صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

سیاسی >>  انقلاب اسلامی >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۳۶  ، 
شناسه خبر : ۳۰۱۹۸۰
مروری بر حوادث دهه60
دهه 60 را باید امنیتی ترین، خطرناکترین و سخت ترین دهه عمر انقلاب اسلامی ایران بدانیم چراکه در آن، علاوه بر جنگی خانمانسوز که 7 سال از این دهه، انقلاب سلامی و مردم ایران را درگیر خود کرد، سیل عظیمی از ترورها، انفجارات و اقدامات خرابکارانه در شهرهای مختلف بویژه تهران رخ داد که تنها در چند فقره از این اقدامات، بسیاری از مسئولین عالیرتبه کشور، ازجمله رئیس جمهور، نخست وزیر، رئییس دستگاه قضایی، نمایندگان مجلس، ائمه جمعه و... به شهادت رسیدند.
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی/ یحیی رضوانی
رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه ای در سخنرانی مراسم بیست و هشتمین سالروز ارتحال حضرت امام خمینی(ره) در حرم ایشان، به شرایط «دهه شصت» که دهه اول پیروزی انقلاب اسلامی و دهه حیات پر برکت امام بود، اشاره کردند و گفتند: دهه شصت یک دهه مظلوم و در عین حال بسیار مهم و سرنوشت ساز در تاریخ انقلاب اسلامی است که متأسفانه ناشناخته مانده و اخیراً هم بوسیله برخی بلندگوها و صاحبان آنها مورد تهاجم قرار گرفته است.
ایشان دهه شصت را دهه آزمونهای بزرگ و دهه خشن ترین اقدامات تروریستی در کشور خواندند و افزودند: تروریست های مورد حمایت قدرتها، در دهه شصت، هزاران نفر از آحاد مردم و مسئولین را به شهادت رساندند که در میان آنها از کاسب معمولی تا جوان و فعال سیاسی و شخصیت های بزرگ دیده می شوند.
حضرت آیت الله خامنه ای، دهه شصت را دهه 8 سال جنگ تحمیلی و دهه سخت ترین تحریمها خواندند و تأکید کردند: البته دهه شصت، دهه افتخارات بزرگ و دهه مبارزه با تجزیه طلبی است که ملت ایران بویژه جوانان با ایستادگی محکم خود در این دهه، توانستند بر همه توطئه ها و دشمنی ها پیروز شوند.
ایشان، اهل فکر را به تأمل در حقایق و واقعیت های دهه شصت فراخواندند و گفتند: مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل اینکه تروریست ها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت و در نهایت هم پیروز شد.
این سخنان رهبر انقلاب احتمالا در واکنش به روندی چندین ساله است که طی آن دشمنان انقلاب اسلامی و ضدانقلاب ضربه خورده از نهادهای امنیتی نظام سعی کردند با وارونه نشان دادن حوادث آن سال ها و برخورد با گروهک ها و جنایتکارانی که دستشان به خون هزاران نفر از مردم بیگناه آلوده است، ذهن نسل جوان را منحرف کرده و در واقع جای جلاد و شهید را عوض کنند.
در این گزارش به بررسی اجمالی برخی موضوعات امنیتی مهم در دهه 60 می پردازیم با این توضیح که نشان دادن همه آن اتفاقات مجالی بس وسیع‌تر از این می‌خواهد.

انقلاب اسلامی نوپای ملت ایران در حالی وارد خطرناک ترین دهه عمر خود می‌شد که اندکی پیش از آن، جنگی بزرگ و نابرابر از سوی رژیم بعث عراق (که پشتیبانی همه جانبه ابرقدرتهای شرق و غرب را داشت)، به آن تحمیل شد.
دهه 60 را باید امنیتی ترین، خطرناکترین و سخت ترین دهه عمر انقلاب اسلامی ایران بدانیم چراکه در آن، علاوه بر جنگی خانمانسوز که 7 سال از این دهه، انقلاب سلامی و مردم ایران را درگیر خود کرد، سیل عظیمی از ترورها، انفجارات و اقدامات خرابکارانه در شهرهای مختلف بویژه تهران رخ داد که تنها در چند فقره از این اقدامات، بسیاری از مسئولین عالیرتبه کشور، ازجمله رئیس جمهور، نخست وزیر، رئییس دستگاه قضایی، نمایندگان مجلس، ائمه جمعه و... به شهادت رسیدند.
دهه 60 البته در حالی آغاز شد که کشور از چند ماه قبل، بواسطه التهاب آفرینی های نخستین رئیس جمهور یعنی ابوالحسن بنی صدر، آبستن حوادث ناگواری بود.
نهم بهمن ۱۳۵۸، اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب برگزار شد و ابوالحسن بنی صدر با کسب نزدیک به ۸۰درصد آراء به ریاست جمهوری رسید. امام خمینی(ره) در سخنرانی خود در روز تنفیذ حکم ریاست جمهوری، این حکم را محدود به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی دانست و همچنین تاکید کرد که من از آقای بنی صدر می‌خواهم که مابین قبل از ریاست جمهوری و بعد از آن در اخلاق و روحیه‌ ایشان تفاوتی نباشد.

فقط دوماه از ادای سوگند بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی گذشته بود که وی دستور بمباران هواپیماهای بجا مانده از نیروهای متجاوز آمریکا در صحرای طبس را صادر کرد؛ این بمباران باعث شد تا مستندات نیروهای متجاوز آمریکایی به ایران به یکباره از بین برود.
از ابتدای تابستان ۵۹ درگیریهای بنی صدر با اعضای محوری حزب جمهوری اسلامی شروع شد؛ متهم کردن دکتر آیت به طرح توطئه براندازی و پافشاری در عدم پذیرش نخست وزیری محمد علی رجایی تا سرحد امکان فقط بخشی از چالش او با شخصیت‌هایی بود که پیروان امام خوانده می‌شدند.
* پیوند بنی صدر و سازمان مجاهدین خلق
مقابله با ارکان انقلاب و بی توجهی نسبت به هشدارهای امام خمینی(ره) موجب شد تا رئیس جمهور وقت هرچه بیشتر به سمت سازمان مجاهدین خلق سوق پیداکند، سازمانی که بواسطه فعالیت های بیش از دو دهه قبل خود در مبارزه با رژیم طاغوت، یکی از قدیمی ترین و سازماندهی شده ترین تشکل های آن روز بود.
هسته اصلی مجاهدین خلق در دهه ۴۰ و از دل نهضت آزادی بوجود آمد، از همین رو مهندس بازرگان مجاهدین را فرزندان نهضت آزادی و پرورش یافتگان اندیشه و گرایشات فکری ملی-مذهبی ‌خواند. با این حال حلقه اصلی رهبری مجاهدین که کارآمدترین روش مبارزه با شاه را مبارزه مسلحانه ارزیابی کرده و معتقد است نهضت آزادی سازشکارانه با نظام حاکم برخورد می‌کند خیلی زود از نهضت آزادی منشعب می‌شود.
آنها مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه می‌شناختند و ایدئولوژی و استراتژی آن را بر همین مبنا طرح‌ریزی کرده بودند.
ایدئولوژی مارکسیسم که در حدود یک دهه بعد از شکل‌گیری این سازمان به عنوان ایدئولوژی رسمی آن پذیرفته شد، هرچند در ابتدا با ریزش‌هایی نیز روبه‌رو گردید، اما در شکل‌گیری روش‌های مبارزه آنها نقش بسزایی ایفا کرد.
پس از سال ۱۳۵۰ با توجه به نیاز تدارک خانه‌های تیمی با پوشش مناسب، استفاده از زنان و دختران و عضویت آنها آغاز شد و در فاصله کوتاهی گسترش یافت.
هر چند پیش از این بنیانگذاران سازمان ازدواج را عامل مشغولیت‌های سازمانی می‌دانستند و با آن مخالف بودند، اما با قدرت گرفتن رضا رضایی، بهرام آرام و در ادامه تقی شهرام، ازدواج‌های تشکیلاتی و طلاق‌های سازمانی رسمیت پیدا کرد؛ رفتاری که در چارچوب ایدئولوژی مارکسیستی سازمان تعریف می‌شد.
منیژه اشرف زاده کرمانی در اعترافات خود پس از دستگیری در همین رابطه می‌گوید:
«دخترانی که با سازمان همکاری می‌کنند، اکثراً از خانواده‌های متعصب و مذهبی هستند که جذب شعار کمک به اشاعه اسلام شده‌اند، اما اولین چیزی که در عمل می‌آموزند، دروغ‌بافی به خانواده‌ها و چگونگی فرار و جدا شدن از خانواده برای اجرای وظایف سازمانی است.»
خانه های تیمی اعضای سازمان را به صورت زوج یا خواهربرادر در کنار هم قرار می‌داد. شناسایی این نوع خانه‌ها توسط عوامل ساواک باعث تخلیه پی در پی خانه‌ها و تشکیل خانه‌های تیمی جدید و جابه‌جایی اعضا می شد؛ به این معنی که هر بار با تعویض هم‌خانه روابط زناشویی تازه‌ای شکل می‌گرفت.
ضبط اموال خصوصی به نام مصادره انقلابی، یکی دیگر از عملکردهای سازمان مجاهدین خلق بود که برای تامین مالی مورد استفاده قرار می‌گرفت. یکی از اعضای دستگیر شده سازمان در اعترافات خود در رابطه با سرقت اموال به نام توقیف انقلابی می‌گوید: «سازمان یکباره تکلیف کرد مبلغ کلانی را برایش تهیه کنم. چون در تهیه این مبلغ با مشکل مواجه شدم، به من پیشنهاد اختلاس دادند و من هم با توجیه اینکه این عمل نوعی مصادره انقلابی است پذیرفتم.»
با نزدیک شدن به انقلاب ۵۷، در حالی که حرکت مردمی به رهبری امام خمینی به دور از اقدام مسلحانه پیش‌ می‌رفت، سازمان موازی با آن دست به ترور مستشاران آمریکایی می‌زد.
سرانجام ساواک موفق شد طی چند سال اقدامات اطلاعاتی بسیاری از سران سازمان را دستگیر و اعدام کند به گونه‌ای که در فاصله سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ عملاً سازمان مجاهدین خلق دیگر فعالیتی از خود نشان نمی‌داد. پس از پیروزی انقلاب۵۷ مجاهدین خلق نیز به همراه مبارزان سیاسی از زندان‌های ساواک آزاد شدند و این بار مسعود رجوی که از اعضای رده دوم سازمان بوده و در سال ۵۰ دستگیر شده بود، رهبری سازمان را بدست گرفت و توانست دوباره هواداران مجاهدین خلق را سازماندهی کند.
اسناد ساواک نشان می‌دهد که رجوی به دلیل همکاری کامل پس از دستگیری برخلاف دیگر رهبران سازمان اعدام نشد و مجازاتش به حبس ابد تخفیف یافت. سازمانی که رجوی اداره می‌کرد، خیلی زود به سهم خواهی از انقلاب پرداخته و برای بدست ‌گیری قدرت برنامه‌ریزی کرد که منشاء اصلی تقابل مجاهدین خلق با جریان حاکم بر نظام ایران بود.
* رئیس جمهور به التهابات دامن می‌زند
در درگیری‌های بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی که دیگر به صحنه تجمعات و سخنرانی‌های خیابانی تبدیل شده بود، ردپای اعضای سازمان مجاهدین خلق نیز به چشم می‌خورد.
مجاهدین که با تحریم رفراندوم در واقع به قانون اساسی رای نداده بودند، زمانی که قصد داشتند مسعود رجوی را به عنوان کاندیدای خود در انتخابات ریاست جمهوری معرفی کنند، با مخالفت امام روبه رو شدند. امام دستور داد کسانی که به قانون اساسی رای نداده‌اند حق شرکت در انتخابات را ندارند.
سرانجام تلاقی جریانات مخالف خط امام به ۱۴اسفند ۵۹ در دانشگاه تهران رسید؛ جایی که به صحنه بزرگترین رویارویی جبهه متحد مخالف انقلاب با توده‌های انقلاب و مدافع امام تبدیل شد.
این بار دیگر همه آمده بودند؛ جمعیتی عظیم که مانند انبار باروت هر لحظه احتمال انفجار داشت؛ جوانان دختر و پسر در جلوی محل سخنرانی بنی‌صدر به هدایت شعارهای طرفداران بنی صدر می پرداختند. نظم و هماهنگی در شعارها و بعضاً لباس‌های متحدالشکل آنها نشان از انسجام تشکیلاتی داشت.
تجمعی که بنی صدر قبل‌تر از آن یعنی در ۲۲بهمن۵۹ وعده آن را داده بود، با فرمان وی برای مجازات مخالفان که آنها را اغتشاش‌گر می‌نامید، به درگیری عظیمی بدل شد.
علیرغم پیام امام بعد از آن اتفاق مبنی بر برخورد با اینگونه شرارت‌ها، ۴روز بعد از این حادثه در ۱۸اسفند میتینگ نهضت آزادی برگزار شد که در آن لیبرال‌ها و مجاهدین در کنار هم و پشت سر وبنی‌صدر قرار گرفتند.
بی توجهی به هشدارهای پی‌در پی امام، گزارش هیئت سه نفره متشکل از آقایان اشراقی، مهدوی کنی و یزدی و عدم حمایت بنی صدر از جبهه‌ها در نهایت سبب شد تا امام طی حکمی خطاب به ستاد مشترک ارتش، بنی‌صدر را از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار کند.
این بخش از تاریخ را می‌توان به عنوان محل تلاقی آشکار جبهه متحد مخالف انقلاب، چپ‌های آمریکایی و گارد شبه نظامی بنی‌صدر نام‌گذاری کرد.
در اولین روزهای انقلاب ۱۳۵۷ هرج و مرج در کشور حاکم شده بود، اتفاقی که برای یک انقلاب مردمی طبیعی بود.
در این میان بسیاری از احزاب و گروه‌هایی که قبل از این با رژیم پهلوی مبارزه کرده بودند، همچنان اصرار به حفظ تشکیلات خود داشته و برخی از آنها نیز کم‌کم سهم خود را از انقلاب مطالبه کردند که مجاهدین خلق مشهورترین آنها بود.
مجاهدین با توجه به تجربه فعالیت تشکیلاتی، خیلی زود توانستند نیروهای خود را در جهت ایجاد یک تشکیلات نوین سراسری و فعالیت‌های تبلیغی متمرکز کنند.
عضوگیری‌های سازمان با استفاده از شور و التهاب جوانان و همچنین ناآگاهی از تاریخ معاصر ایران صورت می‌گرفت.
کادر مرکزی سابق مجاهدین ابتدا به دو بخش دفتر سیاسی و کمیته مرکزی تقسیم شد و پس از مدت کوتاهی دست به نوسازی تشکیلاتی زده و علاوه بر کمیته و کادر مرکزی پنج کانون جداگانه تاسیس کرد که عضوگیری‌های خود را مبتنی بر آن صورت می‌داد.
این کانون‌ها شامل: سازمان جوانان مجاهد، جنبش کارگران مسلمان، کانون توحیدی اصناف، سازمان زنان مسلمان و شبکه زیرزمینی مسلح که بعدها به نام ستاد مجاهدین خلق شناخته می‌شد، بود.
شبکه زیرزمینی مسلح به عنوان محوری‌ترین مرکز مجاهدین سعی می‌کرد که فعالیت خود را جهت تامین حفاظت سازمان نشان دهد، اما این شبکه از همان ابتدای تشکیل اقدام به ایجاد خانه‌های امن در شهرهای مختلف، انبارسازی سلاح و مهمات بدست آمده از کلانتری‌ها و آموزش جنگ چریکی به اعضای سازمان می‌نمود.
پس از تشکیل دولت موقت و تصمیم‌گیری در مورد وضعیت ارتش، چگونگی برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی سومین بحث مورد توجه در بهمن و اسفند ۵۷ بود. شکل اساسی برگزاری رفراندوم که از سوی امام تعیین شده بود، مورد اعتراض برخی گروه‌های سیاسی چپ، از جمله سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت.
گروه‌های مخالف اغلب خواهان افزودن گزینه جمهوری اسلامی دموکراتیک به گزینه‌های رفراندوم بودند، در حالی که امام(ره) فقط در خصوص تایید جمهوری اسلامی یا عدم تایید آن تاکید داشت.
درنتیجه مجاهدین به حمایت از ابوالحسن بنی صدر پرداختند و بعد از ریاست جمهوری بنی‌صدر توانستند در وی نفوذ کنند و به اختلافات وی با دیگر مسئولین نظام از جمله اعضای حزب جمهوری اسلامی دامن می‌زدند.
جدی‌ترین تاکتیک سازمان برای آماده سازی زمینه براندازی حاکمیت جمهوری اسلامی «خط نفوذ» در نهادهای حساس و تعیین کننده نظام ایران از قبیل سپاه پاسداران، کمیته‌های انقلاب، وزارتخانه‌های مهم، نخست وزیری و حتی شورای امنیت کشور بود.
مجاهدین با بهره‌گیری از سوابق سیاسی و تجربه مبارزاتی خود حتی توانستند در برخی از نهادها در نقش بنیان‌گذار نفوذ کنند.
در بهمن و اسفند ۵۸ سازمان در تمامی شهرها نمایندگان خود را برای انتخابات اولین دوره مجلس معرفی کرد، این در حالی بود که تجاوز نظامی آمریکا به منظور نجات گروگان‌های آمریکایی در طبس افکار عمومی را علیه نیروهای مخالف چپ و مجاهدین خلق برانگیخته بود؛ سرانجام علی‌رغم تبلیغات گسترده، هیچکدام از نمایندگان مجاهدین به مجلس راه پیدا نکردند.
ناکامی‌های پی‌درپی سازمان در دستیابی به قدرت، واکنش‌های رادیکال‌تر این گروه را برانگیخت، به حدی که نزاع‌های خیابانی و اقدامات خشونت‌آمیز به حذف فیزیکی و اقدامات مسلحانه موردی تبدیل شد.
در چنین شرایطی نفوذهای تشکیلاتی و سازمان‌یافته مجاهدین در نهادهای انقلابی و مراکز کارگری، دانشگاهی و دانش آموزی به شدت مورد استفاده قرار گرفت.
ده‌هزار نفر میلیشیا یا همان چریک‌های نیمه وقت، انبارهای بزرگ اسلحه، تهدید به قیام مسلحانه و راه‌پیمایی‌های بدون مجوز که اغلب با خشونت همراه بود، خبر از وضعیتی بحرانی در کشور ‌می‌داد.
* عزل بنی صدر و آغاز جنایات منافین در کف خیابان ها
امام در سخنرانی‌های پی‌درپی به بنی‌صدر که دیگر اصلی‌ترین متحد سازمان محسوب می‌شد، هشدار می‌داد و بر پایبندی به قانون تاکید می‌کرد.
هجده خرداد ۶۰ سخنرانی امام در خصوص اقدامات بنی‌صدر و مؤتلفین وی آخرین اتمام حجت بود، که حتی یک روز هم دوام نداشت.
۱۸ و ۱۹ خرداد۶۰ بسیاری از شهرهای بزرگ کشور شاهد راهپیمایی‌های طرفداران سازمان بود که با رویارویی با مردم به خشونت‌های خونین انجامید.
سرانجام در ۲۰خرداد۶۰ حکم امام مبنی بر عزل بنی‌صدر از فرماندهی نیروهای مسلح صادر شد و به دنبال آن بنی‌صدر در خانه‌های تیمی سازمان مخفی شده و ۲هفته بعد همراه با مسعود رجوی و به صورت مخفیانه کشور را به مقصد پاریس ترک کرد؛ اتفاقی که تاثیر ماندگاری بر تغییر رفتار علنی مجاهدین و شرایط سیاسی امنیتی کشور گذاشت.
با عزل بنی صدر از مسند ریاست جمهوری، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به عنوان اصلی ترین حامیان رئیس جمهور، کشور را وارد مسیری کردند که انتهای این راه بیش از 17 هزار شهید ترور، انفجار و ناامنی در کشور، غلتیدن در آغوش رژیم بعث و تبدیل شدن به ستون پنجم عراق در جنگ با ایران بود.
* میلیشیای جنایتکار رو در روی مردم
با فرا رسیدن 30 خرداد 60، منافقین عملا وارد فاز مسلحانه درمخالفت با نظام اسلامی شدند.
ترورها شروع شده بود و منافقین در خیابان های شهرها به صورت کور اقدام به ترور مردم عادی می کردند تا موجی از خشونت و ترس، کشور را در ماههای ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی فرا بگیرد.
این نکته بسیار مهم است که در آن مقطع به دلیل وقوع انقلاب، نهادهای امنیتی و نظامی هنوز به صورت کامل مستقر نشده بودند و کشور از یک خلا بزرگ امنیتی رنج می برد.
ارتش بواسطه اعدام و یا فرار فرماندهان ارشد خود، از هم پاشیده بود، سپاه هنوز کامل تشکیل نشده بود و شاید اصلی ترین بار بر دوش کمیته های انقلاب اسلامی قرار داشت که اعضای آن را جوانان انقلابی در محلات خود بدون هرگونه تجربه قبلی تشکیل می دادند.
نهادهای امنیتی جوان دست به کار شدند تا به هر نحو ممکن جلوی آشوب های منافقین را بگیرند اما اتفاقات آتی نشان داد که این کار چندان هم راحت و بی دردسر نیست.
ورود مجاهدین به فاز مسلحانه، البته به صورت تدریجی و با زمینه‌سازی یکساله برای افکار عمومی صورت گرفت. سازمان طی یکسال جنگ روانی طراحی شده، قصد داشت وانمود کند این نظام است که آنها را وادار به نبرد مسلحانه کرده است.
مسعود رجوی همچنین تلاش می‌کرد مطالبه حرکت‌های قهرآمیز را بر گردن بدنه سازمان انداخته و آن را حاصل برخوردهای نظام و نیروهای حزب‌اللهی با عوامل مجاهدین نشان دهد.
هر چند بسیاری از هواداران و حتی برخی از نیروهای رده‌بالاتر مجاهدین مخالف برخورد مسلحانه بودند، اما سازمان برای آماده سازی هواداران خود، آنها را پله‌پله به سمت درگیری و حرکت‌های قهرآمیز سوق می‌داد، تا خود نیروها خود به این نتیجه برسند که نیاز به مبارزه مسلحانه وجود دارد.
مسعود رجوی چنان به درستی مسیری که برای سازمان ترسیم کرده بود، پافشاری می‌کرد که حتی برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی یک جدول زمانبندی شده ارائه نمود.
رجوی مرحله اول فاز نظامی را که از ۳۰خرداد۶۰ شروع شد و تا تابستان ۶۱ طول کشید، مرحله بی‌آینده کردن نظام نامید. سازمان در این مرحله قصد داشت تا با هدف‌ قراردادن مسئولین نظام ثبات و آینده نظام را از بین ببرد.
فاجعه انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در ۷تیر۱۳۶۰ که بزرگترین عملیات تروریستی علیه مسئولین نظام ایران محسوب می‌شود، نمونه‌ای از اقدامات سازمان در سال ۶۰ بود. این حادثه که در دفتر حزب جمهوری اسلامی صورت گرفت، موجب شهادت شهید بهشتی و بیش از ۷۰ نفر از مسئولین موثر نظام شد.
اگرچه به دلیل ابعاد و آثار گسترده داخلی و بین‌المللی، سازمان هیچگاه به صورت علنی مسئولیت این حادثه را نپذیرفت، اما مسعود رجوی و موسی خیابانی در صحبت‌های خود از این اقدام به عنوان ضربه مهلک نام بردند.
در اسناد و نوارهای بدست آمده از سرویس اطلاعاتی حزب بعث، بعد از سقوط صدام، اعترافات فوق سری مسعود رجوی و دیگر عوامل سازمان در پذیرش مسئولیت انجام این انفجار دیده می‌شود.
سازمان بعد از این حادثه برای بمب‌گذاری در بیت امام خمینی تلاش کرد، اما پس از ناکامی در اجرای این هدف رئیس جمهور و نخست وزیر را هدف قرار داد.
بعداز ظهر ۸شهریور۶۰ انفجار یک بمب قوی که توسط مسعود کشمیری عامل نفوذی سازمان به ساختمان مرکزی نخست وزیری آورده شده بود، باعث شهادت محمد علی رجایی –رئیس جمهور و محمد جواد باهنر-نخست وزیر و همچنین بعد از مدتی مجروحیت شدید، سبب شهادت رئیس شهربانی وقت شد.
ترور مسئولین تاثیرگذار نظام همچنان ادامه داشت. غیر از شخصیت‌های سیاسی، سازمان به ترور شخصیت‌های برجسته مذهبی نیز اقدام می‌کرد. سید اسدالله مدنی تبریزی، سید محمدعلی قاضی طباطبائی، سیدعبدالحسین دستغیب، محمد صدوقی و اشرفی اصفهانی روحانیون نزدیک به امام بودند که همگی آنها در محراب مسجد به شهادت رسیدند و به شهدای محراب معروف شدند.
سازمان در هدف قرار دادن برخی از شخصیت‌های موثر نظام به قدری مصر بود که برای تضمین عملیات و عبور از موانع حفاظتی، عامل انتحاری اعزام می‌کرد.
سید عبدالکریم هاشمی نژاد و آیت‌الله دستغیب نمونه‌ای از شهدای ترورهای انتحاری سازمان هستند.
اگرچه سازمان هیچگاه به هدف خود یعنی از بین بردن نظام جمهوری اسلامی از طریق حذف فیزیکی مسئولین سیاسی و مذهبی نرسید، اما توانست ضربات جبران‌ناپذیری بر پیکر نظام وارد کند و شخصیت‌های تاثیر گذار زیادی را از آن بگیرد. آغاز دهه ۶۰ را می‌توان سالهای پر التهاب ترور و ناآرامی در داخل کشور نامید.
در حالی که ایران در مرزهای غربی خود مشغول مقابله با تجاوز ارتش صدام بود، داخل کشور نیز شاهد عملیات‌های تروریستی گسترده با رنگ و بوی سیاسی بودیم.
سازمان مجاهدین خلق که از همان ابتدای انقلاب نتوانست از روش‌های قانونی سهمی از حاکمیت نظام  بدست آورد، با اعلام رسمی ورود به فاز مسلحانه، اقدام به عملیات‌های تروریستی کرد.
مسعود رجوی نفر اول سازمان ابتدا فرمان ترور شخصیت‌های سیاسی تراز اول انقلاب را با عنوان بی‌آینده سازی نظام صادر کرد.
بعد از وقایع ۷تیر و ۸شهریور۱۳۶۰، ابتدا تحلیل سازمان منافقین این بود که نوک هرم حاکمیت ضربه خورده و حال باید با ضربات پیاپی به بدنه این هرم، از ترمیم ضربه‌های ۷تیر و ۸شهریور جلوگیری شود. ترورهای پراکنده که هدف بیشتر آنها مسئولین رده‌بالای نظام بود در این مقطع صورت گرفت.
سازمان در مرحله اول فاز نظامی که در ۳۰خرداد۱۳۶۰ آغاز شد و تا تابستان ۱۳۶۱ به طول انجامید، قصد داشت با ترور مسئولین رده‌بالای نظام ثبات جمهوری اسلامی را از بین ببرد و به جای آن به دنبال تثبیت خود به عنوان جانشین نظام اسلامی بود. اگرچه بسیاری از مسئولین سیاسی نظام در فاصله تابستان ۶۰ تا تابستان۶۱ هدف ترور قرار گرفتند، اما در عمل پیش‌بینی سازمان محقق نشد و تاثیر محسوسی در ثبات حاکمیت نظام ایجاد نگردید. در همین زمان ساماندهی تظاهرات گسترده مسلحانه در شهرهای بزرگ نیز با هدف ناامن سازی و ایجاد بحران در کشور در دستور فعالیت مجاهدین قرار گرفت.
این شلوغی‌ها اغلب با مقابله خودجوش مردمی خاتمه پیدا می‌کرد، اما نتیجه اکثر آنها کشته و زخمی شدن تعدادی از مردم عادی و تخریب اموال عمومی بود. پس از ناکامی مرحله اول فاز نظامی، سازمان شروع به مرحله دوم فاز نظامی کرد که به تعبیر مسعود رجوی ترور تنه سرکوبگر یا همان زدن سرانگشتان نظام بود.
منظور رجوی از سرانگشتان نظام، نیروهای سپاه، بسیج، حزب‌اللهی و کلیه افرادی بود که به نحوی با جمهوری اسلامی در ارتباط بودند.
این شیوه به حدی پیش رفت که اعضای سازمان از سوی رهبری تشکیلات حکم تیر دریافت کردند و با توجه به ظواهر افراد به عنوان ملاک ترور، بر روی مردم کوچه و بازار که ظاهر اسلامی و مذهبی داشتند، آتش گشودند.
کارنامه سازمان در نیمه دوم سال ۶۰ نشان می‌دهد که در بیش از75درصد عملیات‌های تروریستی انجام شده، ترور شدگان از شاغلان صنوف آزاد شامل: خواربار فروش، پارچه فروش، نانوا، سبزی فروش و بنگاهی بودند؛ و تنها 25درصد ترورشدگان را نیروهای پاسدار رسمی کمیته و سپاه تشکیل می‌دادند.
آمار ۱۲هزار شهید ترور حاصل فعالیت منافقین در دهه ۶۰ بود. در میان ترورشدگان دختری ۳ساله به چشم می‌خورد که در خواب سوزانده شد؛ داستان شهادت فاطمه طالقانی اوج شقاوت عوامل سازمان را نشان می‌دهد که برای جنایات خود هیچ حد و مرزی قائل نبودند.
نیروهای سازمان کم‌کم هدف ترورهای خود را فقط بر ایجاد وحشت عمومی متمرکز کرده بودند و دیگر فقط آمار کشته‌ها ملاک ترور بود. به همین دلیل هدف‌های ترور از میان معابر و مکان‌های عمومی انتخاب می شدند که نمونه آن حادثه ۲۵مهرماه سال ۶۰ در شیراز بود.
در این اقدام تروریستی ساعت ۴بعد از ظهر اتوبوس شرکت واحد از داخل شهر با ۳۵ مسافر به مقصد شاهچراغ در حرکت بود و یک سواری پیکان نیز با فاصله کمی اتوبوس را تعقیب می کرد. عوامل سازمان سه دختر محجبه بودند که در انتهای اتوبوس نشسته و ساکی محتوی بمب به همراه داشتند.
ناگهان یکی از دخترها با فریاد گفت که اتوبوس بمب‌گذاری شده و همین باعث توقف اتوبوس شد. سه دختر مجاهد خیلی سریع خود را به پیکانی که اتوبوس را تعقیب می‌کرد رسانده و فرار کردند، خیلی زود بمب منفجر شده و آتش‌سوزی باعث بسته شدن درب‌های بادی اتوبوس شد. قبل از اینکه مردم موفق به نجات مسافرین شوند، تعدادی از مسافران از جمله لیلا نوربخش سه ساله، زنده زنده سوختند.
عملیات مهندسی نیز عملیاتی نوظهور بود که سابقه آن فقط و فقط در کارنامه سازمان مجاهدین خلق به چشم می‌خورد.
در پی مقابله نیروهای انقلاب با ترورهای سازمان و لو رفتن بسیاری از خانه‌های تیمی در اوایل سال ۶۱، سازمان دستور داد افراد مشکوکی که در حوالی خانه‌های تیمی مشاهده می‌شدند، ربوده و برای کسب اطلاعات شکنجه شوند. سازمان معتقد بود جنگ ما با رژیم، جنگ دو سازمان مهندسی است و هر کس بیشتر شکنجه کند پیروز است.
نمونه عملیات مهندسی، ربایش 3  پاسدار به نام‌های طالب طاهری، محسن میرجلیلی و شاهرخ طهماسبی توسط واحدهای عملیاتی مجاهدین در تهران بود؛ این سه پاسدار بعد از انتقال به یکی از خانه‌های تیمی سازمان به سختی شکنجه شدند.
ضربات متعدد کابل به کف پاها که ساعت‌ها به طول انجامید، ریختن آب جوش روی پاهای کابل خورده، شکستن دندانها بامشت و چسباندن اتو داغ به پشت کمر، فقط بخشی از شکنجه‌های وحشتناک اعضای سازمان بود. شاید سازمان تا زمان لو رفتن عملیات مهندسی و حضور بی‌نظیر مردم در تشیع جنازه شهدای پاسدار، تصور هم نمی‌کرد که این اقدامات اینقدر برایش گران تمام شود چراکه عملیات‌های تروریستی سازمان مجاهدین نه تنها هیچ دردی از این تشکیلات و رهبران آن دوا نکرد، بلکه نفرت مردم را نسبت به این سازمان که بعدها به نام منافقین مشهور شدند بیش از پیش افزایش داد.
* رقص خون در آغوش صدام
با اوج گیری تقابلات نیروهای امنیتی با منافقین و اعدام بسیاری از آنها، که به تنگ تر شدن فضا بر اعضای منافقین انجامید، سازمان تصمیم به خروج از ایران گرفت.
منافقین دسته دسته و یا فرد فرد از کشور خارج شده و به دامان رژیم بعث عراق رفتند که از چند سال قبل، جنگی بزرگ را بر ایران اسلامی تحمیل کرده بود و این آغاز وطن فروشی منافقین بود.
جنگ در جبهه‌ها ادامه داشت تا اینکه در تیرماه سال 67 جمهوری اسلامی ایران قطعنامه 598 سازمان ملل مبنی بر آتش بس را پذیرفت اما بلافاصله پس از پذیرش قطعنامه، لشکر بزرگی از منافقین به حمایت ارتش بعثی از مرزهای غربی کشور وارد شده و پس از کشتار در شهرهای مرزی به سمت تهران حرکت کردند.
کاروان منافقین چند روز بعد به تنگه چهارزبر در کرمانشاه رسید بودند که نیروهای رزمنده ایرانی جلوی آنها را گرفته و به تارومار آنها پرداختند.
بخش عظیمی از ارتش منافقین نابود شد و بقایای آنها هم که توانسته بودند از این مهلکه زنده بمانند، به داخل خاک عراق برگشتند.
یکی از نقاط عطف در دهه 60 که دستاویزی برای ضدانقلاب شد تا بخواهد جای جلاد و شهید را عوض کند، در همین مقطع است.
یکی از برنامه‌های منافقین در آن سال، هماهنگی با اعضای داخل ایران بود که عمدتا در زندان قرار داشتند.
برنامه این بود که با عملیات منافقین در جبهه‌ها (که گمان میکردند موفقیت آمیز باشد) اعضای داخل زندان دست به شورش زده و در واقع نظام را هم از داخل و هم از خارج تهران تحت فشار قرار دهند که این توطئه هم در جبهه‌ها شکست خورد و هم با درایت مسئولین در پایتخت، توطئه زندان ناکام ماند و اعضای منافقین با دستور حضرت امام(ره) مجددا محاکمه شده و کسانی که هنوز بر روی مواضع خود پای فشاری داشتند، اعدام شدند.
سال گذشته انتشار فایل صوتی از دیدار برخی مقامت امنیتی و قضایی وقت با آیت الله منتظری از سوی اعضای بیت ایشان منتشر شد که در جوسازی منافقین و ضدانقلاب علیه نظام اسلامی نقش داشت.
آنها سعی دارند اینگونه القا کند که اعدام های تابستان 67 بدون محاکمه و غیرعادلانه بود اما به گفته مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در سال 68، همه متهمان محاکمه شده و خائنین و جنایتکاران به دار مجازات آویخته شدند.
مرحوم هاشمی سوء استفاده از این گونه قضایا را ناشی از شرارت غربی ها و همدستان آنها می دانست.
* دست خدا با انقلاب بود
به هر حال، آنچه گفته شد، مروری بود گذرا بر عملکرد منافقین به عنوان بزرگترین سازمان تروریستی ایران در دهه شصت تا پایان جنگ تحمیلی که البته بعدها این ترورها تا سالهای بعد نیز ادامه پیدا کرد و آنها باز هم دست به کشتار فجیع مردم و مسئولان ایرانی زدند.
ناگفته نماند که در کنار اینها و نیز جنگ تحمیلی، از همان سال های ابتدای انقلاب اسلامی، کشور در برخی نقاط دیگر هم دستخوش آشوب بودکه شاید مهمترین آنها در کردستان باشد.
با وقوع انقلاب اسلامی، گروهک های ضدانقلاب وجدایی طلب، با توسل به تحرکات قومیتی توانسته بودند بخشی از مناطق کُردنشین ایران را دچار آشوب کنند که البته اقدام به موقع نیروهای نظامی و نیز حماسه آفرینی های خود مردم کُرد اگرچه جلوی این تحرکات را گرفت اما به هر حال منجر به شهادت تعداد زیادی از مردم و درگیر شدن توان کشور برای مقابله با ناامنی ها در این مناطق شد.
انجام توطئه های دیگر از سوی ضدانقلاب وابسته به دشمن خارجی، درگیری های سیاسی، افزایش دشمنی ابرقدرتها با انقلاب اسلامی و نهایتا ارتحال حضرت امام در خرداد 68 می‌توانستند هر کدام نظام نوپای اسلامی را از پای درآورند اما این دست خدا بود که با هدایت قلب های امت، هدایت کشتی طوفان زده انقلاب را در دریای مواج و خروشان دهه شصت به دست فرماندهی مقتدر و جانشینی خلف برای حضرت امام یعنی آیت الله خامنه ای داد تا ایشان بتواند در کنار مردم انقلابی، این کشتی را در طوفان حوادث بعدی هدایت کند.

نام:
ایمیل:
نظر: