انتخابات و مواضع سلبی و ایجابی نامزدها
مهدی حسن زاده
این روزها بازار مناظرات انتخاباتی و نشست های کارشناسی و میزگردهای موضوعی درباره انتخابات ریاست جمهوری داغ است و نامزدهای انتخابات برنامه های خود در حوزه های مختلف را تبیین می کنند و در نهایت قرار است همین جمعه مردم با حضور در پای صندوق هایش رای، رئیس جمهور چهاردهم را انتخاب کنند. در این میان فارغ از قطب بندی های انتخاباتی و مشخص شدن رقبای اصلی، پرسش اساسی درخصوص انتخابات این است که نقطه اصلی تمایزبندی بین نامزدها چیست؟ مرور مباحث انتخاباتی دو هفته اخیر نشان می دهد که همچنان بعد سلبی ماجرا بر بعد ایجابی غلبه دارد. نامزدها می خواهند خود را از برچسب های منفی دور نگه دارند و برچسب منفی به رقیب خود بزنند. نامزدها در معرفی خود بیش از آن که بگویند که هستند و چه خواهند کرد، می گویند که نیستند و چه نخواهند کرد. هرچند این رویکرد سلبی، شدت و ضعف دارد و نمی توان همه نامزدها را به یک اندازه دارای رویکرد سلبی و فقدان رویکرد ایجابی دانست اما سوال اساسی این است که چرا عالم سیاست ورزی و فضای انتخاباتی در کشور ما به این سمت کشیده شده است؟ شاید بتوان مسئله را در ایجاد شکاف بین نخبگان و سیاستمداران دانست. حتی نخبگانی هم که وارد عرصه سیاست ورزی می شوند، برخی آلوده به رفتارهای پوپولیستی یا سیاست ورزی با ادبیات خشن می شوند. این شکاف از این باب ایجاد می شود که در کشور گفت و گوهای جدی بر سر مسائل کلیدی و اساسی صورت نمی گیرد و معمولا در بزنگاه ها احساس می شود که باید به سراغ گفت و گوهای صریح نخبگان دارای دیدگاه های متفاوت رفت. به عنوان نمونه پس از اعتراضات منجر به اغتشاشات در پاییز 1401، صداوسیما که در بسته ترین شرایط خود در سال های اخیر به سر می برد و نوعی یک دست شدن در تیم اداره و حتی مجری های برنامه های تلویزیونی دیده می شد، سراغ گفت و گوهای جدی بین طیف های مختلف نخبگان در موضوعات متنوع فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رفت. همین گفت و گو ها به دلیل رویکرد باز در دعوت از مهمانان گاهی با گرایش های تند سیاسی و فرهنگی بسیار دیده شد و گاهی در روزهای بعد محل بحث محافل فکری و رسانه ای قرار می گرفت. با این حال همین رویکرد هم چندان ادامه نیافت و ضعیف شد. همین خلأ ورود نخبگان به مباحث سیاسی و فرهنگی و غفلت از ایجاد فضای تضارب آرا و آن چه که سال ها قبل رهبر معظم انقلاب در قالب مفهوم کرسی های آزاداندیشی مطرح فرموده بودند، موجب شده است تا حرف اول در صف آرایی های انتخاباتی را نه رویکردها بلکه افشاگری ها و بحث های حاشیه ای درباره افراد بزند و در چنین شرایطی تخریب و شایعه بیش از اندیشه و برنامه ارج و قرب می یابد. برای رهایی از این رویکرد انتظار می رود در عرصه رسانه ای چه صداوسیما و چه سایر رسانه ها، شاهد باز شدن فضای تضارب آرا و بحث های جدی بین دیدگاه های مختلف درباره نحوه اداره کشور و بحث های انتقادی در زمینه های مختلف باشیم. چنین فضایی صاحبان فکر و اندیشه را به عرصه بحث و گفت و گو و استادان جنگ روانی و تخریبگران فضای مجازی را به حاشیه می کشاند و موجب می شود بحث های ایجابی هر چه بیشتر جای حرف های سلبی و تخریبی را در عرصه سیاسی بگیرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی روز گذشته در دیدار مردمی به مناسبت عید سعید غدیر، «اعتقاد به مبانی انقلاب» را نخستین و مهمترین شاخص انتخاب اصلح دانستند و سپس با تأکید بر شاخصه «کارآمدی»، خطاب به نامزدهای محترم انتخابات به سه نکته مهم اشاره کردند:
۱. کسان و کارگزاران خود را از کسانی قرار ندهید که ذرهای با انقلاب زاویه دارند.
۲. آن کسی که دلبسته امریکا باشد و تصور کند که بدون لطف امریکا نمیشود قدم از قدم برداشت در کشور، برای شما همکار خوبی نخواهد بود. او از ظرفیتهای کشور استفاده نخواهد کرد و خوب مدیریت نخواهد کرد.
۳. آن کسی که راهبرد دین و شریعت را مورد بیاعتنایی قرار دهد، او با شما همکار خوبی نخواهد بود.
آنچه معظمله در این سه نکته اشاره کردهاند، تجلی اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی و لازمه تضمین کارآمدی رئیسجمهور منتخب است. در واقع، اگر قرار است که انتخابات و نتیجه آن، «حلال مشکلات» کشور باشد، لازمه این مهم، اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی است، زیرا چنانچه فرد منتخب اعتقاد راسخ به مبانی انقلاب نداشته باشد، قطار حرکت کشور را روی ریل انقلاب حرکت نمیدهد. البته همه نامزدها معتقد به مبانی انقلاب هستند، اما هم این اعتقاد در میان نامزدها به یک میزان نیست و هم در این زمینه، تضمینی بابت اطرافیان نامزدها وجود ندارد.
نکته مهم در این میان آن است که اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی، لازمه دوری گزیدن از کجراهههایی، چون اعتماد به امریکا و قرار دادن آن در مقام راهحل مشکلات کشور است، زیرا اساس مبانی انقلاب اسلامی مبتنی بر اعتماد به درون، «ما میتوانیم»، عدمهضم در نظام ظالمانه استکباری و جهاد کبیر در برابر استکبار است. درواقع، اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی سبب میشود منتخبان ملت، راهحل مسائل کشور را در درون کشور و در گرو شکوفاسازی ظرفیتهای سرشار داخلی تعریف کنند و آن را به اخم و لبخند امریکا و قدرتهای استکباری گره نزنند. اتفاقاً با اتکا به تجربههای گذشته، با اطمینان میتوان گفت که این امر، لازمه موفقیت دولت و به مثابه تضمینی برای کارآمدی آن خواهد بود.
توجه به این مهم، در برهه کنونی اهمیت مضاعف دارد، زیرا با توجه به تحریمهای ظالمانه ضدایرانی و مواجهه جبهه استکبار با انقلاب اسلامی در قالب «جنگ ترکیبی»، هرگونه جستوجوی راهحل مشکلات نزد دشمنان، در حکم ارسال پیام ضعفی از داخل به دشمنان و امیدواری آنها برای به نتیجه رسیدن جنگ ترکیبیشان علیه دولت و ملت ایران خواهد بود. تجربههای گذشته در این زمینه باز روشنگر است، بدین ترتیب که سیاست «نگاه به خارج» و گره زدن حل مشکلات به رفع تحریمهای خارجی در دولتهای یازدهم و دوازدهم، نه تنها آسیبهای موجود در کشور را رفع نکرد، بلکه بر شدت و دامنه آسیبپذیریهای کشور افزود. بنابراین، راهحل مشکلات کشور در گره زدن آنها به لبخند دیگران و منتظر گشایشهای خارجی ماندن نیست، بلکه در درونزایی و همت گماردن به شکوفایی ظرفیتهای داخل کشور است، اقتضای اعتقاد به مبانی انقلاب نیز همین است.
فایده یا مزیت این شیوه آن است که ضمن کمک به حل مشکلات و حفظ سیرت و صورت انقلاب اسلامی، ارمغانآور استقلال و عزت ملی نیز است، همان کاری که در دولت سیزدهم با راهبری رئیسجمهور شهید انجام شد. در پیش گرفتن این شیوه سبب بازتولید دالهای گفتمانی انقلاب اسلامی میشود. حال آنکه در الگوی رقیب، هم مشکلات کشور حل نمیشود، هم درجه استقلال و عزت کشور تضعیف میشود و هم معادله به ضرر دالهای گفتمان انقلاب اسلامی تعریف میشود، زیرا ضمن ایجاد منازعه در داخل کشور، با حل نشدن مشکلات، هژمونی گفتمان انقلاب اسلامی در جامعه در معرض چالش قرار میگیرد.
جنگ هستهای در قرن۲۱
حنیف غفاری
طی روزهای اخیر شاهد تشدید منازعات روسیه و ناتو در فرامتن و بستری تحت عنوان جنگ اوکراین هستیم. همانگونه که پیشبینی میشد، فرسایشیشدن این جنگ به بروز تحولات شگرفی در حوزه بازدارندگی و اقدام (در منازعات راهبردی طرفین) منتج شده و همین مسأله، برخی استراتژیهای کلان سیاست خارجی و امنیتی روسیه و ناتو را تغییر داده است.
در یکی ازجدیدترین این موارد، کرملین ایالات متحده را مقصر حمله اوکراین به کریمه خواند و اعلام کرد که بازنگری دکترین هستهای خود را آغاز کرده است. اخیرا نیروهای مسلح اوکراین دستکم در دو مورد به اهدافی در شبهجزیره کریمه که تحت اشغال مسکو است، حمله موشکی کردهاند. رسانههای روسیه میگویند که دراثراین حملات دستکم چهارنفر ازجمله دو کودک کشته شدهاند و ۱۵۱نفر نیز زخمی شدهاند. هشدارروسیه برای بازنگری دکترین هستهای خود، مولدنگرانیهای جدیدی درمیان اعضای اروپایی ناتوشده است. ولادیمیر پوتین در جمع شماری از فارغالتحصیلان موسسات آموزش عالی نظامی در مسکو گفته بود که «برنامههای سهگانه هستهای باید توسعه یابند و بهزودی در همین راستا برنامههایی اعلام خواهند شد.»
منظور از سهگانه هستهای در ساختار دفاعی روسیه، قوای هستهای این کشور در سه عرصه است؛ موشکهای هستهای زمین به هوا، زیردریاییهای مجهز به موشک هستهای و هواپیماهای استراتژیک با بمبهای هستهای. اعلام این خبر در حالی است که سخنگوی کرملین پیشتر گفته بود تا زمانی که «عملیات ویژه نظامی» بر اساس برنامه پیش رود، هیچ دلیلی برای استفاده از سلاح اتمی وجود ندارد. او تاکید کرده بود که روسیه از زرادخانه اتمیاش فقط در صورت «تهدید موجودیت روسیه» استفاده خواهد کرد. تغییر دکترین هستهای روسیه، متعاقب حمایت واشنگتن از حمله اخیر در کریمه رخ داده است. وزارت دفاع روسیه تاکید کرده که اوکراین حمله به کریمه را با کمک نیروهای آمریکایی و با استفاده از دادههای ماهوارههای جاسوسی ایالات متحده انجام داده است؛ اوکراین در این حمله از موشکهای ATACMS ساخت ایالات متحده آمریکا استفاده کرده است. اوکراین پنج موشک مجهز به کلاهک خوشهای را از طریق سامانه موشکی ATACMS آمریکا به سوی کریمه شلیک کرده که سامانههای پدافند هوایی روسیه موفق به رهگیری چهار فروند از آنها شده، ولی قطعات موشک پنجم بر یک منطقه مسکونی فرود آمد و تعدادی کشته و زخمی بر جای گذاشت. مقامات کییف و واشنگتن درباره این حمله اظهارنظری نکردهاند، اما شواهد و مستندات موجود، ادعای مقامات روسی را بهصورت کامل تایید میکند. درهر حال، به نظر میرسد عمق و دامنه جنگ اوکراین در حال افزایش است و این مسأله میتواند به حوزههای هستهای نیز کشیده شود. در این صورت، با بحرانی غیر قابل کنترل در نظام بینالملل روبهرو خواهیم بود که اعضای ناتو مسبب وقوع و تبعات آن خواهند بود. بیدلیل نیست که بسیاری از تحلیلگران مسائل اروپا و روسیه، معتقد به تصاعد بحران و عدم امکان مدیریت آن در آیندهای نزدیک هستند.
سید محمد حسینی
ایران برای بسیاری از کشورها و حتی کشورهای دوست به یک «مسئله» تبدیل شده است. مسئله شدن یعنی ورود به کانال «بیربطشدگی» و چنانچه برای بیربطشدگی تدبیری و اقدامی صورت نگیرد؛ به دگرشدگی ،در نظام بینالملل و منطقهای ختم خواهد شد. دگر شدگی در نظام بین الملل قطعا مخاطراتی برای آن کشور دارد.
برخی علائم فرایند بیربطشدگی جمهوری اسلامی ایران را در منطقه و نظام بینالملل می توان بدین شرح گفت.
۱- اوپک با مکانیزمهای خود تنظیمی، کاهش عرضه نفت ایران را مدیریت کرده است و حتی حذف کامل ایران در تولید و عرضه نفت، این سازمان را دچار چالش اساسی نمیکند.
۲- رژیمهای تحریمی علیه اقتصاد و تجارت ایران باعث شده تا سهم گرفتن ایران در شبکه تجارت منطقهای و جهانی با چالش اساسی مواجه شود.
۳- رژیمهای تحریمی علیه ایران باعث شده تا حتی کشورهای دوست و همسایه نیز در مبادلات تجاری و اقتصادی با ایران با چالشهای اساسی مواجه شوند.
۴- «مسئله بودگی» ایران در حوزههای امنیتی و سیاسی، مانع از سرمایهگذاری خارجی در ایران شده است و حتی باعث فرار سرمایههای داخلی نیز از ایران شده است و این امر بتدریج باعث عدم توسعه یافتگی کشور و شکاف با کشورهای منطقه خواهد شد .
۵- حذف تدریجی ایران از کریدورهای مهم بینالملل (عبور از جادههای کمربندی به جای عبور از ایران) باعث رکود بنادر دریایی ایران نظیر بندرعباس و چابهار شده است.
۶- جنگ روانی علیه ایران به عنوان «بازیگر بر هم زننده صلح در خارومیانه»؛ مسئلهبودگی ایران را در ادراک کشورها تقویت کرده است.
۷- پروژه «پیوستِ ادراکی ایران به روسیه در جنگ اوکراین» ادراکِ «ایران به مثابه بازیگر جنگ طلب» را تقویت کرده است.
۸- گذار کشورهای عربی خلیج فارس از استراتژی «بقا محور» به «استراتژی توسعه محور»؛ تمایزِ ادراکی ایران با سایر کشورهای منطقه را افزایش میدهد و ایران را به یک استثناء در خاورمیانه تبدیل میکند.
۹- انرژی مضاعف ایران در محیط بینالملل (مقابله با امریکا) و محیط شامات (مقابله با رژیم صهیونیستی)؛ امکان کنش مندی موثر ایران در محیط افپاک؛ محیط قفقاز، محیط خلیج فارس و محیط آسیای مرکزی را کاهش داده است و به فرایند بیربطشدگی ایران در این محیطها ناخواسته کمک میکند.
۱۰- نهایت آنکه پادزهر مقابله با بیربطشدگی
(Anti act) ؛ «سیاست و امنیتِ تابع ملزومات اقتصادی» است. در ایران اما اقتصاد، دایرهای در حاشیه دایره بزرگ سیاست و امنیت است.
بنابراین مسئله بزرگ سیاست خارجی دولت چهاردهم؛ شناسایی علائم بیربط شدگی و تدبیر و اقدام برای ایجاد روندهای ضد بیربطشدگی است.
علی نامجو
مسعود پزشکیان را این روزها از جوانب گوناگونی میسنجند. من اما برآنم تا از چشماندازی دیگرگونه این نامزد انتخابات ریاستجمهوری را به بحث بگذارم؛ یعنی نسبت او و گفتمانش با یک نیاز تاریخی، با یک نیاز ایرانی.
با اینکه جامعه ما از نظر اندیشه و اهداف سیاسی، اجتماعی و علمی، کاملا یکدست و هماهنگ نیست اما چندان هم ازهمگسیخته نیست که نتوان گرایشها و نگرشهای موجود در آن را بازشناخت. فضای فکری و فرهنگی ایران از نظر خاستگاه اندیشهها، به طور کلی، ترکیبیافته از سه بخش ملیت و مفهوم تاریخی ایران، دیانت و اسلام و فرهنگها و نگرههای واردشده از غرب است. همه گفتمانهای زنده سیاسی و اجتماعی در جامعه فعلی، به نوعی به یکی از این بخشهای مذکور یا گفتمانی تلفیقشده از همه آنها باز میگردد. این جامعه، به طور کلی دارای یک اکثریت فراگیر است که افراد آن در عین تنوعات قومی و تفاوتهای جزئی در اندیشههای خود، هیچگاه جانب سازگاری و اتحاد را فرو نمینهند و در کلیت امر رویکرد و اهداف مشترکی دارند. اعضای این گروه از ملت، در پایبندی به عناصر ملی، ارجنهادن به سنت دینی و توجهداشتن به تأثیرپذیریهای بجا و سازوار از فرهنگ و تمدن غرب، تقریبا با یکدیگر همسو یا دستکم به هم نزدیک هستند و همانندیها و هماهنگیهاشان، از اختلافاتشان بیشتر و پررنگتر مینماید. آنان بر هیچیک از ساحات اندیشگی و وجودی خود چشم فرو نمیبندند و از این مهمتر، با هیچکدام نیز به ستیزه برنمیخیزند. این اکثریت، وارثان خلف نیاکان اندیشمند و بهگزین و مصلحتجوی خویشاند. نیاکانی که با رنجهای آمیخته به اشک و لبخند خود، گنج ایران فرهنگی را از آسیبهای تعصبات و سنگوارگیهای قومی، نژادی، دینی و سیاسی، مصون داشته و آن را در یک سیر پویا و کمالطلبانه به دست ما سپردهاند. در کنار این طبقه اکثریت، چند دسته و گروه اقلیت نیز هستند که با وجود فعالیتهای (گاه پرسروصدای) خود هیچگاه موفق به اقناع اکثریت و نفوذ در آرا و آمال آنها نشدهاند.
از جمله، آن گروه که با ارائه خوانشی تندروانه و نهچندان پرطرفدار از عقیده و نیز نفی دیگر عناصر ماهیت انسانی و ایرانی، تقریبا روشی بنیادگرایانه دارند که حتی در میان دینداران نیز هیچگاه به غلبه فکری و برجستگی مسلطی نرسیدهاند. اینها که در هر جامعه و هر زمانی بودهاند، امروزه بنا بر اقتضائات عصری، مرزهای فکری خود را بهویژه در عرصه عبادی (و نه سیاسی) اندکی جابهجا کردهاند اما باز هم از یک اقلیت فراتر نرفتهاند. به عنوان مثال، در سالهای آغازین انقلاب اگر ممانعت مسئولان عالیرتبه نظام نبود، این گروه تا تخریب برخی اماکن ملی و تاریخی، تفکیک تجزیهوار دانشگاهها و نیز تعطیلکردن برخی نهادهای فرهنگی هم پیش میرفتند. اینها با وجود کنشگری در عرصههای گوناگون سیاسی و اجتماعی، هیچگاه موفق به کسب آرای اکثریت و نفوذ گسترده در حاکمیت نشدهاند. گفتنی است که برخی از آنها گاهی از این تفکر فاصله گرفته، به حلقه منتقدان یا تغییرخواهان میپیوندند. دیگر گروه، اقلیتیاند که به بهانه حفظ ملیت و پیگیری آمال نژادی صرف، دیگر ابعاد وجودی و فکری ایرانیان را (مانند نیازهای معناجویانه، هستیشناسانه و دینمدارانه) نفی میکنند و سهمی برای این واقعیتها و گرایشها بهویژه در عرصه سیاسی و اجتماعی قائل نیستند. آنان از انقلاب اسلامی به این سو، به دلیل ساختارهای سیاسی و قانونی، امکان دسترسی به هیچ بخشی از حاکمیت را به طور رسمی و آشکار ندارند؛ اما در دوران پهلوی نیز که گفتمان رایج و درصحنهای بودند هم نتوانستند قاطبه مردم را با خود همراه کنند. شاید بتوان گروهی دیگر را در شمار گروههای اقلیت به حساب آورد. یعنی آن شیفتگان ظواهر تمدن غرب که همواره دچار نوعی ازخودبیگانگیاند که البته در هدف خود یعنی غربیسازی تمدن ایران راه به جایی نبردهاند اگرچه بیتأثیر هم نبودهاند. مقصود از این اقلیتها، گروههای تندرو و نامتعادل این نوع تفکرات است؛ زیرا نگرشهای تعدیلیافتهای از هریک از این تفکرات اقلیتی، در گفتمان اکثریت جامعه، موجود و کاراست. بدیهی است که این دستهبندیها به صورت قطعی و جزمی نیست و بنا بر اقتضای کلام، کلیتی از واقعیت را تشریح میکند؛ بنابراین نیک آشکار است که هر یک از این گروهها در برخی از مصادیق و اعضای خود مشترکاند و همپوشانیهایی نیز میان آنها وجود داشته و دارد. در این میان، تنها همان گروه اکثریت میانهرو، ژرفاندیش و صبورند که با تعدیل و تلفیق و تلطیف اندیشههای رایج، دستیابی به اعتلا را تنها از راه اعتدال میسر میدانند و ارزشها و داشتههای دینی و سرزمینی خود را همواره از آسیب خاکپرستان بیآسمان و آسمانفروشان خاکستیز دور نگه داشتهاند. این نگاههای متنوع و متفاوت، در رویکردهای شناختی و دانشپژوهانه جامعه ایران نیز، به تبع خود، شاخههای فکری متفاوت یا متناقضی به وجود آوردهاند. عدهای به تأثیر نوعی بنیادگرایی منتسب به سنت دینی، غالبا با روشهای فلسفی و انواع علوم و روشهای شناختی تجربی، به مقابله برمیخیزند. اینان حتی در حوزه پژوهشها و تألیفات و اندیشهورزیهای دینبنیاد، همچنین در جلب توجهات و نفوذ در اذهان دینمداران، همواره از همکیشان متعادل و پویااندیش خود عقبتر میایستند.
عدهای دیگر، متأثر از برخی مکاتب علمی- فلسفی نوپدید غربی، با اعتقاد به نوعی یافتگرایی و تجربهمحوری، ادراک انسانی و امکانات علمی او را تا حد ترازو و خطکش و میکروسکوپ! تنزل میدهند و اهمیت کارکرد فرامادی عقل و ادراک انسانی را نادیده میانگارند. این نوع نگاه که نمونههای خفیفی از آن، خاصه در میان جوانان و نوجوانان در حال گسترش است، به گفته برخی اندیشمندان معاصر ما، نوعی اشعریت علمی است که با رویکردی عقلگریزانه، راه سعادت را تقریبا با حواس پنجگانه ظاهری دنبال میکند.
اینجا هم باز همان بخش بیشینه و اکثریت، همان موج فراگیر جامعه هستند که با در نظر داشتن همه ابعاد و امکانات شناختی و دانشپژوهانه انسان، در بهرهگیری راهبردی و چارهجویانه از هر یک از آنها میکوشند. آنها ابنسیناها، بیرونیها، خواجهنصیرها و... را راهنمای خود ساخته و تجربه و عقل، معقول و منقول، حس و شهود، اخبار و قیاس و... را هر یک در جای خود ارج مینهند و منافع هیچیک را فرو نمیگذارند. بهطورکلی، این مردم در مقام جانشینی پیشینیان حکمتنهاد خود یعنی یعقوب لیثها، ابومسلمها، شعوبیها، سربدارها، شاه عباسها و... پای ایستادگی و تملک بر خاک ایرانزمین میکوبند، درحالی که چشم بر آسمان و سنت دینی خود نیز نمیبندند و این چراغ راه تاریخی خود را در غبارآلودگی عصر حاضر از یاد نمیبرند.
این مردم، ظاهرا همانند فردوسیشان، همچنانکه در حفظ سرمایهها و بنمایههای ملی خود همت میگمارند به ارادتمندی به مفاخر و الگوهای سنت دینی خود نیز میبالند ( با تفاوتهایی در جزئیات) و یا همچون عصاره زیستجهان ذهنی خویش، حافظ شیرازی، حکمت خسروانی و آموزههای قرآنی را در کلام خود جمع میکنند و معجونی میسازند به جاودانگی تاریخ. شاید این همان افقی است که رفتن به سوی آن، ایران و ایرانی را از توفانهای حوادث و آشوبهای تاریخی رهانیده و به ساحل امن و آرام زندگی و بالندگی رسانیده است. این افق و این کنش راهبردی تاریخی، شاید مرجحترین پاسخ بوده است به یک نیاز تاریخی؛ نیاز به تعریف و تعدیل خواستهها و داشتهها و چارهها، که نمونه اعلای آن از میان سلسلههای تاریخی توسط امیران سامانی پدیدار شده است. حکومتی که با اعمال شایستهسالاری و آزادمنشی، رنسانس تمدن ایران را در دوره اسلامی پایه نهاد.
بیشک، رفع کمالی و بسزای این نیاز تاریخی، خود نیازمند سیاستگذاریها و برنامهریزیها و عزمهای جزم مردم و مسئولان منتخب آنهاست و محبوبی است که به این آسانیها نقاب از چهره نمیگشاید؛ اما شاید بتوان در حد توان به آن نزدیک شد یا دستکم در مسیر دستیابی به آن گام برداشت. امروزه که بحث انتخابات ریاستجمهوری مطرح است، در میان معیارهای خود، بهتر است که این نیاز تاریخی را نیز در نظر بگیریم؛ زیرا اگر مهمترین معیار نباشد به حکم عقل و وجدان، از مهمترینهاست. مسعود پزشکیان، بر اساس آنچه در این سالها از او دیده و شنیدهایم، از میان نامزدهای ریاستجمهوری، شاید نزدیکترین فرد باشد به آن پاسخی که برای نیاز تاریخیمان مدنظر داریم. او از همه سرچشمههای فکری و فرهنگی ایرانیان مایه میگیرد و چنانکه از گفتار و کردار او برمیآید، تعلق خاطری بایسته و شایسته به همان رویکرد تاریخی، همان راه اکثریت دارد و نیز از همه مهمتر، شرط مهم ایجاد و اعمال تعادل، بهگزینی و افراطزدایی، یعنی روحیه انتقادی نسبت به امور مختلف را نیز دارد. پزشکیان با برگزیدن شعار «برای ایران» بهخوبی میداند قرار است برای چه جایگاهی برگزیده شود. البته برگزیدن این شعار، مسئولیت و وظایف او را در جایگاه احتمالی ریاستجمهوری، افزون خواهد کرد (لااقل بیشتر از رئیسجمهور احتمالی دیگری که شعار برای ایران را برنگزیده است). نظام نشانگانی گفتمان پزشکیان، بر مصادیقی از همه گرایشها و نگرشهایی که ماهیت انسان ایرانی را میسازند دلالت دارد؛ درحالی که تقریبا نشانی از یکسونگری و تعصب نسبت به هیچیک از آنها نیز در آن دیده نمیشود.
پزشکیان با اینکه در یکی از بالاترین سطوح علمی و آکادمیک قرار دارد اما به دام اشعریت مدرن نیفتاده است و از سرمایههای عقلی و سنت نقلیمان نیز جویبارهایی به اندیشهاش جاری است؛ در حالیکه این تأثیرپذیریهای او رنگی از تعصب و نگاههای تکبعدی به خود نگرفته است. به نظر نگارنده، برجستهترین ویژگی مسعود پزشکیان آن است که خود را صاحبنظر در همه امور نمیداند و بنای آن دارد که شایستهمدارانه، تصمیمگیریها را به کاردانان و صاحبنظران واگذارد. در این مورد، تنها پشتوانه این وعده، سابقه دیروز و سخنان امروز مسعود پزشکیان است؛ چنانکه درباره وعدههای دیگر نامزدها هم مرجعی جز اینها نداریم. طبیعی و بدیهی است که پزشکیان هم نوعا یک انسان است و خود و برنامههایش خالی از نقص نیست اما بنابر آنچه گفتیم، شاید مسعود پزشکیان دردسترسترین پاسخ باشد برای آن نیاز، برای ایران.
محمدکاظم انبارلویی