بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران سیاسی معتقدند دور جدید و حتی دور پیشین ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» در ایالات متحده، با سیاستی به نام «مرد دیوانه» پیگیری شده است. این استراتژی که در دوران جنگ سرد ریشه دارد، تلاش میکند با ایجاد ترس از اقدامات پیشبینیناپذیر و خطرناک، طرف مقابل را به عقبنشینی وادار کند؛ اما آیا ترامپ واقعاً توانسته است از این تاکتیک بهطور مؤثر استفاده کند؟ یا اینکه این دیوانهبازی تنها نمایشی بوده است که با دستهای خالی اجرا شده است؟
تاریخچه سیاست مرد دیوانه
ایده مرد دیوانه برای اولین بار در دوران «ریچارد نیکسون» مطرح شد. نیکسون تلاش کرد با ایجاد تصویری از خود به منزله رهبری پیشبینیناپذیر و خطرناک، رهبران شوروی را به وحشت بیندازد. او معتقد بود، اگر طرف مقابل فکر کند که رهبر آمریکا ممکن است هر لحظه تصمیمی دیوانهوار بگیرد، از مواضع خود کوتاه میآید. این استراتژی در تئوری جذاب به نظر میرسد، اما در عمل به شرایط و الزامات خاصی نیاز دارد که بدون آنها، ممکن است نه تنها مؤثر نباشد؛ بلکه به اعتبار و قدرت بازیگر نیز آسیب بزند. برای اینکه سیاست مرد دیوانه بهطور مؤثر اجرا شود، باید سه شرط اصلی برقرار باشد:
۱ ـ ابهام در تاکتیک: اولین و مهمترین شرط این است که طرف مقابل نباید بداند که شما در حال پیادهسازی چنین تاکتیکی هستید. اگر طرف مقابل متوجه شود که این فقط یک نمایش است، دیگر تأثیری نخواهد داشت. در واقع، ابهام و پیشبینی ناپذیر بودن باید واقعی به نظر برسد. این دقیقاً اشتباهی است که ترامپ به آن دچار شده است. این اصل اساسی است که یک تاکتیک در یک مقطع زمانی ممکن است نجاتبخش باشد؛ ولی با تغییر زمان همان تاکتیک به یک سهم مهلک تبدیل شود.
۲ ـ توانایی پیادهسازی: دومین شرط این است که بازیگر باید توانایی پیادهسازی اقدامات خطرناک و پیشبینیناپذیر را داشته باشد. اگر کشوری فاقد قدرت نظامی، اقتصادی یا دیپلماتیک لازم باشد، تهدیداتش جدی گرفته نخواهد شد. بازیگر هر چقدر با کمی مقدورات و افزایش محذورات مواجه شود، توان بازیگریاش کاسته میشود. روند رو به افول آمریکا یک مطلب ایدئولوژیک یا انتزاعی نیست؛ بلکه امری عینی و قابل فهم است. از زمانی که «والرشتاین» اولین بار نظریه کاهش قدرت را در سیکل مد نظر خود مطرح کرد دههها میگذرد؛ حالا نظریهپردازان بسیاری به جرگه این اندیشه پیوستهاند. هژمونی رو به افول باعث شده است تا آمریکا از آنچه در دهه ۹۰ سهمگین و بزرگ به نظر میرسید، تنزل یابد.
۳ ـ چگونگی مقدورات طرف مقابل: شرط سوم این است که طرف مقابل مرد دیوانه، باید در موقعیتی ضعیفتر قرار داشته باشد. اگر بازیگر مقابل قدرتمند و با نفوذ باشد و محاسباتش را به درستی طراحی کرده باشد، تهدیدهای مرد دیوانه تأثیر چندانی نخواهند داشت.
آمریکا و افول قدرت جهانی
در سالهای اخیر، ایالات متحده با افول نسبی قدرت خود در عرصه جهانی مواجه شده است. این افول نه تنها در حوزه نظامی، بلکه در حوزههای اقتصادی و دیپلماتیک نیز قابل مشاهده است. رقابت با چین، خروج از توافقهای بینالمللی، مانند پاریس و برجام و کاهش نفوذ در خاورمیانه، همگی نشاندهنده کاهش تواناییهای آمریکا در حفظ موقعیت خود به عنوان ابرقدرت جهانی هستند. در چنین وضعیتی، اجرای سیاست مرد دیوانه با چالشهای جدی مواجه است. اگر آمریکا دیگر آن قدرت بلامنازع دوران جنگ سرد نیست، چگونه میتواند از تهدیدهای پیشبینیناپذیر خود برای وادار کردن دیگران به عقبنشینی استفاده کند؟
چین و افزایش نفوذ جهانی
یکی از مهمترین بازیگرانی که در مقابل آمریکا قرار دارد، چین است. در عصری که ما در آن بهسر میبریم، دو قدرت بزرگ در حال رقابت نزدیک و شدیدی قرار دارند. رقابتی که بر سرنوشت تمام مردم جهان تأثیرگذار است. یک طرف ایالات متحده آمریکا قرار دارد و یک طرف جمهوری خلق چین. آنچه این رقابت را برای محققان هیجانانگیز میکند، از این قرار است که چگونه کشوری مانند چین که چهل سال پیش قدرت تعیینکنندهای در جهان به شمار نمیرفت، توانسته است به این سطح از قدرت دست یابد که به رقیب شماره یک ایالات متحده آمریکا، قدرت سنتی جهان پس از جنگ جهانی دوم بدل شود. شناخت چین و مسیری که طی کرده و طی خواهد کرد، بر همگان ضروری است؛ زیرا سرنوشت چین بر سرنوشت رقابت چین و آمریکا و در نتیجه، نظم حاکم بر جهان تأثیرگذار است. در حالی که آمریکا با افول قدرت مواجه شده، چین به سرعت در حال افزایش نفوذ خود در عرصه بینالمللی است. از طریق ابتکاراتی مانند «کمربند و جاده»، چین توانسته است روابط اقتصادی و سیاسی خود را با کشورهای گوناگون تقویت کند. این افزایش نفوذ باعث شده که تهدیدهای آمریکا برای چین چندان جدی به نظر نرسد.
ترامپ و ایران:
فشار حداکثری و محدودیتها
در دور اول ریاستجمهوری ترامپ، سیاست فشار حداکثری علیه ایران بهطور گستردهای اجرا شد. تحریمهای اقتصادی شدید، خروج از برجام و تهدیدهای نظامی، همه بخشی از این راهبرد بودند، اما این فشارها نتوانستند به هدف نهایی، یعنی براندازی جمهوری اسلامی منجر شوند. ایران نه تنها تسلیم نشد، بلکه توانست با اتکا به منابع داخلی و همکاری با کشورهای دیگر، تا حدی از فشارها بکاهد. اکنون در دور جدید، ترامپ با محدودیتهای بیشتری در مواجهه با ایران روبهروست. از یک سو، افول قدرت آمریکا و افزایش نفوذ بازیگرانی، مانند چین و روسیه، دست ترامپ را بستهتر کرده است. از سوی دیگر، ایران نیز به تجربهای بیشتر در مقابله با تحریمها و فشارهای بینالمللی دست یافته است.
دستهای خالی
در نهایت، به نظر میرسد ترامپ در اجرای سیاست مرد دیوانه با دستهای خالی عمل میکند. بدون ابهام واقعی در تاکتیکها، بدون توانایی کافی برای پیادهسازی تهدیدها و در شرایطی که طرف مقابل به جای ضعف، در حال افزایش قدرت است؛ طبیعتاً و براساس محاسبات موجود در نظریهبازیها این استراتژی نمیتواند به نتایج مطلوب برسد. دیوانهبازی ترامپ ممکن است در کوتاهمدت توجهها را جلب کند، اما در بلندمدت، تنها به کاهش اعتبار و نفوذ آمریکا در عرصه جهانی منجر خواهد شد. اگر به جهان امروز نگاه کنیم بهتر آنچه را که گفته شد، حس میکنیم. دیرزمانی نبود که دنیا از غرب آسیا تا اروپا با سر انگشتی به خط میشد و آمریکاییها سیاستهایشان را دیکته میکردند؛ ولی امروز نزدیکترین متحدان نیز ارعاب و تهدیدها را آن گونه که در دهه ۹۰ میلادی مرسوم بود، نمیپذیرند.