صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۳۸۶ - ۱۳:۵۵  ، 
کد خبر : ۱۱۵۶۶

پژوهشی در مبانی فقهی حجاب/ احمد عابدینی


 کندوکاو در آیات حجاب، آن هم یک جا و همه سونگرانه، براى اهل نظر و فقه‏پژوهان، مى‏تواند ره‏گشا و پرفایده باشد و آنان را در دستیابى به زوایاى گوناگون این گزاره مهم اجتماعى، رهنمون سازد. کنار هم گذاردن آیات حجاب و درنگ بر روى آنها و توجه به آغاز و پایان نشانه‏هاى پیوسته و ناپیوسته هر یک از آیات، بسیار روشن‏گر خواهد بود و ره‏گشا،که در ضمن بحث،به این نکته اشاره خواهد شد.

کندوکاو در آیات حجاب، آن هم یک جا و همه سونگرانه، براى اهل نظر و فقه‏پژوهان، مى‏تواند ره‏گشا و پرفایده باشد و آنان را در دستیابى به زوایاى گوناگون این گزاره مهم اجتماعى، رهنمون سازد. کنار هم گذاردن آیات حجاب و درنگ بر روى آنها و توجه به آغاز و پایان نشانه‏هاى پیوسته و ناپیوسته هر یک از آیات، بسیار روشن‏گر خواهد بود و ره‏گشا،که در ضمن بحث،به این نکته اشاره خواهد شد.

ابتدا، در روزهاى پایانى سال پنجم هجرى، در جریان ولیمه ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش(همسر طلاق داده شده زیدابن‏حارثه) آیه حجاب همسران پیامبر(ص) بر آن حضرت نازل شد.

همه مردان برابر دستور این آیه شریفه مى‏بایست از پس پرده با همسران پیامبر(ص) سخن بگویند.

در مرحله دوم، خویشاوندان نسبى از دایره این حکم بیرون شدند و آنان اجازه یافتند با همسران پیامبر(ص) بى‏آن‏که پرده‏اى در بین باشد، سخن بگویند.

در مرحله سوم، جلباب (چادر) به عنوان حقى براى همسران و دختران پیامبر(ص) و زنان مؤمن قرار داده شد.

در مرحله چهارم، آیات سوره نور احکام حجاب بانوان را روشن ساخت.

در مرحله پنجم، اجازه گرفتن براى ورود به محل استراحت‏بانوان محرم، مطرح شد.

چند نکته از این بررسى به دست مى‏آید:

1.در نگاه به بانوان محرم و اندازه پوشش آنان در برابر محرمان، بین خویشاوندان نسبى و سببى فرق است;یعنى هیچ‏گاه پوشش مادر نزد فرزند، همانند پوشش مادرزن در نزد داماد نیست.

2. این که گفته مى‏شود محرمان، چه سببى و چه نسبى، مى‏توانند به همه جاى بدن یکدیگر نظر بیفکنند، به جز عورت و شرمگاه، سخنى است‏بى‏دلیل.این بخش از بحث مقدارى به درازا کشید که چاره‏اى نبود;زیرا فقیهان روزگار ما، آن‏گونه که از حاشیه‏هاى عروة‏الوثقى برمى‏آید، همه،برخلاف این نظر دارند;از این روى بایسته بود که دلیلهاى این مساله بیش‏تر به بوته بررسى گذاشته شود.

 3. روایات رسیده از معصومان در این موضوع،سخن جدیدى،غیر از آنچه از آیه‏هاى حجاب فهمیده مى‏شود، بیان نکرده‏اند.

  4. از ملاکها و معیارهاى به دست آمده از بحث و کندوکاو در آیات شریف، در گزاره‏هاى جدید و مسائل نوپیدا بهره بردیم و آنها را به گونه استدلالى، شرح دادیم.در مثل فرق بین عکس و صاحب عکس و فیلم شخص و خود شخص بیان شده است.

ترتیب نزول آیات حجاب

نخستین مرحله: تا پیش از سال پنجم هجرى، بر زنان مسلمان، واجب نشده بود که حجاب داشته باشند.آنان با همان لباس معمول و مرسوم آن زمان، در جامعه حاضر مى‏شدند،با مردان سخن مى‏گفتند و حتى با آنان بر سر یک سفره مى‏نشستند و از یک ظرف غذا مى‏خوردند;تا این که در سال پنجم هجرى، پس از ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش، خداوند حجاب را بر زنان حضرت قرار داد و به مؤمنان دستور داد، هرگاه از همسران پیامبر(ص) چیزى خواستید، از پشت پرده بخواهید:

 

“واذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب.”

سپس دلیل این دستور را چنین بیان مى‏فرماید:

“ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن.” (1)

نکته: پیش از نازل شدن آیه حجاب،در همین سوره شریف، آیات دیگرى نازل شده که در آنها، شان همسران پیامبر(ص) در صورت نگهداشت تقواى الهى، از شان دیگر زنان برتر دانسته شده است و به همسران پیامبر(ص) دستور داده شده که از حجره‏ها،مگر براى کارهاى ضرورى،خارج نشوند و با ناز و کرشمه،با مردان سخن نگویند و بسان دوران جاهلیت نخستین، خود را نیارایند:

“یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولا معروفا. وقرن فى بیوتکن ولا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولى.” (2)

دومین مرحله:در پى نازل شدن حکم حجاب درباره همسران رسول‏خدا(ص) و بازداشته شدن مردان از مستقیم سخن گفتن با آنان و دستور به نگاه نکردن به ایشان، که گویا این حکم،همه، حتى پدران، برادران و خویشان همسران رسول‏خدا را در برمى‏گرفت، این پرسشها مطرح شد:

آیا پدران همسران رسول‏خدا(ص) از دیدن دختر خود بازداشته شده‏اند؟

آیا برادران همسران رسول‏خدا(ص) حق دیدن خواهران خود را ندارند؟

آیا پسران همسران پیامبر(ص) که از شوى پیشین خود داشتند، دیگر اجازه ندارند مادران خود را ببینند؟

آیا زنان مؤمن،بسان مردان مؤمن باید از پس پرده با همسران پیامبر(ص) سخن بگویند؟ (3)

یعنى آیا همان‏گونه که “یا ایها الذین آمنوا” زنان و مردان با ایمان را در بر مى‏گیرد و تنها از باب “تغلیب‏”ضمیرها مذکر آمده است، در “اذا سالتموهن‏”ضمیر مخاطب از باب “تغلیب‏”به صورت مذکر آمده است;ولى در واقع زنان را هم در بر مى‏گیرد و برابر این حکم زنان مؤمن نیز باید از پس پرده با همسران رسول خدا(ص) سخن بگویند; یا خیر، این حکم ویژه مردان است؟

در پى این پرسشهاى گوناگون و شبهه‏ها، این آیه شریفه بر قلب مبارک رسول‏خدا(ص) فرود آمد:

“لاجناح علیهن فى آبائهن ولاابنائهن ولااخوانهن ولاابناء اخوانهن ولاابناءاخواتهن ولانسائهن ولاماملکت ایمانهن واتقین‏الله ان الله کان على کل شى‏ء شهیدا.” (4)

چند نکته

الف.پنج گروه نخست از گروههاى نامبرده شده، همانانى هستند که به محرمان نسبى نامبردارند.بنابراین، حکم حجاب براى زنان پیامبر(ص) بدین منظور نبوده که آنان خود را از تیررس چشم محرمان نسبى به دور نگهدارند.و به دیگر سخن، همسران رسول‏خدا وظیفه ندارند که با محرمان نسبى خود نیز از پس پرده سخن بگویند.آنان، همان‏گونه که پیش از این اجازه داشته‏اند و بر آنان روا بوده بدون حجاب و پرده با محرمان نسبى خود سخن بگویند، اکنون که به همسرى پیامبر(ص) درآمده‏اند نیز مى‏توانند، با محرمان نسبى بى‏پرده سخن بگویند.

ب. تکلیف در پس پرده قرار گرفتن، متوجه همسران رسول خداست، نه مردان. و به دیگر سخن، همسران آن حضرت باید خود را در پس پرده نگه بدارند، نه این که مردان وظیفه داشته باشند نگاه نکنند; از این روى، به جاى “لاجناح على آبائهن‏” که کوتاه‏تر و آسان‏تر بود، عبارت: “لاجناح علیهن فى آبائهن‏” آمد، تا نشان دهد آن‏گاه که گناهى هست، آن گناه بر زنان است.

در جمله آخر، خداوند خطاب به زنان فرمود: “واتقین الله‏” شما زنان باید تقواى الهى را پیشه کنید و خود را در پس پرده قرار دهید. و نفرمود: “واتقوا الله‏” شما مردان، یا شما مردان و زنان، باید تقواى الهى را پیشه کنید و چشم ندوزید.

بنابراین، روایتهایى که برابر آنها رسول خدا(ص) به همسران خود فرمود: از ابن‏مکتوم نابینا روى بگیرند و خود را در پس پرده حجاب نگهدارند، از همین باب است. نه این‏که از آن احادیث‏بتوان تنقیح مناط کرد و دستور کلى به واجب، یا مستحب براى تمامى زنان استفاده کرد; زیرا تنقیح مناط در جایى است که احتمال ویژگى براى مورد وجود نداشته باشد، در حالى که این جا، احتمال ویژه بودن مورد، بسیار قوى است.

اکنون براى روشن‏تر شدن بحث، روایات واقعه دیدار ابن‏مکتوم را از پیامبر(ص) بازگو مى‏کنیم:

“استاذن ابن‏مکتوم على النبى(ص) و عنده عائشة وحفصة.

فقال لهما: قوما فادخلا البیت.

فقالتا: انه اعمى.

فقال: ان لم‏یرکما فانکما تریانه.” (5)

ابن‏مکتوم از محضر پیامبر(ص) اجازه ورود گرفت. این در حالى بود که عائشه و حفصه نزد پیامبر بودند. پیامبر(ص) به آن دو فرمود: برخیزید و داخل اتاق شوید.

آن دو گفتند: او نابیناست.

حضرت فرمود: اگر او شما را نمى‏بیند، شما او را مى‏بینید.

از ام‏سلمه روایت‏شده که گفته است:

“کنت عند رسول الله(ص) و عنده میمونة. فاقبل ابن‏ام‏مکتوم.

وذلک بعد ان امر بالحجاب.

فقال: احتجبا.

فقلنا: یارسول الله الیس اعمى لایبصرنا؟

قال: افعمیا وان انتما الستما تبصرانه؟” (6)

من و میمونه نزد رسول خدا(ص) بودیم که ابن‏مکتوم وارد شد. این حادثه پس از دستور به حجاب بود. پیامبر(ص) فرمود: در پس پرده حجاب روید.

گفتیم: اى رسول خدا! آیا او نابینایى که ما را نبیند، نیست؟

فرمود: آیا شما نیز نابینایید؟ آیا شما او را نمى‏بینید؟

همان‏گونه که پیش از این یادآور شدیم، این روایات، ویژه همسران پیامبر(ص) است و به هیچ روى دیگر زنان مسلمان را در برنمى‏گیرد و تنقیح مناط و سریان دادن حکم به تمامى زنان مسلمان، دلیل مى‏خواهد.

ج. در مراد از “نسائهن‏” اختلاف است. در مجمع‏البیان، دو قول نقل شده است:

1. مراد زنان هم‏کیش; یعنى زنان مؤمن است، نه زنان یهودى و نصارى; زیرا آنان زنان مؤمن را مى‏بینند و براى شوهران خود وصف مى‏کنند: این قول از ابن‏عباس است.

2. مراد، همه زنان است. (7)

از روح‏المعانى نیز دو قول به دست مى‏آید:

1. قول ابن‏عباس; یعنى زنان هم‏کیش.

2. زنان خویشاوند و وابستگان و پیوسته‏هاى به آنان:

“وفى البحر: دخل فى “نسائهن‏” “الامهات و الاخوات و سایر القربات و من یتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهن.” (8)

مادران، خواهران و دیگر خویشاوندان و زنانى که براى آنان کار مى‏کنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند، داخل در “نسائهن‏”اند.

سومین مرحله:

“یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن، ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین وکان الله غفورا رحیما.” (9)

اى پیامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بردوش گیرند. این نزدیک‏تر است، براى این که شناخته و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خدا آمرزنده مهربان است.

تاکنون روشن شد که همسران پیامبر مى‏باید خود را در پس پرده نگه دارند و تنها با خویشان نسبى و زنان مؤمن و بردگان مى‏توانند بدون پرده روبه‏رو شوند.

از دیگر سو، این وظیفه، شرافت ویژه‏اى نیز بود که شامل زنان پیامبر(ص) شده بود; همان گونه که پیش از این نیز شرافتها و وظیفه‏هاى دیگرى نیز پیدا کرده بودند، از جمله:

ام‏المؤمنین: “وازواجه امهاتهم‏” (10) و مساوى نبودن با دیگر زنان مسلمان در کیفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا: “یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن.” (11) و از جمله وظیفه‏هایى که بر همسران پیامبر مقرر شده، به ناز و کرشمه سخن نگفتن با مردان و پسندیده سخن گفتن: “فلاتخضعن بالقول... وقلن قولا معروفا” و خارج نشدن از خانه: “قرن فى بیوتکن‏” به گونه دوران جاهلى خود را نیاراستن: “لاتبرجن تبرج الجاهلیة الاولى.” به هر حال، بخشیدن شرافت، بدون قرار دادن وظیفه و تکلیف ویژه نبوده است.

حال پس از فرا خواندن “امهات المؤمنین‏” به حجاب که هم شرافت و امتیازى بوده و هم تکلیف و وظیفه‏اى، همین وظیفه را و امتیاز را به دیگر زنان مؤمن نیز بخشیده است; تا آنان از شرافت‏بهره‏مند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزار دهنده نداشته باشند و دریابند که اینان زنان با شخصیت و از خاندان شریف و پاک هستند و نباید به هیچ‏روى، آزرده و اذیت‏شوند.

از این روى حجاب، جایگاه ویژه‏اى دارد و شرافتى به شمار مى‏آید براى زنان مؤمن. چنین بود که زنان مدینه از این دستور خداوند استقبال کردند و به سرعت مقنعه‏ها و چادرهاى سیاه تهیه کردند و با آنها خود را پوشاندند.

ام سلمه مى‏گوید:

“لما نزلت هذه الآیه: “یدنین علیهن من جلابیبهن‏” خرج نساء الانصار کان على رؤسهن الغربان من اکسیة سود یلبسنها.” (12)

وقتى که آیه شریفه: “خود را با چادرها فروپوشانید” نازل شد، زنان انصار از خانه‏ها خارج شدند، به گونه‏اى که گویا کلاغهاى سیاه بر روى سر آنان نشسته‏اند; به خاطر لباسهاى سیاهى که پوشیده بودند.

بمانند همین سخن از عائشه نیز روایت‏شده است. (13)

بى‏گمان جنبه شرافتى و حق بودن حجاب از جنبه تکلیفى آن بیش‏تر بوده است; از این روى، در پى اعلام حکم حجاب، وعده بهشت‏براى پیروى کنندگان از این دستور و وعده عذاب براى مخالفان آن، مطرح نشد، بلکه دلیل عقل پسند و عرف پسند آورد:

“ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین.”

براى شناخته شدن و اذیت نشدن، این بهتر است.

و به همین خاطر که جنبه شرافتى و حق بودن آن بیش‏تر مورد نظر بوده، زنان مدینه، براى جلوه‏گر شدن ابهت و حشمت‏خود، چادر سیاه بر سر افکنده‏اند; با این که پیامبر(ص) نفرموده بود چادر سیاه بر سر افکنند. بویژه این که پارچه سیاه و پوشش سیاه به سبب جذب حرارت خورشید، براى سرزمینى چون شبه جزیره عربستان، مناسب نیست. بنابراین تنها توجیهى که براى این‏گونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پیدا کردن و استفاده کامل از این حق است.

تا بدان جا حق و شرافت‏بودن حجاب و چادر، بر تکلیف بودن آن برترى داشته که حتى عمربن خطاب، خلیفه دوم مسلمانان، فکر مى‏کرد: چادر حق است، نه تکلیف; از این روى به کنیزکان اجازه پوشیدن چادر را نمى‏داد:

“کان عمربن الخطاب، لایدع فى خلافته امة تقنع ویقول انما القناع للحرائر لکیلا یؤذین.” (14)

عمربن خطاب، در زمان زمامداریش، به هیچ‏روى اجازه نمى‏داد که کنیز ان مقنعه بپوشند و مى‏گفت: مقنعه، ویژه زنان آزاد است; تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.

انس مى‏گوید:

“راى عمر جاریة مقنعة فضربها بدرته وقال القى القناع لاتشبهین بالحرائر.” (15)

عمر کنیزى را دید که مقنعه بر سر کرده بود، با تازیانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بر دار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.

در این فکر، عمر تنها نیست و دیگران نیز این‏چنین برداشتى را از حکم حجاب داشته‏اند. در مثل از ابن‏شهاب پرسیده شد: آیا کنیز ازدواج مى‏کند و سرخود را مى‏پوشاند. وى در پاسخ، آیه شریفه: “یا ایها النبى قل لازواجک...” را تلاوت کرد و گفت:

“فنهى الله الاماء ان یتشبهن بالحرائر.” (16)

خداوند کنیزان را از این که خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.

نکته: از پرسش و پاسخ روشن مى‏شود که پرسش کننده مى‏دانسته است: کنیز تا شوهر نکرده، حق ندارد چادر سر کند; از این روى حکم کنیز شوهر کرده را مى‏پرسد که آیا کنیز، با ازدواج کردن، به شرف پوشیدن چادر نایل مى‏شود؟ ابن‏شهاب، پاسخ مى‏دهد: کنیزکان، چه ازدواج کنند و چه ازدواج نکنند، از این حق، بهره‏اى نخواهند داشت.

نکته مهم: ما اکنون بر آن نیستیم کار عمر را موجه جلوه بدهیم، یا به بوته نقد بگذاریم. همچنین، بر آن نیستیم از روایى و ناروایى برده‏دارى و شبهه‏هایى که در این باب وجود دارد، سخن بگوییم.

اکنون سخن در این است: آیا حجابى که بر همسران رسول اکرم(ص) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها یک تکلیف و اجبار تعبدى و شرعى بوده، یا تنها حق و شرافت‏بوده و الزامى در آن راه نداشته است و یا این که حق و تکلیف، همراه هم بوده است؟

روشن شد که بنابر نگرش عمربن خطاب و ابن‏شهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ویژه زنان آزاد است و کنیزان از آن بهره‏اى ندارند.

به دیگر سخن، عمربن خطاب و دیگر همفکرهاى وى، پوشیدن چادر را مانند “آزادى‏” و لازمه آن مى‏دانسته‏اند و مى‏پنداشته‏اند: همان‏گونه که کنیز از آزادى محروم است، از پوشیدن چادر و مقنعه نیز محروم است. یا همان‏گونه که کنیز از داشتن مال و مالک شدن محروم است، از داشتن حجاب و پوشیدن چادر نیز محروم است.

اما در برابر این قول، احتمالهاى دیگر و دیدگاههاى دیگر وجود دارد; در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تکلیف باشد; همان‏گونه که آزادى حق همراه با تکلیف است. آن جا که شخص مى‏خواهد خود را بنده دیگران قرار دهد و با دست‏خود، ریسمان بردگى را برگردن خود بیندازد، خطاب:

“ولاتکن عبد غیرک قد جعلک الله حرا.” (17)

برده غیر نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است.

وى را مکلف به برخوردارى از آزادى و زدودن بند بردگى مى‏کند و آزاد بودن را بر او تکلیف مى‏کند.

 

ولى آن جا که جایگاه آزادى شناخته شده است و کسان ارزش آن را مى‏دانند، به هر قیمتى از آن پاسدارى مى‏شود و انسانها براى آزاد زیستن، از همه چیز خود در مى‏گذرند و حتى به این پندار و گمان که پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزیند و آزادانه سرنوشت‏خود را رقم بزنند، حاضرند خود را به کشتن بدهند و از اساسى‏ترین حق، که حق حیات است، خود را محروم سازند، تا شاید نسیمى از آزادى به فرزندان و نسلهاى بعدى بدمد، جاى تکلیف نیست و کسى به آزاد زیستن تکلیف نمى‏کند.

نتیجه: حجاب و چادر مى‏تواند هم حق بشرى باشد و هم حق الهى. یعنى اگر کسى خواست از آن حق بهره ببرد و به این پایه از رشد و عقل رسید که پوشش را مصونیت دانست، نه محدودیت، شرافت دانست، نه پستى و... از حق خود که همان استفاده از چادر است، به خوبى بهره مى‏برد نیازى به امر و نهى ندارد، بلکه حجاب را سرمایه خود مى‏داند و از آن دفاع مى‏کند. ولى اگر کسى به این پایه نرسیده است، شرع به عنوان دوستار و خیرخواه او، او را به داشتن حجاب وا مى‏دارد.

مثال روشن و فقهى مورد پذیرش همگان، مساله حق الحضانة است که به باور مشهور نگهدارى کودکان، تا دو سالگى بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهدارى دختر تا هفت‏سال با مادر و آن‏گاه با پدر است و حق نگهدارى پسر، پس از دو سال، مطلقا، با پدر است.

اگر به پرونده‏هاى اختلافى دادگسترى در این باب نگریسته شود، روشن مى‏شود که بیش‏تر وقتها، مادر خواهان افزایش زمان نگهدارى است و حاضر است‏براى این خواست‏خود و رسیدن به آن، بهاى سنگینى را بر عهده گیرد. در این صورت، هیچ سخنى از تکلیف به میان نمى‏آید و همه بحثها درباره مصالحه و راضى کردن پدر براى واگذارى این حق به مادر است و سخن از جایز بودن و نبودن دریافت وجه در برابر این‏واگذارى حق است.

حال اگر موردى پیدا شد که نه پدر و نه مادر حاضر است کودک را سرپرستى و نگهدارى کند، در این صورت، مساله تکلیف مطرح مى‏شود و شرع و قانون، پدر، یا مادر و یا هر دو را وا مى‏دارد که مصالح کودک را رعایت کنند.

بنابراین حجاب، بسان حق نگهدارى کودک، مى‏تواند هم حق باشد و هم تکلیف. باز جاى این پرسش است که آیا این حق و تکلیف، در محدوده زنان آزاد است و کنیزکان را در بر نمى‏گیرد، یا چرا آنان را هم در بر مى‏گیرد؟

آیا این حق، بمانند حق نفس کشیدن و حق بقاى حیات است که همگانى است، یا مانند حق نگهدارى کودک است که شخصى و تنها براى پدر و مادر است؟

حال، براى روشن شدن بهتر معناى آیه شریفه، به بررسى شان نزولها و یکایک واژگان آیه مى‏پردازیم.

1. تفسیر على‏بن ابراهیم:

“فانه کان سبب نزولها ان النساءکن یخرجن الى المسجد ویصلین خلف رسول الله(ص) و اذا کان باللیل خرجن الى صلاة المغرب والعشاء الآخر والغداة یقعد الشباب لهن فى طریقهن فیؤذونهن ویتعرضون لهن فانزل الله: یا ایها النبى... وکان الله غفورا رحیما.” (18)

سبب نزول آیه این بود که: زنان براى گزاردن نماز، پشت‏سر رسول‏خدا(ص) از منزل خارج مى‏شدند و شب هنگام که براى گزاردن نماز مغرب و عشاء و صبح، به سوى مسجد روان مى‏شدند، جوانان بر سر راه آنان مى‏نشستند و به آزار و اذیت زنان نمازگزار مى‏پرداختند. در این هنگام این آیه شریفه را نازل فرمود.

2. تفسیر روح‏المعانى:

“روى عن غیر واحد انه کانت الحرة والامة تخرجان لیلا لقضاء الحاجة فى الغیطان وبین النخل من غیر امتیاز بین الحرائر والاماء وکان فى المدینه، فساق یتعرضون للاماء و ربما تعرضوا للحرائر. فاذا قیل لهم، یقولون حسبنا هن اماء فامرت الحرائر یخالفن الاماء بالزى والتستر، لیحتشمن و یهبتن فلا یطمع فیهن.” (19)

از کسان بسیار نقل شده که زنان آزاد و کنیز، شباهنگام براى دست‏شویى به گودالها و بین درختان خرما مى‏رفتند و فرقى بین زنان آزاد و کنیز نبود. در مدینه فاسقانى بودند که به آزار و اذیت کنیزکان مى‏پرداختند و چه بسا زنان آزاد را نیز آزار مى‏دادند.

هنگامى که به آنان گفته شد: [این زن آزاد بوده و چرا با او به ناشایست‏برخورد کرده‏اید] مى‏گفتند: گمان کردیم که کنیز است. از این روى به زنان، آزاد دستور داده شد: پوشش و شکل لباس خود را تغییر دهند که از کنیزکان باز شناخته شوند و با حشمت و ابهت جلوه کنند، تا کسى بر آنان طمع نورزد.

3. تفسیر الدر المنثور:

“زنان پیامبر(ص) شباهنگام براى برآوردن نیازهاى خود از منزل خارج مى‏شدند، گروهى از منافقان به آزار و اذیت آنان مى‏پرداختند. به منافقان اعتراض شد، آنان جواب دادند: ما تنها متعرض کنیزکان مى‏شویم. آن‏گاه این آیه نازل شد.” (20)

چند نکته:

1. این شان نزولها، ناسازگارى با یکدیگر ندارند. زنان، هم براى گزاردن نماز در مسجد از منزل بیرون مى‏رفته‏اند و هم براى کارها و برآوردن نیازهاى دیگر.

2. از شان نزولها به دست مى‏آید، آیه شریفه زنان را از بیرون رفتن از منزل باز نداشته است; حتى زنان پیامبر(ص) که فرمان: “قرن فى بیوتکن‏” را داشته‏اند، براى نیازها از منزل بیرون مى‏رفته‏اند. هیچ‏کس زنان پیامبر(ص) و دیگر زنان مؤمن را از این که نماز جماعت چون مستحب است، باز نداشته; بلکه به خاطر رفتار ناشایست‏بى‏بندوباران و آزار و اذیت نمازگزاران، راه سومى را ارائه داده است; که همانا بیرون رفتن با چادر باشد.

3. کنیزان از پوشیدن چادر و پوشاندن سر با مقنعه، بخشوده شده‏اند; حتى در حال‏گزاردن نماز که عبادت فردى است.

چون در شان نزول دوم آمده بود: زنان آزاد و کنیزکان یک‏گونه لباس بر تن داشته‏اند، به دست مى‏آید زنان تا آن زمان با سرهاى برهنه و باز و با همان پوشش مرسوم زمان خود، از منزل بیرون مى‏رفته‏اند.

4. پوشیدن چادر یک تکلیف و یک تحمیل نبوده، بلکه براى شناخته شدن شخصیت زن بوده و نمایانگر آزادى و پاکدامنى او و نشان امتیاز و آزادگى.

حال مناست است واژگان اصلى آیه شرح داده شود:

جلباب

براى جلباب معناها و نمونه‏هاى گوناگون در کتابهاى لغت و تفسیر ذکر شده است.

در روح‏المعانى چند معنى براى جلباب آورده شده است:

1. آنچه از بالا تا به پایین بپوشاند، مانند چادر.

2. مقنعه.

3. ملحفه.

4. هر لباسى که زن آن را روى لباسهایش بپوشد، مانند روپوش و....

5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگیرد، چه عبا باشد و چه غیر آن.

6. لباسى گشادتر از سرپوش و کوچک‏تر از رداء. (21)

تفسیر مجمع‏البیان:

“الجلباب: خمار المراة الذى یغطى راسها و وجهها اذا خرجت لحاجة.” (22)

جلباب، ردایى که سر و روى زن را مى‏پوشاند، وقتى که براى کارى از منزل خارج مى‏شود.

المیزان:

“هو ثوب تشتمل به المراة فیغطى جمیع بدنها، او الخمار الذى تغطى به راسها ووجهها.” (23)

لباسى که تمامى بدن زن را در بر مى‏گیرد و مى‏پوشاند، یا سرپوشى که با آن، سر و روى را مى‏پوشاند.

التفسیر الکاشف:

“وفى معناه اقوال: منها انه رداء یغطى المراة من راسها الى قدمیها ومنها انه الخمار الذى یغطى راسها و وجهها.” (24)

در معناى جلباب اقوالى است، از جمله:

1. ردایى که از سر تا پاى زن را بپوشاند.

2.سرپوشى که سر و روى زن را بپوشاند.

قاموس قرآن:

“جلابیب‏” جمع جلباب و در معناى آن اختلاف است:

راغب، آن را پیراهن و روسرى گفته (قمیص و خمار)

مجمع‏البیان در لغت فرموده: روسرى زن که وقت‏خارج شدن از منزل، سر و صورتش را با آن مى‏پوشاند.

صحاح، آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.

ابن‏اثیر، در نهایه آن را چادر و رداء معنى کرده و مى‏گوید: گفته شده.

مانند چارقد و مانند ملحف است.

در قاموس آمده: پیراهن و لباس گشاد، کوچک‏تر از ملحفه، یا چیزى است مثل ملحفه که زن لباس خود را با آن مى‏پوشاند.

در نهج‏البلاغه، حضرت مى‏فرماید:

“سترنى عنکم جلباب الدین.”

و مى‏فرماید:

“من احبنا اهل‏البیت فلیستعد للفقر جلبابا.”

هر که ما اهل‏بیت را دوست دارد، براى فقر لباسى آماده کند.

و نیز، به بعضى از کارگزارانش مى‏نویسد:

“فالبس لهم جلبابا من اللین.”

براى مردم لباسى از نرمى بپوش.

با این قرائن و آنچه از نهایه و صحاح و قاموس نقل شده مى‏شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالایى و چادر مانند است، نه فقط روسرى و خمار. (25)

از لغت‏نامه‏ها و تفسیرهاى قرآن استفاده مى‏شود: براى جلباب، دو معنى یاد شده است، که براى روشن شدن زوایاى بحث، نگاهى مى‏افکنیم به روایاتى که واژه جلباب در آنها آمده است.

در بحارالانوار، 60 بار جلباب، جلبابا، جلبابها، جلبابک و... به کار رفته است که 32 بار جلباب و 30 بار جلبابا. در مجموع، از این واژه، دو معنى اراده شده است:

1. پرده:

“قال سلمان فکانها البسنا جلباب المذله.” (26)

“سترنى عنکم جلباب الدین.” (27)

“جلباب اللیل.” (28)

“من القى جلباب الحیاء عن وجهه فلاغیبة له.” (29)

“البخل جلباب المسکنة.” (30)

روایتهایى که واژه “جلبابا” در آنها آمده بیش‏تر این‏گونه‏اند: “فلیتخذ للفقر جلبابا”، یا “للفاقة جلبابا” که در تمامى موردها، مى‏توان جلباب را به معناى پرده گرفت: پرده فقر، پرده ذلت، پرده شب، پرده حیاء. پرده هم تمامى بدن را مى‏پوشاند. با این معنى براى “جلباب‏” روایتها جایگاه خود را از لحاظ معنى، خوب پیدا مى‏کنند.

2. روایاتى نیز وجود دارد که “جلباب‏” بى‏گمان در آنها به معناى لباس سرتاسرى نیست; در مثل راوى مى‏گوید به حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پیش ما آمد “و لیس علیه جلباب‏”. (31)

روشن است که در این جا، مراد لباس سرتاسرى و چادر نبوده، بلکه شاید مراد عبا باشد و دشداشه(پیراهن عربى).

در روایت دیگرى آمده که حضرت صادق(ع) در وصف عذاب گروهى فرمود:

“لیقطع لهن جلباب من نار ودرع من نار.” (32)

به قرینه درع، “جلباب‏” نمى‏تواند لباس سرتاسرى باشد وگرنه واژه “درع‏” بى فایده مى‏شد. نکته شایان توجه این که روایاتى که در آنها “جلباب‏” به معناى پرده و لباس سرتاسرى است، به طور معمول، از رسول خدا(ص) و على(ع) وایت‏شده; ولى روایاتى که در آنها “جلباب‏”، به معناى دشداشه، یا لباس کوتاه است، از امام صادق(ع) روایت‏شده است.

بنابراین مى‏توان گفت: مراد از “جلباب‏” در آیه شریفه، چادر و لباس سرتاسرى است; ولى در زمانهاى بعدى، به لباس گشادى که بیش‏تر بدن را در خود مى‏گیرد و مى‏پوشاند نیز، جلباب مى‏گفته‏اند و کم‏کم به هر دو معنى گسترش یافته است.

خلاصه: واژه جلباب، به معناى چادر و همانند آن است، نه به معناى روسرى و پوشیه. در این جا باید به این نکته توجه داشت که چادر، به طور معمول، جلو بسته نیست. بنابراین، چادر سر کردن، با بازبودن و آشکار بودن جلوى سر و صورت و گوشها، منافاتى نداشته است.

به قرینه این که سوره حشر، پیش از سوره نور نازل شده، معلوم مى‏شود که این آیه در صدد تحدید حجاب و نمایاندن حد و مرز براى آن نبوده است; بلکه بر آن بوده نشانه‏اى براى زنان آزاده و پاکدامن برنهد و مى‏خواسته با این امتیاز و امتیاز قلمداد کردن آن، کارى کند که بانوان با شوق، پذیراى حجاب شوند.

و شاید این‏گونه نشانه‏گذارى و جداسازى صف پاکدامنان از ناپاک‏دامنان و یا آزادگان از کنیزکان، باخواست‏خود زنان صورت گرفته باشد.

به این بیان، چون مورد اذیت و آزار اراذل و اوباش قرار مى‏گرفتند، گاه وبى‏گاه، به پیامبر(ص) شکوه مى‏کرده و خواستار راه چاره‏اى بوده‏اند که خداوند این راه‏چاره را براى آنان مطرح کرده است.

شاهد بر این، آیه بعدى است که با لحن شدیدى منافقان و آزاردهندگان به زنان پاکدامن را تهدید مى‏کند و مى‏فرماید:

“لئن لم‏ینته المنافقون والذین فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدینة لنغرینک بهم ثم لایجاورنک فیها الا قلیلا.” (33)

[پس از این] اگر منافقان و آنان که در دلهاشان مرض و ناپاکى است و هم آنان که شایعه مى‏افکنند [دست از این زشت‏کارى برندارند] تو را علیه آنان برانگیزیم; تا پس از اندک زمانى در مدینه در جوار تو، زیست نتوانند کرد.

روشن است که منافقان و بیمار دلان کارشکنیهاى گوناگون مى‏کردند. گاهى به آزار و اذیت زنان مى‏پرداختند، گاهى شایعه‏هایى درباره شکست مسلمانان، در بین مردم مى‏پراکندند. هر زمان براى کار خود بهانه و عذر مى‏آوردند; در مثل هنگامى که به آزار زنان دست مى‏یازیدند، مى‏گفتند: فکر کردیم کنیز است و...

خداوند، در مرحله نخست، نشانه‏اى براى بازشناسى کنیز از آزاد، نهاد و سپس به منافقان هشدار داد: پس از قرار دادن نشانه، دیگر هیچ توجیهى براى آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.

یدنین

“یدنین‏” از “ادناء” به معناى نزدیک‏کردن، گرفته شده است; ولى در این آیه‏شریفه، به معناى آویختن است. التفسیر الکاشف، “یدنین‏” را به معناى “یسدلن‏” (34) آویزان مى‏کنند و المیزان، آن را به معناى “یتسترن‏” (35) مى‏پوشانند، گرفته است.

در تفسیر روح‏المعانى آمده است:

“الادناء التقریب یقال ادنانى اى قربنى وضمن معنى الارخاء، او السدل ولذا عدى بعلى.” (36)

ادناء، به معناى نزدیک کردن است. گفته مى‏شود: ادنانى; یعنى مرا نزدیک کرد و معناى آویزان و رها کردن را هم در بر دارد; از این روى با “على‏” آمده است.

سپس در ادامه معناى دیگرى براى “یدنین‏” آورده شده است; ولى به نظر مى‏رسد اختلاف در معناى “یدنین‏” ناشى از اختلاف در معناى “جلباب‏” باشد.

به هر حال، اگر “جلباب‏” به معناى چادر باشد، “یدنین‏” به معناى آویختن و رها کردن است. “من‏” در “من جلابیبهن‏” تبعیض است و زمخشرى در کشاف، دو احتمال در این باره یادآور شده است:

1. هرگاه از منزل بیرون مى‏روند، بعضى از چادرهاى خود را بر سر بیندازند; یعنى در هر نوبت، یکى از چادرهاى خود را برسر کنند و از منزل خارج شوند.

2. هرگاه از منزل بیرون مى‏روند، بخشى از چادرشان را بر سر بیندازند. (37)

به نظر مى‏رسد احتمال دوم درست‏باشد; یعنى هر زن، قسمتى از چادر خود را بر سر بیندازد و این معنى، با همانندهاى آن در قرآن نیز سازگار است: “ولیاخذوا اسلحتهم‏” هرکس اسلحه خود را برگیرد. “فاغسلوا وجوهکم‏” هرکس صورت خود را بشوید.

و نیز با واقعیت تاریخى آن زمان که مردم در فقر و تنگدستى به سر مى‏بردند، بیش‏تر سازگار است; زیرا دور مى‏نماند که در آن زمانها که اصحاب صفه، در فقر شدیدى مى‏زیستند و لباس و مسکن نداشتند، زنان مسلمان، چادرهاى گوناگون داشته باشند و آیه شریفه ضمن تایید بفرماید: یکى از چادرها را بر سر کنید.

از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شان نزولها، به دست مى‏آید که سوره احزاب، پیش از سوره نور نازل شده است.

و نکته دیگرى که روشن مى‏شود، این که بخش نخست آیه، مقدمه‏اى است‏براى بخش دوم; یعنى پوشیدن چادر، مقدمه‏اى است‏براى شناخته شدن; تا آزار نبینند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه این که تکلیفى الزامى و شرعى براى زنان باشد; زیرا آن تکلیف، سپسها و در برهه‏اى دیگر، هنگام نازل شدن سوره نور (آیه 30) بیان شده است و در نتیجه مى‏توان گفت: جلباب مطرح شده در این آیه حقى است که خداوند براى زنانى که نمى‏خواهند مورد آزار و اذیت ولگردان قرار بگیرند، قرار داده است; نه این که وادار کردنى در کار باشد. براى روشن شدن بیش‏تر مساله مثالى مى‏زنیم: هرگاه، شخصى، چه زن و چه مرد، در منزل خود باشد، منزل، مکان امن و پناهگاه اوست و کسى حق هیچ‏گونه دست‏اندازى به حقوق او را ندارد و کسى حق ندارد به جاى امن و پناهگاه وى تجاوز کند.

اگر کسى از پشت‏بام، بالاى درخت، یا روزنه‏اى و... به داخل منزل کسى بنگرد و یا شنود و دوربین مخفى بگذارد، به حریم خانه دست انداخته و صاحب خانه، حق دارد با او برخورد کند و حتى چشمان او را نابینا سازد و یا به قتل برساند. در احادیث گوناگون وارد شده است:

“ایما رجل اطلع على قوم فى دارهم لینظر الى عوراتهم فرموه ففقؤوه عینیه، او جرحوه فلا دیة له.” (38)

هر آن که بر خانه گروهى بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوى وى تیراندازى کردند و نابینا شد و یا بر وى زخمى وارد کردند، دیه‏اى برایش نیست.

در حدیث دیگر آمده است:

“شخصى از سوراخهاى حجره‏هاى رسول خدا(ص) به درون آن مى‏نگریست. پیامبر اکرم(ص) با تیرى که در دست اشت‏به سوى او آمد، تا چشمانش را کورکند مرد فرار کرد. پیامبر(ص) فرمود: اى خبیث! سوگند به خدا اگر ایستاده بودى چشمانت را کور مى‏کردم.” (39)

ولى اگر در خانه‏اى گشوده بود و زنى برهنه در برابر در نشسته بود و دیگران به او نگاه کردند، چشمهایشان نابینا نمى‏شود و بیننده را تجاوزگر به حریم دیگران نمى‏دانند (گرچه تماشا کننده، کار حرامى انجام داشته است); زیرا آن زن، با گشودن در، و نشستن روبه‏روى آن، خود، حریم خانه خود را شکسته است.

حال از این آیه روشن مى‏شود که خداوند به زنان صالح و مؤمن، ارفاق کرده و به آنان امتیاز داده که اجازه داده است که حریم خود را به همراه خود ببرند. یعنى اگر “جلباب‏” و پرده‏اى بین خود و محیط خارج پدید آورند، این پرده، حریم آنان خواهد بود و کسى حق ندارد به این حریم دست‏یازد و با کسى که این حرکت زشت را انجام داد، مى‏توان، برخورد کرد. ولى اگر کسى چنین حریمى را براى خود قرار نداد و مورد اذیت و آزار دیگران قرار گرفت و نگاه‏ها به او دوخته شد و سخنان ناشایستى درباره او به کار گرفته شد، نمى‏تواند ادعاى دست‏اندازى به حریم خود را مطرح کند; زیرا خود، حریمى براى خود قرار نداده است.

مرحله چهارم:

“قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولى الاربة من الرجال او الطفل الذین لم‏یظهروا على عورات النساء ولایضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن وتوبوا الى الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون.”

خداوند در این مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى‏دهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گیرند، اندام خود را بپوشانند، زینت و آرایش خود را به جز آن جا که ناگزیر آشکار مى‏شود، بر بیگانه آشکار نسازند، سینه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند، زینت و جمال را ننمایانند، جز براى محرمهاى سببى و نسبى و یا زنان و کنیزکان و کودکان ناآگاه بر عورت زنان، چنان پا به زمین نکوبند که خلخال و زیورشان بیرون آید و آشکار شود.

این مرحله از پوشش، بى‏گمان، پس از آیات سوره احزاب نازل شده است; به چند دلیل:

1. برابر ترتیب نزول سوره‏ها، سوره احزاب، هشتاد و هشتمین، یا هشتاد و نهمین و یا نودمین سوره نازل شده بر رسول خداست; (40) ولى سوره نور نودوششمین تا یک صدودومین سوره نازل شده بر رسول خداست.

2. شان نزولها، یا اسباب‏النزولهایى که براى سوره‏ها، یا پاره‏اى از آیات بیان شده نیز، بیانگر همین نکته‏اند; در مثل در سوره احزاب، پیش از نازل شدن آیات حجاب، سخن از جنگ احزاب و داستان زید و زینب و غزوه بنى‏قریظه بود که همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. (41) ولى در سوره نور، سخن از داستان افک به میان آمده که مربوط به غزوه بنى‏المصطلق و پس از نازل شدن آیه حجاب بوده است.

عایشه مى‏گوید:

“رسول خدا، بین زنان خود قرعه کشید و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و این رخداد، پس از نزول حجاب بود.” (42)

بنابراین آیه 31 سوره نور، بیان چهارمین مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون این مرحله از حجاب، مهم‏ترین مرحله‏است و افزون بر حجاب زنان، امور گوناگون دیگرى نیز بیان کرده، ما به شرح درباره این آیه بحث مى‏کنیم; تا زوایاى مساله به خوبى روشن شود.

بنابراین آیه شریفه، با توجه به واژگان و شان نزول و لباس معمول زمان نزول و روایتهایى که درباره بخشهاى گوناگون آیه به ما رسیده است، مورد بررسى قرار مى‏گیرد.

در این بررسى، بیش‏تر، سعى بر این است که واژگان آیه مورد دقت قرار گیرند و از روایتها و شان‏نزولها، تنها به عنوان یارى دهنده استفاده شود.

نکته‏هایى که از این دو آیه شریفه: (30 و 31 سوره نور) مى‏شود فهمید:

1. واژه “غض‏”، به معناى کاستى است: “واغضض من صوتک‏” یعنى صداى خود را فرو بکاه. “ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله‏” یعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پایین بیاورند.

بنابراین “یغضون من ابصارهم‏”، یعنى از نگاههاى خود مى‏کاهند.

در آیه شریفه: (آیه 30 سوره نور) که خداوند مى‏فرماید: “قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم‏” فعل “یغضوا” مجزوم است; زیرا جمله شرطى در تقدیر است:

“قل للمؤمنین: غضوا من ابصارهم فانک ان تقل لهم، یغضوا.”

به مؤمنان بگو: دیدگان خود را فرو نهند که اگر تو به آنان بگویى دیدگان خود را فرو خواهند کاست.

“یغضضن‏” در آیه شریفه 31 سوره نور نیز مجزوم است; زیرا عطف شده بر “یغضوا” و در آن نیز فعل امر در تقدیر است.

2. حذف جمله شرط در “یغضوا” و “یغضضن‏” دلالت مى‏کند که مردان مؤمن و زنان مؤمنه، همین که از دستورهاى خداوند آگاهى یافتند، بى‏درنگ به آنها جامه عمل در مى‏پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا، بى‏چون و چرا گردن مى‏نهند. به گونه‏اى که کلام نیازى به آوردن جمله شرط ندارد.

بنابراین، باید جمله شرطى در تقدیر گرفت، تا توجیه نحوى براى حذف “نون‏” در “یغضوا” باشد. ذکر نشدن جمله شرط نیز، بى‏گمان، دلیلى داشته که همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.

3. متعلق فعل “یغضوا” و “یغضضن‏” محذوف است و در آیه از آن نشانه و اثرى نیست. بنابراین، از آیه روشن نمى‏شود که دیدگان را از چه چیز باید فرو کاست. شاید حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. یعنى چشم را از آنچه نظر کردن به آن حرام است، فرو بندید. اما چه چیزهایى نگاه کردن به آنها حرام است و ناروا، روشن نیست و آیه در این باب، بیانى ندارد.

4. جمع آمدن “مؤمنین‏”، “یغضوا”، “ابصارهم‏” و همچنین “مؤمنات‏”، “یغضضن‏” و “ابصارهن‏” بیانگر این نکته است که هرکس باید چشم خود را فرو کاهد مانند: “خذوا اسلحتکم‏” هر کس اسلحه خود را بردارد و “فاغسلوا وجوهکم‏” هر کسى صورت خود را بشوید.

بنابراین، آیه شریفه در مقام بیان حکم تک‏تک اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بیان حکم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف‏کنندگان جامعه نیست. حال اگر کسى وظیفه شخصى خود را انجام نداد، چه باید کرد؟ از این آیه، حکمش روشن نیست.

5. در شان نزول آیه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است:

“استقبل شاب من الانصار امراة بالمدینه و کان النساء یتقنعن خلف آذانهن فنظر الیها وهى مقبلة فلما جازت نظر الیها ودخل فى زقاق قد سماه ببنى فلان فجعل ینظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجهه فلما مضت المراة نظر فاذا الدماء تسیل على صدره وثوبه فقال والله لآتین رسول الله(ص) ولاخبرنه قال: فاتاه. فلما رآه رسول الله(ص) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئیل(ع) بهذا الآیة: قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم ان الله خبیبما یصنعون.” (43)

در مدینه، جوانى از انصار، با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان، مقنعه‏ها را پشت گوشها مى‏انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى‏داد. هنگامى که زن از برابر وى رد شد، باز به زن نگاه مى‏کرد و را ه خود را ادامه مى‏داد. تا داخل کوچه‏اى شد که حضرت نام کوچه را ذکر کرد و همچنان که به پشت‏سر نگاه مى‏کرد، استخوان، یا شیشه‏اى که در دیوار بود، صورت وى را درید. هنگامى که زن از جلو چشمش ناپدید شد، به خود آمد، دید خون بر لباس و سینه‏اش، جریان دارد.

پیش خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(ص) مى‏روم و او را از واقعه مى‏آگاهانم. هنگامى که نزد پیامبر(ص) آمد و حضرت او را به آن حالت دید، فرمود: این چه حالتى است؟

جوان داستان را براى حضرت باز گفت: آن‏گاه جبرئیل(ع) بر پیامبر نازل شد با این آیه شریفه: اى رسول ما، به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ کنند. آن براى ایشان بهتر است. همانا، خداوند به آنچه انجام مى‏دهند، آگاه است.

6. از شان نزول و همچنین از آیه “قل للمؤمنات‏” بر مى‏آید که زنان مدینه سر و بدن خویش را مى‏پوشانده‏اند، ولى بخشهایى از سروسینه خود را نمى‏پوشانده‏اند. بنابراین، آیه، درباره آن قسمتهایى که پوشیده نمى‏شده، دستورهایى داده است.

7. آمدن واژگانى چون: “المؤمنین‏” و “المؤمنات‏” به جاى “الذین آمنوا” نشانگر این است که این احکام براى کسانى است که به حمل شایع، مصداق مؤمن هستند. بنابراین، روى سخن با غیر مسلمانان و مسلمانان ناپاى‏بند نیست. شان نزول نیز، این نکته را تایید مى‏کند; زیرا جوان انصارى، همین که نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وى‏گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد، با همان سروروى خونین، خود را به پیامبر(ص) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاى‏بند و هوسباز و آلوده چشم مى‏بود، باید کار نارواى خود را ادامه مى‏داد، تا دیگران پیامبر(ص) را با خبر سازند.

شاید بتوان نتیجه گرفت که غیر مسلمانان و مسلمانان شناسنامه‏اى و ناپاى‏بند، که در روایات نگاه به سر و روى آنها بى‏اشکال دانسته شده است، از همان ابتدا، مکلف به پاره‏اى از دستورها نیستند و این دستورها براى رسیدن انسان خواستار کمال، به کمال انسانیت و دور شدن از حیوان صفتى است.

8. تکرار کردن “قل‏” و جداسازى بین دو آیه، آوردن واژگان: “المؤمنین‏” و “المؤمنات‏” با دو صیغه مذکر و مؤنث و همچنین واژگان: “یغضوا”، “یغضضن‏” و... نشان مى‏دهد که زن و مرد هر یک احکام ویژه به خود را دارند و از حکم یکى، نمى‏توان حکم دیگرى را فهمید.

9. پیش‏تر اعلام کردن حکم نگاه و پوشش مردان، شاید افزون بر تغلیب، که همیشه در زبان عرب، مذکر را بر مؤنث پیش مى‏دارند، به این جهت‏باشد که حکم مردان کوتاه است و در یکى دو جمله در خور بیان است، ولى حکم پوشش و حجاب زنان، نیاز به شرح فراوان داشته است; به گونه‏اى که حجم ظاهر آیه حجاب زنان، کم‏وبیش، پنج‏برابر حجم آیه پوشش مردان است.

10. آمدن حرف “من‏” تبعیضیه در جمله “یغضوا من ابصارهم‏” و “یغضضن من ابصارهن‏” و نیامدن آن در جمله “یحفظوا فروجهم‏” و... شاید بیانگر این نکته باشد که “فرج‏” هیچ محدوده مجازى ندارد که در آن حفظ واجب نباشد; ولى براى دیدن و نگاه، محدوده مجاز نیز وجود دارد.

11. على‏بن ابراهیم در تفسیر خود، روایتى از محمدبن مسلم، از حضرت صادق(ع) نقل مى‏کند که فرمود:

“کل آیة فى القرآن فى ذکر الفروج فهى من الزنا الا هذه الآیه فانها من النظر فلایحل لرجل مؤمن ان ینظر الى فرج اخیه ولایحل للمراة ان تنظر الى فرج اختها.” (44)

هر جا در قرآن بحث فرج مطرح شده است، مراد حفظ از زناست، مگر این آیه، که مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد مؤمن حلال نیست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نیست که نگاه کند به فرج خواهر خود.

در تفسیر روح‏المعانى، همین مطلب به ابن‏زید و ابى‏العالیه، نسبت داده شده است; ولى صاحب روح‏المعانى، این برداشت را نمى‏پذیرد و حفظ فرج را در تمامى آیات، به یک معنى مى‏داند و یادآور مى‏شود: این گونه تفصیل، دلیلى ندارد.

صاحب تفسیر روح‏المعانى، اگر به جمله‏هاى پیشین و پسین آیه و به شان نزول توجه مى‏کرد، بر وى روشن مى‏شد که آن تفصیل، تفصیل درستى است. وقتى صدر آیه، درباره چشم پوشى از نگاه باشد، و ذیل آیه، درباره نمایان نساختن زینت و از سویى، شان نزول درباره نگاه باشد، مى‏توان حفظ فرج را در آیه ویژه حفظ از نگاه دانست.

بنابراین در تفسیر آیات و روایات و بیان واژگان آنها، نباید تنها به اشتراکهاى واژگانى تکیه کرد، بلکه سیاق آیه نیز بسیار اهمیت دارد.

روشن است که پیدا کردن واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براى هم معنى جلوه دادن آیات نازل شده در شرایط گوناگون و... کارى است غیر محققانه.

12. نگاه کردن به زنان، گرچه رفتارى است که نفس انسان، بدان سوى گرایش دارد آن را به مصلحت‏خود مى‏داند، ولى پاک‏دامنى و پاک چشمى براى انسان، مصلحت‏بیش‏ترى دارد; از این روى، قرآن مى‏فرماید: “ذلک ازکى لهم‏”.

13. گاهى، انسانها، دچار خودفریبى مى‏شوند و با توجیه‏ها و به بهانه‏هایى، گناه را براى خود روا، یا واجب مى‏شمارند. از این روى، خداوند در قرآن، با جمله: “ان الله خبیر بما یصنعون‏” به همگان هشدار مى‏دهد که خداوند، رفتارها و کردارها را، همان‏گونه که هست مى‏بیند و به آنها آگاهى دارد.

14. نخستین جمله‏اى که حکم ویژه‏اى را براى خانمها بیان مى‏کند “لایبدین زینتهن الا ماظهر منها” است که براى روشن شدن آن، باید به چند نکته توجه کرد:

الف. مراد از زینت، نمى‏تواند دستبند، گردنبند، النگو و... باشد; زیرا نمایان آنها وقتى که از بدن جدا باشند، هیچ اشکالى ندارد. در مثل، زن وقت وضو دستبند خود را در آورد و جایى بگذارد که مردان آن را ببینند، یا طلاى خود را براى تعمیر به طلاساز بدهد و... هیچ گناهى انجام نداده است. بنابراین، به احتمال قوى، مراد از واژه “زینت‏” در آیه شریفه، جاى زینت است; یعنى گردن، دست، گوش و مانند اینها.

ب. گفتن “زینت‏” و اراده کردن مکان زینت، مجاز است و به علاقه حال و محل، چنین مجازگویى، مجاز شمرده شده است. فلسفه آوردن مجاز به جاى حقیقت، افزون بر تخفیف لفظ، مبالغه و تاکید است. (45)

ج. شاید سربسته گفتن: “الا ما ظهر” و روشن نکردن حد و مرز آن، براى واگذار کردن این امور به عرف باشد. در مثل “ماظهر” براى خانمى که هیزم جمع مى‏کند و از صحرا مى‏آورد، با “ماظهر” براى خانمى که لب جوى به شستن لباس مشغول است، یا خانمى که پشت میز اداره به رتق و فتق امور و پاسخ‏گویى مشغول است، یا خانمى که در آزمایشگاه، به ساماندهى وسایل مى‏پردازد، فرق دارد. دو گروه نخست، باید مقدارى آستین را بالا بزنند، ولى دو گروه دوم، به بیش از انگشتان دست، نیاز ندارند. به هر حال، بخشهایى از دست، پا و صورت که عرف حکم به پوشیدن آنها نمى‏کند، یا ضرورت اقتضا مى‏کند که پوشیده نشود، از استثناءها به شمار مى‏روند. برابر حدیثى که از عایشه نقل شده، پیامبر(ص) به اندازه یک قبضه (در حدود 8 سانتى‏متر) بالاتر از کف دست را استثناء کرده است. (46)

ولى همان گونه که گذشت این حد معین کردن نمى‏تواند براى همگان باشد، این حد بر فرض صحیح بودن سند براى زن رخت‏شوى و مانند اوست.

د. فعل “لایبدین‏” صیغه ششم از فعل مضارع “یبدى‏” ( ظاهر مى‏کند. نمایان مى‏سازد) است و در حال رفع، نصب و جزم در ظاهر فرقى نمى‏کند. بنابراین مى‏تواند، نهى، نفى، یا عطف به “یغضضن‏” و در پاسخ شرط مقدر باشد.

به هر حال، آیه شریفه، یا از نمایاندن زینت‏باز مى‏دارد، یا روش زنان مؤمن را در ننمایاندن زینت، بیان مى‏کند، یا تسلیم بى‏چون و چراى پیامبر(ص) بودن را یادآور مى‏شود.

در هر صورت، اگر در موردى قسمتى از بدن، یا زینت، شک شد که آیا از استثناست، یا مستثنى منه; در مثل دو عرف با هم ناسازگارى کردند و یا ضرورت و عرف با هم نساختند، یا در درستى خبرى که دال بر گستره استثناء است، شک شد، استثنا بودن آن قسمت از بدن، ثابت نیست. بنابراین، از ذیل “الا ما ظهر” خارج مى‏شود و “لایبدین‏” آن را در بر مى‏گیرد.

خلاصه این که: در جایى که شک مى‏کنیم آیا از استثناهاست، تا پوشش آن لازم نباشد، یا از استثناها نیست، اصل این است که از استثناها نیست و پوشش آن لازم. این اصل در جاهایى که شک را مى‏یابد، کاربرد بسیار دارد.

ه. واژه “زینتهن‏” براى بیان این نکته نیست که اگر خانمى زینت ندارد، تا آن را نمایان سازد مجاز است‏سروگردن و دست‏وپا و... را براى نامحرمان نمایان سازد. بلکه بیان‏گر محدوده حجاب است; ولى حدومرز آن را به گونه‏اى باز مى‏شناساند که در خود داراى انعطاف باشد. همان‏گونه که روش قرآن و دین، در روشن کردن حد و مرز گزاره‏ها و احکام، چنین است که بازشناسى موضوع را به عرف، و یا خود مکلف وا مى‏گذارد.

و در این گونه موردها، راه را بر سخت‏گیریها مى‏بندد در مثل مى‏گوید: بیمار روزه خود را بگشاید; اما بیمار کیست؟ ساکت است.

و. روایات در بیان مراد “ماظهر” گوناگونند: دسته‏اى “وجه و کفین‏” (صورت و دو دست تا مچ) را مى‏گویند و دسته‏اى “قدمین دو کف پا، تا مچ) را نیز مى‏افزایند. (47)

شاید آنچه را که روایات بیان کرده‏اند، قدر متیقن باشد; زیرا آیه قرآن از بیان “وجه و کفین‏” ناتوان نبوده است. بیان مستثنى و مستثنى‏منه، به صورتى کلى، براى بیان مطلبى عام‏تر و مفیدتر بوده است. از این روى در پاره‏اى از روایات، روایت نقل شده از عائشه (49) نیز، مى‏تواند مؤید استثناى جاى النگو باشد.

شاید روا بودن نگاه به سر زنان اهل تهامه، اهل سواد، علوج، زن دیوانه و... در همین راستا باشد.

ز. شمارى از مفسران، گفته‏اند: زینت‏بر دو گونه است: ظاهرى و باطنى. جمله “الا ما ظهر منها” در صدد بیان زینتهاى ظاهرى است. اینان، سپس در مصداقها و نمونه‏هاى آن اختلاف کرده‏اند. ابن‏مسعود، زینت ظاهرى را لباس و ینت‏باطنى را گوشواره، النگو و خلخال دانسته است. ابن‏عباس گفته است:

زینت ظاهرى، سورمه، انگشتر، گونه‏ها و حناى دست است.

قتاده، تنها سورمه، النگو و انگشتر را گفته و شمارى دیگر، زینت ظاهرى را وجه و کفین دانسته و شمارى صورت و سرانگشتان و گروهى دیگر کف دست و سرانگشتان را گفته‏اند. (50)

این دیدگاههاى گوناگون و پراکنده بیان‏گر این نکته است که شارع مرز روشنى را بیان نکرده و هیچ یک از دیدگاهها براى انسان لزوم پیروى نمى‏آورد. و نمى‏توان گفت: بى‏گمان حداقل استثنا شده است. زیرا حداقل، همان قول ابن‏مسعود است که زینت ظاهرى را لباس دانسته است. در حالى که بى‏گمان، زنان، پیش از نازل شدن این آیه پوشیه نمى‏زده و دستکش به دست نمى‏کرده‏اند و پس از نازل شدن آیه هم، چنین بوده است. پس، بى‏گمان آشکار بودن دستها تا مچ و چهره، اشکالى نداشته و پوشیدن کف پاها تا مچ نیز، رسم نبوده است.

بنابراین، برابر این دیدگاهها نیز، باید “الا ماظهرمنها” را به عرف واگذاریم و سخن اینان را بر فهم آنان از عرف زمان خودشان حمل کنیم.

15. دومین جمله‏اى که حکم ویژه‏اى را براى بانوان بیان مى‏کند: “ولیضربن بخمرهن على جیوبهن.”

از این جمله که مى‏فرماید: روسریهاى خود را برگریبان خود بیندازید، ظاهر مى‏شود که پیش از نازل شدن آیه شریفه، روسریها را زیرگلو گره نمى‏زده‏اند و گریبان و سینه‏هاى آنان، پیدا بوده است.

روایتى که پیش از این در شان نزول آیه، بیان شد (51) ، تایید کننده همین نکته است. بنابراین، وقتى که پیش از نازل شدن آیه، زیرگلو، گوشها و مقدارى از سینه، پیدا بوده است، بى‏گمان، دستها، پاها و چهره ظاهر بوده زیرا هیچ مرسوم نیست که در جامعه‏اى و در سرزمینى زنان دستها و پاها را بپوشانند; ولى سینه و گردن را باز بگذارند.

16. این جمله از آیه شریفه، تایید کننده نکته‏اى است که از جمله پیش استفاده کردیم و آن این که: باید لباس عرف آن زمان را وا رسید و آن را معیار قرار داد، سپس شارع هر جا را درست نمى‏داند، اعلام کند و حکم و نظر جدید خود را بیان بفرماید. اگر نادرستى موردى را اعلام نکرد، باید از عرف پیروى کرد.

17. از این بخش از آیه شریفه، واجب بودن پوشاندن زیر چانه، درخور استفاده نیست; زیرا نه از آیه این مطلب بر مى‏آید و نه انداختن روسرى بر روى سینه و گره زدن در زیر گلو، تمامى زیرچانه را فرا مى‏گیرد.

پیش از این بیان شد که استثناى کف و وجهین، مصداقى از ماظهر است، نه تمام آن، بنابراین، نباید بحث کرد که آیا زیرچانه از صورت است، یا نیست و نباید بحث کرد که “وجه‏” زیر چانه را در بر مى‏گیرد یا خیر؟ بلکه باید بررسى کرد آیا شارع که خواسته عرف را رد کند و بر نپوشاندن گریبان، بر زنان خرده گیردو یا خواسته به پوشاندن گریبان و سینه امر کند، آیا امرش شامل زیرچانه مى‏شود، یا خیر؟ اگر امر شارع، زیرچانه را در برگرفت، پیروى واجب است و اگر در بر نگرفت، زیرچانه، به همان اباحه اولى، که عرف مردم مدینه داشته‏اند، باقى مى‏ماند; مگر این که دلیل دیگرى وجود داشته باشد که بعد بحث مى‏کنیم.

18. در بخش دیگر آیه شریفه که مى‏فرماید: “لایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن... او نسائهن، او ما ملکت...” نکته‏اى که به چشم مى‏خورد، وجه تکرار “ولایبدین زینتهن‏” است که یادآور شده‏اند: یادآورى آن درباره نخست، براى بیان رخصتها به اعتبار منظور بوده و درباره دوم، براى بیان ناظر بوده است. (52) یعنى دربار نخست‏بر آن است که این نکته را بیان کند: زن، وظیفه دارد، زینت‏خود را بپوشاند، مگر آنچه که از باب ضرورت، که عرف آن را بایسته مى‏داند، بیرون مى‏ماند; مانند: دست و چهره. اما دربار دوم “لایبدین زینتهن‏” در صدد بیان این است که شمارى از مردان، مى‏توانند به زینتهاى زن بنگرند و لازم نیست که زن، زینتهاى خود را از آنان بپوشاند. پیش از این، یادآور شدیم که مراد از زینت، جاهاى زینت است که دست‏بالا، دستها تا نصف آرنج، پاها تا مچ، گردن و گلو، گوشها، گریبان و شاید موهاى سر را دربر بگیرد اما بى‏گمان، کمر، شکم، سینه و رانها، از جاهاى زینت‏به شمار نمى‏روند. این اعضا بر همان حال نخستین خود مى‏مانند که زنان به طور معمول، اینها را مى‏پوشانده‏اند. بنابراین، زن باید آنها را بپوشاند و خویشاوند محرم حق نگاه به آن اعضاء را ندارند.

بنابراین آنچه که از این جا و آن جا شنیده مى‏شود: به غیر از عورت، مردان محرم به هر جاى زن مى‏توانند بنگرند سخنى است نادرست و بى‏بنیاد و ناسازگار با آیه شریفه مورد بحث. البته این پندار از فتواى فقیهان سرچشمه گرفته که در این باره سخن خواهیم گفت.

19. این که بر شوهر رواست که به همه جاى زن خویش بنگرد و زن هم چنین حقى را درباره شوهر خود دارد و... مطلبى است که از آیات دیگرى استفاده مى‏شود، مانند:

“نساءکم حرث لکم فاتوا حرثکم انى شئتم.”

همسران شما، کشتزارهاى شمایند، هر جا که خواستید بر کشتزار خود درآیید.

 

یا”قد افلح المؤمنون الذین... والذین لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم، فانهم غیر ملومین.” (53)

مؤمنان، رستگار شدند آنان که... و آنان که فرجهاى خود را نگاهبانى مى‏کنند، مگر بر همسران یا کنیزان ملکى که هیچ نکوهشى بر آنان نیست.

بنابراین، این که شمارى پنداشته‏اند چون: در آیه شریفه از شوهر نام برده شده “الا لبعولتهن‏” و شوهر مى‏تواند به تمامى بدن همسر خود نگاه کند، سپس دسته‏هاى یازده‏گانه دیگرى را بر شوهر عطف کرده، چنین استفاده مى‏شود که این یازده گروه هم مى‏توانند به همه جاى بدن خانمى که با آنها محرم است، نگاه کنند، مگر این‏که دلیلى بر خلاف اقامه شود، مانند: حرام بودن نگریستن به عورت غیر و حرام بودن نگاه شهوت‏آلود و... پندارى بیش نیست و سخنى است‏بى‏مبنا و بى‏دلیل که با کم‏ترین درنگ، نادرستى آن روشن مى‏شود.

. کسانى که در این آیه استثنا شده‏اند و لازم نیست زنان در برابر آنان جاهاى زینت‏خود را بپوشانند، عبارتند از: شوهر، پدر، پدر شوهر، پسر، پسر شوهر، برادر، پسر برادر، پسر خواهر، زنان هم‏کیش، ملک یمین (کنیز زرخرید و به قولى عبد) پیروانى که نیاز جنسى ندارند، کودکانى که بر عورت زنان چیره نشده‏اند.

21. در این که پیروانى که نیاز جنسى ندارند چه کسانى هستند، اختلاف است. در مجمع‏البیان پنج قول نقل شده است:

الف. آنان که به خاطر نیاز غذایى همراه انسان مى‏آیند و نیاز جنسى ندارند، مانند: ابله.

ب. عنین (ناتوان از آمیزش).

ج. خصى (آلت‏بریده)

د. پیرى که گرایشى به زنان ندارد.

ه. برده صغیر. (54)

به نظر مى‏رسد از این چند دیدگاه، دیدگاه نخست، بهتر باشد و پذیرفته‏تر; زیرا گروه دوم و سوم شهوت دارند، ولى نمى‏توانند به کار برند. بنابراین به “غیر اولى الاربه‏” غیر نیازمند گفته نمى‏شود و همچنین پیرمرد. دسته پنجم، به خاطر نابالغى، قوه شهوانیه آنان برانگیخته نشده و اینان نیازمند بالقوه‏اند که با فراز”او الطفل الذى...” استثنا شده است.

بنابراین، مصداق تام و تمام این فقره، دسته اول است، گرچه آیه ویژه و منحصر به آن مصداق نیست و مى‏توان کسانى را که پیش‏تر شهوت جنسى داشته‏اند، ولى اکنون به خاطر مریضى، یا پیرى، یا ریاضت، شهوتى ندارند نیز، از مصداقهاى آن به شمار آورد.

22. در این که مراد از کودکانى که بر عورتها چیره نشده‏اند، چه کسانى هستند، اختلاف است.

الف. کودکانى که عورتها و اسرار زنان را نمى‏شناسند و به خاطر نداشتن شهوت، بر آن نیرو و قوت پیدا نکرده‏اند.

ب. کودکانى که قدرت آمیزش با زنان را ندارند. بنابراین، اگر به حد شهوت رسیدند، حکم مردان را دارند. (55)

به نظر مى‏رسد از دو دیدگاه، دیدگاه نخست‏بهتر است; زیرا اگر کودکانى اسرار زنان را بشناسند و از امور جنسى آگاه باشند، ولى اکنون ناتوان از آمیزش، این آگاهى سبب مى‏شود، کودکان به انحراف کشیده شوند و آن کارهایى را که شارع نمى‏خواسته انجام بگیرد، انجام بگیرد.

23. آخرین فقره در آیه شریفه، درباره حجاب زنان، این فقره است:

“لایضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن.”

زنان مؤمن، نباید پاى بر زمین بکوبند، تا زینتهایى که پنهان داشته‏اند معلوم شود.

نخستین نکته‏اى که از این فقره آیه شریفه به دست مى‏آید این که: نه تنها نمایاندن جاى زینت، بر زنان مؤمن روانیست که شنواندن صداى زینت‏به نامحرم نیز، روا نیست.

24. از فقره “لایضربن...” و از فقره “لایبدین زینتهن‏” برداشت مى‏شود که نمایاندن هرگونه زیبایى براى برانگیختن شهوت مرد، با استفاده از هر یک از حواس، نارواست.

در قرآن گوش و چشم، دو شاخص اصلى از حواس انسانى به شمار مى‏روند. از این روى، زن نباید نازک و دلپذیر با مرد نامحرم سخن بگوید. همان گونه که این مطلب در، دستور خداوند به زنان پیامبر(ص) آمده است:

“فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض.” (56)

پس در گفتار نرمى نشان ندهید، تا امید نبرد، آن که در قلبش بیمارى است.

25. از جمله زینتهاى نهانى که زن نباید با پاى‏کوبى بر زمین آشکار سازد، خلخال است. از آن‏جا که خلخال را به پا مى‏بسته‏اند و قرآن آن را زینت نهان مى‏داند، روشن مى‏شود که عرف و آنچه شناخته شده و رسم بوده، زنان شلوارهاى بلند مى‏پوشیده‏اند، که خلخال را نیز مى‏پوشانده است.

بنابراین، پوشاندن پا تا پایین، در زمانهاى گذشته، رسم بوده و پس از نازل شدن آیه شریفه، واجب بودن آن، روشن شده است; زیرا این آیه در صدد محدود کردن بودند، گستراندن. حال اگر روشن شد که در آن زمان، شلوار و لباس بیرون منزل و داخل منزل، یکى بوده، مى‏توان گفت: پوشاندن پا تا پایین، در داخل منزل و در پیش محرمهاى دوازده‏گانه، شناخته شده و مرسوم بوده و سپس واجب شده است. مگر نزد شوهر، که با آیات دیگر استثنا شده است. اگر نشانه‏اى بر یکسان بودن لباس زن در خانه و بیرون از خانه، پیدا نشد، لباس درون خانه، پیرو عرف است.

26. نکته دیگر این که پاى بر زمین کوبیدن، جز بایسته‏هاى راه رفتن نیست; یعنى زن مى‏تواند بدون پاى‏کوبى بر زمین به گونه شناخته شده و معمول، راه رود. بنابراین، با توجه به این که در چند فقره قبل، فرمود: “لایبدین زینتهن الا ما ظهرمنها.” و در این فقره از زدن پا به زمین جلوگیرى کرد، روشن مى‏شود که خانمها باید بیش‏ترین رعایت را در هر زمینه‏اى داشته باشند و باندازه ضرورت، بسنده کنند.

27. در آخرین بخش از آیه مى‏فرماید:

“وتوبوا الى الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون.”

اى مؤمنان، همگى به سوى خدا برگردید، شاید رستگار شوید.

گویا مراد از “ایها المؤمنون‏” مردان مؤمن است; زیرا این دو آیه، حکم هر یک از مردان و زنان مؤمن را جداگانه بیان کرد. از این روى، روشن مى‏شود که مردان گناهانى را انجام مى‏داده‏اند که نیاز به توبه و بازگشت‏بوده است. در مثل، با نگاه‏هاى شهوت‏آلود، سبب جعل احکامى براى بانوان شده‏اند که شان نزول، تایید کننده این مطلب است. پس سخت‏گیرى خداوند در لباس و چگونگى پوشش زنان، به عنوان نقصان وارد کردن و به بند کشیدن آنان نبوده، بلکه راهى بوده که آنان را از چشمان آلوده مردان شهوت‏ران حفظ کند. بنابراین، حجاب، براى آنان سنگرى است نگهدارنده و بازدارنده از نگاههاى آلوده به شهوت، نه براى محروم کردن آنان از حقوق خود در جامعه.

28. فرمان پوشش به زنان و فرمان چشم فروکاستن به مردان، به تنهایى براى جلوگیرى از گناه و چشم‏چرانى مردان، کافى نیست; بلکه آنان نیرویى درونى، مانند تصمیم بر توبه و بازگشت‏به سوى خدا و گردن نهادن به دستورهاى او، نیاز دارند; تا آنان را از آنچه که خداوند حرام کرده، بازدارند و بدون آن نیروى درونى، تمهیدات بیرونى، کافى نیست.

29. آنچه در تفسیر على‏بن ابراهیم، به عنوان روایت ابى‏الجارود نقل شده، بسیار همانند آن چیزى است که از ظاهر آیه شریفه، برداشت مى‏شود:

ابى الجارود از امام باقر(ع) روایت مى‏کند:

“فى قوله “لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها” فهى الثیاب والکحل والخاتم وخضاب الکف والسوار. والزینة ثلاث: زینة للناس وزینة للمحرم وزینة للزوج. فاما زینة الناس، فقد ذکرناه واما زینة المحرم فموضع القلادة فما فوقها والدملج ومادونه والخلخال وما اسفل منه واما زینة للزوج فالجسد کله.” (57)

امام باقر(ع) درباره فرموده خداوند متعال: “و آشکار نسازند زینت‏خود را مگر آنچه آشکاراست‏” فرمود: آن زینت، عبارت است از: لباس، سورمه، انگشتر، حناى دست و النگو.

زینت، سه قسم است: زینتى براى مردم، زینتى براى محرم و زینتى براى شوهر.

زینت‏براى مردم را یادآور شدیم. زینت محرم، جاى گردنبند و بالاتر از آن و جاى دستبند و پایین‏تر از آن و جاى خلخال و پایین‏تر از آن و زینت‏شوهر تمامى بدن زن است.

اگر چه در سند روایت مناقشه است و در این که چه بخش از آنچه از قول امام باقر(ع) نقل شد، روایت است و کدام بخش از آن، سخنان صاحب تفسیر، احتمالهایى وجود دارد. ولى آنچه مهم است، روایت همان را مى‏گوید که ظاهر آیه با توجه به عرف بیان مى‏کند.

و بنابراین، روایت جنبه تاییدى دارد; از این روى سند نداشتن آن، زیانى به بحث نمى‏رساند.

مرحله پنجم: از آیاتى که پیش از این، از آنها سخن گفته شد، روشن شد که زنان قسمتهایى از بدن خود را که پیش از نازل شدن آیه حجاب نمى‏پوشانده‏اند، لازم نیست آنها را در برابر خویشاوندان دوازده‏گانه مطرح شده در آیه 30 سوره نور، بپوشانند. ولى از آیات به دست نیامد که حکم آن جاهایى را که پیش از آیه حجاب مى‏پوشانده‏اند، اکنون چیست و در برابر این دوازده‏گروه چه باید بکنند؟

در مثل، آیا مادر مى‏تواند تمامى بدن غیر از عورت را در برابر فرزند بالغ خود نمایان کند؟

آیاخواهر مى‏تواند تمامى بدن، غیر از عورت را در برابر برادر بالغ خود نمایان کند؟

از آیات مورد بحث، روا بودن آشکار ساختن سینه، شکم، کمر، ساق‏پا و رانها و مانند آن در برابر محرمها به دست نیامد.

اکنون مى‏خواهیم بگوییم: از ظاهر قرآن مجید، به دست مى‏آید که حاضر شدن زن، با لباس نامناسب و نمایاندن، شکم، سینه، ران و... در برابر خویشان نسبى، بى‏چون و چرا، حرام است. خداوند در آیه 85 95 سوره نور مساله را مطرح فرموده و حتى ورود بدون اجازه به اتاق پدر و مادر را، ممنوع فرموده است:

“یا ایها الذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لم‏یبلغوا الحلم منکم ثلث مرات من قبل صلوة الفجر وحین تضعون ثیابکم من الظهیرة ومن بعد صلوة العشاء ثلث عورات لکم لیس علیکم ولاعلیهم جناح بعدهن طوافون علیکم بعضکم على بعض کذلک یبین الله لکم الآیات والله علیکم حکیم.”

اى آنان که ایمان آورده‏اید، غلامان و کنیزان زر خرید شما و کودکان نابالغ، [براى وارد شدن به اتاق شما] باید سه وقت از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، هنگامى که لباسهاى خود را هنگام ظهر در مى‏آورید و پس از نماز عشا. این سه وقت، عورت است از براى شما. برشما و بر آنان، غیر از این سه وقت، گناهى نیست. شمارى از شما بر شمارى دیگر وارد شونده و گردش کننده‏اند این چنین خداوند آیات خود را براى شما بیان مى‏کند و خداوند، داناى حکیم است.

“واذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم کذلک یبین الله لکم آیاته والله علیم حکیم.”

هنگامى که کودکان شما به سن بلوغ رسیدند، باید از شما اجازه بگیرند، همان‏گونه که پیشینیان آنان اجازه مى‏گرفتند. این چنین خداوند آیات خود را براى شما، بیان مى‏کند. خداوند داناى حکیم است.

آیه مى‏فرماید کودکان نابالغ، در سه نوبت، براى ورود به اتاق پدر و مادر اجازه بگیرند. حال، کودکان بالغ چطور؟ اینان، باید در هر حال، اجازه بگیرند، چه در این سه نوبت و چه در وقتهاى دیگر.

با این که در وقتهاى دیگر، احتمال برهنگى و... مادر یا به کلى وجود ندارد، یا بسیار کم‏پیش مى‏آید، چرا کودک بالغ براى ورود به اتاق پدر و مادر، باید اجازه بگیرد؟ این بدان جهت است که در دیگر وقتها نیز احتمال دارد جاهایى از مادر که عورتین نیست، ولى از زینتهاى نهان به شمار مى‏روند، پیدا باشند که تنها براى همسر دیدن آنها رواست و براى غیرهمسر ناروا.

بنابراین، مفهوم آیه 85 و صریح آیه 95، که واجب بودن اجازه را براى فرزند بالغ بیان مى‏کنند، با ملازمه عرفى، به حرام بودن نظر به زینتهاى باطنى مادر و حرام بودن نمایاندن زینتهاى پنهان بر مادر، دلالت دارد.

اگر کسى بگوید احتمال دارد که عورتین مادر در آن سه وقت دیگر نیز آشکار باشد; از این روى باید کودکان بالغ وارد نشوند!

مى‏گوییم: احتمال نمایان بودن عورتین مادر در غیر سه نوبت‏ یاد شده، با جایز بودن ورود کودکان نابالغ، بدون اجازه، سازگار، نیست.

بله اگر دلیل قوى از روایات به جایز بودن ظاهر شدن مادر با لباس‏زیر، در بین فرزندان پیدا کردیم، که بسان نص بود، آن گاه، چاره‏اى نیست، باید واجب بودن اجازه را براى امور دیگر بدانیم. ولى در بحث روایات خواهد آمد، که چنین دلیل قوى و روشنى وجود ندارد.

نکته: خداوند در آیه 31 سوره نور، دوازده گروه را استثناء کرد و نتیجه این شد که بر زن لازم نیست‏خود را در برابر این گروهها بپوشاند; اما در آیه 85 همان سوره، تنها بر دو دسته واجب کرد که در سه وقت‏یاد شده، اجازه بگیرند و در دیگر وقتها، همگان باید اجازه بگیرند. از این روى، این پرسش به ذهن مى‏آید:

دلیل استثناهاى دوازده‏گانه در آن جا و دوگانه در این جا چیست؟

پاسخ: در این جا دو گروه را استثناء کرد:

1. ملک یمین. این خود، بحث دارد که آیا غلام و کنیز را در بر مى‏گیرد، یا نه، تنها کنیز را در بر مى‏گیرد؟ آیا بالغان را در بر مى‏گیرد، یا نابالغان را نیز در بر مى‏گیرد؟ از آن جا که هیچ‏کدام از انواع برده در زمان ما وجود خارجى ندارند، از بحث درباره آن، خوددارى مى‏شود.

2. کودکان غیربالغ خود انسان، نه هر کودک غیربالغ.

این گروه مى‏تواند به تمامى بدن مادر، غیر از عورت نگاه کند و پوشاندن بدن، به غیر از عورت، در برابر اینان، واجب نیست; از این روى مى‏توانند بدون اجازه، مگر در سه نوبت‏یاد شده، به اتاق پدر و مادر، وارد شوند.

ولى همین گروه و همین کودکان نابالغ، وقتى به سن بلوغ رسیدند، باید براى وارد شدن به اتاق پدر و مادر، در همه گاه اجازه بگیرند، چون چه بسا، ران و سینه و پاهاى مادر عریان باشد.

در این جا، معناى یک قید و کلمه‏اى که در آیه ذکر شده و مفسران به طور معمول آن را معنى نکرده و از آن گذشته‏اند، روشن مى‏شود.

آیه 60 سوره نور چنین بود:

“واذا بلغ الاطفال منکم الحلم، فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم.”

“من قبلهم‏” در آیه شریفه به چه کسانى اشاره دارد؟ از کلام مفسران، مطلب روشنى به دست نمى‏آید، ولى با توجه به آیه 31 همین سوره که دوازده گروه استثنا شده و، دوازدهمین کودکى بود که بر عورتهاى زنان آگاهى نداشت، روشن مى‏شود، کودکان در آیه 85، از گرفتن اجازه بخشوده شدند، مگر زمانى که به سن بلوغ برسند که در این صورت، باید اجازه بگیرند، همان‏گونه که “الذین من قبلهم‏”; یعنى یازده‏گروه قبلى، اجازه مى‏گرفتند. بنابراین، روشن مى‏شود که مراد از “من قبلهم‏” گروههاى یازده‏ گانه قبلى است.

البته استثنا بودن زوج و زوجه از اجازه گرفتن و نگاه کردن، به خاطر آیات سوره مؤمن و معارج است و اشکالى به لیت‏بحث ما، وارد نمى‏سازد.

روایات:

حال که بحث از آیه 85 و 95 شد و زوایاى گوناگون آن دوروشن گردید، روایاتى را به عنوان تایید کننده که در ذیل دو آیه، 85 و 95 آورده شده، یادآور مى‏شویم:

1.امام صادق(ع) مى‏فرماید:

“یستاذن الذین ملکت ایمانهم والذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات.کما امرکم الله عزوجل ومن بلغ الحلم فلا یلج على امه و لاعلى اخته ولا على خالته ولا على ماسوى ذلک الا باذن فلا یاذنوا حتى یسلموا و السلام طاعة الله عزوجل.” (58)

ملک یمین‏هاى شما و فرزندان نابالغ شما،همان‏گونه که خداوند امر فرموده به شما، در سه نوبت اجازه مى‏گیرند.هرکس به سن بلوغ رسید،به هیچ‏روى،بر مادر،دختر، خاله و غیر اینان، بدون اجازه وارد نمى‏شود.و اجازه نمى‏دهند، تا سلام کند;زیرا سلام، پیروى از خداوند است.

2.روایتى دیگر،همانند این روایت،از امام باقر(ع) رسیده است. (59)

3.در الدرالمنثور روایتهاى، بسیارى در این باب نقل شده، از جمله:

“راوى از پیامبر(ص) مى‏پرسد:آیا براى وارد شدن بر مادرم،باید اجازه بگیرم؟

حضرت مى‏فرماید:بله.

راوى مى‏پرسد:با مادرم در یک اتاق زندگى مى‏کنم، آیا براى وارد شدن بر ایشان، باید اجازه بگیرم؟

پیامبر(ص) مى‏فرماید: اجازه لازم است.

راوى مى‏گوید: من خدمتگزار مادرم هستم، آیا هر گاه وارد مى‏شوم، باید اجازه بگیرم؟

حضرت فرمود: آیا دوست دارى وى را برهنه ببینى؟

گفت: نه.

فرمود: پس اجازه بگیر و وارد شو.” (60)

این روایت، با دو سند: “ابن جریر عن زیدبن اسلم، ان رجلا سال النبى‏” و”ابن‏جریر و بیهقى عن عطاء بن یسار: ان رجلا قال یا رسول الله.” نقل شده است.

روایت نشان مى‏دهد که اجازه گرفتن براى این است که مادر، برهنه دیده نشود. عریان در این‏جا، اعم است از برهنگى کامل که حتى عورتین او دیده شود، یا نیمه برهنگى که سینه، شکم، ران و... دیده شود. ولى به قرینه روایاتى که از ابن‏مسعود و حذیفه، نقل شد: “ان لم‏تفعل رایت منها ما تکره‏” یا “ما على کل احیانها تحب ان تراها” معلوم مى‏شود که مراد از برهنگى در حدیث نبوى، برهنگى کامل نیست و روایات، تایید کننده همان چیزى است که از آیه برداشت‏شده.

خلاصه بحث:

1. حکم حجاب، کم‏کم و به مرور زمان، نازل شد و از خانه پیامبر اسلام(ص) شروع شد و سپس به دیگر خانه‏ها و خانواده‏ها سریان یافت.

2. حجاب براى سالم ماندن روح انسانها قرار داده شده است: (ذلکم اطهر لقلوبکم وقلوبهن).

3. جلباب (ل چادر) افزون بر تکلیف، حقى بوده براى خانمهاى پاکدامن که در ابتداء، جنبه حق بودن آن برترى داشته است.

4. پیش از آمدن حکم حجاب، زنان ، غیر از سروگردن، گریبان و دستها را تا حدود آرنج، باقى بدن خود را مى‏پوشانده‏اند. ظاهر بودن کمر، سینه، رانها و... رایج نبوده است. بنابراین، گروههاى استثناء شده، همان جاهایى که به طور معمول نمى‏پوشانده‏اند مجاز هستند که نگاه کنند و جایز بودن نگاه کردن به رانها، سینه، ساقهاى پا و... از آیه به دست نمى‏آید.

5. حکم حجاب، حکم فراگیر است و گروههاى استثناءشده به خاطر ضرورت و... بوده است.

6. اصل در مساله حجاب، جداسازى کامل محیط مرد و زن از یکدیگر است، به گونه‏اى که هر دو بتوانند در جامعه به کار و تلاش بپردازند و تماسها و برخوردها دراندازه بسیار کمى باشد.

7. حجاب و پوشش، مساله‏اى شخصى است و بازشناسى “ماظهر” و ضرورتها به عهده خود افراد است و از این آیات حکم و وظیفه‏اى براى مسؤولان امر و متولیان امور روشن نشد.

8. در این آیات هیچ بحثى درباره “مادر همسر” مطرح نشد و از هیچ یک از واژگان آیات روشن نشد که داماد مى‏تواند به مادر همسر خود نگاه کند.

بله، از آیه 32 سوره بقره روشن مى‏شود: ازدواج با مادر همسر حرام است، همان گونه که ازدواج با مادر، خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر برادر و دختر خواهر حرام است، ولى ملازمه‏اى بین حرام بودن ازدواج با حلال بودن نگاه کردن وجود ندارد.

پى‏نوشتها:

1. سوره “احزاب‏”، آیه 35.

2. همان، آیه 23 33.

3. تفسیر “مجمع‏البیان‏”، امین الاسلام طبرسى، ج‏7 863/8.

4. سوره “احزاب‏”، آیه 55.

5. “وسائل الشیعه‏”، ج‏14، باب 129، از ابواب مقدمات النکاح، ج‏1/171 - 172.

6. همان، ح‏4.

7. تفسیر “مجمع‏البیان‏”، ج‏7 -8/368.

8. تفسیر “روح‏المعانى‏”، آلوسى بغدادى، ج‏12/107، دار احیاء التراث العربى، بیروت.

9. سوره “احزاب‏”، آیه 59.

10. همان، آیه 6.

11. همان، آیه 32.

12. تفسیر “الدر المنثور”، سیوطى، ج‏5/221.

13. همان.

14. همان.

15. همان.

16. همان.

17. “نهج‏البلاغه‏”، صبحى صالح، نامه 31، آخر نامه.

18. تفسیر على بن ابراهیم قمى، ج‏2/196.

19. تفسیر “روح‏المعانى‏”، ج‏2/127.

20. تفسیر “الدرالمنثور”، ج‏5/221.

21. تفسیر “روح‏المعانى‏”، ج‏12/127.

22. تفسیر “مجمع‏البیان‏”، ج‏7 - 8/369.

23. تفسیر “المیزان‏”، علامه طباطبایى، ج‏16/339.

24. تفسیر “الکاشف‏”، محمد جواد مغنیه، ج‏6/239.

25. “قاموس قرآن‏”، سید على اکبر قرشى، ماده جلباب، دار الکتب الاسلامیه.

26. “بحارالانوار”، علامه مجلسى، ج‏10/55، ح‏2.

27. همان، ج‏32،تحقیق محمد باقر محمودى،237،ح‏190 وزارت ارشاد.

28. همان، ج‏41/227، ح‏37.

29. همان، ج‏75/233، ح‏1.

30. همان، ج‏78/11، ح‏70.

31. همان، ج‏68/35، ح‏74.

32. همان، ج‏79/76، ح‏5.

33. سوره “احزاب‏”، آیه 60.

34. تفسیر “الکاشف‏”، محمد جواد مغنیه، ج‏6/239.

35. تفسیر “المیزان‏”، ج‏16/339.

36. تفسیر “روح‏المعانى‏”، ج‏12/127.

37. تفسیر “الکشاف‏”، ج‏3/560.

38. “فروع الکافى‏”، ج‏7/290، ح‏1، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.

39. همان‏291/، ح‏5.

40. “تاریخ قرآن‏”، دکتر محمد رامیار/674، امیرکبیر.

41. همان/672.

42. تفسیر “مجمع‏البیان‏”، ج‏7 - 8/130.

43. تفسیر “نورالثقلین‏”، ج‏3/588; “کافى‏”، ج‏5/521، ح‏5.

44. تفسیر على‏بن ابراهیم قمى، ج‏2/101.

45. تفسیر “روح‏المعانى‏”، ج‏10/204، دارالفکر، بیروت.

46. “الدر المنثور”، ج‏5/42.

47. تفسیر “نورالثقلین‏”، ج‏3/589، ج‏95/590، ح‏105.

48. همان‏590/، ح‏103.

49. تفسیر “الدرالمنثور”، ج‏5/42.

50. تفسیر “مجمع‏البیان‏”، و دیگر تفسیرها، ذیل آیه.

51. تفسیر “نورالثقلین‏”، ج‏3/588، ح‏93.

52. تفسیر “روح‏المعانى‏”، ج‏10/209.

53. سوره “مؤمنون‏”، آیه 1 - 6.

54. تفسیر “مجمع‏البیان‏”، ج‏7-8/138.

55. همان.

56. سوره “احزاب‏”، آیه 32.

57. تفسیر “على‏بن ابراهیم قمى‏”، ج‏2/101; تفسیر “نورالثقلین‏”، ج‏3/592، ح‏119.

58. تفسیر “نورالثقلین‏”، ج‏3/621، ح‏229.

59. همان/622، ح‏231.

60. تفسیر “الدر المنثور”، ج75 /‏5

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات