صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

سیاسی >>  انقلاب اسلامی >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۳۰ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۶  ، 
شناسه خبر : ۳۱۶۱۱۸
آسيب شناسي جنبش عدالت خواهي و بیانیه گام دوم
هر جنبش و حرکتي در معرض تهديدات و لغزش‌هايي است که مي‌تواند به نابودي و انحطاط آن ختم گردد، لذا براي حفظ سلامت و مصونيت آن بايد تلاش کرد و از آن مراقبت نمود. عدالت‌خواهي نيز از اين آفت زدگي مصون نيست و در پيرامون مسير انقلابي‌گري پرتگاه‌هاي خطرناک و نابودکننده‌اي قرار دارد که براي عبور از آن بايد هوشيار بود
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی / حسین معینی
انقلاب اسلامي به چهل سالگي خود رسيده و نظام اسلامي در کمال پختگي و آبديدگي، افق و چشم‌اندازهاي روشني را براي خود تصور مي‌کند که بايد براي تحقق آن گام بردارد. در اين ميان مهمترين افق پيش‌روي اين نهضت که همچنان تا تحقق کامل آن فرسنگ‌ها فاصله مانده است، عدالت است!
عدالت به مثابه يکي از مهمترين آرمان‌هاي بشر در طول تاريخ، از همان ابتداي آغاز نهضت اسلامي ملت ايران به يکي از عالي‌ترين مطالبات فراگير ملت ايران بدل گرديد، اما در مسير تحقق آن همواره با معضلات متعددي روبرو بوده است. حکيم فرزانه انقلاب اسلامي در بيانات خود با تاکيد بر اصل عدالت به مثابه يک از اصول اساسي انقلاب اسلامي اذعان داشتند که «در اين زمينه البتّه کم‌کاري داشته‌ايم و عقب‌ماندگي داريم و کاري که بايد در اين زمينه انجام بگيرد آن‌چنان‌که شايسته و بايسته و لازم بوده انجام نگرفته است!» اين کلام به خوبي آشکار مي‌سازد که در دهه پنجم انقلاب نيز تلاش براي تحقق عدالت همچنان اولويت اول است!
 
ضرورت فراگيرسازي گفتمان عدالت خواهي
در اين مسير، تحقق عدالت بايد به جنبش و خيزشي عمومي و گفتماني فراگير در جامعه تبديل گردد و عدالت خواهان براي مبارزه با فساد و رانت و ... بپا خيزند. البته تحقق عدالت با دشواري ها و سختي هايي همراه است و در اين مسير بايد تعبير مجاهدت و مبارزه را بکار برد.
يکي از تاکيدات رهبر معظم انقلاب اسلامي ضرورت گفتمان سازي مفاهيمي است که مي‌توانند به عنوان پيشران‌هاي انقلاب اسلامي عمل نمايند. اهميت گفتمان سازي در نگاه ايشان از آن جهت است که اگر مي‌خواهيم يک خواسته‌اي تحقّق پيدا کند، قدم اوّل اين است که اين خواسته را به‌صورت يک گفتمان پذيرفته شده در بياوريم.(13/4/94) به واقع اگر تفکري به صورت گفتمان در آمد، اجراي آن ديگر کار دشواري نيست.(14/10/90) در نگاه ايشان گفتمان يعني يك مفهوم و يك معرفت در برهه‌اي از زمان در يك جامعه همه‌گير بشود. (22/9/88) در حقيقت گفتمان يعني باور عمومي؛ يعني آن‌چيزي كه به صورت يك سخنِ مورد قبول عموم تلقي بشود، مردم به آن توجه داشته باشند. (15/12/92) از اين منظر گفتمان يک جامعه مثل هواست، همه تنفسش مي‌کنند؛ چه بدانند، چه ندانند؛ چه بخواهند، چه نخواهند. (14/10/90)
بدون شک از جمله پيشران‌هاي کليدي انقلاب اسلامي  عدالت و عدالت‌خواهي است که در اين سال‌ها مورد تاکيد رهبر معظم انقلاب اسلامي  بوده و براي تحقق عيني و گسترده آن در جامعه بايد بدنيال تبديل آن به گفتماني فراگير بود. رهبر معظم انقلاب اسلامي در دومين نشست انديشه‌هاي راهبردي که به موضوع عدالت اختصاص داشت به اين مهم چنين اشاره مي‌فرمايند: «بحث عدالت بايستي به يک گفتمان نخبگاني تبديل شود. بايد اين مسئله را دنبال کنيم و پيگيري اين بحث را رها نکنيم؛ چون زمينه خيلي زياد است، نياز خيلي شديد است... امروز که ما به بحث عدالت ميپردازيم - بحث اين نشست و مطرح شدن موضوع عدالت - اين دنباله‌ي همان دغدغه‌ي اساسي است؛ به اين معنا نيست که در طول سالهاي متمادي، ما عدالت را نشناختيم يا نظام جمهوري اسلامي مطلقا تعريفي از عدالت نداشته و حرکتي نکرده؛ نه، يک تعاريف اجمالي و کلي و يک قدر متيقن‌هائي هميشه وجود داشته؛ همه هم با آنها آشنا بودند، کارهاي زيادي هم - همين طور که عرض کرديم - انجام گرفته. ليکن امروز که ما اين را داريم مطرح ميکنيم، اولاً به اين دليل است که ميخواهيم گفتمان عدالت، يک گفتمان زنده و همواره حاضر در صحنه باشد. در ميان نخبگان، در ميان مسئولان، در ميان مردم، بخصوص در بين نسلهاي تازه، بايد عنوان عدالت و مسئله‌ي عدالت، به عنوان يک مسئله‌ي اصلي، به طور دائم مطرح باشد. يکي از اهداف اين نشست و طرح موضوع عدالت در اين نشست، اين است.» (27/2/90)
 
آسيب شناسي خيزش عدالت خواهي
هر جنبش و حرکتي در معرض تهديدات و لغزش‌هايي است که مي‌تواند به نابودي و انحطاط آن ختم گردد، لذا براي حفظ سلامت و مصونيت آن بايد تلاش کرد و از آن مراقبت نمود. عدالت‌خواهي نيز از اين آفت زدگي مصون نيست و در پيرامون مسير انقلابي‌گري پرتگاه‌هاي خطرناک و نابودکننده‌اي قرار دارد که براي عبور از آن بايد هوشيار بود. در يک تقسيم بندي مي‌توان اين آفات را به دو عامل اصلي «انحراف» و «ارتجاع» تقسيم بندي نمود که هر دو در مسير عدالت‌خواهي و عدالت‌خواهان قرار دارد و تداوم راه را تهديد مي‌کند.
انقلابيون آنگاه در معرض انحراف‌اند که در حين گام برداشتن در مسير تحقق آرمان‌هاي انقلابي خود را ملزم به اصول و چارچوب گفتمان انقلابي نداند و با عبور از اسلوب و مرزهاي اصول‌گرايي در مسير انحراف قرار گيرند. اما ارتجاع برآمده از تزلزل در باورها و اراده‌ها در تداوم مسير عدالت‌خواهي و انقلابي‌گري است. آنجا که عدالت‌خواه به دليل ضعف‌هاي دروني و يا عوامل بيروني تداوم مسير را ناممکن مي‌بيند و دست از مبارزه مي‌شويد!
اين بحث از آنجايي اهميت ويژه پيدا مي کند که امروز جوانان مومن انقلابي و پرچمداران گام دوم انقلاب اسلامي، پيشگام مبارزه با فساد و تلاش براي گسترش عدالت در جامعه مي باشند. لذا مراقبت از اين حرکت زلال و ممانعت از افتادن در پرتگاه هاي پرخطر انحراف و ارتجاع، رسالتي است که بايد توسط نخبگان و علما و بزرگان معنوي و سياسي جامعه به ايشان گوشزد شود.
راه نجات عدالت‌خواهان از افتادن در پرنگاه انحراف و ارتجاع، «خودسازي انقلابي» و کسب «بصيرت» است. اما نکته کليدي آن است که بصيرت با شناخت امام و تبعيت از رهبري جامعه اسلامي ممکن خواهد بود. الگوي امت – امامت الگوي ممتاز تفکر شيعي است که راز رسيدن به سعادت و تامين حيات طيبه اخروي و دنيوي در گرو شکل‌گيري آن است. در اين الگوي عنصر بصيرت بخش امت، امام است. امام است که اولويت‌ها و فوريت‌هاي جامعه را رصد و تعيين مي‌کند. رهبري است که با شناخت کامل از آرايش اردوگاه جبهه حق و باطل مي‌تواند وظايف مومنان را در زمانه خود آشکار سازد و از افتادن در دايره سردرگمي و تشويش ممانعت کند. امام با شناخت بضاعت‌ها و استعدادها و توانمندي‌ها، سنگيني وظايف را تقسيم مي‌کند. امام است که با تشويق‌ها و لطفت‌ها و مرحمت‌هايش، شور و ايمان و معنويت را در قلب‌ها تزريق مي‌کند و انقلابيون را مهياي حضور در ميدان عمل به تکليف و وظيفه مي‌گرداند. به واقع امام روح و گوهر و موتور حرکت انقلاب اسلامي در مسير تعالي و پيشرفت است. نگاهي گذرا به طول تاريخ هزار و چهارصد ساله تشيع مويد اين حقيقت است که شيعيان آنگاه که با تمام توان چشم بر لبان مطهر امام و رهبري جامعه اسلامي دوخته‌اند، توانسته‌اند از بحران‌ها و سردرگمي‌ها به سلامت بيرون آيند و آنگاه که در ملازمت و تبعيت کاهلي کرده‌اند، دچار انحراف و گمراهي شده‌اند و اين تفسير اين کلام معصوم(ع) است که: «المتقدم لهم مارق، و المتاخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق»
در اين بخش به مهمترين عوامل موثر در ايجاد انحراف و  ارتجاع در جنبش عدالت‌خواهي مي‌پردازيم.
 
الف- عوامل انحراف از عدالت‌خواهي
1. تندروي و افراطي‌گري
عدالت‌خواهي مبتني بر روحيه انقلابي که برخاسته از شجاعت و آميخته با جواني است، به شدت در معرض آفت زياده روي و افراطي‌گري است. انقلابيون اگر در دام زياده خواهي و افراطي‌گري اسير شوند، خيلي زود اعتبار خود را از دست داده و در جاده انحطاط و هلاکت خواهند افتاد و حاصل آن جرياني انحرافي خواهد بود که جز ضربه زدن به آرمان‌ها و انفعال و بدنامي دستاوردي نخواهند داشت. حکيم فرزانه انقلاب اسلامي در ديدار با ديدار طلاب و فضلا و اساتيد حوزه علميه قم در اين‌باره چنين فرموده‌اند: «نبادا حركت انقلابي جوري باشد كه بتوانند تهمت افراطي‏گري به او بزنند. از افراط و تفريط بايستي پرهيز كرد. جوان‌هاي انقلابي بدانند؛ همان طور كه كناره‏گيري و سكوت و بي‏تفاوتي ضربه مي‌زند، زياده‏روي هم ضربه مي‌زند؛ مراقب باشيد زياده‏روي نشود.» (29/7/89)
البته بايد براي تعيين تندرويي و کندرويي هم شاخص‌ها و معيارهايي ارائه داد. به فرموده حکيم انقلاب اسلامي: «تندرَوي و کندرَوي - طرف افراط و تفريط- هر دو بد است، اين معلوم است امّا [اينکه] تندروي چيست، کندروي چيست، خطّ ميانه کدام است، چيزهاي خيلي واضح و روشني نيست، جزو مسائل بين نيست، تبيين لازم دارد. (30/10/94)
2. تکبر و خود برتربيني
يکي از صفاتي که مانع راه کمال انساني است و در قرآن به عبارات گوناگون و در جاهاي فراوان و همچنين در روايات و فرمايش‌هاي ائمه عليهم‌السلام نسبت به آن صفت پرهيز داده شده‌ايم و برحذر داشته شده‌ايم، صفت تکبر و خودبزرگ‌بيني است. که آن را مي‌توان يکي از آفات عدالت‌خواهي نيز دانست. عدالت‌خواه از آنجا که خود را مجاهدي براي تحقق آرمان‌ها مي‌بيند، خيلي زود ممکن است که خود را در ميانه اجتماع بيگانه يافته و اين تنهايي را به معناي تفوق و برتري تفسير کرده و بستر را براي وسوسه‌هاي نفساني و شيوع مهمترين بيماري روح آدمي - که کبر و خودبزرگ بيني باشد - فراهم آورد! از دست دادن اخلاص و شرک آلود شدن نيت مومن انقلابي، باتلاقي است که خيلي زود صاحبش را به پرتگاه انحطاط و انحراف خواهد غلط‌اند!
رهنمود معلم اخلاق و اسلام شناس بزرگ انقلاب اسلامي در اين زمينه شنيدني است: «در ميان‌ خصلت‌هاي‌ نکوهيده‌ که‌ سلامت‌ جان‌ و راحت‌ زندگي‌ را با خطر و مانع‌ مواجه‌ مي‌سازند، تکبر از پرآفت‌ترين‌ آنهاست‌. خودبرتربيني‌ و سرکشي‌ برخاسته‌ از آن‌، چه‌ بسيار حقيقتها را ناشناخته‌، و چه‌ راه‌هاي‌ فضيلت‌ را ناپيموده‌ مي‌گذارد. و چه‌ کينه‌ها و خصومتهاي‌ نابحق‌ و چه‌ زشتيها و ناهنجاريها که‌ پديد مي‌آورد. آري‌ تکبر، حجاب‌ حقيقت‌، و خار راه‌ فضيلت‌، و دشمن‌ صفا و صداقت‌، و انگيزه‌ي‌ دشمني‌ و شرارت‌ است‌. آحاد و جامعه‌هاي‌ بشري‌ از آغاز عمر خود تاکنون‌، ضايعات‌ بي‌شماري‌ را از کبر و خود پسندي‌ اقوام‌ و افراد، و سرکشي‌ها و تعصبات‌ ناشي‌ از آن‌، تحمل‌ کرده‌اند و مي‌کنند.»(19/6/79)
3. تنگ نظري و انحصارگرايي
يکي ديگر از تهديدات پيش روي عدالت‌خواهان آن است که تنها خود را انقلابي ببيند و لاغير! اين خطا برآمده از نگاهي مطلق‌انگارانه است که همه چيز را صفر و يکي ديده و حد ميانه‌اي براي آن قائل نيست. تنگ‌نظري از نگاه‌هاي قطعيت‌گرا و حق به جانب بر مي‌خيزد و آنهايي که خود را «همه چيزدان» مي‌دانند! اين خصوصيت را مي‌توان در کليد واژه «جهالت» خلاصه کرد و گرنه آنچه با علم همراه و همسفر است، تواضع و فروتني است. عدالت‌خواهي اگر در معرض آفت جهالت قرار گيرد و به سبب آن  تنگ نظري و انحصارگرايي در خلق و خوي آن نمايان گردد، در جهل مرکبي قرار گفته که نجاتي براي آن نمي‌توان تصور نمود.
حاصل اين نگاه انحصارگرا تنگ ديدن دايره عدالت‌خواهان و خارج کردن بسيار از افراد از اين دايره است.  و اين خطري است که امام خامنه‌اي نسبت بدان چنين انذار مي‌دهد: «هرکسي را به صِرف اينکه با فکر شما به‌طورکامل انطباق ندارد متّهم به انقلابي نبودن نکنيد. ممکن است کسي صددرصد با فکر شما منطبق نباشد، يک اختلافاتي داشته باشد، پنجاه درصد مثلاً منطبق باشد امّا انقلابي باشد؛ انقلابي بودن بالاخره معيارهايي دارد، اين معيارها در او ممکن است وجود داشته باشد؛ فوراً آدم‌ها را متّهم به ضدّانقلاب يا غير انقلابي نبايد کرد... انقلابي‌گري هم مثل ايمان است و مراتبي دارد؛ مرتبه‌ي اوّل، مرتبه‌ي دوّم، مرتبه‌ي سوّم؛ بله، بعضي از مراتبش بالاتر است و بهتر است، بعضي مراتبش پايين‌تر است. امّا همه مؤمنند، حساب مؤمن با غير مؤمن فرق ميکند، با منافق فرق ميکند ولو درجاتشان درجات يکساني نباشد.» (12/4/95)
اين نگاه‌هاي انحصاري گاه تا بدانجا گسترش مي‌يابد که برخي عدالت‌خواهي و انقلابيگري را تنها محدود به يک نسل دانسته و اجازه تعميم آن به ديگر نسل‌ها را نمي‌دهند! تا بدانجا که حکيم انقلاب زبان به گله مي‌گشايند و چنين ميفرمايند: «اين خطا است که گمان کنيم انقلابي فقط آن کسي است که در دوران امام بوده است، يا در دوران مبارزات در کنار امام بوده است؛ نه، بعضي کأنّه اين‌جور خيال مي‌کنند که انقلابيون آن کساني هستند که در دوران امام يا در دوران مبارزات يا در دوران حکومت امام بزرگوار حضور داشتند، در کنار امام بودند؛ نه، اگر معناي انقلابي را اين بگيريم، انقلابي همين ما پيروپاتال‌ها خواهيم بود. انقلاب مال همه است؛ جوانها انقلابي‌اند و مي‌توانند انقلابي باشند، با آن معيارها و شاخص‌هايي که عرض خواهم کرد. مي‌تواند يک جوانِ امروز از من سابقه‌دار در انقلاب، انقلابي‌تر باشد؛ همچنان‌که در دوران دفاع مقدّس ديديم کساني بودند که جان خودشان را کف دست گرفتند در راه اين انقلاب و در راه اِنفاذ فرمان امام به جبهه رفتند، جانشان را فدا کردند؛ انقلابي صددرصد، انقلابي کامل، آنها هستند؛ آنهايي که آماده‌ي فداکاري‌اند؛ پس ما نبايد انقلابي را منحصر کنيم به يک عدّه‌اي که در دوران مبارزات با امام بودند يا امام را مي‌شناختند يا در کنار او بودند؛ نه، انقلاب يک شطّ جاري است و همه‌ي کساني که در طول تاريخ با اين مميزات حضور دارند و تلاش مي‌کنند انقلابي‌اند، ولو امام را نديدند؛ مثل اغلب شما جوان‌ها.» (14/3/95)
4. سطحي نگري و شعارزدگي
عدالت‌خواهي اگر با علم و بصيرت همراه نباشد، به ابزار خطرناکي تبديل خواهد شد که روح و گوهر انقلابي‌گري را مسخ و استحاله خواهد کرد. عدالت‌خواه بايد آگاه به زمان بوده و با دانايي و تدبير به مواجهه با مسائل رفته و اهداف انقلابي را دنبال نمايد. بدون بصيرت و آگاهي، توان و شور و انرژي انقلابيگري نه در مسير اصلاح که در مسير تخريب جامعه قرار خواهد گرفت و حاصل آن سطحي‌نگري و شعارزدگي خواهد بود. به همين خاطر است که رهبري به جوانان انقلابي هشدار مي‌دهند که «اين شور انقلابي بايد باقي باشد، اما مواظب باشيد اين شور و هيجان انقلابي باارزش در جاي خود مصرف شود - نابجا مصرف نشود - اين احتياج به تأمل، تفکر، آگاهي و بصيرت دارد.» (2/8/89)
حقيقت آن است که يکي از آفات پيش روي عدالت‌خواهان، افتادن در دام سطحي‌نگري و شعارزدگي است. شعارها عناصري کليدي در هويت‌بخشي و گفتمان‌سازي هستند و مکاتب و انديشه‌ها در عرصه بسط و گسترش خود بدان نيازمندند. جنبش عدالت‌خواهي نيز براي فراگير نمودن اهداف و آرمان‌هاي خود نيازمند خلق و توليد شعار است. اما اين بدان معنا نيست که عنصر انقلابي تنها در سطح شعارها بماند و از عمق بخشي به انديشه و تامل و تدبير باز ماند و از فهم لايه‌هاي پيدا و پنهان امور غافل شود. عدالت‌خواه همچنان نبايد تنها ظواهر را در خود بپروراند و در باطن از خودسازي انقلابي برخوردار نباشد! چنين مدعياني در بزنگاه‌هاي ابتلائات و امتحانات واداده و صحنه را خالي خواهند کرد. حکيم انقلاب اسلامي برخي از اين مدعيان انقلابي‌گري را که در آزمونها مردود شدند چنين معرفي مي‌کند: «ظاهر، ظاهر ايمان، دهان پر از ادعاي انقلابيگري؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بي‌مقاومت در مقابل بادهاي مخالف.» (1/2/89)
5. خشونت‌گرايي و پرخاشگري
نسبتي ميان پرخاشگري، خشونت، جنجال آفريني و عدالت‌خواهي وجود ندارد. ريشه عدالت‌خواهي را بايد در شجاعت جستجو کرد. شجاعتي که تحت انقياد عقل و تدبير و بصيرت مديريت و مهار شده و در عرصه رفتار با طمانينه و آرامش و اعتدال و البته قاطعيت و ايستادگي همراه شده است. خشم وخشونت از يکسو محصول ضعف نفس است و از سوي ديگر محصول نداشتن منطق و استدلال و از ديگر سو محصول تحريک عوامل بيروني. ا عدالت‌خواه واقعي بايد خود را در برابر تحريک‌پذيري بيروني تربيت کرده و آنچنان نفس و عقل خود را تعالي بخشد که تنها خروجي آن رفتار طمانينه و کلام سنجيده و به هنگام باشد.
عدالت‌خواهي نبايد به خشونت‌طلبي بينجامد، که اگر چنين شد، نيروي انقلابي در مسير بي‌تدبيري و انحراف قدم نهاده است. رهنمون امام خامنه‌اي در اين زمينه شنيدني است: «انقلابي‌گري به‌ اين‌ نيست‌ که‌ ما آن‌جايي که‌ نبايد پرخاش‌ کنيم‌، بي‌خودي پرخاش‌ کنيم‌.» (31/5/68)
معظم له در جايي ديگر تاکيد دارند: «اگر به اسم انقلابي‌گري امنيت را از بخشي از مردم سلب کنيم، اين هم از مصاديق انحراف از خط امام عزيزمان است... اگر عنوان مجرمانه‌اي بر حرکتي منطبق شود، دستگاه‌هاي مسئول موظف به پيگيري هستند اما اگر کسي به دنبال براندازي و اجراي دستور دشمن نيست ولي با مذاق و تفکر سياسي ما مخالف است، نبايد عدالت و امنيت را از او سلب و او را زير پا له کنيم؛ چراکه به فرموده قرآن، مخالفت با يک قوم نبايد موجب بي‌تقوايي و بي‌عدالتي شود و همه بايد در اين زمينه‌ها هوشيار و مراقب باشند.»(14/3/90)
6. در نورديدن مرزهاي اخلاق
مرام و روحيه عدالت‌خواهي چارچوب‌هايي دارد که انقلابي بايد خود را ملزم به آن بداند که خروج از اين چارچوب سرآغاز عبور از انقلابي‌گري و افتادن در وادي انحراف خواهد بود. يکي از مهمترين مرزهاي انقلابي‌گري اخلاق است که رفتار عدالت‌خواهان را در انقياد خود قرار مي‌دهد. در اين مکتب و مرام هدف وسيله را توجيه نمي‌کند، لذا براي رسيدن به آرمانهاي بزرگ بايد از راه‌هاي صواب و در چارچوب اخلاق عمل کرد. اما گاه اين وسوسه که چارچوب‌ها و آموزه‌هاي اخلاق دست و پاي انقلابيون را در تحقق اهداف مدنظر خواهد بست، لذا بايد آن را به کناري گذاشت، ايشان را در عمل دچار انحراف مي‌کند، که تداوم اين امر بدون شک به سقوط و شکست جريان انقلابي خواهد انجاميد.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين باره مي‌فرمايند: «اگر به نام عدالت‌خواهي و به نام انقلابيگري، اخلاق را زير پا بگذاريم، ضرر کرده‌ايم؛ از خط امام منحرف شده‌ايم. اگر به نام انقلابي‌گري، به نام عدالت‌خواهي، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به کساني که از لحاظ فکري با ما مخالفند، اما مي‌دانيم که به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت کرديم، آنها را مورد ايذاء و آزار قرار داديم، از خط امام منحرف شده‌ايم.» (14/3/90)
 
ب- عوامل ارتجاع از عدالت‌خواهي
يک از سختي‌ها و دشوارهايي پيش روي عدالت‌خواهان، عدالت‌خواه‌ ماندن است! ماندن در جبهه حق و در صف انقلابيون، مقاومت و استقامت مي‌طلبد، و در اين بين رهزناني وجود دارند که مانع طريق حق شده و اراده انسان انقلابي را سست کرده و او را از ايستادگي در ميدان مبارزه و تداوم مسير عدالت‌طلبي و آزادي‌خواهي منع مي‌کند و به تدريج از صف انقلابيون خارج مي‌سازد! اين خروج گاه بصورت انفعال و انزوا خودنمايي مي‌کند و گاه با نوعي ارتجاع و بازگشت و ندامت و پشيماني از گذشته همراه است. که متاسفانه در تاريخ مبارزات و نهضت‌هاي آزادي بخش و عدالت خواه، نمونه‌هاي فراواني براي آن مي‌توان برشمرد.
مقام‌ معظم‌ رهبري‌ در تبيين‌ تهديدهاي‌ موجود در درون‌ نظام‌ اسلامي‌ مي‌فرمايند: «نفوذ فساد و ايجاد ترديد در اذهان‌ جوانان‌ نسبت‌ به‌ آرمان‌ها، دنياطلبي‌ و اشتغال‌ به‌ زينتهاي‌ دنيوي‌ و زندگي‌ راحت‌ در جامعه‌ و بروز علائم‌ زندگي‌ تجملاتي‌ در ميان‌ عناصر انقلابي‌ نشانه‌هايي‌ از تأثير ميکروب‌ ارتجاع‌ و عقب‌گرد است‌ و دشمنان‌ اسلام‌ و انقلاب‌ براي‌ تحقق‌ اهداف‌ خود در انتظار رايج‌ شدن‌ آن‌ در يک‌ جامعه‌ انقلابي‌ هستند.»(15/10/73)
پشيمان شدگان از عدالت‌خواهي، براي توجيه وادادگي خود بهانه‌هايي را مطرح مي‌سازند: «بهانه‌هايي که مي‌شنويد و مي‌بينيد که مي‌آورند، براي وادادگي بهانه مي‌آورند، براي پشيماني بهانه مي‌آورند؛ بهانه هم اين است که دنيا تغيير کرده، همه چيز عوض شده. خب، يک چيزهايي عوض نمي‌شود؛ از اولِ تاريخ تا امروز حُسن عدالت و عدالت‌طلبي انسان تغيير نکرده، زشتي ظلم تغيير نکرده، حُسن استقلال ملّي و عزّت ملّي تغيير نکرده، اينها و بسياري از اصول ديگر که تغييرپذير نيست. اينکه دنيا تغيير کرده، بهانه نمي‌شود براي اينکه ما رفتار خودمان، هدف خودمان، آرمان خودمان را عوض کنيم؛ وقتي آرمان عوض شد، راه عوض مي‌شود؛ وقتي هدف نهايي عوض شد، ديگر معني ندارد که شما در راه قبلي حرکت کنيد، مي‌رويد به سمت هدف جديد که راه جديدي است، راه ديگري است. (26/6/92)
واقعيت آن است که انقلاب اسلامي در طول سال‌هاي اخير در کنار رويش‌هاي بسيار، ريزشهايي نيز داشته است و کساني که گاه نام آنها نيز جزو پيشگام مبارزه و عدالت‌خواهي بوده‌اند از صف انقلابيون خارج شده و به وادي ديگري رفته‌اند که امام خامنه‌اي بدان چنين اشاره دارند: «بديهي است که ما، هم ريزش داريم، هم رويش داريم؛ بارها بنده گفته‌ام اين را. کساني هستند که يک روز انقلابي بودند، بعد فردا به‌خاطر يک عارضه‌اي، يا بحق يا بناحق، از انقلاب روبرمي‌گردانند. بعضي‌ها هستند که يک کار خلاف توقّعشان انجام مي‌گيرد - فرض کنيد يک ظلمي در يک جايي بهشان مي‌شود - حق با آنها است امّا اين موجب مي‌شود که از انقلاب روبرگردانند؛ اين کار ناحق است. بعضي‌ها هم به‌خاطر مسائل شخصي، مسائل خانوادگي و مسائل گوناگون، از انقلاب روبرمي‌گردانند. اين مي‌شود ريزش؛ اينها ريزش‌هاي انقلاب است. » (19/10/94)
در ادامه پرتگاه‌هايي که در کمين انقلابيون است و مي‌تواند موجب ارتجاع و بازگشت و دست کشيدن انقلابيون از آرمان‌هاي انقلابي گردد را برمي‌شماريم:
1. محافظه‌کاري
يکي از مهمترين آفاتي که انقلاب اسلامي را تهديد مي کند و انقلابيون و عدالت‌خواهان در معرض ابتلاي به آن هستند ، «محافظه کاري» است. وجود اين بيماري، بالاخص نزد جوانان، دانشجويان و نخبگان سياسي که موتور محرک جامعه هستند، بسيار خطرناکتر است. اين خطر تا آنجايي است که امام خامنه‌اي مي‌فرمايند: «محافظه‌کاري و اکتفاي به آنچه که داريم و نداشتن همت و بلندپروازي در همه‌ي زمينه‌هاي فکر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است.»(22/12/79)
رهبري انقلاب در توصيف ويژگي‌هاي انسان محافظه‌کار مي‌فرمايند: «محافظه کار طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولي بيمناک است؛ هرگونه تغيير و تحولي را برنمي‌تابد و از تحول و دگرگوني مي‌ترسد.» (8/6/84) محافظه کار اسير حدود تحميلي است و در مقابل آن مقاومت نمي‌کند. محافظه‌کار حاضر به پرداختن هزينه براي ايستادگي در برابر آرمان‌ها نخواهد بود.
2. راحت‌طلبي و دنياگرايي
مجاهدت و مبارزه نيازمند تحمل دردها و مشقات و محروميت‌هايي است که عدالت‌خواهان براي دستيابي به آرمان‌هاي متعالي تحمل آن را با همه توان به جان خريده‌اند. اما در تداوم راه آنگاه که حفظ روحيه انقلابي دشوار مي‌شود و زينت‌ها و تجملات و برخوردي‌هاي زندگي مادي جلوه‌گري مي‌کند، عدالت‌خواهان نيز در معرض راحت‌طلبي قرار مي‌گيرد. دشمنان عدالت نيز با شناخت اين پرتگاه، تلاش مي‌کنند تا با پيشنهادات وسوسه کننده، ايشان را در مسير ارتجاع و انفعال و سقوط قرار دهند.
حقيقت آن است که انقلاب يک امر دفعي نيست؛ بلکه يک امر تدريجي است که نيازمند مقاومت و مجاهدت مستمر است. به فرموده حکيم انقلاب اسلامي: «انقلاب‌ فقط شورش‌ کردن، به خيابان ريختن و جنجال کردن نيست. انقلاب يعني تغيير بنيادينِ همه‌ي نهادهاي اصلي زندگي جامعه؛ تغيير بنيادينِ آنچه غلط و کج و نابجاست، به آنچه صحيح و مستقيم و بجاست. اين حرف را ما از اوّل هم ميگفتيم و چنين نيست که امروز بگوييم. اين امري است که بتدريج و در طول زمان با تلاش و مجاهدت دائمي انجام مي‌گيرد؛ مشروط بر اينکه روح و خواست و ضرورت انقلاب در مردم باقي بماند.» (15/11/81)
توصيه فرماندهي کل قوا به فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نيز در اين زمينه شنيدني است. معظم‌له تاکيد دارند: «راحت‌طلبي، رفاه‌طلبي و عيش‌طلبي، چيزهايي است که به تدريج در انسان اثر بد مي‌گذارد و خود انسان هم اوّل نمي‌فهمد. يک وقت مي‌خواهد حرکت کند، مي‌بيند نمي‌تواند؛ مي‌خواهد پرواز کند، مي‌بيند نمي‌تواند.»(24/6/81)
3. منفعت‌خواهي
يکي ديگر از پرتگاه‌هاي پيش روي روحيه انقلابي و عدالت‌خواهي، منفعت‌گرايي است. عدالت‌خواهي با دست‌شستن از منافع مادي فردي و تقدم دانستن منافع جمعي و منافع ملي و تقويت روحيه ايثار و از خودگذشتگي آغاز مي‌شود. عدالت‌خواه؛ مجاهدي است که به ميدان آمده تا با کنارگذاشتن منافع فردي، عدالت و برابري را براي جامعه و يک ملت به همراه آورد. در اين مسير انقلابيون اگر از اين روحيه عدول نمايد و منفعت‌خواهي را برگزيند، ارتجاع و عدول از عدالت‌خواهي آغاز گرديده است. از مهمترين خصوصيت يک جامعه عدالت‌خواه رونق روحيه منفعت‌گرايي جمعي در آن است. اين مهم اينچنين مورد تاکيد رهبر معظم انقلاب اسلامي قرار دارد: «از جمله مصاديقِ ديگرِ فرهنگ عمومي، اين است که افراد يک ملت، مردمي باشند که خيلي عافيت‌طلب و به دنبال منافع شخصي خود نباشند؛ بلکه واقعاً حاضر باشند براي ملت و کشورشان وارد ميدان شوند و خطرپذيري کنند. يعني حسّ منفعت‌جويي گروهي و جمعي يک ملت، بايد بيش از حسّ منفعت‌طلبي فردي آنان باشد.»(19/4/74)
فرد نيز به همان انداره که از روحيه ايثار و فداکاري فاصله مي‌گيرد، به همان اندازه از انقلابي بودن جدا خواهد شد. و همين مساله بستر را براي ارتجاع و دست‌کشيدن از آرمان‌هاي انقلابي‌گري فراهم خواهد آورد.
4. قدرت‌طلبي
عدالت‌خواهان در مسير تحقق عدالت و برابري و مبارزه با مفاسد اجتماعي و اقتصادي، گاه نيازمند در اختيار داشتن قدرت‌اند. به واقع در اين گفتمان قدرت، ارزشي ابزاري داشته و کسب قدرت تنها با هدف تحقق ارزش‌ها و آرمانها ارزشمند خواهد بود. اما از آنجا که قدرت‌طلبي و ميل به قدرت از وسوسه‌هاي شيطاني است که نفس آدمي همواره در معرض آن است، انقلابيون، بالاخص آنان که در صدر مناصب قدرت قرار مي‌گيرند، همواره در معرض آلوده شدن و افتادن در چاه ويل قدرت‌طلبي مي‌باشند که بايد پيش از پذيرش مسئوليت خود را در برابر آن مصون کرده باشند. به همين خاطر است که در اسلام شايسته‌سالاري، معيار مشروعيت پست‌ها و سمت‌هاست که يکي از مهمترين شاخص‌هاي شايسته‌سالاري، سپردن امور به افرادي است که از تقواي لازم براي پذيرش مسئوليت داشته باشند.
5. مرعوب شدن
يکي ديگر از عوامل ارتجاع و بازگشت از مسير عدالت‌خواهي، مرعوب شدن در برابر دشمنان عدالت است. واقعيت آن است که عدالت‌خواهي با مبارزه با دشمن عجين است. در اين ميان دشمن نيز براي از پاي در آوردن انقلابيون از همه ترفندها بهره مي‌جويد که مهمترين آن مرعوب ساختن است. «در شرايط مرعوب شدن، ترسيدن، مضطرب شدن، متلاطم شدن، حتّي باورهاي قطعي انسان هم از ياد مي‌رود. انسانِ مرعوب، اين‌طور است. «جبن»، هم عقل را از کار مي‌اندازد، هم عزم را. انسان مرعوب و جبان، نه درست مي‌تواند فکر کند، نه درست مي‌تواند عزم و اراده خودش را به‌کار بيندازد؛ دائم يک قدم به جلو برمي‌دارد و يک قدم به عقب. 7/3/82)
البته ريشه مرعوب شدن را بايد در ضعف در ايمان جستجو کرد. به واقع عدالت‌خواه آنگاه مي‌هراسد که در ايمانش ضعف‌هايي آشکار گردد! رهبر انقلاب اسلامي در اين زمينه مي‌فرمايد: «چه کسي مرعوب نمي‌شود؟ آدمي که دلش به خدا متّکي باشد. وقتي انسان به خدا متوکّل بود، از هيچ‌کس مرعوب نمي‌شود.» (26/11/78)
6. دچار شبهه و ترديد شدن
گرفتار آمدن در گرداب شبهات و ترديدها، يکي از مهمترين عواملي که موجب انفعال و وادادگي و پشيماني از تداوم راه عدالت‌خواهي مي‌گردد. تداوم اين راه با يقين کامل ممکن است و حاصل اين يقين در حوزه عقل و شناخت، ايجاد ايمان و يقين در قلب و در نتيجه استحکام در اراده‌ها و استواري قدم‌ها است و اينجا است که ضرورت و اهميت علم و آگاهي و بصيرت در مسير عدالت‌خواهي ضرورت دو چندان مي‌يابد. چه بسيار عدالت‌خواهاني که به دليل ضعف در شناخت در برابر نسيم‌هاي شبهه‌افکن، وادادند و تسليم شدند و بازگشتند، و چه بسيار عدالت‌خواهاني که در برابر طوفان‌هاي سهمگين شبهه و ترديد، استوار ايستادند!
البته ترديد در دل‌ها و عقل‌ها از پيچيدگي بسياري برخوردار است که حکيم انقلاب اسلامي به بخشي از آن چنين اشاره مي‌فرمايند: «هر کس در درجه اوّل بايد مراقب دل خود و سپس مراقب دل مجموعه و مرتبطانِ به خود باشد. دل‌هاي سرشار از ايمان و معرفت و روشن‌بيني، هرگز مغلوب و مرعوب نمي‌شوند. براي مرعوب شدن، مغلوب شدن، تسليم‌شدن و وادادگي، اوّل بايد در دلها ترديد ايجاد کرد. اين ترديدها هميشه از راه مغز وارد نمي‌شود؛ گاهي از راه جسم هم وارد مي‌شود. خواسته‌ها و هوس‌هاي جسماني، ميل به پول - که در بخشي از دعاي صحيفه سجاديه(دعاي ۲۷، دعاي مرزداران)؛ همان دعايي که در ايام جبهه، خيلي از جوانان ما آن را مي‌خواندند: «و حصّن ثغور المسلمين»، آمده است که فکر مالِ فتون (مال فتنه‌انگيز) را از دل آنها ببر - مالِ فتنه‌انگيز، جاه‌طلبي، مقام‌طلبي، راحت‌طلبي، عيش‌طلبي و تجمّل‌طلبي چيزهايي است که ترديد را از طريق جسم و شهوات، وارد دل و مغز انسان مي‌کند. مراقب اينها باشيد.» (24/6/81)
7. عمل‌گرايي افراطي
عدالت‌خواهي هرچند با واقع بيني همراه است و عدالت‌خواه با شناخت مصلحت‌ها و ضرورت‌ها در مسير تحقق آرمان عدالت قدم بر مي‌دارد، اما اين بدان معنا نيست که در مقام يک «عملگراي محاسبه‌گر» تقليل مي‌يابد!  عدالت‌خواه!؛ اصول‌گرايي است که بر اصول تاکيد دارد و حاضر به ذبح کردن آن در پاي نتيجه نيست، هرچند پايبندي به اصول مستلزم تحمل رنج‌ها و مشقات فراوان باشد. افتادن در مسير انحطاطي عمل‌گرايي افراطي، لغزشگاه ديگري است که عدالت‌خواهان را به پرتگاه ارتجاع خواهد افکند. تبيين عميق حکيم انقلاب اسلامي در اين زمينه خواندني است: «اگر اين پايبندي به ارزش‌هاي اساسي وجود داشت، حرکت، حرکت مستمر و مستقيم خواهد بود و در تندباد حوادث، اين حرکت تغيير پيدا نمي‌کند. [امّا] اگر اين پايبندي وجود نداشت، نقطه‌ي مقابل اين پايبندي، عمل‌گرايي افراطي است؛ يعني هر روزي به يک طرف رفتن و هر حادثه‌اي انسان را به يک طرف کشاندن: «مي‌کِشد از هر طرف، چون پَر کاهي مرا / وسوسه‌ي اين‌وآن، دمدمه‌ي خويشتن‌. اين مي‌شود عمل‌گرايي؛ هر روزي انعطاف به يک جهت و به يک سمت؛ اين منافات دارد با آن پايبندي» (14/3/95)
نام:
ایمیل:
نظر: