این مناظره البته بیشتر عقیدتی بود تا سیاسی، با این حال، در مناظرات چندین انتخابات اخیر، به خصوص از سال ۸۴ به بعد، بسیاری از نامزدها همانطور که در یادداشت قبلی نوشتم با هدف تخریب به میدان میآیند. البته بدیهی است که در مناظرات سیاسی و در مقام نقد و بررسی رفتارها و گفتارهای نامزدها و بیان تناقضهای آنان این حق شرکتکنندگان است تا برای روشن شدن موضوع برای مخاطبان، این تناقضها و نقدها را صریحاً مطرح کنند تا با پاسخهای احتمالی روشنگری اتفاق بیفتد. اما مسلماً نقد و بررسی و بیان تناقضها و عملکردهای غلط با فحاشی و بیادبی و جیغ و داد و عربده فرق دارد. بگذریم.
با این حال، در حاشیه تبلیغات انتخاباتی جاری، اتفاقی کاملاً اخلاقی افتاد که حیفم آمد که در پیچوخم دعواها و بداخلاقیها گم شود، بهخصوص که نقل مجدد آن به گسترش این فرهنگ و اخلاق کمک میکند.
ماجرا این است که در برنامهای که آقای پزشکیان به همراه کارشناس فرهنگی خود حضور داشتند، کارشناس برنامه آقای دکتر اسفندیاری در نقد موضوع اخراج اساتید، به نمونه حاضر یعنی دکتر فاضلی پرداختند که این کار اولاً در زمان دولت آقای روحانی اتفاق افتاده و ثانیاً دلیل آن عدم حضور موظفی استاد در دانشگاه و اشتغال به مشاغل دیگر برخلاف آییننامه موجود برای ماههای طولانی بوده است. خب، همه رفتار غیرفرهنگی و سعه صدر پایین جناب آقای فاضلی را در سیما مشاهده کردیم که با ترک برنامه و پرت کردن هاشف گیرنده صوتی به سمت میز دکتر پزشکیان همراه بود.
این ماجرا موقعی تعجببرانگیزتر شد که جناب آقای عطاءالله مهاجرانی که بهخصوص در این سالها چهرهای اخلاقی و با سعه صدر از خود نشان دادهاند، در توییتی از رفتار غیرفرهنگی آقای فاضلی دفاع کردند، اما با بهکار بردن سهچهار دشنام خطاب به دکتر اسفندیاری! من توییت دکتر مهاجرانی را برای رعایت شأن ایشان اینجا نمیآورم، اما جالبترین اتفاق را که در ادامه این ماجرا روی داده است یعنی پاسخ دکتر شهاب اسفندیاری به دکتر مهاجرانی را میآورم تا معلوم شود که میشود همین حالا رفتاری مکتبی و اخلاقی و انسانی مانند شهید بهشتی داشت و مصداق آیه «والکاظمین الغیظ» بود. وی نوشت:
«جناب آقای دکتر مهاجرانی به حرمت آنکه در بلاد غربت و در میان وحوش منافقین و درندگان سلطنتطلب از انقلاب اسلامی، از رهبر فرزانه ما و مقاومت فلسطین دفاع میکنید، در پاسخ به این فحاشی و هتاکی چیزی نمیگویم. با آنکه مقابله بهمثل کار سختی نیست.
سال ۱۳۷۸ که وزیر ارشاد بودید و من دانشجو، به عنوان مسئول یک تشکل دانشجویی از شما دعوت کردم در همایش سالگرد شهید آوینی در دانشگاه هنر صحبت کنید. برخلاف انتظارمان دعوت ما را پذیرفتید و آمدید. قبل از شما چند دقیقه صحبت کردم درباره چشمانداز هنر در دهه سوم انقلاب. برایم جالب بود که شما که آنزمان در اوج شهرت و قدرت بودید، در سخنان خود چندبار به حرفهای منِ دانشجو اشاره کردید؛ به تأیید یا تحسین. این بزرگواری شما در ذهنم مانده بود. نمیدانم اکنون چطور بدون هرگونه تحقیق و بررسی درباره من چنین توهینهایی را روا میدارید. میتوانید از پسرعموی خود، جناب آقای سیدمحسن، که از ۲۳ سال پیش که خود را شاگرد ایشان در امر رسانه و مدیریت فرهنگی میدانم درباره من تحقیق کنید، میتوانید رساله دکتری مرا که انتشارات اینتلکت در انگلستان و انتشارات دانشگاه شیکاگو در امریکا مشترکاً منتشر کردند مطالعه کنید.
خداوند زبان و قلم شما را در دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و میراث گرانقدر خمینی کبیر و در حمایت از مجاهدان جبهه مقاومت در برابر دیکتاتوری مستکبران عالم و جنایت و نسلکشی صهیونیستها مصون و محفوظ بدارد. همانطور که گفتید در برابر این مجاهدان من هیچ نیستم. والعاقبه للمتقین.»
راستی چند نفر ما در حوزههای کاری و سیاسی و فرهنگی و تشکیلاتی و حزبی و اجتماعی و فامیلی و خانوادگی میتوانیم چنین بر نفس خود مسلط باشیم که در پاسخ کسی که چندین دشنام تند به ما داده است، اینچنین از او تجلیل و برایش دعا کنیم؟
سَمَنبویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پریرویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند
ارتقای توان بازدارندگی با مشارکت بالا
محمد اسماعیل کوثری
تا زمان برگزاری انتخابات زودهنگام چهاردهمین دوره ریاستجمهوری چند روزی بیشتر باقی نمانده است و این روزها کاندیداها و طرفداران آنها در جهت معرفی برنامههایشان برای آینده کشور سخت تلاش میکنند.
در این میان لازم به یادآوری است که مشارکت بالا و باشکوه مردم در انتخابات ریاستجمهوری پیشرو، قطعا باعث ارتقای جایگاه ایران در سطح منطقهای و بینالمللی میشود و به دنبال آن توان بازدارندگی نیز افزایش پیدا میکند. به این ترتیب در نهایت شرایط کشور بهگونهای خواهد شد که دشمنان کشور ناامید و ملت عزیز ایران امیدوارتر از گذشته در راه پیشرفت و توسعه کشور قدم برداشته و پیشرفت کشور نیز سرعت بیشتری خواهد گرفت. نباید فراموش کرد که دو عامل اصلی سبب پیشرفت نظام در ۴۵ سال گذشته بوده: یکی رهبری و دیگری حضور مردم در صحنههای مختلف. به همین دلیل ما باید به افزایش مشارکت در انتخابات پیشرو توجه ویژه داشته باشیم. این در حالی است که در کنار مردم، کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری نیز در افزایش مشارکت نقش دارند. به عبارت دیگر، این افرادنیز باصداقتی که دارندوتعهداتی که میدهند، میتوانند زمینه را برای افزایش حضور شهروندان فراهم کنند. برای نمونه کاندیداها باید به منظور رفع دغدغههای شهروندان برنامههایی ارائه دهند که قابلیت اجرا داشته باشد و سبب رفع مشکلات کشور شود. به این ترتیب کاندیداها در برنامههای تبلیغاتی خود باید با صداقت باشند تا مردم نیز بتوانند به آنها اطمینان پیدا کنند. در واقع این افراد باید شرایطی ایجاد کنند که مردم به رفع مشکلات جامعه امیدوار شوند. البته لازم به یادآوری است که این روزها همه جوامع با مشکلاتی روبهرو هستند، اما مهم این است که کاندیداها برای رفع این مشکلات، برنامهای جامع و قابل اجرا داشته باشند. البته در این میان باید تاکید کرد که کاندیداها در برنامههای تبلیغاتی و سخنرانیهای خود باید اخلاق سیاسی را نیز رعایت کنند. فراموش نکنیم که رهبر معظم انقلاب نیز در این خصوص تاکید کردهاند، چراکه بداخلاقی سیاسی آثار نامناسبی برای جامعه خواهد داشت. برای نمونه جوانان و نوجوانان نیز شاهد برنامههای تبلیغاتی نامزدها هستند و از آنها الگوبرداری میکنند. به همین دلیل اگر کاندیدایی مرتکب بداخلاقی سیاسی شود، روی جامعه تاثیر منفی خواهد گذاشت. با این حال باید تاکید کرد که نقد بجا و سازنده، سبب بهبود شرایط کشور میشود.
صلاح الدین خدیو
در بخش اول مناظره انتخاباتی، هر ۶ کاندیدا با عباراتی کلی به تمجید از زنان پرداختند اما حاضر نشدند با صراحت وارد جزئیات و مسائل امروز در این زمینه شوند. در این میان اظهارات یکی نامزدها از حیث ” جابجایی گفتمان ” و ” شیفت پارادایمی ” در حد یک واحد درسی جالب و آموزنده بود. او ابتدا از جورجیا ملونی نخست وزیر راستگرای ایتالیا بهخاطر شعار معروف ” خدا، میهن، خانواده ” ستایش کرد. از دید این کاندیدا، این شعار و پلتفرم اجتماعی راست افراطی ایتالیا – حزب برادران خانم ملونی بخشی از یک ائتلاف دست راستی با حزب برلوسکونی است – نماد شکست سیاست غرب و بازگشت به اهمیت نهاد خانواده است. وی در ادامه این موضع راست گرایانه را رها و خواهان تشکیل ائتلاف حول محور عدالت با کشورهای چپ گرای جهان شد! تناقض منطقی و شیفت گفتمانی وی به این مورد محدود نماند، بلکه در عین ستایش از خانواده دوستی خانم ملونی، به تقبیح زن کشی اسرائیل در غزه و سرزنش سکوت جوامع غربی درباره آن پرداخت.
از قضا یکی از این ساکتان که از طرفداران پروپافرص اسرائیل و مخالف سرسخت مهاجرت مسلمانان به اروپا هم هست، همین خانم ملونی است. اصولا جنگ جاری در غزه جوامع اروپایی را به دو گروه تقسیم کرده است: چپ گرایان و لیبرال ها طرفدار فلسطین و راست گراها و محافطه کاران عمدتا هوادار اسرائیل. مشکل این جاست که چپ گراهای هوادار فلسطین از لحاظ فرهنگی و اجتماعی عموما دیدگاه هایی لیبرال داشته و مثلا سرسختانه از ازدواج همجنس گرایان و سقط جنین و ازدواج های غیر رسمی دفاع می کنند. بخشی از پرشورترین هواداران فلسطین در جوامع غربی در میان جوامع رنگین کمانی و دگرباشان جنسی قرار دارند. بر عکس راست اروپایی که در زمینه فرهنگی و اجتماعی محافظه کار است، ناشکیبایی و ستیزه جویی مفرطی علیه مهاجران، مسلمانان و پاسداری از هویت مسیحی – یهودی اروپا از خود نشان می دهد. به نحوی که ایدئولوژی بهود ستیزی سابق راست افراطی اکنون جای خود را به اسلام هراسی داده است. با این وصف میتوان مشکل این نامزد را اینگونه حل کرد: وی به لحاظ فرهنگی محافظه کار است و با راست جهانی همذات پنداری می کند.
در حالیکه از لحاظ سیاسی چپ گرا و به اصطلاح پیشرو است و در اردوگاه نه چندان برقرار چپ های جهان قرار دارد. تا اینجای کار اشکال ندارد! این همان موضعی است که چپ گرایان جهان و افرادی نظیر نوام چامسکی با نگاهی مرکب از حیرت و حسرت به آن می نگرند! آنان جمهوری اسلامی را به لحاظ سیاست خارجی مترقی و ضد امپریالیست می دانند و همزمان با حسرت می گویند: کاش برخی نحله های واپس گرایانه در سیاست داخلی آن جای خود را به گشایش و انفتاحی لیبرال منشانه می داد. مشکل اما اینجاست که تناقض های گفتمان وی به اینجا ختم نمیشود. وی خواهان تشکیل ائتلافی با کشورهای چپ گرا بر اساس عدالت است. بعید می دانم کسی سهل است روی زمین، در کهکشان راه شیری هم بتواند کشوری چپ گرا برایش گیر بیاورد.
اگر مقصودش چین و روسیه و فرضا ویتنام است، اینها سرمایه داری های دولتی و به تعبیری رفاقتی و ادغام شده در اقتصاد جهانی هستند و دهه هاست در عمل و نظر با سوسیالیسم خداحافظی کرده اند. اقتصاد سیاسی ایران هم دست کمی از این مدل ندارد و نه تنها رویکردهای کلان آن با مفهوم برابری بیگانه است، بلکه در عمل نابرابری ساز و ضد عدالت هم است. شاید تنها تفاوت اقتصاد ایران با این کشورها، انزوای ساختاری و تحریم بودن و پشت درهای اقتصاد جهان ماندن است. اگر مقصود این کاندیدا از عدالت قسمی دولت رفاه و تامین اجتماعی و حمایت های دولتی است، باز آدرس را اشتباه می رود. دولت رفاه امروز که سوگمندانه خیلی کوچک تر از دهههای گذشته است، نزد روسیه و چین ضد دگرباشان جنسی نیست، بلکه در اسکاندیناوی لیبرال و مذهب زدایی شده و بهشت جوامع رنگین کمانی است که اصولا ایران نمی تواند با اینها ائتلاف تشکیل دهد.
علی نامجو
مسعود پزشکیان را این روزها از جوانب گوناگونی میسنجند. من اما برآنم تا از چشماندازی دیگرگونه این نامزد انتخابات ریاستجمهوری را به بحث بگذارم؛ یعنی نسبت او و گفتمانش با یک نیاز تاریخی، با یک نیاز ایرانی.
با اینکه جامعه ما از نظر اندیشه و اهداف سیاسی، اجتماعی و علمی، کاملا یکدست و هماهنگ نیست اما چندان هم ازهمگسیخته نیست که نتوان گرایشها و نگرشهای موجود در آن را بازشناخت. فضای فکری و فرهنگی ایران از نظر خاستگاه اندیشهها، به طور کلی، ترکیبیافته از سه بخش ملیت و مفهوم تاریخی ایران، دیانت و اسلام و فرهنگها و نگرههای واردشده از غرب است. همه گفتمانهای زنده سیاسی و اجتماعی در جامعه فعلی، به نوعی به یکی از این بخشهای مذکور یا گفتمانی تلفیقشده از همه آنها باز میگردد. این جامعه، به طور کلی دارای یک اکثریت فراگیر است که افراد آن در عین تنوعات قومی و تفاوتهای جزئی در اندیشههای خود، هیچگاه جانب سازگاری و اتحاد را فرو نمینهند و در کلیت امر رویکرد و اهداف مشترکی دارند. اعضای این گروه از ملت، در پایبندی به عناصر ملی، ارجنهادن به سنت دینی و توجهداشتن به تأثیرپذیریهای بجا و سازوار از فرهنگ و تمدن غرب، تقریبا با یکدیگر همسو یا دستکم به هم نزدیک هستند و همانندیها و هماهنگیهاشان، از اختلافاتشان بیشتر و پررنگتر مینماید. آنان بر هیچیک از ساحات اندیشگی و وجودی خود چشم فرو نمیبندند و از این مهمتر، با هیچکدام نیز به ستیزه برنمیخیزند. این اکثریت، وارثان خلف نیاکان اندیشمند و بهگزین و مصلحتجوی خویشاند. نیاکانی که با رنجهای آمیخته به اشک و لبخند خود، گنج ایران فرهنگی را از آسیبهای تعصبات و سنگوارگیهای قومی، نژادی، دینی و سیاسی، مصون داشته و آن را در یک سیر پویا و کمالطلبانه به دست ما سپردهاند. در کنار این طبقه اکثریت، چند دسته و گروه اقلیت نیز هستند که با وجود فعالیتهای (گاه پرسروصدای) خود هیچگاه موفق به اقناع اکثریت و نفوذ در آرا و آمال آنها نشدهاند.
از جمله، آن گروه که با ارائه خوانشی تندروانه و نهچندان پرطرفدار از عقیده و نیز نفی دیگر عناصر ماهیت انسانی و ایرانی، تقریبا روشی بنیادگرایانه دارند که حتی در میان دینداران نیز هیچگاه به غلبه فکری و برجستگی مسلطی نرسیدهاند. اینها که در هر جامعه و هر زمانی بودهاند، امروزه بنا بر اقتضائات عصری، مرزهای فکری خود را بهویژه در عرصه عبادی (و نه سیاسی) اندکی جابهجا کردهاند اما باز هم از یک اقلیت فراتر نرفتهاند. به عنوان مثال، در سالهای آغازین انقلاب اگر ممانعت مسئولان عالیرتبه نظام نبود، این گروه تا تخریب برخی اماکن ملی و تاریخی، تفکیک تجزیهوار دانشگاهها و نیز تعطیلکردن برخی نهادهای فرهنگی هم پیش میرفتند. اینها با وجود کنشگری در عرصههای گوناگون سیاسی و اجتماعی، هیچگاه موفق به کسب آرای اکثریت و نفوذ گسترده در حاکمیت نشدهاند. گفتنی است که برخی از آنها گاهی از این تفکر فاصله گرفته، به حلقه منتقدان یا تغییرخواهان میپیوندند. دیگر گروه، اقلیتیاند که به بهانه حفظ ملیت و پیگیری آمال نژادی صرف، دیگر ابعاد وجودی و فکری ایرانیان را (مانند نیازهای معناجویانه، هستیشناسانه و دینمدارانه) نفی میکنند و سهمی برای این واقعیتها و گرایشها بهویژه در عرصه سیاسی و اجتماعی قائل نیستند. آنان از انقلاب اسلامی به این سو، به دلیل ساختارهای سیاسی و قانونی، امکان دسترسی به هیچ بخشی از حاکمیت را به طور رسمی و آشکار ندارند؛ اما در دوران پهلوی نیز که گفتمان رایج و درصحنهای بودند هم نتوانستند قاطبه مردم را با خود همراه کنند. شاید بتوان گروهی دیگر را در شمار گروههای اقلیت به حساب آورد. یعنی آن شیفتگان ظواهر تمدن غرب که همواره دچار نوعی ازخودبیگانگیاند که البته در هدف خود یعنی غربیسازی تمدن ایران راه به جایی نبردهاند اگرچه بیتأثیر هم نبودهاند. مقصود از این اقلیتها، گروههای تندرو و نامتعادل این نوع تفکرات است؛ زیرا نگرشهای تعدیلیافتهای از هریک از این تفکرات اقلیتی، در گفتمان اکثریت جامعه، موجود و کاراست. بدیهی است که این دستهبندیها به صورت قطعی و جزمی نیست و بنا بر اقتضای کلام، کلیتی از واقعیت را تشریح میکند؛ بنابراین نیک آشکار است که هر یک از این گروهها در برخی از مصادیق و اعضای خود مشترکاند و همپوشانیهایی نیز میان آنها وجود داشته و دارد. در این میان، تنها همان گروه اکثریت میانهرو، ژرفاندیش و صبورند که با تعدیل و تلفیق و تلطیف اندیشههای رایج، دستیابی به اعتلا را تنها از راه اعتدال میسر میدانند و ارزشها و داشتههای دینی و سرزمینی خود را همواره از آسیب خاکپرستان بیآسمان و آسمانفروشان خاکستیز دور نگه داشتهاند. این نگاههای متنوع و متفاوت، در رویکردهای شناختی و دانشپژوهانه جامعه ایران نیز، به تبع خود، شاخههای فکری متفاوت یا متناقضی به وجود آوردهاند. عدهای به تأثیر نوعی بنیادگرایی منتسب به سنت دینی، غالبا با روشهای فلسفی و انواع علوم و روشهای شناختی تجربی، به مقابله برمیخیزند. اینان حتی در حوزه پژوهشها و تألیفات و اندیشهورزیهای دینبنیاد، همچنین در جلب توجهات و نفوذ در اذهان دینمداران، همواره از همکیشان متعادل و پویااندیش خود عقبتر میایستند.
عدهای دیگر، متأثر از برخی مکاتب علمی- فلسفی نوپدید غربی، با اعتقاد به نوعی یافتگرایی و تجربهمحوری، ادراک انسانی و امکانات علمی او را تا حد ترازو و خطکش و میکروسکوپ! تنزل میدهند و اهمیت کارکرد فرامادی عقل و ادراک انسانی را نادیده میانگارند. این نوع نگاه که نمونههای خفیفی از آن، خاصه در میان جوانان و نوجوانان در حال گسترش است، به گفته برخی اندیشمندان معاصر ما، نوعی اشعریت علمی است که با رویکردی عقلگریزانه، راه سعادت را تقریبا با حواس پنجگانه ظاهری دنبال میکند.
اینجا هم باز همان بخش بیشینه و اکثریت، همان موج فراگیر جامعه هستند که با در نظر داشتن همه ابعاد و امکانات شناختی و دانشپژوهانه انسان، در بهرهگیری راهبردی و چارهجویانه از هر یک از آنها میکوشند. آنها ابنسیناها، بیرونیها، خواجهنصیرها و... را راهنمای خود ساخته و تجربه و عقل، معقول و منقول، حس و شهود، اخبار و قیاس و... را هر یک در جای خود ارج مینهند و منافع هیچیک را فرو نمیگذارند. بهطورکلی، این مردم در مقام جانشینی پیشینیان حکمتنهاد خود یعنی یعقوب لیثها، ابومسلمها، شعوبیها، سربدارها، شاه عباسها و... پای ایستادگی و تملک بر خاک ایرانزمین میکوبند، درحالی که چشم بر آسمان و سنت دینی خود نیز نمیبندند و این چراغ راه تاریخی خود را در غبارآلودگی عصر حاضر از یاد نمیبرند.
این مردم، ظاهرا همانند فردوسیشان، همچنانکه در حفظ سرمایهها و بنمایههای ملی خود همت میگمارند به ارادتمندی به مفاخر و الگوهای سنت دینی خود نیز میبالند ( با تفاوتهایی در جزئیات) و یا همچون عصاره زیستجهان ذهنی خویش، حافظ شیرازی، حکمت خسروانی و آموزههای قرآنی را در کلام خود جمع میکنند و معجونی میسازند به جاودانگی تاریخ. شاید این همان افقی است که رفتن به سوی آن، ایران و ایرانی را از توفانهای حوادث و آشوبهای تاریخی رهانیده و به ساحل امن و آرام زندگی و بالندگی رسانیده است. این افق و این کنش راهبردی تاریخی، شاید مرجحترین پاسخ بوده است به یک نیاز تاریخی؛ نیاز به تعریف و تعدیل خواستهها و داشتهها و چارهها، که نمونه اعلای آن از میان سلسلههای تاریخی توسط امیران سامانی پدیدار شده است. حکومتی که با اعمال شایستهسالاری و آزادمنشی، رنسانس تمدن ایران را در دوره اسلامی پایه نهاد.
بیشک، رفع کمالی و بسزای این نیاز تاریخی، خود نیازمند سیاستگذاریها و برنامهریزیها و عزمهای جزم مردم و مسئولان منتخب آنهاست و محبوبی است که به این آسانیها نقاب از چهره نمیگشاید؛ اما شاید بتوان در حد توان به آن نزدیک شد یا دستکم در مسیر دستیابی به آن گام برداشت. امروزه که بحث انتخابات ریاستجمهوری مطرح است، در میان معیارهای خود، بهتر است که این نیاز تاریخی را نیز در نظر بگیریم؛ زیرا اگر مهمترین معیار نباشد به حکم عقل و وجدان، از مهمترینهاست. مسعود پزشکیان، بر اساس آنچه در این سالها از او دیده و شنیدهایم، از میان نامزدهای ریاستجمهوری، شاید نزدیکترین فرد باشد به آن پاسخی که برای نیاز تاریخیمان مدنظر داریم. او از همه سرچشمههای فکری و فرهنگی ایرانیان مایه میگیرد و چنانکه از گفتار و کردار او برمیآید، تعلق خاطری بایسته و شایسته به همان رویکرد تاریخی، همان راه اکثریت دارد و نیز از همه مهمتر، شرط مهم ایجاد و اعمال تعادل، بهگزینی و افراطزدایی، یعنی روحیه انتقادی نسبت به امور مختلف را نیز دارد. پزشکیان با برگزیدن شعار «برای ایران» بهخوبی میداند قرار است برای چه جایگاهی برگزیده شود. البته برگزیدن این شعار، مسئولیت و وظایف او را در جایگاه احتمالی ریاستجمهوری، افزون خواهد کرد (لااقل بیشتر از رئیسجمهور احتمالی دیگری که شعار برای ایران را برنگزیده است). نظام نشانگانی گفتمان پزشکیان، بر مصادیقی از همه گرایشها و نگرشهایی که ماهیت انسان ایرانی را میسازند دلالت دارد؛ درحالی که تقریبا نشانی از یکسونگری و تعصب نسبت به هیچیک از آنها نیز در آن دیده نمیشود.
پزشکیان با اینکه در یکی از بالاترین سطوح علمی و آکادمیک قرار دارد اما به دام اشعریت مدرن نیفتاده است و از سرمایههای عقلی و سنت نقلیمان نیز جویبارهایی به اندیشهاش جاری است؛ در حالیکه این تأثیرپذیریهای او رنگی از تعصب و نگاههای تکبعدی به خود نگرفته است. به نظر نگارنده، برجستهترین ویژگی مسعود پزشکیان آن است که خود را صاحبنظر در همه امور نمیداند و بنای آن دارد که شایستهمدارانه، تصمیمگیریها را به کاردانان و صاحبنظران واگذارد. در این مورد، تنها پشتوانه این وعده، سابقه دیروز و سخنان امروز مسعود پزشکیان است؛ چنانکه درباره وعدههای دیگر نامزدها هم مرجعی جز اینها نداریم. طبیعی و بدیهی است که پزشکیان هم نوعا یک انسان است و خود و برنامههایش خالی از نقص نیست اما بنابر آنچه گفتیم، شاید مسعود پزشکیان دردسترسترین پاسخ باشد برای آن نیاز، برای ایران.
جواد شاملو