جعفر بلوری
مدتی است خبرهای «مهمی» از تحولات اوکراین منتشر میشود. خبرهایی که به دلیل حوادث غزه و فضای انتخاباتی کشورمان، آن طور که باید در رسانه بازتاب نمییابد. موضوع «عبور علنی و صریح آمریکا و ناتو» از «خطوط قرمز روسیه» و افزایش بیسابقه هشدارها درباره «آغاز جنگ جهانی» مسئلهای است که به نظر میرسد، نیاز است به آن پرداخته شود. جنگ بزرگی که هیچ کس نمیتواند تبعات ویرانکننده آن را بهدرستی پیشبینی کند و تبعات آن-به دلیل مسلح بودن دو طرف به سلاحهای اتمی- قطعا فقط دامن غرب و روسیه را نخواهد گرفت. در این باره گفتنیهایی هست:
۱- در 858 روزی که از جنگ بین «روسیه» در یک طرف و «اوکراین و ناتو» در طرف دیگر جریان دارد، بارها و بارها نسبت به تبعات ویرانگر طولانی شدن این جنگ هشدار داده شده و به دلیل اعمال نوعی «کنترل شدگی» روی این جنگ از سوی دو طیف، خیالها تا حدود زیادی از گسترش آن و ورود مستقیم ناتو و روسیه به جنگ علیه یکدیگر، راحت بود. به عبارتی طرفین-لااقل در ظاهر-خطوط قرمز یکدیگر را رعایت و با نیم نگاهی به تجربه سیاه جنگهای جهانی اول و دوم، سیاستهای جنگی و دیالوگهای سیاسیشان را تنظیم میکردند. این که «ما مستقیما وارد جنگ نخواهیم شد» یا «اجازه استفاده از سلاحهای خاصمان را به اوکراین برای حمله به خاک روسیه نمیدهیم» مدام وِرد زبان طیف غرب بود و تا حدی که باعث ایجاد حساسیت و واکنش متقابل نشود، به این وعدهها و خط قرمزها نیز عمل میشد. اما چند روزی است این استراتژی، هم در ادبیات سیاستمداران دو طیف و هم در عمل تغییر کرده است. یعنی غربیها صراحتا میگویند سلاحهایی که زمانی جزو خطوط قرمز این جنگ محسوب میشده را به اوکراینیها میدهند و به زلنسکی هم میگویند «میتوانی از این سلاحها علیه خاک روسیه استفاده کنی.» روسیه نیز چند باری اعلام کرده اوکراین و ناتو از خطوط قرمزها عبور کردهاند و باید منتظر تبعات ویرانگر آن باشند. به عنوان فقط یک مثال دیروز به نقل از رویترز و پولیتیکو، اعلام شد، آمریکا-رهبر ناتو- به اوکراین برای حمله مستقیم به خاک روسیه چراغ سبز نشان داده است و «دیمیتری مدودف»، معاون شورای امنیت ملی روسیه و رئیسجمهور اسبق این کشور نیز گفته است: «این مجوز میتواند به دلیلی برای شروع جنگ مستقیم با اعضای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) تبدیل شود....اوکراین و متحدانش در صورت استفاده از تسلیحات دوربرد علیه روسیه، پاسخی ویرانگر دریافت خواهند کرد...مسکو همه پرسنل نظامی و تجهیزات غرب در اوکراین یا ورای مرزهای آن را در صورت دخالت آنها در حمله به خاک روسیه، نابود خواهد کرد.»
اما چرا این خطوط قرمز -که برای کنترل جنگ ترسیم شدهاند-این روزها به این شکل و به طور علنی نقض میشوند؟ آیا واقعا روسیه و ناتو ممکن است مستقیما وارد جنگ شوند؟ در این صورت، چقدر احتمال دارد جنگ جهانی سوم آغاز شود؟
۲- یکی از پاسخهایی که میتوان به سؤال اول این یادداشت داد، «طولانی شدن» این جنگ است. 2 سال و سه ماه و 8 روز است که این جنگ آغاز شده و طرفین تاکنون با حفظ آن اصل «کنترل شدگی» تمام توان خود را به میدان جنگ آوردهاند. طولانی شدن جنگ به زیان همه طرفهای درگیر بوده است اما بیش از این که به زیان روسیه یا حتی کشورهای عضو ناتو باشد، به زیان کشور اوکراین تمام شده است. گزارشهای مستند زیادی درباره شرایط اوکراین پس از این جنگ منتشر شده است که چکیده آن در چند جمله کوتاه این طور میشود: «اوکراین نابود شده، تمام زیرساختهایش از بین رفته و بافت و تعداد جمعیت این کشور نیز یا به دلیل فرار یا کشته شدن، تغییرات جدی کرده است.» به عنوان فقط یک نمونه جدید، یادآوری میکنیم که ارتش اوکراین امروز میگوید فاقد نیروی رزمی کافیِ «کارآمد» یا حتی «ناکارآمد» است و روسیه نیز میگوید طی همین یک ماهی که دیروز روز آخرش بود، چیزی بالغ بر 35 هزار نظامی اوکراینی را کشته است. اوکراین شاید به لطف جیب مالیاتدهندگان آمریکایی و چند کشور اروپایی پول و سلاح کافی در اختیار داشته باشد اما نیرویی که بتواند از این سلاحهای استفاده کرده و جلوی پیشرویهای زمینی روسیه را بگیرد، ندارد. شاید ناتو با اعلام «از خطوط قرمزمان عبور میکنیم» میخواهد سرعت پیشروی روسیه را بگیرد. همانطور که میدانید، پیشرویهای برقآسا و زمینی روسیه در شهر بزرگ، مهم و استراتژیک «خارکیف» و از دست رفتن مناطق این شهر یکی پس از دیگری، موضوعی است که حیثیتی برای غرب با آن همه «اهن و تلپ»! نگذاشته است. اکنون که در حال مطالعه این یادداشت هستید، اوکراین علاوهبر زیرساختها و نیروهای انسانیاش، بخش بزرگی از سرزمینش را هم از دست داده است اما در روسیه، اثر خاصی از تبعات جنگ یا شکست دیده نمیشود.
۳- اما درباره این که «آیا روسیه و ناتو وارد جنگ مستقیم با هم خواهند شد یا خیر؟» باید گفت، این جنگ از همان روزهای آغازین آن، بین روسیه و ناتو بوده و آمریکا به عنوان رهبر ناتو، هرگز بیرون از این جنگ نبوده است. چرا که اوکراین و زلنسکی واقعا در حدی نیستند که خود تصمیم بگیرند با قدرتی مثل روسیه وارد جنگ مستقیم شوند. تنها چیزی که اکنون تغییرکرده این است که پیش از این، مداخله مستقیم از سوی ناتو تکذیب میشد اما اکنون اعلام و تایید میشود. ما فکر میکنیم که اگر اوکراین با سلاحهایی که از غرب گرفته- و استفاده از آن علیه خاک روسیه تاکنون ممنوع بوده- به خاک روسیه حمله کند و از آنسو نیروهای ناتو نیز -طبق آنچه برخی اعضا گفته اند- مستقیما و علنی وارد این جنگ شوند روسیه آن را بیپاسخ نخواهد گذاشت. نوع پاسخ روسیه نیز بستگی خواهد داشت به میزان و شدت این حملات. پاسخها میتوانند از شلیکهای محدود به نیروهای ناتوی حاضر در خاک اوکراین شروع و به تشدید حملات برای تسریع پیشرویها در خاک اوکراین با افزایش شدت حملات ختم شود. با توجه به تهدیدهای صریح پوتین، این حملات حتی میتواند با حملاتی محدود و حساب شده به کشورهای کوچکتر عضو ناتو شروع و بسته به نتایج بعدی، گسترش یابند و احتمالا این رَوَند تا جایی کِش مییابد که حتیالامکان، به جنگ اتمی ختم نشود. اما طولانی شدن این وضع نیز میتواند تبعات جبران ناپذیری داشته باشد. بنابر این میتوان گفت، «هر اتفاقی ممکن است».
به این نکته نیز توجه کنید که، آمریکا-به عنوان راس و همه کاره ناتو- یک انتخابات پیش رو دارد و یکی از نامزدهای اصلی آن، با این جمله که «زمان من اگر حمله میشد مسکو و پکن را بمباران میکردم» خود را آماده شرکت در این انتخابات میکند. حالا شما بفرمایید، با توجه به شناختی که از ترامپ دارید، درصورت پیروزی او احتمال وقوع جنگ بین آمریکا و روسیه یا حتی چین، بالاتر نمیرود؟
۴- وقتی با بشر دو پا مواجهیم، پیشبینی، کار سختی است. به 10 سال منتهی به جنگ جهانی اول میگویند «دوره صلح مسلح» چرا که در این مدت بسیاری از کشورهای اروپایی به ویژه آلمان و فرانسه با هم درگیر جنگ نبودند اما مشغول ساخت و انبار کردن سلاح و بمب و...بودند. [در حالی که اکنون روسیه و ناتو -مستقیم یا غیرمستقیم- درگیر جنگند] در دوران صلح مسلح، پیشبینی وقوع جنگ کار زیاد سختی نبود و جنگ هم بالاخره رخ داد. سالها یا حتی ماههای منتهی به جنگ جهانی دوم که، فضا اصلا فضای وقوع جنگ آن هم از نوع جهانی نبود و کشورهای آلمان، ایتالیا، فرانسه و انگلیس حتی توافقنامهای را هم برای محکم کردن صلح نوشته بودند.(توافقنامه مونیخ) اما ناگهان فضا تغییر کرد و تا کشورها به خود بیایند، جنگ جهانی شروع شد. لذا با ادامه وضعی که در جنگ اوکراین با آن مواجهیم میتوان گفت «هر اتفاقی ممکن است.»
تبعات عقبگرد از تصمیمات بورسی
مهدی حسن زاده
این روزها سقوط بورس به محدوده 2 میلیون و 100 هزار واحد تداعی کننده سقوط شاخص کل در سالهای گذشته بود. از اواخر سال 1398 که بورس رشد سریع و آسانسوری خود را تا اواسط مرداد 1399 ادامه داد و شاخص کل طی 5 ماه 4 برابر شد، جمع قابل توجهی از مردم سرمایههای خود را وارد این بازار کردند. همزمان آزادسازی سهام عدالت موجب شد چندین میلیون نفر به طور مستقیم سهامدار بورس شوند. در چنین شرایطی و پس از ترکیدن حباب بورس و ریزش شدید آن، این بازار بیش از هر زمانی در کانون توجه افکار عمومی قرار گرفت. سهامداران تازه وارد و غیرحرفهای که در روزهای صعود شتابان بورس وارد این بازار شده بودند، پس از سقوط شاخص و متضرر شدن انتظار داشتند با حمایت دولت شاخص به مسیر صعودی و جایگاههای قبلی بازگردد اما این توقع شدنی نبود و دولت با وجود برخی اقدامات چه در اواخر دولت دوازدهم و چه در طول دولت سیزدهم عملا نتوانست رونقی در این بازار ایجاد کند. بحث درباره چرایی سقوط و چرایی رونق نگرفتن بورس بحث مفصلی است که در این مجال امکان پرداختن به آن وجود ندارد؛ اما در هر حال فشار سهامداران و عقب ماندن بورس از بازارهای دیگر همواره این فشار را روی دوش سیاستگذار قرار داده است تا هر تصمیمی که به ضرر سودآوری شرکتهای بزرگ و در نتیجه به ضرر بازار سرمایه است کنار گذاشته شود، فارغ از این که این تصمیم از جهات دیگر به نفع اقتصاد است یا نه. در حقیقت متضررشدن سهامداران تازه وارد در سال 99 و پس از آن جبران نشدن این زیان موجب شده است تا هر تصمیمی که هزینهای بر دوش بازار سرمایه بار کند، مورد هجمه و مخالفت جدی قرار گیرد. به همین دلیل است که طی 3 سال اخیر چند نوبت اقدامات دولت برای افزایش هزینه انرژی، افزایش نرخ خوراک پتروشیمیها و وضع مالیات جدید بر شرکتهای بورسی با مخالفت سهامداران در محیطهای رسانهای و فضای مجازی رو به رو شده است و شدت مخالفتها به گونهای بوده که در عمل دولت در اکثر این موارد مجبور به عقب نشینی شده است. درباره هر یک از این تصمیمات دولت که سودآوری بخشی از صنایع بورسی و در نتیجه قیمت آنها را تحت تاثیر قرار میداد، میتوان بحث کرد. ممکن است در برخی موارد تصمیمات اتخاذشده غلط بوده باشد و قابل دفاع نباشد اما غرض نگارنده تذکر دو موضوع است. نخست، در هر گونه تصمیمی که بخشی از جامعه به ویژه بورس تحت تاثیر قرار میگیرد، توجه به مقاومتهای سیاسی و اجتماعی مقابل این تصمیمات ضروری است و اگر قرار است تصمیمی گرفته شود که منجر به عقب نشینی شود، از همان ابتدا چنین تصمیمی اتخاذ نشود هم به نفع بازار سرمایه است و از آن مهمتر به نفع دولت و اعتبار آن است و این پیام بد مخابره نمیشود که میتوان با فشار رسانهای دولت را از تصمیم خود منصرف کرد. دوم، این مسئله که متغیر بازار سرمایه به دلیل میراث به جامانده از سال 99 و تصمیمات غلط دولت و سازمان بورس در آن مقطع، بیش از حد در ملاحظات تصمیمات اقتصادی این روزها دخالت داده میشود، تبعات و آسیبهای خود را دارد. به عنوان مثال در زمینه اصلاح قیمت انرژی چه در بعد خانوار و چه در بخش صنعت، گریزی وجود ندارد ناترازی موجود در این بخش دیر یا زود ما را به سمت تغییر قیمت خواهد برد. این که به دلیل ترس از ریزش بورس بخواهیم پرونده اصلاح قیمت انرژی در بخش صنعت یا افزایش نرخ خوراک پتروشیمی با هدف بهبود زنجیره ارزش در این صنعت و جلوگیری از خام فروشی را ببندیم، مسیر بی راهه است و موجب میشود بسیاری از اصلاحات در حوزه صنعت و انرژی در نطفه ناکام بماند. در هر حال به نظر میرسد باید مراقب بود میراث تلخ به جامانده از بورس موجب نشود میراثهای تلخ دیگری در اقتصاد به جا بماند و متغیر تاثیرپذیری بورس، بیش از سایر متغیرها در تصمیمات سیاستگذاران دخالت کند. سیاستگذار برای تصمیم گیری باید همه متغیرها را به اندازه وزن واقعی خود در محاسبه هزینه - فایده تصمیمات دخالت دهد و وزن دهی بیش از حد به یک متغیر خلاف منطق و مصالح اقتصادی است.
۱- این انقلاب بینام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست. (امام خامنهای ۱۴خرداد ۱۳۹۶). در جهان امروز، امام خمینی را با مواضع و شعارهایش میشناسند. شعارهای امام راحل برخاسته از اهداف متعالی اسلام ناب محمدی (ص) است. در حقیقت امام عزیز ما احیاگر اسلام ناب محمدی (ص) است.
فلسفه وجودی تمام انبیای الهی آشتی دادن انسان با خدا و کوچ دادن انسان از فرش به عرش بوده است، اما متأسفانه حرکت انقلابهای چند سده اخیر همگی بر محوریت انسان و تلاش برای ترجیح اراده انسانها بر اراده خداوند بوده و در واقع همت انقلابهای سدههای گذشته بر کوچ اجباری و دوباره انسان از عرش به فرش بوده است. انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) برخلاف انقلابهای پیشین، در امتداد نهضت انبیای الهی و برای آشتی دادن مجدد انسانها با خدا و حرکت از فرش به عرش صورت گرفته است.
۲- انقلاب اسلامی ایران که بهوسیله امام بزرگوار و با اراده خداوند سبحان محقق شد، نه یک انقلاب سیاسی و مادی و نه تلاش یک گروه برای جابهجایی قدرت و جایگزینی یک گروه قدرتطلب جدید به جای گروه قبلی، بلکه یک تحول عمیق و بنیادین در همه عرصههای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و خانوادگی و همه شئون مادی و معنوی است. بقای انقلاب اسلامی ایران مترادف بقای شعارهای امام خمینی و حفظ مشی و روحیه انقلابی، و تعهد به اصول و مبانی انقلاب امام راحل است.
۳- شعارهای امام بزرگوار ما متنوع و گسترده است که از آن جمله است: «صدور انقلاب به سرتاسر جهان»، «نفی سلطه بیگانگان با تأکید بر اصل نه شرقی نه غربی»، «استقلال همه جانبه»، «خداباوری و شناخت ظرفیتهای درونی و ایستادن روی پای خود»، «اعتماد به خداوند و تکیه به شعار ما میتوانیم منبعث از عقلانیت»، «عمل به تکلیف در جهت رضایت خداوند»، «قیام برای خدا»، «ایستادگی و مقاومت و عدم سازش با دشمن»، «اعتماد و باور به مردم»، «خدمت به مردم به عنوان ولی نعمت و صاحب کشور و انقلاب»، «خستگی ناپذیری»، «دشمن شناسی و شجاعت در برابر دشمن»، «اجرای احکام الهی»، «تلاش برای ایجاد عدالت در همه ساحات زندگی مردم»، «فسادستیزی»، «نفی ظلم انظلام»، «تلاش برای حفظ انسجام و وحدت ملی»، «تقویت باورهای الهی مردم و تقویت ارزشهای دینی»، «نگاه سهبعدی به عقلانیت و معنویت و عدالت در چارچوب دین مبین اسلام در پیشبرد امور»، «سرسختی و عدم انعطاف در برابر دشمن»، «تلاش برای تمدنسازی و حرکت برای شکلگیری تمدن نوین اسلامی» و....
همه شعارهای امام عزیز را میتوان در کلیدواژه «ایستادگی و مقاومت بر سر احیای اسلام ناب» و «عدم سازش با شیطان» خلاصه کرد. در واقع شعارهای امام و انقلاب فراتر از شعار، نماد تفکر و مکتب امام خمینی است.
۴- پس از انقلاب و به ویژه پس از جنگ تحمیلی، در برابر شعار و تفکر ایستادگی و مقاومت، برخی غربگرایان و افراد سست عنصر و سست کمربند به ترویج تفکر سازش با دشمن پرداخته و طی ۳۵ سال گذشته از طریق پیگیری خط سازش با دشمن هزینههای بسیار سنگینی را به نظام و مردم تحمیل کردند که درخت خسارت بار و ذلیلانه برجام یکی از آنها است. درخت برجام که قرار بود دنیای ما را گلستان کرده و متضمن آب و آبادانی برای کشور شود و به اصطلاح گلابی بدهد با میوه زقوم اینستکس (به بهانه دور زدن تحریم یوترن) استقلال کشور را نشانه رفته و نانوشته و به شکل عملی ایران را تحت فصل هفتم منشور ملل متحد و تحت قیمومیت سه کشور اروپایی قرار میداد که با هوشمندی مجلس انقلابی یازدهم و با قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از منافع ملت ایران خنثی شد.
۵- خادمالرضا و سیدالشهدای خدمت حضرت آیتالله رئیسی (ره) در شرایطی سکان قوه اجرایی کشور را در دست گرفت که توسط مروجان خط سازش با شیاطین غربی، شعارهای امام راحل به بوته فراموشی سپرده شده و «کشور در آستانه فروپاشی اقتصادی قرار داشت»، «صندق ذخایر ارزی خالی بود»، «نقدینگی به بالاترین حد ممکن رسیده بود»، «ذخایر کالاهای استراتژیک به کمترین حد خود در تاریخ انقلاب رسیده بود»، «خزانه دولت خالی»، «هزاران همت دیون و بدهیهای دولت قبل به دولت جدید منتقل شده بود»، «هزاران کارخانه و بنگاه تولیدی به حالت تعطیل و ورشکستگی افتاده بود»، «آثار سوءمدیریت دولت قبل در اعتصابات کارگری و فرهنگیان نمود یافته و کم کم به سایر اقشار و بازنشستگان در حال سرایت بود»، «فروش نفت تقریباً متوقف شده بود»، «روزانه صدها نفر تلفات کرونا داشتیم»، «دولت جدید حتی برای پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان دولت پول نداشت»، «۸ میلیارد دلاری که به کالاهای اساسی و استراتژیک اختصاص یافته بود نیز در همان ماههای اول سال مصرف شده بود». علاوه بر موارد فوق و دهها مورد دیگر روحیه ملت خراب، باورها و اعتقادات مردم آسیب دیده و امید و اعتماد مردم تخریب شده بود. در چنین شرایطی برخی از وزرای دولت روحانی، دولت آیتالله رئیسی را دولت مستعجل دانسته و براین باور بودند که قیمت ارز طی دو سه ماه به حدود ۱۵۰ هزار تومان رسیده و دولت سقوط میکند.
۶- شهید جمهور طی ۱۰۰۰ روز خدمت مخلصانه و با خستگی ناپذیری غیر قابل وصف، بیهیچ گله گذاری بیش از ۴۰ هزار کیلومتر با مردم همراهی کرد و نگذاشت (اصطلاحاً) آب در دل مردم تکان بخورد و با حضور در میان مردم و تلاش برای حل مشکلات کشور و مردم، آرامش و اعتماد را به آنان هدیه داد. طی این مدت واکسن وارد و مشکل کرونا حل شد، هزاران کارخانه و بنگاه تولیدی احیا شد و صدها هزار کارگر به محیط کار بازگشتند، تولید رونق گرفت، صندوق ذخیره ارزی نیز احیا شد، تورم نزولی شد، رشد نقدینگی متوقف و سیر نزولی پیدا کرد، بیکاری کاهشی شده و در برخی استانها به صفر رسید، ایران به عضویت شانگهای و بریکس در آمد، دیپلماسی همسایگی جواب داد و دهها مورد دیگر که از حوصله این مختصر خارج است.
۷-، اما آن چیزی که آیتالله رئیسی را از سایر رؤسای جمهور متمایز میکند، نه فقط همت و پشتکار و روحیه خستگی ناپذیر بلکه پرچمداری او برای احیای ارزشهای اسلامی و شعارهای انقلاب است. امروز اگر در جهان میلیاردها انسان برخلاف عوامفریبی رسانههای غربی در برابر دولتهای خود قرار گرفته و شعار مرگ بر اسرائیل سر میدهند، اگر دانشجویان دانشگاههای امریکایی به اردوگاه مقاومت فلسطین پیوستهاند، اگر کشوری مانند هند نیز برای همدردی با مردم ایران عزای عمومی اعلام میکند، اگر سازمان ملل متحد مجلس یادبود برای سیدالشهدای خدمت برگزار میکند، اگر بستر مناسب برای هزاران دانشجوی امریکایی جهت ارتباط با نامه مقام معظم رهبری به وجود میآید... همه و همه ثمره و میوه شجره طیبه شعارهای انقلابی امام خمینی است که به دست آیتالله رئیسی دوباره زنده شده است.
نتیجه اینکه راه استمرار عزت و سربلندی ملت ایران و احیای گفتمان امام خمینی و برجستهتر شدن شعارهای انقلاب، از مسیر مشارکت مردم در انتخابات ریاستجمهوری ۸ تیر و انتخاب فردی در تراز دولت معیار و احیاگر شعارهای انقلاب اسلامی است.
علی دارابی
ده نکته اساسى درباره ریاست جمهورى که در شرایط کنونى کشور توجه و رعایت آن بس ضرورى است؛
۱- رحمت و رضوان خداى بزرگ بر شهید خدمت آیت الله رییسى – رییس جمهور محبوب، مردمى و همراهان شهیدشان. لطفا آیت الله رئیسی را دست نیافتنی نکنید.
۲- از همه کسانیکه خود را واجد صلاحیت ریاست جمهورى مى دانند و در این شرایط ثبت نام مى کنند باید تشکر و قدردانى کرد.
۳- مشارکت گسترده مردم*
*رقابت سالم میان جریانات سیاسى و کاندیداها*
*صیانت از آراى مردم به مثابه سلامت بودن انتخابات*
*برخوردارى ازامنیت لازم*
راهبردهاى انتخاباتى از دیدگاه مقام معظم رهبرى است. توجه همگان به این چهار مولفه بسیارمهم است.
۴- انفتاح فضاى باز سیاسى و فرهنگى، مدارا و تاب آورى مدیریت کلان کشور اگر چه راهبردى همیشگى در حکمرانى باید باشد اما در انتخابات باید بیش از همیشه در عمل دیده شود.
۵- وداع روحانیون ارجمند و محترم از منصب قدرت اجرایی همین ایام بهترین زمانش است. اگر چه بیان این سخن به معناى نادیده انگاشتن حقوق شهروندى روحانیون و حضور در انتخابات نباید تلقى شود. فقط یک توصیه خیر خواهانه براى صیانت از «روحانیون» است. الان در شرایطى هستیم که همه امور درست یا نادرست به دین و روحانیت و… گره خورده است.
۶- انتخابات پیش رو مى تواند تا حدودى موجب آشتى ملى، افزایش همدلى و همبستگى اجتماعى شود مشروط بر آنکه همه جریان هاى سیاسى و نیز گرایش هاى سیاسى مورد اقبال عموم مردم کاندیداى مورد نظر خود را در انتخابات داشته باشند.
۷- کاندیداها باید برنامه عملى براى حل مشکلات و چالش هاى کشور چون؛ رفع تحریم ها، سیاست خارجى و کاهش تهدیدات و افزایش دوستى ها و همکارى هاى بین المللى، مهار تورم و افزایش تولید،
معضل بیکارى و رونق کسب و کار را در اولویت برنامه هاى خود قرار دهند.
۸- کاندیداها باید تیم کارى خود را معرفى کنند؛ معاون اول، رییس نهاد ریاست جمهورى، وزراى خارجه، اقتصاد، میراث فرهنگى، آموزش و پرورش، علوم، کشور و… را همزمان معرفى کنند تامردم بدانند به چه کابینه و تیم مدیریتى راى میدهند.
۹- رسانه هاى رسمى، نهادها و سازمان هاى مهم و موثر کشور وفق قانون با رعایت حفظ بى طرفى در انتخابات در شکل گیرى یک انتخابات پر شکوه نقش آفرینى کنند.
۱۰- شعارگرایی، تخریب این و آن، انگ و برچسب زدن، و… بکلى ممنوع باشد و اخلاق و احترام و ادب گفتمان انتخابات قرارگیرد.
*یادمان باشد مشارکت بالاى مردم مهمتر از انتخاب فرد هست. آیا موفق خواهیم شد آشتى میان مردم و صندوق راى ایجاد کنیم؟*
دکترای جامعهشناسی سیاسی و قائم مقام وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی
به عنوان یک دانشآموخته خوشاقبال اقتصاد که افتخار آموختن از او هم در دوره کارشناسی و هم به عنوان استاد راهنما در دوره کارشناسی ارشد را داشتم، موفقیت او را علاوه بر هوش و پشتکار فردی مرهون چند عامل مهم میدانم.
تقوی با وجود تمرکز اصلی بر اقتصاد، تجربه آموختن از نهادهای علمی معتبر مختلف و رشتههای علمی متنوع را داشت. پس از اتمام دوره لیسانس در مدرسه عالی بازرگانی با بورسیه دولت ایران به انگلستان رفت. از پلیتکنیک کینگستون فوق لیسانس مدیریت و از بیرمنگام فوق لیسانس بازرگانی خود را دریافت کرد. از فرصت تحصیلی برای آشنایی با حسابداری هم استفاده کرد و دروس دوره اول انجمن حسابداران خبره و رسمی انگلستان را نیز خواند. اما پس از بازگشت به ایران، به دلیل علاقه فراوان، اقتصاد را برگزید و جزء نخستین دانشآموختگان مقطع دکترای اقتصاد از دانشگاه تهران بود.
تقوی با تأکید اصلی بر دانشگاه، تجربه کار در نهادها و سازمانهای مختلف را نیز داشت. او تجربه عضویت در انجمن مدیریت انگلستان، خدمت در سازمان برنامه و مرکز تحقیقات سازمان صنایع ملی را در کنار حوزه نشریات علمی در کارنامه خود داشت.
او سردبیری و عضو هیئت تحریریه پژوهشنامه اقتصادی، مدیرمسئول ماهنامه حسابدار، عضو هیئت تحریریه پژوهشنامه اقتصاد ایران، عضو هیئت تحریریه اطلاعات سیاسی- اقتصادی و عضو هیئت تحریریه فصلنامه رفاه اجتماعی را نیز تجربه کرد. این تجربه متنوع آموزشی و کار، هنرمندانه به خدمت کارویژه اصلی یعنی اقتصاددان آموزگار درآمده بود. شاید در یک دستهبندی سادهسازیشده و مناقشهبرانگیز بتوان اقتصاددانان ایران را در یکی از دستههای اقتصاددانان بوروکرات، اقتصاددانان سیاستگذار و اقتصاددانان آموزگار قرار داد. اقتصاددانان بوروکرات، ذخیره دانایی و ظرفیت کارشناسی و تحلیلی نهاد دولت هستند. در اجرای سیاستها و تصمیمگیریهای اقتصادی به آن یاری میرسانند. عموما با درک قواعد بازی در سازمانهای دولتی صرفا بر تحلیل دادهها یا ارزیابی سیاستها متمرکز هستند. به تعبیری در نظام دسترسی محدود- به تعبیر داگلاس نورث- تمایل چندانی به افقگشایی اقتصادی و یا تغییر قواعد بازی ندارند. اقتصاددانان سیاستگذار برخلاف دسته نخست، در فرایند تدوین سیاستهای اقتصادی و مشاوره به مقامات و تصمیمگیران بلندپایه نقش دارند و تأثیرات مثبت یا منفی دیدگاههای آنان را میتوان بر شرایط اقتصادی و رفاه اجتماعی کشور دید. اما دسته سوم، اقتصاددانان آموزگار هستند. اقتصاددانانی که به تدریس و آموزش نظریات اقتصادی در دانشگاهها و مؤسسات آموزشی مشغول هستند و بر تحقیق، آموزش و ترویج دانش اقتصادی تمرکز دارند. طبعا تأثیر این دسته از اقتصاددانان اگر بیشتر از اقتصاددانان سیاستگذار نباشد، از آنان کمتر نخواهد بود. اقتصاددانان آموزگار به دلیل تمرکز بر تربیت نسلهای جدیدی از اقتصاددانان، نقش بسیار تعیینکنندهای در کیفیت دانش اقتصاد در همه جای جهان ایفا میکنند.
دکتر تقوی، یک اقتصاددان آموزگار با تواناییهای ویژهای در انتقال مفاهیم و ارتباط حرفهای با دانشجویان بود. هنرمندانه قلابهای زمخت اقتصاد را بر دل و ذهن دانشجویان اقتصاد مینشاند و دانشجویان را با اقتصاد درگیر میکرد. برخلاف برخی از مدرسان اقتصاد که صرفا به ارائه نظریات اقتصادی اکتفا میکنند، دکتر تقوی مفاهیم اقتصادی را هنرمندانه به مخاطب خود منتقل میکرد و جلوه آمار و مدلهای ریاضی اقتصاد را در زندگی روزمره آنان نشان میداد. نمودار رشد اقتصادی و ادوار تجاری اقتصاد ایران را بر روی تخته میکشید و میپرسید به نظر شما این اعداد سقوطکرده رشد اقتصاد و رکود به ما چه چیزی را نشان میدهند. با کمی مکث میگفت رکود یعنی گسترش فساد، بیکاری و فقر. کلاسهای اقتصاد ریاضی دکتر تقوی نیز مملو از مثالهای سادهشده از مدلهای ریاضی منطبق بر شرایط روز اقتصاد ایران بود. قطعا سخاوت آموزشی یا تعهد به آموزش نیز در تمایز ایشان در حوزه آموزش علم اقتصاد مؤثر بود. این سخاوت آموزشی در دسترس بودن و آموزش بیچشمداشت او جلوه مییافت.
دکتر تقوی به قدر وسع خود در توسعه ظرفیت دانایی کشور و توسعه ایران کوشید. استیگلینز توسعه بسیاری از اقتصادهای پیشرفته را مرهون توانایی آنان در ساخت «جامعهای یادگیرنده» میداند. در تبیین جامعهای یادگیرنده، او معتقد است کشورهایی به توسعه دست یافتند که توانستند دانش، اطلاعات و تکنولوژی را جذب و بومیسازی کنند، از تجارب خود و دیگران بیاموزند و این تجربه یا دانش فراگرفتهشده را توسعه دهند. در تعبیر داگلاس نورث نیز تغییرات اقتصادی ملتها ناشی از تحولات کیفی جمعیتی، ذخیره دانایی و تغییرات نهادی آنان است. تلاشهای دکتر تقوی چه در ایجاد یک جامعه یادگیرنده و چه ارتقای ذخیره دانایی کشور ستودنی است. در فقدان منابع مطالعاتی علم اقتصاد در سالهای ابتدایی دهه ۶۰ و ۷۰، دکتر تقوی با تألیف بیش از ۲۵ کتاب و ترجمه بیش از ۶۰ کتاب و نگارش بیش از ۵۰ مقاله آکادمیک در حوزههای اقتصادی، بازارهای مالی و حسابداری نقش مهمی در انتقال دانش اقتصاد و بازارهای ملی در ایران ایفا کردند.
در کنار برجستگی علمی، دکتر تقوی به عنوان اقتصاددان آموزگار، به سلامت نفس، صداقت، رفتار حرفهای و مسئولانه با دانشجویان در میان دانشجویان خود شهره بود. برخلاف معدود مدرسان اقتصاد که از فرصتهای مدیریتی خود، برای بازنشستگی و حذف اساتید استفاده میکنند یا با مداخلات بیرونی در دانشگاه همراهی میکنند، او از فرصتهای محدودش برای بسط دانش اقتصاد بهره میجست. فارغ از نوع گرایش اقتصادی، با طیفهای متنوع اقتصاددانان ایران در ارتباط بود. مناسباتش را با افراد و نهادها مبتنی بر فرصتهای شغلی یا پروژههای تحقیقاتی تنظیم نمیکرد. این ویژگیها منشأ احترام همکاران و منبع یادگیری مستمر برای دانشجویان او بود. او در ۷۹سالگی و پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری در حالی ایران را از وجود ذیقیمت خود محروم کرد که اقتصاد ایران بیش از پیش به چنین اقتصاددانانی نیازمند است.
محسن پیرهادی