صبح صادق >>  خرد >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۳  ، 
شناسه خبر : ۳۸۱۰۱۳
بیانیه جبهه اصلاحات در بوته نقد
پایگاه بصیرت / مصطفی قربانی

پس از آتش‌بس جنگ تحمیلی ۱۲ روزه آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران، روندی که با صدور سلسله بیانیه‌های فردی و حزبی و سخن گفتن برخی چهره‌های رادیکال و غرب‌گرای جریان اصلاحات از ضرورت «تغییر پارادایم حکمرانی» در ایران شروع شده بود، در نهایت به صدور «بیانیه جبهه اصلاحات ایران» منجر شد که افزون بر قرابت مفهومی و مشترک حیرت‌انگیز و قابل نقد با مواضع دشمنان جمهوری اسلامی، نظرات نخ‌نمای جریان استحاله‌طلب درباره وضعیت موجود کشور و راه‌حل‌های خاص مواجهه با آن را بیان کرده است. در این مطلب تلاش می‌شود با توجه به فرامتن این بیانیه، ابعاد و زوایای آن نقد و ارزیابی شود. 

نقد فرامتنی
فرامتن ناظر به مجموعه وضعیت سیاسی و اجتماعی یا فضای موجود است. بر این اساس، در اینجا تلاش می‌شود با توجه به فضای موجود کشور و مجموعه وضعیت کنونی بیانیه جبهه اصلاحات نقد شود. مهم‌ترین نقد‌های فرامتن بیانیه مذکور عبارتند از:
۱ـ ناموقعیت‌مندی
مهم‌ترین نقد فرامتنی بر بیانیه جبهه اصلاحات به زمان و شرایط نامناسب صدور بیانیه برمی‌گردد؛ زیرا این بیانیه در حالی صادر شد که طرف مقابل خواهان تعطیلی برنامه هسته‌ای ایران و احیای نظارت‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر ایران است، آن هم بعد از همراهی آژانس در حمله رژیم صهیونیستی به ایران. در عین حال، با توجه به نقشه دشمن در برهه پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه برای برهم زدن انسجام و وحدت ملی، انتظار می‌رفت به جای نقد برخی مواضع نظام که می‌تواند به تضعیف انسجام و وحدت ملی منجر شود، جبهه اصلاحات از مواضع نظام حمایت کند. 
از لحاظ شناختی نیز با توجه به درس‌های جنگ تحمیلی ۱۲ روزه از جمله اثبات قابل اعتماد نبودن آمریکا، اثبات پوچ بودن داعیه‌های تمدن غرب و انهدام انگاره‌های غرب‌گرایان در ایران، اثبات سراب بودن مذاکره به عنوان راه‌حل مشکلات کشور و...، منطقی آن بود که جبهه اصلاحات در برخی انگاره‌های خود درزمینه حکمرانی و تحقق توسعه کشور بازنگری کند. 
۲ـ درس نگرفتن از تجربه جنگ
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به منزله یک ابَر واقعیت به اندازه کافی حاوی درس‌ها و عبرت‌هایی برای بازاندیشی در برخی غلط‌های مسلم پنداشته شده بود؛ مانند جست‌وجوی راه‌حل مسائل کشور در خارج یا تلاش برای اعتمادسازی برای غرب، اما به نظر می‌رسد جبهه اصلاحات با نادیده گرفتن این واقعیت‌ها، حاضر به پذیرش و درس‌آموزی از این واقعیت‌ها نیست. 
۳ـ ارسال پیام ضعف 
هم‌نوایی با خواسته‌های غیرقانونی آمریکا در تعطیلی غنی‌سازی در ایران و احیای نظارت‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی چیزی جز ارسال پیام ضعف به طرف مقابل ندارد. برخی اصلاح‌طلبان، مانند محمد قوچانی و حمیدرضا جلائی‌پور نیز از همین زاویه بیانیه جبهه اصلاحات را نقد کرده‌اند. 
۴ـ خالی بودن دست جریان اصلاحات
جریان استحاله‌طلب بیانیه‌نویس به جای تلاش برای ارائه راه‌حل‌های متقن و عملی به دولت چهاردهم منتسب به جریان متبوع خود برای حل مسائل کشور، در تلاش است با طرح موضوعات و مسائل فرافکنانه مانند تغییر پارادایم حکمرانی، مسئولیت ضعف‌ها و ناکارآمدی‌های موجود و انباشته شده را متوجه نظام کند. اما واقعیت آن است که این قبیل مواضع این جریان، بیش از آنکه نجات‌بخش آنها باشد، گویای دست خالی آنها در حل مشکلات کشور و ناتوانی از حکمرانی کارآمد است. هرچند مواضع موجود در این بیانیه، مواضع همه طیف‌های جریان اصلاحات نیست. 
۵ـ بی‌توجهی به مسائل ملی
مهم‌ترین مسئله ملی در برهه کنونی، حفظ ایران، قوی‌سازی آن، مقاومت در برابر دشمنان، حل و رفع مشکلات کشور به‌ویژه در بعد اقتصادی است، اما در بیانیه جبهه اصلاحات، بیش از آنکه به این مسائل توجه شود و راه‌حل‌های مناسب برای آنها پیشنهاد شود، تلاش شده است مواضع گفتمانی و جریانی خاص این جبهه بازگویی شود. 

نقد اندیشه‌های پشتیبان
منظور از نقد اندیشه‌های پشتیبان در اینجا درواقع، نقد دال‌ها و عناصر گفتمانی جبهه اصلاحات متمایل به غرب است؛ زیرا گزاره‌های مندرج در این بیانیه، در اصل برخاسته از رسوبات گفتمانی اصلاح‌طلبان افراطی است. بنابراین، در کنار نقد‌های شکلی و فرامتنی، باید به نقد گفتمانی اصلاحات غرب‌گرا هم توجه شود. مهم‌ترین نقد‌ها در این زمینه عبارتند از:
۱ـ انجماد گفتمانی
به نظر می‌رسد جبهه اصلاحات از نوعی تصلب و انجماد گفتمانی رنج می‌برد؛ زیرا متأثر از واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی، آماده تغییر در داعیه‌ها و دال‌های گفتمانی خود نیست و برعکس همواره تلاش می‌کند دال‌های گفتمانی خود را بر واقعیت‌ها تحمیل کند. جبهه اصلاحات با چشم بستن روی این واقعیت‌ها، همچنان خواهان تعلیق داوطلبانه فعالیت‌های هسته‌ای و... است. معنای این قبیل مواضع، چیزی جز انجماد گفتمانی و آمادگی نداشتن برای پذیرش خطا‌های شناختی و تحلیلی نیست. 
۲ـ توسعه از کدام مسیر؟
در بیانیه جبهه اصلاحات که می‌توان آن را با بحث ضرورت «تغییر پارادایم حکمرانی» که برخی نخبگان سیاسی این جریان هم مطرح می‌کنند، هم‌راستا دانست، درواقع تلاش شده است مسیر مشخصی برای تغییرخواهی در ایران تعریف شود. محوریت این بیانیه، تأکید بر اصلاحات ساختاری در دو حوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی به‌منظور تغییر گفتمان حکمرانی به توسعه ملی از طریق تدوین و اجرای «دکترین توسعه و آبادانی ایران» بوده و در همین زمینه، بر برخی تغییرات رویکردی و رفتاری در حوزه سیاست خارجی کشور، مانند اعلام آمادگی تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی و پذیرش نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در قبال رفع کامل تحریم‌ها تأکید شده است. 
نقد اساسی در این زمینه بر جناح غرب‌گرا و استحاله‌طلب جبهه اصلاحات، به نداشتن درک دقیق واقعیت‌های اقتصاد سیاسی بین‌الملل برمی‌گردد. این جبهه تصور می‌کند توسعه و آبادانی یک کالای مشاع است که در دنیا، به هر کس به هر میزانی که بخواهد، اجازه استفاده و برخورداری از آن را می‌دهند. واقعیت آن است که تداوم نظام بین‌الملل که مبتنی بر یک تقسیم کار نابرابر شکل گرفته است، منوط به تداوم این تقسیم کار است و به همین دلیل، به کشور‌هایی که خواهان تغییر موقعیت خود در تقسیم کار مذکور باشند، به‌راحتی اجازه تحرک داده نمی‌شود. بر این اساس، کشور‌هایی مانند ایران که خواهان تغییر موقعیت خود در نظام بین‌الملل هستند، اساساً چالش تلقی می‌شوند. 
۳ـ تغییر کدام پارادایم؟
بیانیه جناح تندرو با چند اشکال و سؤال جدی مواجه است؛ اولاً، کدام عقل سلیم حکم می‌کند که یک حکومت مایل به فاصله‌گذاری میان خود و مردمش باشد و جلب رضایت مردم برایش اهمیت نداشته باشد؟! آیا نظامی که بابت جزئی‌ترین نیاز‌های روزمره مردم دغدغه دارد و حتی برای رفع مشکل اقتصادی آنها حاضر می‌شود توانمندی هسته‌ای خود را در توافق برجام محدود کند، به فکر منافع مردمش نیست؟! 
ثانیاً، نظام جمهوری اسلامی که همواره درصدد توسعه روابط با کشور‌های گوناگون است و حتی در پرونده‌های مختلف، برای توسعه روابط با سایر کشورها، به انعطاف‌های عقلانی و منطقی لازم هم تن داده است، اما اینکه چرا توسعه و آبادانی کشور به میزان مورد انتظار محقق نشده است، نه ناشی از غفلت از توسعه مناسبات با کشور‌های دیگر، بلکه ناشی از برخی رسوبات گفتمانی و خطا‌های نگرشی و رویکردی است. واقعیت آن است که بهبود کیفیت حکمرانی و تحقق توسعه و پیشرفت، در سایه اتکا به ظرفیت‌های داخلی و قوی شدن امکان‌پذیر است و در این میان، امکانات خارجی می‌تواند نقش مکمل و کاتالیزور را داشته باشد. حال آنکه در سال‌های بعد از انقلاب، نخبگانی که بر اداره کشور مسلط بوده‌اند و اتفاقاً عمدتاً از جریان اصلاحات هم بوده‌اند، راه‌حل مسائل کشور را در خارج جست‌و‌جو کرده و همواره سرنوشت کشور را به اخم و لبخند دیگران گره زده‌اند. بنابراین، پارادایمی که در حکمرانی باید تغییر بکند، تغییر پارادایم از برون‌گرایی به درون‌گرایی و جست‌وجوی راه‌حل مشکلات کشور در داخل است. 

سخن پایانی
در پایان باید گفت در مواجهه با این بیانیه، باید تلاش شود این بیانیه و محتوای آن در فضایی آرام و منطقی و بیشتر در حوزه گفتمانی نقد شود. آنچه ضرورت توجه به این مهم را تقویت می‌کند، حفظ اتحاد مقدس مردم، مسئولان و نیرو‌های مسلح در برهه کنونی است؛ موضوعی که تلاش دشمن متمرکز بر هدف قرار دادن آن است. بر این اساس، نقد‌های وارد بر رویکرد و اقدام اخیر بخش غربگرای جبهه اصلاحات اولاً، نباید مستمسکی برای برهم زدن وحدت و انسجام ملی باشد، ثانیاً، نباید این بیانیه را نظر و مطلوب همه جناح‌ها و گروه‌های سیاسی فعال در ذیل جبهه اصلاحات تلقی کند؛ چرا که جریان اصلاحات طیف‌های مختلفی دارد که جز جناح استحاله‌طلب غربگرای آن، عمده گروه‌ها و احزاب متعلق به اصلاحات در چارچوب قوانین کشور فعالیت کرده و به جد مفاد این بیانیه را نقد و رد کرده‌اند.