سعدالله زارع
حملاتی که از شامگاه پنجشنبه علیه استان حلب در سوریه صورت گرفت و تا دیوارهای غربی شهر حلب امتداد پیدا کرد، سؤالات زیادی را پدید آورد. حملات با تابلو گروه تروریستی و شناخته شده «تحریرالشام» ـ که ترکیبیافته از چهار گروه تروریستی کوچک میباشد ـ صورت گرفته اما حتی مخالفان حکومت سوریه هم تأکید کردهاند این حملات با حمایت یک یا چند طرف خارجی انجام شده است. استفاده تروریستهای مهاجم به حلب از انواعی از هواپیماهای بدون سرنشین، پهپادها و خودروهای زرهی هم بر نقش یک یا چند دولت خارجی تأکید میکند.
وجود دستهای خارجی در تحولات سه روز اخیر شمال سوریه موضوع پیچیدهای نیست؛ نقش ارتش ترکیه در این درگیری بسیار واضح است. اساساً ترکیه بهطور خیلی رسمی طی مذاکرات چندساله آستانه، نمایندگی و در واقع مسئولیت گروه تروریستی تحریرالشام را پذیرفته و طی چند سال گذشته به نمایندگی از آن در مذاکرات شرکت کرده است. پیوستگی کامل منطقه ادلب به مرزها و خاک ترکیه هم بر مسئولیت آن در این حمله دلالت دارد.
از سوی دیگر در این میان نقش رژیم صهیونیستی هم آشکار است. روزنامه «تایمز اسرائیل» به نقل از یک منبع نظامی ارشد این رژیم نوشت «ارتش اسرائیل تنها به حمله به انبارها و محمولههای تسلیحاتی به لبنان اکتفا نمیکند و سوریه تاوان کمک خود به حزبالله را پرداخت خواهد کرد». بنابراین حمله به حلب میتواند با برنامهریزی، کارگردانی و هزینه دو دولت آنکارا و تلآویو و با استفاده از گروههای تروریستی شناختهشده صورت گرفته و دارای مقصد خاصی باشد. این مقصد در یک کلمه تسلیم دولت بشار اسد و به تعبیر دقیقتر تسلیم سوریه و کنار گذاشتن مقاومت در برابر طرحهای توسعهطلبانه غربی ـ صهیونیستی علیه سوریه است. اما وقتی مغز و خروجی این طرح را میشکافیم احتمال بیشتر میدهیم که این یک طرح اصالتاً صهیونیستی است که به دیگری در مقام نیابت سپرده شده و او با استفاده از امکانات ارتش خود و عملگی تکفیریهای تروریست، آن را به اجرا گذاشته است. در خصوص این تحولات نکاتی وجود دارد:
1ـ روز پنجشنبه، یک روز پس از آنکه آتشبس در جنگ رژیم غاصب علیه لبنان تحت تأثیر قدرت نظامی حزبالله ـ که در روز یکشنبه هفته پیش، حدفاصل مرز جنوبی لبنان تا تلآویو را به یک جهنم واقعی تبدیل نمود ـ پذیرفت، حمله تروریستی به سوریه در نقطهای که امکانش با حمایت شدید خارجی وجود داشت، شروع شد. گروه تروریستی «هیئت تحریرالشام» با استفاده از سختی آمادهباش ممتد ارتش سوریه در فاصله شهریور 1395 تا همین روزها و هشت سال حفاظت پیوسته از حلب و بهخصوص از حدفاصل غرب شهر حلب تا شرق شهر ادلب، به این منطقه حمله کرد و بدون آنکه بر کل منطقه ـ حدفاصل حلب تا ادلب ـ مسلط شود، با تصرف حدود 20 روستا، باریکراههای را به سمت حلب گشود و به سه کیلومتری غرب این شهر رسید و در عین حال با استناد به تحرک بعضی از عوامل پیشین و مرتبطین خود در حلب، وانمود کرد که به داخل شهر رسوخ یافته و محلاتی از آن را در غرب حلب به تصرف درآورده است.
اما واقعیت این است که تحرک دوباره تحریرالشام که در طول 7 ـ 6 سال اخیر جایگزین «جبهه النصره» شده، ضمن آنکه خلقالساعه نبود، در عین حال آنچنان هم نبود که اوضاع را از کنترل ارتش سوریه خارج گرداند. در عین حال نباید این احتمال را از نظر دور داشت که طی روزهای آینده درگیریها تشدید شود و تروریستها با همراهی دولت ترکیه، نیروهای بیشتری به این منطقه گسیل و کار را برای ارتش سوریه دشوار نمایند. البته تکلیف ورود گروه تروریستی تحریرالشام به درگیری روشن است. ارتش سوریه قدرت مهار دارد در عین اینکه در صورت ضرورت، همه یگانهایی که در فاصله 1391 تا 1395 در این منطقه جنگیدهاند و وجب به وجب آن را میشناسند، دوباره وارد میدان میشوند و با سرعت زیاد این منطقه را تحت کنترل خود درمیآورند. از این حیث نگرانی چندانی وجود ندارد. اما از جهت دیگر خالی از پارهای از نگرانیهای غیرنظامی هم نیست.
2ـ ما واقعاً نمیخواهیم همسایه غربی خود را عصبانی کنیم و نمیخواهیم بیش از اندازهای که لازم است آن را به چیزی سرزنش نمائیم اما واقعیت آن است که عملکرد ترکیه در حد فاصل 2012 تا 2015 از نظر رویکرد و هدفگذاری با عملکرد جبهه النصره که بعداً با تجزیه آن «تحریرالشام» خوانده شده تفاوت عمدهای نداشت؛ هر دو بهطور خیلی آشکار درصدد براندازی نظام سوریه بودند و البته هر دو هم گمان میکردند میتوانند از یکدیگر برای رسیدن به مقصود خاص خود «استفاده» کرده و در نهایت طرف دیگر را از صحنه حذف نمایند. تحریرالشام گمان میکرد میتواند از ترکیه کولی بگیرد و در نهایت با تأسیس یک دولت «خلافتوار» پایه یک «حکومت شبهعثمانی عربی» را بگذارد و آنکارا را نیز به انقیاد آورد. اردوغان هم گمان میکرد با استفاده از تروریستها میتواند دولت اسد را سرنگون کند و سپس با استفاده از تفرقه زیاد بین گروههای مسلح مخالف دولت دمشق، آنان را کنار بزند و یک دولت وابسته به خود که پذیرای تجزیه بخشهای شمالی سوریه و الحاق به ترکیه باشد، روی کار بیاورد.
در سال 2016، این آرزو برای هر دو طرف دستنایافتنی گردید. پس از آن اردوغان با پذیرش شرکت در «مذاکرات آستانه» ـ به تعبیر غربیها فرمت آستانه ـ تلاش کرد در روندی که او در شکلگیری آن نقشی نداشته، سهمی داشته باشد. اما ترکیه در خیلی از مواقع، در جریان مذاکرات آستانه نقشی که توافق شده بود، بهطور واقعی اجرا نمیکرد چرا که اساساً با اضمحلال پیش از موعد تروریستها مخالف بود و هنوز آنها را «سرمایه» تلقی میکرد و لذا علیرغم آنکه در یکی از نشستهای سال 2017 آستانه، اجرای مصوبه خلع سلاح گروههای تروریستی مسلح در ادلب و تحویل این منطقه به ارتش و دولت سوریه طی شش ماه را قبول کرده بود، از اجرای آن خودداری نمود. و بر این اساس روند مسلح شدن این گروهها استمرار پیدا کرد. در یک سال گذشته ترکیه بحث «احیای روابط سیاسی با سوریه» را مطرح کرد و حتی هیئتهایی به دمشق فرستاد، اما حاضر نشد در خصوص تغییر وضعیت تروریستها در ادلب و یا خارج کردن نیروهای نظامی خود از الباب، منبج و قامشلی قولی بدهد بر این اساس این رفتوآمدها به نتیجهای منجر نشد و در روزهای اخیر شاهد اقدام نظامی علیه حلب و نقض دوباره حاکمیت سوریه بودیم.
3ـ آنچه مشاهده میکنیم این است که رژیم صهیونیستی در این پروژه نقش «کارفرما» و «کاربر» دارد. تشکیل کابینه امنیتی اسرائیل در پنجشنبه شب یعنی ساعاتی پس از حملات تروریستی به حلب، علاوهبر آنکه اهمیت این تحولات برای رژیم اسرائیل آشکار میکند، نقش پشتیبانی آن را هم نشان میدهد. واقعیت این است که اسرائیل جنگ لبنان را با پذیرش شکست از حزبالله متوقف کرد و خود را در شرایطی میبیند که ناگزیر به توقف بینتیجه جنگ در غزه شود. بر این اساس، این رژیم نیازمند برپا شدن آشوب در یکی از مهمترین اضلاع مقاومت و بهخصوص مهمترین پشتیبان مقاومت فلسطینی و لبنانی یعنی سوریه میباشد، اما واضح است که به دلیل شکست در لبنان و در غزه، مشارکت فعال آن در آشوب علیه سوریه پذیرش داخلی ندارد و باعث مخالفتهای منطقهای و بینالمللی هم میشود. از اینرو اسرائیل به واگذاری پروژه و تأمین بخشهایی از هزینههای آن روی آورده است. پیام تشکر شفاهی که فرمانده میدانی تحریرالشام خطاب به دولت اسرائیل فرستاد و در رسانههای اسرائیلی هم پخش گردید، این رابطه را آشکارتر کرد و نیز علاقه اسرائیل به آشکار شدن این رابطه را نشان داد. روش عملیاتی تروریستها در مسیر ادلب به حلب هم با روش جنگیدن اسرائیل در حمله اخیر زمینی به لبنان یکی است. حرکت خطی به سمت نقطه نهائی هدف و عدم درگیر شدن در نقاط فعال حدفاصل مبدأ تا مقصد، این را نشان میدهد. علیالنهایه این پروژه ممکن است طراحی مشترک نداشته باشد ولی واضح است که اهداف مشترک دارد. اسرائیل میخواهد سوریه را به عنوان یکی از عوامل مهم به ثمر نشستن مقاومت لبنان در دو جنگ 2006 و 2023 مجازات کند و هزینههای سنگین تداوم چنین حمایتی را به دمشق گوشزد نماید. متقابلاً ترکیه میخواهد رفتار دولت سوریه را نسبت به خود تغییر دهد و آن را به پذیرش نقش محوری آنکارا در تحولاتی که یک سوی آن سوریه است، وادار نماید. بر این اساس اگر بگوییم در این صحنه یک حرکت «همافزا» پدید آمده است، گزاف نگفتهایم.
4ـ وضعیت جبهه مقاومت در این صحنه روشن است؛ دو دولت در شمال و جنوب سوریه سعی دارند، متحد مهم مقاومت را به صورت گازانبری زیر فشار قرار دهند تا تسلیم شود. مقاومت وظیفه خود میداند که به متحد خود برای مقابله با طرفهای متجاوز اعم از اینکه گروههای تروریستی باشند و یا دولتهای متجاوز، کمک نماید. این یک اقدام کاملاً مشروع ـ و غیرخصمانه ـ و در عین حال کاملاً مؤثر است. تجربهای است که چند بار محک خورده و پیروز شده است.
نمایش نسخه عبری تکفیریها در حلب
مرتضی سیمیاری
سال ۱۳۹۸ و پس از شهادت سردار سلیمانی، صهیونیستها در اتاق هماهنگی اطلاعاتی با امریکاییها طرح «حلقه سوم» را به ترامپ پیشنهاد دادند. در آن جلسه این خط عملیاتی تصویب شده بود که توسعه طرحهای هستهای تهران باید به دو دهه قبلتر از آن برگردد و جنگ نیز از مرکز به پیرامون آمده، روی پیوستار مرزهای ایران قرار بگیرد و محیط پیرامونی ایران دچار تشدید تنش شود.
در راهبرد حلقه سوم به این موضوع نیز اشاره شده بود که علاوه بر تکثر نظامی و اطلاعاتی در اطراف ایران باید خط آشوبهای خشن و مستمر در داخل نیز با همه توان به اجرا گذاشته شود، زیرا تهدید خارجی بدون پیوست داخلی امکان عملیاتی شدن پیدا نخواهد کرد. در آن زمان موساد با گرفتن ارتباط با شبکه اراذل و اوباش به این کانونهای مرتبط با خود مأموریت داد تا هر کنش مرتبط با مسائل اجتماعی را به سود اغتشاشات نامحدود گره بزنند. خروجی اصلی پروژه حلقه سوم، اما در پاییز سال ۱۴۰۱ در آشوبهای ترکیبی با جزئیات و ظرافت خاص به نمایش در آمد، در آن روزها اغتشاشات از خصلتهای امنیتی استفاده کرد که دارای ماهیت اجتماعی بود. بخش اجتماعی آن شامل مجموعه آسیبهای نسلی، شناختی، بافتی و اتمسفری بوده که میتوانست میزبان تهدیدات خارجی باشد، این ترکیب در بالاترین سطح عملیاتی شد.
البته واکنش اطلاعاتی ایران به ترکیب این عوامل با هم یک خال بالاتر از پیشبینی اتاق عملیاتی حلقه سوم بود، در آن دوره به جای پاسخ خشن به جنگ ترکیبی یا عبور از صورت مسئله پیش آمده به سمت آگاهی بخشی از جنس همان تهدید حرکت کرد، این پاسخ ظریف و هوشمند باعث شد اغتشاشات روز به روز افراطیتر شود و در نهایت به سمت «تروریسم گرم» تغییر جهت بدهد. همچنین این جابهجایی فازی به ریزش اساسی در آشوبها نیز سرعت داد. پروژه حلقه سوم به دلیل آنکه نتوانست آشوبها را در سطح ترکیبی از مسائل اجتماعی و امنیتی نگه دارد و برایش چشم انداز بسازد به مرور مجبور شد شبکه گرداننده اغتشاشات را محو کند. در جنگهای اطلاعاتی هر جرمی که دستکاری شود از خود یک انرژی مخصوص متصاعد خواهد ساخت که متناسب با حجم آن جرم نیست! برای همین و پس از آن ماجراهای پیچیده در برخی محلات، رژیم اسرائیل در طوفانالاقصی با نسخه دیگری از تنشها روبهرو شد که متفاوت از قبل بود.
در این مرحله بحران از خط محاصره دائمی در شیب عملیاتهای روزانه دردناک افتاده و افزایش این شیب باعث انفجار درونی در مناطق اشغالی گردید. به همین دلیل نتانیاهو در پیامی فارسی به دنبال اجرای یک نسخه جدید از آشوبهای پیرامونی است تا با کمک تیم امنیتی ترامپ پروژه حلقه سوم را با فشار حداکثری ترکیب کند، بلکه بتواند حداقل در فروپاشی پیشرو تأخیری حتی کوتاه مدت ایجاد کند.
مرحله اول از این برنامه جدید با القای فروپاشی روانی و اجتماعی در دستور کار قرار گرفته و شبکه گرداننده آن به دنبال شکار یک «رخداد ویژه» برای راهاندازی موتور اغتشاشات است. دستمایه قرار دادن خودکشی کیانوش سنجری، قتل یک پزشک در یاسوج و نیز خبرنگاری در تهران، خودکشی دسته جمعی یک خانواده در ولنجک و حتی عریان شدن یک دانشجو در اطراف یک دانشگاه و استفاده از تکنیکهای کنترل جمعیتی در این راستا قابل تحلیل بوده و رضا پهلوی در سخنرانی اخیر خود در یکی از مراکز صهیونیستی آن را «توانمندسازی اجتماعی» خوانده است.
این پیوستگی با هدف مشابهتسازی شرایط موجود با آب و هوای پاییز ۱۴۰۱ کلید خورده است، مارک دوبوویتز رئیس بنیاد ضد ایرانی افدیدی در مقالهای در والاستریت ژورنال نوشته است که برای کنترل حلقه آتش در مناطق اشغالی باید زنجیره ایجاد آشوب را به داخل ایران کشاند و جریان براندازی را مسلح کرد.
مرحله دوم از برنامه نیز به محض آتشبس در لبنان در شمال غرب سوریه به سوی حلب جهتگیری شده است، احیای داعش تا مرزهای ایران، مهار بشار اسد و قطع شبکه ارتباطی مقاومت بخشی از انگیزههای این تحولات با هدف مشغولسازی مقاومت است. البته «مزمنسازی تروریسم» با هدف کاهش توان و تمرکز امنیتی با پاسخهایی از جانب مقاومت روبهرو خواهد شد که زخم عمیق وارد شده به صهیونیستها را فاقد مرهم خواهد کرد، این بازی رفت و برگشتی بوده و هزینه بلیتهای تماشای آن بر عهده امریکایی است!
تروریسم صهیونی و تکفیری اشتراک در مبدأ
محمدمهدی ایمانیپور
رهبر معظم انقلاب اسلامی حدود سه سال قبل به نکات مهمی درخصوص توطئههای مستمر آمریکا در محدوده جغرافیای سیاسی و گفتمانی جهان اسلام اشاره فرمودند: «شبکههای مافیایی قدرت در داخل آمریکا، از بحرانهایی که در سراسر جهان اتفاق میافتد ارتزاق میکنند، استفاده میکنند. اساسا آمریکا یک رژیم مافیایی است؛ مافیای سیاسی، مافیای اقتصادی، مافیای اسلحهسازی؛ انواع و اقسام مافیاهایی که سیاستهای این کشور را در دست دارند.» *
طی روزهای اخیر، شاهد هستیم بلافاصله پس از انعقاد توافق آتشبس در لبنان که نقطه آشکارساز پیروزی مقاومت بر دشمن صهیونیستی محسوب میشود، آمریکا و رژیم اشغالگر قدس فتنه دیگری را در حوزه شامات و بهصورت خاص شهر حلب آغاز کردهاند. تحلیل محتوا و ماهیت این فتنه بزرگ، اذهان را متوجه نکات کلیدی و عمیقی میسازد:نخست اینکه بحران زیست بودن آمریکا در نظام بینالملل، مسألهای اثبات شده است. جریان باطل و استکبار، عوامل موجده و مبقیه خود را در بطن خلق بحرانهای مزمن و عمیق جستوجو میکند. زمانی که صلح و عدالت واقعی در منطقه و جهان تحقق یابد، اساسا بستری برای استمرار تنفس حداقلی و نفرتانگیز جریان ظلم باقی نمیماند. رژیم مافیایی آمریکا، نهتنها به صورت ماهوی قرابتی با صلح و امنیت ندارد، بلکه استمرار جنگافروزی را به مثابه یک دستورالعمل سیاسی ــ فرهنگی تعریف کرده است. در جریان تحولات خونین اخیر در منطقه و مورد اخیر آن یعنی حلب، چنین رویکردی رابهوضوح مشاهده میکنیم: جایی که بلافاصله تمرکززدایی از حماسه بزرگ حزبا... در دستور کار غرب، رژیم اشغالگر قدس و مهرههای منطقهای آنها قرار میگیرد. نکته دوم، مربوط به برهم کنش و بلکه ادغام تروریسم تکفیری و صهیونیستی با یکدیگر است. مصدر هر دو گفتمان خطرناک و انحرافی یکسان است! شاید برخی تصور کنند همپوشانی آشکارتروریستهای تکفیری درحلب وتروریستهای صهیونیست درغزه و لبنان، ناظر بر اهداف مشترک آنها در کاهش توان نظامی مقاومت اسلامی است، اما صراحتا ماجرا را فراتر از این مقوله میدانیم. وقایع جاری در منطقه، نشانههایی فراتر از همزیستی یا همپوشانی عملیاتی گولانی و جولانی را به ما مخابره میکند: ریشه و فلسفه وجودی مشترک. هرگونه غیریتسازی میان تروریسم تکفیری، تروریسم صهیونیستی و تروریسم آمریکایی نادرست و محکوم به ابطال است. کدام عقل سلیم و انسان با بصیرتی میتواند اتصال کامل این سه به یک مصدر و آبشخور واحد را کتمان یا تحریف کند؟! بدون تردید، هدف اصلی، به تأخیر انداختن نظم جدید منطقهای و گفتمان شکل گرفته پیرامون آن است. غافل از اینکه این اقدامات، شتابدهنده است نه سرعتگیر! نکته سوم، به مواجهه ترکیبی با توطئههای گذشته، کنونی و آتی دشمنان جهان اسلام باز میگردد. زمانی که رژیم مافیایی آمریکا را به مثابه مصدر واحد تولید و بقای تروریسم صهیونیستی و تکفیری در نظر بگیریم، در مواجهه با منظومه تروریستی واشنگتن در منطقه و نظام بینالملل تردیدی نخواهیم داشت. در اینجا بر مواجهه ترکیبی با تروریسم آمریکایی، صهیونیستی و تکفیری تاکید داریم. این مواجهه ترکیبی، صرفا ناظر برابعاد عملیاتی ونظامی نبوده و بعد تبیینی آن اهمیتی مضاعف دارد. شناخت ماهیت دشمن و راهبردها و ابزارهای تعریفشده آن در مواجهه با وجدانهای آگاه بشری، یکی از شروط لازم در پیشبرد مقاومت فعال در برابر آن محسوب میشود. تبلور این مقاومت فعال و فراگیر، شکست همهجانبه و انهدام منظومه چندلایه آمریکای بحران زیست و شبکه وابسته به آن را رقم میزند.
پینوشت:
*. فرمایشات رهبرمعظم انقلاب به مناسبت عید سعید مبعث،۱۴۰۰.۱۲.۱۰.
حلب؛ نقطه عطف خاورمیانه
عبدالرضا فرجی راد
در دوران جنگ داخلی سوریه گروه تحریرالشام از جمله گروههای فعالی بود که مورد حمایت مالی و نظامی ترکیه و عربستان قرار داشت. حتی در مقاطعی خبرهایی منتشر می شد که زخمی های آنها در بیمارستانهای اسراییل مداوا میشوند.
بنابراین طبیعی است که این حملات نمیتواند بدون حمایت و چراغ سبز ترکیه و به احتمالی اسراییل صورت گرفته باشد.
واقعیت این است که از بعد از ۷ اکتبر منطقه تحولات جدیدی را تجربه می کند و کشورهای مهم منطقه نیز تلاش می کنند در این روند در حال تغییر نه تنها وزن ژئوپلیتیکی خود را حفظ کنند بلکه بر این وزن بیفزایند.
در دوره پر آشوبی که بهار عربی نامیده میشد و در انتها به دوره سیاه عربی ختم شد ترکیه تلاش نمود که با تغییر رژیمها در منطقه بر روند جریانات در کشورهای عربی تسلط پیدا کند ولی میتوان گفت آنچه که در سوریه گذشت عامل مهمی در ایستایی این روند بود بطوری که نه تنها نظام بعثی با کمک روسیه،ایران و حزب الله پا برجا ماند بلکه از نقطه نظر امنیتی و اقتصادی نیز دردسرهایی برای دولت ترکیه ایجاد شد که پیامدهای آن را در انتخابات و سیاست داخلی ترکیه شاهد بوده ایم.
پس از ایجاد آتش بس و آرامش نسبی در سوریه ،رییس جمهور اردوغان تلاش نمود با گفتگوی رو در رو و مستقیم با بشار اسد مخالفین مورد حمایت ترکیه را در حاکمیت سوریه شریک نماید که هم رابطه با سوریه برقرار و توسعه یابد، هم در آن کشور نفوذ
و هم از نقطه نظر سیاست داخلی در مقابل احزاب مخالف و بازگرداندن آوارگان سوری برای خود دستاوردی داشته باشد ضمن اینکه ناامنی ایجاد شده توسط کردهای سوری حامی پ ک ک را برطرف نماید.
هر وقت که درخواستی از سوی ترکیه برای ملاقات با بشار اسد مطرح می گردید، رییس جمهور سوریه انجام آن را منوط به خروج ارتش ترکیه از خاک سوریه و عدم حمایت از گروههای تروریستی می کرد.
تحولات اخیر خاورمیانه و بویژه جنگ در لبنان و بازگشت نیروهای حزب الله به لبنان، درگیری مستقیم ایران با اسراییل، بمبارانهای پی درپی سوریه توسط اسراییل ،تهدیدهای مداوم اسراییل علیه نظام سوریه و شخص اسد، درگیر بودن شدید روسیه در جنگ اوکراین و بازگرداندن تعدادی از نیروها به روسیه و نهایتا پیروزی ترامپ در امریکا احتمالا این تصور را بوجود آورده که موانع برای امتیاز گیری از نظام سوریه و شاید هم براندازی آن فراهم شده است .
احتمالا ترکیه تصور می کند که با تصرف حلب بعنوان دومین شهر سوریه قدرت چانه زنی بیشتری را برای نفوذ مخالفین در حاکمیت پیدا می کند بویژه آن که این بار رژیم اسراییل با بمبارانهای مداوم خود با هدف قطع ارتباط و کمکهای لجستیکی از ایران و سوریه به لبنان به نوعی نقش نیروی هوایی گروههای تندروی مخالف نظام سوریه را به عهده دارد.
مسئولیت گفتمانی رئیسجمهور
گفتمان و ترویج آن یک ابزار مهم برای تسهیل و اجرائیکردن سیاستهای یک دولت است. تجربه خانم تاچر در انگلستان در تولید و ترویج گفتمان در سیاستگذاری عمومی مفید است.
پروژه تاچری دو جبهه گفتمانی را در انگلستان دهه 80 میلادی در برابر هم قرار میدهد. او دشمن خود را «جمعگرایی سوسیالیستی» معرفی میکند و به اصطلاح دو ضد گفتمانی را در برابر هم قرار میدهد. تاچر «جمعگرایی» را معادل با بحران سوسیالدموکراسی، مسئول ناکارآمدیها و افول اقتصاد و دولت-ملت بریتانیا معرفی میکند و منظومه گفتمانی آن را اینچنین بازتاب میدهد: «اجماع سیاسی»، «سوسیالیسم»، «دولتگرایی»، «کورپوراتیسم ناکارا»، «اتحادیههای تجاری بسیار قدرتمند». از سوی دیگر، گفتمان خود را ضدیت با جمعگرایی معرفی کرد و موضوعات اقتصادی نئولیبرال را به فلسفه سیاسی خود تبدیل کرد. منظومه معنایی گفتمان تاچریسم عبارت بود از «آزادی فردی و اقتصادی» (در برابر قدرت اتحادیهها)، «جوانسازی اخلاقی و سیاسی مردم و دولت بریتانیا» (در برابر افول آن)، «بازگشت به قانون» (در مقابل ضعف اقتدار دولت رفاه). «تاچریسم به کشف یک ابزار قدرتمند نائل آمد که دکترین اقتصادی را به زبان تجربه، ضرورت اخلاقی و فهم عمومی تبدیل کرد. در نتیجه، تاچریسم فلسفهای را به معنای وسیع به وجود آورد که اخلاق بدیلی برای «جامعه دلسوز» (مدعای طرفداران دولت رفاه) بود. این نوع تبدیلنمودن یک ایدئولوژی نظری به یک اصطلاح پوپولیستی، دستاورد سیاسی عمدهای بود... تاچریسم توانست برخی دالهای مهم مانند مردم، ملت، آزادی، فردگرایی و غیره را مسلط سازد و دالهای دیگری همچون سوسیالیسم، جمعگرایی، دولت و غیره را نفی کند» (مارش و استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه حاجییوسفی، ص.210-213).
آقای دکتر پزشکیان در دوران مبارزات انتخاباتی شعار وفاق سر داد و با عباراتی ساده که مخصوص خود ایشان است، به توصیف آن پرداخت. اگرچه این شعار در انتصابهای سیاسی-جناحی نمود بیشتری پیدا کرد اما تا تبدیل آن به یک گفتمان روشن و منقحشدهای که بتواند سازگاری اجتماعی پدید آورد، راه زیادی در پیش است. اینک پرسش این است که با گذر زمان و پدیدآمدن موضوعات و چالشهای جدید، این شعار چگونه گسترش مییابد و چگونه در عرصههای دیگر تحقق مییابد؟ شعار وفاق اگر بخواهد به مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... گسترش یابد، نیازمند آن است که بسط مفهومی بیابد تا بتواند گرهگشاییهای موردی کند. بنابراین بسط این شعار در قالب نظریه و گفتمان ضرورت دارد. اگر گفتمانِ کم و بیش روشن و جامعی وجود نداشته باشد، وفاق به یک شعار توخالی برای معاملات سیاسی موردی تبدیل میشود. برای تحقق مسئولیت گفتمانی رئیسجمهور که باید توسط همکاران ایشان تنظیم و به ایشان تسلیم شود، به این نکته توجه کنیم که گفتمان یک منظومه معنایی و منسجم و مجموعهای از تعاریف نظری درخصوص اداره کشور است که از پیوستگی و هماهنگی مفهومی برخوردار است. مرزهای فکری را روشن میکند و سبب میشود تصمیمات سیاسی از یکپارچگی برخوردار باشند تا دولت دچار روزمرگی فکری و تذبذب و تلون نشود. تکالیف خود را به صورتی پیوسته انجام دهد و از تناقض در تصمیمگیریها اجتناب کند. بنابراین ضروری است که با کمک مشاوران برجسته این حوزه منظومهای معنایی تدوین شود تا بتواند مثلا گفتمان وفاق را در عرصه وسیعتر سیاسی به کار گیرد. کارکردها و ابعاد این گفتمان از این قرار است:
- گفتمان منسجم نهتنها مخالفان جناحی بلکه دامنه وسیعتری از گرایشهای سیاسی را در بر میگیرد.
- تکلیف زیادهخواهی جناحهای سیاسی مشخص میشود و وفاق را از دام افراطیگرایی گروههای گوناگون رهایی میبخشد.
- تصمیمگیریهای دولت و رئیسجمهور را از روزمرگی فکری رها میکند و افق بلندتری را در وفاق ملی فراهم میآورد.
- ضرورتها و الزامات سیاست اقتصادی را در پرتو گفتمان وفاق روشن میکند. اینکه سیاستهای تورمی و بیعدالتی اقتصادی سیاستها چه بر سر وفاق میآورد را نشان میدهد.
- نظام گزینش نیروی انسانی دولت را با شعار وفاق تنظیم میکند. تکلیف وفاق با تبعیض استخدامی و گزینش مدیریتی را معین میکند. سکوت را بر نمیتابد و اصلاحات را
ضروری میکند.
- گفتمان روشن درباره وفاق، معنا و کاربرد خود را در سیاستهای فرهنگی در تولیدات رسانهای در سینما و نشر کتاب و... نشان میدهد و ابعاد گوناگون، منیهات و الزامات آن را فراروی ما قرار میهد.
- گفتمان مانع آشفتگی فکری دولت میشود و به معنای سخنرانیهای هرازگاهی رئیسجمهور نیست بلکه یک منظومه فکری و راهنمای عمل دولت است.
- گفتمان جنبه ترویجی نیز دارد و به مثابه ابزاری برای اقناع افکار عمومی، همبستگی اجتماعی و تسهیل اجرای سیاستهای دولتی به کار گرفته میشود.
رئیسجمهور مسئولیت دارد زمینههای انسجام گفتمانی را در خود و دولتش فراهم کند تا بتواند از تزاحم نظری و تشتت گفتاری و هرجومرج عملیاتی اجتناب ورزد.
همایش وفاق ملی با این هدف توسط معاونت راهبردی رئیسجمهور در دیماه سال جاری برگزار خواهد شد.
معادله آتشبس و متغیرهای مهمش
کمیل خجسته
و امروز روزهای صفر بعد از جنگ لبنان است؛ به دو سوی جبهه نگاه کنید. چه میبینیم؟ روندهای جدیدی در حال حرکت هستند که به نظر میرسد بر آینده تاثیر مهمی خواهند گذاشت. این روندها اکنون مثل موشکهایی هستند که از جای خود شلیک شدهاند اما هنوز به نقطه هدف نرسیدهاند. پس از این جهت مهم هستند که اتفاقات آینده بر روی آنها سوار خواهد شد:
محور همه عملیاتهای دوطرف روی یک مفهوم متمرکز بود: آوارگان!حزبا... در شمال فلسطین اشغالی این هدف را دنبال میکرد و اسرائیل در جنوب لبنان تلاش می کرد تا معادله آوارگان را به نفع خودش کند. از این رو:
۱. اسرائیل قرار بود تا با عملیاتهای نظامی-امنیتیاش، یا حزبا... را از هم بپاشاند یا تا جنوب رود لیتانی آنها را عقب براند. حتی نتانیاهو در توجیه ترور سیدحسن نصرا... اعلام کرد ما این کار را کردیم تا شهرکنشینان به خانهبرگردند. اما روز بعد از ترور سید، برد موشکهای حزبا... بیشتر و متنوعتر شد. آنچنان که ساکنان شهرکهای جدیدی به لیست آوارگان اضافه شدند.
۲. سید اعلام کرد که به جنوب بیایید تا به آتش گرفتن مرکاواها را در پخش زنده ببینید و حالا ۵۶ مرکاوا در آتش سوخت در حالی که آنها نتوانستند حتی قسمتی از جنوب را تصرف و تثبیت کنند.
۳. در حالی که پهپادهای اسرائیلی یک لحظه آسمان جنوب را رها نمیکردند و هر جنبندهای از چند کیلومتری خط نبرد در ظاهر امکان رسیدن به خط نبرد را نداشت و کشته و شهید میشد؛ هر اقدامی زیر آن رصد میشد و عملیات پهپادی بیشتر از چند ثانیه فرصت نداشت؛ اما معادله مهمی نه در حرف که در میدان تثبیت شد: ضاحیه را اگر زدید، حیفا مورد اصابت قرار میگیرد و اگر بیروت هدف قرار گرفت، این تلآویو است که آماج شلیک خواهد شد.
۴. هدهد این پهپاد مغرور حزبا... بارها آسمان سرزمینهای اشغالی را بدون مزاحم طی کرد و پهپادها و موشکهای حزبا... حتی خود را به خانه نتانیاهو و خانه فرمانده نیروی هوایی رژیم رساندند و هیچ گنبدآهنین و اف۳۵ و هلیکوپتری نتوانست مانعشان شود.
و حالا روزهای صفر بعد از آتشبس است. آوارگان لبنانی با شادی و با پرچم زرد حزبا... در حال بازگشت به خانههایشان هستند ولی خبری از بازگشت شهرکنشینان نیست.
دلیلش واضح است:در یکسوی جبهه، مردم لبنان دیدند مقاومتشان جواب داد و تعهدات حزبا... در این جنگ به ثمر نشست و آن سو؛ ناموس حرام اسرائیل، آن میراث مهم بنگورین موسس رژیم، بر باد رفته است. در پرتو این تحولات علاوه بر اینکه مفهوم جدیدی در اسرائیل به نام آواره اسرائیلی بهوجود آمده است؛ رژیم به همه نشان داد دیگر توان بازدارندگی ندارد. به همین دلیل است که شهرکنشینان اشغالی توان بازگشت ندارند.
معادلات جدید، ناظر به نبود بازدارندگی اسرائیل در حال حرکت است. هرچند چالشهای جدیدی هم پیش رو است: ماجرای سوریه و تکفیریها، ماجرای حماس و اسرای اسرائیلی و وعده صادق۳ در راس چالشهای جدید خودنمایی میکند.
امور و رخدادها مطلق نیستند و آرام آرام نتایج خود را نشان میدهند.
پیروز كیست ؟ شكستخورده كدام است؟!
محمدکاظم انبارلویی
۱- هنری کیسینجر، وزیر خارجه وقت آمریکا در ایام جنگ خونین ویتنام بهعنوان یک استراتژیست گفته بود: «گروه چریکی اگر شکست نخورد پیروز است، اما ارتش کلاسیک و رسمی اگر پیروز نشود شکستخورده است.»
براساس همین قاعده دولت آمریکا اول آتشبس و سپس صلح را در جنگ ویتنام پذیرفت و به یک غائله خونین که وارد جنایت جنگی، نسلکشی، کشتار جمعی، قتلعام کودکان و زنان در ویتنام شده بود پایان داد.
نتانیاهو براساس همین قاعده آتشبس با حزبالله را پذیرفت. طبق این قاعده حزبالله پیروز شد و رژیم صهیونیستی شکست تلخی را متحمل شد.رژیم صهیونیستی در غزه همین مسیر را طی خواهد کرد.
پرتاب روزانه بیش از ۲۰۰ موشک و پهپاد حزبالله به حیفا و تلآویو و مناطق شمالی سرزمینهای اشغالی نشان میداد حزبالله زنده است، نفس میکشد و برای ماهها هم میتواند با همین ظرفیت رژیم صهیونیستی را آزار دهد.
لیبرمن، لاپید و گانتز در اولین واکنشها به مسئله آتشبس، شکست اسرائیل را اعتراف کردند. روزنامههای رژیم هم همین اعتراف را کردند. حس پیروزی در مردم لبنان و فرماندهان حزبالله یک واقعیت عینی است. کسی نمیتواند آن را انکار کند.
۲- هفت دلیل آشکار وجود دارد که نتانیاهو شکست را پذیرفت:
الف- موشکباران و پرواز پهپادها از جنوب لبنان حتی یک لحظه قطع نشد.
ب- ساکنان شمال سرزمینهای اشغالی هممرز جنوب لبنان به خانهها برنگشتند.
ج- در مذاکرات، رژیم نتوانست توافق ۱۷۰۱ را دستکاری کند.
د- رژیم در حمله زمینی در جنوب لبنان بهطور فزاینده تلفات میداد.
هـ- نتانیاهو در داخل بهشدت زیر فشار اپوزیسیون دولت بود.
و- محاسبات در مورد تلفات جنگ پیجری و بیسیمها و تأثیر ترور فرماندهان غلط از آب درآمد. حزبالله با بهرهگیری از سیستم «خودترمیم» بهسرعت آسیبها را جبران کرد.
ز- نتانیاهو به هیچیک از اهداف اعلامشده نرسید.
۳- یک ساعت و نیم پس از آتشبس یک جنگ غافلگیرانه در شمال سوریه در حلب کلید خورد. این یک رویداد اتفاقی نبود. معلوم شد آمریکا و رژیم صهیونیستی برای جبران شکست تمهیداتی از قبل اندیشیدهاند. گروههای تکفیری مورد حمایت ترکیه و اسرائیل و برخی کشورهای عربی در نقش خنجر از پشت ظاهر شدند. این تمهید برای این است كه رژیم صهیونیستی نفسی تازه کند. همچنین جلوی تنفس حزبالله را بگیرد. آنها میخواهند ارتباط فلسطین و لبنان را از طریق ضربه به سوریه بگیرند. تروریستهای باقیمانده از جنگ سوریه و عراق قویتر از خونخواران و جنایتکاران داعش نیستند. سر آنها به سنگ خواهد خورد این دیروزود دارد، اما سوختوسوز ندارد. مقاومت نشان داده «جنگطلب» نیست اما «جنگبلد» است. ظهور شرارت تکفیریها در شمال سوریه نوعی بازیگوشی نظامی است، آنها بهزودی بهشدت تنبیه خواهند شد.
۴- تحولات سیاسی و نظامی اخیر در غرب آسیا با خبر آتشبس و شرارت تروریستها در سوریه یک نقطه عطف است. در آشپزخانه سیا ، موساد و پنتاگون اشرار آمریکایی و صهیونیستی مشغول پختوپز غذایی هستند تا دولت جدید آمریکا در اولین نگاه، اشتهای نقض حقوق بشر، کشتار جمعی و نسلکشی خود را بتواند تحریک کند.
نتایج بازی در حوزه هستهای معلوم است. شرارت شورای حکام پاسخ قاطع ایران در تحرکات جدید هستهای را در پی داشت. در لبنان نتایج بازی مشخص شد. در سوریه بازی ادامه دارد. ضمن اینکه رزمندگان مقاومت در غزه همچنان میخروشند. رزمندگان مقاومت در عراق کرکره دکان موشکی و پهپادی خود را پایین نکشیدند و در یمن هم بازی همچنان نتایج سه هیچ به نفع مقاومت رقم خورده است.
چرا میگوییم خودروها باید ایمن باشد
سرتیپ دکتر سیدتیمور حسینی
مرکز پژوهـــشهای مجلس شـورای اسلامی در گـزارش مطالعات راهبردی خود تحت عنوان اثر ارتقای ایمنی خودروها بر کاهش تلفات ناشی از تصادفات جادهای و هزینههای اجتماعی اقتصادی آن که از سال ۱۴۰۱ آغاز و اخیرا منتشر شده، اعلام کرده است تصادفات جادهای شامل مرگ و میر و جراحات وارده به مصدومان موجب خسارات جبرانناپذیر انسانی، اجتماعی و اقتصادی در جهان و ایران میشود و طبق آمارهای موجود کشورهای با درآمد کم و متوسط به رغم دارا بودن ۶۰ درصد وسایل نقلیه جهان حدود ۹۳ درصد کل مرگ و میرهای جادهای را به خود اختصاص دادهاند که متاسفانه این آمار در بین کودکان و جوانان در رده سنی ۵ تا ۲۴ سال فراوانی بیشتری را به خود اختصاص داده است. به نظر اینجانب که ۴ دهه از عمر خود را در میدان و مدیریت ستادی برقراری نظم و امنیت عمومی در حوزه ترافیک سپری کردهام، یکی از راههای بهبود کیفیت و تسهیل در دستیابی به اهداف خرد و کلان و کوتاهمدت تا بلندمدت، آگاهسازی و اطلاعرسانی صادقانه به بافت اجتماعی و افکار عمومی جامعه است تا انسجام و هماهنگی در حرکت جمعی با بهرهگیری از نظرات انتقادی و مطالبات عمومی و خرد جمعی در دستور کار قرار گیرد. به همین منظور یافتههای این مطالعه فنی و غیرمحرمانه که با زندگی مردم سر و کار دارد به منظور بسط گفتمانهای عمومی به استحضار ملت شریف ایران میرسد. گزارش موصوف پس از ارائه مدارک و مستندات مفصل تحقیق که در این یادداشت نمیگنجد، در جمعبندی و توصیههای سیاستی به یکی از ابعاد موثر در مدیریت و کنترل حجم آسیبهای جانی در تصادفات که مربوط به ایمنی خودروهاست میپردازد (قبلا درباره تاثیر کاهش سرعت در تقلیل تصادفات گزارش شده بود). پیشنهادات سیاستی این مطالعات راهبردی در ۲ بخش ارائه شده است: الف) راهکارهای ساختاری و نهادی شامل: ۱- ضرورت تکمیل پایگاه دادههای موجود به منظور ارزیابی دقیق هزینههای اجتماعی اقتصادی تصادفات جادهای ۲- انجام اصلاحات لازم برای استانداردهای هشتادوپنجگانه صنعت خودرو و حرکت به سمت تولید استانداردهای داخلی ۳- ارسال خودروهای تولید داخل به مراکز معتبر رتبهبندی ایمنی ۴- راهاندازی مراکز تست ایمنی حرفهای در بخش خصوصی تحت نظارت شورایی از وزارت صمت و سازمان ملی استاندارد و راهور فراجا.
ب) راهکارهای بهبود جذابیت اقتصادی مانند: ۱- ایجاد ارتباط بین سود خودروساز و سطح ایمنی خودروهای تولیدی، ۲- دریافت مالیات کمتر از خودروهای با ایمنی بیشتر، ۳- تاثیر میزان ایمنی خودرو در حق بیمه آن. در خاتمه تاکید میشود نباید هیچ سیاستی حتی ایجاد اشتغال بر حفظ جان مصرفکنندگان برتری یابد و فصلالخطاب ما فرمایشات مقام معظم رهبری است که ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ فرمودند: با وجود حمایت زیاد از صنعت خودرو در کشور، کیفیت خودروها خوب نیست؛ مردم ناراضیاند و درست میگویند و حق با مردم است.
البته این به معنای تایید کیفیت هر خودروی تولید شده در خارج از خطهای تولید کارخانجات ایران نیست و مردم تولیدات کمکیفیت بعضی کشورها را نیز با دیده انتقاد مینگرند، زیرا آپشنهای فانتزی و گاه غیرضروری را جایگزین استحکام بدنه و قدرت شایسته موتور کردهاند، ضمن اینکه این بحث متمرکز بر نقش ایمنی خودروها در تصادف است و این نافی نقش ۲ بعد اساسی دیگر یعنی جاده و انسان نیست.