صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۶  ، 
شناسه خبر : ۳۶۸۲۸۴
بازندگان و تحقیر‌شدگانِ پیروزیِ ترامپ، ایستاده در برابر ارتجاع، ایران و عربستان در مسیر وحدت اسلامی؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

بازندگان و تحقیر‌شدگانِ پیروزیِ ترامپ 

جعفر بلوری
دونالد ترامپِ 78 ساله در انتخابات ریاست جمهوری 2024 آمریکا پیروز شد. برخلاف دور قبل که پیروزی ترامپ خیلی‌ها را غافلگیر کرد، پیش‌بینی پیروزی او این بار کار زیاد سختی نبود. او به کمک «میلیاردرها»ی آمریکایی و یهودی و برخی شعار‌ها و وعده‌های عامه‌پسند و بهره‌برداری از اشتباهات هریس و تیمش توانست، رقیب دموکرات خود را که حمایت نخبگان سیاسی و علمی را داشت، شکست دهد! و بدین ترتیب نقش «پول» در انتخابات آمریکا، یک بار دیگر به اثبات رسید! پیروزی ترامپ در شصتمین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بازندگان و برندگانی در داخل و خارج این کشور از جمله در ایران خودمان داشت که بررسی آن، موضوع این یادداشت است.
بعد از دموکرات‌ها و «کاملا هریس»، «شاید» بزرگ‌ترین بازنده انتخابات آمریکا، «ولودیمیر زلنسکی»، رئیس‌جمهور اوکراین باشد. زلنسکی حدود سه سال پیش و پس از اقدامات غرب برای گسترش ناتو به سمت مرزهای روسیه، وارد جنگی خانمان‌سوز شد. اوکراین سرزمین‌های زیادی را در این مدت از دست داده و تلفات و خسارات بسیار سنگینی را هم متحمل شده است. یکی از شعارهای مهم ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتی، قطع کمک‌های مالی و تسلیحاتی به اوکراین بوده است و طی یکی دو روز گذشته نیز، زمزمه‌های «رها کردن اوکراین» زیاد به گوش رسیده است. جمع‌بندی جملات بالا این می‌شود که، زلنسکی با تشویق‌ها و تحریک‌های آمریکا درگیر جنگ با روسیه شد و با وجود کمک 200 میلیارد دلاری آمریکا و اروپا به این کشور (مالی و تسلیحاتی) و حضور مستشاران ناتو در کیف، هیچ‌یک از وعده‌های غرب از جمله این وعده که «با کمک تسلیحاتی، اطلاعاتی و اقتصادی و تحریم سنگین روسیه نمی‌گذاریم روسیه پیروز شود» تحقق پیدا نکرد و همین روزهاست که ناتو و آمریکا، زلنسکی و کشورش را با هم، جلوی پوتین و ماشین غول‌‌پیکر جنگیِ روسیه به حال خود رها کند!
چنین شرایطی در‌باره کره جنوبی، ژاپن و تایوان نیز صدق می‌کند با این تفاوت که، ترامپ احتمالا با دریافت «باج»، حمایت از این کشورها در مقابل کره شمالی و چین را ادامه خواهد داد اما اوکراین، چیزی برای پرداختن به عنوان «باج» ندارد چرا که خود به کمک‌های مالی و تسلیحاتی غرب وابسته است! پیش‌بینی‌ها درباره سرنوشت اوکراین در دوره ترامپ نیز غالبا به این سوی رفته است که، با قطع یا کاهش جدی حمایت‌ها و کمک‌های غرب به اوکراین، زلنسکی مجبور خواهد شد با دست‌های خالی و در ضعیف‌ترین حالت ممکن، پشت میز مذاکره با پوتین بنشیند و برای این که الباقی سرزمینش را از دست ندهد، از خیر تمام سرزمین‌هایی که از دست داده، بگذرد! اوکراین - با اعتمادش به غرب- این‌گونه عبرت شد.
اما بعد از «جمهوری‌خواهان» و «ترامپ»، «شاید» بزرگ‌ترین برنده پیروزیِ ترامپ در انتخابات آمریکا، پوتین و روسیه باشد. آغاز جنگ غزه، و معطوف شدن توجه و تمرکز غرب روی این جنگ و رژیم صهیونیستی، خواه‌ناخواه کمک بسیار بزرگی به روسیه کرد. قطعا اگر جنگِ محور مقاومت با رژیم صهیونیستی نبود، غربی‌ها «اوکراین» را به این شکل افتضاح رها نمی‌کردند. بنابر دلایل متعدد که پیش از این در همین ستون درباره‌اش نوشته‌ایم، اوکراین برای غرب در مقابل اسرائیل، اهمیت زیادی ندارد. به هر تقدیر شروع جنگ غزه و لبنان، کمک زیادی به روسیه در جنگ اوکراین کرد. حالا تصور کنید، با آمدن ترامپ، اوکراین تمام حمایت‌های مالی و تسلیحاتی‌اش را از دست داده و به قول پسر ارشد ترامپ «پول تو جیبی زلنسکی قطع می‌شود.» در این صورت اوکراین حتما لقمه راحتی برای بلعیدن خواهد شد. تردید نداشته باشید، طی همین روزها، روسیه بر حملاتش علیه اوکراین جهت تصرف سرزمین‌های بیشتر اضافه خواهد کرد. دیروز خبرگزاری‌ها به نقل از سی ان ان نوشتند، مقام آمریکایی به این شبکه تلویزیونی گفته است، 50 هزار نیروی تازه نفس روسی و کره‌ای، آماده حمله بزرگ به اوکراین می‌شوند! پیروزی روسیه بر اوکراین مقدمه تحولات بزرگ‌تری در غرب و حتی دنیا خواهد بود که در این باره نیز پیش از این بارها نوشته‌ایم. مگر اینکه در این بین، پوتین و ترامپ به توافقی دست یابند که در این صورت نیز، چیزی از خسارت‌های اوکراین کم نخواهد شد.
همان‌طور که بالا توضیح دادیم، اوکراین و زلنسکی «بازنده بد، تحقیر شده» و شاید «بزرگ‌ترین بازنده» نتایج انتخابات آمریکا هستند. اما این نتیجه، یک بازنده تحقیر شده دیگر هم دارد و آن، بخشی از آن جریانی است که در ایران خود را «اصلاح‌طلب» می‌نامند. چگونه؟! بخوانید:
بخشی از مدعیان اصلاح‌طلبی در ایران- نه همه آنها- پیش از این بارها علیه ترامپ و جمهوری‌خواهان آمریکا موضع گرفته و آنها را «تندرو» معرفی کرده بودند. هدف واقعی و اصلی حمله این طیف به ترامپ و جمهوی‌خواهان هم، نه تندرو بودن آنها که، تایید کردن دموکرات‌ها بود. آنها به ترامپ و جمهوری خواهان حمله می‌کردند تا بایدن و هریس و دموکرات‌ها را تایید کنند. تا دلتان بخواهد نیز، درباره تفاوت‌های این دو مصاحبه و گزارش تهیه کرده و کاریکاتور کشیده و تحلیل رفته‌اند! هدف تمام این شامورتی‌‌بازی‌ها هم یک چیز بود: «از فرصت در قدرت بودن بایدن و دموکرات‌ها استفاده کرده برویم مذاکره کنیم.» وقتی هریس که با کنار گذاشته شدن بایدن وارد میدان مبارزه انتخاباتی شد، این بار تصاویر او را «تمام‌قد» در رسانه‌هایشان منتشر و با تیترهای یک یا دو کلمه‌ای، از لزوم استفاده از این فرصت، نوشتند. آقای روحانی، رئیس‌جمهور اسبق کشورمان وقتی آمریکا از برجام خارج شد، ترامپ را «یک مزاحم» خوانده و کسانی را که به دنبال مذاکره با او هستند را نیز «دیوانه» خطاب کرده بود. او اما معتقد بود اوبامایِ دموکرات فردی مودب است و می‌شود با او وارد مذاکره شد و... 
با پیروزی ترامپ در انتخابات 2024 اما ناگهان، تمام آن تحلیل‌ها و موضع‌گیری‌ها، عکس شد! همین حالا به رسانه‌هایشان رجوع کنید. می‌گویند، ترامپ و جمهوری‌‌خواهان یک فرصت هستند! می‌نویسند ترامپ یک تاجر است و تاجرها اهل معامله‌اند. یکی از آنها حتی نوشته، ترامپ تغییر کرده و با ترامپِ 5 سال پیش فرق دارد! همین‌قدر تباه!
تصور اولیه این بود که، پیروزی ترامپ، این طیف را به هم خواهد ریخت اما واکنش‌های بعد از اعلام نتایج انتخابات آمریکا، چیز دیگری را نشان داد. اگر بخواهیم این رفتار را در چند خط تحلیل کنیم می‌توان گفت «آنها چون غربگرا هستند، قطب‌نمایشان تحت هر شرایطی، غرب را نشان می‌دهد و نمایان شدن این همه تناقض در رفتارشان هم، تاثیری در رویکردشان ندارد. برای آنها فقط کافی است طرف، غربی باشد. مهم هم نیست بدعهد باشد، حامی جنایتکارترین رژیم روی کره زمین یعنی اسرائیل باشد و به این رژیم در حمله به خاک ایران، کمک کرده باشد و...» نشان به آن نشان که چند روزی است، تمام زور، هنر، انرژی و آبرویشان را به میدان آورده‌اند تا ضمن سفیدشویی ترامپ، او را فردی «ایده آل» معرفی کنند که می‌توان به وعده‌هایش اعتماد کرد. این در حالی است که در دور اول ریاست جمهوری ترامپ، رسانه‌های آمریکایی برای شمردن دروغ‌های ترامپ، کنتور گذاشته بودند و همین دو روز پیش نیز نیوزویک کسانی را که حرف‌های ترامپ را جدی می‌گیرند، «احمق» دانسته بود. نیوزویک نوشته بود: «میان حرف تا عمل دونالد ترامپ فاصله بسیار است.. خودتان را به گمانه‌زنی درباره رویکرد رئیس‌جمهور جدید خسته نکنید... یک نفر باید خیلی احمق باشد اگر وقت خود را بیش از حد صرف فکر کردن به برنامه‌های ترامپ کند! ترامپ رونالد ریگان نیست، جورج اچ دبلیو. بوش یا جو بایدن هم نیست، او ایدئولوژی مشخص یا دیدگاه ثابتی در مورد نحوه عملکرد جهان ندارد. باورهای او لحظه‌ای، غیر‌ثابت و در مواقعی متناقض هستند...او چیزهایی را در جریان مبارزات انتخاباتی می‌گوید، اما زمانی که در مقام است به آن‌ها توجه نمی‌کند یا بسته به اینکه چه کسی با او در اتاق حضور دارد، نظرش را تغییر می‌دهد. او از اینکه برای همه شبیه یک معمای حل نشده باشد کیف می‌کند و... آنچه ترامپ می‌گوید لزوماً با آنچه ترامپ انجام می‌دهد برابری نمی‌کند...» مدعیان اصلاحات، چنین فردی را «مناسب مذاکره» و «حَلاّل مشکلات کشور» معرفی می‌کنند!

ایستاده در برابر ارتجاع

مهدی سعیدی

حکیم انقلاب اسلامی در آخرین دیدارشان با اعضای مجلس خبرگان رهبری که معمولاً از مهم‌ترین سخنرانی‌های معظم‌له محسوب می‌شود، به آفت ارتجاع در انقلاب و جامعه اسلامی پرداختند و در بررسی حرکت انقلاب به سمت اهداف متعالی خود فرمودند: «برای اینکه جامعه اسلامی به این هدف نزدیک بشود و یک جامعه توحیدی به وجود بیاید، تلاش‌هایی لازم است و موانعی وجود دارد. همیشه در راه حرکت به سمت این هدف موانعی پیش می‌آید، انگیزه‌هایی وجود دارد برای جلوگیری از این حرکت؛ انگیزه وجود دارد. این انگیزه‌ها متوجه این است که نگذارند انقلاب و نظام به سمت هدف خودش حرکت کند و پیش برود و توفیق پیدا کند؛ [می‌خواهند]آن را متوقف کنند بلکه به عقب برگردانند.»
مقوله آسیب‌شناسی انقلاب از مباحثی است که در حوزه جامعه‌شناسی انقلاب‌ها مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد. انقلاب همچون هر پدیده‌ای دارای آفاتی است که در صورت آلوده شدن به آن در معرض افول و بیماری قرار می‌گیرد و جایگاه خود را متزلزل خواهد یافت. بسیاری از انقلاب‌ها در مسیر تداوم خود دچار آفت شده و خیلی زود از حرکت در مسیر آرمانی که طرح‌ریزی کرده بودند، باز ماندند و به سرنوشت شوم سقوط و انحطاط محکوم شدند.
این نگرانی‌ها موجب شده رهبران نهضت‌ها و انقلاب‌ها به مثابه دیده‌بانان تیزبین حرکت، موانع پیش رو، خطرات و تهدیدات و ضعف‌ها و آسیب‌ها را شناسایی و مستمر برای ملت و مسئولان گوشزد کنند. حکیم فرزانه انقلاب اسلامی نیز در طول سالیان اخیر بار‌ها از این منظر به آسیب‌شناسی انقلاب پرداخته و مهم‌ترین خطرات پیش روی انقلاب را برشمرده و ملت را از دچار شدن به آن انذار داده‌اند. به عنوان نمونه معظم‌له در دیدار مردم تبریز با صراحت از خطر ارتجاع سخن گفتند و فرمودند: «یکی از مهم‌ترین آفت‌های همه انقلاب‌ها ارتجاع است» (۲۹/۱۱/۹۶).
نکته قابل ملاحظه در بررسی ابعاد مسئله توجه به این حقیقت است که خطر ارتجاع آفت جوامعی است که توانسته‌اند در مسیر پیشرفت و تعالی قدم بردارند و از نعمات حاصله برخوردار شوند و اینک در میانه راه بر اثر عواملی، در مسیر واپس‌گرایی و بازگشت به عقب قرار می‌گیرند، به جای آنکه در برابر مشکلات ایستادگی کنند و شکرگزار نعمت‌های حاصله باشند. آفت ارتجاع و خطر رجعت به گذشته به مثابه عاملی برای انحطاط و نابودی آفتی است که می‌تواند دامن‌گیر انقلابیون و جوامع انقلابی شود. 
ارتجاع از جمله آفاتی است که به شدت انقلاب‌ها را تهدید می‌کند. همه انقلاب‌های بزرگ تاریخ که آنها را می‌شناسیم - مثل انقلاب فرانسه، مثل انقلاب روسیه و انقلاب‌هایی که در کشور‌های آفریقا و امریکای لاتین و جا‌های دیگر اتفاق افتاد - تقریباً بدون استثنا در سال‌های اول عمر خودشان به این بلیه دچار شده‌اند. 
انقلاب اسلامی نیز در معرض این انحراف قرار داشته و هیچ گاه از چنین تهدیدی مصون نبوده است. به واقع میکروب رجعت یا ارتجاع، دشمن بزرگ هر انقلاب است که به درون جوامع انقلابی نفوذ می‌کند و در آن رشد می‌یابد و دشمن نیز با آگاهی از این حقیقت، برای مشاهده اثرات این میکروب در کالبد سالم و نیرومند نظام اسلامی به انتظار نشسته است. 
سؤال اصلی در این میان آن است که چگونه می‌توان در برابر این انحراف ایستاد و مانع تحقق آن شد. در این میان عوامل متعددی می‌تواند از یکسو موجب ارتجاع و از دیگر سو عامل ارتجاع گردد که در مداقه‌ای دقیق باید آنها را مورد بررسی قرار داد. در این میان یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در صیانت از انقلاب از آفت ارتجاع، وجود رهبری در رأس جامعه اسلامی است. جایگاه بی‌مانندی که بر رصد دقیق وضعیت همه تهدیدات و آسیب‌های انقلاب را شناخته و با تدبیر درست مانع از اثربخشی آنان خواهد شد. در این میان ارتجاع نیز آفت است که رهبری جامعه اسلامی وظیفه دارد به مصاف آن رود. حکیم انقلاب اسلامی از جایگاه رهبری به عنوان یکی از عوامل مؤثر یاد می‌کنند و یکی از مهم‌ترین وظایف رهبری را همین ایستادگی در برابر خطر ارتجاع برمی‌شمارند و می‌فرمایند: «یک عاملی لازم است برای اینکه جلوی این [عقبگرد]را بگیرد؛ در نظام اسلامی این عامل جایگاه رهبری است؛ بایستی جلوی این انحراف به وسیله رهبری گرفته بشود.»
این توضیح به خوبی جایگاه رفیع رهبری به عنوان ستون خیمه و کانون محوری نظام اسلامی را نشان می‌دهد. در این میان آنچه مکمل کار است، پیروی و اطاعت از رهبری است. وقتی تهدید ارتجاع با محوری رهبری، آنگاه ناکام می‌ماند که امت در کنار امام حاضر گردد و گوش به فرمان او باشد، در این شرایط سد آهنینی شکل می‌گیرد که هیچ ویروسی از جمله ویروس ارتجاع توان نفوذ در آن را نخواهد داشت.

ایران و عربستان در مسیر وحدت اسلامی

حسن هانی زاده

گفت‌وگوی تلفنی محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی با دکتر مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری اسلامی ایران و عزیمت معاون اول رئیس‌جمهور کشورمان به ریاض برای شرکت در نشست سران کشور‌های اسلامی از وجود یک اراده جدی نزد حاکمیت عربستان برای تقویت مناسبات خود با ایران حکایت دارد.

پیشنهاد تشکیل نشست فوق العاده سران کشور‌های اسلامی در ریاض بنا به پیشنهاد جمهوری اسلامی صورت گرفته که با موافقت دولت عربستان مواجه شد. دستورکار نشست سران ۵۵کشوراسلامی درریاض عربستان، دستیابی به یک راه‌حل عملی در راستای فشار به رژیم صهیونیستی برای پایان‌دادن به کشتار مردم بی‌دفاع غزه و جنوب لبنان بود. با این‌که رئیس‌جمهوری اسلامی به‌دلیل مشغله کاری و ضرورت دفاع از بودجه سالانه دولت که تقدیم مجلس شده در نشست ریاض حضور نیافت، اما حضور محمدرضا عارف، معاون اول رئیس‌جمهوری و دکترعباس عراقچی، وزیر خارجه نشانه حضور فعال ایران در این نشست مهم منطقه‌ای است. صرف‌نظر از خروجی غیر‌مؤثر نشست سران کشور‌های اسلامی و ناتوانی این مجموعه بزرگ و تأثیر‌گذار جهانی در پایان‌دادن به جنگ غزه، اما پیشنهاد هیأت ایرانی برای تقابل با رژیم‌صهیونیستی مورد توجه شرکت‌کنندگان در نشست ریاض قرار گرفت. این نشست و حضور تأثیر‌گذار ایران نشان می‌دهد که مناسبات ایران و عربستان به‌عنوان محوری‌ترین کشور‌های اسلامی روی ریل صحیحی قرارگرفته است. به‌دلیل شرایط گذشته و دخالت قدرت‌های خارجی برای تشدید اختلافات بین ایران و همسایگان عرب آن، طبیعتا مناسبات ایران وعربستان به‌عنوان بزرگ‌ترین کشور‌های عضو شورای همکاری خلیج‌فارس با گام‌هایی لرزان صورت می‌گیرد، اما به‌رغم کندی حرکت دو کشور برای حل نهایی اختلافات فی‌ما‌بین، تقویت مناسبات تهران-ریاض علاوه بر این‌که به افزایش توان بازدارندگی محور مقاومت منجر خواهد شد، موجب شکل گیری یک جبهه قدرتمند اسلامی نیز می‌شود. دیدار دکتر محمدرضا عارف، معاون اول رئیس‌جمهور با محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان، در حاشیه نشست سران کشور‌های اسلامی در ریاض ثابت می‌کند که عربستان به‌خوبی به نقش تأثیر‌گذار ایران در کاهش تنش‌های منطقه‌ای پی برده است. انتخاب دونالد ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا در شتاب عربستان برای نزدیک‌شدن به جمهوری اسلامی و محور مقاومت بی‌تأثیر نیست. 
علت این امر این است که دونالد ترامپ پس از ورود به کاخ سفید قطعا در‌صدد احیای طرح صلح ابراهیم بر خواهد آمد و فشار‌ها را بر عربستان برای برقراری رابطه با رژیم صهیونیستی تشدید خواهد کرد. عربستان نیز شرط برقراری رابطه با رژیم صهیونیستی را حل نهایی و ریشه‌ای مشکلات ملت فلسطین دانسته، در‌حالی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری امریکا، در دوره ریاست‌جمهوری سابق خود هیچ‌گونه اهمیتی برای احقاق حقوق ملت فلسطین قائل نبود. به‌این‌ترتیب در چنین فرآیندی عربستان به‌طور قهری با تیم جدید دونالد ترامپ بر سر بسیاری از مسائل منطقه و جهان از جمله مسأله فلسطین زاویه پیدا خواهد کرد. از این رو محمد بن‌سلمان تلاش خواهد کرد تا یک حاشیه امن سیاسی و نظامی برای حاکمیت عربستان به‌ویژه در دوره پسا انتخاب ترامپ ایجادکند. علاوه براین جمهوری اسلامی به‌دلیل نقش تأثیر‌گذارخوددررخداد‌های منطقه وتوان باز‌دارندگی ایران در برابر تهدیدات خارجی می‌تواند در بومی‌سازی امنیت منطقه به‌ویژه در حوزه خلیج‌فارس کمک کند؛ لذا برخلاف گمانه‌زنی‌ها پیرامون نزدیکی سیاست‌های عربستان به جمهوریخواهان، رفتار‌های تهاجمی ترامپ نسبت به کشور‌های عرب حوزه خلیج‌فارس و نگاه منفعت‌طلبانه و تاجر‌مآبانه وی به این کشورها، عربستان در دوره جدید ریاست جمهوری ترامپ با کاخ سفید دچار چالش سیاسی جدی خواهد شد. درواقع این امر می‌تواند نگاه عربستان را نسبت به ایران که سیاست‌های مستقل و ثابتی به حاکمیت دو قطبی آمریکا دارد تغییر دهد و یک نوع تعامل واقع‌بینانه‌تر با تهران تعریف کند. 

افشاگری‌ یا سناریویی برای اهداف خاص!؟

علی میرزا محمدی

اخیرا یکی از فعالان سیاسی که پیش‌تر، مسئولیت‌هایی نیز در تحقیق و تفحص درباره فساد نهادهای دولتی و حاکمیتی داشته است، در گفت‌وگو با دیده‌بان ایران به بیش از ۱۰ پرونده فساد و فساد بیش از ۵۴ نفرپرداخته است. اما این مصاحبه فراتر از افشاگری به تصویرگری از آینده چینش قدرت سیاسی کشور نیز پرداخته است.
درباره ساختار این اظهارات ، دو بخشی ( بخش اول افشاگری درباره فساد برخی مسئولین تراز اول سابق کشور، بخش دوم آینده چینش قدرت سیاسی کشور به ویژه از منظر فسادستیزی) و شیوه ارتباط این دو بخش با همدیگر چند فرضیه می‌توان مطرح کرد:
فرضیه اول: این فرضیه مطرح می‌کند که فارغ از صحت و سقم افشاگری‌ها، بخش دوم اظهارات به مثابه یک بیمه‌نامه و تضمین برای افشاگر است؛ به این معنا که او تلاش می‌کند تا ضمن توجه افکار عمومی، با تایید ضمنی کسانی که به زعم او نقش مهمی در آینده قدرت سیاسی ایران خواهند داشت، از تیررس و انتقام افرادی که به راست یا دروغ، اتهام فساد را به آنها وارد کرده است در امان بماند.
فرضیه دوم: بر اساس این فرضیه، منظور فرد از افشاگری‌ها آن بوده است که ذهنیت مخاطبان را نسبت به سیاستمدارانی که بیشتر آنان در سال‌های قبلی در راس نهادهای کلیدی کشور بوده‌اند مخدوش و بدبین کند تا فضا برای پذیرش عمومی، مقبولیت و محبوبیت چهره ای که ناجی آینده کشور معرفی می‌کند، فراهم شود!؟ این فرضیه، فرد افشاگر را دست نشانده و مجری سناریوی از پیش تعیین شده می‌داند که با توجه به سوابقش برای این کار برگزیده شده است.
فرضیه سوم: این فرضیه هر گونه سناریوی از پیش نوشته شده توسط فرد یا طراحان پشت پرده را رد می‌کند؛ بلکه معتقد است اظهارات بخش دوم فرد، نتیجه استدلال، باور قلبی و تجارب زیسته اوست.
درباره این سه فرضیه ، نمی‌توان چندان اطمینان حاصل کود. برای مثال در فرضیه دوم که در برخی تحلیل‌ها، پر رنگ شده است می‌توان تردید کود؛ چراکه او از افرادی در پرونده های فساد نام برده که نسبت نزدیکی با فردی دارند که او آن را ناجی آینده ایران تلقی می‌کند.
به احتمال، اگر فرضیه سوم، درست باشد، باید منتظر آن باشیم که فرد افشاگر به دادگاه فراخوانده شود تا مستندات خود را برای ادعاهای مطرح شده ارائه دهد. اما فرد افشاگر بر اساس فرضیه اول، همچنان می‌تواند امیدوار باشد که این فراخوانی به دادگاه جنبه نمایشی داشته باشد و با حمایت‌های پشت پرده، خود را از محاکمه برهاند.
در هر حال، جلوه ای دیگر از افشاگری در فضای سیاسی کشور رقم خورده است که همجنس دیگر افشاگری‌ها نیست. او بر خلاف دیگر افشاگران از فساد یک سیاستمدار در قید حیات پرده برنداشته است، بلکه او از فساد سیستمی در کشور سخن می‌راند که بیشتر سیاستمداران مورد اتهام او، در قید حیات نیستند.
هر چقدر افکار عمومی و بخشی از نخبه های سیاسی، به فرضیه دوم یعنی سناریو بودن این افشاگری باور داشته باشند، کنترل و مدیریت بازتاب های منفی آن در عرصه رسانه دشوارتر خواهد بود. پذیرش این مساله پرسش‌های بی‌پاسخی را در نزد افکار عمومی زنده خواهد کرد که شالوده آنها این است چرا با وجود اطلاع از فسادهای روی داده با آنها مبارزه نشده است. و از همه مهمتر آنکه چرا مبارزه ریشه‌ای با این فسادها به آینده ای حواله داده می‌شود که هیچ کس از آن خبر ندارد.
به فرض، پذیرش فرضیه دوم، افشاگری‌های این فرد، با وجود کارکردهایی که برای چینش قدرت سیاسی آینده کشور می‌تواند داشته باشد، همزمان می‌تواند به رسوایی و اهرمی رسانه ای علیه حاکمیت تبدیل شود. این مساله، تقویت کننده سوء ظن و بدبینی بسیاری از مردم نسبت به سیاستمداران است و بر خلاف تصور طراحان، می تواند موجب بر هم خوردن سناریوهای پیش رو برای چینش قدرت باشد.
از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، افشاگری هایی از این جنس، نشان‌دهنده رقابت لایه‌های پیچیده قدرت پنهان در یک کشور است. این پدیده نشان می‌دهد که جناح‌های سیاسی و سیاست‌ورزان به جای آن که حق‌کشی‌ها و تخلفات را درست در زمان وقوع آنها بر‌ملا سازند و قوه قضاییه را برای رسیدگی و ثبت این کارشکنی‌ها و بی‌قانونی‌ها به موقع آگاه سازند، اسناد موجود را به صورت مصلحت‌آمیز در «تیردان سیاست‌پیشگی» ذخیره می‌کنند تا در موقع لزوم، از آن در راستای اهداف خود و یا طیفی که توسط آنها اجیر شده اند به کار گیرند.
از نظر اخلاق سیاسی، این کار، درست منطبق با سیاست ماکیاولی است. رویکردی که بر جدایی اخلاق از سیاست اصرار می‌ورزد و عدالت‌خواهی را به ابزاری در جهت اهداف و سودجویی‌های فردی یا جناحی تنزل می‌دهد

تجلیلی پررنگ‌تر از واقعیت

عبدالحسین طوطیایی

در آیین «تجلیل از فعالان طرح جهش تولید در دیم‌زارها» که در  14 آبان‌ماه برگزار شد، تفاهم‌نامه اجرای مرحله دوم و پنج‌ساله آن میان وزیر جهاد کشاورزی و رئیس ستاد اجرائی فرمان حضرت امام امضا شد. در سال 1399 خبر اجرای فاز اول این طرح با هدف افزایش عملکرد گندم در دیم‌زارها در سطح 2.5 میلیون هکتار و در قالب پایلوت از جانب وزارت جهاد کشاورزی وقت در رسانه‌ها انعکاس یافت. خبری که به لحاظ موارد مشابه در گذشته از قبیل طرح‌های محوری گندم، سنابل و... به نظر نمی‌آمد که توجه ناظران آگاه در حوزه کشاورزی را جلب کند. در طرح موسوم به «جهش تولید» نیز قرار بر کاربرد کود، ماشین‌آلات، بذر ارقام اصلاح‌شده و با استفاده از اعتبارات کمکی ستاد فرمان امام بوده است. بر طبق قانون بازده نزولی میچرلیخ در اکولوژی، عملکرد هر فرایندی متناسب با میزان کمترین نهاده تأثیرگذار در آن است. بدون ‌تردید میزان و چگونگی پراکنش بارندگی، به‌عنوان اصلی‌ترین نهاده مؤثر در افزایش عملکرد کشت دیم محسوب می‌شود؛ بنابراین هر‌گونه استفاده از نهاده‌های کود، ماشین‌آلات و... در شرایطی در زراعت دیم مؤثر است که از بارندگی مناسب برخوردار باشد. حتی در تنش‌های خشکی چه‌بسا مصرف کود به نتیجه معکوسی هم بینجامد. از طرفی استفاده از این نهاده‌ها در چند دهه گذشته و در روند تدریجی توسعه در اکثر زراعت‌های دیم انجام گرفته و به‌عنوان یک طرح جدید تلقی نمی‌شود. بنابراین اگر وزارت جهاد کشاورزی با بهره‌گیری از هزاران کارشناس، متخصص و... توصیه و کاربرد چند نهاده رایج در زراعت‌های گسترده (که از‌جمله وظایف حاکمیتی محسوب می‌شود) را «جهش تولید» نام‌گذاری کرده و برای ارائه نتایج و تداوم آن، مراسمی با حضور بالاترین مقام اجرائی برگزار کند، باید شگفت‌زده شد. در این مراسم رئیس ستاد فرمان امام نیز پیش‌بینی گسترش طرح تا سطح هشت میلیون هکتار را در فاز‌های بعدی کرد که به نظر می‌رسد از وجاهت فنی کافی برخوردار نباشد. اگر فاز دوم و سوم این طرح در اراضی آیش و تناوب‌های زراعی دیم باشد، کشت پی‌درپی گندم موجب خستگی خاک‌های زراعی و افزایش آفات و بیماری‌های خاک‌زی می‌شود. اگر هم توسعه این طرح در اراضی جدیدی مانند مراتع ملی مد‌نظر باشد که در ‌آن‌ صورت زیان‌های دامداران کوچ‌رو را باید با مزیت‌های احتمالی طرح، لحاظ کرد. از طرفی انتخاب 2.5 میلیون هکتار فاز اول به‌عنوان پایلوت قاعدتا از مناسب‌ترین اراضی رایج دیم‌زارها بوده و نمی‌تواند مبنای درستی برای پیش‌بینی‌های خوشبینانه در آینده باشد. پرسش دیگر آنکه آیا مشارکت ستاد فرمان اجرائی امام در اجرای این طرح در دیم‌زارها تنها مساعدت مالی در پرداخت 600 میلیارد تومان هزینه اجرای فاز اول بوده است؟ با توجه به اینکه منابع مالی این ستاد از زمره سرمایه ملی کشور است، چه لزومی به پررنگ‌کردن این مشارکت و وعده ستاد مزبور برای اجرای طرح مشابهی در محصول برنج بوده است؟ در شرایطی که رئیس‌جمهور اختیارات خود را در هدایت بخش کشاورزی مانند دیگر دستگاه‌های اجرائی به وزیر محترم واگذار کرده است، آیا حضور ایشان در چنین مراسم غیرلازمی و در این بن‌بست از مشکلات اساسی‌تر کشور، نوعی اتلاف وقت به شمار نمی‌آید؟ ای کاش برای گشایش مشکلاتی از قبیل صادرات فراورده‌های کشاورزی و دیگر تنگناهای اساسی فرارو و به طور کلی بررسی چرایی فوریت‌های انجام‌نشده، میزبان رئیس‌جمهور باشیم، نه برای نمایش ارقامی که خود هم مجری و هم ناظر آن بوده‌ایم

شرمندگی سینما و تلویزیون مقابل مسائل اجتماعی

سیدمصطفی صابری 

فیلم‌‌های روی پرده سینماها را مرور می‌‌کنیم، بهترین سئانس‌‌ها و سالن‌‌ها در اختیار فیلم‌‌های کمدی است که از قضا مبتنی بر موقعیت‌‌های هوشمندانه و شوخی‌‌های رندانه هم نمی‌‌خندانند و طی سال‌‌ها هرکدام خط قرمزی‌‌تر پرفروش‌‌تر. تلویزیون را نگاه می‌‌کنیم؛ در کل انگار جهانش با زمانه و زندگی ما متفاوت است. شبکه نمایش خانگی یا درام‌‌هایش در ویلاهای لوکس و لاکچری روایت می‌‌شود؛ یا تصویری که از حاشیه شهرها و باندهای خلافکاری دارد، پر است از اغراق تا جذاب‌‌تر باشد. البته که کمدی لازم داریم، کاملاً واضح است در این روزها که مردم باید بیشتر از هر وقتی سرگرم باشند انتخاب‌‌شان در سینما و نمایش خانگی چنین آثاری باشد تا کمی فارغ از روزمرگی‌‌ها در دنیای دیگری سیر کنند. اما اگر قرار باشد تمام آثار ما از ذائقه مخاطب تاثیر بگیرند، چه وقتی قرار است توجه جامعه را به مسائل مهم‌‌تری جلب کنیم؟ هرچند این مسیری که سینما و نمایش خانگی ما، به‌‌ویژه سینما طی کرده گاهی دست خودش هم نبوده و کار به اشکال مختلف به جایی رسیده که کیانوش عیاری هم برود دنبال پژمان جمشیدی تا کمدی بسازد و در این مسیر نباید فقط هنرمندان را مقصر دانست. اما اصل ماجرا این است که مسائل اجتماعی، چه جایی در سینما و سریال‌‌های ما اعم از تلویزیونی و نمایش خانگی دارد؟ همین اکران ۱۴۰۳ شاهدی بر ماجراست، از بین ۵ فیلم پرفروش ۴ فیلم کمدی هستند، از ۱۰ فیلم اول هم تقریباً و با کمی اغماض ۸ کمدی داریم. کل فروش ۱۴۰۲ را هم که بررسی کنیم از بین ۱۰ فیلم پرفروش، ۹ فیلم کمدی داشتیم. خب طبیعی است که کمدی باید بیشتر بفروشد؛ به این‌‌که چرا تنوع ژانر نداریم هم کاری نداریم؛ اما مسئله این است که کمدی‌‌های ما دیگر از جنس آثار دغدغه‌‌مند و نزدیک به زندگی مردم مثل «اجاره‌‌نشین‌‌ها» و «مهمان مامان» نیستند؛ خیلی از فیلم‌‌های غیرکمدی هم در ظاهر موضوعات اجتماعی دارند اما اساساً نگاه‌‌شان اجتماعی نیست. با این حساب اگر قرار باشد معدود فیلم‌‌هایی که نیم‌‌نگاهی درست به جامعه دارند هم دیده نشوند پس طبیعتاً اثرگذاری لازم را هم ندارند تا به مسئولان هشدار دهند یا توجه مردم را به یک موضوع جلب کنند. چالش دیگر این است که اساساً ساخت هر اثری با اتمسفر اجتماعی هم منجر به دیده شدن مسئله اجتماعی نمی‌‌شود. مسئله اجتماعی در هر زمان تعریف و با بیانی دقیق‌‌تر مصادیق خاص خودش را دارد؛ پس نمی‌‌توان با ایده‌‌های قدیمی و فقط عناصر امروزی اثر اجتماعی ساخت. مسئله اجتماعی در مسیر رشد یک جامعه بین وضع موجود و مطلوب قرار گرفته، مسائلی که جز با عبور از آن‌‌ها امکان پیش بردن جامعه در همه ابعاد نیست وگرنه جامعه شبیه اندامی بدقواره می‌‌شود که برخی اعضا بزرگ و برخی کوچک هستند. شاخصه مسئله اجتماعی فراگیر بودن است؛ یعنی برای بیشتر جامعه ملموس باشد و حتی اتفاق نظری بین نخبگان و افکار عمومی روی آن حس شود؛ با این ویژگی می‌‌بینیم بسیاری از فیلم‌‌های سینمایی و سریال‌‌های تلویزیونی یا شبکه خانگی هیچ نسبتی با مسائل اجتماعی اصلی ندارند. توجه اغراق شده به برخی خرده‌فرهنگ‌‌ها و چالش‌‌هایی که با زندگی اجتماعی دارند بد نیست؛ اما کارکرد کلانی ندارد تا با ایجاد توجه نخبگان، مسئولان و مردم، به مرور زمینه عبور از یک مسئله را فراهم کند. چنین آثاری در بهترین حالت می‌‌توانند مسائل یک طبقه یا بخشی از جامعه را خوب منعکس کنند. مسئله اجتماعی غیر از ملموس بودن، در چالش و برهم‌‌کنش اجتماعی با ارزش‌‌ها یا سبک‌‌زندگی پذیرفته شده بخش قابل توجهی از مردم جامعه است؛ گاهی هم مانع یا تهدید آن زندگی مطلوب است که آن بخش قابل توجه دنبال تجربه‌‌اش هستند، پس غیر از آن‌‌که واحد تحلیل یک اثر اجتماعی که با مسائل کار دارد باید جامعه باشد؛ نوع و کیفیت تقابل آن مسئله که محوریت یک اثر را دارد با جامعه هم موضوعیت دارد تا بگوییم فیلم یا سریالی درباره مسائل اجتماعی ساخته شده است. این‌‌که از هر تغییری در جامعه که تا حدی برآیند گروه‌‌ها، نسل‌‌ها و طبقات مختلف است نگران شویم و با زبانی عاری از هنر و بیانی گل‌‌درشت و نصیحت‌‌گونه با آن تغییرات مواجه شویم از جنس تحلیل و پیشگیری از مسائل اجتماعی نیست و صرفاً واکنشی است هیجانی به تغییری کوچک در جامعه که به‌‌طور معمول اگر با شاخص‌‌های کلان در تضاد باشد خود جامعه آن را پس می‌‌زند و اگر تبدیل به هنجار شود هم نمی‌‌توان با یک سریال تلویزیونی و چند میزگرد آن را حل کرد. میزان اثرگذاری سریال‌های تلویزیون از همین ناحیه ضربه خورده و پایین آمده است. از طرفی نبود درک درست از جامعه، ارزش‌‌ها و رویاهایش هم باعث شده خیلی از فیلم‌‌های سینمایی چیزی جز یکسری ژست روشنفکری نباشند که مختصات واقعی جامعه ایران و مقدورات تغییر را نمی‌‌شناسند. فیلم‌‌هایی که مشخص است عوامل‌‌شان پا را از شمال‌‌شهر کلان‌شهرها فراتر نگذاشتند و ریشه مسائل اجتماعی را نمی‌‌شناسند و شبیه بیانیه‌‌های اجتماعی طبقه‌‌ای خاص هستند. سینما و سریال‌‌های ما غیر از بیان زمینه‌‌های مسائل اجتماعی در بیان پیامدها هم ناموفق هستند و جز آفت‌‌های اقتصادی مسائلی چون اعتیاد یا نتایج خانوادگی مسائلی چون قصاص، در کشف موضوع، بیان ریشه‌‌ها و تبعات برآیند موفقی ندارند. فیلم خوب کم ساخته می‌‌شود، چون دردسر زیادی دارد؛ اگر ساخته شود بعد از جرح و تعدیل، آن‌‌چنان فروش نمی‌‌رود و شاید حق طبیعی عوامل سینما باشد یا اثر مخاطب‌‌پسند تولید کنند یا فیلم و سریال سفارشی. برای همین این چرخه مدام ادامه دارد و هربار نسبت دنیای فیلم و سریال ما با مسائل اجتماعی واقعی کمرنگ‌‌تر می‌‌شود. البته که قرار نیست بار بیان و حل تمام مشکلات به‌‌دوش سینما، تلویزیون و نمایش خانگی باشد؛ اما انتظار زیادی نیست که نقش‌‌شان را هم درست ایفا کنند. وگرنه بدیهی است که جامعه فیلم موزیکال کودک می‌‌خواهد؛ بیشتر اوقات کمدی لازم دارد، حتی خیلی وقت‌‌ها اثر سفارشی و... اما اگر همه‌‌چیز به این موارد خلاصه شود، آن وقت است که آرام آرام مسائل اجتماعی که نادیده گرفته شده بودند تحولاتی را ایجاد می‌‌کنند که مثل یک بهمن بزرگ، مقابله با آن از اراده فرد خارج است و فرصت‌‌های طلایی برای مقابله جمعی با آن‌‌ها هم از بین رفته است

مادر مقاومت

جواد شاملو 
در فرهنگ مقاومت، صدیقه کبری سلام الله علیها جایگاه خاصی دارد. برات جامه رزم پوشیدن و شهادت را رزمندگان در دستان او می‌دانند، مادر شهیدان را او می‌دانند، رمز پیروزی را در دستان او می‌دانند. دلیل این جایگاه ویژه شاید از آن باشد که دختر پیامبر در زمانی که کسی توان یا امکان مقاومت نداشت، مقاومت کرد. در زمانی که مقاومت و جنگ داخلی ریشه اسلام را می‌سوزاند و امت را حتی از اسلام ظاهری هم محروم می‌ساخت، زنی به میدان وارد شد؛ زن که قیام کند جنگ نمی‌شود، اما فتنه‌ها هم در سکوت موفق نمی‌شوند و داستان‌های غصب زیر غبار خفقان جوامع دفن نمی‌شوند. زن‌ها که قیام می‌کنند جنگ نمی‌شود اما زن داستان ما شهید شد تا جنگ باعث نشود صدای اذان دیگر طنین‌انداز نشود. زنی تنها، جوان، باردار، داغدار، در مقابل کسانی که نه می‌دانستند زن یعنی چه، نه حرمت بارداری و مادری می‌فهمیدند که چیست و نه داغ پیامبر را ذره‌ای درک می‌کردند. فاطمه مواجه بود با کینه‌ای که نامردها از شاه مردان داشتند. کینه از شاه مردان، عمیق‌ترین کینه است اما نامرد، جرئت رویارویی با شاه مردان را ندارد؛ زورش به دختر پیامبر می‌رسد.
مقاومت دختر پیامبر، حماسی‌ترین مقاومت تاریخ است؛ چون دختر پیامبر برای در خانه نشستن هزار دلیل و بهانه می‌توانست بیاورد. دلیل بهتر از آنکه سردار بی‌همتای اسلام هم در خانه نشست؟ دلیل بهتر از آنکه خدا از زنان جهاد را برداشت؟ دلیل بهتر از آنکه این خانم، باردار است؟
دختر پیامبر ریشه مقاومت است. این روزها، با کسی بهتر از او نمی‌توان درد دل گفت. مادر جان! هنوز باورمان نمی‌شود فرزندت سیدحسن دیگر در میان‌مان نیست. باورمان نمی‌شود این شب‌ها در ضاحیه بیروت خانه‌ای برایت روضه نگرفته، روضه‌ها زیر لب است. اما برایمان باورپذیر است که فرزندت هم مثل خودت مزاری نامعلوم داشته باشد. مادرجان! فراری‌های خیبر شمشیر از رو کشیده‌اند؛ دعا کن برای سپاه عاشقان حیدر. مادرجان، ببین زن‌های ما در این دوره که همه پی قطعه‌ای طلا خریدنند، چگونه از طلای خود می‌گذرند تا مقاومت از نفس نیفتد... زنی تنها دارایی‌اش حلقه ازدواجش بود، آن را هم بخشید، به عشق فرزندت که ولی امر ماست. زن‌های ما هم به نوبه خود برای مقاومت مادری می‌کنند. این خصلت شیعه است که نهضت‌هایش همواره یک سویه زنانه دارد. مادر مقاومت! تسلی بخش داغ سیدحسن را با نصر سیدعلی.
 
دوگانه‌سازی خاموشی ـ آلودگی
میثم مهرپور
جریانی در کشور را باید متخصص دوگانه‌سازی دانست. این جریان همواره تلاش دارد تحقق موضوعی یا نیل به هدفی را منوط به دست کشیدن از موضوعی دیگر یا توقف فعالیتی دیگر تعریف کرده و با ایجاد این دوگانه‌ها، اذهان و افکار عمومی را منحرف کند؛ دوگانه‌هایی چون انرژی هسته‌ای یا اقتصاد، FATF یا واکسن و... از این جمله است. 
بدون پذیرش اف‌ای‌تی‌اف نمی‌توان نفت صادر کرد یا امکان واردات واکسن وجود ندارد! میان تداوم فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای با توسعه اقتصادی و چرخش چرخ کارخانه‌ها باید یکی را انتخاب کرد و... موارد متعددی راجع به این دوگانه‌سازی‌ها وجود دارد؛ دوگانه‌سازی‌ای که این بار در قالب خاموشی یا آلودگی مطرح شده است. 
هفته گذشته سخنگوی دولت از خاموشی‌های برنامه‌ریزی شده در فصول پاییز و زمستان خبر داد. او دلیل این خاموشی‌ها را جلوگیری دولت از مازوت‌سوزی و حفظ سلامت مردم بیان کرد. در واقع با اعلام این خبر این پالس به مخاطب ارسال شد که در دوگانه خاموشی/ سلامت، دولت خاموشی را انتخاب کرده تا بدین وسیله از سلامت مردم صیانت کند! این در حالی است که ریشه این خاموشی‌ها را باید ناترازی برق در کشور و عدم تناسب تولید برق با مصرف آن دانست. 
حجم ناترازی برق در حال حاضر به عددی حدود 18 هزار مگاوات رسیده و کشور برای حل این موضوع نیازمند ساخت نیروگاه‌های جدید است. ظرفیت تولید برق نیروگاه‌های کشور در زمان انقلاب اسلامی 2500 مگاوات بود که این ظرفیت امروز به بیش از 92 هزار مگاوات رسیده، یعنی عملا ظرفیت تولید برق کشور 37 برابر شده است؛ در حالی که جمعیت ما رشد 2.5 برابری داشته است. 
اما متاسفانه روند ساخت نیروگاه در دولت‌های یازدهم و دوازدهم به بهانه پرهزینه بودن و توجه به مدیریت تقاضا از سوی دولت متوقف شد، به نحوی که ظرفیت اسمی اضافه شده نیروگاه‌های کشور صرفا در دولت دهم بیش از مجموع ظرفیت اضافه شده در طول دولت‌های یازدهم و دوازدهم بوده است. 
رضا اردکانیان، وزیر نیروی دولت حسن روحانی صراحتا با ساخت نیروگاه مخالف و آن را اقدامی اشتباه و پرهزینه می‌دانست(!) روندی که در نهایت منجر به تشدید ناترازی برق طی سال‌های اخیر شده است.
* نقش نیروگاه‌های مازوت‌سوز در تولید برق کشور
تعداد نیروگاه‌های کشور 143 و نیروگاه‌های دارای ظرفیت استفاده از مازوت 14 نیروگاه است. از طرفی ظرفیت تولید برق مجموع نیروگاه‌های کشور 93 هزار مگاوات و ظرفیت تولید برق با مازوت در ۳ نیروگاه اراک، کرج و اصفهان که قرار است تولید برق آن متوقف شود، فقط 2 هزار مگاوات است! به عبارتی سهم این ۳ نیروگاه در تولید برق کشور در نهایت کمتر از 2 درصد از ظرفیت تولیدی برق نیروگاه‌ها در سراسر کشور است که نشان‌دهنده سهم و وزن ناچیز آن در توان تولیدی برق کشور است، لذا به نظر می‌رسد مطرح کردن این موضوع به عنوان دلیل اصلی خاموشی‌ها در راستای همان موضوع دوگانه‌سازی و ارجح کردن حاشیه بر متن است تا اهمال و ضعف‌های مدیریتی با بهانه‌هایی تحت عنوان حراست از سلامت مردم(!) توجیه شود. 
مساله مهم، عدم توجه دولت در  3 ماه گذشته به ذخیره گازوئیل است، این در حالی است که تحویل گازوئیل امسال تا پایان دولت سیزدهم، 20 درصد بیش از سال قبل بوده و از طرفی این موضوع اقدامی بلندمدت شبیه ساخت نیروگاه نیست، بلکه دولت می‌توانست طی همین ۳ ماه گذشته با پیش‌بینی این موضوع و ذخیره مناسب گازوئیل و تعویق زمان تعمیرات پالایشگاه‌های گازی، گاز بیشتری را در اختیار نیروگاه‌ها قرار دهد تا از این طریق گازوئیل بیشتری نیز ذخیره شود، به نحوی که ذخیره گازوئیل نیروگاه‌ها طی سال‌های گذشته نشان می‌دهد ذخیره گازوئیل در دولت سیزدهم همواره افزایش داشته اما این روند سال 1403 نه تنها افزایشی نداشته، بلکه 33 درصد کاهش یافته است.  
در پایان باید گفت به نظر می‌رسد اعلام خاموشی در کشور بویژه مناطق محروم و حاشیه‌ای، افزایش قیمت نان به عنوان قوت غالب مردم، افزایش نرخ ارز نیما و گران‌تر شدن سبد معیشت عموم مردم، تکه‌هایی از یک پازل است که نمی‌تواند با آزاد شدن واردات آیفون یا بازگشت فلان مجری تلطیف شود. 
همچنین اقداماتی نظیر خاموش کردن روشنایی‌های جلسات دولت و باز کردن پنجره برای گرفتن نور از خورشید که با گفتن این جمله که «صرفه‌جویی را از خودمان شروع می‌کنیم» همراه بود، خواسته یا ناخواسته پیام ضعف به بیرون صادر می‌‌کند.