صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۱  ، 
شناسه خبر : ۳۸۱۴۵۶
مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۴
در حالی که افکار عمومی جهان اسلام انتظار داشت اعراب حداقل به خاطر خودشان هم که شده مجازاتی را برای متجاوزان اسرائیلی تدارک بینند اما دورهمی سران کشورهای اسلامی مطابق معمول فقط با صدور بیانیه محکومیت به پایان رسید

مسئولیت حیاتی پمپاژ امید به مردم

 حسن رشوند

قائم‌پناه معاون اجرائی رئیس‌جمهور در آیین افتتاح طرح‌های آموزشی و سلامت در شهرستان شهریار گفته: «این روزها ملت به‌شدت نیازمند امید و همکاری همه‌جانبه است و سرمایه اجتماعی، اعتماد و حس مسئولیت مشترک، زیرساخت نامرئی توسعه است که هزینه‌ها را کاهش داده و سرعت پیشرفت را افزایش می‌دهد. تجربه نشان داده هر جا مردم شریک تصمیم‌گیری و اجرا باشند، کیفیت و سرعت خدمات چند برابر می‌شود.»
امیدآفرینی و پمپاژ آن به جامعه آن‌ هم در شرایطی که جامعه بیش از گذشته به آن نیاز دارد سخن حقی است که شنیدن آن از زبان معاون اجرائی رئیس‌جمهور که وظیفه آگاهی دادن درباره کارهای اجرائی دستگاه‌ها و چشاندن شیرینی خدمت به مردم و دیدن برق نگاه رضایت در مردم برعهده اوست، بسی مایه خرسندی است. اما از قدیم گفته‌اند با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود و تا زمانی که مردم شیرینی تلاش‌های دولت را در کام خود احساس نکنند‌، هر چه از ضرورت امید آفرینی و استفاده از ادبیات جذاب آن گفته شود، اثری ملموس و ماندگار نمی‌تواند داشته باشد.مردم وقتی دیدند که باند شرقی منطقه 2 آزادراه تهران - شمال آن‌ هم نه همه آزادراه، بلکه تنها 15/5 کیلومتر از یک باند آن افتتاح می‌شود می‌بینیم که چگونه ابراز خوشحالی می‌کنند و نسبت به تلاشی که برای ادامه کار صورت می‌گیرد، امیدوار می‌شوند.
وقتی تیم کشتی آزاد کشورمان هنوز یک روز از مسابقات باقی مانده‌، قهرمانی خود را قطعی می‌کند و به تعبیری قهرمانی زود هنگام او اعلام می‌شود‌، برق امید در چشم جوانان این کشور موج می‌زند و تمام وجود این ملت را شور و شعف فرا می‌گیرد و امید به آینده در ورزش کشتی و انگیزه برای نوجوانان جهت ورود به این عرصه ورزشی دو چندان می‌شود.چرا ورزش کشتی ما تولید‌کننده امید می‌شود و برخی رشته‌های ورزشی که ظرفیتی به مراتب بیشتر از کشتی- هم از لحاظ بودجه و اعتبار و هم انگیزه حضور جوانان- دارد، امروز عامل سرخوردگی و ناامیدی شده‌اند؟ بیشترین دلیل را باید در مدیریت تیم کشتی دانست که از هر عامل ناامید‌کننده و حاشیه‌سازی دوری کرده و ورزشکار را وارد عرصه‌ای که چالش برانگیز است، نمی‌کند. در همین مسابقات جهانی کشتی که در «زاگرب کرواسی» برگزار شد، دیدیم که وقتی فلان خبرنگار معلوم‌الحال اینترنشنال می‌خواهد نزدیک کشتی‌گیر ما شده و با او مصاحبه کند با اخم سرمربی تیم «پژمان درستکار» مواجه می‌شود و اجازه نمی‌دهد خبرنگار این رسانه دشمن که در جنگ 12 روزه در نقش پیاده نظام رسانه‌ای برای رژیم صهیونیستی در«تل‌آویو» کار شبانه‌روزی می‌کرد، نزدیک کشتی‌گیر ما شود. نتیجه همین دقت و مراقبت از تیم است که منجر به آن پیروزی درخشان با آن کیفیت رشک‌برانگیز می‌شود. تا آنجا که «امیر حسین زارع» کشتی‌گیر سنگین وزن ما پس از قهرمانی، در مقابل پرچم عزیز کشورمان زانو زده و ادای احترام نظامی می‌کند. این صحنه چه میزان توانست موجب امیدواری در نسل جوان ایرانی و ناامیدی در جبهه دشمن شود! چرا در برخی عرصه‌های ورزشی کشور در همین آغازین هفته‌های بازی شاهد اختلافات‌، درگیری‌ها و بگو مگوهای تخریب‌کننده هستیم؟ چرا در یک عرصه ورزشی امید به آینده موج می‌زند و در عرصه دیگر ناامیدی و یأس، انگیزه مردم را از 90 دقیقه نشستن پای تلویزیون یا رفتن به ورزشگاه سلب می‌کند.کجای کار لنگ می‌زند؟ آیا همه این مشکلات به کمبود بودجه و اعتبار باز می‌گردد یا عدم مدیریت درست و سخنان بی‌حساب و غیر مسئولانه و مصاحبه‌های تفرقه‌انگیز فلان مسئولی که باید سلسله جنبان و منشأ امیدآفرینی آن عرصه ورزشی باشد‌، معرکه‌گیر اصلی در ناامیدی و به‌هم ریختگی در آن رشته ورزشی شده است.
امیدآفرینی که خواسته درست همه مسئولان و معاون محترم اجرائی رئیس‌جمهور است تنها با گفتن و تکرار این واژه تحقق نمی‌یابد و برای رسیدن به این امر مهم حتما باید کمر همت بست و اقداماتی را انجام داد تا بذر امید در مردم جوانه زده و محصول آن در اندک زمانی جامعه85 میلیونی ایران و بلکه فراتر از آن‌، دوستداران ایران در همه اقصی نقاط جهان را برخوردار کند.به این سه نمونه توجه کنید. به نظرخوانندگان محترم و معاون اجرائی رئیس‌جمهور با این نمونه‌ها و شرایط حاکم در کشور چقدر می‌توان امید را در دل مردم زنده نگه داشت.
1- قیمت برخی اقلام و کالاهای ضروری مردم به ویژه نان به عنوان قوت غالب اکثریت جامعه از شهریور سال گذشته تاکنون رشد سرسام‌آوری داشته است.تا آنجا که نان سنگک معمولی با آرد دولتی از 5 هزار تومان در شهریور 1403 امروز به 15 هزار تومان رسیده است و به تعبیری رشد 300 درصدی را داشته است. بماند که مردم برای خرید همین نانی که با عنوان آزادپز عرضه می‌شود و غالب آنها امروز مدعی هستند که آرد آنها آزاد بوده و با قیمت آزاد نان خود را عرضه می‌کنند مردم باید برای خرید یک قرص نان این مبلغ غیر قابل قبول را بپردازند. تا ابتدای امسال بهانه این بود که حضور اتباع افغانی غیر مجاز در کشور باعث فشار به دولت شده و از آنجا که قوت غالب آنها نان آن ‌هم با مصرف بالاست‌، ناچار به این افزایش قیمت هستیم ولی بر اساس آمارهای اعلام شده تا اواسط تابستان‌، بیش از 1/5 میلیون افغانی از کشور خارج شده‌اند. با وجود اینکه پیش‌بینی‌ها حکایت از آن دارد که بیش از 11 میلیون تن گندم امسال در کشور تولید و توسط دولت خریداری می‌شود و میزان مصرف سال گذشته باحضور اتباع افغانی حدود 14 میلیون تن بوده است و امسال کسری آنچنانی نخواهیم داشت چرا باید قیمت نان با 300 درصد رشد قیمتی نسبت به سال 1403 عرضه شود؟امید در مردم زمانی افزایش پیدا می‌کند که شاهد چنین روندی در ارائه خدمات به مردم آن ‌هم دهک‌های پایین جامعه که با حقوق 15میلیون تومانی بار سنگین زندگی را بر دوش می‌کشند، نباشند.
2-آنچه تولید امید می‌کند این است که مردم ببینند مجریان و دست‌اندرکاران تامین معیشت‌شان در تب و تاب رفع مشکلات آنها هستند. برای مردمی که می‌شنوند صدها هزار جوجه یک روزه امحاء می‌شود و در کمتر از سه ماه بعد با گرانی سرسام آور قیمت مرغ مواجه می‌شوند تا جایی که مرغ کیلویی 85 هزار تومانی را در یک فاصله کوتاه با قیمت 145 هزار تومان باید تهیه کنند و چیزی جز بی‌تدبیری در آن دیده نمی‌شود، احساس ناامیدی می‌کنند. به ویژه اینکه در دوره‌هایی نه چندان دور شاهد همین روند افزایش قیمت مرغ با امحاء جوجه‌های یک روزه بوده‌اند.ناامیدی زمانی به‌وجود می‌آید که مردم پای تلویزیون نشسته‌اند و فروشنده در مقابل میلیون‌ها بیننده‌، فاکتور فروش خود را نشان می‌دهد و می‌گوید طبق این فاکتور مرغ را به من کیلویی 97 هزار تومان فروخته‌اند ولی کیلویی 135 هزار تومان حساب کرده و پول آن را دریافت کرده‌اند و من ناچار به عرضه آن به کیلویی 145 هزار تومان هستم. امید زمانی حاصل می‌شود که در لحظه مسئول مربوطه به این فروشنده مراجعه کند و اگر چنین رفتار زشتی صورت گرفته با عوامل آن از صدر تا ذیل برخورد کند و مردم نتیجه آن را ببینند. 
3- دولت محترم همه تلاش خود را انجام می‌دهد تا شکاف طبقاتی در جامعه را به نوعی ترمیم کند ولی آیا این تلاش‌ها توانسته امروز بخشی از آن را برطرف کند؟ وقتی دیده می‌شود در دو دستگاه خدمات‌رسانی کشور میزان حقوق یک کارمند یا کارگر با حقوق یک کارمند و کارگر در دستگاهی مشابه و با وضعیت یکسانی که دارند تفاوت فراوان دارد، نمی‌توان شهروندی را که به این تبعیض منتقد است،  امیدوار نگه داشت! 
4- یقین داریم که ناامیدی همان‌گونه که رهبر حکیم انقلاب فرمودند سمّ است و هیچ بهانه‌ای نمی‌تواند مجوز ناامیدی برای هیچ کس باشد ولی باید توجه داشت ملتی که در دفاع جانانه 12 روزه و پیش از آن در طول این 46 سال از عمر با برکت انقلاب اسلامی برای استقرار نظام جمهوری اسلامی تا پای جان‌، از همه چیز خود گذشتند سزاوار این نیستند که با برخی اشتباهات و ندانم کاری‌ها دچار مشکلاتی شوند که مسئولان آن می‌توانند با سر انگشت تدبیر و کار و تلاش جهادی این مشکلات را حل کرده و چشم طمع دشمنانی که به‌دنبال سوءاستفاده از شرایط جامعه ایران هستند را کور کنند. باید توجه داشت که در مقابل کلان راهبرد « امید آفرینی»‌، دشمن نیز استراتژی «ناامیدسازی» را در رأس برنامه‌ها و توطئه‌های خود قرار داده است. بنابراین بیش و پیش از مردم، این مسئولین هستند که باید به این توصیه‌های راهگشای رهبر حکیم انقلاب توجه داشته باشند که فرمودند: «یکی از راه‌های متوقف کردن این ملت این است که امید را از آنها بگیرند(28/06/1391). براى آمریکا، سیاست کور کردن نقطه‌ امید جمهورى اسلامى، یک سیاست بسیار جدى است(19/05/1371) دشمنان سعی می‌کنند آینده را در چشم مردم، کدر و ناامید‌کننده معرفی کنند. (07/01/1371).

ضرورت روایتگری قدرت و امکانات کشور

مصطفی قربانی

از مهم‌ترین واقعیت‌های صحنه ایران آن است که به موازات جنگ پنهان و آشکار در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی با دشمنان، در حوزه روایت‌ها نیز کشور درگیر جنگ با امپراتوری‌های رسانه‌ای و عاملان آنهاست. درواقع، جبهه مقابل جمهوری اسلامی ایران تلاش می‌کند با ارائه «روایت اول» از رخداد‌های ایران و همچنین، «انبوه روایت»، ضمن به حاشیه بردن روایت رسمی و شالوده‌شکنی از آن، روایت خود را به مثابه حقیقت به افکار عمومی تلقین کند. به این شیوه تلاش می‌شود با هژمونیک کردن روایت‌های دروغین و انحرافی از تحولات ایران، به اعتبارزدایی و مشروعیت‌زدایی از هر آنچه نسبت و ارتباطی با نظام جمهوری اسلامی دارد، پرداخته شود. به عبارت دقیق‌تر، جبهه دشمنان جمهوری اسلامی با ارائه روایت اول و انبوه روایت از رخداد‌های ایران، فضایی از «مارپیچ سکوت» ایجاد می‌کند تا ضمن به حاشیه بردن روایت رسمی، کسی جرئت ارائه روایتی متفاوت از روایت آنها را نداشته باشد. در این صورت، فهم و شناخت عمومی از تحولات ایران در مسیر موردنظر دشمنان ایران کانالیزه می‌شود. نتیجه این وضعیت، توسعه و تعمیق شکاف دولت – ملت در ایران و تحریک‌پذیری بالای جامعه ایران در برابر توطئه‌های دشمنان است. در همین چارچوب است که جبهه دشمنان ایران، با ارائه روایت‌های دروغین از دستاورد‌های انقلاب اسلامی، تصویری تیره و تار از دستاورد‌های انقلاب و آینده کشور ارائه می‌کنند. مبتنی بر این واقعیت است که رهبر معظم انقلاب (۱۶/۰۶/۱۴۰۴) تأکید دارند که مسئولان راوی قدرت و قوت و امکانات کشور باشند و نه راوی ضعف‌ها. در این زمینه، توجه به چند نکته ضروری است:
۱. تأکید معظم‌له بر روایتگری مسئولان از قدرت، قوت و امکانات کشور، اقدامی برای توازن‌بخشی در برابر هجمه روایت‌های انحرافی دشمنان از تحولات ایران است. 
۲. ضمن اینکه این تأکید حاوی این نهی نهفته است که مسئولان به جای اتخاذ مواضع شبه‌اپوزیسیونی یا بیان برخی ضعف‌ها و کمبود‌ها که تبعاتی بر فضای روانی و شناختی جامعه دارد، باید پیام‌آور قدرت و امید در جامعه باشند. 
۳. در همین زمینه قابل ذکر است که تأکید معظم‌له بر روایتگری مسئولان، بر جبران یک ضعف اساسی در رویکرد مسئولان مختلف معطوف است، بدین ترتیب که مسئولان مختلف کمتر راوی اقدامات خود و امکانات کشور هستند و در چنین شرایطی، دشمن با ارائه روایت اول از تحولات کشور، تعارضاتی را در محیط اجتماعی و نخبگانی کشور ایجاد می‌کند. 
۴. ناظر به وضعیت تحولات منطقه و رویارویی با دنیای استکبار نیز توجه به ارائه روایت‌های متقن از سوی مسئولان از قدرت، قوت و امکانات کشور می‌تواند از بین برنده تصور یا توهم ایران ضعیف نزد دشمنان باشد؛ خطایی شناختی نزد دشمنان ملت ایران که منجر به خطا‌های عملی نیز شده است. بر این اساس، روایتگری قدرت و امکانات کشور حتی می‌تواند خطر جنگ را کاهش دهد و سایه آن را بر سر تحولات کشور کم کند. 
۵. در همین زمینه باید متذکر شد که در فضای کنونی که دشمن درصدد است تاب‌آوری ملی را دچار فرسایش کند و آنگاه ضرباتی بر پیکر ایران وارد آورد، تبیین و روایتگری قدرت، قوت و امکانات کشور، مایه تقویت تاب‌آوری ملی خواهد بود. 
با توجه به آنچه گفته شد، مسئولان مختلف باید ضمن آشنایی بیشتر با قدرت، قوت و امکانات کشور، با استخدام ادبیات و گفتار مناسب به تبیین هر چه بیشتر قدرت، قوت و امکانات کشور بپردازند. به‌طور طبیعی، ارائه روایت مناسب و گیرا در این زمینه باید با قالب‌های مناسب و جذاب و با مشورت کارشناسان و صاحب‌نظران باشد.

۱۰ پیامد حمله اسرائیل به قطر

سید محمد حسینی

 حمله اسرائیل به قطر دارای پیامدهای امنیتی زیر در آینده‌ای نزدیک خواهد بود:
۱- این تجاوز آشکار به کشورهای عربی ثابت کرد وابستگی امنیتی به آمریکا و سایر کشورها برای آنها امنیت ایجاد نمی‌کند؛
۲- به کشورهای عربی ثابت کرد آمریکا در انتخاب میان اسرائیل و کشورهای عربی بدون تردید در کنار رژیم اسرائیل خواهد ایستاد؛
۳- رهبران عربی دریافتند؛ توسعه و نفت به تنهایی امنیت نمی‌آورد؛ امنیت صرفاً کالای خریدنی نیست
۴- نشان داد؛ صهیونیست‌ها بالذات؛ خوی تجاوزگری و توسعه طلبی دارند و در این مسیر همه هنجارها و قواعد حقوق بین‌الملل را زیر پا می‌گذارند؛ بدون آن‌که از ناحیه نهادهای بین‌المللی مجازات شوند.
۵- به کشورهای عربی ثابت کرد که تا به حال آدرس دشمن اصلی را اشتباه فهمیده بودند. تهران تهدید نیست؛ بلکه این تل آویو است که تهدید اصلی است؛
۶- ایجاد مکانیسم امنیتی منطقه‌ایِ درون زا با مشارکت همه کشورهای منطقه از جمله ایران ضرورتی اجتناب ناپذیر برای مقابله با خوی تجاوزگری رژیم اسرائیل است،
۷- ثابت کرد روند عادی‌سازی (تطبیع العلاقات) کشورهای عربی با اسرائیل به جای امنیت؛ نفوذ اسرائیل در این کشورها را هموار خواهد کرد،
۸- حمله اسرائیل به قطر روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل را بیش از گذشته دچار اخلال و تعویق و با آینده‌ای پر از ابهام مواجه خواهد کرد.
۹- رهبران کشورهای عربی عمیقأ دریافتند عافیت‌طلبانه نمی‌توانند سفره خود را از سفره پر از آشوب و روندهای بی‌ثبات‌کننده در منطقه جدا کنند؛
۱۰- خطر جنگ و بی‌ثباتی و امکان قوی تسری آن به کشورهای عربی، انگیزه رهبران عربی برای ایفای نقش میانجی میان ایران و آمریکا برای ایجاد توافق موقت به منظور مدیریت بحران حاد میان ایران و اسرائیل/آمریکا را افزایش خواهد داد.

سیاست‌های صفر و یک، کیفیت زندگی و منابع آب ایران را تهدید می‌کنند

محمدحسین شیخ‌محمدی
 

مدیریت شهری در ایران سال‌هاست گرفتار تصمیم‌های صفر و یکی شده است؛ تصمیم‌هایی که نه بر پایه تحلیل علمی و داده‌های واقعی اتخاذ می‌شوند، نه اصول اکولوژیک و نیازهای انسانی را مدنظر قرار می‌دهند و نه پیامدهای بلندمدت خود را ارزیابی می‌کنند. این رویکرد کوتاه‌مدت و فاقد برنامه‌ریزی پایدار، منابع طبیعی را هدر داده و کیفیت زندگی شهروندان را به‌طور مستقیم تحت تأثیر قرار می‌دهد.

 پیامدهای این بحران در حوزه‌های مختلف شهری، مانند مدیریت چمن‌کاری و فضای سبز، به وضوح قابل مشاهده است. در دهه‌های ۷۰ و ۸۰، سیاست‌گذاران شهری تصمیم گرفتند شهرها را به‌طور گسترده و بدون چارچوب علمی با چمن بپوشانند. این سیاست نه‌تنها پارک‌ها، بلکه میادین، خیابان‌ها، رفیوژ میانی بلوارها، حاشیه بزرگراه‌ها، کنارگذرها، پیاده‌روها، کناره‌های دوربرگردان‌ها و شیب‌های اطراف پل‌ها و زیرگذرها و... را نیز در بر گرفت. هدف، ایجاد «نمای سبز» و بهبود جلوه بصری شهر بود؛ اما واقعیت این است که بیشتر این چمن‌کاری‌ها فاقد کارکرد اکولوژیک بودند و به رفاه شهروندان کمکی نمی‌کردند.

مصرف آب به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافت و فشار بر منابع طبیعی تشدید شد. این سیاست تقلیدی و غیرعلمی، زیبایی ظاهری را بر نیاز واقعی شهر و مردم ترجیح داد و هزینه‌های اقتصادی و محیطی سنگینی به شهرها تحمیل کرد؛ نمونه‌ای آشکار از پیامدهای مخرب مدیریت صفر و یک. در سوی دیگر، در سال‌های اخیر‌ تصمیم افراطی دیگری اتخاذ شد؛ ممنوعیت مطلق کاشت چمن طبیعی در کلان‌شهرها. این تصمیم که ظاهرا با هدف کاهش مصرف بالای آب اتخاذ شد، باز هم غیرعلمی و افراطی بود. به‌جای مدیریت هوشمندانه، حذف کامل چمن رخ داد. درحالی‌که چمن تفریحی و ورزشی یکی از عناصر حیاتی پارک‌ها و فضاهای عمومی است و سلامت روان کودکان، تعامل خانواده‌ها، فعالیت‌های جمعی و رفاه عمومی را تأمین می‌کند، حذف آن رفاه اجتماعی را کاهش داد و یکی از مهم‌ترین ابزارهای مدیریت انسانی و محیطی شهرها را از بین برد. این رویکرد دوگانه که فاقد تحلیل هزینه-فایده و ارزیابی اکولوژیک دقیق است، نه‌تنها بحران آب را تشدید کرد، بلکه فرصت‌های اجتماعی و روانی ناشی از فضای سبز را نیز از بین برد. 

خروج از این چرخه معیوب تنها با رویکردی متعادل، علمی و مبتنی بر شواهد ممکن است؛ رویکردی که میان بهره‌وری منابع، سازگاری با اقلیم و تأمین نیازهای اجتماعی تعادل برقرار کند. راهکار واقعی و علمی، نه حذف مطلق است و نه چمن‌کاری بی‌ضابطه، بلکه مدیریت هدفمند، علمی و سازگار با شرایط اقلیمی است. 

سه محور کلیدی در سیاست‌گذاری چمن شهری باید مورد توجه قرار گیرد: نخست، حفظ و تقویت چمن در فضاهای تفریحی و ورزشی ضروری است. این فضاها شامل بخش‌های محدود و مشخصی از پارک‌ها و زمین‌های بازی و ورزشی هستند که برای فعالیت‌های جمعی و حضور مستقیم شهروندان طراحی شده‌اند و ستون رفاه اجتماعی و تعاملات خانواده‌ها به شمار می‌روند. حذف این فضاها کیفیت زندگی شهری را کاهش می‌دهد و فرصت‌های تعامل اجتماعی را محدود می‌کند.

دوم، حتی در فضاهای تفریحی و ورزشی، استفاده از گونه‌ها و ارقام مقاوم به خشکی و گرما حیاتی است. گونه‌های چمن توسعه‌یافته‌ای در دنیا وجود دارند که مصرف آب را ۵۰ تا ۷۰ درصد کاهش می‌دهند و درعین‌حال کارکرد اجتماعی و تفریحی چمن را حفظ می‌کنند. انتخاب گونه‌های مناسب، ‌تلفیق دانش علمی با حکمرانی مسئولانه و سیاست‌گذاری محیطی را نشان می‌دهد و پایداری منابع را  تضمین می‌کند.

سوم، حذف فوری چمن‌های غیرضروری و جایگزینی آنها با گونه‌های بومی و مقاوم غیرچمنی سازگار با اقلیم گرم‌و‌خشک ایران‌ ضرورت دارد. بخش درخور توجهی از چمن‌کاری‌های قدیمی در خیابان‌ها، رفیوژ میانی بلوارها، حاشیه بزرگراه‌ها، پیاده‌روها، شیب‌های اطراف پل‌ها و... هنوز باقی مانده و مصرف بالای آب و هزینه‌های نگهداری را تحمیل می‌کند. جایگزینی این چمن‌ها با گیاهان بومی و مقاوم غیرچمنی، نه‌تنها منابع آبی را حفظ می‌کند، بلکه تنوع زیستی شهری را تقویت، هزینه‌های نگهداری را کاهش می‌دهد و هم‌زمان کارکرد اکولوژیک و زیبایی‌شناسی محیط را حفظ می‌کند. بحران آب به‌گونه‌ای است که حذف این چمن‌ها امروز نیز دیر است و باید بی‌درنگ انجام شود تا مصرف بی‌رویه آب فضای سبز کاهش یافته و منابع ارزشمند آب حفظ شوند. همچنین، در این بخش‌ها هرگونه صدور مجوز برای کشت جدید چمن ممنوع باشد تا چرخه پرهزینه و آب‌بر گذشته به هیچ شکل تکرار نشود.

ایران نیازمند مدیریت شهری علمی، استراتژیک و انعطاف‌پذیر است؛ مدیریتی که چمن را از نماد مصرف بی‌رویه منابع به ابزاری کارآمد و هدفمند تبدیل کند، میان نیازهای انسانی، محدودیت منابع و شرایط اقلیمی تعادل برقرار کرده و بحران آب را مهار کند. تنها با عبور از سیاست‌های صفر و یک، شهرهای ایران می‌توانند به سوی پایداری واقعی، رفاه اجتماعی و بهره‌وری منابع هدایت شوند.

مأموریت جریان غرب‌گرا!

محمدكاظم انبارلویی
۱- جریان غرب‌گرا طی یک صد سال تاریخ معاصر، منافع غرب را در ایران نمایندگی می‌کند، کاری به مشکلات و مطالبات مردم ندارد. این جریان دو شاخه می‌شوند جماعتی که به لحاظ فکری و عقیدتی گرفتار سمومات ارزش‌های مدرنیته هستند و جماعتی دیگر نفوذی.
مأموریت جریان غرب‌گرا اکنون در ایران این است که یک دیوار بلند بین مطالبات مردم و گوش مسئولین بکشد تا مسئولین مطالبات واقعی مردم را نشنوند.
مأموریت دوم آن‌ها این است که در خدمات‌رسانی، رصد و اولویت بندی مشکلات توسط مسئولین اخلال کنند و با طرح مسائل فرعی مسائل اصلی را فراموش کنند.
۲- مطالبات اصلی مردم در حوزه معیشت چیست؟
الف- کنترل تورم و گرانی و حفظ ارزش پول ملی
ب- تسهیل ازدواج جوانان و تأمین مسکن و مدیریت اجاره‌بهای مسکن
ج- کاهش بیکاری به‌ویژه شغل برای جوانان
د- تأمین پایدار خدمات آب، برق و گاز
هـ - حمایت از تولید ملی و راه‌اندازی واحدهای تولیدی راکد
و- بهبود خدمات پزشکی و کاهش هزینه‌های درمان
ز- بهره‌مندی از دانش هسته‌ای در تأمین اصلی‌ترین نیازها در کشاورزی، بهداشت و انرژی
ح- برخورد با مفسدین اقتصادی و اخلال‌گران در نظام اقتصادی کشور
این‌ها پاره‌ای از مطالبات مردم است که باید همواره روی میز رئیس‌جمهور، وزرا، نمایندگان مجلس و مسئولین دستگاه قضائی باشد.
اما رسانه‌های وابسته به جریان غرب‌گرا با سوزن‌بانی ذهن مسئولین این دستور کار را عوض می‌کند یک دفعه مسئله کنسرت می‌شود مسئله اول کشور، مسئله آزادی چند تبهکار سیاسی و اقتصادی که به خاطر جرائم مشهود در زندان هستند می‌شود مسئله دوم کشور،  نشر اکاذیب، تشویش اذهان، اهانت و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی تحت عنوان آزادی بیان و آزادی‌های سیاسی می‌شود مسئله سوم کشور و ... !
اکنون کشور در وسط یک نبرد نابرابر با دشمنان اسلام و ایران است. منطقه و جهان شاهد تهدیدات نظامی ناتو و ارتش رژیم صهیونیستی است. 
ملت ایران در یک نبرد نابرابر با ناتو پیروز و سربلند بیرون آمده است. تجزیه کشور و براندازی نظام روی میز کاخ سفید و رئیس‌جمهور آمریکاست. جریان غرب‌گرا با تخطئه مقاومت ملت و ضعیف نشان دادن دولت و نیروهای مسلح و دشمن‌انگاری یک جریان سیاسی پای کار انقلاب و ... سیاست‌های دشمن را در داخل در شکل و شمایل ستون پنجم پیگیری می‌کنند. این جریان با ولنگاری و تبهکاری فرهنگی در فضای مجازی دنبال انجام مأموریت‌های خائنانه خود هستند. در حوزه سیاسی مشغول سفیدشویی سیاهکاری‌های دشمن هستند.
به نظر می‌رسد دستگاه قضائی و مسئولین امنیتی و اطلاعاتی کشور باید چتر خود را برای کنترل و خنثی‌سازی توطئه‌های جریان غرب‌گرا گسترده‌تر کنند.
کشور امروز بیش از هر زمان نیاز به اتحاد ملی، انسجام اسلامی، وفاق بین لایه‌های گوناگون مردمی و مقابله با سیاست‌های شوم آمریکا و دنباله‌های داخل آن دارد.
۳- پس از پایان جنگ ۱۲ روزه و توقف جنگ، جهان شاهد یک پدیده‌ای به عنوان «ایران» به مثابه یک «قدرت معنایی» است.
ابزار اصلی این «قدرت معنایی» روایت برخاسته و برساخته در ذهن سیاسی جامعه از قدرت رهبری، قدرت نیروهای مسلح و قدرت ملت ناشی از اتحاد ملی است. تولید این قدرت از عنایات و تفضّلات خداوند تبارک و تعالی است. جریان غرب‌گرا روی تخریب ابعاد و اضلاع این قدرت متمرکز است.
ما اکنون در شرایط حساس و فوق‌العاده جنگی هستیم. دستگاه قضائی و نیروهای امنیتی با جرم‌انگاری اقدامات خائنانه جریان غرب‌گرا، این تمرکز را هدف قرار دهند و توطئه دشمنان ایران را خنثی کنند.

از اهتزاز این پرچم لذت ببرید

محمد زعیم‌زاده

واکنش‌های مردم به افتخارآفرینی تیم ملی کشتی و قهرمانی مقتدرانه پس از 12 سال نشان می‌دهد ورزش همچنان به عنوان یک امر عمومی می‌تواند پلی میان علایق و سلایق گوناگون باشد و به مثابه نخ تسبیح، اکثریت مردم را حول دال مرکزی ایران جمع کند. این وضع را مقایسه کنید با رفتاری که در سال 1401 با تیم کشتی شد یا آن بلایی که عده‌ای بر سر تیم ملی فوتبال در جام جهانی 2022 آوردند. 
واکنش‌های اجتماعی به ماجرای کشتی و قیاس آن‌ها با وقایع مشابه در سال 1401 نشان می‌دهد بخش مهمی از جامعه‌ ایرانی از یک بحران هویتی مهم تقریباً عبور کرده، جامعه در حال ترمیم شکاف‌هاست اگر عده‌ای بگذارند. کشتی یک مثال سمبلیک است که قابل تعمیم به سیاست و فرهنگ و امر اجتماعی هم است. آنچه در این سه سال با هم دیده‌ایم و تجربه کرده‌ایم، نشان داده است نه وقایعی از جنس رادیکالیسم سال 1401 راه‌حل مشکلات هستند، نه آن‌هایی که زمینه‌ساز آن بستر بودند. هم جامعه و هم حکمرانی فهمیده‌اند رواداری بیشتر و عبور از رادیکالیسم خیر عمومی بیشتری پدید می‌آورد. جامعه و حکمرانی دریافته که علاج در وطن است، آن طرف جز خون و آتش آورده‌ای برای وطن ندارد و این طرف هم باید به سمت روش‌های اصلاحی و کارآمدسازی از موضع عدالت و آزادی‌های مشروع برویم. این وسط اما عده‌ای هستند که امر ملی برایشان اهمیتی ندارد و مسیر دیگری را ‌می‌روند، چون شاید نفعشان چیز دیگری است. به همان مثال کشتی برگردیم، وقتی مردم غرق خوشحالی از یک موفقیت بزرگند و با رقص مازندرانی رحمان قهقهه می‌زنند و چشم‌نگران امیرعلی هستند که در هشت ثانیه طلا از دستش سر خورده است، جماعتی شروع می‌کنند به لکه‌دار کردن یک قهرمانی مهم که در حضور آمریکا و روسیه و... رقم خورده است. چرا چون علیرضا دبیر نماز می‌خواند یا مثلاً پژمان درستکار شمایل ملی و دینی دارد! این یعنی «دیگی که برای ما نجوشه دیگه مهم نیست، چی توش بجوشه.» اگر آثار موفقیت ملی به کیسه‌ ما نرود، بهتر است که کلاً برقرار نباشد. آن‌ها نمی‌خواهند ما از اهتزاز پرچممان در زاگرب خوشحال باشیم. این وضع کم و بیش در سیاست هم وجود دارد، عدم درک درست از منفعت ملی سبب بروز کنش‌های قبیله‌ای و گعده‌ای می‌شود. حال اگر آن گعده نفعش را در رادیکال کردن صحنه‌ سیاست و اجتماع ببیند از وقوع آن هم ابایی ندارد. یک مثال نسبتاً به‌روز و دم‌دست ماجرایی بود که چند روز قبل در یکی از اماکن عمومی شهر شیراز رخ داد. قبح‌شکنی‌ای که می‌توانست تبدیل به حاشیه‌‌ای بزرگ شود در رسانه‌ها باز نشر شد. بعید است کسی از منظر دینی یا حتی ملی چنین حرکتی را تأیید کند، اما اکثریت کنشگران سیاسی و اجتماعی فهمیدند که باید با آن برخوردی در حد خود ماجرا انجام داد، نه آن را بزرگ‌نمایی کرد، نه کلاً نادیده گرفت، عقلانیتی که در عمل و در موضع‌گیری‌ها نسبتاً رعایت شد. در این میان دبیرکل یک جریان رادیکال اصلاح‌طلب توییتی منتشر کرد که تلویحاً در حمایت از آن واقعه بود؛ توییتی که از هر طرف به آن نگاه می‌کردی هیچ خیر عمومی‌ای در آن دیده نمی‌شد. این‌گونه واکنش‌ها عموماً برای رادیکال کردن موضع جریان رقیب و پر کردن سبد رأی خود صورت می‌گیرد، اما این بار حتی جریان رقیب هم که در این موارد معمولاً اقتضایی و بی‌تجربه عمل می‌کند واکنش تندی به این توییت نداشت. در واقع پایداری‌چی‌های اصلاح‌طلب این بار از این موقعیت نتوانستند استفاده کنند و البته این سؤال را بدون پاسخ گذاشتند که چرا اجازه نمی‌دهند مملکت در مدار عقلانیت اداره شود؟ 
آن طرف ماجرا هم وضع به همین منوال است، تفکری که به عنوان بلندگو دو نماینده‌ مجلس را جلو فرستاده و کارویژه‌ آن‌ها را پر نگه داشتن سبد رأی از بدنه‌ رأی خودی‌ها تعیین کرده، مدت‌هاست امر ملی و منافع ملی را فراموش کرده، پروژه‌هایی چون بنی صدریزاسیون پزشکیان، کفر ابلیس خواندن هر نوع گفت‌وگو در هر شرایطی، چه در دولت شهید رئیسی چه در دولت فعلی و... کار این جریان است؛ جریانی دوقطبی‌زی که چون مزیتی در ایده‌های ایجابی واقعی و روی زمین ندارد، پیوسته دنبال رقیبی برای دوقطبی‌سازی می‌گردد. در ماجرای مذاکره‌ قاهره چه موافق مفاد آن باشیم، چه مخالف؛ نوع و سطح واکنش این طیف، همین رویکرد را به ذهن متبادر می‌کرد؛ جریانی که حتی با تذکر رهبری هم عموماً حرف و مشی خود را اصلاح نمی‌کند. این دو جریان عملاً تلاشی برای رفع شکاف‌های قابل ترمیم و در حال ترمیم باقی مانده از سال 1401 نمی‌کنند و چه بخواهند، چه نخواهند رفتارشان در موضوع ملی شبیه همان‌هایی است که از بغض نماز خواندن دبیر شده‌اند منتقد قهرمانی تیم ملی کشتی و خوشحالی مردم. 

خطر غریبگی با نسل های جدید

 شاهد بنی اسدی

در جامعه امروز ایران، آن‎چه به‌عنوان «شکاف نسلی» شناخته می‌شود، تنها در سطح تفاوت سلیقه یا سبک زندگی محدود نمی‌ماند. این گسل عمیق، تبعات جدی‌تری در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی بر جای می‌گذارد. نسل جدید با سرعت شگفت‌انگیزی از تحولات جهانی تأثیر می‌پذیرد و ارزش‌ها و ادراکات او با آن‎چه نسل قدیمی‌تر تجربه کرده است، فاصله‌ای روزافزون پیدا می‌کند. در حالی که بسیاری از تصمیم‌گیران، همچنان با خط‌کش‌ها و چارچوب‌های چند دهه پیش به تحلیل واقعیت امروز می‌پردازند، نسل های جدیدتر عملاً در فضایی کاملاً متفاوت رشد می‌کنند و جهان را با عینک دیگری می‌بینند. وقتی این دو نگاه به هم برخورد می‌کنند، نتیجه‌اش تنش، سوءتفاهم و گاه بروز خشم و ناامیدی از سوی نسل جدید است که می‌تواند به یک بحران عمیق‌تر منجر شود؛ بحرانی که بدخواهان و بیگانگان، همواره آماده بهره‌برداری از آن هستند.موسیقی یکی از برجسته‌ترین نمودهای این شکاف است. با این حال، بحث موسیقی فقط یک نمونه از این تفاوت شدید ادراک مسئولان کشور و رده سنی دانش آموز و دانشجو است؛ مشکل اساسی این‎جاست که در بسیاری از موارد، تصمیم‌گیران مرتبط با حوزه های نسل جدید، فاقد تماس مستقیم و زنده با فضای تفکرات و زندگی روزمره این نسل هستند و یا نمی‌خواهند تصدیق کنند که معیارهای قدیمی، دیگر پاسخگوی ذائقه و نیازهای امروز جامعه مذکور نیست. در نتیجه، با تداوم رفتارهای کنترلی، ناهمخوان با تحولات زمانه و بی‌توجه به نمادهای فرهنگی معاصر، نارضایتی نسل جوان را به شیوه‌های مختلف برمی‌انگیزند و خشم متراکمی که از دل این وضعیت بیرون می‌آید، رقبای خارجی را وسوسه می‌کند تا از این فاصله میان حکومت و نسل های جدیدتر بهره‌برداری کنند. تحریک‌های رسانه‌ای و فضای مجازی، بزرگ‌نمایی هر رفتار اشتباه و القای حس «دیده نشدن» به نسل جوان، همگی ابزارهایی هستند که با کمک آن‌ها، شکاف یادشده عمیق‌تر می‌شود.همان‌گونه که یک رفتار منفی از سوی فرد یا نهاد منتسب به نظام می‌تواند در ذهن بخش زیادی از جوانان به‌عنوان «نشانه‌ای از عملکرد کلی نظام» تثبیت شود، محدودیت‌های غیرمنعطف فرهنگی نیز به همان اندازه می‌توانند برای جوان ایرانی، تصویری کهنه و ناعادلانه از ساختار رسمی بسازند. در این فضای پرابهام، هر سانسور بی‌دلیل یا بی‌منطق، هر ممنوعیتی که توجیهی قانع‌کننده نداشته باشد و هر واکنش تند به یک جریان فرهنگی تازه، به منزله ریختن بنزین بر آتش پروپاگاندای رسانه ای بدخواهان این سرزمین و تعمیق نارضایتی نسلی است که در دیگر ابعاد زندگی، به واسطه اینترنت و ابزارهای ارتباطی، الگوهای جهان‌شمول را پیش چشم خود می‌بیند.در سطحی کلان‌تر، این ناهماهنگی میان نسل های جدید و نسل قدیمی‌تر تصمیم‌گیر، پیامدهای سیاسی و اجتماعی خطرناکی دارد. وقتی نسل جدید خود را در چارچوب‌های قدیمی گرفتار می‌بیند و فضای کافی برای ظهور ایده‌هایش وجود ندارد، ابتدا اعتراض نرم یا سکوتی مملو از اعتراض شکل می‌گیرد؛ اما به تدریج، این اعتراض‌ها می‌تواند در قالب حرکت‌های گسترده‌تری بروز پیدا کند که حتی کلیت نظام اجتماعی را هدف می‌گیرد. دشمنان نیز با درک کامل این پتانسیل، هوشمندانه بر نقاط آسیب‌پذیر انگشت می‌گذارند و از طریق پروپاگاندا، شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های برون‌مرزی، این ناامیدی و خشم فروخورده را به‌سوی تشدید مواجهه نسل های جدید با نظام هدایت می‌کنند. مثلا وقتی که یک کنسرت لغو می شود، بیشترین بازخورد خبری را در رسانه های وابسته به کشورهای بیگانه پیدا می کند تا به نسل های جدید القا شود که شما در این کشور قرار است تحت فشار قرار بگیرید، درحالی که صدها کنسرت هم طی سال در ایران برگزار می شود اما  نا هماهنگی ها و بی تدبیری های چند یا یک مسئول درکشور، همان سوژه ای است که جریان بدخواه کشور، می تواند آن را بزرگ‎نمایی کند و در جهت تعمیق شکاف ها قدم بردارد.شاید بهتر باشد که به جای پاک کردن صورت مسئله، راه‌حل را در تعامل، گفت‌وگوی واقعی، پذیرش نیازهای نوظهور نسلی و به‌روزرسانی قوانین و مقررات متناسب با دنیای جدید تنظیم کرد. اگر نهادهای رسمی، سیگنال‌های نسل جوان را جدی بگیرند و با ایجاد نهادهای مشورتی و فرصت‌های مشارکت گسترده، میدان را برای ایده‌های خلاقانه باز بگذارند، نه تنها از خشم انباشته جلوگیری می‌شود، بلکه می‌توان از انرژی سازنده این نسل برای تقویت وحدت ملی نیز بهره گرفت.بااین‌حال، آن‎چه اکنون مشاهده می‌شود، نوعی «خلأ ادراک» در سطوح تصمیم‌گیری است. بسیاری از مدیران ارشد و میانی، هنوز با تکیه بر روایت‌های قدیمی و تجربه‌های شخصی دهه‌های پیش، مسائل نوین جامعه را تحلیل می‌کنند و گمان می‌برند می‌توانند استانداردهای چند دهه قبل را بر نسل جدید اعمال کنند. این رویکرد، در کنار محدودیت بر آزادی های عرفی – نمونه بارزش محدودیت‌ها در حوزه موسیقی های جدید مثل رپ و حتی ممنوعیت نمایش ساز در تلویزیون – نه فقط موجب فشار بر جریان‌های نسل جوان می‌شود، بلکه نظام سیاسی را در معرض خطر از دست دادن سرمایه اعتماد و همراهی بخشی از جوانان کشور قرار می‌دهد.نتیجه این گسست، انباشته شدن خشم، سرخوردگی و نوعی بدبینی به ساختارهای رسمی است که به مرور، بستر امنی برای مانور دشمنان فراهم می‌کند. اگر این شکاف به‌موقع و با روش‌های علمی شناسایی و ترمیم نشود، می‌تواند به‌صورت یک بحران اجتماعی-سیاسی بروز کند که بنیان‌های همبستگی ملی را تهدید کرده و آینده کشور را با مخاطراتی غیرقابل پیش‌بینی مواجه سازد. برون‌رفت از این وضعیت، نیازمند عزم جدی در بازنگری بنیادین رویه‌های تصمیم‌سازی فرهنگی و سیاسی است؛ تصمیم‌گیران باید از دفترهای محصورشان خارج شوند تا به واقعیت های روزمره جامعه نزدیک شوند و با نگاهی نو، زمینه‌های همدلی و مشارکت جوانان را فراهم سازند؛ چراکه نسل جدید با تمام تمایلات انتقادی و نیازهای متفاوتش، می‌تواند بهترین سرمایه و پشتوانه برای تداوم و پویایی نظام به شمار آید، مشروط بر آن که صدایش شنیده شود و جهانش توسط تصمیم‎گیران کشور درک شود و نظام حکمرانی نشان بدهد که وقتی مدیرانش ناتوان از تعامل مثبت با جوانان هستند، از عوض کردن آن‎ها ترسی ندارد.

عصر یخبندان عربی

علیرضا حقیقت

 آیا قابل انتظار بود نشست اضطراری سران سازمان همکاری‌ اسلامی که در واکنش به تجاوز رژيم صهیونیستی به قطر تشکیل شد این چنین ضعیف و بی‌خاصیت باشد؟ 
در حالی که افکار عمومی جهان اسلام انتظار داشت اعراب حداقل به خاطر خودشان هم که شده مجازاتی را برای متجاوزان اسرائیلی تدارک بینند اما دورهمی سران کشورهای اسلامی مطابق معمول فقط با صدور بیانیه محکومیت به پایان رسید و به‌ رغم اتخاذ مواضع قدرتمند برخی سران کشورهای عرب و اسلامی علیه تجاوز اسرائیل، اقدامی جمعی، معنادار و بازدارنده که رژیم را در توقف جاه‌طلبی‌ها و ماجراجویی‌های منطقه‌ای‌اش تحت فشار بگذارد، در خروجی این نشست دیده نشد. اظهارات معاون دبیرکل اتحادیه عرب پیش از آغاز این نشست تا حد زیادی فاش کرد قرار نیست اتفاق ویژه‌ای در دوحه رقم بخورد؛ موضوعی که با انتشار متن پیش‌نویس اجلاس، مهر تأیید خورد. حسام زکی، معاون دبیرکل اتحادیه عرب، همزمان با شرکت در اجلاس اضطراری عربی -اسلامی در دوحه اعلام کرد شرایط در حال حاضر برای فعال کردن پیمان دفاع مشترک عربی مساعد نیست. موضع او در حالی مطرح شد که این مقام عرب اظهار کرد کشورهای عرب «تعریفی از دشمن مشترک که بتوان این پیمان را علیه آن فعال کرد» ندارند! به گفته معاون دبیرکل اتحادیه عرب، توافقنامه دفاع مشترک عربی که دهه‌ها پیش برای ایجاد یک چتر امنیتی جمعی امضا شد، در مقاطع حساس قبلی فعال نشده است و به نظر نمی‌رسد شرایط فعلی برای احیای آن مساعدتر باشد. دوشنبه شب روشن شد از این جمع، هیچ اقدام موثری امکان‌پذیر نیست و تنها خروجی نشست این بود که اسرائیل حالا به حملات بیشتر به تمام منطقه رغبت بیشتری پیدا کرده است. در واقع اجلاس «بی‌خاصیت» دوحه، بیش از آنکه عامل کاهش ماجراجویی‌های صهیونیست‌ها شود، منطقه را بیشتر در پرتگاه جنگ قرار داد.
حمله اسرائیل به قطر یکی از نقاط عطف تاریخ غرب آسیا بود که مبدا پویایی‌های جدیدی در نظم سیاسی منطقه خواهد شد. برای نتانیاهو و هیات حاکمه رژیم روشن شده کشورهای عرب درمانده‌تر از آن هستند که بتوانند در مقابل توسعه‌طلبی‌های ارضی رژیم ایستادگی کنند، چرا که اساسا واحدهای سیاسی عربی که مولود سایکس - پیکو هستند فاقد عناصر برخاسته از دولت ملی هستند و برای دهه‌ها امنیت خود را خریده‌اند و دنباله‌رو آمریکا در بقای خود بوده‌اند. درست به همین خاطر است که بنیامین نتانیاهو از رویای «اسرائیل بزرگ» و تغییر چهره منطقه صحبت می‌کند، چرا که هیچ مانعی (غیر از محور مقاومت و ایران) رویاروی خود نمی‌بیند. توماس باراک، فرستاده ویژه دولت آمریکا که ماه‌هاست در منطقه می‌چرخد و می‌کوشد با دیپلماسی موانع اسرائیل را در سوریه، لبنان و عراق از میان بردارد، چندی قبل به صراحت اعلام کرد اسرائیل چارچوب‌های سایکس – پیکو را به رسمیت نمی‌شناسد؛ این سخن اسم رمز طراحی جدیدی است که قرار است توسط صهیونیست‌ها به دستکاری ژئوپلیتیک در منطقه ختم شود. 
در چنین فضایی است که دونالد ترامپ با فرض کردن اختیار عمل رژیم صهیونیستی در سراسر منطقه، به نتانیاهو یک چک سفید داده که اهدافش را پیش ببرد. از حمله ناکام به ایران تا تجاوز به قطر، تل‌آویو و کاخ سفید ترامپ همه را در کانسپت یک «پنجره طلایی فرصت در اختیار اسرائیل» ارزیابی می‌کنند. مجوز ترامپ به بی‌بی برای هدف قرار دادن رهبران حماس در دوحه در چنین ادراکی صادر شد که البته منجر به یک رسوایی برای رئیس‌جمهور آمریکا در تایید حمله به کشوری شد که ایالات متحده آن را در دایره «متحدان غیرناتویی» خود قرار داده و همین 4 ماه قبل ترامپ آن را مقصد تور خاورمیانه‌ای خود با وعده چند صد میلیارد دلار سرمایه‌گذاری دوحه در آمریکا کرده بود. به این دلیل است که دوحه همچنان در شوک به سر می‌برد. قطری‌ها یکباره دریافتند به آنها توسط بزرگ‌ترین ضامن امنیتی‌شان خیانت شده و تنها در میان معرکه با نتانیاهوی بی‌مهار و بی‌پرواترشده قرار دارند. مساله‌ای که بیش از هر چیز این امیرنشین را در بهت فروبرده است، پیام قدرتمند این حمله بود. تهاجم به دوحه، حمله به نقش منطقه‌ای قطر بود که آنها را در 3 دهه گذشته در پرونده‌های مهم منطقه‌ای و جهانی، تبدیل به مزیت در نقش یک کشور میانجی در تحولات مهم بین‌المللی کرده بود. بهت این امیرنشین خلیج فارسی از این فکر نگران‌کننده است که آمریکا و اسرائیل ممکن است الگویی را که غرب برای حاشیه خلیج‌فارس با قرار دادن قطر در کانون آن طراحی کرده بود، دچار چالش کنند. 
قطر در سال‌های گذشته سعی داشت با کنش و اقدام در منافذ جهانی و منطقه‌ای، نوعی منطقه‌الفراغی برای خود ایجاد کند که البته در دایره تحمل غرب باشد اما تحولات پساهفت اکتبر و نظم مورد نظر اسرائیل- البته با چراغ سبز آمریکا- برای منطقه این الگوی قطری را شاید تحمل نکند و برای آمریکایی‌ها هم بلاموضوع شده باشد.
اگرچه دونالد ترامپ با بیان این دروغ که از حمله به قطر اطلاع نداشته و با فراخواندن نخست‌وزیر قطر به کاخ سفید تلاش کرد موضوع را رفع و رجوع کند اما سفر معنادار مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا به سرزمین اشغالی همزمان با نشست دوحه، این سیگنال را دوباره به قطر و اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس فرستاد که نخستین و آخرین انتخاب آمریکا در منطقه، اسرائیل است.  در چنین شرایطی صورت‌مساله خیلی روشن است: آمریکایی‌ها یقین دارند اسرائیل ابتکار عمل نظامی را در منطقه با پشتیبانی واشنگتن در اختیار دارد و اعراب نه توانایی مقابله دارند و نه حتی می‌توانند درباره ضمانت‌های امنیتی ایالات متحده بازنگری کنند و همچنان وابسته به آن هستند.
در پیوند با این گزاره، روزنامه سعودی الشرق‌الاوسط در روزی که سران کشورهای اسلامی در دوحه جمع شدند، در تحلیلی معنادار که در شبکه العربیه هم بازتاب یافت، نوشت: از نگاه کشورهای خلیج‌فارس، رابطه با آمریکا به عنوان کشوری که از نظر نظامی و اقتصادی نیرومندترین کشور دنیاست، رابطه‌ای راهبردی است که نمی‌توان از آن چشم‌پوشی کرد، حتی اگر در برخی پرونده‌ها، اشتباهات یا اختلافاتی بروز کند!  این روزنامه وابسته به خاندان سعودی در ادامه نوشت: فراخوان‌های مکرر از کشورهای عرب برای دست‌ کشیدن از اتحاد راهبردی با آمریکا خود ناشی از این دلیل است که جنگ‌های داخلی در بسیاری از کشورهای عرب بیداد می‌کند، شماری از آنها گرفتار فروپاشی و ناکارآمدی‌، همچنین اختلافات عمیق درباره مفهوم امنیت عربی هستند. حمله اسرائیل به قطر عبور از خط قرمزی بود که اگرچه یک قمار بزرگ محسوب می‌شود اما معادلات آتی نظم منطقه‌ای را خیلی شفاف به نمایش گذاشت.
1- اتفاقات اخیر اثبات کرد حکومت‌های عربی کاملا در صحنه بازیگری در منطقه از دور خارج شده و در نقش دولت‌های فرومانده محلی، جایی در نظم‌سازی منطقه‌ای نخواهند داشت. هدف قرار دادن دوحه باید بیش از هر واحد سیاسی برای عربستان نگران‌کننده باشد. سعودی‌ها در 2 سال گذشته برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل و پیوستن به ترتیبات «آبراهام» تحت فشار آمریکا قرار داشتند و البته خودشان هم نسبت به این اتفاق بی‌رغبت نبودند و گام‌های نهایی را هم در روزهای منتهی به توفان الاقصی برداشته بودند. با این وجود با قدرت‌گیری اسرائیل در منطقه، سعودی‌ها دیگر شانسی نخواهند یافت برای عادی‌سازی، شروط خود را داشته باشند و شاید بزودی مجبور شوند با ترجیحات اسرائیلی، صلح تحمیلی و عادی‌سازی اجباری با رژیم صهیونیستی را بپذیرند. 
2- گاردین انگلیس هفته گذشته نوشت: کشورهای عرب به این جمع‌بندی رسیده‌اند که اسرائیل اکنون بزرگ‌ترین تهدید ثبات منطقه است. اسرائیل بی‌پروا‌تر شده و هنجارهایی را که رهبران عرب تصور می‌کردند هنوز بر منطقه حکمفرماست، زیر پا گذاشته است. انفعال آمریکا این برداشت را تقویت کرده است. هم دولت بایدن و هم دولت ترامپ از مهار حملات نظامی اسرائیل خودداری کردند. حمله به قطر، حاکمان خلیج‌فارس را ناگزیر می‌کند با این واقعیت روبه‌رو شوند که واشنگتن نمی‌خواهد یا نمی‌تواند نزدیک‌ترین متحد خود را کنترل کند. این واژگونی تاریخی، حقانیت سیاست‌های منطقه‌ای ایران را در طول حداقل 2 دهه گذشته اثبات کرده است. این اتفاقات همچنین محدودیت‌ها و موانع ساختاری را در چیدمان و طراحی جدید منطقه‌ای از مقابل ایران برخواهد داشت. حالا دست ایران به عنوان تنها قدرت خودیار منطقه بازتر از گذشته است.
3- آنچه در منطقه می‌گذرد و حمله به قطر، شاید کارمایی است که کشورهای عرب نسبت به اعمال خود با آن روبه‌رو شده‌اند. سکوت منزجر‌کننده در قبال نسل‌کشی مردم فلسطین و از همه مهم‌تر تلاش پیدا و پنهان دوحه، ریاض و دیگر پایتخت‌های عربی برای تضعیف محور مقاومت در منطقه و تبانی با صهیونیست‌ها، نه‌تنها کمکی به امنیت آنان نکرد که حالا این کشورها شکننده‌تر از هر زمانی هستند. یک دهه تلاش حکام عرب برای ساقط کردن نظام سوریه، فقط دمشق را به کریدوری برای تجزیه منطقه و حمله به کشورهای عرب تبدیل کرد. محمد بن‌سلمان اگر باهوش باشد، باید تلاش‌ها با میدانداری یزید بن‌فرحان، شاهزاده سعودی جهت تضعیف مقاومت لبنان و فشار به بیروت برای پرونده خلع سلاح حزب‌الله را متوقف کند. هر حرکتی علیه محور مقاومت، خودکشی همه کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس است.
4- تردیدی نیست رقابت هژمونیک برای تعیین نظم امنیتی غرب آسیا میان ایران، رژیم صهیونیستی و ترکیه خواهد بود. ترکیه در سال‌های گذشته به عنوان بازیگری فرصت‌طلب و بازی به هم زن ظاهر شده است. بر کسی پوشیده نیست اقدام اردوغان در سوریه، منطقه را به کانون بی‌ثباتی تبدیل کرد ولی حالا خود آنکارا هم از پیامدهای آن در امان نیست. یک شب قبل از هدف قرار دادن دوحه، نیروی هوایی اسرائیل دارایی‌های نظامی ترکیه در سوریه را هدف حمله قرار داد و این بار هم صدایی از آنکارا بلند نشد! روزنامه صهیونیستی هاآرتص اخیرا فاش کرد احتمال گشودن جبهه‌ای جدید علیه ترکیه از سوی رژیم صهیونیستی وجود دارد. این نشریه اذعان کرد نگرانی‌های داخلی اسرائیل در حال افزایش بوده و سال‌هاست بذرهای رویارویی آنکارا و تل‌آویو در حال رشد است. به اذعان تل‌آویو، حمایت ترکیه از حماس و گسترش نفوذش در سوریه را می‌توان حرکت آنکارا به سمت سرزمین‌ اشغالی دانست. هاآرتص با اشاره به ادعای اخیر شاباک درباره خنثی‌سازی طرح ترور ایتمار بن‌گویر توسط یک تیم وابسته به حماس در ترکیه، این سوال را مطرح کرد: «آیا آنکارا در طراحی این عملیات نقش داشته است؟» و هشدار داد به هر حال، ممکن است اسرائیل دفاتر حماس در استانبول را هدف قرار دهد. این روزنامه عبری نوشت: حمله غافلگیرکننده اسرائیل به رهبران ارشد حماس در قطر زنگ ‌خطری برای آنکارا بود. اگر اسرائیل حاضر باشد حماس را در دوحه هدف قرار دهد، چه چیزی مانع آن می‌شود که عوامل این گروه را در ترکیه هدف قرار ندهد؟
با این همه، از نقطه نظر صهیونیست‌ها تنها تهدید پیش روی آنها نه ترکیه و اردوغان، بلکه همچنان ایران است. کانال 13 رژیم در گزارش تازه خود از جنگ 12 روزه می‌نویسد: ۱۲ ژوئن، کابینه امنیتی در پناهگاهی در منطقه تپه‌های اورشلیم جلسه محرمانه تشکیل داد. نتانیاهو در آغاز این جلسه گفت: «ما در لحظه‌ای تاریخی با تصمیمی سرنوشت‌ساز روبه‌رو هستیم. اگر جلوی ایران را نگیریم، طی چند سال آینده آنها به ده‌ها هزار کیلوگرم مواد هسته‌ای دست خواهند یافت. ایران هم‌اکنون مواد شکافت‌پذیر غنی‌سازی‌شده در سطحی دارد که برای ساخت ۸ تا ۹ بمب اتم کافی است. آنها بزودی به دومین قدرت بزرگ در زمینه موشک‌های بالستیک تبدیل خواهند شد. اگر اقدام نکنیم، دیگر اینجا نخواهیم بود».