صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۷  ، 
شناسه خبر : ۳۶۱۵۶۶
دو خط؛ استقلال بالنده و وابستگی کاهنده، انتخابات و مواضع سلبی و ایجابی نامزدها، گره‌گشایی از مشکلات کشور در سایه اعتقاد به مبانی انقلاب، برخی از یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳ است.

دو خط؛ استقلال بالنده و وابستگی کاهنده 

سعدالله زارعی 
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، دو خط کاملاً متمایز در متن جامعه سیاسی ایران به موازات هم پیش آمده و امروز هم شاهد آن هستیم؛ خط «استقلال بالنده» و خط «وابستگی کاهنده». مظهر تفکر استقلال بالنده در کشور حضرت امام خمینی - قدس‌سره ‌الشریف - بودند که توسط حضرت امام خامنه‌‌ای - دامت برکاته - استمرار پیدا کرده و توسط مردم شریف ایران پشتیبانی شده است. مظهر وابستگی کاهنده در کشور در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، مهندس مهدی بازرگان بود که توسط شخصیت‌های دیگری تا امروز استمرار پیدا کرده و توسط طیفی از نخبگان حکومتی و غیرحکومتی پشتیبانی شده است. امروز هم این دو خط را به موازات یکدیگر مشاهده می‌کنیم. در این خصوص نکاتی وجود دارد: 
1- خط «استقلال بالنده» نوعی از تفکر و ایده را مطرح می‌کند که بر اساس آن ایران در روند تحولات جهانی به شخصیت و هویت مشخصی دست پیدا می‌کند و از نظام‌های دیگر متمایز می‌گردد و در عین حال بالندگی داشته و بدون آنکه در روندهای ناسالم جهانی ادغام شود یا از ارتباطات بین‌المللی آسیب ببیند، به موقعیت‌های نو به نو در جهان می‌رسد. 
حضرت امام خمینی - قدس‌سره - می‌فرمودند؛ رژیم طاغوت استقلال ایران را از بین برد و ایران را در ذیل سازمان‌های - مثل پیمان وین - قرار داد که تابع سیاست‌ها و منافع غرب باشد و از هر آنچه آنان ایران را از آن منع می‌کنند - مثل مخالفت با رژیم اسرائیل - پرهیز کند. بعد فرمودند اینها عزت ایران را لگدکوب کردند و عظمت ایران را فروختند. امام دقیقاً به‌خاطر همین موضع‌گیری‌های استقلال‌طلبانه و نه صرفاً مخالفت با رژیم شاهنشاهی به زندان افتاد و سپس تبعید گردید. 
خط استقلال بالنده، پس از انقلاب اسلامی با شعار «نه شرقی - نه غربی» دنبال و نظام سیاسی ایران با این هویت شناخته شد. جاذبه چنین هویتی سبب شد که غرب آسیا با فاصله کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به کانون جنبش‌های استقلال‌طلبانه تبدیل گردد. حضرت امام در سخنرانی‌ها و پیام‌های فراوان به تنور این جنبش‌های استقلال‌خواه بالنده می‌دمیدند و تا آخرین روزهای حیات طیبه‌شان از آن دست برنداشتند. ایشان در یکی از آخرین پیام‌های خود خطاب به مسلمانان و مستضعفان فرمودند تا زمانی که معادلات قدرت بین‌المللی به نفع آنان تغییر نکند، آنان نمی‌توانند آسوده باشند و اضافه کردند ما تا این معادلات ظالمانه را تغییر ندهیم از پا نمی‌نشینیم. پس از رحلت ایشان، حضرت امام خامنه‌ای - دامت برکاته - همین خط نورانی را با قدرت تمام ادامه دادند و لحظه‌ای از پا ننشستند. پیام ایشان به دانشجویان آمریکایی حامی فلسطین آخرین عباراتی است که بر اهتمام رهبری به تداوم این خط تأکید دارد. 
2- خط «استقلال بالنده» دستاوردهای بزرگی در عرصه ملی و عرصه بین‌المللی داشته است. دستاورد ملی آن تشخص بخشیدن به ایران در سطح بین‌المللی است به گونه‌ای که در غرب و شرق بارها به قدرت فزاینده ایران اعتراف گردیده تا جایی که در بیان مقامات کینه‌ورز آمریکا، «قدرت برتر خاورمیانه» و یکی از «ابرقدرت‌های آینده جهان» معرفی می‌شود و البته واقعیت دارد. ایران در عرصه بین‌المللی، ابتدا «نظام دوقطبی» را با چالش‌های اساسی مواجه کرد و به‌طور قطع یکی از عوامل اصلی فروپاشی بلوک شرق بود و بعد «نظام سلطه» را زیر ضربات پیاپی گرفت و دچار فرسایش کرد و بخش وسیعی از جهان را از نفوذ آن خارج نمود. امروز دیگر مقاومت فقط یک مفهوم سیاسی یا فرهنگی نیست یک بلوک قدرتمند تحت عنوان «جبهه مقاومت» بوده و مانع بزرگ اجرای طرح‌های مخرب آمریکایی نظیر «خاورمیانه جدید» یا «پیمان ابراهیم» می‌باشد. بنابراین خط استقلال بالنده هم در 
محیط ملی و هم در محیط بین‌المللی به دستاوردهای بزرگی نایل شده و بخشی از هویت نظام آینده جهانی و نظامات منطقه‌ای را تشکیل می‌دهد. 
3- خط «وابستگی کاهنده» نوعی از تفکر و ایده را مطرح می‌کند که بر اساس آن ایران باید ذیل قدرت‌های بین‌المللی تعریف شود و وضع موجود (اوایل انقلاب) را بپذیرد و نه‌تنها پا را از گلیم خود درازتر نکند بلکه گلیم خود را هم در گرو جلب رضایت غرب قرار دهد. تلاش مهندس بازرگان برای گنجاندن کلمه «دموکراتیک» به عنوان «جمهوری اسلامی» - که کلمه رمز اتصال ماهوی به ضلع غربی نظام دوقطبی آن زمان بود - با همین هدف صورت می‌گرفت کما اینکه فرزندان معنوی بازرگان در دهه 1390، با صراحت گفتند تأمین آب ما هم وابسته به جلب رضایت آمریکاست. خط وابستگی کاهنده پذیرفته است که استقلال معنا ندارد و وابستگی سرنوشت محتوم کشورهایی در سطح ایران است. 
اجازه بدهید با یک خاطره این موضوع را توضیح دهم؛ سال 95 یا 96 که برای ارائه یک بحث کارشناسی به جلسه دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه دعوت شده بودم. پس از پایان جلسه که توأم با چالش بعضی کارشناس‌ها با وزیر وقت امور خارجه بود، دکتر محمدجواد ظریف اینجانب و سه یا چهار نفر دیگر از اعضای آن جلسه را به اتاق مجاور سالن جلسات دفتر مطالعات دعوت کرد. در آن جلسه که حدود یک ساعت به درازا کشید، آقای ظریف وزیر وقت (نقل به مضمون)گفت بله من قبول دارم که نظام جهانی ظالمانه است و آمریکا زور می‌گوید، اما این زورگویی بخشی از هویت ابرقدرتی آمریکا است و ما نمی‌توانیم با آن مخالفت کنیم. مخالفت با ابرقدرت کار ابرقدرت است. ما یک کشور هستیم در مجموعه کشورهای جهان سوم و باید پایمان را به اندازه گلیمی که داریم دراز کنیم. ما مسئول دیگران نیستیم که بخواهیم هزینه آنان شویم. اینکه ما در نظام جهانی بخواهیم راهی را در پیش بگیریم که در مقابل آمریکا باشد، به ما آسیب می‌زند و دست آخر هم به جایی نمی‌رسیم. ما نباید در عراق و جاهای دیگر ورود کنیم چرا که این ورود تقابل با آمریکاست و ما ظرفیت چنین مقابله‌ای را نداریم. ما باید بدانیم که سرنوشت سوریه و عراق و کشورهای دیگر در نهایت در مذاکرات میان آمریکا و روسیه حل و فصل می‌شود، ما باید ببینیم در بازی میان آمریکا و روسیه چه سهمی را می‌توانیم بگیریم و چه نقشی ایفا نمائیم. 
در همان ایام آقای «حسام‌الدین آشنا» مشاور وقت روحانی هم در سخنرانی خود در کنفرانس دانشگاه علامه طباطبایی شبیه همین حرف‌ها را زد و از جمله گفت سیاست‌های ما منطقه را به خاکستر تبدیل کرده است، ما باید راه تفاهم را پیدا کنیم. تن‌ ما نحیف‌تر از آن است که بتوانیم بار منطقه و اول بودن در منطقه را بر دوش بکشیم. 
4- اما برخلاف آنچه در آثار قلمی امثال سریع‌القلم و بیان امثال ظریف و آشنا آمده است، وابستگی برای ایران یک فرصت برای دور شدن از صحنه منازعات نیست، بلکه فاصله گرفتن از پیشرفت کشور است. سال‌ها پیش یکی از صاحبان این تفکر که اینک مرحوم شده است گفت ما باید از هزینه نظامی بکاهیم تا به پیشرفت برسیم و بعد آلمان و ژاپن را مثال زد و گفت اینها اصلاً قدرت نظامی ندارند ولی بدون آنکه با تهدیدات نظامی و امنیتی مواجه باشند، کشورهای پیشرفته‌ای شده‌اند. اما واقعیت این است که وابستگی مدنظر این طایفه فراتر از وابستگی آلمان و ژاپن به آمریکا می‌باشد؛ چرا که در مدل وابستگی ژاپن و آلمان، کار شبانه‌روزی برای رسیدن به قله‌های تکنولوژی و فن‌آوری و تصرف بازارهای جهانی مدنظر قرار گرفته است ولی در مدل مد نظر این طایفه، چشم‌پوشی ایران از هر آن چیزی است که غرب نسبت به آن حساسیت دارد. این طایفه برای جلب رضایت غرب دستاوردهای علمی ایران در صنعت هسته‌ای را به تاراج گذاشتند و تعهد دادند که برای مدت‌ها آن را متوقف می‌گردانند و به تعهدشان هم عمل کردند. اینها معتقد بودند باید از خود حساسیت‌زدایی کنیم تا بتوانیم زنده بمانیم. آن زمانی که رهبر معظم انقلاب، دانشمندان ایرانی را به جابه‌جا کردن مرزهای دانش بین‌المللی فرامی‌خواندند، اینها این را سیاستی غیرواقع‌بینانه می‌خواندند. بعدها یکی از بزرگان این طایفه اعتراف کرد که هرگز فکر نمی‌کرده در ایران چنین توانی وجود داشته باشد. درواقع مدل وابستگی مدنظر اینها پذیرش نوعی از وابستگی است که کشور را در همه عرصه‌ها محتاج غرب می‌کند و همه دژهای دفاعی ایران را می‌شکند. اینها مصلحت ایران را در لیبیزه شدن می‌دانند. 
5- همانطور که به شیوائی و به‌نوعی در بیانات دیروز رهبر معظم انقلاب اسلامی هم آمده، الان هم ما شاهد رقابت این دو خط در فضای کشور هستیم؛ خط استقلال بالنده و وابستگی کاهنده و دقیقاً به همین دلیل دشمنان ایران از یک‌سو به کاهش مشارکت مردم چشم دوخته‌اند، تا پس از آن وانمود کنند ایران آماده درگیری داخلی و دوپاره شدن است و از سوی دیگر به کمین‌گاه رفته‌اند تا اگر انتخابات ایران میان جناح طرفدار استقلال و جناح طرفدار وابستگی دوقطبی شد، تمام امکانات خود را برای غلبه بر استقلال‌طلبی و بالندگی ایران به صحنه بیاورند و به خیال خام خود ایران را که به تعییر دقیق و مستند رهبر معظم انقلاب اسلامی - دامت برکاته - به قله پیشرفت و تعالی نزدیک شده است، به عقب برگردانند و تحت کنترل درآورند. اما البته این خواب حتماً تعبیر نمی‌شود و خط انقلاب که استقلال بالنده است، ادامه می‌یابد.

انتخابات و مواضع سلبی و ایجابی نامزدها

مهدی حسن زاده

این روزها بازار مناظرات انتخاباتی و نشست های کارشناسی و میزگردهای موضوعی درباره انتخابات ریاست جمهوری داغ است و نامزدهای انتخابات برنامه های خود در حوزه های مختلف را تبیین می کنند و در نهایت قرار است همین جمعه مردم با حضور در پای صندوق هایش رای، رئیس جمهور چهاردهم را انتخاب کنند. در این میان فارغ از قطب بندی های انتخاباتی و مشخص شدن رقبای اصلی، پرسش اساسی درخصوص انتخابات این است که نقطه اصلی تمایزبندی بین نامزدها چیست؟ مرور مباحث انتخاباتی دو هفته اخیر نشان می دهد که همچنان بعد سلبی ماجرا بر بعد ایجابی غلبه دارد. نامزدها می خواهند خود را از برچسب های منفی دور نگه دارند و برچسب منفی به رقیب خود بزنند. نامزدها در معرفی خود بیش از آن که بگویند که هستند و چه خواهند کرد، می گویند که نیستند و چه نخواهند کرد. هرچند این رویکرد سلبی، شدت و ضعف دارد و نمی توان همه نامزدها را به یک اندازه دارای رویکرد سلبی و فقدان رویکرد ایجابی دانست اما سوال اساسی این است که چرا عالم سیاست ورزی و فضای انتخاباتی در کشور ما به این سمت کشیده شده است؟ شاید بتوان مسئله را در ایجاد شکاف بین نخبگان و سیاستمداران دانست. حتی نخبگانی هم که وارد عرصه سیاست ورزی می شوند، برخی آلوده به رفتارهای پوپولیستی یا سیاست ورزی با ادبیات خشن می شوند. این شکاف از این باب ایجاد می شود که در کشور گفت و گوهای جدی بر سر مسائل کلیدی و اساسی صورت نمی گیرد و معمولا در بزنگاه ها احساس می شود که باید به سراغ گفت و گوهای صریح نخبگان دارای دیدگاه های متفاوت رفت. به عنوان نمونه پس از اعتراضات منجر به اغتشاشات در پاییز 1401، صداوسیما که در بسته ترین شرایط خود در سال های اخیر به سر می برد و نوعی یک دست شدن در تیم اداره و حتی مجری های برنامه های تلویزیونی دیده می شد، سراغ گفت و گوهای جدی بین طیف های مختلف نخبگان در موضوعات متنوع  فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رفت. همین گفت و گو ها به دلیل رویکرد باز در دعوت از مهمانان گاهی با گرایش های تند سیاسی و فرهنگی بسیار دیده شد و گاهی در روزهای بعد محل بحث محافل فکری و رسانه ای قرار می گرفت. با این حال همین رویکرد هم چندان ادامه نیافت و ضعیف شد. همین خلأ ورود نخبگان به مباحث سیاسی و فرهنگی و غفلت از ایجاد فضای تضارب آرا و آن چه که سال ها قبل رهبر معظم انقلاب در قالب مفهوم کرسی های آزاداندیشی مطرح فرموده بودند، موجب شده است تا حرف اول در صف آرایی های انتخاباتی را نه رویکردها بلکه افشاگری ها و بحث های حاشیه ای درباره افراد بزند و در چنین شرایطی تخریب و شایعه بیش از اندیشه و برنامه ارج و قرب می یابد. برای رهایی از این رویکرد انتظار می رود در عرصه رسانه ای چه صداوسیما و چه سایر رسانه ها، شاهد باز شدن فضای تضارب آرا و بحث های جدی بین دیدگاه های مختلف درباره نحوه اداره کشور و بحث های انتقادی در زمینه های مختلف باشیم. چنین فضایی صاحبان فکر و اندیشه را به عرصه بحث و گفت و گو و استادان جنگ روانی و تخریبگران فضای مجازی را به حاشیه می کشاند و موجب می شود بحث های ایجابی هر چه بیشتر جای حرف های سلبی و تخریبی را در عرصه سیاسی بگیرد.

گره‌گشایی از مشکلات کشور در سایه اعتقاد به مبانی انقلاب
مصطفی قربانی

 رهبر معظم انقلاب اسلامی روز گذشته در دیدار مردمی به مناسبت عید سعید غدیر، «اعتقاد به مبانی انقلاب» را نخستین و مهم‌ترین شاخص انتخاب اصلح دانستند و سپس با تأکید بر شاخصه «کارآمدی»، خطاب به نامزد‌های محترم انتخابات به سه نکته مهم اشاره کردند: 
۱. کسان و کارگزاران خود را از کسانی قرار ندهید که ذره‌ای با انقلاب زاویه دارند. 
۲. آن کسی که دلبسته امریکا باشد و تصور کند که بدون لطف امریکا نمی‌شود قدم از قدم برداشت در کشور، برای شما همکار خوبی نخواهد بود. او از ظرفیت‌های کشور استفاده نخواهد کرد و خوب مدیریت نخواهد کرد. 
۳. آن کسی که راهبرد دین و شریعت را مورد بی‌اعتنایی قرار دهد، او با شما همکار خوبی نخواهد بود. 
آنچه معظم‌له در این سه نکته اشاره کرده‌اند، تجلی اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی و لازمه تضمین کارآمدی رئیس‌جمهور منتخب است. در واقع، اگر قرار است که انتخابات و نتیجه آن، «حلال مشکلات» کشور باشد، لازمه این مهم، اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی است، زیرا چنانچه فرد منتخب اعتقاد راسخ به مبانی انقلاب نداشته باشد، قطار حرکت کشور را روی ریل انقلاب حرکت نمی‌دهد. البته همه نامزد‌ها معتقد به مبانی انقلاب هستند، اما هم این اعتقاد در میان نامزد‌ها به یک میزان نیست و هم در این زمینه، تضمینی بابت اطرافیان نامزد‌ها وجود ندارد. 
نکته مهم در این میان آن است که اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی، لازمه دوری گزیدن از کج‌راهه‌هایی، چون اعتماد به امریکا و قرار دادن آن در مقام راه‌حل مشکلات کشور است، زیرا اساس مبانی انقلاب اسلامی مبتنی بر اعتماد به درون، «ما می‌توانیم»، عدم‌هضم در نظام ظالمانه استکباری و جهاد کبیر در برابر استکبار است. درواقع، اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی سبب می‌شود منتخبان ملت، راه‌حل مسائل کشور را در درون کشور و در گرو شکوفاسازی ظرفیت‌های سرشار داخلی تعریف کنند و آن را به اخم و لبخند امریکا و قدرت‌های استکباری گره نزنند. اتفاقاً با اتکا به تجربه‌های گذشته، با اطمینان می‌توان گفت که این امر، لازمه موفقیت دولت و به مثابه تضمینی برای کارآمدی آن خواهد بود.
توجه به این مهم، در برهه کنونی اهمیت مضاعف دارد، زیرا با توجه به تحریم‌های ظالمانه ضدایرانی و مواجهه جبهه استکبار با انقلاب اسلامی در قالب «جنگ ترکیبی»، هرگونه جست‌وجوی راه‌حل مشکلات نزد دشمنان، در حکم ارسال پیام ضعفی از داخل به دشمنان و امیدواری آن‌ها برای به نتیجه رسیدن جنگ ترکیبی‌شان علیه دولت و ملت ایران خواهد بود. تجربه‌های گذشته در این زمینه باز روشنگر است، بدین ترتیب که سیاست «نگاه به خارج» و گره زدن حل مشکلات به رفع تحریم‌های خارجی در دولت‌های یازدهم و دوازدهم، نه تنها آسیب‌های موجود در کشور را رفع نکرد، بلکه بر شدت و دامنه آسیب‌پذیری‌های کشور افزود. بنابراین، راه‌حل مشکلات کشور در گره زدن آن‌ها به لبخند دیگران و منتظر گشایش‌های خارجی ماندن نیست، بلکه در درون‌زایی و همت گماردن به شکوفایی ظرفیت‌های داخل کشور است، اقتضای اعتقاد به مبانی انقلاب نیز همین است. 
فایده یا مزیت این شیوه آن است که ضمن کمک به حل مشکلات و حفظ سیرت و صورت انقلاب اسلامی، ارمغان‌آور استقلال و عزت ملی نیز است، همان کاری که در دولت سیزدهم با راهبری رئیس‌جمهور شهید انجام شد. در پیش گرفتن این شیوه سبب بازتولید دال‌های گفتمانی انقلاب اسلامی می‌شود. حال آنکه در الگوی رقیب، هم مشکلات کشور حل نمی‌شود، هم درجه استقلال و عزت کشور تضعیف می‌شود و هم معادله به ضرر دال‌های گفتمان انقلاب اسلامی تعریف می‌شود، زیرا ضمن ایجاد منازعه در داخل کشور، با حل نشدن مشکلات، هژمونی گفتمان انقلاب اسلامی در جامعه در معرض چالش قرار می‌گیرد.

جنگ هسته‌ای در قرن۲۱

حنیف غفاری

طی روز‌های اخیر شاهد تشدید منازعات روسیه و ناتو در فرامتن و بستری تحت عنوان جنگ اوکراین هستیم. همان‌گونه که پیش‌بینی می‌شد، فرسایشی‌شدن این جنگ به بروز تحولات شگرفی در حوزه بازدارندگی و اقدام (در منازعات راهبردی طرفین) منتج شده و همین مسأله، برخی استراتژی‌های کلان سیاست خارجی و امنیتی روسیه و ناتو را تغییر داده است.

در یکی ازجدیدترین این موارد، کرملین ایالات متحده را مقصر حمله اوکراین به کریمه خواند و اعلام کرد که بازنگری دکترین هسته‌ای خود را آغاز کرده است. اخیرا نیرو‌های مسلح اوکراین دست‌کم در دو مورد به اهدافی در شبه‌جزیره کریمه که تحت اشغال مسکو است، حمله موشکی کرده‌اند. رسانه‌های روسیه می‌گویند که دراثراین حملات دست‌کم چهارنفر ازجمله دو کودک کشته شده‌اند و ۱۵۱نفر نیز زخمی شده‌اند. هشدارروسیه برای بازنگری دکترین هسته‌ای خود، مولدنگرانی‌های جدیدی درمیان اعضای اروپایی ناتوشده است. ولادیمیر پوتین در جمع شماری از فارغ‌التحصیلان موسسات آموزش عالی نظامی در مسکو گفته بود که «برنامه‌های سه‌گانه هسته‌ای باید توسعه یابند و به‌زودی در همین راستا برنامه‌هایی اعلام خواهند شد.»
منظور از سه‌گانه هسته‌ای در ساختار دفاعی روسیه، قوای هسته‌ای این کشور در سه عرصه است؛ موشک‌های هسته‌ای زمین به هوا، زیردریایی‌های مجهز به موشک هسته‌ای و هواپیما‌های استراتژیک با بمب‌های هسته‌ای. اعلام این خبر در حالی است که سخنگوی کرملین پیشتر گفته بود تا زمانی که «عملیات ویژه نظامی» بر اساس برنامه پیش رود، هیچ دلیلی برای استفاده از سلاح اتمی وجود ندارد. او تاکید کرده بود که روسیه از زرادخانه اتمی‌اش فقط در صورت «تهدید موجودیت روسیه» استفاده خواهد کرد. تغییر دکترین هسته‌ای روسیه، متعاقب حمایت واشنگتن از حمله اخیر در کریمه رخ داده است. وزارت دفاع روسیه تاکید کرده که اوکراین حمله به کریمه را با کمک نیرو‌های آمریکایی و با استفاده از داده‌های ماهواره‌های جاسوسی ایالات متحده انجام داده است؛ اوکراین در این حمله از موشک‌های ATACMS ساخت ایالات متحده آمریکا استفاده کرده است. اوکراین پنج موشک مجهز به کلاهک خوشه‌ای را از طریق سامانه موشکی ATACMS آمریکا به سوی کریمه شلیک کرده که سامانه‌های پدافند هوایی روسیه موفق به رهگیری چهار فروند از آن‌ها شده، ولی قطعات موشک پنجم بر یک منطقه مسکونی فرود آمد و تعدادی کشته و زخمی بر جای گذاشت. مقامات کی‌یف و واشنگتن درباره این حمله اظهارنظری نکرده‌اند، اما شواهد و مستندات موجود، ادعای مقامات روسی را به‌صورت کامل تایید می‌کند. درهر حال، به نظر می‌رسد عمق و دامنه جنگ اوکراین در حال افزایش است و این مسأله می‌تواند به حوزه‌های هسته‌ای نیز کشیده شود. در این صورت، با بحرانی غیر قابل کنترل در نظام بین‌الملل روبه‌رو خواهیم بود که اعضای ناتو مسبب وقوع و تبعات آن خواهند بود. بی‌دلیل نیست که بسیاری از تحلیلگران مسائل اروپا و روسیه، معتقد به تصاعد بحران و عدم امکان مدیریت آن در آینده‌ای نزدیک هستند. 

بزرگترین چالش دولت چهاردهم

سید محمد حسینی

 ایران برای بسیاری از کشورها و حتی کشورهای دوست به یک «مسئله» تبدیل شده است. مسئله شدن یعنی ورود به کانال «بی‌ربط‌شدگی» و چنانچه برای بی‌ربط‌شدگی تدبیری و اقدامی صورت نگیرد؛ به دگرشدگی ،در نظام بین‌الملل و منطقه‌ای ختم خواهد شد. دگر شدگی در نظام بین الملل قطعا مخاطراتی برای آن کشور دارد.
برخی علائم فرایند بی‌ربط‌شدگی جمهوری اسلامی ایران را در منطقه و نظام بین‌الملل می توان بدین شرح گفت.
۱- اوپک با مکانیزم‌های خود تنظیمی، کاهش عرضه نفت ایران را مدیریت کرده است و حتی حذف کامل ایران در تولید و عرضه نفت، این سازمان را دچار چالش اساسی نمی‌کند.
۲- رژیم‌های تحریمی علیه اقتصاد و تجارت ایران باعث شده تا سهم گرفتن ایران در شبکه تجارت منطقه‌ای و جهانی با چالش اساسی مواجه شود.
۳- رژیم‌های تحریمی علیه ایران باعث شده تا حتی کشورهای دوست و همسایه نیز در مبادلات تجاری و اقتصادی با ایران با چالش‌های اساسی مواجه شوند.
۴- «مسئله بودگی» ایران در حوزه‌های امنیتی و سیاسی، مانع از سرمایه‌گذاری خارجی در ایران شده است و حتی باعث فرار سرمایه‌های داخلی نیز از ایران شده است و این امر بتدریج باعث عدم توسعه یافتگی کشور و شکاف با کشورهای منطقه خواهد شد .
۵- حذف تدریجی ایران از کریدورهای مهم بین‌الملل (عبور از جاده‌های کمربندی به جای عبور از ایران) باعث رکود بنادر دریایی ایران نظیر بندرعباس و چابهار شده است.
۶- جنگ روانی علیه  ایران به عنوان «بازیگر بر هم زننده صلح در خارومیانه»؛ مسئله‌بودگی ایران را در ادراک کشورها تقویت کرده است.
۷- پروژه «پیوستِ ادراکی ایران به روسیه در جنگ اوکراین» ادراکِ «ایران به مثابه بازیگر جنگ طلب» را تقویت کرده است.
۸- گذار کشورهای عربی خلیج فارس از استراتژی «بقا محور» به «استراتژی توسعه محور»؛ تمایزِ ادراکی ایران با سایر کشورهای منطقه را افزایش می‌دهد و ایران را به یک استثناء در خاورمیانه تبدیل می‌کند.
۹- انرژی مضاعف ایران در محیط بین‌الملل (مقابله با امریکا) و محیط شامات (مقابله با رژیم صهیونیستی)؛ امکان کنش مندی موثر ایران در محیط افپاک؛ محیط قفقاز، محیط خلیج فارس و محیط آسیای مرکزی را کاهش داده است و به فرایند بی‌ربط‌شدگی ایران در این محیط‌ها ناخواسته کمک می‌کند.
۱۰- نهایت آنکه پادزهر مقابله با بی‌ربط‌شدگی
(Anti act) ؛ «سیاست و امنیتِ تابع ملزومات اقتصادی» است. در ایران اما اقتصاد، دایره‌ای در حاشیه دایره بزرگ سیاست و امنیت است.
بنابراین مسئله بزرگ سیاست خارجی دولت چهاردهم؛ شناسایی علائم بی‌ربط شدگی و تدبیر و اقدام برای ایجاد روندهای ضد بی‌ربط‌شدگی است.

پزشکیان؛ پاسخی بالقوه به یک نیاز تاریخی

علی نامجو

مسعود پزشکیان را این روزها از جوانب گوناگونی می‌سنجند. من اما برآنم تا از چشم‌اندازی دیگرگونه این نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری را به بحث بگذارم؛ یعنی نسبت او و گفتمانش با یک نیاز تاریخی، با یک نیاز ایرانی.

با اینکه جامعه‌‌ ما از نظر اندیشه و اهداف سیاسی، اجتماعی و علمی، کاملا یکدست و هماهنگ نیست اما چندان هم ازهم‌گسیخته نیست که نتوان گرایش‌ها و نگرش‌های موجود در آن را بازشناخت. فضای فکری و فرهنگی ایران از نظر خاستگاه‌ اندیشه‌ها، به طور کلی، ترکیب‌یافته از سه بخش ملیت و مفهوم تاریخی ایران، دیانت و اسلام و فرهنگ‌ها و نگره‌های واردشده از غرب است. همه گفتمان‌های زنده سیاسی و اجتماعی در جامعه فعلی، به نوعی به یکی از این بخش‌های مذکور یا گفتمانی تلفیق‌شده از همه آنها باز می‌گردد. این جامعه، به طور کلی دارای یک اکثریت فراگیر است که افراد آن در عین تنوعات قومی و تفاوت‌های جزئی در اندیشه‌های خود، هیچ‌گاه جانب سازگاری و اتحاد را فرو نمی‌نهند و در کلیت امر رویکرد و اهداف مشترکی دارند. اعضای این گروه از ملت، در پایبندی به عناصر ملی، ارج‌نهادن به سنت دینی و توجه‌داشتن به تأثیرپذیری‌های بجا و سازوار از فرهنگ و تمدن غرب، تقریبا با یکدیگر همسو یا دست‌کم به هم نزدیک هستند و همانندی‌ها و هماهنگی‌هاشان، از اختلافاتشان بیشتر و پررنگ‌تر می‌نماید. آنان بر هیچ‌یک از ساحات اندیشگی و وجودی خود چشم فرو نمی‌بندند و از این مهم‌تر، با هیچ‌کدام نیز به ستیزه برنمی‌خیزند. این اکثریت، وارثان خلف نیاکان اندیشمند و به‌گزین و مصلحت‌جوی خویش‌اند. نیاکانی که با رنج‌های آمیخته به اشک و لبخند خود، گنج ایران فرهنگی را از آسیب‌های تعصبات و سنگ‌وارگی‌های قومی، نژادی، دینی و سیاسی، مصون داشته و آن را در یک سیر پویا و کمال‌طلبانه به دست ما سپرده‌اند. در کنار این طبقه اکثریت، چند دسته و گروه اقلیت نیز هستند که با وجود فعالیت‌های (گاه پرسروصدای) خود هیچ‌گاه موفق به اقناع اکثریت و نفوذ در آرا و آمال آنها نشده‌اند.

از جمله، آن گروه که با ارائه خوانشی تندروانه و نه‌چندان پرطرفدار از عقیده و نیز نفی دیگر عناصر ماهیت انسانی و ایرانی، تقریبا روشی بنیادگرایانه دارند که حتی در میان دین‌داران نیز هیچ‌گاه به غلبه فکری و برجستگی مسلطی نرسیده‌اند. اینها که در هر جامعه و هر زمانی بوده‌اند، امروزه بنا بر اقتضائات عصری، مرزهای فکری خود را به‌ویژه در عرصه عبادی (و نه سیاسی) اندکی جابه‌جا کرده‌اند اما باز هم از یک اقلیت فراتر نرفته‌اند. به عنوان مثال، در سال‌های آغازین انقلاب اگر ممانعت مسئولان عالی‌رتبه نظام نبود، این گروه تا تخریب برخی اماکن ملی و تاریخی، تفکیک تجزیه‌وار دانشگاه‌ها و نیز تعطیل‌کردن برخی نهادهای فرهنگی هم پیش می‌رفتند. اینها با وجود کنشگری‌ در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی، هیچ‌گاه موفق به کسب آرای اکثریت و نفوذ گسترده در حاکمیت نشده‌اند. گفتنی است که برخی از آنها گاهی از این تفکر فاصله گرفته، به حلقه منتقدان یا تغییرخواهان می‌پیوندند. دیگر گروه، اقلیتی‌اند که به بهانه حفظ ملیت و پیگیری آمال نژادی صرف، دیگر ابعاد وجودی و فکری ایرانیان را (مانند نیازهای معناجویانه، هستی‌شناسانه و دین‌مدارانه) نفی می‌کنند و سهمی برای این واقعیت‌ها و گرایش‌ها به‌ویژه در عرصه سیاسی و اجتماعی قائل نیستند. آنان از انقلاب اسلامی به این سو، به دلیل ساختارهای سیاسی و قانونی، امکان دسترسی به هیچ بخشی از حاکمیت را به طور رسمی و آشکار ندارند؛ اما در دوران پهلوی نیز که گفتمان رایج و درصحنه‌ای بودند هم نتوانستند قاطبه مردم را با خود همراه کنند. شاید بتوان گروهی دیگر را در شمار گروه‌های اقلیت به حساب آورد. یعنی آن شیفتگان ظواهر تمدن غرب که همواره دچار نوعی ازخودبیگانگی‌اند که البته در هدف خود یعنی غربی‌سازی تمدن ایران راه به جایی نبرده‌اند اگرچه بی‌تأثیر هم نبوده‌اند‌. مقصود از این اقلیت‌ها، گروه‌های تندرو و نامتعادل این نوع تفکرات است؛ زیرا نگرش‌های تعدیل‌یافته‌ای از هریک از این تفکرات اقلیتی، در گفتمان اکثریت جامعه، موجود و کاراست. بدیهی است که این دسته‌بندی‌ها به صورت قطعی و جزمی نیست و بنا بر اقتضای کلام، کلیتی از واقعیت را تشریح می‌کند؛ بنابراین نیک آشکار است که هر یک از این گروه‌ها در برخی از مصادیق و اعضای خود مشترک‌اند و هم‌پوشانی‌هایی نیز میان آنها وجود داشته و دارد. در این میان، تنها همان گروه اکثریت میانه‌رو، ژرف‌اندیش و صبورند که با تعدیل و تلفیق و تلطیف اندیشه‌های رایج، دستیابی به اعتلا را تنها از راه اعتدال میسر می‌دانند و ارزش‌ها و داشته‌های دینی و سرزمینی خود را همواره از آسیب خاک‌پرستان بی‌آسمان و آسمان‌فروشان خاک‌ستیز دور نگه داشته‌اند. این نگاه‌های متنوع و متفاوت، در رویکردهای شناختی و دانش‌پژوهانه جامعه ایران نیز، به تبع خود، شاخه‌های فکری متفاوت یا متناقضی به وجود آورده‌اند. عده‌ای به تأثیر نوعی بنیادگرایی منتسب به سنت دینی، غالبا با روش‌های فلسفی و انواع علوم و روش‌های شناختی تجربی، به مقابله برمی‌خیزند. اینان حتی در حوزه پژوهش‌ها و تألیفات و اندیشه‌ورزی‌های دین‌بنیاد، همچنین در جلب توجهات و نفوذ در اذهان دین‌مداران، همواره از هم‌کیشان متعادل‌ و پویااندیش خود عقب‌تر می‌ایستند.

عده‌ای دیگر، متأثر از برخی مکاتب علمی- فلسفی نوپدید غربی، با اعتقاد به نوعی یافت‌گرایی و تجربه‌محوری، ادراک انسانی و امکانات علمی او را تا حد ترازو و خط‌کش و میکروسکوپ! تنزل می‌دهند و اهمیت کارکرد فرامادی عقل و ادراک انسانی را نادیده می‌انگارند. این نوع نگاه که نمونه‌های خفیفی از آن، خاصه در میان جوانان و نوجوانان در حال گسترش است، به گفته برخی اندیشمندان معاصر ما، نوعی اشعریت علمی است که با رویکردی عقل‌گریزانه، راه سعادت را تقریبا با حواس پنج‌گانه ظاهری دنبال می‌کند.

اینجا هم باز همان بخش بیشینه و اکثریت، همان موج فراگیر جامعه هستند که با در نظر داشتن همه ابعاد و امکانات شناختی و دانش‌پژوهانه انسان، در بهره‌گیری راهبردی و چاره‌جویانه از هر یک از آنها می‌کوشند. آنها ابن‌سیناها، بیرونی‌ها، خواجه‌نصیرها و... را راهنمای خود ساخته و تجربه و عقل، معقول و منقول، حس و شهود، اخبار و قیاس و... را هر یک در جای خود ارج می‌نهند و منافع هیچ‌یک را فرو نمی‌گذارند. به‌طورکلی، این مردم در مقام جانشینی پیشینیان حکمت‌نهاد خود‌ یعنی یعقوب لیث‌ها، ابومسلم‌ها، شعوبی‌ها، سربدارها، شاه عباس‌ها و... پای ایستادگی و تملک بر خاک ایران‌زمین می‌کوبند، درحالی که چشم بر آسمان و سنت دینی خود نیز نمی‌بندند و این چراغ راه تاریخی خود را در غبارآلودگی عصر حاضر از یاد نمی‌برند.

این مردم، ظاهرا همانند فردوسی‌شان، همچنان‌که در حفظ سرمایه‌ها و بن‌مایه‌های ملی خود همت می‌گمارند به ارادتمندی به مفاخر و الگوهای سنت دینی خود نیز می‌بالند ( با تفاوت‌هایی در جزئیات) و یا همچون عصاره زیست‌جهان ذهنی خویش، حافظ شیرازی، حکمت خسروانی و آموزه‌های قرآنی را در کلام خود جمع می‌کنند و معجونی می‌سازند به جاودانگی تاریخ. شاید این همان افقی است که رفتن به سوی آن، ایران و ایرانی را از توفان‌های حوادث و آشوب‌های تاریخی رهانیده و به ساحل امن و آرام زندگی و بالندگی رسانیده است. این افق و این کنش راهبردی تاریخی، شاید مرجح‌ترین پاسخ بوده است به یک نیاز تاریخی؛ نیاز به تعریف و تعدیل خواسته‌ها و داشته‌ها و چاره‌ها، که نمونه اعلای آن از میان سلسله‌های تاریخی توسط امیران سامانی پدیدار شده است. حکومتی که با اعمال شایسته‌سالاری و آزادمنشی، رنسانس تمدن ایران را در دوره اسلامی پایه نهاد.

بی‌شک، رفع کمالی و بسزای این نیاز تاریخی، خود نیازمند سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها و عزم‌های جزم مردم و مسئولان منتخب آنهاست و محبوبی است که به این آسانی‌ها نقاب از چهره نمی‌گشاید؛ اما شاید بتوان در حد توان به آن نزدیک شد یا دست‌کم در مسیر دستیابی به آن گام برداشت. امروزه که بحث انتخابات ریاست‌جمهوری مطرح است، در میان معیارهای خود، بهتر است که این نیاز تاریخی را نیز در نظر بگیریم؛ زیرا اگر مهم‌ترین معیار نباشد به حکم عقل و وجدان، از مهم‌ترین‌هاست. مسعود پزشکیان، بر اساس آنچه در این سال‌ها از او دیده و شنیده‌ایم، از میان نامزدهای ریاست‌جمهوری، شاید نزدیک‌ترین فرد باشد به آن پاسخی که برای نیاز تاریخی‌مان مدنظر داریم. او از همه سرچشمه‌های فکری و فرهنگی ایرانیان مایه می‌گیرد و چنا‌نکه از گفتار و کردار او برمی‌آید، تعلق خاطری بایسته و شایسته به همان رویکرد تاریخی، همان راه اکثریت دارد و نیز از همه مهم‌تر، شرط مهم ایجاد و اعمال تعادل، به‌گزینی و افراط‌زدایی، یعنی روحیه انتقادی نسبت به امور مختلف را نیز دارد. پزشکیان با برگزیدن شعار «برای ایران» به‌خوبی می‌داند قرار است برای چه جایگاهی برگزیده شود. البته برگزیدن این شعار، مسئولیت‌ و وظایف او را در جایگاه احتمالی ریاست‌جمهوری، افزون خواهد کرد (لااقل بیشتر از رئیس‌جمهور احتمالی دیگری که شعار برای ایران را برنگزیده است). نظام نشانگانی گفتمان پزشکیان، بر مصادیقی از همه گرایش‌ها و نگرش‌هایی که ماهیت انسان ایرانی را می‌سازند دلالت دارد؛ درحالی که تقریبا نشانی از یک‌سونگری و تعصب نسبت به هیچ‌یک از آنها نیز در آن دیده نمی‌شود.

پزشکیان با اینکه در یکی از بالاترین سطوح علمی و آکادمیک قرار دارد اما به دام اشعریت مدرن نیفتاده است و از سرمایه‌های عقلی و سنت نقلی‌مان نیز جویبارهایی به اندیشه‌اش جاری است؛ در حالی‌که این تأثیر‌پذیری‌های او رنگی از تعصب و نگاه‌های تک‌بعدی به خود نگرفته است. به نظر نگارنده، برجسته‌ترین ویژگی مسعود پزشکیان آن است که خود را صاحب‌نظر در همه امور نمی‌داند و بنای آن دارد که شایسته‌مدارانه، تصمیم‌گیری‌ها را به کاردانان و صاحب‌نظران واگذارد. در این مورد، تنها پشتوانه این وعده، سابقه دیروز و سخنان امروز مسعود پزشکیان است؛ چنانکه درباره وعده‌های دیگر نامزدها هم مرجعی جز اینها نداریم. طبیعی و بدیهی است که پزشکیان هم نوعا یک انسان است و خود و برنامه‌هایش خالی از نقص نیست اما بنابر آنچه گفتیم، شاید مسعود پزشکیان دردسترس‌ترین پاسخ باشد برای آن نیاز، برای ایران.

 

انتخاب غدیری

محمدکاظم انبارلویی

۱- غدیرخم فقط ثبت یک حادثه تاریخی با هزاران سند غیرقابل خدشه از سوی علمای بزرگ شیعه و اهل سنت نیست. واژه غدیر یک جهان معنی و یک تابلوی بزرگ از پیمودن پیچ‌های بزرگ و گردنه‌های سخت تاریخ است.
غدیر یعنی روز ارائه مدل حکمرانی خوب !
غدیر یعنی روز راه‌یابی به لایه‌های این پرسش تاریخی که چه کسی باید حکومت کند و چگونه باید حکومت کند؟
غدیر یعنی بازگشت به سبک زندگی نبوی ، علوی و مهدوی!
غدیر یعنی پاسخ به پرسش‌های کلیدی تاریخ ، 
فلسفه تاریخ و تاریخ فلسفه سیاسی!
غدیر یعنی پیش به‌سوی نظام امامت و فاصله گرفتن از سلطنت فردی و جمعی!
امامت به تعبیر مقام معظم رهبری متکفل زیست اسلامی جامعه است.
۲- ملت بزرگ ایران جمعه آینده به‌پای صندوق‌های رأی خواهند آمد تا یک انتخاب غدیری را با معیارهای قرآنی رقم زنند. مردم می‌آیند تا سکان کشتی قوه مجریه را به کسی بسپرند که در قانون اساسی ده‌ها وظیفه کلیدی ازجمله تأمین معیشت یک ملت به عهده اوست و او در انجام این وظایف اختیارات ویژه و منحصربه‌فرد دارد.
مردم به کسی رأی می‌دهند که لالایی دشمن او را به خواب نبرد و لبخندهای دشمن او را فریب ندهد.
مردم به پای صندوق‌های رأی می‌آیند تا پایه‌های مردم‌سالاری دینی را تحکیم بخشند و دشمن را در ضربه‌زدن به ایران پشیمان کند.
۳- رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار غدیری خود دو نکته کلیدی را در انتخاب اصلح مورد تأکید قرار دادند:
الف- انتخاب کسی که به مبانی انقلاب و اسلام اعتقاد قلبی داشته باشد.
ب- انتخاب فردی توانا و کارآمد.
عزیزانی که چند روز گذشته در اجتماعات عظیم مردمی در شهرها و استان‌ها به‌عنوان نامزد انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری و نیز در برنامه مناظرات و طرح دیدگاه‌های خود ظاهر شدند همگی به انقلاب و مبانی اسلام اعتقاددارند. هر کس که انتخاب شود ان‌شاءالله کشور را در مسیر دستیابی به آرمان‌های اسلام و انقلاب پیش خواهد برد.
انتخاب اصلح با دو امتیاز توانایی و کارآمدی در میان این ۶ عزیز، کار  دشواری نیست. کسی که در میدان‌های مختلف خدمت، کارنامه کاری خود را با نمره مطلوب و حتی بالا نشان داده باشد از نگاه تیزبین مردم و ارزیابی‌های دقیق پنهان نیست.
رأی ملت به هر که تعلق گیرد باید به او احترام گذاشت و از فردای انتخابات باید مسیر اتحاد و رفاقت ملی و انسجام اسلامی با آهنگ بیشتری طی شود.
۴- مقام معظم رهبری حداقل  به۱۰ ظرفیت بزرگ کشور برای رسیدن به ایران قوی و سرافراز را نام بردند . هر کس که انتخاب می‌شود از اولین روز کاری خود باید همت کند ظرفیت‌های «بالقوه» کشور را با یک برنامه عملیاتی و اجرایی به «فعلیت» برساند. طبیعی است همه سرمایه‌های انسانی که در این انتخابات با رقابت ۶ ضلعی به میدان آمدند باید به او کمک کنند تا او این مسیر سخت را طی کند.
روز هشتم باید به‌پای صندوق‌های رأی آمد و با یک انتخاب غدیری به جهان نشان دهیم ملت ما در مسیر حیات تاریخی خود در امتداد فلسفه سیاسی غدیرخم حرکت می‌کند. از این ۶ عزیزی که در معرض رأی ملت قرار گرفته، یکی در قله نشسته است. این قله را رأی ملت تعیین می‌کند. به رأی ملت احترام بگذاریم.
 
هم تکلیف‌گرایی، هم نتیجه‌گرایی
محمد ناصری
 آخرین مناظره تلویزیونی ۶ نامزد چهاردهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری روز گذشته برگزار شد و در فرصت 48 ساعت باقیمانده تا روز جمعه (روز برگزاری انتخابات)، هر ساعت یا دقیقه می‌تواند آبستن اتفاق، حادثه، موج سلبی، موج ایجابی، موج هیجانی یا موج کاذب به سود یا زیان نامزدها باشد. تئوریسین‌های جریان اصلاحات که دستکاری افکار عمومی با فاکتورهای هیجانی و کاذب را دستور‌العمل و تاکتیک دقیقه نودی خود در انتخابات ریاست‌جمهوری قلمداد می‌کنند، از اکنون دست به کار شده‌اند تا با «رقیب‌هراسی» و «مظلوم‌نمایی»، آرای سفید و خاکستری را به سود نامزد مطلوب و متبوع خود یعنی مسعود پزشکیان به گردش درآورند. در مقابل، جبهه طرفدار گفتمان انقلاب اسلامی و نامزدهای آن، پس از حضور پررنگ و موثری که تاکنون در رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری چهاردهم داشته‌اند، در نقطه‌ای حساس و تعیین‌کننده قرار گرفته‌اند. شرط لازم برای پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری، تبیین ماهیت و عملکرد جریان غرب‌گرا در کشور بود که باید به نامزدهای اصولگرا بابت موفقیت در آن دست‌مریزاد گفت اما آیا کار در همین نقطه تمام است؟! آیا در اینجا می‌توان از شرط کافی یعنی وحدت اصولگرایان و اجماع آنها حول یک نامزد واحد غافل شد؟ 
صورت مساله مشخص است: در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1392، چهار نامزد اصولگرا در صحنه حضور داشتند که هر یک مدعی بودند بهترین گزینه برای رقابت با آقای روحانی در دور دوم انتخابات هستند. پیش‌فرض هر 4 نامزد اصولگرا  یعنی آقایان جلیلی، رضایی، قالیباف و ولایتی این بود که انتخابات قطعا به دور دوم خواهد رفت پس اجماع آنها حول یک نامزد واحد ضرورتی ندارد. نظرسنجی‌های انجام شده تا فاصله 24 ساعت مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری نیز نشان می‌داد آقای روحانی به‌رغم پیشرفت در نظرسنجی‌ها، هنوز قادر به کسب نیمی از آرای مأخوذه نخواهد بود. این پیش‌فرض غالب، به اندازه‌ای در ذهن اصولگرایان و ستادهای آنها تقویت شد که حتی برخی نزدیکان نامزدها، رو به تدوین استراتژی‌ها و تاکتیک‌های خود در دور دوم انتخابات آوردند. متاسفانه همین ساده‌انگاری و عدم آینده‌نگری دقیق سبب شد در همان دور نخست انتخابات، آقای روحانی چک «اختلاف اصولگرایان» و «تکثر نامزدهای انتخاباتی آنها» را به سود جریان متبوع خود نقد کند و راهی پاستور شود. حتی در شرایطی که نامزدهای اصولگرا بر سر ارقام و آمار نظرسنجی‌های سراسری و استانی مشغول چانه‌زنی بودند، محمدرضا عارف با دستور رئیس دولت اصلاحات از صحنه رقابت‌ها کنار رفت تا سناریوی طراحی شده در اتاق فکر مشترک جبهه اصلاحات و حزب اعتدال و توسعه تکمیل شود. 
اکنون در سال 1403 قرار داریم و شرایط به مراتب نسبت به 11 سال قبل حساس‌تر است. امروز، پیروزی یا شکست یک حزب یا جریان در انتخابات موضوعیت ندارد، بلکه حفظ گفتمان، مسلک و ریل‌گذاری آیت‌الله رئیسی، رئیس‌جمهور شهید کشورمان در عرصه سیاست داخلی و خارجی حائز اهمیت است. به عبارت بهتر، هزینه شکست اصولگرایان در انتخابات ریاست‌جمهوری چهاردهم به‌مراتب نسبت به سال 1392 نیز بیشتر خواهد بود. درست در پیچ تاریخی مهمی که در آن به صورت همزمان  جنگ غزه، جنگ اوکراین و استمرار راهبرد فشار حداکثری غرب علیه ملت و نظام جمهوری اسلامی را مشاهده می‌کنیم، خودخواهی، محاسبه نادرست و ساده‌انگاری، پاشنه آشیل جریان انقلاب محسوب می‌شود. بدون‌شک در صورتی که تکثر اصولگرایان و اصرار آنها بر پیش‌فرض‌ها و نظرسنجی‌های نادرست، جهت‌دار یا حتی نظرسنجی‌های صحیحی که می‌تواند طی روزهای آتی تغییر کند منجر به شکست جبهه انقلاب شود، دغدغه‌مندان دلسوز گفتمان مقاومت و عدالت آنها را نخواهند بخشید.
در اینجا باید تکلیف‌گرایی و نتیجه‌گرایی را به صورت توأمان در نظر گرفت. فراموش نکنیم ما در «خلأ» دست به انتخاب افراد نمی‌زنیم، بلکه در اینجا «فرامتن‌ها» نیز دارای اهمیت است. 
در اینجا باید بدون هیچ‌گونه تعصبی به ۲ سوال مهم پاسخ داد: «نخست اینکه واقعا کدام یک از نامزدهای اصولگرا در نظرسنجی‌های گوناگون (بر اساس معدل و میانگین نظرسنجی‌های معتبر) پیشتاز است و دوم اینکه انصراف هر یک از نامزدهای اصولگرا، چه میزان از رای آنها را به سبد رای نامزد نهایی هدایت خواهد کرد؟ تجمیع این ۲ مولفه مهم باید مبنای تصمیم‌گیری نهایی جریان انقلاب و عملیاتی‌سازی آن در برهه حساس کنونی باشد. ما در اینجا نه از یک مطلوبیت، بلکه از یک ضرورت مهم به نام اجماع اصولگرایان بر روی یک نامزد نهایی و واحد سخن می‌گوییم که عدم تحقق آن، جاده‌صاف‌کن پیروزی جریان مخالف عزت و اقتدار ایران در عرصه سیاست و اقتصاد خواهد بود. امروز چشمان نگران مردمی که طاقت و تحمل بازگشت به گذشته‌ای نه‌چندان دور، یعنی تجربه سال‌های 1392 تا 1400 را ندارند، به این تصمیم انقلابی و وحدت سرنوشت‌ساز دوخته شده است. امید است در این آزمون بزرگ، شاهد موفقیت جبهه انقلاب و سربلندی آن در برابر ملت ایران و شهدای گرانقدر خدمت و در رأس آنها، رئیس‌جمهور شهید باشیم. بی‌صبرانه منتظریم!