صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰  ، 
شناسه خبر : ۳۶۸۴۰۲
فاطمه عزیز ! تربت بی‌نشانت نشانه راه بود، هشدار درباره فرصت‌نمایی‌های تخدیرآمیز!، ترامپ و معادله اوکراین؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

فاطمه عزیز ! تربت بی‌نشانت نشانه راه بود

 حسین شریعتمداری
۱- « ای رسول خدا... سلام من و دخترت را که به دیدار تو آمده و در جوار تو به خاک رفته‌، پذیرا باش... اکنون امانت به صاحبش رسیده، زهرا از کنار من دامن کشیده و نزد تو آرمیده است... بعد از او، آسمان و زمین زشت می‌نماید و اندوه دلم، هرگز نمی‌گشاید... رفتن فاطمه، دلم را خسته و غصه‌ام را پیوسته کرد و چه زود جمع ما به پریشانی کشید... شکایت خود به خدا می‌برم و دخترت را به تو می‌سپارم. زهرا خواهد گفت که پس از تو چه ستم‌ها بر او روا داشتند... آنچه می‌خواهی از او بجوی و هرچه می‌خواهی با او بگوی‌، تا راز دل نزد تو بگشاید و خون دلی که فرو داده است، برون آید... ‌ای پیامبر خدا... دخترت زهرا، پنهانی به خاک می‌رود و حال آنکه، هنوز چند روزی بیش، از رحلت تو سپری نشده و هنوز نامت از زبان‌ها نیفتاده است... ‌ای فاطمه!... اگر بیم آن نبود که ستمگران چیره شوند، برای همیشه در کنار مزارت می‌ماندم و در این ماتم بزرگ جوی اشک از دیده می‌راندم و...»... علی را چه شده است؟!
بر دختر رسول خدا چه گذشته است؟! که امیر‌مؤمنان در آن شب غم گرفته بر مزار او این‌گونه با رسول خدا به نجوا می‌نشیند و زبان به گلایه می‌گشاید که «‌شکایت خود به خدا می‌برم و دخترت را به تو می‌سپارم. زهرا خواهد گفت که پس از تو چه ستم‌ها بر او روا داشتند و‌...‌»... آن روزها چه اتفاق افتاده بود؟ بخوانید!
۲- «زهرا‌(س)، آن روزها، بعد از رحلت رسول خدا(ص) و پیش از آنکه، خود نیز چشم از جهان فرو بندد و در جوار قرب الهی به پدر چشم انتظار خویش بپیوندد، بارها کوچه‌های مدینه را کاویده بود و به دیدن برخی از «خواص» رفته بود، فاطمه(س) با دلواپسی سفارش‌های رسول خدا(ص) را به آنان گوشزد کرده بود و عهدی را که با خدا بسته و اکنون بی‌محابا شکسته بودند، به یادشان آورده بود. اما، دلشوره فاطمه(س) که اصرار او را در پی داشت، پاسخی جز سکوت برخی از خواص را به دنبال نداشت و چنین بود که صدای فاطمه(س) در سکوت سنگین و سؤال‌آفرین آن روزها گم شد. زهرای ما(س) می‌دانست که اگر مردم از ولایت علی(ع) دور شوند بی‌تردید به پذیرش ولایت حاکمان جور، مجبور می‌شوند. فاطمه(س) در محرومیت جهان اسلام از امامت علی(ع)، «فتنه جمل» را می‌دید، نعره مستانه معاویه در فریب صفین را می‌شنید، در «نهروان»، جهالت خوارج را می‌نگریست و در سحرگاه خونین نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه بر فرق شکافته علی(ع) می‌گریست، اشرافیت بر باد رفته را می‌دید که بار دیگر به میدان آمده، حسن(ع) را که از محرومیت مردم گرفتار در چنگال معاویه خون دل می‌خورد و سر مطهر حسین(ع) را می‌دید که در هنگامه خون و فریب اشراف بر نیزه می‌رود، یزید را می‌دید که سر بریده فرزند رسول خدا(ص) را پیش روی نهاده،بر لب و دندان او می‌زند و اجداد به هلاکت رسیده خود در «بدر» و «حنین» را به تماشای انتقام می‌خواند! و... مردم مظلوم را که در چنگال خونریز «بنی‌امیه» و «بنی‌عباس» گرفتارند و جماعت مسلمانان را که انگشت پشیمانی به دندان می‌گزند و دست حسرت بر پیشانی می‌زنند که کاش ولایت علی(ع) آن دوستدار محرومان و حامی مظلومان را پاس می‌داشتند تا ولایت حجاج‌بن یوسف‌ها و منصور دوانقی‌ها که خونریز و انسان‌ستیزند را به زور بر گرده خویش نمی‌داشتند» فاطمه(س)، این همه را می‌دید که آن همه دلواپس بود. 
۳- تاریخ ‌نویسان و وقایع‌نگاران در صدر اسلام برخی از کوچک‌ترین و کم‌اهمیت‌ترین رخدادهای آن روزها را با دقت و شرح جزئیات آن ثبت کرده‌اند که امروزه در دست و قابل مراجعه است. مثلاً این که خانه فلان سردار اسلام در کدام نقطه قرار داشت و فلان شخصیت صدر اسلام در کدام جنگ و حتی در کدام نقطه از میدان جنگ به شهادت رسید و یا فلان شخص با نیزه حمله می‌کرد یا با شمشیر و... بنابراین آیا تعجب‌آور نیست که تربت پاک دختر پیامبر خدا(ص) با آن همه نقش برجسته‌ای که در اسلام داشته است و آن همه فضیلت و شأن والایی که از قول رسول خدا(ص) درباره آن حضرت نقل شده است «بی‌نشان» باقی بماند؟! و این بی‌نشانی توصیه و سفارش اکید خود آن حضرت باشد؟ فاطمه(س) با بی‌نشانی تربت خود، نشانه‌ای گویا و ماندگار بر پیشانی تاریخ ثبت کرده و برای همیشه برجای نهاده است. تربت پنهان فاطمه، نشانه آشکاری از نارضایتی زهرای مرضیه است و گزارشی ماندگار از انحرافی است که بعد از رحلت رسول خدا(ص) اتفاق افتاده بود. فاطمه با بی‌نشانی تربت خود، صراط مستقیم را به آیندگان نشان داده است. 
۴- گردونه زمان چرخید و چرخید تا به دورانی رسید که به قول رهبر معظم انقلاب، «‌عصر خمینی» شایسته‌ترین تابلو و بایسته‌ترین نام برای معرفی آن است. گردونه زمان که به عصر خمینی رسید، بار دیگر ماجرای صدر اسلام جامه تکرار پوشید‌. امام راحل ما غبار قرن‌ها بدعت و تحریف و کج‌اندیشی را که بر چهره اسلام ناب نشسته بود، زدود و اسلام ناب محمدی‌(ص) را همان‌گونه که در صدر بود، به دنیای تشنه خداجوئی و عدالت ارائه فرمود. مردم در این مرز و بوم و سپس در جای جای جهان، گمشده خود را یافته بودند. بار دیگر رخدادهای صدر اسلام به تکرار نشست. مردمان فوج فوج و گروه گروه به اسلامی که از غبار تحریف‌ها و بدعت‌ها پاک شده بود پیوستند. خواب دشمنان و بدخواهانی که اسلام ناب را به حاشیه کشیده بودند، آشفته شد. نظام سلطه بین‌الملل که همه دشمنان بشریت را در خود جای داده بود، سراسیمه به میدان آمد. بار دیگر بدر و احد و حنین و صفین و جمل با همان مختصات و این بار با دامنه‌ای بسیار گسترده‌تر و پیچیده‌تر تکرار شد و‌... 
۵- این دفعه اما با آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاده بود، تفاوت بنیادین داشت. امت اسلام، تجربه‌ای ۱۴۰۰ ساله را به دوش کشیده بود. چهره‌ها را از پشت نقاب‌ها می‌دید. سره‌ها را از ناسره تشخیص می‌داد. درپی آب به سوی سراب نمی‌رفت و‌... مردم این دوران از فاطمه‌(س) آموخته بودند که اگر از ولایت علی(ع) دور شوند بی‌تردید به پذیرش ولایت حاکمان جور، مجبور می‌شوند... با خدای خویش آن عهد که در «‌وادی ایمن‌» بسته بودند، «‌ارَنی گوی» به میقات بردند. با پای جان به دو فرزند فاطمه -خمینی و خامنه‌ای- پیوستند. سقف تاریک نظام سلطه را شکافتند و طرحی نو در انداختند و این قافله نورانی همچنان سنگر به سنگر پیش می‌رود تا به فرموده امام راحلمان سنگر‌های کلیدی جهان را یکی پس از دیگری فتح کند‌... امروز در آوردگاه غرب آسیا فتح فلسطین اشغالی و سرنگونی رژیم وحشی صهیونیستی را پیش‌روی دارد. نگاه که می‌کنی و نقطه کنونی را که با نقطه آغاز به مقایسه می‌نشینی، به وضوح می‌بینی که سنگرهای فراوانی را گشوده است و در نزدیکی قله ایستاده است.
راستی، فاطمه عزیز! امروز از فرزند تو به یک اشاره است و از خیل عظیم مردان و زنان، به سر دویدن‌... آیا از امت آخرالزمانی خود راضی هستید؟

هشدار درباره فرصت‌نمایی‌های تخدیرآمیز!

حمیدرضا‌شاه‌نظری
نحوه مواجهه ترامپ و دولت جدید امریکا در قبال ایران و محور مقاومت، از سؤالات مهم این روزهاست. در این بین یک جریان خاص سیاسی که پیش از این نیز در اواخر دوره قبل ریاست جمهوری ترامپ، از احتمال به قدرت رسیدن بایدن و پیروزی دموکرات‌ها سخن می‌گفت و اینکه با آمدن بایدن بساط یکجانبه‌گرایی و قلدری ترامپ تمام شده و با مذاکرات مجدد احیای برجام، بسیاری از مشکلات تحریمی و اقتصادی کشور حل خواهد شد، مشغول تحلیل دادن و فرصت‌نمایی از آمدن ترامپ بوده و پیروزی ترامپ را یک فرصت جدید می‌داند که نباید آن را از دست داد!
یکی از استدلال‌ها این است که ترامپ یک تاجر است و اهل معامله، پس می‌توان با او معامله کرد! یا اینکه زمانه عوض شده و این ترامپ، آن ترامپ سابق نیست و می‌توان انتظار ترامپ جدیدی را داشت. این تحلیل‌ها که به نظر می‌رسد با مقاصد معین و با هدف فضاسازی سیاسی خاصی انجام می‌شود، بسیاری از واقعیت‌های صحنه و سوابق را نادیده می‌گیرد و به امید اینکه مخاطب آن را نادیده بگیرد، ارائه می‌شود. 
واقعیت قدرت سیاسی در امریکا مبین این است که در پیگیری اهداف سلطه‌طلبانه و مستکبرانه امریکا، تفاوت معناداری بین دموکرات‌ها و جمهوریخواهان وجود ندارد و اساساً واقعیت سیاست و قدرت در امریکا ورای این دو حزب رسمی است. دموکرات‌ها و جمهوریخواهان در پیگیری این اهداف صرفاً اختلاف تاکتیک و روش و در برخی مواقع اختلاف راهبرد دارند. برای نمونه اگر رابطه رژیم صهیونیستی و امریکا در دوره بایدن بر اساس «وابستگی متقابل» بود در دوره ترامپ و این رژیم بر اساس «تنیدگی روابط» بوده و خواهد بود. هر دو حزب فوق هم در انتخابات و هم در دوره حاکمیت، همواره در تلاش برای سبقت گرفتن از هم در حمایت از رژیم صهیونیستی بوده و هستند. دموکرات‌ها معمولاً از شیوه‌های نرم‌تر در قبال دشمنان خود استفاده می‌کنند که نتیجه آن انقلاب‌های رنگی و براندازی و کودتا‌های زیاد در دوران حاکمیت آنان در کشور‌های مختلف بوده و جمهوریخواهان از شیوه‌های سخت‌تر استفاده می‌کنند که نتیجه آن، جنگ و لشکرکشی به کشور‌های مختلف یا برخورد‌های سخت و خشن بوده است. 
با تمام این توصیفات مرور شرایط جدید نشان می‌دهد که وعده تغییر ترامپ و تحلیل‌های مبتنی بر ایجاد فرصت جدید و استفاده از آن برای مذاکره در حالت خوش‌بینانه ناشی از یک غفلت بزرگ و جهالت است و در حالت بدبینانه، تخدیر کشور برای انفعال و عدم برنامه‌ریزی برای در پیش گرفتن راهبرد‌های متناسب با شرایط جدید و ارائه تدابیر درست و عقلانی است. 
امروز ترامپ رئیس‌جمهور امریکا شده است و سوابق وی در پیش چشمان ما قرار دارد. وی در دوره قبلی خود در رابطه با ایران و محور مقاومت رفتار بسیار خصمانه‌ای داشت و علاوه بر خروج یک‌جانبه از برجام و راه‌اندازی کمپین فشار حداکثری و کاهش فروش نفت ایران به یک سوم، سردار رشید اسلام و سرباز ایران حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رساند. امروز نیز او مجدداً به قدرت بازگشته و تا اینجا به نظر می‌رسد اکثر نئوکان‌ها و جمهوریخواهان افراطی دوره بوش پسر، قدرت را در دولت او به دست گرفته و خواهند گرفت و اتفاقاً کسانی را به عرصه آورده که بیشترین دشمنی و ضدیت را با ایران دارند. ترامپ در آخر دوره قبل ۷۴ سال سن داشت و امروز ۷۸ سال دارد و طبیعتاً در این سن، شخص به لحاظ رفتار و عقاید و خلق و خو تغییر محسوسی نمی‌کند، با این حال، ترامپ اگر تغییری هم کرده باشد تغییر مثبتی نیست. او امروز به لحاظ روانی خود را ناجی امریکا می‌داند که توانسته علی‌رغم همه کارشکنی‌های سیاسی رقبا، دوباره به قدرت برسد و نماد حزب جمهوریخواه شود. از طرفی با نمایش‌های ترور وی در چند ماه اخیر که به نظر سناریو‌های ساختگی و نمایشی بودند، به لحاظ روانی، دشمنی بیشتر ترامپ با جمهوری اسلامی را زمینه‌سازی کرده باشند. از طرفی مطالعه سند پروژه ۲۰۲۵ که از آن به‌عنوان «فهرست آرزو‌های ترامپ» در صورت ورود به کاخ سفید به‌عنوان رئیس‌جمهور بعدی امریکا یاد شده است نشان می‌دهد که از «ایران» ۵۷ بار به عنوان یک تهدید بزرگ در کنار چین، روسیه و کره شمالی نام برده شده و پیشنهاد شده که به تشدید تحریم‌ها، ارائه کمک‌های امنیتی به متحدان منطقه‌ای امریکا و حمایت از اعتراضات احتمالی علیه نظام سیاسی و حصول اطمینان از برخورداری اسرائیل از انعطاف پذیری سیاسی و نظامی لازم برای دفاع در برابر تهدیدات ایران و نیرو‌های نیابتی آن اقدام شود. در این سند به صراحت به برخورد شدید با ایران از طریق اقدامات دیپلماتیک و اقتصادی اشاره شده و از گزینه براندازی با پیشرانی و تحریک اعتراضات عمومی اشاره شده است. 
امروز علاوه بر به قدرت رسیدن جمهوریخواهان در دولت، با یکدست شدن کنگره با دولت، پیشبرد سیاست‌های خصمانه دولت ترامپ در قبال ایران با همراهی بیشتری در حاکمیت امریکا مواجه خواهد شد. شرایط فعلی و سابقه دولت ترامپ هم نشان می‌دهد که نباید درباره امریکایی‌ها و دولت جدید دچار اشتباه در تحلیل شد و با خام کردن مردم و برخی دست‌اندرکاران توسط برخی جریانات سیاسی در دام خوش‌بینی افتاد و از برنامه‌ریزی درست در قبال شرایط جدید غفلت کرد.

ترامپ و معادله اوکراین

علی بمان اقبالی

دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا در جریان مبارزات انتخاباتی گفته بود در صورت انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور، جنگ در اوکراین را تنها در ۲۴ ساعت پایان خواهد داد؛ لذا به عنوان اولین سیگنال دولت آینده ترامپ در مورد اوکراین، مشاور رئیس جمهور منتخب ادعا می‌کند که دولت آینده ترامپ بیشتر بر روی انعقاد یک توافقنامه صلح در اوکراین تمرکز خواهد کرد تا کمک به کی‌یف برای بازپس‌گیری مناطقی که قبلاً توسط روسیه اشغال شده است. طرح هایی که مشاور آمریکایی ترسیم کرده، واکنش‌هایی را در تیم انتقالی دونالد ترامپ برانگیخته است. به گفته تیم رئیس جمهور منتخب، مشاور آمریکایی زمانی که برنامه‌های خود را ترسیم کرد، به جای رئیس جمهور منتخب، دونالد ترامپ، صحبت نمی‌کرد. هم‌زمان کرملین معتقد است که دونالد ترامپ در مورد درگیری بین روسیه و اوکراین سیگنال‌های مثبت داده است. دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین می‌گوید که دونالد ترامپ به جای رویارویی، از صلح صحبت می‌کند که او را از دولت فعلی متمایز می‌سازد. وی در مورد اظهارات ترامپ، بر این باور است که در طول مبارزات انتخاباتی وی در مورد اینکه چگونه همه چیز را از طریق معاملات می‌بیند و این‌که می‌تواند معاملاتی انجام دهد که همه را به صلح برساند؛ زیاد صحبت کرده است.

به علاوه، ترامپ در مورد تمایل به ایجاد شکست استراتژیک برای روسیه صحبت نمی‌کند و این امر او را از دولت بایدن متمایز می‌نماید. لذا روسیه منتظر خواهد ماند و تحولات را تماشا خواهد کرد؛ اما در این بین به کار خود خواهد اندیشید. به‌نظر می‌رسد دوران گذر اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد؛ چرا که اخیراً دولت فعلی با فرستادن پیمانکاران نظامی آمریکایی به اوکراین موافقت کرده است؛ تصمیمی‌برای کمک به کی‌یف در حفظ و استفاده از سیستم‌های تسلیحاتی پیچیده غربی مانند جت های F-16 یا ارائه باتری‌های ضد هوایی پاتریوت. البته ایالات متحده در بهار ۲۰۲۴ کمک نظامی‌به اوکراین را به مبلغ ۶۱ میلیارد دلار تصویب کرد. اخیراً رئیس جمهور زلنسکی گفته است که تاکنون تنها ۱۰ درصد از این کمک‌ها واقعاً به نیروهای اوکراینی رسیده است.
در مجموع می‌توان گفت از سویی بیشتر طرف‌های درگیر در جنگ اوکراین، بیشتر دول قدرتمند اروپا، اوکراین و حتی روسیه نیز از وضعیت فرسایشی موجود و روند تصاعدی خسارات و تلفات انسانی خسته شده و رویکرد استقبالی به هرگونه تلاش مؤثر برای آتش‌بس و پایان جنگ دارند؛ لذا ترامپ با روحیه معامله‌گری و داشتن اختیارات کنگره با تسلط جمهوری‌خواهان، علاقه‌مند است تا در کوتاه‌مدت عملی شدن یکی از قول‌های مهم انتخاباتی را به نمایش گذاشته و نقش قهرمان میانجی‌گری را ایفاء نماید و از سوی دیگر نیز وجوه اشتراکی رؤسای جمهور آمریکا و روسیه، به طرفین برای رسیدن به انواع توافقات و نه فقط در موضوع جنگ اوکراین، کمک مؤثر می نماید. موضوع مهم این‌که هرگونه توافق پیچیده و پنهانی ترامپ و پوتین به غیر اوکراین، طرف‌های متضرر دیگر را می‌طلبد. باید صبور بود و دید در این گونه طراحی‌ها سهم‌خواهی و سهم دادن‌ها چگونه تعریف و تقسیم خواهد شد.

القای حس احترام به زیبایی طبیعت در درّه فرحزاد

ترانه یلدا
چند روز پیش باخبر شدیم که فاز یک گلگشت رودخانه فرحزاد دارد افتتاح می‌شود. چند عکس بسیار زیبا پیش‌درآمد خبر بود و برای برخی دوستان ما که شش سال پیش کمی هم از نزدیک با مسائل دره فرحزاد آشنا شده بودیم مطرح‌شدن این خبر و عکس‌های دل‌انگیز آن بسی شعف‌انگیز بود. اگرچه با شنیدن اینکه باندهای قاچاق انسان و اسلحه و مواد مخدر همگی برچیده شده و هزار معتاد متجاهر از کف دره جمع شده و به مراکز نگهداری منتقل شده‌اند، فکر کردیم که حالا چه بلایی سر معتادان آمده، خدا می‌داند! هرچه بود مصالح طبیعی زیبای چوبی و سنگی سازگار با محیط زیست کوهستان در عکس‌ها احترام خاصی را القا می‌کرد. راستش ما از زمان تهیه طرح جامع تهران اصولا نگران رود‌دره‌های تهران بودیم و هستیم: کریدورهایی اکولوژیک و طبیعی که از کوه بلند البرز آغاز می‌شوند و زمانی تا دشت کشاورزی منطقه تهران راه‌شان را ادامه می‌داده‌اند. این محورهای طبیعی در طرح جامع تهران نیز محورهای اصلی سازمان‌یابی فضایی کلان‌شهر تهران یا به زبانی دیگر استخوان‌بندی شهر قرار گرفتند. بارها قبلا یادآور شده‌ام از پنج دره اصلی، دره رودخانه دربند و امتدادش ستون فقرات شهر تهران است و دره دارآباد در شرق آن و سه دره اوین درکه، فرحزاد و کن در غرب آن شاکله تهران بزرگ را تشکیل می‌دهند. ایده برجسته مهندس هادی میرمیران، طراح طرح جامع تهران این بود که با محور قرارگرفتن این کریدورهای اکولوژیک و تا حدودی منطبق بر بزرگراه‌های اصلی شمالی-جنوبی تهران و با ایجاد فضاهای سبز و باز عمومی در دوسوی هر محور یا در نزدیکی آنها، هم فضاهای سبز بزرگی برای شهروندان ایجاد شود که دسترسی به آنها از هر نقطه تهران آسان باشد، و هم یک تصویر ذهنی درست و شایسته از تهران برای هر تهرانی در سرش شکل بگیرد. متأسفانه با این‌همه ترافیکی که در این بزرگراه‌ها جریان دارد، این حس خوب فقط در ناخودآگاه ما جا گرفته، آن‌هم به فیض مهندس مختاری که تا توانست اطراف بزرگراه‌ها را پر از چمن و سبزه و درخت و گلکاری کرد، البته بی‌آنکه استفاده از آنها مقدور باشد. شهرداری و مالکان نیز رحم نکردند و تا جایی که می‌شد تا وسط رودخانه‌ها را با تجاوز آشکار ساختند. تنها جاهایی در محدوده قلهک اطراف رودخانه کمی باز است، وگرنه آن احترام و توجه لازم را هرگز برای فضاهای اطراف رودخانه‌ها قائل نشدند. شاید چون درآمدی فوری از آن حاصل نمی‌شد.
برگردیم به فرحزاد. گفته شد بالغ بر هشت هزار تن زباله از این محل خارج شد. تملک‌ها نیز انجام و به روددره اضافه شد. به‌طوری‌که علاوه بر حریم‌های درجه یک و دو رودخانه، حریم‌های طبیعی و اکولوژیک هم برای رودخانه آزاد نگاه داشته شود. با اینکه برخی از ساکنان محدوده فرحزاد در حاشیه ساماندهی این روددره (فاز نخست) نسبت به عملکرد شهرداری تهران در چگونگی انجام این طرح معترض شدند و مدعی هستند شهرداری حقوق برخی از باغداران را رعایت نکرده است... اما شهرزاد مهدوی، شهرساز باتجربه و فعال شهری معتقد است حاصل زحماتی را که دکتر اویس ترابی و دکتر حسین آخانی سال‌ها برای طرح ژینایی رود‌دره فرحزاد کشیدند امروز می‌بینیم و اینکه مقایسه فازهای طبیعتِ پارک نهج‌البلاغه در مقابل این اجرای سازگار با طبیعت رود‌دره فرحزاد، بیانگر تحولی در پارک‌سازی طبیعت است که می‌تواند سرمشق طراحان فضای سبز قرار گیرد‌ و رویکرد عمومی این طرح شایسته ترویج و پیاده‌سازی در دیگر رود‌دره‌های تهران نیز هست که نیاز به اصلاح و گشایش دارند. مجید کریمی نیز گفت: «واقعا حس طبیعت فشم و جنگل‌های شمال به آدم دست می‌دهد. و با اینکه دیوارهای سنگی با حجم زیاد و بی‌سلیقه ساخته شده و خشکه چین نبودند، اما پل‌ها زیبا بودند و در کل تجربه خوبی بود». روشن است که اگر اعمال قدرت و سلیقه شهرداری کمتر شود و به بانیان طرح گوش دهند، همه چیز بهتر می‌شود. همچنین حضور شکارچیان در بالای دره فرحزاد معضلی است که پای حیات وحش را از آنجا کوتاه کرده است.
 
 

دکتر اویس ترابی ایده‌پرداز طرح، خلاصه‌ای از اهداف طرح ژینایی فرحزاد را چنین مطرح می‌کند:

طرح ژینایی روددره فرحزاد به عنوان طرح پیشرو برای تجمیع اراده اجتماعی و سیاسی در حرکت به ژینایی زیست‌بوم‌های روددره‌ای تهران تعریف شده است. طرح از پاییز ۱۴۰۱ در تمام لایه‌های اجتماعی و محیط زیستی آن آغاز شده است. بخش قابل توجهی از آسیب‌ها در حد توان تخصصی کشور برطرف شده است (مدیریت پسماند در محل، مدیریت فاضلاب در محل، مدیریت بزه‌کاران و کجروهای اجتماعی که نیاز به تکمیل دارد، آزادسازی بستر و حرایم کمی و کیفی رودخانه که نیاز به تکمیل دارد. حفاظت سواحل بازیابی‌شده در سازگاری با جریان رودخانه و محیط پیرامونی آن، احیای قنات‌ها، نهرهای آبیاری، استخرهای توزیع آب، حقابه‌ها، ترمیم ترانشه‌های ناپایدارشده در اثر سکونت‌های غیرقانونی به روش اکولوژیک و...) اما تلاش برای ایجاد زیستگاه (حیات وحش) به کندی پیش می‌رود، امیدواریم طرح ژینایی روددره فرحزاد، برایمان مانند دانشگاهی باشد برای بازخوانی مهارت‌ها و آگاهی‌های زیست سرزمینی. یک مانع جدی، فعالیت زیرزمینی و گاه وقیحانه کاسبان زمین و ملک است که در تمام لایه‌های اجتماعی نفوذ کرده و قدرت برنامه‌ریزی را ضعیف کرده است. کاسبان یادشده از نبود اعتماد اجتماعی بین گروه‌های شهروندی با هم و با حکمرانی استفاده کرده و در مسیر تحقق طرح سنگ‌اندازی می‌کنند. ازاین‌رو کماکان به همدلی و هم‌افزایی برای حرکت‌های خوب نیازمندیم. مهم‌ترین ویژگی این طرح، کمک به ارتقای مسئولیت اجتماعی شهروندان و خلق امید برای فرزندانمان است: که هنوز می‌توان... .

 

تله ترامپ‌هراسی

کمیل خجسته

شیطان دو هنر بیشتر ندارد. الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ که «می‌ترساند» یا فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ که «فریب می‌دهد» بندگان و بشر روی زمین را و این گونه خود را حاکم بر آن ها می‌کند.
یا «ترامپ» است یا «اوباما». حالا این روزها با پیروزی ترامپ، دقیقا الگوی ترساندن در محیط رسانه‌ای دنبال می‌شود.
فروش صفر نفت، فشار حداکثری، جنگ و... کلیدواژه‌های این روزها علیه افکار عمومی ایرانی است.
اما نکته مهم ماجرا این است که روی زمین و در «میدان»، ایران او را آزموده است. 
ترامپ کسی است که برای فروش صفر نفت چند کار مهم کرد: اول با متحدینش تلاش کرد تا نفتکش‌های ایران  توقیف شوند. دوم اسرائیل به نفتکش‌ها حمله نظامی کرد. سوم دولت‌های عربی تلاش کردند تا جبران فروش نفت را بر عهده بگیرند.
نتیجه چه شد؟ وقتی ایران با این صحنه روبه رو شد، متقابلا نفتکش انگلیسی و آمریکایی و... را مقابل چشم ناوهای آمریکایی توقیف کرد.
روی دریا با اسرائیل نبرد متقابل کرد به طوری که ۱۲ کشتی آن‌ها را زد تا این که رژیم اعلام کرد، نبرد کشتی‌ها را متوقف می‌کنیم.
دول عربی هم با تجربه حمله ناشناس به آرامکو و تحت تاثیر قرار گرفتن ۵ میلیون بشکه نفت در روز روبه رو شدند. آن‌ها به صخره سخت یمنی خوردند که فکر می‌کردند به راحتی آن را از پای در می‌آورند و در نهایت به روابط عادی با ایران برگشتند.
نتیجه چه شد؟ 
نتیجه همان حرف بلینکن وزیر خارجه آمریکا در روزی که در کنگره زیر فشار سوالات سناتورها قرار گرفت که چرا فروش نفت ایران از ۳۰۰ هزار بشکه به روزانه بیش از ۲ میلیون بشکه در سال ۲۰۲۴ (۱۴۰۳) رسیده است و دولت آمریکا در جلوگیری از فروش نفت ایران جواب داد: با وجود وضع تحریم‌های بیشتر دولت ایران مصمم بود که تحریم‌های آمریکا و متحدانش را بی‌اثر کند و این کار را به سرانجام رساند.
یا این که سید حسن در روز بزرگداشت حاج قاسم گفت که «ترامپ چند پرونده روی میز داشت: پرونده ایران، لبنان، ونزوئلا، سوریه، یمن، عراق، فلسطین و...
امسال که سال آخر اوست او در همه پرونده‌ها ناکام شده است در حالی که در اکثر این پرونده‌ها رد پای ایران را می‌بیند. جادو به جادوگر برگشته است و ترامپ منطقه را باخته است و انتخابات را هم خواهد باخت.» 
بله، میدان کار می‌خواهد و غلبه بر چالش‌ها اما ما آزموده‌ایم ترامپ و تله ترامپ هراسی را که خدای همیشه پیروز فرمود: «وَخافونِ إِن كُنتُم مُؤمِنينَ» از من بترسید اگر اهل ایمان هستید.
 

گفتاری در باب هجو اقتصاد با سیاست

سیدمحمد بحرینیان
یک. سال پیش در همین روزها، سرمقاله‌ای با عنوان "سیاست در سطح گوجه‌فرنگی" نگاشتم. آن روزها، دولت شهید رئیسی بر سرکار بود و رسانه‌های جریان مقابل به گرانی گوجه‌فرنگی در فصل پاییز و ناتوانی دولت اصولگرای وقت در مديريت بازار این محصول می‌تاختند. امسال هم در آبان ماه، گوجه گران شده و این بار، خبری از رسانه‌های قبلی نیست، جریان چرخیده و رسانه‌های دیگری حمله به مدیریت دولت در بازار گوجه‌فرنگی را شروع کرده‌اند.
دو. آمار قیمت گوجه و سایر محصولات جالیزی از سال‌ها پیش به‌صورت هفتگی در وزارت جهاد کشاورزی ثبت‌شده و هرسال، گوجه‌فرنگی در پاییز گران شده است. دلیل این مسئله، بارندگی این فصل و عدم امکان برداشت محصول است که با تغییر فصل جبران خواهد شد. از طرفی، گوجه مانند برخی محصولات دیگر امکان انبار کردن بیش از چند روز ندارد و این یعنی تنظیم بازار این محصول، با دپو کردن شدنی نیست و کاملا وابسته به وضعیت آب‌وهوا و متغیرهای فصلی است. در پاییز، عرضه گوجه حدود ۴۰ هزار تن از تقاضای بازار ایران کمتر می‌شود و نتیجه طبیعی غلبه تقاضا بر عرضه، افزایش موقت قیمت محصول است.
سه. این متن در مورد گوجه‌فرنگی نیست. بلکه در مورد نوعی از رفتار سیاسی و قبیله‌ای است که امروز، گوجه نماد آن شده است. در دولت اصولگرا، در پاییز رسانه‌های اصلاح‌طلب به قیمت گوجه حمله می‌کنند و در دولت اصلاح‌طلب عکس قضیه اتفاق می‌افتد! آن‌هم درحالی‌که قیمت محصولات جالیزی در عمده کشورها متغیر و تابع فصل است. چنین روشی، هرچند مزورانه و ناجوانمردانه است، اما این تزویر مشکل دوم است. مشکل اول و اساسی آن است که چنین روشی، مسائل فرعی را اصلی جا می‌زند و باعث گم‌شدن و پنهان ماندن مسائل اصلی است. از باب نمونه، سال‌هاست صاحب‌نظران از نا ترازی بودجه، ریشه پولی تورم و اشکالات اساسی نظام بانکی سخن می‌گویند اما هرسال در یک فصل، گوجه دست‌مایه نقد است و در فصل دیگر پیاز! گویا قانون پایستگی نقد نامربوط و غیرمنصفانه داریم و این نقد از دوره‌ای به دوره دیگر منتقل می‌شود، تنها با این تفاوت که نقش‌ها چرخش می‌کنند.
چهار. ببینید سال گذشته، عکس بزرگ گوجه‌فرنگی، تصویر صفحه اول کدام روزنامه بوده است؟ چرا آن روزنامه امسال چیزی دراین‌باره نمی‌نویسد؟
پنج. یک روش برای تمییز نقد اقتصادی مبتنی بر مبانی علمی آن است که دقت شود در کنار چه جملاتی آورده می‌شود. عباراتی که در پس پرداختن به گرانی یک محصول، آن را با پیوست سیاسی و جریانی همراه می‌کنند، نه‌تنها نقد منصفانه اقتصادی نیستند بلکه اصلا نقد نیستند. بیایید این‌قدر با شوخی‌های سیاسی، اقتصاد را هجو نکنیم!
 
اُلیگارشی ترامپی
کیاوش کلهر
سایه ثروت، از دیرباز، یعنی دقیقا زمانی که نخستین مجامع عمومی که برای بحث از امر عمومی در شهرها شکل می‌گرفتند و دموکراسی مستقیم یونانی را شکل می‌دادند، بر سر سیاست و امر عمومی بوده است. دعوا هیچ‌گاه بر سر حذف این سایه پرزور نبوده، بلکه واقع‌بینی، دعوا را به میدان میزان اثرگذاری ثروت بر سیاست رسانده است. وضع ایده «الیگارشی» از زمان یونان و امتداد آن تا دوران حاضر، به معنای توصیف دولت‌هایی که در آنها، اقلیت ثروتمند، لاجرم زورمند نیز خواهد شد و مسیر سیاست‌گذاری را از بیشینه کردن نفع عمومی، به سمت بهره‌برداری حداکثری از منابع عمومی برای نفع شخصی، منحرف می‌کند، نشان‌دهنده همین نگرانی دیرباز متفکران سیاست بوده است.  
مساله الیگارشی و حکمرانی تعدادی اندک، بر اکثریت مردم، آن هم تعداد اندکی که عموما بهره‌مند از ثروت گزاف و توانمند‌ند، نه مساله سده‌های پیش که اتفاقا معضلی نبض‌دار در سیاست امروز جهان است. پیش‌تر فرض می‌شد رسیدن به سطح قابل اتکایی از دموکراسی‌ که به وسیله قانون و مهارهای حکمرانی، امکان اثرگذاری ثروت بر سیاست را به حداقل می‌رساند، امکان بروز الیگارشی را به حداقل می‌رساند اما انتخابات آمریکا ثابت کرد هرگز برای چرخاندن فرمان به جاده الیگارشی عریان دیر نیست.  
نخستین نگرانی‌های تحلیلگران و رسانه‌ها آمریکایی دقیقا بعد از رای‌آوری ترامپ در انتخابات 5 نوامبر، همین تحکیم بی‌قاعده الیگارشی در آمریکا بود. این نگرانی آنجایی بیشتر شد که میلیاردرهای آمریکایی، مشخصا ایلان ماسک، بی‌پرده به ردیف برای حمایت از او، داشته‌های خود را به کارزار انتخابات آمریکا آوردند. دل‌نگرانی اصلی رسانه‌های جریان اصلی آمریکایی از فردای رای‌آوری او، نفوذ مستقیم و بی‌واسطه اقلیت میلیاردر در دولت و شکل‌دهی به الیگارشی فاسد و عریان میلیاردرها برای زیر نفوذ بردن حوزه اختیارات دولت بود.
اگرچه در ادوار مختلف انتخابات آمریکا، سرمایه‌داران و الیگارش‌ها به عنوان حامیان مالی کاندیداها و فراتر از آن به عنوان دست‌های پشت پرده سیاست حضور داشته‌اند اما شاید هیچ‌گاه به این میزان حضور بی‌پرده و عریان در صحنه نداشته‌اند. آنچه باعث نگرانی جامعه‌ای که با دست‌های پشت پرده سرمایه‌داران در سیاست چندان غریبه هم نیست شده است، این دریدگی الیگارشی تراپی است.
«فرانکلین فوئر» نویسنده کتاب «فوتبال چگونه جهان را توصیف می‌کند» در یادداشتی با عنوان «خطر استثنائی الیگارشی ترامپی» که در مجله آتلانتیک منتشر شد، چشم‌انداز دولت ۴ سال آینده آمریکا زیر نفوذ این الیگارشی را ترسیم کرده است. او بر این باور است دستاوردهایی که همراهی با ترامپ برای این میلیاردرها به دنبال دارد، بسیار بیش از هزینه‌ای است که آنان برای سرزنش اجتماعی این همراهی خواهند پرداخت و آنان بتدریج با حمایت از ترامپ، نفوذ خود در دولت آینده او را گسترش خواهند داد. فوئر می‌نویسد: «همدستی ترامپ و میلیاردرها، واژه‌ای برای توصیف دارد و آن الیگارشی است. الیگارشی ترامپی که در حال شکل‌گیری است، با نسخه پساشوروی مشابه در روسیه بسیار متفاوت است. ترامپ در حال ایجاد یک شراکت با قدرتمندترین تکنولوژیست‌های جهان است. همزیستی بین یک رهبر سیاسی فاسد و تکنولوژیست‌های تجاری، لزوما به معنای داد و ستد تجاری است. رژیم سیاسی خواسته‌های میلیاردرها را اجرا می‌کند و در مقابل، میلیاردرها نیز خواسته‌های رژیم سیاسی را پیش می‌برند. قدرت به طور تصاعدی در دست این ۲ گروه متمرکز می‌شود، زیرا صاحبان ثروت و رهبران فاسد دسیسه‌چینی می‌کنند تا تسلط خود را تضمین کنند. این همزیستی بسرعت می‌تواند ۲ ضربه جدی به نظام آمریکایی وارد کند: هم سرمایه‌داری را تضعیف کند و هم دموکراسی را همزمان از بین ببرد. تفاوت بزرگ میان دوره‌های اول و دوم ریاست جمهوری ترامپ این است که او زمانی به دفتر باز خواهد گشت که دولت آمریکا در وضعیت خطرناکی قرار دارد. دولت هرگز تا این حد برای تسهیل تجارت خصوصی سودآور نبوده است». فوئر بخوبی نشان می‌دهد چگونه رئیس دولت در آمریکا در این همدستی و شراکت میان یک رهبر سیاسی که خود او نیز به تعبیر فایننشال تایمز یک تاجر طماع است، با میلیاردرها، قدرت سیاسی را که باید جهت حراست و بیشینه کردن نفع عمومی از روندها باشد، بدل به ابزاری برای کسب سود شخصی می‌کند؛ فرآیندی که نه تنها نافی وظایف اولیه دولت محسوب می‌شود، بلکه حتی روند سرمایه‌داری طبیعی در ایالات متحده را نیز به محاق می‌برد. در این شراکت نامیمون، دولت دقیقا بدل به آن صورت فاسدی می‌شود که نباید باشد: یک اهرم بزرگ برای تسهیل سودآوری تعدادی معدود.
وقتی دولت بی‌پرده بدل به یک اهرم و ابزار برای تسهیل تجارت شخصی شود، جایگاه رهبر سیاسی، به جایگاهی با قابلیت خرید و فروش و مبادله تقلیل می‌یابد. این نکته‌ای است که فایننشال‌تایمز، در مقاله روز دوشنبه خود در رابطه با رای‌آوری ترامپ بر آن تاکید کرد. «رعنا فروهر» روزنامه‌نگار ایرانی - آمریکایی‌ای که یکی از عوامل مجله تایم است، در این مقاله یکی از پیامدهای رای‌آوری را همین بدل شدن جایگاه رهبری سیاسی، به جایگاهی با قابلیت خرید و فروش می‌داند. او می‌نویسد: «ترامپ یک تاجر طماع و بی‌رحم است و ریاست‌جمهوری در آمریکا دارایی‌ای است که می‌توان آن را خرید و فروش کرد. این امر از زمانی تشدید شد که دیوان عالی با حکم خود در پرونده «شهروندان متحد» علیه کمیسیون فدرال انتخابات در سال ۲۰۱۰، اجازه هزینه‌کرد بی‌مرز را به کارزارهای انتخاباتی داد. تنها پول نیست که بر سیاست آمریکا حکم می‌راند، بلکه «پول سیاه» است».    
او نیز مانند فوئر بر این باور است رای‌آوری ترامپ، بیش از همه تضمین‌کننده آتیه اقتصادی - سیاسی الیگارشی آمریکایی خواهد بود و می‌نویسد: «جف بزوس، مارک زاکربرگ و تیم کوک از جمله نخستین افرادی بودند که به رئیس‌جمهور منتخب تبریک گفتند. آنها بخوبی می‌دانند چه چیزی به دست می‌آورند؛ رهبری که درست به اندازه آنها تاجر است». فروهر تیر خلاص را در این متن خود آنجایی وارد می‌کند که پای تحلیلش را فراتر از فوئر هم می‌گذارد و آمریکا را مانند شرکتی می‌داند که حالا یک مدیرعامل جدید دارد؛ شرکتی که «کمتر به یک شرکت معتبر و بیشتر به یک شرکت سرمایه‌گذاری خصوصی شباهت دارد».  
نتیجه این انتخاب اما بسیار بیش از آن است که فرض می‌شود. بخش تاریک‌تر این انتخاب الیگارشیک، زیر فرش مانده است. «دیوید فروم» نویسنده کتاب «ترامپوکراسی»، ساعتی پس از قطعی شدن پیروزی ترامپ در انتخابات 2024 ریاست‌جمهوری، به پیش‌بینی آینده ایالات متحده بعد از این انتخاب پرداخت. او در بخشی از این مقاله بخوبی نشان داد ترامپ و همدستان الیگارش او، در سیاست خارجی، بیش از آنکه در پی نفع عمومی یا مصالح خارجی ایالات متحده باشند، نفع شخصی را پی‌جویی خواهند کرد. او نوشت: «سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ نیز بازتابی از اهداف شخصی و حزبی خواهد بود. ترامپ در دوره اول ریاست‌ جمهوری‌اش هم از قدرت‌ خود سوءاستفاده کرد و سیاست خارجی آمریکا را برای منافع شخصی خود فاسد کرد. او سیاست‌هایی را که به نفع منافع تجاری‌اش بود، در قبال ترکیه، قطر و دیگر کشورها تغییر داد و حتی از سرویس مخفی برای هدایت پول دولت به املاک خصوصی‌اش استفاده کرد».    
هدف ترامپ و اولیگارش همراه اما لزوما استفاده از دولت و اهرم تنظیم‌گری دولتی برای بیشنیه کردن نفع شخصی خواهد بود؟ فوئر بسیار بدبینانه با این ایده مخالف است. او بر آن است این الیگارش‌ها و ترامپ، در نهایت در پی آنند تمام وظایف و حوزه‌های نفوذ آینده دولت را از آن خود کنند: «هدف آنها بهره‌برداری از رابطه‌شان با دولت برای جایگزینی با دولت است. آنها می‌خواهند کنترل برنامه‌ها و سیستم‌هایی را که زمانی در حوزه مسؤولیت و اختیارات دولت بود، به دست آورند. اتحاد آنها با ترامپ، در واقع، تلاشی برای تصاحب کامل قدرت است. به ‌عنوان مثال، در حوزه اکتشافات فضایی، ماسک و بزوس تنها خواهان این نیستند دولت به راکت‌های‌شان یارانه بدهد یا بودجه‌ای کنار بگذارد تا شرکت‌های فضایی آنها رشد بیشتری کند. آنها می‌خواهند معماران زندگی بشری در فضا شوند، مستعمرات فضایی بسازند و آینده بشریت در فضا را شکل دهند. میلیاردرهای حوزه صنعت ارزهای دیجیتال نیز چنینند. آنها صرفا به‌ دنبال رفع محدودیت‌های نظارتی نیستند؛ در نظر این میلیاردرها، شرکت‌های‌شان جایگزین وزارت خزانه‌داری آمریکا خواهد شد و برخی از این شرکت‌ها امیدوارند از نظارت بر هوش مصنوعی جلوگیری کنند تا بتوانند کنترل نامحسوس‌تری بر جریان اطلاعات و تجارت داشته باشند. فعالیت اصلی یک سیستم الیگارشی بر پایه داد و ستد متقابل است. رئیس دولت به گسترش سود کمک می‌کند اما در عین حال برای خدمات خود نیز هزینه‌ای دریافت می‌کند».
فوئر در ترسیم آینده این شراکت، صراحت بیشتری دارد: «هدف نهایی الیگارش‌ها، از دور خارج کردن دولت و ایجاد انحصار در وظایف و پروژه‌های آینده دولت آمریکاست. وقتی که پای داد و ستد تجاری در میان باشد، چرا یک رهبر سیاسی که خود نیز تاجری طمع‌کار و مفسد است، باید از منافع شخصی خود چشم بپوشد؟» فروم نیز به اندازه دیگر دلواپسان آینده دموکراسی آمریکایی، بدبین است. او از این شرایط به «دزدسالاری» تعبیر می‌کند و تنها راه خروج از آن را «آموزش، سازماندهی و ایجاد ائتلافی از افراد می‌داند که به دفاع از بطن قانون اساسی، تصویرهای ایده‌آل پدران بنیان‌گذار ایالات متحده و رؤیای آزادی متعهد باشند».
آینده ایالات متحده از نظر بسیاری از دلواپسان آن، چشم‌اندازی از غروب رویای دموکراسی آمریکایی است. شراکت عریان الیگارشی آمریکایی با رهبر سیاسی، ایجاد انحصار و از میدان به در کردن دولت و در نهایت رجحان منافع شخصی و تجاری بر منافع عمومی و ملی، آتشی بر خرمن داشته‌های سنت دموکراسی در آمریکاست؛ آتشی که حداقل ۴ سال فروزان خواهد بود.