مردمی سازی به جای شبه دولتی سازی
مهدی حسن زاده رژیم نامشروع صهیونیستی موجودیتی است که بر اساس تلاقی اهداف کاملاً سلطهجویانه دولتهای مستکبر غربی و برنامه سلطه جهانی صهیونیسم بینالملل در منطقه غرب آسیا به وجود آمد. بررسی تاریخچه این رژیم که بر دریایی از خون تأسیس شده و تداوم یافته است نشان میدهد که در پس آن، برنامه سلطه بر کل ملتهای غرب آسیا چیده شده و هیچ کشور و هیچ ملت و هیچ شخصی نمیتواند خود را از تأثیرات آن دور بداند. امروز اگر به منطقه غرب آسیا نگاه کنیم هر مشکل و مصیبت عمدهای که در این منطقه وجود دارد به طور مستقیم عاملیت رژیم صهیونیستی در آن مشخص است؛ از تشکیل گروههای نیابتی سلفی، تکفیری که با مدیریت امریکا و نقشآفرینی این رژیم محقق شد - و کمترین دلیل صدق این ادعا هم علاوه بر اعترافات مقامات امریکایی، عدم شلیک حتی یک گلوله تاکنون به سوی صهیونیستها به دست این جریانات و در عوض تقابل دائمی و همیشگی آنان با محور مقاومت است- تا قتل عام و جنایات روزانه علیه ملت فلسطین و سایر کشورهای منطقه.
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در استراتژیکترین و مهمترین نقطه از جهان زندگی میکنیم؛ در غرب آسیا که مهد ادیان الهی است و صحنه اصلی درگیری خیر و شر. در جایی که استراتژیستها آن را نقطه کانونی جهان میدانند و متفق هستند که هرکس بر این منطقه تسلط داشته باشد میتواند جهان را مدیریت کند. در سرزمین وسیعی که عمده نفت جهان به عنوان مهمترین محصول استراتژیک جهان را در خود جای داده است. در منطقهای از جهان که نقطه اتصال مناطق و قارههای مختلف و محل گذر دالانها و گذرگاههای راهبردی جهان است و در این منطقه است که تمدن بشری شکل گرفته و تمدن تاریخی و باشکوه ایرانی- اسلامی نضج گرفته و بالنده شده است و این راز تقابل صهیونیستها با ایران و ایرانیان است. امروز ایران اسلامی بعد از چند قرن، در مسیر تمدنسازی قرار گرفته و به دنبال شکل دادن به تمدن نوین اسلامی است. همین مسئله برای دشمنی غرب و صهیونیستها با ایران و کشورهای منطقه به خصوص کشورهایی که خود را در این چارچوب میبینند کافی است. غرب به عنوان یک ماهیت فکری و مادی توانسته طی دو سه قرن اخیر بسیاری از تمدنها را به شکست وادار کرده و هژمونی خود را توسعه دهد ولی در برابر تمدن اسلامی که نماینده اصلی آن ایران است، به خصوص بعد از انقلاب اسلامی دچار چالش جدی شده است.
اگر از موضع تمدنی به جهان اسلام نگاه شود به طور کلی دو تفکر و دو نوع نگاه قابل تشخیص است. نگاه عقلانی تمدنساز که نماینده اصلی و سرچشمه آن ایران است که با توجه به تاریخچه حکمی و فلسفی و تمدنی خود و با تکیه بر حکمت شیعی به دنبال تمدنسازی و مقابله با سلطهجویی و برتریطلبی تمدن غرب است و یک نگاه، اسلام متصلب ضدعقل واپسگرا که اتفاقاً با سلطه غرب همراه شده و در تقابل و دشمنی با نگاه اول قرار دارد. پس روشن است که ماجرای فلسطین و رژیم نامشروع صهیونیستی، صرفاً یک منازعه محلی بین دو گروه از اهالی آن محل نیست. بلکه داستان تقابل تمدنی و سلطهجویی کسانی است که با هدف ایجاد یک پایگاه دائمی در منطقه و توسعه سلطه خود یک پادگان نظامی مجهز متشکل از افرادی از سراسر جهان شکل دادهاند. از این منظر صهیونیستها نه تنها با اسلام به لحاظ اعتقادی و مذهب دشمنی داشته و آن را مانع توسعهطلبی خود میدانند و به نیابت از غربیها در چارچوب جنگ تمدنها باید اسلام را شکست داده و تحت انقیاد درآورند، بلکه خود را مهمترین دشمن تمدن ایرانی و ایرانیت دانسته و ایران را بزرگترین مانع در برابر اهداف شوم خود میبینند. امروز رژیم صهیونیستی در وضعیتی به سر میبرد که هر روز توسط گروههای مقاومت مختلف مورد حمله قرار میگیرد. تجارت و اقتصادش ضربه شدیدی خورده و وضعیت اجتماعی داخلیاش کاملاً متزلزل است و علاوه بر تشدید روند مهاجرت معکوس، ایده کشور صهیونیستی دچار چالش اساسی شده و برای اولین بار انگاره فروپاشی و ازاله موجودیت این رژیم در اذهان صهیونیستها شکل گرفته است.
امروز وضعیت به قدری برای صهیونیستها بغرنج است که چهارمین ارتش مدعی دنیا نتوانسته از پس یک گروه کوچک مقاومت در غزه برآید و در تقابل با حزبالله وضعیت به گونهای شده که هزاران نفر از ساکنان صهیونیست مناطق شمالی دیگر حاضر به برگشت به این مناطق نیستند. در سطح جهانی نیز با کشتار هزاران زن و کودک بیگناه در غزه و جنایات ضدبشری که حتی در مجامع بینالمللی همچون دادگاه لاهه نیز باعث محکومیت این رژیم شد، افکار عمومی جهان به شدت نسبت به ماهیت پلید، ضدبشری و شیطانی این رژیم آگاه شده واین رژیم بدترین وضعیت را از نظر تلقی و نگاه جهانیان دارد. بالا رفتن تقابل و اقدامات ددمنشانه رژیم صهیونیستی علیه ایران در چند ماه گذشته و به خصوص اقدام تروریستی و جنایتآمیز در حمله به کنسولگری ایران در دمشق بعد از ناکامی در رسیدن به اهداف خود در حمله به نوار غزه، برای جبران شکست ترمیمناپذیر در عملیات طوفانالاقصی بوده و نشاندهنده ناتوانی، به استیصال رسیدن و درکی عمیق و جدی از تهدید موجودیتی معتبر توسط این رژیم است که تلاش میکند با تغییر زمین بازی و درگیر کردن حامیان غربیاش با ایران، شاید راهی برای نجات خود از این مخمصه پیدا کند. اقدامی که البته مشروعیت جهانی برای وارد کردن ضربات نهایی بر پیکره این رژیم نامشروع را فراهم نموده و در نهایت به پایان آن سرعت خواهد داد. امام خمینی (ره) درکی الهی از ماهیت منحوس رژیم صهیونیستی داشت که از همان ابتدای نهضت، همواره ضدیت با این رژیم را سرلوحه خود قرار داد و با اعلام روز قدس، حرکت دائمی ملتهای منطقه و جهان برای نابودی این موجودیت منحوس را پیریزی کرد. روز قدس روز مقابله با کودککشی، جنایت و شرمطلق است. روز مقابله با رژیمی جعلی است که علاوه بر دشمنی با اسلام، خود را بزرگترین دشمن ایران و تمدن ایرانی میداند. رژیمی که اگر به پایان نرسد هیچ ابایی از انجام این جنایات علیه دیگر کشورها و دیگر ملتها ندارد. از این روست که شرکت در راهپیمایی روز قدس، کمترین اقدام اخلاقی و عقلانی هر انسان با هر نگرش برای نابودی شر مطلقی است که در جنگ با اسلام، انسان و ایران قرار دارد
رژیم نامشروع صهیونیستی موجودیتی است که بر اساس تلاقی اهداف کاملاً سلطهجویانه دولتهای مستکبر غربی و برنامه سلطه جهانی صهیونیسم بینالملل در منطقه غرب آسیا به وجود آمد. بررسی تاریخچه این رژیم که بر دریایی از خون تأسیس شده و تداوم یافته است نشان میدهد که در پس آن، برنامه سلطه بر کل ملتهای غرب آسیا چیده شده و هیچ کشور و هیچ ملت و هیچ شخصی نمیتواند خود را از تأثیرات آن دور بداند. امروز اگر به منطقه غرب آسیا نگاه کنیم هر مشکل و مصیبت عمدهای که در این منطقه وجود دارد به طور مستقیم عاملیت رژیم صهیونیستی در آن مشخص است؛ از تشکیل گروههای نیابتی سلفی، تکفیری که با مدیریت امریکا و نقشآفرینی این رژیم محقق شد - و کمترین دلیل صدق این ادعا هم علاوه بر اعترافات مقامات امریکایی، عدم شلیک حتی یک گلوله تاکنون به سوی صهیونیستها به دست این جریانات و در عوض تقابل دائمی و همیشگی آنان با محور مقاومت است- تا قتل عام و جنایات روزانه علیه ملت فلسطین و سایر کشورهای منطقه.
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در استراتژیکترین و مهمترین نقطه از جهان زندگی میکنیم؛ در غرب آسیا که مهد ادیان الهی است و صحنه اصلی درگیری خیر و شر. در جایی که استراتژیستها آن را نقطه کانونی جهان میدانند و متفق هستند که هرکس بر این منطقه تسلط داشته باشد میتواند جهان را مدیریت کند. در سرزمین وسیعی که عمده نفت جهان به عنوان مهمترین محصول استراتژیک جهان را در خود جای داده است. در منطقهای از جهان که نقطه اتصال مناطق و قارههای مختلف و محل گذر دالانها و گذرگاههای راهبردی جهان است و در این منطقه است که تمدن بشری شکل گرفته و تمدن تاریخی و باشکوه ایرانی- اسلامی نضج گرفته و بالنده شده است و این راز تقابل صهیونیستها با ایران و ایرانیان است. امروز ایران اسلامی بعد از چند قرن، در مسیر تمدنسازی قرار گرفته و به دنبال شکل دادن به تمدن نوین اسلامی است. همین مسئله برای دشمنی غرب و صهیونیستها با ایران و کشورهای منطقه به خصوص کشورهایی که خود را در این چارچوب میبینند کافی است. غرب به عنوان یک ماهیت فکری و مادی توانسته طی دو سه قرن اخیر بسیاری از تمدنها را به شکست وادار کرده و هژمونی خود را توسعه دهد ولی در برابر تمدن اسلامی که نماینده اصلی آن ایران است، به خصوص بعد از انقلاب اسلامی دچار چالش جدی شده است.
اگر از موضع تمدنی به جهان اسلام نگاه شود به طور کلی دو تفکر و دو نوع نگاه قابل تشخیص است. نگاه عقلانی تمدنساز که نماینده اصلی و سرچشمه آن ایران است که با توجه به تاریخچه حکمی و فلسفی و تمدنی خود و با تکیه بر حکمت شیعی به دنبال تمدنسازی و مقابله با سلطهجویی و برتریطلبی تمدن غرب است و یک نگاه، اسلام متصلب ضدعقل واپسگرا که اتفاقاً با سلطه غرب همراه شده و در تقابل و دشمنی با نگاه اول قرار دارد. پس روشن است که ماجرای فلسطین و رژیم نامشروع صهیونیستی، صرفاً یک منازعه محلی بین دو گروه از اهالی آن محل نیست. بلکه داستان تقابل تمدنی و سلطهجویی کسانی است که با هدف ایجاد یک پایگاه دائمی در منطقه و توسعه سلطه خود یک پادگان نظامی مجهز متشکل از افرادی از سراسر جهان شکل دادهاند. از این منظر صهیونیستها نه تنها با اسلام به لحاظ اعتقادی و مذهب دشمنی داشته و آن را مانع توسعهطلبی خود میدانند و به نیابت از غربیها در چارچوب جنگ تمدنها باید اسلام را شکست داده و تحت انقیاد درآورند، بلکه خود را مهمترین دشمن تمدن ایرانی و ایرانیت دانسته و ایران را بزرگترین مانع در برابر اهداف شوم خود میبینند. امروز رژیم صهیونیستی در وضعیتی به سر میبرد که هر روز توسط گروههای مقاومت مختلف مورد حمله قرار میگیرد. تجارت و اقتصادش ضربه شدیدی خورده و وضعیت اجتماعی داخلیاش کاملاً متزلزل است و علاوه بر تشدید روند مهاجرت معکوس، ایده کشور صهیونیستی دچار چالش اساسی شده و برای اولین بار انگاره فروپاشی و ازاله موجودیت این رژیم در اذهان صهیونیستها شکل گرفته است.
امروز وضعیت به قدری برای صهیونیستها بغرنج است که چهارمین ارتش مدعی دنیا نتوانسته از پس یک گروه کوچک مقاومت در غزه برآید و در تقابل با حزبالله وضعیت به گونهای شده که هزاران نفر از ساکنان صهیونیست مناطق شمالی دیگر حاضر به برگشت به این مناطق نیستند. در سطح جهانی نیز با کشتار هزاران زن و کودک بیگناه در غزه و جنایات ضدبشری که حتی در مجامع بینالمللی همچون دادگاه لاهه نیز باعث محکومیت این رژیم شد، افکار عمومی جهان به شدت نسبت به ماهیت پلید، ضدبشری و شیطانی این رژیم آگاه شده واین رژیم بدترین وضعیت را از نظر تلقی و نگاه جهانیان دارد. بالا رفتن تقابل و اقدامات ددمنشانه رژیم صهیونیستی علیه ایران در چند ماه گذشته و به خصوص اقدام تروریستی و جنایتآمیز در حمله به کنسولگری ایران در دمشق بعد از ناکامی در رسیدن به اهداف خود در حمله به نوار غزه، برای جبران شکست ترمیمناپذیر در عملیات طوفانالاقصی بوده و نشاندهنده ناتوانی، به استیصال رسیدن و درکی عمیق و جدی از تهدید موجودیتی معتبر توسط این رژیم است که تلاش میکند با تغییر زمین بازی و درگیر کردن حامیان غربیاش با ایران، شاید راهی برای نجات خود از این مخمصه پیدا کند. اقدامی که البته مشروعیت جهانی برای وارد کردن ضربات نهایی بر پیکره این رژیم نامشروع را فراهم نموده و در نهایت به پایان آن سرعت خواهد داد. امام خمینی (ره) درکی الهی از ماهیت منحوس رژیم صهیونیستی داشت که از همان ابتدای نهضت، همواره ضدیت با این رژیم را سرلوحه خود قرار داد و با اعلام روز قدس، حرکت دائمی ملتهای منطقه و جهان برای نابودی این موجودیت منحوس را پیریزی کرد. روز قدس روز مقابله با کودککشی، جنایت و شرمطلق است. روز مقابله با رژیمی جعلی است که علاوه بر دشمنی با اسلام، خود را بزرگترین دشمن ایران و تمدن ایرانی میداند. رژیمی که اگر به پایان نرسد هیچ ابایی از انجام این جنایات علیه دیگر کشورها و دیگر ملتها ندارد. از این روست که شرکت در راهپیمایی روز قدس، کمترین اقدام اخلاقی و عقلانی هر انسان با هر نگرش برای نابودی شر مطلقی است که در جنگ با اسلام، انسان و ایران قرار دارد.
اطمینان ملت ایران از مجازات رژیم صهیونیستی
سیدرضا صدرالحسینی
این روزها برای بررسی مسائل منطقه باید به چند نکته توجه کرد؛ رژیم صهیونیستی در آستانه ششمین ماه از شکستهای مستمر و ترمیمناپذیر خود قرار دارد و در این زمان دست به اقداماتی زده که خلاف همه کنوانسیونها و تعهدات بینالمللی است.
از جمله کنوانسیون وین که به امضای بیشتر کشورها رسیده و در این کنوانسیون مطرح شده که سفارتخانهها و همه ساختمانهایی که پرچم کشوری در آن قرار دارد، خاک آن کشور محسوب میشود و از مصونیت سیاسی و نظامی برخوردار است. در این بین بررسی هدف رژیم صهیونیستی از انجام حمله ناجوانمردانه و وحشیانه به بخش کنسولی سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق نیز مهم است. در این خصوص لازم به یادآوری است که رژیم صهیونیستی در کنار شکستهای مستمری که طی ماههای اخیر داشته، در حوزه مسائل اقتصادی نیز با مشکلات بسیاری روبهرو شده است. افزون بر این با اقداماتی که مقاومت عراق انجام داده، مناطق مهمی از بنادر رژیم صهیونیستی مانند بندر اشغالشده ایلات نیز به تعطیلی کشیده شده است. به این ترتیب تعطیلی یکی از مهمترین بنادر رژیم در کنار تعطیلی کارخانجات و مزارع و افزایش مهاجرت شرایط را برای رژیم صهیونیستی بسیار دشوار کرده است. این در حالی است که ارتش ملی یمن نیز در بابالمندب شرایط خاصی را برای رژیم صهیونیستی ایجاد کرده است. علاوه بر این مسائل، رژیم صهیونیستی در داخل نیز با مشکلات عدیده سیاسی مانند اعتراضات دائمی و مستمر مردم روبهروست. در کنار این مسائل باید توجه داشت که قطعنامه سازمان ملل متحد نیز با اکثریت آرا علیه رژیم صهیونیستی مصوب شده است؛ بنابراین چنانچه مجموعه فشارهایی را که رژیم صهیونیستی در حوزههای مختلف با آن روبهروست، کنار هم بگذاریم، متوجه خواهیم شد که حمله به بخش کنسولی سفارت جمهوری اسلامی در دمشق توسط یک موجود وحشی زخمخورده و در حال احتضار رخ داده است، یعنی شاهد حرکتی عصبی و بسیار غیرعاقلانه از سوی رژیم صهیونیستی بودهایم و این نشان میدهد که رژیم صهیونیستی برای بقای خود دست به هر کاری خواهد زد. به این ترتیب باید توجه داشت که رژیم صهیونیستی دست به این اقدام وحشیانه زده تا جمهوری اسلامی ایران را به جنگ بکشاند. در واقع آنها تلاش میکنند از این طریق به اهداف خود دست یابند. لازم به یادآوری است که یکی از مقامات امنیتی رژیم صهیونیستی گفته بود که آنها بعد از شکست در عملیات طوفانالاقصی بهدنبال این مسأله هستند که بهانهای برای بمباران مراکز مختلف از جمله مراکز هستهای جمهوری اسلامی ایجاد کنند و این بهانه زمانی ایجاد خواهد شد که جمهوری اسلامی ایران بهطور مستقیم وارد جنگ شود؛ بنابراین باید توجه داشت که جمهوری اسلامی برای گرفتن انتقام این اقدام وحشیانه باید غیرعجولانه و با عقلانیت کامل اقدام کند و این اقدام حتما از سوی جبهه مقاومت انجام خواهد شد، چراکه هیچ ضرورتی برای یک اقدام واکنشی در این رابطه وجود ندارد. این در حالی است که ملت ایران نیز مطمئن است که رژیم خبیث صهیونیستی به دست دلاورمردان ما مجازات میشود و آنها از این جنایت و امثال آن پشیمان خواهند شد. لازم به یادآوری است که رژیم صهیونیستی با اقدام اخیر خود ثابت کرد یک رژیم تروریست دولتی است و به هیچیک از معاهدات و کنوانسیونهای بینالمللی پایبند نیست و نخواهد بود. البته همه این موارد را میتوان به پای حامی اصلی این رژیم یعنی آمریکا نوشت.
علیرضا تقوی نیا
از اولین جملات پوتین بعد از حمله تروریستی تالار کروکوس این بود : از وتو کردن قطعنامه شورای امنیت و حمایت از مردم غزه پشیمان نیستیم، حتی اگر به ما ضربه بزنید.
چرا پوتین حمله تروریستی اخیر در مسکو را مرتبط با وتوی روسیه بر پیش نویس قطعنامه پیشنهادی آمریکا در خصوص آتش بس فوری در غزه می داند ؟
واقعیت ماجرا اینست که آمریکا کوشش دارد با ایجاد آتش بسی که مفادش به نفع اسرائیل باشد، نبرد غزه را فریز کند تا با خیال راحت بتواند بر جنگ اوکراین تمرکز کرده و توان خود را برای شکست ارتش پوتین بسیج کند.
روسیه و چین نیز که دست آمریکا را خوانده بودند ، برای این که ایالات متحده نتواند بر جبهه اوکراین معطوف شود و همزمان در جبهه غزه نیز درگیر باشد، پیش نویس قطعنامه واشنگتن را وتو کردند.
البته این وتو را که در اصل برای منافع خودشان بود، به حماس و مردم غزه فروختند.
این روزها آمریکا در ۲ جبهه درگیر است؛ اول جبهه نبرد درغزه ( که اسرائیل به اهداف خود نرسیده و از طرفی نتانیاهو نیز از دستورات بایدن و بلینکن سرکشی می کند و عزم حمله به رفح دارد) و دوم جنگ بزرگ اوکراین.
یانکی ها نیک می دانند روسیه تا ۲ ماه دیگر حمله بزرگی را انجام خواهد داد و آنها باید برای عدم موفقیت دشمن شان کاری کنند و ایضا ملتفت اند که نتانیاهو دارد برخلاف منافع ایالات متحده عمل می کند و نبرد در غزه را کِش می دهد.
پس باید هر طور که شده بحران غزه را (ولو برای چند هفته )خاموش کنند والا در میدان اوکراین روسها یکه تازی خواهند کرد.
اما مشکل اصلی نتانیاهوست که نه توانسته نبرد را به سود اسرائیل پایان دهد و نه از دستورات بایدن پیروی می کند.
احتمالا آمریکا طی هفته های آتی باید برای مدیریت این چالش ها، تصمیمات سختی بگیرد.
باید یادآور شد که مصوبات مختلفی از سه دهه پیش ساختوساز پنج طبقه مسکونی را در همه جای شهر مجاز شمردند؛ سپس با مصوبه برجباغ ساختوساز برجهای 10 تا 15 طبقه و بیشتر در هر کجای شهر رایج شد. سپس ضوابط و مقررات طرح جامع اجازه ساخت برجهای اداری را در دو طرف تمام شریانیها؛ یعنی خیابانهای اصلی شهر داد. این مجوزها ساختوساز اداری-تجاری حجیمی را به شهر افزود؛ اما بیشترین حملات ساختوساز و تغییر سیمای شهری به منطقه یک وارد آمد که قیمتها در آن بالاتر بود. مدام صحبت از محو و نابودی هزاران هکتار باغ خصوصی و درختان شد و شد... تا اینکه دیگر خسته شدیم. ظاهرا زور سازندگان یا به قولی «developer»ها میچربید و همچنان میچربد. حتی شهرداران دوره آقای روحانی هم نتوانستند این آهنگ ساختن را آرامتر کنند؛ اما در سالهای اخیر که انتظار نگاهی معنویتر، انسانیتر و چارهجویانه داشتیم، وضعیت بدتر شد که بهتر نشد. و با اینکه هم جای ساختوساز تنگتر شده و هم سرمایهگذاری و تحرکات سازندگان روندی نزولی یافته، شهرداری تهران به جای آنکه مردم را تشویق به مرمت و بهسازی کند و خود شرایط بهبود کیفیت زندگی و خدمات محلی در بافتهای مسکونی موجود را برای شهروندان آماده کند، مرتبا پروژههای پرهزینه و دشواری را پیشنهاد میکند که معلوم نیست چقدر به درد شهر بخورد؟ لازم به ذکر نیست که بسیاری از این پروژهها وظیفه شهرداری نیست. بهعلاوه وقتی طبق مقررات و قوانین جاری شهرسازی عملی نشوند یا به هر حال عملا بلاتکلیف بمانند، اعتماد مردم به شهرداریشان را سست میکنند. برای همین است که یادداشت اولم در این سال نو را با این آرزو مینویسم که شهرداری شهر عزیزمان امسال با توجه به نیازهای شهر و شهروندان (که ما در جداول من شهردارم! در دو نوبت پر کردیم) و نیز قوانین و مقررات شهری جاری، اولویتهایش را فراروی برنامهریزیهای امسال خود قرار دهد.
در اینجا به نمونههایی از این پروژههای بزرگ اشاره میکنم؛ یکی پروژه مسکنسازی میلیونواحدی بود، دیگری هتلسازی در پارکهای جنگلی تهران و آخری ساختن دهها مسجد در پارکهای تهران که در هفتههای اخیر بر سر زبانها بوده است.
درباره ساخت برجها و شهرکهای مسکونی از طرف شهرداری و دیگر نهادها زیاد شنیده بودیم. مثلا همان پروژه معروف شمال باغ گیاهشناسی؛ اما سال گذشته اینکه چینیها بیایند و بافتهای بهاصطلاح «فرسوده» جنوب تهران را بکوبند و به جایش مجتمعهای مسکونی نو بسازند، توجه همه شهرسازان خودی را جلب کرد. پرسیدند: چرا چینیها؟ آیا مطالعات پروژه و ساکنان آتی معلوماند؟ و... .
همان سال گذشته بیانیهای از طرف انجمن طراحان شهری ایران در اعتراض به لایحه جدید باغات (پیشنهادی شورای شهر) تحت عنوان «احیای مصوبه برجباغ» نگرانی دیدهبانان شهری را برانگیخت. این بیانیه حاکی از آن بود که به بهانه تأمین منافع معدود مالکان باغات پایتخت و البته اغلب سوداگران املاک، شورای شهر اقدام به تنظیم لایحهای جدید بدون توجه به نیازهای پایتخت کرده است؛ درحالیکه وظیفه شورا و شهرداری در درجه اول توجه به حقوق عامه مردم بر شهر است.
مورد دیگر اینکه شهردار تهران سال قبل اعلام کرد که قرار است تعدادی هتل در «بوستانهای جنگلی تهران» ساخته شود؛ آنهم در شرایطی که گردشگری بسیار ضعیف است. او همانجا گفت که حدود ۴۰۰ هزار میلیارد تومان پروژه مشارکتی در شهرداری تهران تعریف شده است که بخشی از آنها ساخت هفت تا هشت هتل پنج تا هفت ستاره است که قرار است با شریک ساخته شوند. مردم از خود پرسیدند چرا هتلهایی در بوستانهای جنگلی؟ حتی اگر تهران ۴۴ هزار هکتار فضای سبز پیرامونی داشته باشد، چرا باید بخشی از این فضاهای جنگلی که اکنون دیگر تنها ریههای شهر تهران هستند، از فضای عمومی شهری جدا شده، به فضاهایی نیمهخصوصی برای پذیرایی گردشگران تبدیل شوند؟ آنهم در پهنههای سبز حفاظتیِ ساختوساز ممنوع... .
و اما مورد زنده آخر که سروصدای اعتراض ساکنان محترم منطقه اطراف پارک قیطریه و چیذر را درآورده، داستان ساخت مسجدی در یکی از ورودیهای پارک قیطریه است که ظاهرا یکی از چندین و چند مسجدی است که شهرداری تهران قصد احداث آنها را در داخل پارکهای بزرگتر تهران دارد و میخواهد مغازهها و قرارگاههایی را در آنها مستقر کند. تحقیقات فوری شهرسازان نشان داد که طبق قوانین مصوب قبلی، نه چنین کاری مجاز است و نه به صلاح محلاتی که ساکنانشان، هم مسجدِ کافی دارند و هم مشکل ترافیکی! حال چگونه نفس بکشیم در این فضای شهر شلوغمان؟ بهسختی!