کشته شدن ایمن الظواهری، رهبر شبکه القاعده و از محدود چهره های پرنفوذ در این شبکه، به تاریخ سی ام جولای، نقطه عطفی در سیر تحولات خواهد بود.
این رویداد، نه تنها یک معمول نیست و نمی تواند یک امر عادی تلقی شود، بلکه زمینه را برای انکشافات بعدی اوضاع در افغانستان، مساعد می سازد.
سقوط غیر منتظره حکومت پیشین افغانستان و قرار گرفتن طالبان در سکان قدرت سیاسی، به گونه قابل پیش بینی، ابتدای این کلاف سردرگم بود.
قتل الظواهری، شک و گمان های زیادی را در خصوص ادامه تحولات کنونی افغانستان و منطقه بوجود آورده و نشان از تغییر جدی در مسیر این تحولات دارد.
به باور نگارنده، وقوع این رویداد می تواند، سر آغاز یک فصل جدیدی از بازی ها و سناریو ها در افغانستان و حتی مناطق پیرامونی باشد.
زیرا، به گفته مقامات امریکایی، الظواهری از ابتدای سال جاری میلادی در کابل سکونت داشته و همواره الی تکمیل پرونده قتل آن، تحت نظر سازمان سی آی ای بوده است.
یعنی، برخلاف آنچه در توافق نامه دوحه که میان طالبان و ایالات متحده، تذکر یافته بود تا طالبان روابط خود با تمامی گروه های تروریستی و دهشت افکن را قطع کند و اجازه ندهند تا از خاک افغانستان، همانند حملات یازده سپتامبر سال 2001 برعلیه کشور های دیگر استفاده صورت گیرد، این توافق نامه که به اساس آن، طالبان صاحب قدرت شدند و امریکا، تصمیم گرفت تا از افغانستان خارج شده و حکومت تحت حمایت خود را بدون پشتیبانی رها کند، عملا نقض شده و راهی برای تداوم آن، دیگر وجود ندارد.
ممکن بدیلی برای سناریوهای آینده در نظر باشد و حتی طالبان را یک پروژه مختومه بسازد. بر اساس اطلاعات موجود سراج الدین حقانی (روز شنبه) هنگام حمله هواپیمای بدون سرنشین در منطقه وزیراکبرخان کابل میزبان مذاکرات صلح بین هیاتی ۱۲ نفری از حکومت پاکستان و سران تی تی پی بوده که در نزدیکی آن، رهبر شبکه القاعده مورد هدف قرار می گیرد و کشته می شود.
این رویداد یک بار دیگر حدس و گمان هایی را در خصوص، روابط مستحکم و غیر قابل گسست طالبان با تروریستان خارجی، بخصوص شبکه القاعده نشان می دهد. به علاوه، می توان این حادثه را، سر آغاز یک فصل خونین مبارزه با تروریسم جهانی دانست، زیرا هم طالبان و هم شبکه القاعده و سایر سازمان های تروریستی فراملیتی، تلاش خواهند کرد تا انتقام خون وی را از ایالات متحده گرفته و جواب بالمثل دهند.
از سوی دیگر و براساس اطلاعات موجود، سراج حقانی در زمان وقوع حمله در نزدیکی محل قرار داشته زیرا مهمان خانه شخصی او در نزدیکی محل حمله قرار دارد و براساس اخبار منتشر شده در برخی از مطبوعات خارجی خانهای که «ایمن الظواهری» در آن هدف قرار گرفته شده مربوط به وزیر داخله طالبان یعنی سراج الدین حقانی است، در حالی که سراج الدین حقانی، رهبر شبکه حقانی نیز از جمله افراد تحت تعقیب سازمان های ضد تروریستی جهانی است و متهم به انجام ده ها حمله تروریستی و دهشت افکنانه در بیست سال گذشته علیه منافع امریکا و متحدانش در افغانستان بوده است، تلاش می کند تا این ذهنیت را که طالبان با ارائه نسخه جدید خویش، می خواهند با تروریسم بین المللی قطع رابطه کرده و برای جامعه جهانی از درک عدم استفاده خاک افغانستان علیه سایر کشورها، تضمین بدهند و راهی برای شناسایی رژیم شان را مساعد سازد.
گفته می شود که بعد از وقوع حمله سراج حقانی با کاروان بزرگی به شمول افراد ملکی برای مصون ماندن از حمله مشابه از طریق زمین به ولسوالی چرخ لوگر و از آنجا به دیگر ولسوالیهای ولایت پکتیا رفته است.
پس با مد نظرداشت این وضعیت، می توان حدس و گمان های را در خصوص، پیچیده گی اوضاع و تغییر مسیر بازی، مدنظرداشت و در اراده طالبان برای قطع رابطه با تروریسم جهانی بخصوص شبکه القاعده که خطر جدی برای امنیت جهانی محسوب می شوند، شک کرد.
سئوالی که مطرح میشود این است که اگر سراج الدین حقانی در پناه دادن به ایمن الظواهری سهم داشته، آیا وی دوباره به کابل باز خواهد گشت و وزیر خواهد ماند یا نه؟ و آیا او میتواند آزادانه گشتوگذار کند و خود را فاتح بلامنازع کابل دانست؟
جواب برای این سئوال ها خیلی دشوار است و ممکن مجبور شد تا مدتی انتظار کشید تا اصل قضیه روشن شود که چرا طالبان حاضر نیستند در ازای به رسمیت شناخته و جلب کمک های بین المللی، اشخاصی همچو الظواهری را ترجیح دهند و آن را در قلب کابل و در نزدیکی خانه خود، جای دهند و بعدا با افشای محل اقامت آن، زمینه کشته شدنش را فراهم سازند؟
زیرا سراج الدین حقانی با شبکه ی تحت رهبری اش، پیوند ایدیولوژیک، نظامی، اطلاعاتی و مالی با شبکه القاعده دارد و هر دو گروه با وجود سال ها پیوستگی و همسویی در جنگ با امریکا و متحدانش، کماکان به روابط خویش ادامه داده و بعداز تصرف کابل در ماه اگست سال پار، به میزبانی آنها می پردازند.
شاید طالبان آموخته اند با استفاده ابزاری از موجودیت گروه های تروریستی و داشتن رابطه با آنها، یک بازی دوگانه را راه اندازی کنند تا هم فرصت بیشتر برای بقا کمایی کنند و هم صاحب منابع مالی شوند.
اگر چنین باشد، پس باید با فریب الظواهری و سکان وی در نزدیک محل بود و باش رهبر شبکه حقانی، طالبان، اطلاعات محل بود و باش رهبر القاعده را به امریکایی فروخته باشند.
این کار یا در بدل پاداش نقدی صورت گرفته است و یا هم تضمینی برای بقای رژیم طالبان از سوی امریکا. اگر چنین باشد، پس طالبان این کار را بدون مشوره با پاکستان و سازمان استخبارات آن " آی اس آی" انجام داده نمی توانند. شاید پاکستان برای بقای طالبان و حفظ آنها در قدرت، چنین چاره سنجی ای کرده باشند تا رضایت خاطر امریکایی ها را برای آزادسازی پول های منجمد شده افغانستان که بالغ بر نه ملیارد دلار است فراهم ساخته و زمینه را برای مشروعیت بخشی طالبان، در سطح بین المللی، مساعد سازد.
احتمال دیگر این است که ممکن اختلافات ذات البینی طالبان و شکاف های ایجادشده در صفوف این گروه، زمینه چنین کاری را مساعد ساخته باشد.
هر سه شاخه منشعب و مخالف در درون گروه طالبان (شبکه حقانی، گروه قطر به رهبری ملابرادر و گروه ملا یعقوب وزیر دفاع طالبان) برای کسب فرصت و ایجاد روابط با کشور های جهان و منطقه تلاش می کنند.
البته باید مدنظر داشت این که این تلاش ها جدا از نظر پاکستان نیست، اما میزان وابستگی هر کدام آنها به استخبارات پاکستان، احتمال طرح چنین سناریوی را در هزار توی گمان و شک فرو می برد.
شاید هم توسل امریکا به شبکه های ارتباطی و سلول های که در بیست سال گذشته ایجاد کرده و سرمایه گذاری هنگفتی نیز روی آن صورت گرفته است، زمینه این موفقیت عملیاتی را مساعد ساخته باشد، زیرا امریکا در بیست سال حضور خویش، منابع فراوانی انسانی و اطلاعاتی را در افغانستان استخدام کرده که استیف کول، نویسنده کتاب ریاست اس، نیز بر موجودیت هفتاد هزار ارتباطی استخباراتی مرتبط به سازمان سیا در افغانستان اشاره کرده است. این منابع نیز می توانند در تعیین میزان موفقیت و به انجام رساندن حملات این چنینی، موثر و کار گذار باشند.
حالا چه خواهد شد؟
کشته شدن الظواهری، تبعات مختلفی خواهد داشت: اول: ممکن انجام این حمله و اطمینان از موجودیت الظواهری در کابل تحت سیطره طالبان، زمینه را برای یک مداخله نظامی دیگر به رهبری امریکا مساعد سازد.
این گزینه با اندک احتمال، می تواند در ذهن هر کس خطور کند، زیرا امریکا علی رغم اخذ تعهدات از جانب طالبان در توافق نامه دوحه، مبنی بر همکاری با امریکا در امر مبارزه با گروه های تروریستی، که گروه طالبان تعهد داده بودند تا با تمامی گروه های تروریستی به شمول القاعده، قطع رابطه کرده و اجازه ندهند از خاک افغانستان تحت کنترلشان، حملات تروریستی علیه کشورهای دیگر صورت گیرد، بوده باشد.
اما با اثبات موجودیت رهبر القاعده در کابل که به زعم وزارت امور خارجه امریکا، خیانت و تخطی اشکار و نقض فاحش توافق نامه دوحه است، یک بار دیگر، طالبان زیر سئوال رفته و اعتبار شان در هاله از ابهام قرار گرفته است.
دوم: ممکن جامعه جهانی با کشته شدن رهبر شبکه القاعده آن هم در مرکزی ترین نقطه کابل، نظر به رسمیت شناختن طالبان را، کنار گذاشته و این گروه را تحت تحریم های جدی تر ی قرار دهد.
این کار منجر به آن می شود تا افغانستان تحت کنترول طالبان با موجودیت فشار های اقتصادی و سیاسی، به مکان امن تروریست های چند ملیتی و بین المللی مانند دهه نود مبدل شود و حملات مشابه یازده سپتامبر از آن، سازماندهی شود؛
سوم: کشته شدن رهبر القاعده در کابل، جای هیچ شک و تردیدی را در ماهیت تروریستی بودن گروه طالبان و ارتباط عمیق آنها با سایر گروه های تروریستی بین المللی، باقی نمی گذارد. پس دشوار به نظر می رسد افغانستان، منطقه و جهان از خطر تروریسم در آینده مصئون بماند و خطری از خاک آن متوجه منطقه و جهان نشود.
حال آن که طالبان بارها از عدم موجودیت گروه های تروریستی خارجی در افغانستان، سخن زده اند؛
چهارم: افشای محل الظواهری قطعأ از درون طالبان صورت گرفته است. بعید نیست که برخی از گروه های تندروتر طالبان در درون شان اقدام به انتقام گیری کنند.
این مسئله قبلا هم تذکر یافت و نشان عمیق از امتیاز گیری و اوج اختلافات میان گروه طالبان دارد، زیرا گروه های مختلف با تفکر جدا از فکر طالبانی، در درون این گروه وجود دارد و از هر فرصتی برای مغلوب ساختن حریف های خود استفاده می برند.
پنجم: قتل الظواهری در ساحه به شدت تحت کنترول طالبان در کابل، زمینه های شک و تردید را میان این گروه و سایر گروه های خارجی تروریستی که در همپیانی نزدیک با این گروه قرار داشته اند، خلق خواهد کرد. پس از این رهبران طالبان ایغور، تاجیکستانی واوزبیکستانی دیگر خود شان را مصوون احساس نخواهند کرد.
این باعث می شود تا کشور های حمایت گر این گروه ها از اختلافات و عدم اطمینان و اعتماد میان آنها استفاده برده و برای اهداف استراتیژیک تری آنها را به کار ببرند.
از سوی دیگر، این رویداد نظر به منافع و خواست گروهها و دولتها به گونههای متفاوت و متناقضی تعریف و داوری خواهد شد. و بسترهای تازهیی را برای کشمکش و همسویی میان آنها، فراهم خواهد کرد؛
ششم: بالاخره این قتل باعث می شود تا سناریو های جدید، با بازیگران جدید و اهداف جدید در محور منطقه ای بوجود بیاید. امریکا با هدف قرار دادن الظواهری، نشان داد که داستان القاعده و هدف قرار دادن آن، ختم این غایه نیست و حوادث متعاقب آن، پس لرزه های این رویداد خواهد بود.
در ضمن، این کار اشراف اطلاعاتی و کنترول هوایی امریکا بر حریم فضایی افغانستان را نشان می دهد و برای طالبان و منطقه پیام می دهد که تا هنوز امریکا، مالک افغانستان است.