سوریه، مقاومت و آینده تعامل با ایران
فواد ایزدی
قبل از پرداختن به اینکه آینده رابطه سوریه و مقاومت چه خواهد بود، باید توصیف دقیقی از آرایش نیروهای موجود و تحولات فعلی این کشور بهدست بدهیم. آمریکاییها اکنون در حال اعزام نیروی بیشتری به سوریه هستند که در ظاهر به بهانه مبازره با داعش در فضای هرجومرجزده سوریه صورت میگیرد، اما باید توجه داشت که داعش توسط آمریکا تاسیس شده است؛ بنابراین این گزاره که آمریکا برای مبارزه با داعش در سوریه نیروی بیشتری مستقرمیکند، درست نیست.
در حقیقت آمریکا با توجه به سرنگونی حکومت اسد تلاش میکند که در اعمال نفوذ در فضای سوریه حضور مؤثرتری داشته باشد و این اقدام در تکمیل اقدامی است که اسرائیل درغرب و جنوب سوریه انجام میدهد، منتها این در توان اسرائیل نیست. به این ترتیب این دو در عمل در حال تجزیه سوریه هستند. هدف نهایی این اقدام هم شکلگیری یک دولت ضعیف وفرمانبر دردمشق است و واشنگتن و تلآویو میخواهند که نفوذشان را در سوریه به حداکثر ممکن افزایش بدهند. درکنار این داستان حضور آمریکا در بخش شرقی سوریه علاوه بر دلایل ژئوپلیتیک، دلایل اقتصادی هم دارد و انتخاب محل استقرار نیروهای آمریکا از بدو اشغال آن بخش از سوریه، کنترل و غارت منابع نفتی این کشور است. یکی از دلایلی هم که دولت سوریه زیر تحریمها فشار بیشتری متحمل شد، همین اقدام آمریکا در غارت منابع نفتی این کشور بود. همچنین نباید از این نکته گذشت که مناطق تحت تصرف سوریه توسط آمریکا از نظر کشاورزی هم مهم بود و این هم زمینه دیگری ازمحرومسازی دولت اسد ازمنابع درآمدی حاصل از این محصولات کشاورزی این منطقه بود. به این ترتیب آمریکا و اسرائیل در حال انجام یک کارتیمی درسوریه هستند تاسهم بیشتری ازآینده این کشورداشته باشند. اساسا سرنگونی دولت اسد هم محصول همین کار تیمی البته با مشارکت ترکیه بود. الان هم همین تیم به مسیر خود ادامه میدهند. باید توجه داشت که دغدغه اصلی آمریکا در سوریه اقتصادی نیست بلکه همانطور که قبلا گفته شد، هدف تشکیل یک دولت فرمانبردار در سوریه است. البته در مورد نقش ترکیه در سوریه، اختلافنظرهایی در آمریکا و جهان عرب وجود دارد. عدهای معتقدند که کار به همین شکل باید ادامه یابد چراکه در سالهای اخیر دولت ترکیه هم با حضور نظامی درشمال وهم بهواسطه تجهیز و حمایت نیروهای تروریستی در این منطقه نقش نیروی زمینی ناتو را بازی میکرد و اسرائیل هم با حملات متعدد هوایی به مناطق مختلف سوریه و بهخصوص به عناصر مقاومت از جمله ایران نقش نیروی هوایی را ایفا میکرد و آمریکا هم به هر دو گروه انواع کمکها را میکرد، اما در این میان عدهای نگران نگاه اخوانی موجود در دولت ترکیه و همینطور نیروهای تروریستی مورد حمایت آن هستند و این الگو که عدهای مسلط، سوار بر وانت شوند و بروند پایتخت یک کشور عربی را اشغال کنند و رژیمی را سرنگون کنند، الگوی خطرناکی است؛ بنابراین باید سوریه به اتحادیه عرب برگردد و زیرسلطه ترکیه نرود. عده سومی هستندکه معتقدندسوریه چه درقالب قرارگرفتن زیر سلطه ترکیه و چه در قالب حضور اتحادیه عرب، به هر حال به کشوری همسو با آمریکا تبدیل خواهد شد و در این ارتباط آمریکا تحریمهای سوریه را حفظ خواهد کرد. چنانکه کنگره آمریکا بعد از سقوط دولت اسد تحریمهای دوران وی را تا ۲۰۲۹ تمدید کرد تا بتوانند از سیاست چماق و هویج علیه حاکمان فعلی سوریه بهره ببرند تا از آنها امتیازات بیشتری بگیرند. این کاری بود که آمریکا هنوز هم در عراق انجام میدهد. تجربه عراق نشان میدهد که در نهایت اشغالگری آمریکا جوانان سوری را به حرکت در خواهد آورد. ولی به هرحال طرح آمریکاییها در سوریه در کوتاهمدت موفق خواهد شد، اما در درازمدت حتما واکنش مردم سوریه را برخواهد انگیخت. اگر در سوریه دولتی دموکراتیک برسر کار بیاید، با توجه به اینکه مردم سوریه نسبت به حضور اسرائیل و آمریکا در کشورشان حساس هستند، حتما رابطه این کشور با ایران خوب خواهد بود. چنانکه این اتفاق در عراق هم افتاد و دیدیم که بعد از روی کارآمدن یک حکومت مردمی در عراق، رابطه این کشور با ایران بسیار حسنه شد، اما حتی اگر یک حکومت ضعیف در سوریه شکل بگیردوهرجومرج هم درآنجا همچنان برقرار باشد، بازهم فضابرای حضور جریانهای مقاومت در آنجا فراهم خواهد بود. سناریوی دیگر استقرار یک حاکم مستبد قوی در این کشور برای مبارزه با جریانهای مقاومت است که البته این با توجه به تحولات میدانی امری سخت است و تحقق آن کار آسانی نخواهد بود؛ بنابراین باید گفت در هر صورت حذف ایران و مقاومت در سوریه کار دشواری است.
صلاح الدین خدیو
دیدار فرماندهی نیروهای سوریهی دمکراتیک و احمد شرع رهبر جدید سوریه، رویدادی کلیدی برای گمانه زنی دربارهی آیندهی اقلیم کرد در این کشور است.
گفته می شود آقای کوبانی با یک بالگرد ارتش آمریکا و تحت حفاظت آنها به محل ملاقات در یک فرودگاه نظامی نزدیک دمشق رفته است.
امری که بیانگر اهتمام جدی آمریکا جهت ایجاد مصالحه میان کردها و قدرت تازهی دمشق است.
اساسا به لحاظ امنیتی ورود سرشناس ترین رهبر کردها که جزو اهداف ترور دولت ترکیه است، به شهری که جولانگاه جاسوسان میت و شبه نظامیان متحد آنکاراست، بدون همراهی آمریکایی ها ممکن نیست.
انتخاب مکان خاص – یک فرودگاه نظامی – به عنوان محل دیدار هم در این چارچوب قابل ارزیابی است.
اگر این رخدادها را در کنار پیشامدهای دیگر روزهای اخیر قرار دهیم، به نظر می رسد موج بلندپروازی اردوغان در روزهای اولیهی سقوط اسد برای پایان دادن به موجودیت کردی سوریه، زودتر از تصور به زمین نشسته است.
ارتش آمریکا در کوبانی که مواجه با لشکرکشی ترکیه بود یک پایگاه نظامی ایجاد کرده است.
نبرد بر سر کنترل سد تشرین که مرز میان شرق و غرب فرات است به سود کردها پیش می رود.
کاروان های حامل کمک های نظامی ائتلاف تحت رهبری کردها به مناطق کردنشین ادامه دارد و اوضاع در استان سوق الجیشی دیرالزور هم تحت کنترل در آمده است.
سرجمع این تحولات نشان دهندهی این است که کردها که از سقوط ناگهانی اسد غافلگیر شدند، در حال بازیابی خود و مهار پیامدهای استراتژیک و ژئوپولتیک آن و ترسیم خطوط راهبردی جدید هستند.
از سوی دیگر اسرائیل که از حاکمیت نیروهای نزدیک به ترکیه و به نوعی خویشاوندان ایدئولوژیک حماس بر دمشق نگران است، تمایل خود برای یاری به کردها را پنهان نمی کند. دیدگاه اسرائیل در این زمینه می تواند تاثیر قابل توجهی بر شکل گیری سیاست های دولت ترامپ داشته باشد.
دستکم ده سال است که کاخ سفید با دشوارهی مدیریت تنش و مهار تعارض منافع در میان شبکهی خاورمیانهای متحدانش روبروست.
ترکیه و کردها، اسرائیل و ترکیه و تا اندازهای امارات و عربستان با قطر و ترکیه.
در شرایط کنونی همسویی اسرائیل و نیروهای سوریهی دمکراتیک به تقویت لابی کردها می انجامد و اردوغان برای تداوم سیاست ضد کردی خالی از مدارایش با چالش های بیشتر مواجه خواهد شد. دولت جدید سوریه بدون شناسایی رسمی دیپلماتیک و رفع تحریم های اقتصادی که کلید آن عمدتا در دست واشنگتن است، سرنوشتی بهتر از اسد نخواهد داشت.
ناترازی عنوانی جدید برای یک عارضه مزمن است که این روزها بهصورت یک واژه پرتکرار درآمده است. امروزه در بسیاری از حوزهها در سطح اقتصاد ملی گرفتار ناترازی هستیم؛ درآمد دولت کفاف هزینههایش را نمیکند، تولید برق با تقاضای در حال رشد نمیخواند، درآمدهای خانوارها با هزینههای ماهانهشان جور درنمیآید، ظرفیت اقتصاد ملی در میدان عرضه فرصتهای شغلی جدید با جمعیت جویای شغل سازگاری ندارد و موارد بیشماری از این قبیل کاستیها که همه با عنوان کلی «ناترازی» شناخته میشوند. اما بهراستی ناترازی چرا و چگونه در اقتصاد ما با این گستردگی ظاهر شده است؟ در نظر اول میتوان ناترازیها را نتیجه بیتدبیری مسئولان تلقی کرد. فلان مقام مسئول به فکر ذخیرهسازی سوخت برای فصل زمستان نبوده است و در نتیجه با اوجگرفتن سرما، نیروگاهها با دشواری کمبود سوخت روبهرو میشوند و چارهای جز زمانبندی قطع برق نداریم. مسئول دیگری بهموقع به فکر بهبود کیفیت ناوگان حملونقل جادهای نبوده و اینک با ناترازی روبهرو هستیم و... . اما در نگاهی ژرفتر، توجه ناظران به شیوه نامعقول تخصیص بودجه و منابع عمومی جلب میشود. بهعنوان نمونه، امروزه وجود کاستیها در حوزه آموزش و پرورش بر کسی پوشیده نیست و این سیستم برای تأمین هزینههای خود، با بیاعتنایی به تکلیف قانون اساسی که برخورداری از آموزش رایگان را حق مسلم عموم مردم میداند، روزبهروز بیشتر و بیشتر به دریافت وجه از والدین متکی میشود. آیا میتوان این تحلیل سطحی را پذیرفت که بروز این کاستی فقط ناشی از کارنابلدی مسئولان این حوزه است؟ درواقع این کاستیها نتیجه قهری چندین دهه محرومیت بخش آموزش و پرورش از منابع مالی مورد نیاز است.
به همین ترتیب شبکه راههای کشور فقط برای حفظ و مرمت نیازمند سهمی معین از تولید ناخالص داخلی کشور است، حال اگر به هر دلیل این سهم به اهداف دیگر تخصیص یابد، بعد از چندین سال با وضعیت ناگوار جادههایی که سالیان سال مرمت نشدهاند روبهرو میشویم. نتیجه کوتاهمدت تخصیص نادرست بودجه، توفیق در دنبالکردن اهداف دیگر است، اما نتیجه بلندمدت آن تخریب بنیان تولید و تسهیلات زیربنایی کشور است. این وضعیت را میتوان با وضعیت فردی مقایسه کرد که از صرف هزینه برای تعویض بهموقع روغن خودرو یا فیلترهای آن، بازبینی ادواری چرخها و بقیه بخشهای خودرو خودداری کرده و به زعم خود رندانه صرفهجویی میکند. ناگفته پیداست که دیر یا زود خودرو از کار افتاده و خسارت سنگین مالی و شاید جانی نصیب فرد خواهد شد. تخصیص نامطلوب منابع بودجهای سالهاست که در کشور ما رواج دارد و اینک ویژگی بارز نظام بودجهریزیمان است. از یک سو به دلایل متعددی ازجمله واگذاری برخی فرصتهای کسب درآمد به نهادهای غیردولتی و استفاده مفرط از ابزار معافیت مالیاتی، دولت منابع درآمدی خود را از دست داده و با کاهش نسبی درآمد روبهرو است و از سوی دیگر، واگذاری وظایف جدید بر عهده دولت و تخصیص بودجه به مؤسسات ریز و درشت غیردولتی که مدعی فعالیت فرهنگی هستند، دولت را از توجه به وظایف اصلی خود بازداشته است.
به این ترتیب دولت باید منابع محدود بودجهای را بهجای تخصیص به آموزش و پرورش یا اهداف مهم دیگر، در اختیار مؤسساتی قرار بدهد که بازدهی مشخصی نداشته و مهمتر از آن هیچ الزامی به پاسخگویی ندارند. گفتنی است چند روز پیش خبر راهاندازی مؤسسه فرهنگی جدیدی که بناست شیوه مدیریتی رئیس دولت سیزدهم را تبلیغ و دستاوردهای آن را به دنیا معرفی کند، منتشر شد که صدالبته تأمین هزینههای آن باری بر بار سنگین تعهدات مالی دولت خواهد افزود. نکته شایان تأمل این است که معمولا دولت به دنبال کاهش درآمدهای تحققیافته خود، مجاز نیست از بودجه این مؤسسات کم کند و فقط باید از بودجه دستگاههای دولتی که وظایف بسیار مهمی را بر عهده دارند، بکاهد. به این ترتیب در شرایطی که تهیه دارو برای بیماران روزبهروز دشوارتر میشود، این مؤسسات کوچکترین فشاری از نظر کاهش منابع بودجهای احساس نکرده و با فراغ بال به فعالیتهای «فرهنگی» خود ادامه میدهند و البته هرگز در مقابل گسترش معضلات در همان حوزه پاسخگو نیستند.
درواقع نظام مدیریت دولتی ما در سالهای گذشته نهتنها شیوههای حاکمیتی را جایگزین شیوههای ناکارآمد تصدیگری نکرده است، بلکه گام بزرگی به عقب برداشته و وارد مرحلهای شده که باید آن را دوران پیشاتصدیگری نامید؛ زیرا حوزه نظارتی دولت نهتنها فراتر از دایره منابع بودجهای آن نیست، بلکه حتی امکان نظارت بر بخشی در حال رشد از بودجه جاری خود را نیز از دست داده است. درواقع منتسبکردن ناترازیها به صرف سوءمدیریتها و نادیدهگرفتن محدودیتهای تحمیلی بودجهای به دولت، نوعی آدرس غلط دادن است. هرچند سوءمدیریت در تشدید ناترازیها مؤثر است، اما راه درمان یکباره ناترازیها، اصلاح شیوه تخصیص منابع و اولویتدادن به رفاه عمومی و تلاش برای هموارکردن راه رونق اقتصاد ملی از طریق بهبود شیوه تعامل با اقتصاد جهانی و استفاده از فرصتهای بزرگ ولی بسیار زودگذر ثروتاندوزی است.
مهدی حسن زاده
جهت اسلحه مهم است
رها عبداللهی