پس از فعالسازی «اسنپبک»، موجی از اخبار درباره احتمال درگیری مستقیم ایران و رژیم صهیونیستی در رسانههای بینالمللی منتشر شد. این خبرسازیها که اغلب در شبکههای غربی و وابسته به نهادهای اطلاعاتی شکل میگیرد، بخشی از یک عملیات روانی گسترده علیه ایران ارزیابی میشود. در گفتوگو با «دکتر مهدی خرسند» کارشناس مسائل بینالملل، ابعاد دیپلماتیک و رسانهای این ماجرا را بررسی کردیم؛ از جایگاه ایران پس از پاسخ نظامی قاطع تا نقش رسانههای غربی در هدایت افکار عمومی و هدف پنهان از دامن زدن به «جنگ جعلی».
اخبار مربوط به احتمال جنگ میان ایران و رژیم صهیونیستی چگونه در رسانههای بینالمللی بازتاب پیدا میکند و این بازتاب چه ارتباطی با فشارهای ناشی از اسنپبک دارد؟
در جریان حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی و حمایت مستقیم آمریکا از این اقدامات، جمهوری اسلامی ایران با پاسخی قاطع و هوشمندانه نشان داد که در برابر هر تجاوزی ساکت نخواهد ماند. پاسخ نظامی ایران هم به سرزمینهای اشغالی و هم به پایگاههای آمریکایی در قطر، معادلات منطقه را بهکلی تغییر داد. این پاسخ موجب شد غربیها به این جمعبندی برسند که حمله نظامی مستقیم به ایران، نهتنها غیرممکن، بلکه پرهزینه و بینتیجه است. آنها دیدند که نظام جمهوری اسلامی توان بازدارندگی واقعی دارد و رؤیای فروپاشی از درون از مسیر جنگ نظامی تحققپذیر نیست. از همین رو، مسیر خود را از جنگ سخت به فشار سیاسی و رسانهای تغییر دادند. در واقع، غربیها حالا از «سایه جنگ» به مثابه یک ابزار روانی استفاده میکنند. آنها میدانند با ایجاد التهاب در جامعه ایران، میتوانند اقتصاد را شرطی و افکار عمومی را مضطرب کنند تا تصمیمگیریهای کلان کشور تحت فشار قرار گیرد. به همین دلیل، هر بار که فشار دیپلماتیک افزایش مییابد، همزمان با آن موجی از اخبار جعلی درباره احتمال درگیری یا حمله قریبالوقوع منتشر میشود.
یعنی میتوان گفت این خبرسازیها در واقع مکمل سیاست فشار حداکثری و حتی اسنپبک هستند؟
دقیقاً. من معتقدم که سایه جنگ امروز نه تهدید نظامی، بلکه ابزار تکمیلی همان فشارهای سیاسی و اقتصادی است. آمریکاییها میدانند وقتی میشود با چند خبر ساختگی و چند تحلیل هدفدار، نرخ دلار را بالا ببرند یا بازار را متلاطم کنند، دیگر نیازی به لشکرکشی نیست. در مقایسه با دورههایی که بحث فعالسازی اسنپبک یا تحرکات نظامی آمریکا در منطقه مطرح میشد، افزایش قیمت دلار و التهاب بازار داخلی ایران بهمراتب بیشتر بود. این یعنی آنها به هدف خود، یعنی تضعیف ثبات اقتصادی ایران، با کمترین هزینه و بیشترین اثر دست پیدا کردند. بنابراین، جنگ جعلی و عملیات روانی عملاً بازوی نرم همان اسنپبک خواهد بود.
با توجه به پاسخ نظامی ایران در جنگ ۱۲ روزه اخیر، آیا احتمال تکرار جنگ یا درگیری واقعی وجود دارد؟
خیر، من بر این باورم که با اقتدار نظامی نیروهای مسلح ایران، سایه جنگ واقعی برای مدت طولانی از کشور ما دور شده است. البته، این به معنای پایان فشارها نیست. حضور سایه جنگ در فضای رسانهای، مانند شمشیری است که مدام بالای سر اقتصاد کشور نگه داشته شده تا تصمیمگیران اقتصادی و بخش خصوصی را در فضای نااطمینانی قرار دهد. بنابراین، حتی بدون شلیک یک گلوله، دشمن از این فضا برای اعمال فشار سیاسی و اقتصادی استفاده میکند با این هدف که افکار عمومی را نگران و تصمیمسازان داخلی را مردد کند.
نقش رسانههای غربی در این روند چقدر پررنگ است؟ آیا واقعاً توانستهاند در فضای روانی ایران تأثیر بگذارند؟
بله، باید بپذیریم که رسانههای غربی در این حوزه بسیار فعالتر و منسجمتر عمل کردهاند. متأسفانه، ضعف روایتگری داخلی موجب شد در برخی مقاطع، حتی افکار عمومی داخل کشور به رسانههای خارجی رجوع کند. شبکههایی، مانند بیبیسی، اینترنشنال یا سیانان با انتشار خبرهای فریبنده و تحلیلهای مغرضانه توانستند برای مدتی ذهن جامعه ایران را مدیریت کنند.
اما خوشبختانه در جریان جنگ ۱۲ روزه اخیر، صدا و سیمای ایران و برخی رسانههای داخلی عملکرد متفاوتی داشتند. برای اولین بار، روایتهای میدانی و خبرهای رسمی بهصورت مستقیم و بدون واسطه مخابره شد و مردم شاهد واقعیت از درون کشور بودند. همین موضوع موجب شد بخشی از مخاطبان رسانههای خارجی بهصورت چشمگیر کاهش پیدا کند؛ حتی میتوان گفت حدود ۵۰ درصد ریزش مخاطب برای آنها رقم خورد. این تجربه نشان داد که اگر ما خودمان روایتگر باشیم، میدان خبر را از دشمن پس میگیریم.
این اخبار جعلی چه تأثیری بر روابط دیپلماتیک و مذاکرات بینالمللی ایران میگذارد؟
شاید نتوان گفت که این خبرسازیها تأثیر مستقیم بر روند مذاکرات دارند، اما بدون تردید تأثیر غیرمستقیمشان بسیار عمیق است. این اخبار با هدف تأثیرگذاری بر افکار عمومی و تغییر فضای سیاسی داخلی طراحی میشوند. افکار عمومی در نهایت در شکلدهی به فضای سیاسی و انتخاباتی کشور تأثیرگذار است. وقتی رسانههای بیگانه با موجسازی گسترده علیه چهرههای انقلابی یا سیاستهای کلان نظام اقدام میکنند، ذهن مردم را در مسیر خاصی هدایت میکنند. شاید در کوتاهمدت به هدف نرسند، اما در بلندمدت این اثرگذاری به تغییر رفتار سیاسی جامعه منجر میشود.
بنابراین، مدیریت و مقابله با اخبار جعلی فقط وظیفه رسانه نیست، بلکه یک ضرورت راهبردی برای حفظ امنیت ملی و ثبات سیاسی کشور است.
در سطح بینالمللی، جامعه جهانی چه نقشی میتواند در مقابله با این جریان اطلاعات جعلی داشته باشد؟
در ظاهر، نهادهای بینالمللی باید برای شفافسازی و مقابله با انتشار اخبار جعلی وارد عمل شوند، اما واقعیت این است که بخش قابل توجهی از این نهادها تحت سلطه همان جریانهای سیاسی هستند که خودشان تولیدکننده فیکنیوزها هستند. نظام لیبرالدموکراسی حاکم بر جهان از ابزار رسانهای برای پیشبرد سیاستهای خود استفاده میکند، بنابراین نمیتوان از این نظام انتظار مقابله واقعی با دروغپراکنی داشت. راهحل در ایجاد جبههای از کشورهای مستقل است؛ کشورهایی که مورد تهاجم رسانهای قرار میگیرند باید با همکاری متقابل، شبکههای رسانهای مشترک، پلتفرمهای بومی و شیوههای جذاب خبررسانی را تقویت کنند. امروز نبرد افکار عمومی به همان اندازه مهم است که نبرد نظامی اهمیت دارد، و اگر در عرصه روایتگری غافل شویم، عملاً میدان را واگذار کرده است.