صبح صادق >>  صفحه آخر >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۶  ، 
شناسه خبر : ۳۶۹۶۸۹

قبل از انقلاب من سیزده ساله بودم که از طرف اداره اوقاف در مسابقات سراسری قرائت قرآن مشهد شرکت کردم. در افتتاحیه مسابقات یکی از داوران از من خواست تا قرآن بخوانم. من به علت اینکه جلسات از طرف دستگاه شاهنشاهی بود، نپذیرفتم. او اصرار کرد و من باز جواب رد دادم. در کنار من پیرمرد تاجری بود که مرا می‌شناخت. به من گفت: «جواد، چرا نمی‌روی قرآن بخوانی؟» من گفتم: «نمی‌خوانم.» گفت: «اگر بروی پنجاه تومان به تو خواهم داد.» گفتم: «نمی‌روم.» گفت: «اگر بروی صد تومان می‌دهم.» گفتم: «نمی‌روم.» گفت: «دویست تومان می‌دهم.» گفتم: «حتی اگر ۵۰۰ تومان هم به من بدهی، قرآن نخواهم خواند.» بعد‌ها پیرمرد جریان را برای پدرم نقل کرده بود.
روزی خدمت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بودم، همین طور که آقا مشغول صحبت بودند، یک دفعه صحبت‎شان را قطع کردند و فرمودند: «من یک بدهی به جواد آقا دارم و پانصد تومان از جیب خود درآوردند و به من دادند. من متعجب ماندم.» آقا فرمودند: «خودت هم نمی‌دانی برای چه به تو بدهکارم؟! ما همیشه به خاطر قرآن خواندن شما جایزه می‌دادیم، ولی این بار به خاطر قرآن نخواندنت به شما هدیه می‌دهیم.» بعد‌ها فهمیدم که جریان قرآن نخواندن مرا پدرم برای ایشان نقل کرده بود.

سیدجواد سادات فاطمی
 (از قاریان قرآن‌ـ مشهد)