صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۵۸  ، 
کد خبر : ۳۴۷۶۲۶

یادداشت روزنامه‌های پنج‌شنبه ۱۸ خردادماه

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز پنجشنبه ۱۸ خرداد

دولت و مسئولیت اجتماعی

هوشمند سفیدی

“مسئولیت اجتماعی” (Social responsibility) پس از ۷۰ سال توجه به آن، در حال تکامل بوده و امروزه به یقین می توان گفت که صرفاً بنگاه های اقتصادی و صنعتی را در بر نمی گیرد و دامنه آن به سازمان های دولتی نیز کشیده شده است؛ به گونه ای که می توان انتظار داشت که توجه به آن و مسئولیت دادن به یک بخش از سازمان برای سیاستگذاری، برنامه ریزی و اجرای برنامه های مسئولیت اجتماعی، حتی در سازمان های دولتی، ضرورت یافته است. برای مثال می توان انتظار داشت هر یک از سازمان ها برای این امر، سند ویژه ای را داشته باشند که جمع بندی آن ها، مبین سند مسئولیت اجتماعی دولت باشد. براین اساس، امروزه، مسئولیت اجتماعی، مفهوم نوینی را دنبال می کند که فراتر از نوع دوستی و کمک های انسان دوستانه است، به گونه ای که طیف گسترده فعالیت های دولت در سطح ملی، محلی و بین المللی را در بر می گیرد؛ سیاستگذاران عمومی بر این باورند که مسئولیت اجتماعی دولت ها، مبین نحوه حمایت آن از سازمان ها، نهادها، شرکت ها و گروه های اجتماعی است و این فراتر از مسئولیت قانونی و مستقیم دولت بوده و در بعضی از کشورها، اهمیت مسئولیت اجتماعی به یک بخش جدایی ناپذیر از سیاستگذاری کلان تبدیل شده است. بی تردید، افزایش مسئولیت اجتماعی بین بخشی و ایجاد مشارکت های بیشتر، پاسخی برای افزایش مسئولیت پذیری در آینده بوده و به نظر می رسد و ترویج نوعی مشارکت، که نقش دولت را در توجه به تلاش های مسئولیت اجتماعی تقویت می کند؛ هم به عنوان محرک مسئولیت اجتماعی در جامعه و هم ارتقای نقش بخش های عمومی در طرح های مسئولیت اجتماعی. علاوه بر آن دولت ها می توانند قانون وضع کنند، پرورش دهند و در اجرای طرح های مسئولیت اجتماعی شریک شوند.

یک نکته مهم در این باره، قابلیت های عملکردی و ساختاری دولت است که بتواند علاوه بر انجام مسئولیت های مشخص و قانونی خود، پا را فراتر گذاشته و وضعیت بهتری را بیش از آنکه موظف است، انجام دهد؛ معمولاً این کارآیی و تعهد بیشتر، در ساختارهای سیاسی غیر متمرکز و دموکراتیک ممکن است که شهروندان مجال و آزادی عمل بیشتری را برای طرح مطالبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود پیدا می کنند. نکته اساسی دیگر آنکه موضوعاتی مانند حقوق شهروندی، مطالبات زیست محیطی، آموزش و پرورش، تأمین اجتماعی و سلامت را می توان در ردیف اصلی ترین حوزه های مسئولیت اجتماعی دولت مدنظر قرار داد؛ گرچه تبعیت از حاکمیت قانون و توانایی در اجرای اهداف برنامه های توسعه را نیز می توان بخشی از مسئولیت اجتماعی دولت ها قرار داد. همچنین، از علایم توجه به مسئولیت اجتماعی در یک دولت، توجه آن به موضوع مسئولیت اجتماعی و جاری و ساری ساختن آن در برنامه های توسعه و الزام آور کردن در بدنه دولت است. نکته مهمتر آنکه دولت باید بخش خصوصی و جامعه مدنی را نیز در این زمینه یاری رساند و هدایت کند تا امر مسئولیت اجتماعی به شکل بایسته و شایسته ای در یک حکمرانی عملیاتی شود. باتوجه به آنچه که برای مسئولیت اجتماعی دولت، به طور عام مطرح شد، این سئوال پیش می آید که دولت ایران نیز به این مقوله توجه کافی و وافی داشته است یا نه؟ و به طور کلی آیا مدل خاصی برای توجه به این مقوله در سازمان های دولتی ایران وجود دارد؟ به نظر می رسد، یکی از نکات مثبت در پیش نویس برنامه هفتم توسعه، پیش بینی “پیوست اجتماعی” برای طرح های مختلف است؛ اگر در این پیوست، موضوع مسئولیت اجتماعی نیز گنجانده شود، تا حدودی می تواند نقصان احتمالی یاد شده را جبران کند.

عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز پنجشنبه ۱۸ خرداد

قدرت بازدارندگی موشک
دکتر یدا... جوانی
طی سال‌های گذشته، زبان دشمنان ما همراه با ادبیات تهدید و آن هم در راستای اقدامات نظامی بود اما توان بالای موشکی جمهوری اسلامی ایران باعث شد که آنها موفق نشوند تا این تهدیدات را عملیاتی کنند.
قدرت و اقتدار موشکی یکی از حوزه‌های دفاعی و حیطه‌های توانمندی‌های نظامی جمهوری اسلامی ایران است و هر از چندی گوشه‌هایی از این قدرت اطلاع‌رسانی و اعلام می‌شود و این رونمایی‌ها حاوی پیام‌هایی روشن به دشمنان ما در سراسر دنیاست. با این توانمندی‌ای که جمهوری اسلامی در حوزه قدرت موشکی پیدا کرده، ایران در ردیف چهار کشور دارای این فناوری قرار گرفته است. تا پیش از این، کشورهای زیادی از قدرت موشکی برخوردار بودند اما ابرموشک هایپرسونیک از ویژگی‌هایی برخوردار است که تاکنون کمتر کشوری به این فناوری در عرصه دفاعی دست پیدا کرده است. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران هیچ جایگاهی در حوزه قدرت موشکی نداشت اما به برکت انقلاب اسلامی و دفاع‌مقدس و کار و تلاش‌هایی که صورت گرفته، امروز جمهوری اسلامی در ردیف کشورهای برخوردار قدرت موشکی است و قدرت موشکی ما هم نقش موثری در بازدارندگی دفاعی و نظامی دارد.
این دقت و برد موشک و ناتوانی سیستم‌ها و رادارها برای ردیابی و انهدام این موشک از مزیت‌ها و قابلیت‌هایی است که در آن وجود دارد و وقتی کشوری به موشکی دستیابی پیدا می‌کند از دانش و فناوری بومی برخوردار است و با دستان پرتوان جوانان و متخصصان داخلی ساخته شده و نشان‌دهنده این است که این قدرت، مردم‌پایه بوده و ریشه اقتدار آن در ملت ایران است. اضافه کنیم به این توانمندی موشکی و دفاعی، قدرت ایمان و عزم و اراده جدی ملت ایران در راستای دفاع از این سرزمین و استقلال و تمامیت ارضی و این نشان می‌دهد که دشمنان ما باید برای همیشه از تهدید جمهوری اسلامی فاصله بگیرند و اگر این فاصله‌گذاری انجام نشود به طور قطع تهدیدات‌شان غیرمعتبر می‌شود. گرچه تا همین الان هم تهدیدات نظامی دشمنان ما نخ‌نما و بی‌اعتبار شده اما این نوع توانمندی‌هایی که به نمایش می‌گذارد، می‌تواند درسی را برای دشمنان ما داشته باشد که از این پس با نیت مقابله و مواجهه با ملت ایران از زبان تهدید استفاده نکنند چون در نهایت بی‌آبرویی را برای آنها در پی خواهد داشت. زمانی رهبر معظم انقلاب به دشمنان این هشدار را داده بودند که زمان زدن و دررفتن گذشته و اگر یکی بزنند ۱۰ ضربه می‌خورند. این رونمایی نشان‌دهنده توانمندی‌های ایران برای عملیاتی‌کردن آن چیزی است که رهبر حکیم انقلاب اسلامی بیان فرمودند.
 
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز پنجشنبه ۱۸ خرداد
آقای ظریف تاریخ بخوانید!
محمدرضا کائینی

در جنگ جهانی اول و به‌رغم انبوهی از موانع و دشواری‌ها، اقوام و طوایف غیور ایرانی در تنگستان، دشتستان، بوشهر، فارس، خوزستان و ایضاً جمعی از وکلای ملی و وطن‌دوست به رهبری آیت‌الله سید‌حسن مدرس و نیز برخی مراجع دینی وقت، علم مقاومت برافراشتند، به «آرزو»‌های خود دل دادند و توانستند در نقاط و اوقات مختلف، متجاوزان را زمینگیر کنند و به آنان ضربات فراوان وارد سازند. در جنگ جهانی دوم -که حدود سه دهه پس از جنگ نخست روی داد و قاعدتاً می‌بایست توان مقاومت ملی افزایش می‌یافت- رضاخان با تمام داعیه ارتش‌نوین و ایران‌نوین، به «توانایی»‌ها یا «امکانات» خود نگریست، لذا پیش از رسیدن پای متجاوزان به تهران، در وهله اول چهار بار از تهران فرار کرد و در نهایت پس از اطمینان از بقای سلطنت در خاندانش، برای همیشه از کشور گریخت و آن را با طوفانی از قحطی و بیماری‌های سیاه تنها گذاشت!
در جنگ‌های ایران و روس نیز چرا باید بوق را از سر گشادش نواخت؟ بهتر نیست مرور این رخداد را از آغاز آن شروع کنیم و اینکه جریان نفوذ و وادادگی چه بر سر ایران آورد، که در سال اول جنگ دوم، جملگی مناطق تصرف شده به دست روسیه و معاهده گلستان بازپس گرفته شد، اما ادامه آن به ترکمنچای سوق یافت؟ کارکرد ابواب جمعی داخلی انگلیس و روس، چه تأثیری بر این فرایند داشت؟ و از این گذشته چه چیز موجب شده تصور شود که ملت ایران، بسان چوب خشک فقط نظاره‌گر می‌ماند که شکست ترکمنچای به کلیت ایران تعمیم یابد؟ اگر این معاهده منحوس منعقد نمی‌شد و جریان دفاع و مقاومت، مجدداً از نقطه‌ای مناسب کلید می‌خورد، شاید می‌توانست مناطق از دست‌رفته را مجدد بازستاند. از یاد نبرید که مردم قفقاز، حتی تا دوره ناصرالدین شاه نیز این ننگ را نپذیرفتند و به قیادت روس‌ها، واکنش‌های جدی و نمایان نشان می‌دادند.
زیاده جسارت است!

عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز پنجشنبه ۱۸ خرداد

زلزله آمده هموطن، خبر داری؟

سعيد برند

این اولین بار نیست که به منظور «مدیریت بهینه مصرف انرژی» ساعت کاری ادارات دستخوش تغییر می شود و دولت، کارمندانش را حداقل یکی دو ساعت زودتر از خواب بیدار می کند! برابر مصوبه هیئت وزیران، از نیمه خرداد تا نیمه شهریور ساعت آغاز به کار دستگاه های اجرایی 6 صبح و ساعت خاتمه کار 14:45 خواهد بود، البته اداراتی که پنج شنبه ها تعطیل نیستند، می توانند راس ساعت 13 کرکره اداره را پایین بکشند و بقیه ساعات موظفی را به صورت دور کاری بگذرانند. هر چند تجربه زیستی در روزهای اوج کرونا یا سرمای کم سابقه در زمستان گذشته در عمل ثابت کرد که «دورکاری» برای بسیاری از کارمندان مساوی است با «تعطیلی».  اگرچه این طرح در روز نخست اجرا، به گفته سخنگوی صنعت برق موجب صرفه جویی و کاهش مصرف 470 مگاواتی برق شده ، اما در مقابل آن چه از قلم افتاده، «فعالیت بهینه کارمندان» است. پیش به سوی تغییر سبک زندگی تابستانه  برای درک بیشتر این موضوع، تصور کنید کارمندی را که قرار است ساعت 6 صبح، قبراق و پرانرژی در محل کار خود حاضر شود و گره از کار مردمی باز کند که آن موقع صبح، از خواب تابستانه خود زده اند و برای انجام امور اداری، پشت در اتاق کارمند صف کشیده اند! بخشی از جامعه کارمندی و کارگری، برای آن که کمی بار سنگین معیشت را از دوش خود سبک کنند، در نقاط پیرامونی شهرهای بزرگ سکونت دارند، برخی دیگر حتی مجبور شده اند ،کمی فراتر بروند و در شهرها و شهرک های اقماری کلان شهرها زندگی کنند. این افراد با اعمال ساعت جدید کاری، باید حداکثر ساعت 5 صبح از خانه بیرون بیایند تا با در نظر گرفتن ترافیک و تاخیر احتمالی ناوگان حمل و نقل عمومی به موقع در سر کار حاضر باشند. حالا اگر بخواهند به توصیه سازمان بهداشت جهانی عمل کنند و حداقل 8 ساعت خواب شبانه مفید هم داشته باشند، باید حداکثر ساعت 9 شب همزمان با گوش دادن به برنامه «شب به خیر کوچولو» و موسیقی نوستالژیک «گنجیشک لالا» بخوابند! که البته با توجه به سبک زندگی مدرن و شب نشینی های تابستانی، شدنی نیست. هنوز برنامه های پر مخاطب صدا و سیما – اگر برنامه پرمخاطبی باقی مانده باشد- در ساعت های پایانی شب پخش می شود، بسیاری از مردم به دلیل گرمای هوا در طول روز، برنامه های تفریحی، خرید و مهمانی های خود را در ساعت های پایانی شب انجام می دهند و ... پس اگر ساعت 6 صبح به اداره ای مراجعه کردید و به در بسته خوردید یا کارمندی را دیدید که در حال گرفتن تتمه چرت دیشب است یا بساط صبحانه پهن است، خیلی تعجب نکنید، چون اولویت با مصرف بهینه انرژی است. اما شاید اختلال در زندگی 2، 3 میلیون کارمند دولت و خانواده شان را بتوان با برخی اقدامات و اصلاحات بهبود بخشید، اقداماتی همچون شناور کردن ساعت کاری مادران شاغل، اجبار مهدهای کودک (بخوانید خوابگاه کودکان) به شروع فعالیت از ساعت 5:30، آغاز به کار ناوگان حمل و نقل عمومی حداقل یک ساعت زودتر از ساعت کاری ادارات و ... اما این طرح اشکالات دیگری هم دارد که باید مرتفع شود. یکی از مهم ترین موضوعات نبود هماهنگی ساعت کار اداری با ساعت کار بازار است. معمولا در شهرهای بزرگ بازار حدود ساعت 10 صبح فعالیت خود را آغاز می کند که اگر قرار باشد بانک ها،  ساعت 13 به کار خود پایان دهند، زمان زیادی برای انجام امور بانکی نخواهد بود، آن هم با وضعیت سیستم های بانکی که یک خط در میان قطع است!  نکته دیگر این که کارمند را می توان به زورِ مصوبه، ساعت 6 پای میز کار کشاند، اما ساعت مراجعه ارباب رجوع با دستور و آیین نامه، قابل تنظیم نیست، لذا احتمالا با حجم بالایی از مراجعات در ساعت های میانی روز مواجه خواهیم شد و این یعنی ترافیک و مصرف انرژی بیشتر.  اما شاه بیت این طرح، «همکاری» دستگاه های اجرایی و البته «نظارت» بر حسن انجام این همکاری است وگرنه طرح، اثرگذاری خود را نخواهد داشت. به عنوان مثال در متن تصویب نامه هیئت وزیران آمده است:  «تمامی دستگاه‌های اجرایی مکلف اند از یک ساعت قبل از خاتمه کار و در مناطق گرمسیری همزمان با خاتمه کار، دستگاه‌های سرمایشی را خاموش کنند.» در سال های گذشته نیز مصوباتی حتی درخصوص حداکثر درجه و دمای سیستم های سرمایشی وجود داشت، اما گزارش های میدانی نشان می داد که این مصوبات از سوی برخی دستگاه ها چندان جدی گرفته نمی شود. کفه سنگین مصرف کننده همان طور که در باب گرانی ها همیشه کفه «مصرف کننده» سنگین تر است و دولت به جای این که تلاش کند و هزینه تولید را کاهش دهد، سراغ ساده ترین کار یعنی افزایش قیمت ها می رود، درباره مدیریت انرژی نیز باید گفت ،این جا هم تولید کننده قسر در رفته است. بله تلخ است، ولی باید بپذیریم که سبد تامین انرژی کشور و به خصوص تامین انرژی پایدار، به هیچ عنوان تناسب و تنوع لازم را ندارد و اکنون بیش از 80 درصد برق تولیدی کشور به عهده نیروگاه‌های بخار است! سوال بی پاسخ این که چرا نیروگاه‌های بادی، خورشیدی ، آبی و حتی نیروگاه‌های اتمی ما نمی توانند بار جدی و قابل ملاحظه ای از تولید انرژی را به دوش بکشند؟ آن هم در شرایطی که همسایگان ما از جمله عربستان که ذخایر غنی نفتی دارد، خود را مکلف به ساخت 16 رآکتور هسته ‌ای کرده یا امارات متحده عربی که معروف است به این که روی نفت و گاز خوابیده، می خواهد 4 نیروگاه اتمی 1400 مگاواتی بسازد، اما نیروگاه اتمی ما در بوشهر، با توان هزار مگاواتی وارد مدار می‌شود، ولی باز هم درد چندانی از صنعتِ فراخِ ما دوا نمی کند.صنعتی که امروز باید بتوان از مشعل (فلرینگ) آن نیز برق تولید کرد!  ایجاد محدودیت ها و ترغیب مردم به استفاده کمتر از انرژی اگرچه در کوتاه مدت و به ویژه در «بحران» به کمک دولت‌ها می‌آید، اما در دراز مدت راه حل پایداری نیست و باید چاره ای اساسی اندیشید. نمی شود از مردم انتظار داشت کمتر مصرف کنند، اما لوازم خانگی که تولید یا وارد می کنیم، در رده پر مصرف ها قرار داشته باشد و در خانه هایی به کار گرفته شود که طبق اصول بهینه‌سازی انرژی بنا نشده است!  چاره این چالش چیست؟ اما چاره چیست؟ آن هم در شرایط کنونی که چالش اصلی این است که انرژی کشور در شرایط بحرانی قرار دارد. کاهش نیافتن مصرف برق در بخش اداری و خانگی برابر است با قطع برق صنایع  و قطع برق صنایع برابر است با آسیب دستگاه های صنعتی، کاهش عرضه و سرانجام افزایش قیمت محصول و دودی که در نهایت به چشم مصرف کننده می رود! در تابستان های گذشته، قطع برق به خصوص در صنایع پر مصرفی همچون سیمان و البته عوارض جانبی آن تجربه شده است  یا بسیاری از ما، طعم داغ خاموشی برق خانگی را چشیده ایم؛از گرفتار شدن در تقاطع شلوغ شهر به دلیل خاموش شدن چراغ راهنمایی تا محبوس شدن در آسانسور و تحمل گرمای 45 درجه  در یک آپارتمان 50 متری!  پس چاره ای نیست جز این که باید کمک کرد، متاسفانه متولیان نتوانسته اند آن چنان که باید و شاید، شرایط بحرانی را برای مردم نمایان کنند که اگر بتوانند افکار عمومی را همراه خود سازند، بسیاری از این مشکلات جانبی مربوط به تغییر ساعت کاری و ... حل می شود و این 3 ماه داغ به خوبی توسط خود مردم مدیریت خواهد شد. دقیقا همانند زمانی که زلزله ای مهیب در یک شهر کشور رخ می دهد، سایر هموطنان چگونه داوطلبانه به مردم آن شهر کمک می کنند؟ این مردم همان مردم هستند و اگر امروز درک کنند که صرفه جویی اندک آن ها در یک حوزه، چه کمک شایانی به حوزه های دیگر به ویژه در مناطق گرمسیر کشور می کند، حتما از آن دریغ نخواهند کرد. واقعیت این است که ما باید سبک جدیدی از زندگی تابستانه را تجربه کنیم و برای پیشبرد بهتر، تجربه های خود را به اشتراک بگذاریم. 

عناوین اخبار روزنامه شرق در روز پنجشنبه ۱۸ خرداد

نفع سیاسی در برابر قانون

کامبیز نوروزي

مسئله اینجاست که وقتی اجرای قانون تابع امر سیاسی و نفع سیاسی می‌شود، دیگر اثری از آثار آن باقی نمی‌ماند. یک نمونه‌اش را مرور کنیم.

1- در سال 95، در دوره دولت حسن روحانی، تلویزیون ایران از پخش تیزرهای تبلیغاتی سه فیلم سینمایی ابد و یک روز (سعید روستایی)، کوچه بی‌نام (هاتف علیمردانی) و 50 کیلو آلبالو (مانی حقیقی) خودداری کرد. تهیه‌کنندگان آنها فقط برای مدتی کوتاه تبلیغ فیلم خود را به یک شبکه تلویزیونی فارسی‌‌زبان خارج از کشور سپردند. دادسرای فرهنگ و رسانه سعید ملکان، منصور لشکری‌قوچانی و مصطفی شایسته تهیه‌کنندگان این سه فیلم را احضار کرد و آنان را مورد عتاب و خطاب قرار داد که چرا تبلیغ فیلم خود را به یک شبکه ماهواره‌ای سپرده‌اند. گفته شد اگر به این کار ادامه بدهند از فیلم‌سازی محروم خواهند شد و چه‌بسا با مجازات‌های سنگین‌تری هم روبه‌رو شوند. فشارهای زیادی وارد شد. حتی معاون وقت دادستان تهران از وزارت ارشاد خواست تا از نمایش یک فیلم در حال اکران به دلیل «تبلیغات در شبکه‌های معاند» جلوگیری کند و هم ایشان دستور داد ارائه هرگونه خدمات و مجوز به سه دفتر ممنوع شود.

2- در سال 1402، در دوره ابراهیم رئیسی، هفته‌هاست چندین فیلم، مانند فسیل، عروس خیابان فرشته، بخارست، شهر هرت و... (که منتقدان آنها را به عنوان کمدی‌های سطحی و کم‌ارزش ارزیابی کرده‌اند) روزانه هر‌کدام در ده‌ها نوبت از تمام کانال‌های تلویزیونی یک شبکه ماهواره‌ای تبلیغات مفصل دارند. نه وزارت ارشاد ایرادی می‌گیرد، نه دادسرای فرهنگ و رسانه عوامل فیلم را به‌خاطر این تبلیغات احضار می‌کند. این بار به درستی کسی به کار آنها کاری ندارد.

3- از سال 1395 تا 1402 چیزی در قوانین و مقررات حاکم بر سینما و تبلیغات فیلم‌ها تغییر نکرده است که بتوانیم تفاوت در نوع برخورد با موضوع تبلیغ فیلم‌های سینمایی ایرانی در شبکه‌های ماهواره‌ای را ناشی از آنها بدانیم. تنها چیزی که دچار تغییر شده، این است که در سال 95 دولت روحانی حاکم بود، در سال 1402 دولت رئیسی بر سر کار است. ظاهرا تنها چیزی که در این دو مقطع تغییر کرده، امر سیاست و نفع سیاسی است. آن سال که دولت را از خود نمی‌دانستند چنان سخت گرفتند و عتاب و خطاب پیش گرفتند و این سال که دولت را از خود می‌دانند؛ درحالی‌که ممیزی فیلم‌ها یا جلوگیری از اکران فیلم‌ها به خاطر نام کارگردان یا بازیگر به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافته است، اما به خلاف سال 95 چنین به تسامح و تساهل با تبلیغ بعضی فیلم‌ها در شبکه‌های ماهواره‌ای می‌نگرند.

‌4- شخصا هیچ منع حقوقی برای تبلیغ آثار سینمایی در شبکه‌های مختلف تلویزیونی در داخل و خارج از کشور سراغ ندارم و آن را امری مجاز می‌دانم. صنعت سینما باید بتواند خود را از این وضعیت اقتصادی نابسامان بیرون بکشد و تبلیغات گسترده یکی از راه‌ها برای چنین هدفی است. آنچه محل نقد و ایراد است، این نوع دوگانگی‌ها در نگاه به قانون و اجرای آن است. دوگانگی‌هایی که نه فقط در حوزه سینما بلکه در تمام حوزه‌های فرهنگی دیگر مثل نشریات و کتاب و نیز حوزه‌های اقتصاد و سیاست و جامعه جریان دارد و عملا مفهوم و کارکرد قانون را در کشور از میان می‌برد. قانون زمانی قانون است که به‌صورت یکسان و یکنواخت برای همه به اجرا گذاشته شود.

چندگانگی و تبعیض در اجرای قانون، چیزی از آن باقی نمی‌گذارد و جامعه را در ورطه بی‌نظمی بیشتر فرومی‌برد.

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز پنجشنبه ۱۸ خرداد

با دلبری از آمریکا قهرمان مردم نخواهید شد

محمد ایمانی
۱- آقای ظریف، خیلی با مروّت است، نشان به آن نشان که هر وقت نمی‌تواند از عملکرد خود دفاع کند، شهید سلیمانی را شریک عملکرد خویش (سپر بلا) قرار می‌دهد و رفیق همدل آن شهید می‌شود. اما در عین حال، هر جا هم که لازم باشد، دوگانه‌سازی می‌کند و برای فرار از مسئولیت، چنین وانمود می‌کند که میدان (شهید سلیمانی)، نگذاشت او دیپلماسی مطلوب خود را پیش ببرد! این دوگانگی را در روایت وارونه از ماجرای افغانستان و سوریه و عراق می‌توان دید.
۲- همزمان با فعال شدن مدعیان اصلاحات برای انتخابات، آقای ظریف چند هفته‌ای است در قامت تبلیغاتچی این طیف ظاهر شده و با ادبیاتی تحریف‌آمیز سخن می‌گوید. یادش به خیر، وقتی کسانی از حاج قاسم سلیمانی می‌خواستند به خاطر محبوبیت بالایش نامزد انتخابات شود، می‌گفت: «دیگران هستند که نامزد انتخابات شوند، من نامزد گلوله‌ها هستم». اما ما دیپلمات ارشدی را هم سراغ داریم که برای برنده شدن جناح متبوعش در انتخابات، از آمریکایی‌ها درخواست همراهی کرد. سند اگر می‌خواهید، سخنان وی در شورای روابط خارجی آمریکا (۲۶ شهریور ۱۳۹۳) که با لحنی همدلانه و ملتمسانه گفت: «ما روندی را شروع کرده‌ایم که هدف از آن، تغییر فضای سیاست خارجی کشور است. اگر با وجود تلاش‌های ما برای تعامل، این تلاش‌ها بی‌نتیجه بماند، مردم ایران این فرصت را خواهند داشت تا ۱۶ ماه دیگر که انتخابات پارلمانی برگزار می‌‌شود، به این عملکرد ما پاسخ دهند. وقتی قبلاً در سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵، توافق‌هایی کردیم و تلاش‌های ما از جانب اتحادیه اروپایی رد شد، مردم جواب ما را با انتخاب رئیس‌‌جمهوری متفاوت دادند که مرا هم زود بازنشسته کرد. حالا بار دیگر من زنده شده‌ام. به نظر من غرب در انتقال پیامی که می‌‌خواهد به ایران منتقل کند باید بسیار دقت کند».
۳- سردار سلیمانی، هرگز به آمریکا اعتماد نکرد؛ بر خلاف طیف خوش‌خیال و خوش‌بین به غرب که بارها اعتماد کردند، امتیازات هنگفت از جیب ملت ایران دادند، خدعه و بدعهدی دیدند، و با این همه، باز هم اعتماد به آمریکا را ترویج کردند و متاسفانه، جبهه اصلی را در داخل و در مقابل منتقدان دلسوز گشودند. حاج قاسم -مانند اعضای تیم ظریف- هرگز نگفت: «امضای کری تضمین است» و «امکان ندارد آمریکا زیر تعهدش بزند»، تا سپس در اثر آشکار شدن واقعیات و اعتراض افکار عمومی اعتراف کند: «توافق با آمریکا، به‌ اندازه جوهر روی کاغذ هم ارزش ندارد»؛ «نتیجه پایبندی به برجام، تحریم‌های بیشتر بود. درسی که از برجام گرفتیم این بود که مقاومت، بهتر از رویکرد فعلی دولت، در سیاست خارجی جواب می‌دهد».
اما عجیب‌تر از این اعترافات تلخ و پر هزینه تیم ظریف، موضع بعدی آقای روحانی بود که گفت: «ترامپ کم‌سواد، با یک خط خطی از برجام خارج شد؛ رئیس‌جمهور جدید آمریکا فقط یک امضا کند، به تعهدات بر می‌‌گردیم»! روانشناسی این تیم، کاملا دست دشمن بود که وبسایت رادیو فرانسه، مهر ماه ۱۳۹۲ نوشت: «ارزیابی غرب از دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی می‌‌بیند. طبق این جمع‌بندی اگر خریدار صبور باشد، فروشنده، قیمت را کمتر خواهد کرد».
۴- حاج قاسم سلیمانی، کمر آمریکا را در منطقه شکست و با این وجود، آقای ظریف می‌گفت آمریکا می‌تواند ظرف پنج دقیقه، توان دفاعی ما را نابود کند! تحریم‌های ویزا، سیسادا و آیسا، و دیپورت حمید ابوطالبی -نماینده ویژه روحانی برای سازمان ملل- در دولت اوباما (و نه ترامپ)، محصول ضعفی بود که برخی دولتمردان برجام زده نشان دادند. دولت اوباما با نقض یا دورزدن تعهدات و تهدید شرکت‌ها، مانع استفاده ایران از حقوق خویش شد؛ تا آنجا که آقای ظریف، از جان کری می‌خواست برای شرکت‌های طرف همکاری با ایران، «نامه‌های آرامش‌بخش» (Comfort letter) صادر کند، اما چنین اتفاقی نیفتاد. از وعده۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی، فقط قرارداد  ۴.۸ میلیارد دلاری با شرکت توتال امضا شد که آن هم میراثی جز سرقت اطلاعات ایران و نقض قرارداد، بر جا نگذاشت! این، سرنوشت «تعلیق» تحریم‌هایی بود که هر سه ماه یک بار باید درباره تمدید یا عدم تمدید آن، توسط کنگره و دولت آمریکا تصمیم‌گیری می‌شد! مشابه همین روند خسارت‌بار، در زمینه وعده‌های دیگر هم اتفاق افتاد: وعده بازگشت ۱۵۰ میلیارد دلار پول بلوکه شده ایران، تعهد غرب برای باز‌سازی رآکتور بتن‌ریزی شده اراک و تامین کیک زرد مورد نیاز ایران، معامله ۲۰۰ فروند هواپیما، افزایش مبادلات بانکی میان ایران و اروپا، لغو قطعی ۸۰۰ تحریم، چرخیدن چرخ کارخانه‌ها، احترام به اتباع و گذرنامه ایرانی (مانند دیپورت کردن آقای ابوطالبی توسط آمریکا و بازداشت آقایان اسدالله اسدی و حمید نوری در اروپا).
۵- در همین دوره ماه عسل با اوباما و اروپا بود که آقای ظریف به تلخی گفت: «پس از ۲۰ ماه نمی‌توانیم حتی یک حساب بانکی در لندن باز کنیم». حتی آلمانی‌ها، از دادن سوخت به هواپیمای ظریف که مهمان کنفرانس امنیتی مونیخ بود، امتناع کردند. پس از آن هم، روحانی با دادن تضمین پیشاپیش به خانم موگرینی (مبنی بر ادامه اجرای تعهدات، در صورت خروج آمریکا از توافق)، اطمینان و جرأت خروج از برجام را به دولت ترامپ داد. شهادت شهید سلیمانی هم در همان فضای وادادگی و دیپلماسی التماسی دولت آقای روحانی صورت پذیرفت.
۶- اعتماد به آمریکا و زمزمه برجام ۲ و ۳ در دوره توهین و عهدشکنی اروپا و اوباما، درست بر خلاف هشدار‌های شهید سلیمانی بود؛ ولو ظریف سعی دارد خود را هماهنگ با آن شهید وانمود کند و قصور و تقصیر‌های طیف خود را پای «مرد میدان» بنویسد. شهید سلیمانی مهر ماه ۱۳۹۵، درباره تحرکات جریان تحریف برای ترویج خوش‌بینی به دشمن، هشدار داد و گفت: «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. اگر صاحب‌ منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دوصدایی دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شده‌‌‌اند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است».
۷- حاج قاسم، همچنین ۹ اسفند ۱۳۹۷، از ساده‌اندیشی درباره برجام برحذر داشت و گفت: «برای دشمن، این برجام، سه ضلعی است نه یک ضلعی. اوباما فکر می‌‌کرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر می‌‌‌رسد، اما آدم عجولی که آمده، اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که می‌‌‌رسد. اینکه اصرار می‌‌‌کنند بر برجام ۲ در منطقه، برای این است که می‌خواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، بخشکانند. اگر العیاذ بالله ما رفتیم و در برجام ۲ شرکت کردیم، به همین تمام می‌‌شود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. تلاش آنها به اینجا منتهی نخواهد شد و برجام ۳ هم خواهند داشت، چون معتقدند چشمه باید خشکانده شود و این چشمه، ایران است».
۸- دی ماه ۱۳۹۳، هنگامی که آقای ظریف پس از مذاکرات رسمی در ژنو، مشغول قدم زدن با جان کری بود، و همزمان، سازمان سیا و پنتاگون، داعش را پشت مرزهای غربی ایران تجهیز می‌کردند، سردار سلیمانی با آقای امیر عبداللهیان، معاون آقای ظریف تماس گرفت و دلسوزانه هشدار داد؛ «سردار سلیمانی به من زنگ زدند. با کنایه و خنده‌‌ای به من گفت دارید با آمریکایی‌ها قدم می‌زنید؟! سپس گفتند این پیامی را که می‌‌خواهم بگویم، به آقای ظریف برسانید. گفتند ما اسناد دقیقی به دست آوردیم، مبنی بر اینکه در جریان سقوط موصل، چند هواپیمای غول پیکر آمریکایی در فرودگاه موصل به زمین نشسته و ژنرال ‌های آمریکایی پیاده می‌شوند و فرماندهان داعش، روی فرش قرمز به استقبال آنها می‌روند. آنها به مدت ۵ ساعت در سالن vip فرودگاه موصل مذاکره می‌کنند. در تمام این ۵ ساعت هم، سلاح ‌ها و تجهیزات پیشرفته آمریکایی از هواپیما‌ها پیاده می‌شد و در اختیار نیروهای داعش قرار می‌‌گرفت. جزئیات این مذاکره و فایل آن در اختیار سردار بود. می‌خواستند با این اسناد به ما بگویند دشمنی که در حال مذاکره با شماست، قابل اعتماد نیست و بدانید در آن روی سکه، این کارها را می‌‌کند».
۹- گرد هم آمدن فضیلت‌هایی مانند درایت، صداقت، شهامت و جانفشانی در یک شخصیت، سردار سلیمانی را در جایگاه خدمتگزاری حکیم، محبوب ملت ایران کرد و در مقابل، حامیان دیپلماسی التماسی را که از سوی انبوه رسانه‌ها تحسین و تمجید هم می‌شدند، از چشم مردم ‌انداخت. آقای ظریف، چند سال قبل در مصاحبه با «مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری»، هر چند بدگویی و شبهه‌افکنی بسیاری علیه «میدان» و «فرمانده آن» کرد، اما اعتراف نمود: «قبل از شهادت شهید سلیمانی در تمامی نظرسنجی‌‌‌هایی که ما داشتیم، از سال ۹۶ تا ۹۹؛ محبوبیت من از ۹۰، آمد روی ۶۰ درصد، و محبوبیت شهید سلیمانی، رفت روی ۹۰ درصد. مردم ما، قهرمان بودن در منطقه را می‌‌پسندند. ما هم نوکر مردم و هم نوکر آنچه می‌‌پسندند، هستیم».

روزنامه وطن امروز

انفجار سد کاخوفکا چه پیامدی برای جنگ بین مسکو و کی‌یف دارد؟
اوکراین؛ صحنه نبردهای آخرالزمانی
فرزانه دانایی
 بعد از وقوع انفجار در سد کاخوفکای اوکراین، به نظر می‌رسد جنگ در این کشور به سطح جدیدی از تهاجمات رسیده است. با وجود اینکه هنوز هیچ‌کدام از طرفین جنگ در اوکراین، مسؤولیت حمله به این سد مهم در جنوب اوکراین را برعهده نگرفته‌اند اما به نظر می‌رسد هر دو طرف به‌شدت از این حمله و از بین رفتن زیرساخت‌های منطقه جنوب اوکراین ضرر می‌بینند. 
سد کاخوفکا در جنوب اوکراین در سرزمین‌هایی واقع شده ‌است که هم‌اینک در کنترل ارتش روسیه قرار دارند. سرازیر شدن آب پشت سد به منطقه خرسون موجب آواره شدن مردم در مناطق پایین دست رودخانه دانیپرو شده ‌است. بنا به گفته دولت اوکراین به حدود 42 هزار نفر از مردم در روستاهای پایین سد هشدار داده شده ‌است که خانه‌های خود را ترک کنند و تا روز گذشته، ایجاد شکاف در سد و سرازیر شدن آب، منجر به مفقود شدن حداقل 7 نفر در منطقه شده ‌است. آنطور که منابع روس اعلام کرده‌اند، انتظار می‌رود سیل ناشی از ایجاد شکاف در سد، طی چند روز آینده اوج گرفته و منجر به ویرانی عظیمی در منطقه شود. 
نگرانی‌ها درباره مردم حاضر در منطقه تنها به روستاهای پایین دست سد خلاصه نمی‌شود زیرا در بالادست این سد نیز در فاصله ۲ ساعته به‌سمت شمال، نیروگاه هسته‌ای زاپروژیا قرار دارد که از آب انباشته شده در منطقه برای خنک کردن رآکتورهای خود استفاده می‌کرد و انتظار می‌رود با پایین رفتن سطح آب، مشکلات بسیار بزرگ‌تری برای این نیروگاه به وجود بیاید. 
میزان خسارات وارده و نتایج احتمالی این حمله به سد کاخوفکا و البته وجهه غیرانسانی این کار که زیرساخت‌های غیرنظامی را هدف قرار داده است، باعث شده ۲ طرف درگیر در جنگ، یکدیگر را به انجام این حمله متهم کنند. در شرایط حاضر نیز تشخیص اینکه کدام طرف جنگ در حال دروغگویی است بسیار سخت است زیرا هر ۲ طرف از این اتفاق ضرر می‌بینند. با این حال بررسی نشانه‌ها و اقدامات قبلی می‌تواند تا حدودی انگیزه دولت متخاصم در این باره را روشن کند. 
یکی از نکات مهم در بررسی حمله به سد کاخوفکا این است که این سد در منطقه‌ای قرار دارد که اینک در دست نیروهای روس است و تنها در شرایطی روسیه انگیزه‌ای برای هدف قرار دادن سد و از بین بردن روستاهای نزدیک به آن خواهد داشت که بداند بزودی این منطقه را به اوکراین واگذار خواهد کرد که البته شواهدی از این مساله اصلا وجود ندارد. در عین حال چالش‌های ۲ طرف و درگیری‌های‌شان بر سر نیروگاه اتمی زاپروژیا و متهم کردن یکدیگر به اینکه هرکدام از طرفین قصد دارند این نیروگاه را مورد هدف قرار داده و کل منطقه را به آتش بکشند، یکی دیگر از نشانه‌هایی است که می‌گوید دولت اوکراین نفع تبلیغاتی در انفجار سد دارد. در زمان تسخیر نیروگاه اتمی نیز بارها هر دو طرف یکدیگر را متهم می‌کردند قصد دارند نیروگاه را مورد هدف قرار دهند اما نگرانی‌های بین‌المللی بعد از مدتی با کنترل کامل روسیه بر اوضاع و وارد شدن نیروهای آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای به منطقه تا حد زیادی بر طرف شد. اگر روسیه قصد داشت زیرساخت‌ها یا نیروگاه‌های اوکراین را هدف قرار دهد، این کار را نه در منطقه‌ای که خود حضور و تسلط دارد، بلکه در منطقه‌ای انجام می‌داد که هنوز در دست دولت اوکراین است تا نشان دهد دولت زلنسکی در شرایط ضعف قرار دارد. 
یکی دیگر از مسائلی که تردیدها راجع به‌ دست داشتن روسیه در این انفجار را بیشتر می‌کند، همزمانی این اقدام با افزایش تهاجمات نظامی اوکراین به مناطق تحت کنترل روسیه است. اوکراین چند روزی است که اعلام کرده است تهاجماتش علیه نیروهای روس را با قدرت بیشتری ادامه می‌دهد و از آن با عنوان عملیات پاتک یاد می‌کند. البته همان طور که از قبل نیز پیش‌بینی می‌شد، حملات تلافی‌جویانه اوکراین به اهداف روسیه بیشتر از اینکه نظامی باشد، تبلیغاتی است. زمانی که پهپاد اوکراینی به کاخ کرملین حمله کرده بود نیز رسانه‌ها بیان می‌کردند این اقدام همزمان با اینکه کی‌یف در حال طراحی برنامه‌ای برای انجام حرکات تلافی‌جویانه علیه مسکو است، بسیار مشکوک است و نشان ‌می‌دهد اوکراین نه در صحنه نظامی، بلکه تلاش دارد در صحنه تبلیغات جنگی، دست به پاتک بزند. با وجود اینکه دولت اوکراین انجام این کار را تکذیب کرده و آن را اقدامی تبلیغاتی از جانب روسیه می‌دانست اما در نهایت منابع اطلاعاتی ایالات متحده نیز مسؤولیت این کار را متوجه اوکراین دانستند. حالا هم درست زمانی که حملات تهاجمی اوکراین به اهداف روسیه شروع شده و بلافاصله با دفاع نیروهای روس و در بخش‌های مهم اوکراین با شکست مواجه شده، نشانه رفتن سد به ‌عنوان یک زیرساخت غیرنظامی نشان‌می‌دهد این کار، از طرف هر کدام از طرفین درگیر در جنگ نیز انجام شده باشد، صرفا به ‌عنوان اقدامی تبلیغاتی برای ترساندن طرف مقابل انجام شده‌ است. اقداماتی از این دست به نظر می‌رسد همچنان در روزهای آتی نیز ادامه داشته‌ باشد. بعد از ماجرای سد، حالا فعالان محیط‌زیست از اقدام جنگی دیگری در سرزمین‌های تحت تصرف روسیه در اوکراین نگرانند و آن خرابکاری در خط لوله انتقال آمونیاک در منطقه خارکیف است؛ خط لوله‌ای که روز گذشته منفجر شد و می‌تواند به‌سرعت باعث ایجاد بحران‌های زیست‌محیطی در منطقه شود. در این اتفاق نیز روس‌ها، «خرابکاران اوکراینی» را مقصر می‌دانند و اوکراین همچنان در این باره سکوت کرده است. 
خبر جدید دیگری که همزمانی عجیبی با حوادث اخیر در اوکراین دارد، اعتراف یک روزنامه آمریکایی درباره اطلاع داشتن دولت بایدن از برنامه اوکراین برای منفجر کردن خط لوله نورد استریم بوده است؛ اتفاقی که البته پیش از این با اسناد افشا‌شده توسط یک روزنامه‌نگار آمریکایی اعلام شده بود که توسط نیروهای آمریکایی انجام شده است و حالا روزنامه واشنگتن پست برای کاستن از میزان ابعاد ورود و حضور ایالات متحده به جنگ اوکراین، اعلام می‌کند این کار «با اطلاع مقامات آمریکایی» بوده و توسط ایالات متحده انجام نشده است. در حالی که این گزارش کی‌یف را در این اقدام خرابکارانه دخیل می‌داند اما این تئوری را که توسط «سیمور هرش» روزنامه‌نگار سرشناس آمریکایی ارائه شده بود، مبنی بر اینکه ایالات متحده این خط لوله‌ها را نابود کرده، رد نمی‌کند. سیمور هرش ماه فوریه ادعا کرد دولت جو بایدن، رئیس‌جمهوری آمریکا به سیا دستور داد با کمک نیروی دریایی نروژ این خط لوله‌ها را منفجر کند.
تمام این اخبار و تبعات ناشی از وارد شدن جنگ به سطح تازه درگیری‌ها نشان ‌می‌دهد اوکراین و روسیه برای وارد شدن به جنگی آخرالزمانی با هدف از بین بردن تمام زیرساخت‌های حیاتی نظامی و غیرنظامی این کشور آماده می‌شوند. شاید هر ۲ طرف بر این عقیده‌اند که اگر قرار باشد زمینی را از دست بدهند، بهتر است این زمین، زمین سوخته باشد اما در نهایت این کار به ویرانی حداکثری اوکراین و عقب بردن این کشور در طول تاریخ ختم خواهد شد.
 
روزنامه رسالت
دروغ همیشگی آمریکایی‌ها
حنیف غفاری
 «جان کربی» هماهنگ‌کننده ارتباطات راهبردی در شورای امنیت ملی کاخ سفید در یک نشست خبری مدعی شده است  که ایرانی‌ها درباره  ( احیای) برجام با حسن نیت مذاکره نکردند.وی در ادامه مدعی شده است :

«ببینید، برجام در حال حاضر در دستور کار (دولت آمریکا) نیست، ما روی آن متمرکز نیستیم. (البته) حالا هیچ‌چیزی درباره این واقعیت که ما خواهان اطمینان یافتن از عدم دستیابی ایران به توانمندی سلاح‌های اتمی هستیم، تغییر نکرده است.»
کلی‌گویی این مقام آمریکایی و دیگر مقامات کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا طی ماه‌های اخیر مسبوق به سابقه بوده است. این سخنان، متشکل از دو جزء است :یکی ادعای عدم پیگیری مذاکرات احیای توافق هسته‌ای از سوی آمریکا و دیگری، مقصرجلوه دادن جمهوری اسلامی ایران در پروسه مذاکرات گذشته!
اکنون جان کربی بار دیگر به همین فرمول رفتاری و گفتاری نخ‌نما استناد کرده است. در خصوص مواضع اخیر کربی، نکاتی وجود دارد که نمی‌توان به‌سادگی از کنار آن‌ها گذشت:
نخست اینکه نه‌تنها مقامات آمریکایی طی هفته‌های اخیر مذاکرات احیای برجام را در قالب دیپلماسی پنهان و از طریق واسطه گران منطقه‌ای ( عمان و قطر) و حتی اروپایی را در دستور کار قرار داده‌اند، بلکه پیشنهاداتی را در راستای توافق موقت یا جایگزینی برجام با توافقی دیگر را از طریق این واسطه گران ، خطاب به دستگاه دیپلماسی ما مطرح کرده‌اند که با پاسخ حقوقی و قاطعانه کشورمان مواجه شده‌اند.
 بر این اساس، جمهوری اسلامی ایران معتقد است تا زمانی که امکان احیای توافق هسته‌ای از طریق ارائه ضمانت‌های اعتباری از سوی وزارت خزانه‌داری آمریکا ( به شرکت‌های سرمایه‌گذار خارجی در ایران ) وجود دارد، اساسا طرح گزینه‌های دیگر ازجمله «توافقی جدا از برجام»دستاوردی منطقی، حقوقی و اقتصادی برای کشورمان ندارد. 
فراتر از آن، بخش مهمی از رایزنی‌های ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در خصوص اماکن و پرونده‌های ادعایی ، در مسیر احیای توافق هسته‌ای مورد تعریف و ارزیابی قرارگرفته است.
بر همین اساس، جمهوری اسلامی ایران«مختومه شدن»پرونده‌های ادعایی را پیش‌شرطی اساسی جهت احیای توافق هسته‌ای می‌داند. پرونده‌هایی که مفتوح ماندن آن‌ها اساسا برای کشورمان قابل توجیه نیست.
نکته دوم،مربوط به بازی مقامات آمریکایی با کلمات می‌باشد! بایدن و همراهانش از به‌کارگیری کلمه «برجام» یا « مذاکرات احیای برجام» در ادبیات گفتاری خود اجتناب کرده و آن را با کلماتی مانند «مذاکرات هسته‌ای » جایگزین می‌سازند. این در حالی است که مذاکرات هسته‌ای از دید جمهوری اسلامی ایران، مذاکراتی است که معطوف به احیای توافق هسته‌ای باشد نه جایگزینی آن با توافقی دیگر! یکی از مهم‌ترین مواردی که در جلسه استماع اخیر کنگره آمریکا و مقامات وزارت خارجه این کشور مطرح‌شده، اتفاقا مربوط به همین مسئله می‌باشد.در این میان، مقامات آمریکایی کماکان در میان تناقضات و پارادوکس ها حرکت می‌کنند. ادعای جان کربی در حالی صورت می‌گیرد که سران   گروه ۷ در نشست هیروشیما، برجام را مفیدترین راه‌حل دیپلماتیک برای موضوع هسته‌ای ایران توصیف کردند.این بیانیه، در تعارض با مواضع قبلی مقامات آمریکایی و اروپایی در خصوص گذار از احیای توافق هسته‌ای و توقف کامل این روند بوده است! به عبارت بهتر، بیانیه اخیر گروه ۷ را می‌توان نقطه آشکارساز بازگشت علنی غرب به راهکار احیای توافق هسته‌ای تلقی کرد. بااین‌حال، باید مراقب تاکتیک‌های مشترک آمریکا-اروپا در پیشبرد این روند بود.
نکته سوم، به پایان تاریخ‌مصرف بازی دوگانه برجامی آمریکا در دو حوزه دیپلماسی پنهان و آشکار بازمی‌گردد. هراندازه زمان سپری می‌شود، مقامات کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا در پیشبرد این بازی دوگانه بیش‌ازپیش دچار خطا و سردرگمی رفتاری و محاسباتی می‌شوند.نتیجه این دوگانه سازی عامدانه ، چیزی جز رسوایی برای مقامات آمریکایی نیست. بنابراین، بهترین راه برای مقامات آمریکایی، پایان دادن به این بازی تاکتیکی و تن دادن به واقعیاتی ازجمله نظارت دقیق افکار عمومی دنیا بر روی مواضع ضدونقیض آن‌هاست! به نظر می‌رسد مقامات آمریکایی خود را در عرصه دیپلماسی عمومی و هدایت افکار عمومی دنیا، بیش ازآنچه هستند قدرتمند تصور کرده‌اند! این تصور، در آینده‌ای نزدیک می‌تواند هزینه‌های زیادی برای واشنگتن در نظام بین‌الملل و در همان عرصه دیپلماسی عمومی ایجاد کند.
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات