صبح صادق >>  صفحه آخر >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۳ - ۰۱:۲۱  ، 
شناسه خبر : ۳۶۶۱۶۲

آقا جان! شبیه آن برگ که از درخت جدا می‌شود! شبیه آن ماهی که به ساحل می‌زند! شبیه من که از تو جدا افتاده‌ام! کسی که از شما جدا می‌شود عاقبتی برایش نیست.

در میان سنگلاخ‌های زندگی گم شده‌ام؛ هرچه هست تاریکی است؛ نفس‌ها می‌آیند و می‌روند، اما مگر در دوری، حیاتی هست؟ قلب‌ها، دلتنگ دیدار تو هستند، همانگونه که ماهی افتاده بر ساحل در حسرت آب!

زندگی مگر غیر از این است که از تو بگوید، از تو بشنود، از تو رنگ بگیرد و با تو معنا شود؟

 همه هستی این دنیا با تو معنا می‌شود، همانگونه که هزار صفر در کنار یک معنا می‌یابند و بی‌آن هیچ ثمری وجود ندارد.

دست‌های ما، همچون شاخه‌های درخت دلتنگی به سمت تو دراز است. غصه‌هایی که در وجودمان شاخه و برگ گرفته‌اند، جز به دست تو هرس نمی‌شوند؛ ما فقط تو را داریم و این تمام افتخار ماست.

مولاجان!
 به خانه دل ما سری بزن و خانه خزان زده ما را بهار کن تا پاییز‌های زندگی خشک‌مان نکرده است.