عراق به دنبال شریک مطمئن در تهران
سعدا... زارعی
عراق بهدلیل مرز طولانیاش با سوریه نسبت به تحولات امنیتی ــ سیاسی که در سوریه در یک ماه اخیر اتفاق افتاده، بهشدت نگران است.
در واقع آمریکاییها در صحنه سوریه رفتاری به نمایش گذاشتهاند که برای عراقیها نگرانکننده بوده است، چرا که آمریکا در روند تحولات اخیر سوریه عملا برای نیروهای اشغالگر نقش تسهیلکننده و حمایتکننده را بازی کرد؛ یعنی آمریکاییها بهرغم اینکه در این سالها ادعا کردهاند در یک ائتلاف ضدتروریسم تمامی تحولات را زیرنظر دارند و درموقع لزوم اقدام میکنند، نه فقط در برابر پیشروی گروه تحریرالشام که خودشان آن را در فهرست گروههای تروریستی قرار دادهاند و هنوز هم این گروه را ازاین فهرست خارج نکردهاند، کاری انجام ندادند ومانع تصرف سوریه توسط آنها نشدند، بلکه با ایجاد اختلال در روابط بین ارتش عراق و ارتش سوریه، زمینه را برای سقوط دولت بشار اسد فراهم کردند. امروز عراقیها بانگرانی ازخود میپرسند که آمریکاییهایی که در سوریه موجب سقوط یک دولت قانونی و جایگزینی آن با یک گروه شبهنظامی تروریستی شده است، نمیتواند اقدام مشابهی در عراق انجام دهد؟ بنابراین عراقیها یکبار دیگر برای اطمینانیافتن از امنیت خود نیاز به همکاری با نیرویی دارند که بتوانند به آنها اطمینان کرده و در روز حادثه به آن تکیه کنند.
از طرف دیگر مدیریت مسائل امنیتی با توجه به تغییر و تحولات سوریه نیاز به گفتگو و رایزنی دارد که طبیعتا این موارد در سفر فردای آقای سودانی به ایران مورد بحث وبررسی قرار خواهدگرفت. اما در مورد اینکه آقای سودانی در سفر به ایران حامل پیام خاصی برای مقامات کشورمان باشد باید گفت که با توجه به اینکه رئیس سرویس امنیتی عراق ملاقاتی با جولانی داشته و علاوه بر آن خود آقای سودانی هم با جولانی تماس تلفنی داشته، ممکن است نکاتی را که در این گفتگوها مطرح شده، با طرف ایرانی هم جهت بحث و بررسی در میان بگذارد، اما اینکه سودانی حامل یک پیام رسمی به ایران باشد، چنین چیزی مطرح نشده است.
عبدالرضا فرجی راد
تفاوت راهبردها امری مشخص در عرصه بین الملل است و همواره کشورها اهداف متفاوتی را دنبال می کنند. برای مثال ایران در سوریه دنبال حفظ محور مقاومت بود اما روسیه هدف دیگری را دنبال می کرد. اولویت روسیه نجات از جنگ اوکراین و برداشتن تحریمهاست.
تصور روسیه این بود که حتی بعد از جنگ اوکراین، امریکا و اروپا تحریم ها را تا حدی ادامه می دهند که روسیه اقتصادش کوچک و در حد یک قدرت منطقه ای مطرح باشد و دیگر امنیت اروپا و حتی حوزه پیرامونی را خود را تهدید نکند.
حالا به یک باره با پیروزی ترامپ ورق برگشته و فرصتی فراهم شده که روسیه هم آتش بس را تجربه کند، هم به نوعی خود را به مردم کشور پیروز معرفی کند و مهمتر از همه تحریمها برداشته شود.
به طوری که دیروز سفیر آمریکا در مسکو اعلام کرد آماده ایم با روسیه همکاری و رابطه ای معقول داشته باشیم.
پوتین خواب چنین چیزی را نمی دید. حتما پیروزی ترامپ برای پوتین از جنگ با تحریرالشام و موفقیت در سوریه که منجر به تیرگی روابط با ترکیه و ترامپ میشد مهمتر است زیرا یک امر استراتژیک و دراز مدت است و روسیه را در حد یک قدرت جهانی نگه میدارد.
روسیه آن چه از سوریه می خواهد بدست آورد.
حضور در پایگاه های زمینی و دریایی در مدیترانه و قراردادهای اقتصادی هم سر جای خودش هست.
در زمانی که ترامپ در حال ورود به کاخ سفید است روسیه نمی توانست بخاطر حفظ یک حکومت از درون پوسیده دو باره در آن کشور وارد جنگ بشود و ترکیه،امریکا و اعراب را که با آنها رابطه خوبی ساخته و با همکاری آنها چندین سال است قیمت نفت را بالا نگه داشته از خود ناراضی کند.
حالا پوتین چه پشت پرده معامله کرده باشد و چه در حین حمله تحریرالشام به این نتیجه رسیده باشد که مقاومت نکند یک تصمیم استراتژیک برای کشورش گرفته است که در نتیجه این تصمیم فواید بسیاری می برد.
لذا اینکه بگوییم روسیه خیانت کرده حرف درستی نیست. زیرا از ابتدا حضور روسیه در سوریه برای مقابله با اسراییل نبوده که چنین اتهامی را مورد توجه قرار دهیم.
روسها در سوریه دو هدف داشتند که اولی از دومی مهمتر است. یکی نگرانی از گسترش تروریسم به روسیه و کشورهای آسیای مرکزی. به طوری که در زمان قبل از دخالت روسیه ۷ هزار نفر از جنوب روسیه و کشورهای آسیای مرکزی برای جنگ با رژیم اسد و ایران وارد سوریه شده بودند و گروه گروه اضافه می شدند.
دوم اینکه یک پایگاهی را از قدیم در سوریه و مدیترانه داشتند و آن را حفظ کنند. مطمئنا اگر مورد اول نگرانی جدی روسها را بر نینگیخته بود بخاطر دومی به درخواست ایران و اسد پاسخ مثبت نمی دادند.
1- پاسداری از منافع جمعی از نشانههای اصلی درایت مدیران یک جمع است. دامنه این منافع جمعی یک قبیله، یک شعب، یک دین، یک مذهب و در دنیای مدرن یک ملت-دولت را دربر میگیرد. برای دفاع از منافع جمعی باید ابتدا نکات مشترک را با دیگر جماعتها شناخت تا بتوان در تعارض با جوامع دیگر از آنها پاسداری کرد. اگر ملت-دولتها بر اساس فرهنگ اسلامی و شیوه مرضیه پیامبر اسلام(ص) کلمه دیگر «سواء» را با دیگر گروهها و دولتها بشناسند، بهترین آموزش را برای دفاع از منافع ملی خود شناخته و راه همزیستی را یافته و شیوه دفع تهدیدهای بالقوه و بالفعل را آموختهاند.
2- میدانیم که قرنهاست آموزشهای بدعتی «ابن تیمیه» میان مسلمانان اختلاف افکنده است. اینان امروزه در اشکال مختلف داعشی بسیار فعال هستند که حتی تمامیت ارضی ایران را هدف اصلی خود میشمارند. داعشیها از هیچ کار نامشروع علیه سایر مذاهب فروگذار نمیکنند. دیدیم که در سوریه و عراق حتی به زنان شوهردار و باردار هم تجاوز کردند و جنین را در شکمهای مادران کشتند. اکنون هم در سوریه پس از اسد، برخی از اینان در گروه پیروز حضور دارند؛ هرچند بر چهره نقاب افکنده و امیال درونی را بازگو نمیکنند. بنابراین جمهوری اسلامی ایران باید سعی کند «کلمة سواء» را با دیگر ملتها برای جلوگیری از فاجعههای داعشی دیگر پیدا کند و بر اساس اشتراکات ضدداعشی، یک توافق جدید منطقهای و جهانی را بر بنیانی مرصوص بنا کند.
3- در فرهنگ سیاسی روز و ادبیات بینالمللی، جامعه متمدن جهان میداند که بزرگترین تهدید علیه امنیت داخلی کشورهای منطقه، تفکرهای داعشی و طالبانی است که هر آن ممکن است کشوری از خلیج فارس گرفته تا دریای مدیترانه را درگیر جنگ داخلی کند و حتی در آفریقا نیز کشورهایی مثل نیجریه و مالی، در غرب این قاره و در کشورهای سومالی، کنیا، تانزانیا و ماداگاسکار را درگیر کند.
4- در کشوری مانند سوریه هم معلوم نیست «جبهه تحریرالشام» کی چهره واقعی خود را آشکار میکند و بعید نیست که هر زمان به ریشههای تروریسم شام و عراق (داعش) بازگردد. در این بین، کشورهایی در منطقه هم آماده پاشیدن نفت بر این آتشهای پنهان هستند و همه دنیا میداند که در چنین حالتهایی، امنیت ایران تنهامانده در دنیای روابط بینالمللی، در خطر جدی است و هیچ کشوری حتی چین و روسیه نیز در این زمینهها یاریرسانی برای ایران نیستند. هرچند این دو کشور بزرگ خود گرفتار حرکتهای داعشی/ طالبانی در درون مرزهای رسمی خویشاند و سیاستهای تبعیضآمیز علیه مسلمانان این دو کشور هم آتشبیار معرکه در نقاطی مانند چچن در روسیه و ترکستان شرقی در چین است.
5- برای دفاع از تمامیت ارضی ایران نیز باید هرکس را که در این «کلمة سواء»* در مخالفت با وحشیگری داعشی با ما مشترک است، گردهم آوریم. بنابراین پیشنهاد میکنم با هرکس موضع ضدداعشی دارد، برای تقبیح، تحریم و مبارزه با گروههای داعشی و طرفداران آنها پیمان ببندیم. دامنه این مبارزه با داعش گسترده است و مردم افغانستان، پاکستان، ترکیه، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، اتحادیه اروپا و حتی آمریکا را دربر میگیرد. پس از ترویج همپیمانی با دولتهای این کشورها، باید یک کنفرانس بینالمللی ضدداعش در یک مرکز بینالمللی برگزار کرد و «اتحاد علیه تجاوز» را بر اساس مواد بند هفت منشور ملل متحد، بنیان نهاد.
* مواضع مورد توافق: اشاره به آیه مبارکه 64 سوره آلعمران، «قل یا اهل الکتاب تعالو الی «کلمة سواء» بیننا و بینکم الخ». اغلب مفسرین برآنند که پیامبر(ص) در مذاکره با مخالفان به این آیه اشارت میکردند و در نامههایی که به پادشاهان کشورهای بزرگ آن زمان نوشتند هم این آیه را آوردند.
مهدی حسن زاده
حنیف غفاری
دونالد ترامپ در حالی ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ رسما فعالیت خود را در مسند رئیسجمهور جدید آمریکا آغاز میکند که در محافل تحلیلی و رسانهای غرب، فرضیاتی در خصوص دکترین سیاست خارجی وی مطرح میشود. بسیاری از تحلیلگران معتقدند ترامپ در دل آنارشیسم ظاهری و پوپولیسمی که در ادبیات و رفتار وی قابل مشاهده است، به دنبال تحقق استراتژیها و اهداف از پیش تعیینشده خود است. از سوی دیگر، برخی تحلیلگران میگویند، گذشت زمان برخی اهداف ترامپ را تغییر داده یا حتی آنها را به تازگی ایجاد خواهد کرد و وی اساسا تابعی از یک دکترین، استراتژی یا حتی مرام سیاسی نیست.
واقعیت امر این است که ترامپ را نمیتوان به سبک و سیاق سیاستمدارانی مانند کارتر، بوش پسر و بایدن فردی پایبند به برخی خطوط قرمز راهبردی در عرصه داخلی و خارجی آمریکا قلمداد کرد. خلق دکترین، متغیری وابسته به وجود برخی پیشفرضها، اصول و استراتژیها در ذهنیت یک سیاستمدار است. اگرچه در عرصه اقتصادی میتوان از اصولی مانند «حمایت گرایی اقتصادی»،«گذار از نهادگرایی در عرصه اقتصاد بینالملل»و ... بهعنوان برخی مؤلفههای ذهنی وی یادکرد اما این گزارههای ذهنی، بیش از آنکه مولود یک اندیشه اقتصادی باشد، معلول رویکرد پراگماتیستی ترامپ در عرصه اقتصاد و تجارت است.
فرضیاتی که در خصوص بازگشت ترامپ به دکترین مونروئه مبنی بر تمرکزگرایی آمریکا بر داخل کشور و مداخله حداقلی در نقاط گوناگون دنیا(غیر از آمریکای شمالی و لاتین) صورت میگیرد نیز مبنایی برای تشریح عملکرد احتمالی رئیسجمهور جدید آمریکا در عرصه سیاست خارجی نیست. ترامپ در نخستین دوره حضور خود در مسند قدرت(۲۰۱۷-۲۰۲۰) بارها دکترین مونروئه را به عناوین گوناگون نقض کرد. مداخلهگرایی آشکار و پنهان ترامپ در منطقه غرب آسیا، تشدید منازعات ژئو اکونومیک با پکن و مواردی ازایندست، سنخیتی با دکترینی که ۲۰۰ سال قبل توسط جیمز مونرو رئیسجمهور وقت آمریکا مطرح کرد، نداشت.
فراتر از آن، ترامپ فرامتن فعالیت خود را "بحران" میداند و در کسوت یک "مرد دیوانه" در قبال پروندههای گوناگون حوزه پیرامونی و فرا منطقهای آمریکا رفتار میکند. حتی نمیتوان ترامپ را خالق دکترینی ترکیبی در حوزه سیاست خارجی آمریکا قلمداد کرد زیرا زمانی که "ثوابت انتزاعی" در کمترین سطح ممکن در ذهن یک سیاستمدار پردازش گردد، منتج به خلق دکترین (حتی از نوع ترکیبی) نخواهد شد. ترکیب رویکردهای پوپولیستی، آنارشیستی، پراگماتیستی و ناسیونالیستی بهجای آنکه خالق یک دکترین باشد، مولد نوعی همپوشانی نامتجانس و در مواردی غیرقابلپیشبینی خواهد بود. بنابراین، در تشریح ماهیت دولت ترامپ نباید به دنبال نسبت دولت وی با دکترینهای معمول یا اختصاصی حوزه سیاست خارجی آمریکا در ادوار گوناگون تاریخ روابط بینالملل، ازجمله تاریخ معاصر بود. ضمن آنکه مرز دو مقوله "کنشگری"و "واکنش" نیز تا حدودی در رویکرد بینالمللی وی مخدوش است، همچنان که در بسیاری از موارد، رئیسجمهور آمریکا برخلاف ادعای همیشگی خود، قادر به تنظیم هزینهها و فواید بازی خود در قبال تحولات گوناگون نیست!