پرواضح است که نتانیاهو و کابینه جنگی او با بها دادن به پیروزیهای تاکتیکی اجازه دادند تا آنها را از یک پیروزی فراگیر و استراتژیک منحرف کند و به این ترتیب عملا در یک تله کلاسیک گرفتارشدهاند. اسرائیل به مدت پنج ماه، در پی کسب پیروزیهای تاکتیکی در صحنه جنگ با مقاومت در غزه برای بازیابی تصویر خود بود؛ تصویری متوهمانه از یک قدرت مطلق نظامی شکست ناپذیر که به واسطه طوفان الاقصی در ۷ اکتبر مخدوش شده است؛ این انحراف بیثمر از اهداف نخستین جنگ اما به این معنی است که تلآویو اکنون با «شکست استراتژیک» در غزه مواجه است.
پایگاه خبری تحلیلی کریدل (The Cradle) که به مسائل منطقه غرب آسیا میپردازد، در گزارشی به تحولات غزه پرداخته و نوشت: لوید آستین، وزیر دفاع ایالات متحده، ماه دسامبر در جریان سخنرانی خود در مجمع دفاع ملی ریگان در کالیفرنیا خطاب به اسرائیل با اشاره به این نکته مهم که در نبردهایی مانند آنچه در غزه رخ میدهد، مرکز ثقل نبرد جمعیت غیرنظامی است هشدار داد که اگر غیرنظامیان را هدف قرار دهید، پیروزی تاکتیکی را به شکست استراتژیک تبدیل می کنید.
آستین با استناد به درسهایی که به سختی از جنگهای ایالات متحده در عراق و افغانستان به دست آمده است، تأکید کرد که پیروزی در نبردهای زمینی تضمین کننده یک پیروزی استراتژیک نیست و اگر اسرائیل از نگاه کردن به تصویر بزرگتر خودداری کند حتی ممکن است منجر به یک شکست استراتژیک شود.
یک اشتباه بزرگ
این رسانه آورده است: کابینه بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، دو هدف اصلی را برای جنگ علیه غزه مشخص کرده بود: برچیدن زیرساختهای نظامی حماس و تضمین آزادی زندانیان بازداشت شده از ۷ اکتبر. نتانیاهو بعداً این اهداف را گسترش داد و یک هدف مهم سوم را تحت عنوان اطمینان از ناتوانی غزه در تهدید امنیت اشغالگران در آینده را به اهداف قبلی اضافه کرد. در نتیجه، موفقیت حمله نظامی وحشیانه اسرائیل به غزه در گرو دستیابی به این اهداف محوری قرار گرفت.
علیرغم نکات مشترک بین اهداف ذکر شده، تفاوتهایی بین رویکردهای آمریکایی و اسرائیلی پدیدار شده است. در حالی که هر دو رویکرد طرفدار خنثی کردن حماس هستند، دولت بایدن از یک استراتژی سیاسی تر حمایت میکند، ولی نتانیاهو به دنبال رویکردی کاملاً نظامی محور است.
آنچه مسلم است تقریبا همه میتوانند تاکتیکهایی را که برای شکست دادن دشمن در جنگ استفاده می شود ببینند، اما چیزی که هرکسی نمیتواند ببیند استراتژی است که به واسطه آن پیروزی بزرگ حاصل میشود. تاریخ تجارب بسیاری از خطرات اولویت دادن به تاکتیکها بر استراتژی ارائه میدهد. به عنوان نمونه، در جنگ ویتنام، ایالات متحده به پیروزی های تاکتیکی متعددی دست یافت اما از نظر استراتژیک شکست خورد.
طولانی ترین جنگ ایالات متحده، در افغانستان علیه طالبان، با عقب نشینی تحقیرآمیز دیگری به پایان رسید، اما طالبان به قدرت سیاسی بی سابقه در سراسر کشور بازگشتند. ایلان پاپ، مورخ اسرائیلی و منتقد صهیونیسم، معتقد است که شکست جنگ نسلکشی غزه در نهایت منجر به سقوط رژیم صهیونیستی میشود و این جنگ خطرناکترین فصل در تاریخ پروژه رژیمی است که برای حفظ موجودیت خودش میجنگد. در آن سو قطعا این جنگ برای مردم فلسطین به عنوان لحظهای ماندگار در تاریخ کشور فلسطین ثبت شد که از آن به عنوان آغازی بر پایان پروژه صهیونیستی یاد میشود.
اسرائیل چه دستاوردهایی داشته؟
کریدل تشریح کرد: امروز، پس از ۵ ماه عملیات نظامی اسرائیل در غزه که منجر به کشته شدن بیش از ۳۰ هزار نفر، زخمی شدن چند هزار غیرنظامی از جمله زنان و کودکان و ویرانی زیرساختهای حیاتی غزه شد، آشکار شده است که تمرکز نتانیاهو بر پیروزیهای تاکتیکی منجر به قطع ارتباط با فضای وسیعتر شده است.
شاید اهداف جنگ در نوار غزه، در سطح تاکتیکی قابل توجه به نظر برسد، اما به طور مؤثری نه تنها هدف استراتژیک تل آویو یعنی از بین بردن حماس، که هدف اعلامی شماره یک جنگ بود محقق نکرده است که برعکس، گزارشها حاکی از آن است که ۸۰ درصد از زیرساختهای کلیدی نظامی مقاومت فلسطین دست نخورده باقی مانده است و این امر نتانیاهو را با یک بحران روبرو کرده است.
درواقع دستیابی به دستاوردهای تاکتیکی هزینه گزافی را برای دولت نتانیاهو به همراه داشته و دستیابی به اهداف استراتژیک او را با خطر مواجه ساخته است. چنانکه حمله رژیم اشغالگر به غزه منجر به کشتار گسترده غیرنظامیان فلسطینی که عمدتاً زنان و کودکان بودند شده و در کنار محکومیت گسترده جهانی برای این رژیم، هزاران افسر و سرباز کشته و زخمی روی دست آنها باقی گذاشته است. این کشتار وحشیانه وجهه اسرائیل را برای همیشه خدشهدار کرده و روایتهای متوهمانهای همچون «دموکراتیک بودن» و «قربانی بودن» این رژیم را تضعیف کرده و تلآویو را به عنوان عامل اصلی تروریسم دولتی در جهان معرفی کرده است.
پرواضح است که نتانیاهو و کابینه جنگی او با بها دادن به پیروزیهای تاکتیکی اجازه دادند تا آنها را از یک پیروزی فراگیر و استراتژیک منحرف کند و به این ترتیب عملا در یک تله کلاسیک گرفتارشدهاند.
مقاومت و درک صحیح از استراتژی
در طرف دیگر جنگ، حماس به هدف استراتژیک خود یعنی مقاومت در برابر اشغالگری و خنثی کردن اهداف نظامی اسرائیل ادامه میدهد. تمایل مقومت برای شرکت در مذاکرات بر اساس شرایط خود نیز نشان دهنده پایداری و قدرت مستمر آن است. علاوه بر این، حمایت جناحهای متحد در محور مقاومت منطقه، از جمله حملات تدریجی حزبالله لبنان به شمال فلسطین اشغالی، محاصره مداوم دریایی دریای سرخ که توسط نیروهای انصارالله یمن و حملات پهپادی مقاومت اسلامی عراق علیه اهداف آمریکا و اسرائیل فشار بر واشنگتن و تلآویو را تشدید کرده است.
در شرایطی که تلآویو در تلاش است تا اهداف خود را با روشهای خود همسو سازد، واشنگتن برای جلوگیری از شکست استراتژیک متحد خود چارهای جز مداخله نمیبیند. پیشنهاد آمریکا برای قطعنامهای مبتنی بر استراتژی سیاسی بلندمدت با هدف ادغام بیشتر اسرائیل در منطقه از طریق توافقهای عادیسازی و در عین حال به حاشیه راندن مقاومت فلسطین از طریق کانالهای دیپلماتیک و قدرت نرم تاکید دارد. این در حالی است که تاریخ به ما می آموزد که دستاوردهای تاکتیکی، بدون همسویی با اهداف استراتژیک، برای موفقیت بلندمدت کافی نیستند. سوال مهمی که پیش می آید این است که آیا مداخله ایالات متحده واقعاً در حفظ اهداف استراتژیک اسرائیل موفق خواهد بود؟