تاریخ انتشار : ۰۳ دی ۱۳۸۸ - ۰۷:۳۴  ، 
کد خبر : ۱۳۲۵۰۹

پارادوکس‌های خانواده مدنی


شیرین عبادی
الف) فقدان امر انضمامی
این نوشته تلاشی است در نقد بخش‌هایی از سخنان دکتر جلالی‌پور که در مقاله‌ای با عنوان «غفلت فمینیست‌های ایرانی، چرا خانواده مدنی در ایران رهایی‌بخش است؟» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ارائه کردند. ابتدا خلاصه‌ای از مقاله ایشان و نقدهای خود را بیان می‌کنم و سپس به بحث اصلی یعنی نقد خانواده مدنی با نگاهی بر فیلم «چهارشنبه سوری» می‌پردازم.
دکتر جلالی‌پور در آغاز به دو پارادایم نظری در رویکردهای فمینیستی اشاره کردند؛ رویکرد لیبرال و رویکرد انتقادی. سپس با بیان این نکته که فمینیسم ایرانی غالبا تحت تاثیر نوشته‌های فمینیست‌هایی است که درون پارادایم انتقادی جای می‌گیرند، نتیجه گرفتند که تاکنون در ایران کمتر به خانواده مدنی به مثابه راهکار و بدیلی در مقابل خانواده مردسالار توجه شده است؛ چرا که ایشان اعتقاد دارند رویکرد انتقادی فمینیستی اساسا مخالف و منتقد خانواده است. روشن است که رویکرد حاکم بر مقاله ایشان، رویکردی لیبرال است. بنابراین توضیحات مختصری درباره فمینیسم لیبرال ارائه می‌کنم:
فمینیست‌های لیبرال اعتقاد دارند که نابرابری زن و مرد در جامعه و تبعیض علیه زنان، ناشی از وجود فرصت‌های نابرابر برای زنان و مردان در جامعه است که شامل نابرابری در بهره‌مندی از فرصت‌های آموزشی، شغلی، حقوقی، اقتصادی و غیره می‌شود. بنابراین بسیاری از مشکلات زنان با برابری فرصت‌ها و بهره‌مندی از حقوق برابر با مردان در جامعه رفع خواهد شد. «در نهایت این نوع از فمینیسم خود را به اصلاح‌طلبی و تلاش برای بهبود وضعیت زنان در چارچوب نظام پدرسالار موجود محدود می‌کند و اعتراضی بنیادین به عملکرد یا مشروعیت نظام ندارد همچنین بر جنبه‌های صوری‌تر جنس‌گرایی در جامعه تمرکز می‌کند.» (به نقل از جلالی‌پور) و به نقل از ریتزر در کتاب نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر بیشتر نوشته‌های مردم‌پسندی که درباره مشاغل زنان، برابری زن و مرد در مقام والدین ـ نقش پدری و نقش مادری ـ نیاز به آموزش فارغ از جنسیت برای کودکان، دگرگونی در خانواده و غیره منتشر شده است، برپایه این نظریه استوارند. همین‌طور بسیاری از خط مشی‌هایی که جنبش زنان آمریکا مبتکر آن بوده‌اند با الهام از نظریه لیبرال تنظیم شده‌اند. دیگر رویکردهای انتقادی فمینیستی تاکید بیشتری بر نظام پدرسالار، تصورات غالبی راجع‌ به زنانگی و مردانگی و جنبه‌های پنهان‌تر جنس‌گرایی در کنش‌های زنان و مردان دارند. البته بحث بیشتر پیرامون این نظریه‌ها از موضوع مقاله خارج است. من قصد ندارم از این دیدگاه رویکرد لیبرال ایشان را زیر سوال ببرم، بلکه در شرایط فاجعه‌باری که اغلب برای زنان در ایران وجود دارد ـ چه در عرصه عمومی و چه در عرصه خصوصی ـ تلاش‌های لیبرال برای احقاق حقوق زنان و از میان برداشتن مشکلات عینی از پیش پای آنان، می‌تواند بسیار راهگشا باشد و در قدم اول حتی ضروری است. اما نقد من شامل این دو نکته اصلی است:
1ـ نقد روش فرمالیستی ایشان و فقدان طرح انضمامی در مقاله.
2ـ آشکار ساختن پارادوکس‌های موجود در خانواده مدرن.
دکتر جلالی‌پور در مقاله خود دو تیپ ایده‌آل برای خانواده ارائه می‌دهند؛ خانواده پدرسالار و خانواده مدنی.
مدل خانواده مدنی از رفتار خانواده طبقه متوسط جدید انتزاع شده که به گفته ایشان می‌توان به تدریج در جامعه شهری ایران نضج گرفته و گسترش یابد. ویژگی‌های ذکر شده برای این خانواده تصویری از یک خانواده خوشبخت را ارائه می‌کند که در آن زن و شوهر به عنوان دو انسان برابر و آگاه در کنار هم با عشق، تعهد، صداقت و اعتماد زندگی می‌کنند و در حفظ خانواده خود می‌کوشند. در این خانواده حقوق و مسئولیت‌ها برابر و متقابلند و تقسیم کار و نقش‌ها قطعیت کمتری دارد. زن نیز همانند مرد در فعالیت‌های عرصه عمومی شرکت می‌کند و محدود به خانواده نمی‌شود و در اداره جامعه و خانه شریک است. چنین زنی مسلما مادر بهتری نیز هست و با انرژی بیشتری کانون خانواده را گرم نگه می‌دارد. البته دکتر جلالی‌پور خوشبینی نسبت به این خانواده را از این هم فراتر برده و در جایی از مقاله ذکر کرده‌اند که «حتی مادر بودن، تقسیم کار در خانه و وابستگی اقتصادی زن نیز در چنین خانواده‌ای باعث فرودستی او نخواهد شد. زن در عرصه عمومی حضور دارد و اداره خانواده یک پروژه مشترک است.» فرودست بودن زنان فقط احساسی شخصی نیست، مساله عینی است که پیوندی اساسی با مالکیت اقتصادی و تقسیم کار جنسی دارد. حتی در بهترین و ایده‌آل‌ترین نوع خانواده هم اگر زن مالک چیزی نباشد و کار، تخصص و سرمایه‌ای مادی یا غیرمادی از آن خود نداشته باشد، از آزادی و حس استقلال فردی فرسنگ‌ها به دور است. ویژگی دیگر درباره خانواده مدنی این است که فرزندان دختر و پسر از حقوق برابری برخوردارند. ازدواج فرزندان براساس قرارداد یا اجبار صورت نمی‌گیرد و علاقه دختر و پسر شرط اول است. مشکل این خانواده، واقعیت تلخ طلاق است که دیگر تابو نیست و پیامد ناخواسته حضور بیشتر زنان در عرصه عمومی است. لیبرال‌ها طلاق را پذیرفته و آن را همچون قیمتی در قبال مدرنیته می‌پردازند.
ایشان بعد از تعریف این دو مدل با ذکر دلایلی از خانواده مدنی در برابر خانواده مردسالار دفاع کرده‌اند:
«دلیل اول به نقش در دسترس‌تر و موثرتر نهاد خانواده مدنی در مقایسه با سایر نهادهای موثرتر در اصلاح جامعه ایران باز می‌گردد.» منظور ایشان از دیگر نهادها، سه نهاد دولت، NGOها (نهادهای مدنی) و رسانه‌هاست. در تحلیل این نهادها، بالاخص دولت و رسانه‌ها، می‌توان از مفهوم «باز تولید» آلتوسر ـ در مقاله «ایدئولوژی و دستگاه ایدئولوژیک دولت» ـ استفاده کرد. با توجه به تئوری او دولت دستگاهی عظیم است که با استفاده از خرده نظام‌های ایدئولوژی و سرکوب خود را از طریق نهادهای جامعه بازتولید می‌کند. یعنی دولت به مثابه یک کل، تمامی نهادها از قبیل مدرسه، تلویزیون و همچنین خانواده و غیره را تحت کنترل دارد و ایدئولوژی حاکم بر کل جامعه دائما به وسیله نهادها بازتولید شده و به نسل‌های آینده منتقل می‌شود. در جامعه ایران نیز فرهنگ مردسالار و ایدئولوژی مردسالار دولت در مدرسه، در رسانه‌ها ـ به ویژه تلویزیون ـ و در خانواده بازتولید می‌شود. بنابراین چنانکه ایشان معتقدند، دولت پدرسالار نه می‌خواهد و نه می‌تواند در راس اصلاحات جامعه قرار بگیرد یا برای بهبود وضعیت زنان تلاش کند، زیرا تداومش به فرودست نگه داشتن زنان و بازتولیدی پدرسالاری در جامعه بستگی نزدیکی دارد. اما دولت اصلاح‌طلب که اندک زمانی، اندک قدرتی داشت، جایگاه متفاوتی دارد. دولت اصلاح‌طلب به جامعه مدنی و کم کردن سلطه دولت اعتقاد دارد، همچنین این نکته را می‌داند که برای حرکت جامعه در مسیر مدرنیته و دموکراسی از توجه به وضعیت زنان و تغییر جایگاه آنان در جامعه گریزی نیست، هر چند این تغییر وضعیت مورد نظر اصلاح‌طلبان محدود به نگاه دینی و لیبرال برخی از آنان باشد. منظور این است که فعالان حقوق زنان و طرفداران فقه پویا در بین اصلاح‌طلبان برخلاف همتایان سکولار خود می‌توانند با نگاهی درون دینی به بازبینی و نقد مسائل دینی درباره زنان بپردازند، همچنین این گروه برای ایجاد ارتباط با مراجع دینی، راه‌اندازی بحث‌های فقهی و فشار آوردن به دولت برای ایجاد تغییر در برخی قوانین شانس بیشتری دارند. نهاد بعدی رسانه‌ها هستند. رسانه‌ها نیز همانطوری که گفته شده تحت سیطره دولت هستند.
کتاب‌ها و نشریات و روزنامه‌هایی که برخلاف ایدئولوژی حاکم فعالیت می‌کنند، مخاطب اندکی دارند و بر عامه مردم کمتر تاثیر گذارند. پرنفوذترین رسانه، تلویزیون است که کاملا تحت اختیار ایدئولوژی حاکم است و روزبه‌روز هم تلاش بیشتری ـ چه از طریق سریال‌های مبتذل و چه از طریق گفت‌وگوها و برنامه‌های آموزشی عامه‌پسند ـ در جهت بازتولید ارزش‌های جامعه مردسالار، اسطوره کردن زنانگی‌ها و مردانگی‌های برساخته فرهنگ و تغییر شکل دادن و به ابتذال کشاندن فمینیسم به کار می‌بندد. فعالان اصلی جنبش زنان و تشکیل‌دهندگان NGOها که انتقاد دکتر جلالی‌پور درباره غفلت فمینیست‌های ایرانی درباره این گروه است، جمعی از زنان آکادمیسین و نخبه و نیز بخش کوچکی از زنان طبقه متوسط هستند. اما آنها گروه یکدستی از لحاظ نظری نیستند. فمینیست‌های فعال در ایران نیز طیف وسیعی از شاخه‌های فمینیسم اعم از لیبرال، مارکسیست، سوسیالیست، رادیکال، پست‌مدرن و غیره را در بر می‌گیرند. فمینیست‌های ایرانی تنها به نقد بنیان خانواده نمی‌پردازند یا برای بازسازی نوشتار و دنیای مردانه و خلق دنیایی زنانه تلاش نمی‌کنند، آنها تلاش‌های عینی بسیاری نیز برای تغییر و تعدیل قوانین تبعیض‌آمیز درباره زنان، دگرگونی در خانواده مردسالار، کمک به دختران فراری، آگاهی دادن به زنان کارگر، زنان خانه‌دار و زنان روسپی و بسیاری از این قبیل فعالیت‌ها انجام می‌دهند. هر چند این گروه کوچک است و کم‌تاثیر، اما تاکنون موفقیت‌های انگشت شماری کسب کرده است، به عنوان مثال غوغایی که فمینیست‌ها (بیشتر از بین وکلا، روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان) برسر حکم اعدام افسانه نوروزی و چند زن دیگر در عرصه عمومی به پا کردند، به لغو حکم اعدام یا آزادی آنان انجامید. در نهایت وقتی از میان نهادها بپذیریم، خانواده مدنی توان تولید نسل جدیدی را دارد که از قید و بندهای جامعه مردسالار فارغ است، وقتی می‌پذیریم که برای نیل به جامعه‌ای دموکرات، خانواده مدنی صدها بار بهتر و راهگشاتر از خانواده مردسالار است و زنان خانواده‌های طبقه متوسط نسبت به زنان دیگر در شرایط بهتری به سر می‌برند، آنگاه این سوال مطرح می‌شود که چگونه می‌توان خانواده مدنی را معرفی، تبلیغ و تحکیم کرد؟ طبقه متوسطی در ایران در حال شکل‌گیری است که زمینه در آن برای شکل‌گیری خانواده مدنی مهیاست، اما چگونه این توان بالقوه به فعل درآید؟ سیستم آموزشی و رسانه‌ها تحت سلطه دولت است و خانواده نیز تحت تاثیر آنها. چگونه نسل جدیدی که اشاره شد در این خانواده تولید می‌شود؟ طبقه متوسط نیز جزئی از ساختار کلی جامعه است. در واقع فقط NGOها می‌توانند برای ایجاد خانواده مدنی ـ همانطور که دکتر جلالی‌پور به درستی خواستار آنند ـ تلاش کنند، اما چگونه؟ مگر نه اینکه بنا به گفته خود ایشان، نهادهای جامعه مدنی هنوز از مشارکت و همراهی حتی 10 درصد اقشار طبقه متوسط جدید ایران برخوردار نیستند، حتی تا این اندازه هم نباید خوشبین بود، هنوز تا شکل‌گیری یک خانواده مدنی فارغ از ویژگی‌های مردسالارانه راه درازی مانده است. دختران نسل جدید چگونه باید محافظه‌کاری مادران خود را کنار بگذارند طوری که مهمترین خواسته‌شان (چنانکه دکتر جلالی‌پور در مقاله خود ذکر کرده‌اند) ازدواج و تشکیل یک زندگی پایدار نباشد.
نتایج نظرسنجی‌ها نشان‌دهنده زمینه‌ای مناسب برای تقویت خانواده مدنی نیست. به خانواده‌ای خانواده مدنی می‌گویند که زنان در آن از آزادی و حقوق بیشتر برخوردارند و فرزندان دختر این خانواده سرنوشت خود را محدود به ازدواج کردن ندانند. نقد این مساله که چرا ازدواج برای زن سرنوشت است به معنی مخالفت با خانواده نیست، بلکه ازدواج برای زنان نیز باید همچون مردان یکی از راه‌های زیستن باشد. واقع‌گرایی، بررسی و تحلیل انتقادی زیست دختران مدرن طبقه متوسط است، اما نتیجه‌گیری براساس خواست این گروه به ظاهر مدرن، اما محافظه‌کار خوشبینی ایده‌آلیستی است. به هر حال هم ایجاد زمینه برای شکل‌گیری و هم چگونگی گسترش این نهاد در جامعه نکاتی است که در مقاله دکتر جلالی‌پور چندان به آنها اشاره نشده است. رویکرد ایشان که همچون هر رویکرد لیبرالی، فرمالیست است، فقط شکلی آرمانی از خانواده مدنی تصویر شده است، اما راه‌حلی انضمامی با در نظر گرفتن تمامی امکانات، موانع و پیچیدگی‌های جامعه و خانواده برای ایجاد و گسترش آن ارائه نشده است، البته هنگامی که این شکل آرمانی از خانواده براساس روشن‌شناسی وبری به عنوان ابزاری تحلیلی به کار می‌رود چندان قابل انتقاد نیست، اما هنگامی که به عنوان آرمانی ارائه می‌شود که ما باید به آن برسیم، قابل انتقاد است. این فرمالیسم انتزاعی ـ چنانکه گفته شد ـ اگر نتواند به گونه‌ای انضمامی زمینه‌های بروز و ظهور خود را در جامعه تعیین کند در حد نصایحی اجتماعی باقی خواهد ماند. در یک کلام اینکه دکتر جلالی‌پور بهشت خانواده مدنی را برای ما به زیبایی تصویر می‌کنند، اما راه رسیدن به آن را نه.
ب) پارادوکس‌های خانواده مدنی: فیلم چهارشنبه‌سوری
من در بخش اول این مقاله تلاش کردم فقدان طرحی انضمامی برای رسیدن به خانواده مدنی را در مقاله دکتر جلالی‌پور نشان دهم. در این بخش به این نکته اشاره خواهم کرد که خانواده مدرنی که دکتر جلالی‌پور از آن دم می‌زند، پارادوکس‌های درونی دارد که از نگاه خوشبین ایشان پنهان مانده است. بنابراین بهشتی که ایشان برای ما می‌سازند چندان هم بهشت نیست. من در این بخش با تحلیل فیلم چهارشنبه سوری (ساخته اصغر فرهادی) به پارادوکس‌های نهفته در خانواده مدنی ایران اشاره می‌کنم، البته باید توجه داشت این پارادوکس‌ها گرچه در فرهنگ‌های مختلف اشکالی مختلف دارند، اما بسیاری از ابعاد این پارادوکس‌ها عام و جهانی هستند. چهارشنبه سوری بازنمایی یک روز از زندگی خانواده‌ای از طبقه متوسط ایرانی است. زن و شوهر، آنطور که از وضعیت خانه، رابطه و برخوردن آن دو با یکدیگر و اظهار نظرهای همسایه‌ها نمایان است، دائما در حال نزاع هستند. در خلال فیلم از رفتار و صحبت‌های آشفته زن معلوم می‌شود که به وفاداری شوهر شک دارد و در پی کشف رابطه پنهانی او با زن مجرد همسایه است. زن عصبی، سراسیمه و مستاصل است، سعی می‌کند از دیوار حمام صداهای خانه همسایه را بشنود. در خیابان، مقابل محل کار شوهرش کشیک می‌دهد و مواظب رفت‌وآمدهای اوست. خلاصه کلام، زندگی زن آشفته است، این آشفتگی از وضع به هم ریخته خانه، رابطه او با فرزندش (پسری هفت، هشت ساله) و مسافرتی معلق مانده معلوم است. او فقط سراسیمه برای یافتن حقیقت به دنبال شوهر خود روان است. تا نیمه‌های فیلم یا شاید هم بیشتر حقیقتی نمایان نمی‌شود، نمی‌دانیم شوهر خیانت‌کار است یا زن شکاک و حسود تا اینکه با شهادت دختری که برای نظافت خانه آمده است، شوهر تبرئه می‌شود و زن مستاصل‌تر از قبل، اما بعد در صحنه‌ای از فیلم حقیقت بر تماشاگر و نه بر همسر مرد، نمایان می‌شود: زن همسایه سوار ماشین مرد می‌شود، این بار مرد خیانت‌کار است و زن قربانی، تا پایان فیلم نیز حقیقت از او پوشیده می‌ماند. چهارشنبه سوری بازنمایی زندگی است که تا ابد بین حقیقت و دروغ در نوسان است. جدال زوج شاید تا ابد ادامه یابد، مرد در احساس گناه و آشفتگی بماند و زن مظلومانه بین تردید و عذاب‌وجدان زجر بکشد.
اما بگذارید پرسشی را طرح کنیم، چرا مرد دروغ می‌گوید؟
به نظر جلایی‌پور «یکی از ویژگی‌های خانواده مدنی آموزش صداقت، راستی، فداکاری و احترام به دیگری به منظور تولید فردی اخلاقی و مدنی برای حضور در عرصه عمومی جامعه است.» برخلاف نظر دکتر جلالی‌پور که اعتقاد دارند خانواده طبقه متوسط (که قابلیت مبدل شدن به خانواده‌ای مدنی را داراست) جایگاه صداقت و درستی است، در خانواده طبقه متوسط ایرانی همچون دیگر بخش‌های جامعه افراد یاد می‌گیرند برای ادامه زندگی و حفظ منافع خود چند چهره داشته باشند، در خانه و بیرون از خانه متفاوت رفتار می‌کنند و عقاید خود را به راحتی بروز نمی‌دهند. در بسیاری موارد پیامدهای راستگویی چندان سنگین است که افراد ترجیح می‌دهند دروغگو باشند. واضح است در مواردی مثل داستان چهارشنبه‌سوری که پیامد صداقت، خانواده‌ای را از هم می‌پاشاند، راستگویی چندان کار ساده‌ای نیست. اگر فیلم را بر مبنای تئوری آلتوسر بازبینی کنیم، می‌بینیم که دولت در سراسر فیلم ـ در مدرسه و خانواده ـ حضوری غایب دارد، ساختار قالب بر جامعه دائما دراین نهادها بازتولید می‌شود. چنانکه در فیلم نشان داده شده زن در خانه از آموزش‌های جهت‌دار مدرسه شکایت می‌کند و کودک قطعا آموخته که نباید از این مخالفت‌ها در مدرسه سخنی بگوید. در مدرسه، در نمایی از صف ایستادن بچه‌ها شاهدیم که آموزش‌های ناظم با فرهنگ و آموزش‌های خانگی فرزندان طبقه متوسط در تضاد است همینطور شاگردان مدرسه در روز چهارشنبه سوری باید وسایل آتش‌بازی را که در خیابان به صورتی علنی فروخته می‌شود، پنهان کنند. بنابراین در جامعه‌ای که همه چیز از عقاید افراد تا شیوه زندگی‌شان باید پنهان بماند نمی‌توان از افراد انتظار صداقت حتی در حوزه خصوصی‌شان داشت.
نکته دیگری که فیلم سعی در بازنمایی آن دارد نه مردسالاری، بلکه ایدئولوژی خانواده است که البته نه شکلی پنهان و رقیق شده در ذهن مرد جای دارد. این ایدئولوژی، خانواده را بدل به یک نهاد اسطوره‌ای می‌کند. تبلیغ‌هایی از این قبیل که بنیادی‌ترین و مهمترین نهاد جامعه خانواده است، ستایش خانواده و دائما گفتن و گفتن از خانواده حتی اگر طلاق تابو هم نباشد، از خانواده اسطوره‌ای غریب می‌سازد که ترجیح می‌دهیم به جای برملا کردن سیاهی درون آن، آن را بپوشانیم و بزک کنیم. مرد ـ تحت تاثیر این ایدئولوژی ـ به شکلی ناخودآگاه اصرار بر حفظ خانواده دارد. با اینکه می‌داند چیزی را از همسرش پنهان می‌کند از او مظلومانه تقاضا می‌کند که شکاک نباشد، دعوا را تمام کند و آرامش خانه را حفظ کند. او همچون مردان مردسالاری مقتدر و زورگو نیست. وقتی برای اولین بار زنش را در خیابان ـ مقابل محل کارش ـ کتک می‌زند، از حرکت غیرانسانی خود پشیمان می‌شود، از زنش معذرت می‌خواهد، گریه می‌کند و می‌گوید احساس کردم تبدیل به یک حیوان شده‌ام.
مرد مردسالار بعد از کتک زدن همسرش ممکن است از او دلجویی کند، اما احساس حیوان بودن نخواهد کرد. بگذارید این بار از زاویه ذهن مرد نگاه کنیم. به نظر می‌رسد هنوز خاطره مردسالاری در ذهن باقی‌مانده است. مرد آرزو می‌کند ـ چنانکه در محل کار به همکارش می‌گوید ـ زنش به خانه‌داری، رفت‌وآمد با فامیل و دوستان، مسافرت و... بپردازد تا اینکه بخواهد سر از کار او در بیاورد. در واقع مرد از طرفی می‌خواهد خانواده را به هر نحو قیمتی شده حفظ کند و از طرفی حاضر نیست از رابطه پنهانی خود با زن همسایه چشم‌پوشی کند. به نظر می‌رسد او در نوستالژی دوران مردسالاری است. به جای رو راست بودن با همسرش و پرداختن قیمت صداقتش ترجیح می‌دهد که همسرش به کار خود سرگرم باشد و از خیانت او بی‌اطلاع بماند. درباره دختر خدمتکار نیز تاثیر ایدئولوژی خانواده و فرهنگ کلی جامعه است که مانع راستگویی او می‌شود. او که با دیدن جدال زن و شوهر و احتمالا دلسوزی برای کودک، برای بازگرداندن آرامش به این جهنم، دروغی گفته، حتی پس از کشف اتفاقی رابطه مرد با زن همسایه نیز سکوت می‌کند و ترجیح می‌دهد زن همسایه در آرامش ظاهری و البته موقتی وفاداری شوهر بماند. بنابراین فیلم چهارشنبه سوری به شکلی ظریف نشان‌دهنده این نکته مهم است که خانواده مدرن (یا به تعبیر دکتر جلالی‌پور خانواده مدنی) دارای پارادوکس‌های ذاتی است که در ساختار جامعه نهفته است و از آن گریزی نیست. نباید فکر کنیم که ایدئولوژی خانواده فقط در جوامع مردسالار تبلیغ می‌شود، بلکه در بسیاری از جوامع لیبرال نیز این ایدئولوژی قوی است. (فراموش نکنیم که جامعه آمریکا، یکی از لیبرال‌ترین جوامع دنیا بر پایه سه شعار خدا، خانواده و میهن بنا شده شده است. ایدئولوژی خانواده در آمریکا برخلاف تصور رایج بسیار نیرومند و همه‌گیر است.)
فیلم چهارشنبه‌سوری در نگاه نخست نشان‌دهنده پارادوکس‌های خانواده مدرن ایرانی است، اما در نگاهی دیگر می‌توانیم این فیلم را بازنمایی‌کننده تضادهای نهفته در خانواده مدرن به طور کلی بدانیم که البته در زمینه فرهنگ ایرانی بیان شده است: کشمش دائمی برسر وفاداری و خیانت که با شدت‌ها و شکل‌های مختلف در جوامع گوناگون وجود دارد. به نظر من فیلم چهارشنبه سوری فارغ از هر خوشبینی انقلابی است. این فیلم با بیانی تحسین برانگیز تضادها و سیاهی‌های موجود در خانواده مدرن را نشان می‌دهد، اما ـ چنانکه بسیاری از فمینیست‌ ـ مارکسیست‌های ساده ‌انگار باور دارند، در پی نابودی نهاد خانواده نیست. زن همسایه از همسر خود جدا شده، دختر او معلق میان پدر و مادر است و همسر سابقش نیز ـ که در پایان فیلم او را می‌بینیم ـ از وضع خود راضی نیست. آنها آزادی و استقلال بیشتری دارند و زندگی پر ندارند، اما در بهشت زندگی نمی‌کنند. بنا فیلم چهارشنبه سوری به ما می‌گوید: «خانواده بالقوه جهنمی را در درون خود پرورش می‌دهد می‌تواند زندگی را به تباهی و سیاهی بکشاند مقابل نیز به یوتوپیای «جامعه بی‌خانواده»؛ است. دست آخر فیلم ما را با پرسشی دشوا می‌کند؛ پرسشی که فروتنانه باید اعتراف کنیم، آن را نمی‌دانیم.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات