صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۷  ، 
شناسه خبر : ۳۶۹۷۳۳
دمشق در گرداب خیانت، تجاوز و جهل، بومرنگی که به دست جوانان سوری افتاد، بازیابی اقتدار محور مقاومت؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

دمشق در گرداب خیانت، تجاوز و جهل

جعفر بلوری
 1- فقط یک ساعت - تاکید می‌کنیم یک ساعت - پس از اعلام آتش‌بس در لبنان، تروریست‌های تکفیریِ چندملیتی، به صورت هماهنگ، مجهز شده به سلاح‌های پیشرفته، پهپادهای مدرن، خودروهای زرهی، اطلاعات دقیق و... به شهرهای سوریه حمله کردند و طی حدود 11 روز به دمشق رسیدند. آتش‌بس‌ها (اینجا بین لبنان و رژیم صهیونیستی) برای تنفس طرفین جنگ است. برای احیای توان و رفع نقص‌هاست. تروریست‌ها یک ساعت بعد از این آتش‌بس، به کشوری حمله کردند که، یکی از بازوهای اصلی مقاومت بود. آنها آمده بودند تا رژیم صهیونیستی که از رمق افتاده بود، تنفسی بگیرد و مقاومتی که زخمی بود، نتواند نفس تازه کند! فقط یک روز (نه بیشتر) پس از سقوط دمشق اعلام شد، تروریست‌ها با ترکیه، رژیم صهیونیستی، آمریکا و... در «هماهنگی کامل» بودند! کدام تروریست‌ها؟! همان‌هایی که نام سرکرده‌شان، همین حالا هم برای رد گم کردن، در لیست تروریست‌های تحت تعقیب آمریکا قرار دارد! 
 این میزان «هماهنگی» و این «توانِ تشکیل ائتلاف» بین 37 گروه تروریستی -که بنابر اعلام وال استریت ژورنال بینشان اعضای داعش، القاعده، حزب بعث و... حضور دارند - آیا کار یک ساعت و دو ساعت است؟ کار چند تروریست جمود فکر تکفیری است؟! یا کار چند دولت و چندین سازمان اطلاعاتی و جنگی و حداقل کار چند ماه تلاش و هماهنگی؟!
2- پس از رفتن بشار اسد از سوریه و تسلط تروریست‌های دست‌آموز بر دمشق، رژیم صهیونیستی و آمریکا - که از قبل خیز برداشته و آماده بودند - یکی از بزرگ‌ترین تجاوزهای زمینی و هوائی را به این کشور آغاز کردند. فقط 48 ساعت پس از سقوط سوریه، نزدیک به 310 نقطه از این سرزمین تاریخی، با بمب‌ها و موشک‌های عجیب و غریب و سنگرشکن هدف حملات حساب شده قرار گرفت. این حملات هنوز ادامه دارد و تقریبا تمام زیرساخت‌های نظامی و اقتصادی این کشور، در حال تخریب است و وقتی شما در حال مطالعه این یادداشت هستید، احتمالا چیزی از این کشور باقی نمانده است! همان‌طور که از تجربه عراقِ پس از سقوط صدام پیش‌بینی می‌شد، ماموران سیا و موساد، «زیرساخت‌های انسانی» سوریه را هم کلید زده‌اند و در حال ترور نیروهای کیفی و دانشمندان، اساتید علوم مختلف و علمای دینی تراز اول این کشور هستند. هدف کاملا معلوم است. اساس توسعه یک کشور «نخبگان» آن کشورند. زیرساخت‌ها را هم همین نخبگان هستند که می‌سازند. کشور منهای نیروهای کیفی و زیرساخت، به این زودی‌ها کمر راست نمی‌کند. چنین وضعی مساوی است با سال‌های سال عقب‌ماندگیِ مفرط و....
 سوریه با رفتن بشار اسد و آمدن تروریست‌ها که بیشتر به «انسان‌های بدوی» شبیه‌اند تا «معترضین مدنی و انقلابی»، روزهای بسیار تاریکی را تجربه می‌کند که تاکنون مشابه‌اش را ندیده است.
3- «تحریرالشام» یعنی «آزادسازی شام». شامات هم تشکیل شده است از، سوریه، لبنان، اردن، مصر و... فلسطین. بنابر این، تابلوی بالای سر این گروه تروریستی، آزادسازی این مناطق است. دیروز بنیامین نتانیاهو گفت، جولان - بخشی از خاک سوریه - تا ابد برای اسرائیل باقی می‌ماند. همزمان با این اظهارات، خبرها از پیشروی نظامیان صهیونیست به سمت دمشق حکایت داشتند. در زمان تهیه این یادداشت، نظامیان صهیونیست به 10 کیلومتری دمشق رسیده بودند و اکنون، احتمالا به دمشق رسیده‌اند. حالا به این سؤال‌ها کمی فکر کنید: چرا تحریرالشام، که می‌گوید برای آزادی سوریه و فلسطین و... آمده است، حاضر نیست یک گلوله هم نه، یک جمله علیه رژیم صهیونیستی که سوریه را اشغال کرده، حرفی بزند؟! چرا نمی‌تواند یک جمله درباره لزوم آزادی فلسطین اشغالی، حرفی بزند؟! چرا آمریکایی که برای سر «ابو محمد جولانی» 10 میلیون دلار جایزه گذاشته است - و بیانیه رسمی آن هنوز روی خروجی سایت مربوطه هست - در حال همکاری با اوست؟! چگونه است، تروریستی که تحت تعقیب آمریکاست، با تلویزیون آمریکا (سی ان ان) مصاحبه می‌کند؟! غرب برای این همه «رسوایی» چه پاسخی دارد؟! این همکاری واضح، عیان و عریان با تروریست‌های تکفیری برای اثبات اینکه، غائله داعش در سال 2014 را هم همین آمریکایی‌ها به راه انداختند، کافی نیست؟ داعش چقدر جنایت مرتکب شد؟ چقدر سر بُرید؟ چقدر زنده زنده سوزاند؟ چقدر به زنان و دختران تجاوز کرد؟ حالا کمی به سازمان‌های عریض و طویلی که این غربی‌ها تحت عنوان حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق کودکان و... ساخته‌اند فکر کنید. فقط کافی است یک دختر، در اداره پلیس سکته کند تا این سازمان‌های عریض و طویل را به صف کرده و در کنگره و پارلمان علیه آن کشور قانون وضع کرده و با ابزار تحریم به سراغ آن برود. خدا بر درجات امام راحل بیفزاید که بیش از 45 سال پیش گفت، آمریکا شیطان بزرگ است. امروز شاید واضح‌تر از هر زمانی معلوم شده باشد که «چرا می‌گوییم اسرائیل یک غده سرطانی است و باید از صحنه روزگار محو شود.» امروز دیگر کمتر کسی باید تردید داشته باشد که چرا باید هرچه فریاد داریم بر سر آمریکا بکشیم.
4- شاید عده‌ای فکر کنند، این روزها بنیامین نتانیاهو خوشحال‌ترین فرد دنیا به خاطر سقوط دمشق است. اما این عده اشتباه می‌کنند. نوع واکنش برخی روشنفکران غربزده ما و طیفی از مدعیان اصلاحات (نه همه آنها) نشان می‌دهد آنها بیش از نتانیاهو از اوضاع حاکم بر سوریه خوشحالند. بی‌خود نیست شیمون پرز آنها را «بزرگ‌ترین سرمایه‌های اسرائیل در ایران» معرفی می‌کرد. طی روزهای گذشته، این طیف، تلاش گسترده‌ای را آغاز کرده‌اند تا با تکنیک‌های رسانه‌ای و به‌خصوص تصویری، رهبر تروریست‌های تکفیری را به رهبرانی مثل چگوارا و... نزدیک کنند! اگر باور نمی‌کنید، به صفحه اول و «عکس یک» روزنامه‌هایشان رجوع کنید. آنها خود را به در و دیوار می‌زنند تا شاید بتوانند «زاویه‌ای» را بیابند که بتوان با آن، تسلط رژیم صهیونیستی و تروریست‌های تکفیری بر یک ملت و یک کشور را، «امری مثبت» جلوه دهند اما، هرچه تلاش می‌کنند، به در بسته می‌خورند. یکی از آنها نوشته است مهم نیست بعدها قرار است چه اتفاقی در سوریه و برای سوری‌ها رخ دهد؛ مهم این است که، مردم این کشور چند روزی خوشحالند! 
5- «اختلافات»، هنگام تقسیم غنائم است که آغاز می‌شود. تروریست‌های «تحریرالشام» متشکل از 37 گروه مختلف تروریستی و تکفیری است. آنها پیش از سقوط دمشق و هنگام تصرف نخستین روستاها، بر سر غنائم و پُست‌ها، روی هم اسلحه کشیده و از یکدیگر تلفات گرفتند. حالا که کل کشور را تصاحب کرده و ماموریت محوله را انجام داده‌اند، همین روزهاست که به جان هم بیفتند. امثال جولانی نیز کافی است - ولو برای رد گم‌کنی هم که شده - یک‌بار دیگر بگویند، همه سوریه از جمله جولان اشغالی را می‌خواهد تا به راحتی حذف شود. حالا این اختلافات و جنگ داخلی را بگذارید کنار «دکترین ضاحیه»ای که رژیم صهیونیستی در حال پیاده کردن آن در این کشور است یعنی، ویران کردن سوریه! از دل این دو رویداد مهم - به احتمال زیاد - تجزیه سوریه خارج خواهد شد. راز وحشیگری‌های اسرائیل در غزه، لبنان و سوریه این است که، این رژیم نمی‌تواند یک دولت یا کشور مقتدر و قدرتمند را در اطراف خود تحمل کند. پس تجزیه سوریه - به احتمالا 3 کشور- در دستورکار است. تقسیم یک کشور با آن سابقه درخشان در حوزه مقاومت به 3 کشور، طبیعتا آن کشور را قوی‌تر نمی‌کند! غارت نفت و منابع طبیعی این کشور را هم در نظر بگیرید. فکر می‌کنید آمریکا، ترکیه و... دست از سر نفت این کشور برخواهند داشت؟! حالا یک بار دیگر به «تباه» بودن گزارش آن روزنامه حق‌العمل کار بیندیشید که نوشته است: مهم نیست بعدها قرار است چه اتفاقی در سوریه و برای سوری‌ها رخ دهد؛ مهم این است که، مردم این کشور چند روزی خوشحالند! همین‌قدر تباه!

بومرنگی که به دست جوانان سوری افتاد

مرتضی سیمیاری

با انتخاب عبدالرحمن فتاحی به‌عنوان معاون جولانی در امور ایران صحنه تحولات در دمشق روشن‌تر از قبل شده است. فتاحی سال‌ها از مسئولان و چهره‌های سرشناس «حرکت مهاجرین اهل سنت ایران» در سوریه بوده است، این عنصر تکفیری در سال ۲۰۱۸ با انتشار یک ویدئو در کنار ابوقیظان مصری اعلام کرد که پای جهادی‌ها را به ایران بازخواهد کرد، این کلیپ به زبان فارسی ضبط شده بود. 
حرکت مهاجرین همان گروهک انصارالاسلام است که تا سال ۲۰۱۵ در لاذقیه و دمشق مسئولیت تولید بمب‌های دست‌ساز کنار جاده‌ای را علیه ارتش سوریه بر عهده داشته و با عضوگیری از نیرو‌های سلفی- جهادی رشد ویروسی داشته است. انتخاب فتاحی مشتی از نمونه خروار درباره تحلیل وضعیت جدید مسلحین در سوریه پس از جهش‌های ژنتیکی درون سرویسی و آرایش جدید آنها در منطقه بوده است. 
هدف از تحولات جدید در سوریه و ورود گروه‌های مسلح و معارض به دمشق ایجاد یک «گفتمان نو سلفی» و تحکیم یک سند راه جدید در منطقه است، درواقع برند‌سازی شکل‌گرفته از گروه‌های مسلح، سلفی و اخوانی آن بود که در گام اول پروژه مقاومت‌زدایی شکل بگیرد، پل‌های ارتباطی در گام دوم قطع شود و در مرحله آخر در برابر گفتمان مقاومت یک مدل جدید حکومت‌داری شکل بگیرد که مبتنی بر جامعه مسلمانان در برابر گفتمان نظام اسلامی باشد. در واقع تحولات سوریه و روی کار آمدن نوسلفی‌ها در امتداد همان اصلاحات اجتماعی و سیاسی است که در برخی کشور‌های منطقه، چون عربستان و امارات شکل‌گرفته و ترکیه و مصر نیز با آن همراهی کرده‌اند، تمامی این پروژه در اتاق عملیاتی امریکایی‌ها و رژیم صهیونیستی برنامه‌ریزی‌شده است. اما مجموعه گزارش‌های موجود از تحولات سوریه نشان می‌دهد که این برند‌سازی جدید در منطقه به اهداف خود نخواهد رسید. در حال حاضر در سوریه ۲۵۰ گروه مختلف از اخوانی تا تکفیری دورهم جمع شده‌اند که نه‌تن‌ها برای مردم سوریه فضا را ناامن کرده‌اند بلکه به‌زودی برای زایش‌گر اصلی نیز مسئله امنیتی خواهند ساخت. 
درواقع «بومرنگی» که ناتو به‌سوی مردم سوریه پرتاب کرده است خیلی زود به سمت عاملان و آمران این توطئه بازخواهد گشت. برآورد‌ها نشان می‌دهد که هسته‌های مقاومت نسبت به قبل رادیکال‌تر و نیز چابک‌تر خواهند بود، تجربه نیز نشان داده است که مقاومت در فرم هسته‌های کوچک کارآمدتر بوده و ابتکار عمل بیشتری خواهد داشت. 
رهبر معظم انقلاب روز گذشته در بیاناتی بسیار مهم فرمودند که مناطق تصرف‌شده سوریه به‌وسیله جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد؛ عبور از این مرحله وابسته به «یاریابی» در شبکه‌ای خواهد بود که یادگار شهید سلیمانی در سوریه است. در این مرحله ترکیبی از دفاع الوطنی، باشگاه افسران همراه با مقاومت و اهل سنت عقل‌گرا بخشی از این هسته‌ها را در آینده تشکیل خواهند داد. 
تجاوزات رژیم صهیونیستی در سوریه نیز به‌خوبی این گزاره را تأیید می‌کند که رژیم اسرائیل به‌شدت از بازگشت این بومرنگ نگران بوده و احساس می‌کند برخی تحولات در منطقه به‌ویژه در نقاط شکننده، چون اردن می‌تواند فرش را از زیر پایش بیرون بکشد. شاید در نگاه اول برداشت از تجاوزات رژیم صهیونیستی به خاک سوریه آن باشد که رژیم صهیونی در حال برداشتن سهم خود از کیک جنوب باشد، اما در واقعیت مسائل امنیتی برای رژیم صهیونیستی بسیار مهم‌تر از توسعه سرزمینی در آینده است. آنچه صهیونیست‌ها پس پرده نگران آن هستند ورود به مرحله‌ای است که تل‌آویو را درگیر جنگ‌هایی بی‌پایان کند و سرمایه درونی‌اش را در مدت کوتاهی به‌طور کامل آب کند. 
رژیم صهیونیستی در حل حاضر در تلاش است سوریه را بی‌خطر و دیوار حائل بزرگ‌تری بسازد تا حداقل سوریه تبدیل به مصر دوم کند، اما بومرنگی که دست جوانان سوری و هسته‌های مقاومت افتاده، پروژه ناامن‌سازی منطقه را دوباره به سوی مناطق اشغالی سرریز خواهد کرد، دست بلند مقاومت روی دست اتاق عملیات فتح‌المبین در آنکارا خواهد زد. اجرای این بازی نیاز به صبر، ظرافت و هوشمندی در شبکه‌سازی دارد.

بازیابی اقتدار محور مقاومت

رهبر معظم انقلاب، مقاومت را نه یک سخت‌افزار قابل شکستن و فروریختن، بلکه یک ایمان، تفکر، مکتب اعتقادی و تصمیم قلبی می‌دانند، فلذا معتقدند که هرچه فشار از سوی دشمن بیشتر شود، هرچه جنایت و قتل از سوی دشمن افزایش یابد انگیزه مومنان مقاوم برای ایستادگی بیشتر شده و به همین دلیل گستره مقاومت در منطقه بیشتر خواهد شد.

شاهد این فرمایش را نیز حزب‌ا... لبنان می‌دانند که با این همه ظلم رژیم کودک کش و شهادت فرماندهان و به‌ویژه شهید قهرمان سیدحسن نصرا... (رضوان‌ا... علیه) عزم‌شان برای کوبیدن رژیم صهیونی بیشتر شد به حدی که هم آن رژیم به اهداف زمینی‌اش نرسید و هم مجبور به پذیرش آتش‌بس شد. در همین زمینه باید به دستاورد‌های متعدد جبهه مقاومت نیز اشاره کرد. اولا هدف دشمن از بین بردن همه دستاورد‌های این جبهه در منطقه وحذف کامل حماس و حزب‌ا... بود، اما ملاحظه می‌کنیم که چندین بخش جبهه مقاومت در حال عملیات بر ضد رژیم صهیونی هستند و منافع آن در خطر است و وضعیت سرزمین‌های اشغالی به حالت عادی بازنگشته است. ثانیا حذف سوریه خسارتی بزرگ برای جبهه مقاومت است، اما باید بدانیم که حضور نظام سابق سوریه به‌صورت مباشر در جبهه مقاومت محسوس نبود و بیشتر همکاری‌هایش در سطح عدم مخالفت با فعالیت‌های جبهه مقاومت در سوریه بود تا پاسخ به حملات اسرائیل یا حمله به این رژیم. البته در کمک به اسکان آوارگان لبنانی و حمایت از این مهاجران، تا حد امکان همکاری‌های خوبی داشت. ثالثا درس‌ها و عبرت‌های این خسارت و فرآیند رسیدن نظام سابق سوریه به این شکست و سرنگونی هم می‌تواند مورد استفاده اضلاع مختلف جبهه مقاومت قرار گیرد. قاعدتا مدتی طول خواهد کشید که جریانات مومن بتوانند خود را بازیابی کنند و همچنین پیش‌بینی می‌شود با برافتادن پرده از چهره واقعی تروریست‌ها بخش‌هایی از مردم سوریه نیز به جوانان غیور سوری بپیوندند و دوران تروریست‌ها زودتر به پایان برسد. نقش علما و دانشگاهیان و فعالان رسانه‌ای سوریه در سرعت یافتن این اتفاق می‌تواند مؤثر باشد.

تحلیل جامعه شناختی از سقوط «اسد»

هوشمند سفیدی

جامعه شناسی سیاسی معطوف به بررسی رابطه میان دولت و قدرت سیاسی و قدرت دولتی از یکسو و جامعه و قدرت اجتماعی یا نیروهای اجتماعی از سوی دیگر است؛ در واقع ،جامعه شناسی سیاسی می کوشد جایگاه دولت را در درون شبکه پیچیده علایق و منافع اجتماعی و اقتصادی و روابط حاصل از آن تبیین کند و توضیح دهد.
با توجه به این رویکرد ، در تحلیل جامعه شناختی از سقوط اسد انچه قابل اذعان است اینکه بر پایه نظریه شکاف ها، مهمترین عامل در این زمینه، گسست کامل رابطه منلت -دولت در این کشوراست.«ارنست رنان» در قرن ۱۹«ملت» را این گونه تعریف کرد:«ملت،یک روح است و یک اصل معنوی ؛ دو چیز که در واقعیت ،یک چیز بیش نیستند ، این روح و این اصل معنوی را می سازند :۱-میراث غنی مشترک از خاطزات ۲- وفاق کنونی ،تمایل به زندگی مشترکو به ارزشمند ساختن میراث دست نخورده بازمانده از پیشینیان. بنا براین ملت، نوعی همبستگی عطیم است که خود تاشی از احساس فداکاری هایی است که در گذشته به انجام رسیده اند و فداکاری هایی که باز هم آمادگی انجامشان در آینده هست. پس ملت وجود یک گذشته را ایجاب می کند؛ همچنین ، زمان حال است که مفهوم ملت ذر آن تبلور می یابد ؛ زیرا بیش از هر چیز در وفاق و تمایلی رخ می دهد که برای ادامه زندگی مشترک دیده می شئود .(ا برتون ،۱۳۸۰ :۲۴۳)
در اینجا ، لازم است تعریفی هم از دولت ارایه شود.«ماکس وبر»بر این باور است که «دولت» یک سازمان سیاسی اجبار و دارای دولتی مرکزی است که سعی در برقراری انحصار قدرت قانونگذاری برای خود در داخل یک قلمرو مشخص را دارد و دارای حق استفاده از قذرت مشروع است.با این توضیح و با توجه به اینکه رژیم اسد بر اساس کودتای درون حزبی بدون خونریزی در سال ۱۳۴۹ و توسط حافظ اسد قدرت را به دست گرفت و بشار اسد نیز از ۲۱ خرداد ۱۳۷۸ تا۷ آذر ۱۴۰۳آن را به عهده داشت – یعنی ۵۳ سال- می توان گفت بنای رژیم اسد غیر دموکراتیک بوده و عملا در دولت-ملت سازی واقعی ناتوان بوده است.در واقع ، دولت به معنای واقعی وجود داشته، زیرا فاقد مشروعیت تاسیسی بوده و در ملت سازی نیزناتوان بوده است و اختلافات خارج از حد معمول در بین علویان ،کردها و سایر قومیت ها ، همواره در اوضاع این کشور،نقش مهمی را بازی کرده است. ملت سازی گویای همگرایی و انسجام گسترده میان دولت و جامعه و نیز توسعه و بسط یک هویت ملی مشترک است که اسد در شگل دهی آن ناکام ماند.
بنابراین، فقدان مشروعیت اولیه و تاسیسی در کنار ضعف در ایجاد دولت قدرتمند و نیز ناکامی در دولت سازی ، به ضعف در کارآیی رژیم اسد منجر شد ، زیرا اساسا دولت اسد یک دولت ضعیف بود . در این راستا می توان به نظریه« جول اس میگدال» اشاره کرد .او معتقد است که دولتی را می توان قوی توصیف کرد که به میزان زیاد از توانایی های لازم برای نفوذ،تنظیم روابط اجتماعی ، استخراج منابع و تخصیص آن ها بهره مند باشد. بررسی عملکرد اسد حاکی از آن است که وی در این زمینه ها ، کارآیی لازم را نداشت. توجه به آمار زیر مبین چنین واقعیتی است:
– رشد اقتصادی منفی ۵/۳ درصدی
– ۹۰ درصد جمعیت در فقر
– میانگین تورم سالانه ۳۳ درصد ی در طی ۱۴ سال
– درآمد سالانه ۵۰۰ دلاری
با توجه این واقعیات ، می توان دولت اسد را «دولت درمانده» (failed state) توصیف کرد ؛ دولتی که در اعمال حاکمیت سرزمینی – جغرافیایی قلمرو و حفاظت از مرز های خود ، ناتوان بوده و به تامین حداقلی خدمات و منابع مورد نیاز مردم بسنده می کند ، در ایجاد قدرت سیاسی مشروع ، اجرای قانون و شکل دهی جامعه مدنی ، دچار فروپاشی بوده و وضعیتی هرج و مرج گونه را به تصویر می کشد . در چنین حالتی ، افت شدید اقتصادی ، مداخله نظامی و …. رخ می‌نمایند .
با توجه به این نکات ، باید دولت اسد را نا توان در دولت سازی ، شکل دهی دولت قوی ، مشروعیت سیاسی ، تامین منابع ، اعمال نفوذ و حمایت از قلمرو سرزمینی دانست ؛ دولت درمانده ای که با تراکم نارضایتی ها، مسائل و بحران ها ، فاصله خود را با ملت همواره کاهش داد و به وضعیت گسل کامل و قطع ارتباط واقعی با ملت دچار شد ، وضعیتی که هر نظامی در آن حالت قرار بگیرد ، سرنوشتی جز اضمحلال نخواهد داشت ، بنابر سقوط و سرعت بشار را باید در واقعیت های اجتماعی – سیاسی و اقتصادی رژیم اسد جستجو کرد که فشار و مداخله خارجی هم بر دامنه و شدت آن افزود؛ به عبارت دیگر ، اگر رابطه دولت – ملت در سوریه در وضعیت پایداری بود ، اصولا چنین اتفاقی رخ نمی‌داد.

ناترازی انرژی در ایران بر اثر نبود تعقل علمی

علی شمس اردکانی

دیرزمانی است که بحران محیط زیست نگرانی جهانی شده است. گرمایش جو چسبیده به آب‌ها و‌ قاره‌های کره خاکی، شرایط را برای ادامه حیات به نقطه بحرانی رسانده است و این پدیده‌ها ناشی از پراکنش گسترده گازهای گلخانه‌ای مانند اکسیدهای کربن و نیتروژن و گازهای هیدروکربوری مانند متان است.

کانون‌های علمی و حرفه‌ای بر آن‌اند که این پراکنش‌ها از آغاز انقلاب صنعتی شدت گرفته‌‌اند، چنان‌که چشم‌انداز حیات بر روی کره زمین را تیره‌و‌تار کرده‌اند. عکس‌العمل جهانی بر ممنوع‌کردن فعالیت‌هایی است که به افزایش گرمایش در جو زمین می‌انجامند. متهم‌های اصلی این شومی، مصرف سوخت‌های فسیلی به‌ویژه زغال‌سنگ، فراورده‌های نفتی و گاز طبیعی هستند که بدترین نوع آن هم صد سال است ایران‌زمین را به صورت هدرسوزی گازها همراه استخراج نفت، گرفتار کرده است. عمده فعالیت‌هایی که سوخت‌های فسیلی مصرف می‌کنند، صنایع حمل‌ونقل با استفاده از نیروی موتورهای درون‌سوز است. تولید برق با نیروگاه‌های حرارتی و صنایع احیای فلزات نیز متهمان دوم و سوم هستند. خوشبختانه خلقت خود راه‌حل جلوگیری از این خودکشی دسته‌جمعی جامعه بشری را پیش‌روی ما آشکارا گسترده است. هر بامداد که خورشید برمی‌آید، اشعه آن بر روی خاک و آب‌های زمین زندگی می‌آفریند، اگر دست انسان خطاکار مانع عملکرد خلقت نشود. اشعه خورشید با خود ذرات فوتون را فرود می‌آورد که گیاهان را رشد می‌دهند و خوراک همه موجودات آبی و خاکی را فراگرد می‌آورند. این مسیر از دو رهگذر آدمی را از سوخت و برق فسیلی می‌رهاند. یکم: آدمی می‌تواند این ذرات فوتون را جمع‌آوری کند و از پشت‌بام‌ها تا همه سطوح مرتفع کره زمین با صفحات خورشیدی تولید برق بپوشاند و به‌ این شکل دیگر نیازی به نیروگاه‌های برق حرارتی و سوخت‌های فسیلی برای تولید برق نباشد. شبکه‌های برق منطقه‌ای را می‌توان در سرتاسر جهان بین شرق و غرب و بین شمال و جنوب کره زمین به هم وصل کرد و تولید انبوه و عالم‌گیر برق را دائمی کرد و مصارف فصلی و شبانه‌روزی برق را مستمر کرد. به دیگر سخن وقتی غرب عالم در تاریکی شب فرو‌می‌رود و از توان تولید برق خورشیدی می‌افتد، نیمه شرقی عالم از درخشش آفتاب در تولید برق سود می‌برد. اگر در نیمکره شمالی، مصرف برق در تابستان‌‌ها افزوده می‌شود، در همان زمان افت مصرف در نیمکره جنوبی کسری را جبران می‌کند. صنایع ارتباطات کابلی که از شبکه تلگراف جهانی در دو قرن پیش تجربه اندوخته یا فیبرهای نوری مخابران جهانی را در عصر جدید پوشش می‌دهد، این مسیر را طی کرده‌اند. برق خورشیدی با شبکه‌‌های فشارقوی برای جریان برق مستقیم (C5) تقریبا بدون هدرروی نیرو در انتقال، این اتصال جهانی را انجام می‌دهد که حتما به بهبود روابط جهانی و پایان‌دادن به جنگ‌های منطقه‌ای خواهد انجامید و چنین است که:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو برق به کف آری و به شادی بغنوی

دوم: وظیفه دیگر فوتون‌های خورشیدی گسترش حیات گیاهی در آب و خاک است. این گیاهان هستند که خوراک و امکان زندگی برای موجودات در آب و خاک را فراهم می‌آورند. به این نقش، عمل فتوسنتز می‌گویند. شگرفی حیات در این است که در میان همه گیاهان موجوداتی ذره‌بینی هستند که آنها را «مایکرو الجی» می‌نامند که از خانواده جلبک‌ها هستند و اگر در آب‌های شور دریایی گرم پرورش داده شوند، به توده‌های جلبکی بزرگی تبدیل می‌شوند که در مدت شش ماه قابل برداشت می‌شوند و از وزن خشک این جلبک‌ها یک‌سوم آن امکان تبدیل روغن‌های قابل تصفیه به انواع بنزین و گازوئیل را دارد. از قضا سواحل جنوب ایران از بوشهر تا مرز پاکستان به طول هزارو 500 کیلومتر از بهترین نقاط دنیا برای پرورش این جلبک‌هاست.

در حقیقت این گیاه معجزه‌آسا باعث خلاصی بشر از گازهای کربنی و دودهای نفتی و زغال‌سنگی است. مهربانی خداوند چنان است که حدود 15 درصد از وزن خشک این گیاه مواد پروتئینی و دارویی هستند و بقیه هم علوفه برای دام‌ها و طیور است. مقیاس اقتصادی این فرایند اختصاص مزارع 500 هکتاری در کنار دریاهای جنوبی و سواحل جزایری مانند هنگام و بوموسی است. روغن خام حاصل از این مزارع به قیمتی بالاتر از نفت خام سبک معامله می‌شود و هزینه پالایش آن هم از تصفیه نفت خام بسیار ارزان‌تر است. این گیاه برای تولید یک مولکول کربن سوختی 2.5 مولکول گاز کربنیک از آب‌های شور دریایی و هوای اطراف می‌گیرد و در نتیجه بهترین پاسخ مستمر به مصرف آن به‌جای سوخت‌های فسیلی است که کربن کشنده در جو می‌پراکنند. در شرایط فعلی سرمایه‌گذاری در این بایوسوخت (bio fuel) به ارزهای جهانی مانند دلار، یورو و یوان چین سه‌ساله بازگشت می‌شود. مشکل این است که بوروکرات‌های دولتی و خصولتی که مانند بختک روی صنایع نفت و برق ایران افتاده‌اند، در دام دلال‌های سوخت‌های فسیلی و برق حرارتی هستند، بنابراین ایران را گرفتار ناترازی‌های سوخت، برق، صنعت، تورم مستمر و خزانه خالی دولت نگه داشته‌ و می‌دارند.

راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب/ تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش

چندین چراغ دارد و بیراهه می‌رود/ بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش

ساختمانی منهای ستون

حنیف غفاری
زمانی که همه‌پرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۶ میلادی برگزار شد و شهروندان این کشور روند برگزیت را با رأی خود به جریان انداختند، سران اتحادیه اروپا ضمن ابراز تأسف ازآنچه در لندن رخ‌داده، مدعی حفظ ساختار کلان اتحادیه اروپا به‌واسطه حضور بازیگران قدرتمند در آن شدند. اکثریت قریب به‌اتفاق تحلیلگران حوزه روابط بین‌الملل نیز معتقد بودند پاریس و برلین  حکم دو ستون نگاه‌دارنده موجودیت و دو تضمین‌کننده مناسبات ساختاری و چندجانبه در اروپای واحد محسوب می‌شوند. به عبارت بهتر، برلین و پاریس تبدیل به نقاط ثقل ساختار اروپای پسابرگزیت شدند.

اکنون در واپسین روزهای سال ۲۰۲۴ میلادی قرار داریم! برای نخستین بار طی ۶ دهه اخیر دولت فرانسه( کابینه میشل بارنیه، نخست‌وزیر این کشور)  سقوط کرده و امانوئل ماکرون رئیس‌جمهور این کشور در یک‌قدمی استعفا از قدرت قرار دارد. اصرار ماکرون بر بقای خود در قدرت تا سال ۲۰۲۷ میلادی( پایان دوران طبیعی ریاست جمهوری او) یا استعفای وی از قدرت، هر دو تبعاتی سخت برای کاخ الیزه خواهد داشت. فراتر از آن، تحولات بی‌سابقه جاری در فرانسه مولد منازعات داخلی سخت و چندلایه‌ای در این کشور خواهد بود که نقش دوجریان ملی‌گرایان افراطی به رهبری لوپن  و چپ افراطی به رهبری ملانشون در آن پررنگ و تعیین کننده است. در چنین شرایطی ، پاریس دیگر در کسوت یک نقطه ثقل و بازیگر اصلی و تنظیم‌کننده در مناسبات جاری در اروپا ، قدرت ایفای نقش ندارد. 
این پایان تراژدی برای اروپائیان نیست! دولت اولاف شولتس در آلمان نیز حدود یک ماه قبل سقوط کرد و خروج حزب دموکرات‌های آزاد از آن منجر به تشکیل یک «دولت حداقلی» در برلین شد. ائتلاف متشکل از سوسیال‌دموکرات‌ها و حزب سبز، صرفا جهت خالی نبودن عریضه و عدم وجود یک دولت مستقر در برلین، در مسند قدرت حضور داشته و قدرت سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری مهم در قبال تحولات جاری در کشورشان را ندارند. 
همان‌گونه که مشاهده می‌کنیم، دولت‌های آلمان و فرانسه هر دو دچار بحران‌های جدی و غیرقابل مدیریتی هستند که فرجام آن‌ها، حتی برای ماکرون و شولتس مشخص نیست! در چنین شرایطی رئیس‌جمهور فرانسه و صدراعظم آلمان به‌جای تبدیل‌شدن به نمادهای قدرت در اتحادیه اروپا، تبدیل به نماد ضعف ساختاری و ماهوی اروپای یکپارچه ادعایی خود شده‌اند!  تزلزل دولت‌های فرانسه و آلمان درست در زمانی رخ داده که اروپائیان با بحران‌های ناشی از شکست ناتو در جنگ اوکراین و بازگشت ترامپ به کاخ سفید دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
 ساختار اتحادیه اروپا را در برهه کنونی، می‌توان به ساختمانی تشبیه کرد که دارای ستون‌های نگه‌دارنده و نقاط ثقل نبوده و هرلحظه احتمال فروپاشی آن وجود دارد. تحولات کنونی در آلمان و فرانسه، یک‌شبه به وقوع نپیوسته و متعاقبا، عواقب و تبعات آن نیز سطحی نخواهد بود. فقدان دولت‌های قوی در برلین و پاریس، بنیان‌ها و ثوابتی که اتحادیه اروپا بر مبنای آن‌ها بنانهاده شده را هدف قرار داده و آینده این مجموعه را در هاله‌ای از ابهام قرار داده است. 

راهبرد واقع بینانه رهبری

حامدرحیم پور 

 سخنرانی دیروز رهبر حکیم انقلاب در خصوص تحولات پس از سقوط  نظام بشار اسد و آینده جبهه مقاومت، واجد ویژگی‌های منحصر به‌فردی است که رهبری با تبیین و ترسیم دقیق آن، توصیه‌های راهبردی در عرصه سیاست و مدیریت بحران مطرح کردند. این سخنرانی را می‌توان در چهار محور اصلی شامل واقع‌بینی راهبردی، عقلانیت نظام‌مند، توکل به سنن الهی و مواجهه‌ قاطع با کنش‌های غیرمسئولانه واکاوی کرد. 
واقع‌بینی راهبردی: سخنان رهبر انقلاب درباره وقایع سوریه، به‌ویژه اشاره به نقش مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی در طراحی و اجرای نقشه‌ تخریب این کشور، تجلی یک واقع‌بینی راهبردی است که بر تحلیل دقیق از محیط بین‌المللی استوار است. ایشان با تأکید بر این که دولت‌ همسایه سوریه، گرچه نقش آشکاری در این رخدادها ایفا کرده‌، اما آن را صرفاً ابزارهایی در یک سناریوی بزرگ‌تر دانسته و به‌طور هوشمندانه واشنگتن و تل‌آویو را به عنوان اتاق فرمان این توطئه معرفی کردند. این تحلیل نه تنها بر پایه قراین متقن و مشهود است، بلکه بازتابی از درکی عمیق درباره نظام سلطه و الگوهای رفتاری آن‌ها در منطقه محسوب می‌شود. واقع‌بینی راهبردی رهبر انقلاب در این بیان، تأکید بر این نکته کلیدی است که برای درک تحولات ژئوپلیتیکی منطقه، نباید در دام تحلیل‌های سطحی یا متمرکز بر عوامل فرعی گرفتار شد. این نگاه، تحلیلگران و تصمیم‌گیران را به سمت ارزیابی نظام‌مند نیروهای اثرگذار اصلی هدایت می‌کند. نکته قابل ‌توجه آن است که تمام آنچه رهبر انقلاب در این بخش از سخنان خود مطرح کردند، مبتنی بر فکت‌ها و داده‌های موجود بود. چنین رویکردی، علاوه بر ارائه تصویری شفاف از وضعیت موجود، بر پایه‌هایی استوار است که امکان انکار یا تضعیف آن را از سوی جریان‌های مخالف سلب می‌کند.
عقلانیت نظام‌مند: تحلیل سخنان اخیر رهبرانقلاب درباره نقش ایران در تحولات سوریه، به‌ویژه تبیین عقلانی و مستند ایشان راجع به حضور نظامی ایران، بازتابی از عقلانیت نظام‌مند در سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران است. رهبر انقلاب با ذکر حمایت حیاتی دولت سوریه از ایران در دوران جنگ تحمیلی، به یک اصل مهم در سیاست بین‌الملل اشاره کردند: اصل تعاملات تاریخی و متقابل در روابط میان دولت‌ها. این بیان، به مشروع‌سازی نقش ایران در کمک به دولت سوریه در دهه ۹۰ شمسی پرداخته و به‌طور هوشمندانه ابعاد تاریخی و امنیتی این تصمیم را برجسته می‌کند. ایشان همچنین با تبیین دقیق ماهیت حضور نظامی ایران، ادله منطقی و راهبردی این حضور را مشخص کردند. تأکید بر ارائه کمک‌های مستشاری به‌جای اعزام گسترده نیروهای رزمی، نشان‌دهنده تعهد ایران به احترام به حاکمیت ملی کشورهای منطقه و تمرکز بر تقویت ظرفیت‌های داخلی آن‌هاست. این استراتژی که شامل ایجاد قرارگاه‌های مرکزی، تدوین راهبردهای کلیدی و بسیج نیروهای بومی است، نمونه‌ای از عقلانیت نظام‌مند و انطباق‌پذیری در شرایط پیچیده میدانی به شمار می‌آید. رهبر انقلاب با این تحلیل، نه‌تنها به منتقدان داخلی و خارجی پاسخی منطقی و مستدل ارائه دادند، بلکه الگویی شفاف از سیاست‌گذاری مبتنی بر داده‌ها و واقعیات تاریخی و میدانی را ترسیم کردند و علت حضور نداشتن ایران در شرایط فعلی را عدم تمایل و درخواست از سمت کشور مد نظر دانستند.
توکل به سنن الهی:سخنان رهبر انقلاب درباره ماهیت پویای مقاومت و رشد آن، حتی پس از شکست‌های ظاهری نیز نمایانگر پیوند عمیق میان توکل به سنن الهی و منطق راهبردی در مدیریت بحران‌های منطقه‌ای است. ایشان با اشاره به مثال فلسطین و مقاومت ۷۵ ساله ملت‌های منطقه در برابر رژیم صهیونیستی که اگر قرار به نابودی مقاومت بود تا الان باید بعد از انواع شکست ها در این ۷۵ سال چیزی از مقاومت باقی نمی‌ماند، به یک قانون اجتماعی و الهی اشاره کردند: مقاومت در برابر ظلم و اشغالگری، برخلاف انتظار در طول زمان تقویت و تعمیق می‌شود. رهبری با این تبیین، از سنت‌های الهی به‌عنوان عوامل محرک و تثبیت‌کننده تحولات راهبردی در منطقه یاد کردند. این نگاه، بر این اصل مبتنی است که شکست‌های ظاهری در مقاومت، تنها پیش‌درآمدی برای تحولات بزرگ‌تر و گسترش ایده مقاومت در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی است. این بخش از سخنرانی نیز بر پایه فکت‌های تاریخی و تجربیات عینی بیان شد و با ذکر نمونه‌های مشخص از موفقیت‌های گذشته جبهه مقاومت که با امدادهای الهی گره خورده بود، اثبات کردند که این سنت‌های الهی، نه تنها در گذشته بلکه در آینده نیز به‌عنوان عاملی تعیین‌کننده باقی خواهند ماند.
مواجهه قاطع با کنش‌های غیرمسئولانه: یکی از مهم‌ترین پیام‌های این سخنرانی، نقد صریح رهبر انقلاب نسبت به جریان‌هایی بود که با اظهارات غیرمسئولانه و ادبیات غیرمنصفانه، روحیه مردم و نیروهای مقاومت را تضعیف می‌کنند و به تعبیر رهبری «توی دل مردم را خالی می‌کنند». ایشان بدون اشاره به مصداق خاصی با حمایت قاطع از نیروهای مسلح ایران از جمله سپاه و ارتش به نحوی به کسانی که در این مدت فرماندهان نظامی ایران را تخریب کردند هشدار دادند. به عنوان نمونه برخی برنامه های تلویزیونی یا تشکل‌ها با انتقاداتی تند علیه فرماندهان نظامی آن ها را متهم به اهمال کاری می کردند، مثل  نامه‌ای به فرماندهی شجاع ستاد کل نیروهای مسلح که او را به "دیپلمات نبودن" توصیه کرده بودند. رهبر انقلاب با تأکید بر این که از این پس چنین اظهاراتی در حوزه‌های امنیتی و نظامی قابل تحمل نخواهد بود و جرم محسوب می‌شود، مرزهای انتقاد سازنده و تخریب روحیه و برهم زدن آرامش روانی جامعه را روشن کردند. آن چه در این بخش نیز برجسته بود، استناد ایشان به واقعیت‌های موجود میدانی و امنیتی بود که اهمیت انسجام ملی و حمایت از فرماندهان نظامی را در چنین شرایط حساسی برجسته‌تر می‌کرد. خلاصه این که این سخنرانی یکی از ویژه‌ترین بیانات رهبر حکیم انقلاب است که در آن جزئیات بسیاری برای تبیین وقایع، سیاست‌ها و شرایط آینده وجود دارد.
مهم‌ترین دلایل عدم ورود نظامی ایران به سوریه و سقوط اسد

سلمان مالکی

بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره تحولات سوریه، نقش ایران در این بحران و دلایل عدم اعزام نیروی مستقیم به این کشور را روشن می‌کند. این سخنان در شرایطی مطرح شده که منطقه غرب آسیا با بحران‌های متعدد و مداخلات قدرت‌های خارجی مواجه است. در این بیانات، رهبر انقلاب بر اهمیت ایستادگی جوانان سوری، تقویت روحیه مقاومت در داخل این کشور و بی‌انگیزگی ارتش سوریه در دفاع از سرزمین خود تأکید کردند. 

اهمیت این سخنان در چند محور اصلی قابل بررسی است. نخست، رهبر انقلاب با اشاره به تجربه موفق جوانان عراقی در اخراج نیروهای آمریکایی، الگویی روشن برای مردم و جوانان سوری ارائه کردند. دوم، ایشان به جای اعزام نیروی مستقیم از ایران، بر نقش مستشاری و تقویت نیروهای بومی تأکید داشتند. سوم، ایشان بر ضرورت حفظ انگیزه‌های مقاومت داخلی تأکید کردند و یادآور شدند که مقاومت یک ایمان، تفکر و مکتب اعتقادی است، نه یک ابزار یا سازه فیزیکی که بتوان آن را با فشار از بین برد. بر اساس سخنان ایشان، فشارها و تهدیدها نه‌تنها مقاومت را تضعیف نمی‌کند، بلکه آن را قوی‌تر و گسترده‌تر می‌سازد. هر چند پرداخت به همه وجوه و محورهای فرمایشات بسیار مهم و راهبردی ایشان در یک یادداشت میسر نیست اما در ادامه خوانشی خواهیم داشت از اشارات معظم‌له بر چرایی عدم ورود نظامی مستقیم ایران به سوریه و سقوط اسد.
1- اولویت نقش مستشاری به جای حضور مستقیم نظامی
رهبر انقلاب تأکید کردند که نوع حضور ایران در سوریه و عراق از همان ابتدا یک حضور مستشاری بوده است. حضور مستشاری به این معناست که ایران به جای اعزام نیروهای نظامی برای جنگیدن در میدان، از طریق تشکیل قرارگاه‌های مرکزی، تعیین راهبردها، تاکتیک‌ها و سازماندهی نیروهای بومی (سوری و عراقی) اقدام کرده است. بنابراین ایران از ابتدا نیز نیروی نظامی رسمی به سوریه اعزام نکرده که اکنون بخواهد آن را افزایش دهد. حتی در گذشته نیز این حضور به درخواست دولت سوریه بوده است.
2- رویکرد همراهی با درخواست دولت‌های محلی
بر اساس بیانات رهبر انقلاب، حضور ایران در هر کشور به دعوت رسمی دولت‌های آن کشورها بستگی دارد. در گذشته، دولت‌های سوریه و عراق به طور رسمی از ایران درخواست کمک کردند و بر همین اساس، ایران در این کشورها نقش مستشاری ایفا کرد. اگر در وقایع اخیر، چنین درخواستی از سوی دولت سوریه صورت نگرفته باشد، حضور مستقیم نیروهای ایرانی امکان‌پذیر نیست. رهبر انقلاب تصریح کردند: «اگر درخواستی نکنند، راه بسته است و امکان کمک نخواهد بود».
3- محاصره زمینی و هوایی توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی
رهبر انقلاب به روشنی اشاره کردند در شرایط کنونی، رژیم صهیونیستی و آمریکا با مسدود کردن مسیرهای زمینی و هوایی، امکان ارسال تجهیزات و کمک‌ها را به سوریه محدود کرده‌اند. این نکته نشان می‌دهد که حتی اگر ایران قصد کمک و ارسال نیرو داشت، با موانع و چالش لجستیکی و عملیاتی در ارسال نیرو و تجهیزات به سوریه مواجه بود. رهبر انقلاب فرمودند: «آسمان‌ها بسته بود، زمین بسته بود، رژیم صهیونیستی و آمریکا هم آسمان سوریه را بستند، هم راه‌های زمینی را بستند؛ امکان نداشت. اینجوری است قضایا. انگیزه‌ها اگر چنانچه در داخل آن کشور به حال خود باقی می‌ماند و می‌توانستند در مقابل دشمن حرفی داشته باشند دشمن آسمان‌شان را هم نمی‌توانست ببندد، راه زمینی را هم نمی‌توانست ببندد. می‌شد بهشان کمک کرد».
رهبر معظم انقلاب در بخش دوم این فراز از بیانات‌شان به اهمیت انگیزه، روحیه مقاومت و ایستادگی داخلی در مقابله با دشمن اشاره می‌کنند. ایشان تأکید دارند که اگر انگیزه‌های مقاومت در درون کشور سوریه به قوت خود باقی می‌ماند و روحیه ایستادگی در بین نیروهای داخلی و ارتش سوریه تقویت می‌شد، دشمن نمی‌توانست آسمان سوریه را ببندد یا مسیرهای زمینی را مسدود کند. در واقع اگر در داخل کشور روحیه مقاومت و ایستادگی حفظ می‌شد، فضای عملیاتی دشمن محدود می‌شد و امکان کمک‌رسانی خارجی نیز فراهم می‌شد.
4- انحلال نیروی مقاومت به دستور ارتش سوریه
رهبر انقلاب انحلال نیروی مقاومت مردمی سوریه را یکی از اشتباهات راهبردی دانستند که توسط مقامات نظامی سوریه انجام شد. به گفته ایشان، پس از خاموش شدن فتنه داعش، برخی مسؤولان نظامی سوریه تصمیم به انحلال این گروه گرفتند. این تصمیم، به تعبیر رهبر انقلاب، اشتباهی بود که به زیان سوریه تمام شد. ایشان در این باره فرمودند: «البته خب بعدها متأسفانه بعضی از خود مسؤولان نظامی آن کشور ایراد درست کردند، مشکل درست کردند، چیزی که به نفع خودشان بود، از آن صرف‌نظر کردند، متأسفانه».
این بخش از بیانات نشان می‌دهد ارتش سوریه تصمیم به انحلال نیروی مقاومت گرفت و این تصمیم به نوعی از دست دادن یک اهرم مهم در دفاع مردمی در برابر تهدیدات منطقه‌ای بود. از دید رهبر انقلاب، این تصمیم به تضعیف جبهه مقاومت در سوریه انجامید، زیرا این نیروها می‌توانستند نقش بسیار مهمی در جلوگیری از بروز بحران‌های بعدی داشته باشند.
5- هشدارهای اطلاعاتی ایران به سوریه و عدم توجه دمشق
رهبر انقلاب صریحاً اشاره کردند که دستگاه‌های اطلاعاتی ایران از چند ماه قبل (از شهریور) گزارش‌های هشداردهنده‌ای را به مسؤولان سوریه منتقل کرده بودند. این گزارش‌ها، تهدید قریب‌الوقوع یک نقشه آمریکایی - صهیونیستی برای سوریه را گوشزد کرده بود. رهبر انقلاب فرمودند: «ما به اینها کمک هم کرده بودیم. دستگاه اطلاعاتی ما از چند ماه قبل گزارش‌های هشداردهنده‌ای را به مسؤولان سوریه منتقل کرده بود، من نمی‌دانم البته آیا این دست آن مقامات بالا رسیده بود یا نه، همان وسط‌ها گم‌ و گور شده بود ولی مسؤولان اطلاعاتی ما به اینها گفته بودند از شهریور، مهر، آبان، پشت سر هم گزارش داده بودند».
این فراز نشان می‌دهد که ایران از قبل از وقوع بحران‌های اخیر در سوریه، این بحران‌ها را پیش‌بینی کرده بود و نسبت به آن هشدار داده بود اما به دلیل عدم توجه یا نرسیدن این اطلاعات به مقامات ارشد سوریه، اقدامات پیشگیرانه لازم از سوی سوریه صورت نگرفت.
6- ارتباط هشدارها با ضعف ارتش سوریه
رهبر انقلاب یکی از پیامدهای مهم بی‌توجهی به هشدارهای اطلاعاتی ایران را ضعف ارتش سوریه در ایستادگی و مقاومت در برابر تهاجم دشمن عنوان کردند. ایشان اشاره کردند که اگر ارتش یک کشور قوی و پایدار باشد، نیازی به حضور گسترده نیروهای خارجی نیست اما در این مورد، ضعف در روحیه مقاومت ارتش سوریه و عدم آماده‌سازی نیروهای داخلی، باعث شد دشمن بتواند به مناطق مختلف سوریه نفوذ کند. رهبر انقلاب فرمودند: «وقتی روح ایستادگی و مقاومت کم بشود می‌شود این. این مصیبت‌هایی که امروز بر سر سوریه دارد می‌آید که خدا می‌داند تا کی ادامه پیدا کند، تا کی جوان‌های سوریه ان‌شاءالله بیایند در میدان و جلویش را بگیرند، این بر اثر همان ضعف‌هایی است که آنجا نشان داده شد».
نتیجه عدم توجه به هشدارهای ایران، کاهش روحیه مقاومت و آمادگی ارتش سوریه بود که به دشمن اجازه داد تا در مناطق کلیدی نفوذ کند و حتی مسیرهای لجستیکی را مسدود کند. این مساله باعث شد امکان ارسال نیروی ایرانی یا تجهیزات نظامی به‌سختی امکان‌پذیر شود.
* امید به نقش جوانان سوری در تغییر معادلات میدانی
رهبر انقلاب تأکید کردند جوانان غیور سوری قطعا به پا خواهند خاست: «قطعاً جوانان غیور سوری به ‌پا خواهند خاست و با ایستادگی و حتی دادن تلفات، به این وضع فائق خواهند آمد، همچنان که جوانان غیور عراق پس از اشغال آن به دست آمریکا، با کمک و سازماندهی و فرماندهی شهید عزیز ما توانستند دشمن را از خانه و خیابان‌های خود بیرون کنند، البته این کار در سوریه ممکن است زمان طولانی ببرد اما نتیجه، حتمی و قطعی است».این بیانات نشان می‌دهد ایشان به نقش نیروی انسانی جوان و پرانگیزه در تغییر شرایط میدانی اعتقاد دارند. از دیدگاه رهبر انقلاب، قدرت تغییر شرایط میدانی در سوریه نه در دست قدرت‌های خارجی، بلکه در دستان جوانان سوری است. این نگاه، مبتنی بر تجربه‌های پیشین در منطقه و همچنین رویکرد کلان جبهه مقاومت در تقویت نیروهای محلی و مردمی برای دفاع از سرزمین‌های خود است. کلیدواژه‌های مهم این فراز بیانات رهبری عبارتند از: 
جوانان غیور سوری: این توصیف نشان‌دهنده نگاه مثبت و روحیه‌بخش رهبر به ظرفیت جوانان سوری است.
ایستادگی و دادن تلفات: این بخش نشان می‌دهد رهبر انقلاب پذیرش هزینه‌های مبارزه را به ‌عنوان بخشی از مسیر مقاومت معرفی می‌کنند. به عبارت دیگر، پایداری در میدان نبرد، نیازمند تحمل سختی‌ها و پذیرش تلفات است.
غلبه بر شرایط موجود: ایشان با اشاره به نتیجه قطعی این ایستادگی، اعلام کردند پیروزی نهایی، قطعی و غیرقابل انکار است. 
* عبرت‌آموزی از عدم توجه به هشدارها
رهبر انقلاب در سخنان‌شان به این نیز اشاره کردند که ماجرای هشدارهای بی‌پاسخ به سوریه باید درسی برای مسؤولان و مردم باشد. ایشان هشدار دادند که نباید از دشمن غافل شد و دشمن نباید کوچک شمرده شود. همچنین نباید به لبخند و ادبیات آرام دشمن اعتماد کرد. این پیام واضح به مسؤولان کشور است که هرگونه غفلت مشابهی در آینده، ممکن است پیامدهای مشابهی داشته باشد. رهبر انقلاب فرمودند: «نبایدنکته  از دشمن غافل شد و آن را حقیر شمرد یا به تبسم او اعتماد کرد، چرا که گاهی با لبخند و لحن خوش حرف می‌زند اما با خنجری در پشت، منتظر فرصتی برای ضربه زدن است».