یکی از مباحث جدلی میان اندیشمندان، چگونگی رابطه دین یا مذهب و توسعه است. گاه این دیدگاه در قالبی عام بهعنوان تأثیر فرهنگ بر توسعه مورد بحث قرار گرفته و از مقبولیتی نیز برخوردار شده است. برخی تلاش کردهاند تا پدیده توسعه و شکاف سطح رفاه میان کشورها را به مذهب آنان مرتبط کنند. طرح این دیدگاه به ماکس وبر در کتاب اخلاق پروتستانی برمیگردد. بهعنوان مثال از آنجا که عموم کشورهای مسلمان، امروزه توسعهنیافته هستند، نتیجه گرفتهاند که اسلام عامل عقبماندگی این جوامع بوده است.
عجماوغلو و رابینسون برندگان نوبل 2024 این دیدگاه را زیر سؤال میبرند. آنان معتقدند که زمانی برخی از نویسندگان، ارزشهای کنفوسیوسی در فرهنگ چین را ضد رشد اقتصادی میدانستند، درحالیکه اکنون برخی، اخلاق کار در فرهنگ چین را موتور تداوم رشد اقتصادی این کشورها میدانند. از دیدگاه این دو دین و ارزشهای بومی نمیتوانند شکاف توسعهنیافتگی را توضیح دهند. فرهنگ بهعنوان بروندادهای نهادها اهمیت دارند.بهعنوان مثال اگر نوگالس سونرا در مکزیک و نوگالس آریزونا با وجود اشتراکات فراوان فرهنگی و نژادی از دو سطح از توسعه برخوردارند، به دلیل تفاوت نهادهایی است که این دو منطقه تجربه کردهاند. نظام حقوقی که در دو کشور وجود دارد، موجب تفاوت در میل به خلاقیت و پیشرفت شده است. مردم کره شمالی و کره جنوبی با دو پیشینه یکسان و مذهب واحد، دو سرنوشت و دو سطح رفاه متفاوت را تجربه کردند که این امر به دلیل تفاوت در نهادهای سیاسی و اقتصادی دو کشور است. فقدان انگیزه مهمترین عامل این تفاوت بوده است. صرفنظر از اینکه مردم هر مذهبی داشته باشند، در کشوری که مالکیت خصوصی را به رسمیت نمیشناسد، ناامنی و بیثباتی حاکم است.
حقوق مالکیت معنوی محترم نیست، سرمایهگذاری و بهرهوری رشد نمیکند و رشد اقتصادی بادوام و بالا تحقق نمییابد. برخلاف نظر ماکس وبر که بر مسیحیت پروتستان تأکید داشت، فرانسه کاتولیک نیز همان مسیر را رفت و توسعه یافت. امروزه شرق آسیا اعم از ژاپن، چین، کره جنوبی، سنگاپور و تایوان نیز با وجود مذاهب مختلف جزء کشورهای مرفه محسوب میشوند. عجماوغلو معتقد است علت عقبماندگی کشورهایی مانند مصر و سوریه این است که از سیطره عثمانی و فرانسه آزاد شده بودند، اما به دلیل نهادهای سیاسی اقتدارگرا و اقتصادهای انحصاری و رانتی، نتوانستند مسیر توسعه را طی کنند.
میتوان از منظری دیگر نیز به مسئله نگاه کرد. تا پیش از جنگهای صلیبی، مسلمانان به اعتراف تاریخ جلوتر از جهان مسیحیت بودند. آیا این پیشیگرفتن، صرفا به دلیل دین اسلام و مسیحیت بوده است؟ طبیعی است که علت را در نهادها باید جستوجو کرد. جهان غرب زمانی راه پیشرفت را طی کرد که به اصلاح نهادهای سیاسی و به دنبال آن نهادهای اقتصادی پرداخت. راه برای پیشرفت و خلاقیت باز شد و انواع اختراعات به ثبت رسید. به تعبیر نورث اگر حکومتی به دزدان دریایی جایزه دهد، دراینصورت دزدی دریایی رشد میکند و اگر به فعالیتهای شرافتمند جایزه دهد، این دست شغلها رشد میکنند. مهم نهادها هستند.
مهدی سعیدی
آنچه در ادبیات جنگ شناختی این روزها قابل تامل است، توجه به این حقیقت است که بیش از آنکه خود پدیده عینی و بیرونی، محور شکل دادن به شناخت آدمی باشد، آنچه در ذهن انسان به عنوان فاعل شناسا پدیدار میگردد، اساس و مبنای شناخت قرار میگیرد و عقل بدان استناد میکند. در این نگاه با نوعی تقدم سوژه بر ابژه مواجه هستیم که حاصل آن اصالت یافتن ذهن و ادراک آدمی در مواجهه با پدیده است. با این مبنا دیگر مهم نیست که در بیرون چه اتفاق افتاد، مهم آن است که در ذهن افکار عمومی چگونه آن ماجرا ثبت گردیده است؛ لذا هر کس بتواند دستگاه معرفتی و ذهن انسان را مدیریت و مهار نماید، میتواند قضاوتهای افراد در مواجهه با پدیدههای سیاسی – اجتماعی را شکل و جهت بخشد.
مبتنی بر همین اصل رژیم صهیونیستی در دهههای اخیر و طی سالیان متمادی با در اختیار داشتن رسانهها تلاش کرده است تا تصویری شرافتمندانه از خود ارائه دهد که حاصل آن مظلومنمایی و فریب افکارعمومی جهانیان باشد. در این تصویر صهیونیستها ملتی مظلوم بودند که عدهای غیرمتمدن عرب، زندگی را بر آنان سخت کرده و مانع صلح و آرامش در منطقهاند و صهیونیستها تنها برای تحقق «زندگی»، مجبور به دفاع از خود شده و دست به اسلحه بردهاند. در حالی که سالها از شکلگیری این تصویر تقلبی گذشته و همه چیز عادی جلوه میکرد، طوفان الاقصی شکل گرفت که همه چیز را بر هم زد؛ و همه نقشههای پوشالی را نقش بر آب کرد؛ و جلاد و شهید را بر جای خود نشاند.
پس از یک سال جهاد و مقاومت، امروز بیش از هر زمان مظلومیت ملت فلسطین آشکار شده است. تا دیروز در جنگ شناختی دشمن اکثریت مردم جهان از فهم این حقیقت که رژیم سفاک صهیونی، رژیمی اشغالگر و خون آشام است، دچار تردید بودند. بسیاری از حقایق این سرزمین به درستی به ملتهای جهان مخابره نشده بود و اجازه چنین مخابرهای داده نشده بود.
اما آنچه طی این ماهها رخ داد دیگر بیرون از کنترل اتاقهای عملیات روانی و اراده اساتید جنگ روایتهای رژیم صهیونیستی بود. امروز کودککش بودن این رژیم بر همه عیان گشته است. بمباران کور و نابودی خانههای مردم مظلوم و شهروندانی که سرپناهی ندارند، در مقابل دوربینهای زنده دنیا به تصور کشیده شده است و حمله به بیمارستانها و کشتار مجروحان و بیماران به دست رژیم خون آشام، آنقدر تلخ و سیاه است که با هیچ شگرد رسانهای نمیتوان آن را سفید نمود.
به واقع طوفان الاقصی خود به رسانهای بدل گردیده است که همه هیمنه امپراتوری رسانهای صهیونیستها را به چالش کشیده و در عملیاتهای متعددی آن را بیاعتبار کرده است. آخرین شکست رسانهای صهیونیستها را میتوان در به تصویر کشاندن لحظات پایانی عمر یحیی السنوار مشاهده کرد. آنجا که قهرمان با سلاحی شکسته در برابر دشمنان تا دندان مسلح قرار گرفته و دشمن را به سخره گرفته و موسیوار با عصا به جنگ موشک آمده و با دستهای خالی نیز برای لحظهای عقب ننشسته است.
فرماندهان جنگ شناختی دشمن و اعضای اتاق فکر و پشت پرده رسانههای صهیونی، هم آنان که به گمان خود لحظات عجز و ناتوانی و شکست قهرمان جهان اسلام را به تصویر کشیدهاند و با انتشار آن پیروزی خود را رسانهای خواهند کرد، از فهم این حقیقت ناتواناند که «هنگامی که «شهادت» به تصویر کشیده شود، همه وجدانهای بیدار در برابر بزرگی و مظلومیت شهید سر خم خواهند کرد و زنگ رسوایی ظالم زده خواهد شد و همواره خون بر شمشیر پیروز خواهد شد.
پروپاگاندای رسانهای صهیونی در طول یک سال گذشته، با قیاس به نفس، مدعی بودند در حالی که مردم غزه به واسطه بیتدبیری حماس کشته و مجروح و آواره گشتهاند، فرماندهان آنها در امنترین تونلهای غیرقابل دسترس پنهان شده و در امنیت به سر میبرند و از راه دور مشغول به هدایت حماس هستند. اما ثبت لحظات شهادت بزرگمرد میدان مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی، همه این نقشههای کاغذی را نقش بر آب و شکست کامل جنگ شناختی اسرائیلیها را برملا کرد.
بعد از این، «پایان تراژیک حیات یحیی»، به کوس رسوایی رژیم پوشالی صهیونی بدل خواهد شد و سقوط و نابودی آن را فریاد خواهد زد. یحیی با مرگ قهرمانانه خود در برابر چشم جهانیان، دیگر تنها متعلق به حماس و فلسطین باقی نمانده است. او به اسطوره همه ملتهای غیوری بدل شده که امروز و فردا برای تحقق آزادی و عدالت مبارزه خواهند کرد. «یحیی» تکثیر خواهد شد و دختران امروز و مادران فردای این سرزمین، نام فرزندانشان را «یحیی» خواهند گذاشت... وَسَلَامٌ عَلَیْهِ، یَوْمَ وُلِدَ، وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا.
۷۰ سال جنایت علیه بشریت
سیامک باقری
جنایت جنگی، خشونت، بیتوجهی به حقوق بشر خصیصه اصلی رژیمصهیونیستی است و این رژیم از ابتدای بنیان خود تاکنون از قتل و کشتار مردم بیدفاع دست بر نداشته است.
۳۸۰روزپیش آنچه درعملیات طوفانالاقصی درهفتم اکتبر رخ داد ناشی ازدفاع مشروع صاحبان اصلی سرزمینهای اشغالی علیه ظلم و بیعدالتیهایی بودکه رژیمصهیونیستی طی۷۰سال حضور نامیمون خود درسرزمین فلسطین علیه مردم بیدفاع انجام داده بود؛ بنابراین طوفانالاقصی را نباید به مثابه یک تهاجم دانست، بلکه دفاعی بود که از سوی فلسطینیها صورت گرفت. غزه سالها در محاصره کامل از زمین، آسمان و دریا قرار گرفته بود و ساکنان این منطقه گویی سالها در یک زندان بدون سقف به سر میبردند وتنهاراه ارتباطیشان بابیرون باریکه کوچک منطقه رفح بود و روند ماجرا به خوبی نشان میداد رژیمصهیونیستی ازسال۲۰۰۷ به بعد با محاصره تدریجی تلاش میکند و درصدد نابودی اهالی غزه است. طبیعی است که هر وجدان بشری میداند بیتردید این ظلم و جنایت رانمیپذیرد وچارهای جز دفاع در برابر بیعدالتیها ندارد. برابر منشورات سازمان ملل، رژیمصهیونیستی که در سالهای ۱۹۴۸تا۱۹۶۷ بخشهای زیادی ازسرزمین فلسطین را به اشغال خود درآورد و رؤیای تشکیل کشوری از نیل تا فرات را داشت، باید از مناطق اشغالی خود عقبنشینی میکرد، اما با بیتوجهی کامل نسبت به قواعد بینالمللی به صورت روزانه مردم منطقه غزه و کرانه باختری را تحت فشارهای فزاینده قرار داد و دست از جنایت و کشتار برنداشت.
نکته دیگر آن که حتی اگر به فرض محال عملیات طوفانالاقصی را دفاعی مشروع ندانیم و آن را یک حمله تلقی کنیم باز هم برابر با منشور ملل بایستی اقدام رژیمصهیونیستی متناسب با حمله صورت گرفته از سوی نیروهای حماس باشد، اما میزان جنایات نشان داد خشونت و جنایتی که رژیمصهیونیستی انجام داد و کشتار بیش از ۴۰ هزار نفر که ۱۶هزار نفر آنان را کودکان شامل میشوند به هیچوجه تناسبی با عملیات طوفانالاقصی و تلفات رژیمصهیونیستی ندارد.
تمام تلاش رسانههای وابسته به غرب این بود که با انتشار اخبار دروغین درباره قتل کودکان و سالمندان، چهرهای خشن از رزمندگان حماس را به مخاطبان ارائه کنند و با انحراف افکار عمومی زمینه را برای نسلکشی فلسطینیها فراهم آورند، اما حوادث و رویدادهای بعدی ماهیت رفتار رسانههای وابسته به صهیونیسم را آشکار کرد و مردم آزاده جهان در شرق و غرب عالم بهخوبی دریافتندجنایات اسرائیل وخشونتی که اکنون در قبال مردم غزه ولبنان اعمال میکند ریشه درکارنامه۷۰سال جنایت رژیمصهیونیستی علیه بشریت دارد.
صلاح الدین خدیو
انتخابات اقلیم کردستان پس از دو سال تاخیر و چهار بار تعویق سرانجام دیروز برگزار شد.
برگزاری این انتخابات در میانهی افزایش نارضایتی عمومی از فساد و ناکارامدی حکومت، تنش فزاینده میان دو حزب حاکم، فشارهای روزافزون همسایگان، توقف صادرات نفت و بحران اقتصادی واجد اهمیت خاصی است.
در ذیل تلاش می شود به پنج فراز پراهمیت آن اشاره شود.
صرف نظر از نتایج که هم اکنون برآوردهای اولیهی آن در دسترس است، این انتخابات منجر به تغییر معناداری در روندهای حاکم کنونی نمی شود.
تقریبا مانند ایران که نهادهای اصلی قدرت خارج از دسترس صندوق های رای هستند، در اقلیم هم کم و زیاد شدن کرسی احزاب تاثیری بر کانون های قدرت مستقر در دفاتر سیاسی دوحزب عمده و خانوادههای قدرتمند اقلیم ندارد.
در انتخابات دو روز پیش اتحادیهی میهنی موفق شده که تعداد کرسی های خود را بیشتر کند و در مقابل حزب دمکرات پنج کرسی از دست داده است.
این تغییرات ناظر به بازسازی و منسجم شدن اتحادیه تحت تسلط پسران طالبانی و هم چنین تغییر در قانون انتخابات است که باعث شد حزب دمکرات برخی امتیازات قبلی را از دست بدهد.
نتیجهی فوق احتمالا باعث افزایش شکاف میان دو حزب شده و بن بست فعلی تداوم خواهد داشت.
به ویژه از این نظر که پارتی نتوانسته به اکثریت مورد نیاز برای تشکیل دولت دست یابد و محتاج ائتلاف با احزاب کوچک تر است.
پدیدهی این انتخابات، جنبش نسل نو است. یک حزب جدید اپوزیسیون که به لحاظ ساختاری و کارکردی با احزاب کلاسیک کرد متفاوت است.
برخلاف احزاب قدیمی کرد که عمدتا خاستگاه های ناسیونالیستی دارند، نخستین کنش شاهسوار عبدالواحد رهبر آن، مخالفت با رفراندوم استقلال در سال ۲۰۱۷ بود.
این حزب با عبور از گفتمان سنتی ناسیونالیسم کرد، به انتقاد از دو حزب حاکم پرداخته و توجه به مسائلی از قبیل آزادی و عدالت را در گفنار خود برجسته کرده است. کسب دستکم ۱۵ کرسی توسط یک کارآفرین و سرمایه دار جوان از این لحاط محتاج قدری آسیب شناسی است.
بیشتر از این منظر که فرسایش سامان سیاسی موجود و بی اعتباری و تضعیف نهادهای آن را نشان می دهد. دو حزب اسلامی فعال در اقلیم جمعا ده کرسی بدست آورده و اتحاد اسلامی کردستان که شاخهی غیر رسمی اخوان المسلمین محسوب می شود، توانسته بر تعداد آرای خود بیفزاید. این روند تا حدی با تحولات موجود در منطقه و به فرض مثال پیروزی اخیر اسلام گرایان در اردن مطابقت دارد. در مقابل جمعیت عدالت که پسوند اسلامی را از نامش برداشته با کاهش آرا مواجه شده، یحتمل به علت همین اقدام خود کرده و دلسردی هواداران مصمم از لغزندگی گفتمان دینی آن.
نکتهی مهم دیگر روی آوردن هر دو حزب دمکرات و اتحادیهی میهنی به عناصر اسلامی در کارزارهای انتخاباتی شان بود.
تحولی که این انتخابات را با ادوار قبل متمایز ساخت. دو حزب عمده تعمدا از خاستگاه و ساختار سکولار خود فاصله گرفته و در یک همبستگی معنادار با تحولات زیر پوستی جامعه، رویکردی مذهبی برگزیدند.
جنبش تغییر که قبلا معتبرترین گروه اپوزیسیون بود، با از دست دادن تقریبا تمام کرسی هایش به بازندهی اصلی بدل شد.
غیر از دست دادن رهبر کاریزماتیک و اختلافات داخلی، دلیل اصلی مشارکت ناموفق آن در قدرت بود.
شرکت جنبش تغییر در دولت و خرید بیشتر مسئولان و وزرایش توسط حزب دمکرات با وسوسه های مالی، پایگاه اجتماعی آن را زائل و امید اجتماعی به توانایی اپوزیسیون را را تضعیف کرد.
بخشی از آرای جنبش تغییر به سمت نسل نو رفت، اما در صورت امتناع اقلیم از اصلاحات و دچار شدن نسل نو به سرنوشت سلف خود، احتمال گسترش نارضایتی و کاهش حضور مردم در انتخابات های آتی دور از ذهن نیست. در این انتخابات هم دگربار منطقه گرایی احزاب به عنوان میراث شوم جنگ داخلی خود را نشان داد. حتی دو حزب اصلی به سختی توانستند در هر چهار حوزهی انتخاباتی حداقل آرا را بدست آورده و نامزدی را روانهی پارلمان کنند.
بزرگترین و قدرتمندترین حزب اقلیم یعنی پارتی حدود ۸۰۰ هزار رای کسب کرده که تقریبا دو برابر حزب پس از خود است.
اما نکته این جاست که دقیقا نصف این آرا از استان دهوک بدست آمده که به علت تعلق به یک حوزهی زبانی – فرهنگی متفاوت با اکثریت سورانی اقلیم، قلعهی تسخیر ناپذیر و مخزن رای پارتی محسوب می شود.
غلامرضا بنی اسدی