردم طلب نان کردند، «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» (کهف/۷۷) «اسْتَطْعَما أَهْلَها» طلب طعام کردند، مردم این روستا دو نان به این دو پیغمبر ندادند. داشتند می‌رفتند، دیدند یک دیوار خراب شده است. گفت: بیا این دیوار را بنایی کنیم. موسی عصبانی شد. گفت: اینها یک تکه نان به ما ندادند. لااقل پول بدهند. کارگر مفت، تأمین اعتبار نیست. من که نمی‌سازم! «لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرا» (کهف/۷۷) اگر هم می‌خواهی بنایی کنی، لااقل مزد بگیر. تمام برنامه‌ها موسی و خضر با هم بودند. با هم سوار کشتی شدند، «رکبا»، «استطعما»، «دخلا» همه جفت جفت است. به بنایی که رسید، می‌گوید: «فَأَقامَه‏» نمی‌گوید: «فاقاما». یعنی موسی دست به گل نزد. خود خضر تنهایی بنایی کرد و گفت: فایده‌اش چیست؟ گفت: زیر این دیوار گنج است، برای بچه‌های یتیم است. پدرشان آدم خوبی بوده است. خدا بخاطر خوبی پدرش می‌خواهد این پول به بچه‌هایش برسد، ما مأمور هستیم این دیوار را درست کنیم که بچه‌ها بزرگ شدند، وگرنه اگر دیوار را نسازیم این پول و گنج پیدا می‌شود و دیگران گنج را می‌برند. پول به بچه‌ها نمی‌رسد. «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا» (کهف/۸۲) یعنی چه؟ یعنی خدا بخاطر اینکه بابا خوب است، دو پیغمبر را به کارگری می‌گیرد برای اینکه خیر بابا به بچه‌هایش برسد. نترسید! مگر من نوکرش هستم؟ به من ابلاغ نشده است. شرح وظیفه من نیست. من مدیر کل عطسه هستم، ایشان سرفه کرد. یعنی آدم‌هایی هستند پایشان را از روی مار برنمی‌دارند. هرکاری می‌کنند باید پولش باشد. اخیراً دیگر بعضی جاها من می‌روم صحبت کنم... البته من جلویش را گرفتم. دیدم قبل از اینکه در سالن بیایم، ورقه امضا می‌کنند. گفتم: چیه؟ گفتند: می‌خواهیم گواهی کنیم که ایشان یک ساعت به کلاس تو آمده است. گفتند: بریزیم در آموزش. گفتم: من سخنرانی نمی‌کنم. کار به اینجا کشیده که یک ساعت می‌خواهد دو تا حرف یاد بگیرد، باید با عمل سزارین یاد بگیرد. یا پولش بدهیم. یا توبیخش کنیم. خیلی زشت است.
یک کار خیری که پیش آمد بکنید. منتظر اینکه بگویید: او دیدن من نیامد، من دیدن او بروم. او از من خداحافظی نکرد، من دیدن او بروم. من سنم بیشتر است، من دیدن او بروم. او باید دیدن من بیاید. این حرف‌ها را رها کنید. اینقدر خودتان را نبینید.
 

۴- دوری از غرور و تکبر در دید و بازدیدها
اگر خودمان را نبینیم، شاید این مثل را از من شنیده باشید. کسی سوار اسب بود، آمد به یک رودخانه رسید. رودخانه یک وجب آب بیشتر نداشت. اسب می‌توانست از روی این آب رد شود. ایستاد و هرچه شلاق زد، نرفت! میخ کوبید و نرفت! خودش پاچه‌های شلوارش را بالا زد و اسب را کشید و نرفت! البته هنرمندانی که پای تلویزیون نشستند کار من را هنری می‌دیدند. وقتی می‌گویم: شلاق زد، دستم را چنین می‌کنم. وقتی می‌گویم: میخ کوبید اینطور می‌کنم. وقتی می‌گویم: پاچه‌هایش را بالا زد، اینطور می‌کنم. یعنی فنی حرف می‌زنم. معلم و اینها... خیلی از معلم‌ها باید بنشینند و فوت و فن کلاسداری مرا یاد بگیرند.
یک کسی سخنرانی که می‌کرد، حرف‌هایش ضد دستش بود. می‌گفت: یوسف در چاه رفت! پیغمبر هم معراج رفت! (خنده حضار) حرکت دست با الفاظ باید با هم بخورد. یک مرد حکیمی این صحنه را دید که اسب نمی‌رود، این هم هرچه سیخ می‌زند و میخ می‌کوبد نمی‌رود. گفت: چه شده؟ گفت: اسب می‌تواند برود و آب کم است. اما قفل کرده است! گفت: یک بیل بردار و آب را گلی کن، اسب می‌رود. این هم یک بیل برداشت و آب را گلی کرد. اسب حرکت کرد. گفت: خدا پدرت را بیامرزد. رمز این چه بود؟ گفت: آب که تمیز بود، اسب خودش را در آب می‌دید و هرکس خودش را ببیند، پا روی خودش نمی‌گذارد و هرکس خودش را ببیند، پا روی خودش نمی‌گذارد. من دکتر هستم. او آمپول زن است! من دیدن او بروم؟ او دیدن من بیاید. دکتر و آمپول زن را ول کن. دو تا مسلمان هستید، دیدن همدیگر بروید. امام حسن و امام حسین بچه بودند، مریض شدند. پیغمبر عیادت رفت. طوری نیست! ما گیر هستیم. گیر شرق و غرب نیستیم. گیر خودمان هستیم. الآن آمریکا یک کدخدا را در یک روستا نمی تواند عوض کند. کشورهای دیگر رئیس جمهور جابجا می‌کند. اینجا یک انجمن اسلامی را در یک روستا نمی‌تواند جابجا کند. ما گیر شرق و غرب نیستیم. اما گیر خودمان هستیم. من گفتم... من من! من من می‌کند. تو به خانمت سلام کن. نه من سنم بیشتر است، استاد دانشگاه هستم. من فوق لیسانس هستم، من دکتر هستم و او لیسانس است. در ازدواج‌ها گیر کردند. می‌گوید: من فوق لیسانس هستم باید برای من فوق لیسانس پیدا شود. فکر غلط! مثل اینکه من مرجع تقلید هستم، زنم هم باید مرجع تقلید باشد. هیچی پس باید نود سالگی ازدواج کنید!
مشکل ما الآن مشکل فرهنگ است. مخ دخترها اینطور شده که چون لیسانس هستند، نباید هنرمند باشند. اشکال ندارد، لیسانس باش، هنر هم بلد باش. حالا یک قالی هم بلد باش. خیاطی هم بلد باش. آشپزی هم بلد باش. چه اشکالی دارد؟ مملکت ما گیرش در مخ ما است. مشکل فرهنگی داریم. آخر من لر هستم، او ترک است، او قزوینی است، او کاشانی است، او فارس است، او شیرازی است، او نیشابوری است، بابا این حرف‌ها را رها کن! اگر فکرتان به هم می‌خورد، ازدواج کنید. فرهنگ ما به ما نمی‌سازد. مثلاً فرهنگ شما چیست که نمی‌سازد؟ شما می‌گویید: چای و او می‌گوید: چغندر! هردو می‌گویید: چای! چنان ژست می‌گیریم... تازه درس‌هایی که می‌خوانیم خبری نیست. من نمی‌دانم بگویم یا نگویم.
آقایانی که چهار سال درس می‌خوانند، چه حوزه، چه دانشگاه، چهار تا ۵۰ تا... ۵۲ جمعه داریم. ۲۰۸ روز جمعه داریم. هر سالی ۵۲ جمعه داریم. ۲۰۸ پنجشنبه داریم. چهارسال دانشگاه درس می‌خوانیم، حوزه و دانشگاه برای من یکسان است. چهار سال، چهار تا تابستان دارد. چهار تا سه ماه، دوازده ماه. دوازده ماه هم می‌شود ۳۶۵ روز. پس ۳۶۵ روز تابستان داریم. ۲۰۸ جمعه داریم. ۲۰۸ تا پنجشنبه داریم. ۲۰ روز هم عید تخمه کدو می‌شکنیم. ۲۲ بهمن داریم، محرم داریم. شب قدر داریم. ۲۰ روز هم آنها را حساب کن. اصلاً دیگه چه می‌ماند؟ ۸۲۱ روز! ۶۰ روز رویش می‌گذاریم. ۸۸۱ روز! تقریباً سه سال. مثل گوشت کبابی است. در چهار کیلو، یک کیلو کبابی است. آخر یک لیسانس گرفتن دیگر  این به من نمی‌خورد... اصلاً ازدواج را عقب می‌اندازد بخاطر لیسانس... این چه فکر غلطی است؟ حالا درسش را بخواند. می‌گوییم: آقا شما تشنه هستی؟ ان‌شاءالله بعد از لیسانس آبت می‌دهم. تشنه‌اش است. دختر از سیزده، چهارده سالگی وقت ازدواجش است. پسر از شانزده، هفده سالگی وقت ازدواجش است. لیسانس چیست؟ دیپلم چیست؟ نه اینکه چیزی نیست. درس را بخوانید. ولی آن نباید مانع آن شود. گاهی وقت‌ها یک خیر مانع یک خیر دیگر می‌شود. مانعی ندارد، هم این خیر باشد هم او.


۵- اقدام در جهت ازدواج جوانان
ما در نهضت سواد آموزی یک همکار داشتیم، شب عروسی دخترش که می‌خواستند عروس را خانه بخت ببرند، به او گفتند: پسرت در جبهه شهید شد. یک مرتبه ایستاد، دخترم خانه داماد می‌رود، پسرم هم شهید شد. گفت: هیچی نگویید و به هیچکس حرف نزنید. کامشان تلخ نشود. پسرم شهید شد یک خیری بود. دخترم هم ازدواج کرد، یک خیری بود. نباید یک خیر جلوی خیر دیگر را بگیرد. این یعنی چه که مثلاً حالا ما ازدواج را عقب می‌اندازیم؟ بگذار درسش را بخواند. بگذار سربازی‌اش را برود. سربازی را نرود. عقد بسته باشد، سربازی هم به نفعش است. چون اگر عقد بسته باشد تا صد کیلومتری عروس را پست می‌دهد. چون قانون تصویب شد که هر سربازی همسر دارد، محل کارش نزدیک عروس باشد. این به نفعش است. مدت سربازی‌اش هم که مقداری کم می‌شود. در ثانی اگر دیپلم باشی توقع ندارند. یک طلبه یک خودکار به یک نفر بدهد، خوشحال است. ولی اگر آیت الله شدی و فوق لیسانس و دکتر شدی، کمتر از سکه قبول نیست. ای گدا! یک خودکار برای ما آورد. ولی به دیپلم کسی نمی‌گوید... می‌گوید: بابا اول زندگی‌اش است. همین یک خودکار هم خوب است. اگر آدم بی‌پول باشد...
یک کسی می‌گفت: ما بی‌پول بودیم، پول نداشتیم خانه عروس برویم. یک جفت جوراب می‌خریدیم به عروس می‌دادیم. فرداشب می‌رفتیم عروس را ببینیم می‌گفتیم: ببخشید آن جوراب رنگش خوب نیست، بده عوض کنم. به هوای اینکه عروس خانم را یکبار دیگر ببینیم و پیش عروس خانم برویم. روز بعد می‌گفتیم: آقا به نظر من این جوراب قدش هم خوب نیست. می‌گفت: یک هفته همینطور با این جوراب ور می‌رفتیم که عروس را ببینیم. اگر کسی بی‌پول باشد، با یک جفت جوراب عروس قانع است. ولی وقتی آقا دکتر شد، استاد دانشگاه شد، هم محروم از ازدواج شده و الی آخر... گیر ندهید. در عروسی‌ها و در عیدها، اگر می‌خواهید عید امسالتان مبارک باشد، دلالی کنید. چه پسری به درد چه دختری می‌خورد؟ به شرط اینکه دلالی کنی و خودت دختر را زل نزنی و ببینی. نه من می‌خواهم دلالی کنم. (خنده حضار) به شرط اینکه عمه ببیند، نه دختر عمه! آخر بعضی‌ها اگر عمه‌شان دختر داشته باشد، می‌روند صله رحم. اگر خاله‌شان دختر داشته باشد، صله رحم می‌روند. صله رحمتان طوری باشد که... این را برکت می‌گویند. پنج میلیون تحصیل کرده هستند، هرکدام چهار، پنج ساعت کمک بچه‌ها کنند. پولدارها پنج نفر هستند، هرکدام کمک فقرای فامیل کنند. افرادی که ریش سفید و محترم در فامیل هستند، فامیل به آنها احترام می‌گذارند، برای ازدواج دلالی کنند، همسر پیدا کنند.


۶- یادآوری امام و شهداء و پاسداری از خدمات انقلاب
در عید وقتی تخمه کدو می‌شکنید، مسایل سیاسی هم بررسی شود. مملکت ما یک عیبی دارد، توجیه نکنید. من بارها این را گفتم. سه کلمه یادگاری است. توجیه حماقت است. ما خیلی باید آدم احمقی باشیم، که بگوییم: مملکت ما همه آدم‌ها خوب هستند و همه کارها هم درست است. ما اگر توجیه کنیم معلوم می‌شود آدم احمقی هستیم. توجیه نکنید اما تضعیف هم جنایت است. بگوییم: خوب حالا که اینطور شد، پس ما دیگر نماز جمعه نمی‌رویم. ما دیگر در انتخابات شرکت نمی‌کنیم. تضعیف جنایت است. چرا؟ بخاطر اینکه صدها هزار جوان عمودی جبهه رفتند و افقی با آمبولانس برگشتند. کشور ما مثل مصر نیست که یک کودتایی شود. مثل خیلی از کشورها یک کودتا شود. کل امت جوشید و شاه را بیرون کرد. تضعیف این همه شهید جنایت است. تکمیل رسالت است. دربحث‌های سیاسی که عید می‌شود. توجیه نکنیم. این عیب‌های را دارد. اما نباید بگوییم: حالا که عیب دارد پس ما نیستیم. نظام را تضعیف نکنیم. جنایت به خون شهدا است. پس چه کنیم؟ تکمیل رسالت است. رسالت و مسئولیت ما تکمیل است. این برای بحث‌های سیاسی که دنبال تخمه کدو سبز می‌شود.        
منکراتی هست، منکرات را حل کنیم. رودروایسی نداشته باشیم. آقا این کار منکر است. امر به معروف و نهی از منکر کنیم. راجع حجاب و عفاف و نماز. در فامیل افرادی هستند که نماز را بلد نیستند یا مسجد نمی‌روند. بالاخره این برکت شما تخمه کدو و آرایش و دید و بوس نیست. برکت شما این است که یک بی‌سواد، با سواد شود. یک فقیر، غنی شود. یک بی‌همسر، همسردار شود. گاهی هم افراد خودشان پول ندارند ولی آبرو دارند، شما می‌توانید دلالی کنید. از دیگران بگیرید و کمک کنید. ماه رجب یک دعایی هست، دستشان را به ریششان می‌گیرند و اینطور می‌کنند. یکی ریش نداشت، ریش بغل دستی‌اش را گرفت و اینطور کرد. (خنده حضار) حالا ممکن است خود شما پول نداشته باشی. اما می‌توانی از دیگران پول بگیری. در قرآن می‌گوید: اگر ریش نداری، ریش دیگری را بگیر. آیه‌اش این است. «وَ لا یَحُضُّ عَلی‏ طَعامِ الْمِسْکین‏» (ماعون/۳) یحض یعنی تحریک کن. آیه دیگر دارد «وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی‏ طَعامِ الْمِسْکین‏» (فجر/۱۸) خدا گله می‌کند و می‌گوید: درست است پول نداشتید ولی آبرو داشتید. تو می‌توانستی با آبروی خودت... قرائتی پول نداری، دوربین تلویزیون که داری. تو از دوربین تلویزیون مردم را دعوت کن که این کار را بکنند. کسی نگوید من نمی‌توانم و نمی‌شود. به هر حال مسأله‌ی فامیل‌های... 
در مسافرت افراد گمنام، از هلال احمر، از پلیس، تشکر شود. رانندگی ما قبلاً جزء کشورهای درجه یک از حوادث رانندگی بود. یعنی سالی بیست هزار کشته داشتیم. عید همه‌جا خاموش است ما تولید می‌کنیم. تولیدات عید ما چیست؟ آدم‌های معلول، تصادف می‌کنیم افراد دست و پا شکسته، تولید معلول. تولید یتیم، تولید زن بیوه، چقدر دادگاه و تولید پرونده در دادگاه‌ها، بیمه، نیروی انتطامی، چقدر نیروهایش را می‌گیریم. هزینه‌های درمانی و بیمارستانی، هزینه‌های دارویی، چقدر ماتم، چقدر داغدار. البته پارسال تلاش‌هایی که پلیس کرد، رئیسشان به من گفت: ما هزار کشته کمتر داشتیم. هزار کشته، هر کشته حداقل بیست خانواده دارند. بیست هزار خانواده در عیدی که همه می‌خندند، به گریه می‌نشینند. آنوقت خود زن بیوه چه آفاتی دارد؟ بچه یتیم چه سختی‌هایی دارد؟ خیلی مشکل است. در رانندگی مراعات کنیم.

مشکل رانندگی چیست؟ من به ذهنم هفت چیز آمد: ۱- خواب آلودگی و خستگی ۲- عجله ۳- عصبانیت ۴- قانون شکنی ۵- هوس؛ دلش می‌خواهد مثلاً مانور بدهد و ویراژ برود. ۶- تکبر و غرور دارد. ۷- ماشین قراضه، جاده خراب... با ماشین قراضه مسافرت نروید. یک خاطره از امام بگویم. امام در این چهارده سالی که نجف بود. بعضی وقت‌ها شب جمعه یا مناسبات دیگر کربلا می‌رفت. کربلا و نجف هم یک ساعت است. می‌گفت: یک ماشین خوب تهیه کنید! دفتر آقا حساس شد که امام هیچوقت نگفت: یک لباس خوب، فرش خوب، غذای خوب، چای خوب! به ماشین می‌گوید، ماشین خوب. گفتند: بپرسیم. پرسیدند: آقا شما به ماشین که می‌رسی، می‌گویی: ماشین خوب. ولی یکبار حتی نگفتی: مثلاً یک غذای خوب. گفت: نان خالی آدم را نمی‌کشد. لباس کرباس آدم را نمی‌کشد. ماشین قراضه آدم را می‌کشد! من یک عمر هم نان خالی بخورم، نمی‌میرم. اما ماشین قراضه مرا می‌کشد. برای چه؟ ماشین‌هایتان را تنظیم کنید. وسایل و کمک‌های اولیه‌تان را بردارید. صدقه و دعا مهم است. صدقه هم که می‌دهید فقط برای سلامتی خودتان ندهید. حالا یک ریال است یا پنج هزار تومان و صد هزار تومان، هرچه صدقه می‌دهید، دفع بلا از کل بشریت باشد. نگو: برای سلامتی من! بگو: برای سلامتی ما! چرا بگویی: من؟ بگو: ما. دعا خیلی مهم است.


۷- توجه به نماز اول وقت در سفر
وقت نماز که می‌شود هرکجا هستید، هلال احمر یک کاری پارسال کرد، امیدواریم امسال هم بکند. یک خیمه‌هایی در جاده به نام خیمه نماز می‌گذارند. اصلاً اگر پیاده شوید، وضو بگیرید و نماز بخوانید، خوابتان هم برطرف می‌شود. خستگی‌تان هم برطرف می‌شود. یک هوایی هم می‌خورید. تصادفات شما کم می‌شود.
به لطف خدا در سایه جمهوری اسلامی هفتصد مسجد در جاده‌ها ساخته شده است. من خیلی ناراحت بودم هی می‌گفتند: کاروانسرای شاه عباسی، شاه عباس چهارصد سال پیش یک شاه طاغوتی آمده و رفته، در بیابان ما اثر گذاشته است. حالا الحمدلله می‌گویند: مسجدهای جمهوری اسلامی! هفتصد مسجد داریم، پیاده شویم. بعد هم می‌گوید: آقای قرائتی! من فلان منطقه هستم. این مسجد بین راه لامپش شکسته است. گفتم: خوش انصاف! مگر نماز برای من است؟ تو هم مسلمان هستی. برو یک لامپ بگیر و وصل کن. آقا کثیف است. آقای خادم را صدا بزن، بگو: این صد تومان و هزار تومان را بگیر، مسجد را جارو کن.
دیشب برای من از یک روستا نامه نوشتند، که آقا در روستای ما غسال خانه نیست. بابا مگر در یک روستا چند نفر می‌میرند؟ در یک روستا سالی پنج نفر می‌میرند. اینقدر مردم حال ندارند که دیگر خیلی بی‌حال شدیم. وا رفتیم. دیگر حال غذا پختن نداریم. ساندویچ می‌خوریم. اخیراً آب میوه می‌خورند و حال جویدن هم ندارند. (خنده حضار) ساندویچ را باید جوید. برای غسال خانه نامه می‌نویسد. بابا شما یک مقدار غیرت دارید. همت دارید، دین دارید. غسال خانه چیست؟ یک اتاق می‌خواهد و یک شیر آب می‌خواهد. سالن پذیرایی که نمی‌خواهد. یک اتاق و شیر آب و سنگی که مرده را روی آن بگذارند و غسل بدهند. دیگر برای این هم شما باید به من نامه بنویسی؟ بعد هم می‌گوید... گاهی هم مثلاً رو نوشت به چند نفر می‌زنند.
یک کسی یک نامه نوشته بود، رونوشت به رئیس جمهور، مقام معظم رهبری، به رئیس مجلس، به چه... پانزدهمی رونوشت به علامه‌ی جعفری جهت پیگیری. (خنده حضار) من گفتم: اصلاً این مثل اینکه خل است. بنده خدا علامه جعفری یک عالم فقیه و فیلسوفی بود، پیگیری نمی‌شود که... علامه جعفری جهت پیگیری... اصلاً این برای بی‌حالی خودمان است. ما یک چیزی باید در مملکتمان باشد که آن کمرنگ شده است. علم بالا رفته، جوهر پایین آمده است. طرف جوهر ندارد. حاضر است مثلاً یک کتاب برای اذان بنویسد، من در یک پژوهشکده‌ای رفتم، دیدم یک آخوندی پای کامپیوتر نشسته است. گفتم: چه پژوهش می‌کنی؟ گفت: آیات و روایات اذان را؟ مچش را گرفتم و بیرون آوردم و گفتم: الآن غروب است، برو پشت بام اذان بگو!   این رفت اذان گفت. گفتم: حالا پژوهشت درست است. ما حال نداریم اذان بگوییم. آیات و روایات اذان را پژوهش می‌کنیم. ما اینقدر آدم داریم که کتاب راجع به مسجد نوشته و خودش پیشنماز نیست. مشکل ما جوهر است.
اگر می‌خواهیم عید ما مبارک باشد، با ماشین که می‌روید، بالاخره این بنده خدا زن و بچه‌اش را رها کرده، بخاطر سلامتی شما هلال احمر است، پلیس است، نیروهای راهداری هستند. از وزارت راه و هر وزارتخانه‌ای، این بالاخره شب و روزش را در بیابان برای سلامتی مسافران گذاشته است. آقا خسته نباشید. خدا خیرت بدهد. اگر آجیل می‌خوری، یک مشت آجیل به او بده. یک دعایی بکن. یک سلامی به او بکن. نخیر! به اینها ابلاغ شده طبق وظیفه از ماده فلان، تبصره فلان باید اینجا بایستد. این یعنی چه؟ حدیث داریم روز قیامت به افرادی می‌گویند: تو شکر نکردی. می‌گوید: من شکر کردم. می‌گوید: نه! مردم به تو خدمت کردند، تو از مردم قدردانی نکردی. «من لم یشکر المخلوق‏ لم یشکر الخالق‏» (بحارالانوار/ج۱۱۰/ص۴۲۹) خانم شما غذا می‌پزد، خانم دست شما درد نکند. ان‌شاءالله خانم من پای تلویزیون نباشد. خانم دست شما درد نکند. نه! وظیفه‌اش است. چه وظیفه‌ای! ما تشکرمان کم است.


یک کلمه بی‌پرده حرف بزنم. حدود چهل هزار نماز جماعت در آموزش و پرورش در سایه جمهوری اسلامی اقامه شد. آیا پدر و مادری هست که یک تلفن بزند و بگوید: الو! مدرسه فلان، سلام علیکم! من مادر فلان بچه هستم، یا پدر فلان بچه هستم. چون بچه من در مدرسه شما نماز می‌خواند، از اینکه نماز جماعت برقرار کردید و بچه‌های ما را به نماز دعوت کردید، تشکر می‌کنم. در یک هفتاد میلیون، هفت تلفن شده است. نه یک هزارم، یک میلیونم! ما شل هستیم. پژوهشگر ما پژوهش می‌کند. ما به جای این پژوهش یک کار دیگر بکنیم خوب می‌شود. پژوهش‌های مفید باید باشد. یک مشکلی را حل کند.
کاشان ما یک کسی سوار الاغ شده بود. دید این الاغ نمی‌رود. هی به الاغ می‌زد. الاغ نرفت. آخر گفت: اینقدر که پایم را از این طرف آوردم، از این طرف رفته بودم، رسیده بودم. (خنده حضار)
گاهی وقت‌ها دویست، سیصد پژوهشکده یکجایی هست، اگر اینها در پژوهشکده را ببندند، بیایند با بچه‌ها صحبت کنند، یک خرده اسلام پیش می‌رود. می‌خواهید عیدتان را مبارک کنید، یکبار دیگر می‌گویم برای کسانی که دیر پای تلویزیون آمدند. بسم الله الرحمن الرحیم. هی می‌گوییم: مبارک باشد، برای چیست؟ برکت به این است. ۱- در عید امسال چهار فقیر، پولدار شوند. ممکن است در طول سال پول بدهی ناراحت شود و بگوید: مگر من فقیر هستم. ولی اگر به اسم عیدی بدهی، به او برنمی‌خورد. حدیث داریم اگر به فقیری بگویی زکات است، غصه می‌خورد نگو: زکات است. بگو: عیدی است. در دلت نیت بکن. اما به او نگو این پول زکات است که غصه بخورد. بگو: می‌خواهم عیدی بدهم. بعضی فامیل بگویند: من برای شما عیدی آوردم. یک بخاری برای شما آوردم. یک پتو برای شما آوردم. ما جهازیه را درست کردیم. این را عیدی ما حساب کنید. اگر می‌خواهید برکت داشته باشد ۱- نماز را در سفر بخوانید. آغاز سالتان را با نماز شروع کنید. حرکت خوبی است که وقت سال تحویل مردم در امامزاده‌ها و ائمه و مسجدها می‌روند. سر سفره هفت‌سین می‌نشینند و دعای محول الحال می‌خوانند. یعنی با خدا و پیغمبر شروع کنید. صدقه برای خودتان ندهید، برای همه بدهید. چند تا همسر برای بی‌همسرها پیدا کنید. دانشجوها و معلمین کمک علمی به بچه‌ها بکنند. کمک مالی پولدارها بکنند. خانه فقرا زودتر برویم. فرق بین فقیر و غنی نگذاریم. اگر دو عمه و چهار عمو داریم یکسان نگاه کنیم. نه آن عمه‌ای که پولدار است، زودتر برویم، دو ساعت بنشینیم آن عمه‌ای که فقیر است ده دقیقه بنشینیم. اینها را مواظب باشید که عدالت بین هردو باشد. حتی بین بچه‌ها یکسان باشد. حدیث داریم اگر یکی وصیت کرد به این بچه دو تومان بدهید و به این بچه یک تومان بدهید، گناه کبیره کرده است. بین بچه‌ها و فامیل فرق نگذاریم. افراد منکر را که دیدیم در جمعیت هستند، مثلاً یک دختری وضعش خوب نیست، اگر شما محرم آن دختر هستید، یک خانمی یا اگر یک مردی محرم او است، صدایش کند در یک اتاق دیگر بگوید: خانم چرا اینطور می‌کنید؟ این کار شما خلاف شرع بود. نهی از منکر کنید. جلسات عید ما با گناه نباشد. ما ریشمان دست خداست. باران ما قطع شود پیر ما درمی‌آید. خدا ما را در این دنیای پر از دشمن نگه داشته است. امام با خدا بود همه دنیا علیه جمهوری اسلامی بودند. همه دنیا علیه جمهوری اسلامی بودند، امام با خدا بود و پیروز شد. ما باید با خدا باشیم پیروز شویم.
عیدتان مبارک، ان‌شاءالله حرف‌های مرا به عنوان اینکه یک معلم قرآن هستم و از قرآن و حدیث می‌گویم ان‌شاءالله بپذیرید...
خدایا تمام مشکلات فردی و اجتماعی ما را حل بفرما. باران رحمتت را بر ما نازل بفرما.


یک چیزی یادم رفت بگویم. در فامیل ممکن است افرادی با هم قهر باشند. یک جلسه خصوصی تشکیل بدهید و این قهرها را آشتی کنید. حدیث داریم اگر دو نفر را آشتی دادید، از همه نمازهای مستحبی و روزه‌های مستحبی بیشتر ثواب دارد. ختم انعام، ختم اعراف، از هر ختم و ذکر و وردی... این هنر را داشته باشید که امسال عیدتان اگر یک میلیون فامیل هست و در یک میلیون فامیل یک میلیون آدم با هم قهر هستند، آشتی‌شان بدهید. خودتان را بشکنید، بزرگ‌ها دیدن بچه‌ها بروند. نگوید: نه! من پدر بزرگ هستم. او باید دیدن من بیاید. بله احترام بزرگ‌ها لازم است. اما اگر یک بچه‌ای احترام شما را نگرفت، شما احترام او را بگیر و دیدن او برو. قرآن می‌گوید: «ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏» (مؤمنون/۹۶) اگر او به تو بدی کرد، تو خوبی کن. حتی قرآن می‌گوید: اگر کسی با تو برخورد زشتی کرد تو به او بگو: سلام علیکم! سلامش کن. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما» (فرقان/۶۳) اگر چرت و پرت گفت، «مَرُّوا کِراما» (فرقان/۷۲) انتقام نکشید، حالا که او گفت: این کانال نه! من هم می‌گویم: این کانال نه! زن و شوهر نشستند این می‌گوید: این کانال بزن، او می‌گوید: آن کانال بزن. با هم لج می‌کنند. می‌گوید: حالا که گفتی: خاموش کن، پس من هم این را خاموش می‌کنم. این زندگی است!؟ کوتاه بیاییم. در قلبتان کینه کسی نباشد. سال مبارک سالی است که قلب شما پاک باشد؛ قلب سلیم و قلب منیب. حالا یک فحشی داده قورت بده!

نام:
ایمیل:
نظر: