کنفرانس امنیتی مونیخ در حالی برگزار میشود که بانیان آن، نقش به سزایی در تولید و بازتعریف بحران در نظام بینالملل ایفا میکنند. قطعا هماندیشی بازیگران ناتو در یک کنفرانس ظاهرا بینالمللی، نه تنها مولد صلح و آرامش در جهان امروز نیست، بلکه میتواند خروجی یک بحران جدید و مستمر در جای جای جهان باشد. تجربه سالیان گذشته نیز چنین موضوعی را تایید میکند. اظهارات رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ مورد همین مسئله است.
هشدارهای تکراری
رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ میگوید اگر پوتین در جنگ اوکراین شکست نخورد، امکان حمله او به جمهوری مولداوی یا کشورهای بالتیک نیز وجود دارد. دولت آلمان میگوید در صورت سقوط کییف ۱۰ میلیون پناهنده به اتحادیه اروپا خواهند آمد. کریستوف هویسگن، رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ نسبت به حمله روسیه به خاک ناتو هشدار داد. هویسگن در گفتگو با روزنامه "راینیشهپست" دوسلدورف و "گنرال آنتسایگر بن" اظهار داشت: «در صورتی که پوتین در جنگ [علیه اوکراین] متحمل شکست نشود، باید انتظار این را داشته باشیم که به جمهوری مولداوی یا کشورهای بالتیک نیز حمله کند.»
به گفته هویسگن، هدف ولادیمیر پوتین، [برپایی] "روسیه بزرگ در داخل مرزهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، یک امپراتوری جهانی روسیه است که او در آن مانند یک تزار حکومت کند"
سفیر سابق آلمان در سازمان ملل متحد در ادامه یادآور شد: «پوتین باید این را دریابد که استراتژی او هیچ پیشرفتی ندارد، این تنها زمانی رخ میدهد که ببیند نمیتواند در این جنگ پیروز شود.»
کنفرانس امنیتی مونیخ با حضور چهرههای امنیتی (که اکثر آنها متحدان آمریکا هستند) بین روزهای ۲۷ تا ۲۹ بهمن سال جاری در این شهر جنوب آلمان برگزار خواهد شد. کنفرانس مونیخ ظاهرا مهمترین رویداد امنیتی جهانی است که سران یا وزیران دفاع دهها کشور در آن گرد هم میآیند، اما خروجی آن چیزی جز خلق بحرانهای مزمن و دنبالهدار در نظام بینالملل نبوده است.
پاشنه آشیل همیشگی کنفرانس مونیخ
در حل و فصل یک بحران امنیتی، باید مصدر بحران را شناسایی و در قبال مهار و حتی نابودی آن اقدام کرد. همین قاعده کلی، پاشنه آشیل کنفرانس امنیتی مونیخ بوده است! واقعیت امر این است که آمریکا و اتحادیه اروپا و رژیم اشغالگر قدس، مثلث ایجاد بحرانهای پایدار در جای جای جهان بوده و خلق گرههای کور راهبردی هدفمند در شرق آسیا، آسیای مرکزی و غرب آسیا را در دستور کار خود قرار دارند. به عنوان مثال، اصرار ناتو بر گسترش به شرق، منجر به واکنش روسیه و آغاز جنگ اوکراین شد. همچنین در جریان جنایت و نسلکشی اخیر رژیم صهیونیستی در نوار غزه، نتانیاهو از حمایت مطلق آمریکا و اتحادیه اروپا برخوردار بوده و مواضع ظاهری و تاکتیکی آنها در تقابل با کابینه جنگ در رژیم صهیونیستی، صرفا نوعی سوپاپ اطمینان برای استمرار جنایات در غزه و خان یونس و رفح محسوب میشود. سوال اصلی اینجاست که آیا در چنین شرایطی بحرانسازان میتوانند در کسوت حلکنندگان بحران مورد شناسایی قرار گیرند؟! پاسخ این سوال منفی است.
کنفرانس سالیانه امنیتی مونیخ امسال در حالی برگزار میشود که استراتژی غربی "خلق گرههای کور راهبردی" بر نظام بینالملل سایه افکنده است. راهبرد خلق گرههای کور راهبردی در نظام بینالملل، تبدیل به یک دستورالعمل کلان در حوزه سیاست خارجی آمریکا و اتحادیه اروپا شده است. در این معادله، اساساً تفاوتی میان دموکراتها و جمهوریخواهان وجود ندارد. با نیمنگاهی به بحرانهای جاری در جهان، درمییابیم که غرب آسیا، شرق آسیا، آسیای مرکزی و آمریکای لاتین و حتی آفریقا تبدیل به کانونهای اصلی فتنهانگیزیهای جدید واشنگتن شده و بحرانهای دستساز و مستمر، هر یک به نحوی آشکار در این مناطق ظهور و بروز یافته است. اتحادیه اروپا نیز این بازی را در سطح کلان تکمیل میکند، هر چند که ممکن است در روند آن میان دو سوی آتلانتیک اختلافاتی تاکتیکی وجود داشته باشد. در چنین شرایطی برگزاری کنفرانس امنیتی مونیخ، صرفا آوردگاهی در روند هم افزایی بازیگران غربی جهت بازخوانی راهبردهای بیثباتکننده آنها در نظام بینالملل محسوب میشود.
معمای جنگ غزه
مقامات کنفرانس امنیتی مونیخ در روزهای باقیمانده تا برگزاری آن، به فکر تمرکززدایی از جنگ غزه و ایجاد حاشیهای امن برای رژیم اشغالگر قدس هستند. عدم دعوت از ایران در این کنفرانس نیز به همین سبب صورت گرفته است: بدیهی است که اعلام مواضع قاطعانه جمهوری اسلامی ایران در محکوم کردن جنایات و نسلکشی صهیونیستها در نوار غزه، نقشه برگزارکنندگان کنفرانس مونیخ جهت روایتگری معکوس از تحولات جاری در روابط بینالملل را بر هم میزند. طی هفتههای اخیر، نماینده آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد در اقدامی وقیحانه، از صدور قطعنامهای که متضمن برقراری آتشبس در نوار غزه باشد جلوگیری کرد و از حق ظالمانه وتوی خود در راستای ایجاد نوعی حاشیه امنیت برای استمرار نسلکشی و جنایات صهیونیستها استفاده کرد. در کنار تنشزایی آشکار واشنگتن در غرب آسیا، شاهد ارسال کمکهای نظامی و مالی تحریککننده آمریکا به تایوان هستیم. خلق تنشهای مزمن در محیط پیرامونی پکن، با هدف جلوگیری از تحقق هژمونی اقتصادی چین صورت میگیرد. تکلیف جنگ اوکراین و شدت مداخلهگرایی آمریکا در تقابل مطلق با مسکو نیز مشخص است! بسی مضحکانه و البته تلخ است که در چنین شرایطی مقامات آمریکایی و اروپایی، جهت بحرانهایی که خود خالق آن در جای جای جهان هستند راه حل ارائه داده و دیگر کشورها را دعوت به آن کنند.
بحرانسازان محکوم به شکست هستند
سؤال اصلی اینجاست که آیا استراتژی خلق گرههای کور راهبردی، در نهایت به سود آمریکا و اتحادیه اروپا تمام خواهد شد یا خیر؟! پاسخ این سؤال قطعاً مثبت نیست. کار به جایی رسیده است که بسیاری از استراتژیستهای مطرح آمریکایی نسبت به ناتوانی واشنگتن در تسلط بر معادلات جهانی ابراز تردید و نگرانی کرده و قویاً معتقدند این اقدامات تحریکآمیز منتج به توقف و حتی عقبگرد راهبردی این کشور در نظام بینالملل خواهد شد. نکته مهم دیگر، مربوط به سیاستمداران و بازیگرانی است که استراتژی خلق گرههای کور در نظام بینالملل را در کاخ سفید، پنتاگون و سنتکام مدیریت میکنند. در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ میلادی، جو بایدن بارها سیاست خارجی ترامپ را به چالش کشید و وعده داد این سیاست شکست خورده را با حضور خود و دموکراتها در قدرت متوقف سازد. اما خروجی و ثمره حضور سهساله وی در رأس معادلات سیاسی اجرایی آمریکا چیزی جز تشدید تنشهای جهانی و متعاقباً، آسیبپذیری واشنگتن در قبال بحرانهای خودساخته نبوده است. بایدن پس از خروج مفتضحانه ناتو از افغانستان، تلاش کرد جنگ اوکراین را تبدیل به نقطه قوت راهبردی کشورش سازد، اما امروز حتی توان حمایت از دولت زلنسکی و ارتش اوکراین را از دست داده است. در جنگ غزه نیز آمریکا مدیریت جنگ را در کنار کابینه کودککش نتانیاهو بر عهده گرفت، اما فرجام این جنگ نیز انهدام پازلهای راهبردی واشنگتن-تلآویو در منطقه و جهان بوده است.