نعمت احمدی/حقوقدان
دومین باری است که در سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی تشنج ایجاد میشود نخست وقتی که آقای هاشمی ـ البته با تاخیر ـ از شهردار موفق خود که اتفاقا به درخواست او از کاخ استانداری اصفهان به ساختمان شهرداری در خیابان بهشت تهران نقل مکان کرد به وقوع پیوست.
در آن جابهجاییها هاشمی با تکیه بر عملکرد آقای کرباسچی در اداره استان اصفهان در ایام جنگ بهترین گزینه را برای روبراه کردن پایتخت جمهوری اسلامی که میرفت بعد از سالها التهاب ایام انقلاب و زخمه جنگ تحمیلی و برخورد با خانههای تیمی گروههای تا دیروز انقلابی دست و رویی در آب سازندگی بشوید، طرفه اینکه شهردار جدید به قصد شستن زنگار غم از چهره شهری مانده در التهابات انقلاب و جنگ و درگیری خانگی به ساختمان شهرداری پا گذاشت در و دیوار شهر رنگ و لعابی تازه یافت تنها رنگ در مغازهها و رفت و روب گرد و غبار در و دیوار نبود بلکه با گذاشتن گلدان در گوشه و کنار خیابانها و آوردن درخت و درختچه از گلخانهها به حاشیه خیابانها و پس آنگاه ایجاد فضاهای سبز، گویی صاحب خانه قصد غبارروبی یا خانه تکانی شب عید را داشت.
8 سال طول کشید تا برنامه های تامین هزینه شهر به وسیله شهرداری چهره خود را نشان داد. ناگهان تهران در گوشه و کنار اما بی برنامه و بدقواره رشد کرد! دوره سازندگی عصر طلایی شهرداری تهران بود و آقای کرباسچی تکنوکرات مدل مدیریت سایر شهرها شد. دغدغه سیاست که همانند خوره به جسم و جان انسان های شرقی می افتد این بار راحت به سراغ شهردار پر نفوذ تهران رفت. کرسی هیات دولت بدون اینکه عضو رسمی کابینه باشد در اختیار شهرداری قرار گرفت.
هنوز اصل 100 قانون اساسی در خصوص شورای شهر پیاده نشده بود شهردار که حکم خود را از وزیر کشور می گرفت شانه به شانه وزیر کشور در هیات دولت شرکت نمود حساب و کتاب شهرداری تنها با امضای وزیر کشور رفع و رجوع می شد اندوخته شهرداری تهران پر و پیمانه شد تا جایی که بعد از سالهاحتی از میانه حکومت پهلوی دوم طرح بلند پروازانه خیابان نواب کلنگ خورد، اتوبان ها از شرق و غرب عین مار سربرکشیدند، چکاچک تیر آهن ها و فریاد کارگرها در هیاهوی ساخت و ساز هارمونی ناهمگونی را به نمایش گذاشت.
انتخابات ششمین دوره ریاست جمهوری در پیش بود ظریفی در آن روزگار می گفت: قطار دولتی ریاست جمهوری با فرش قرمز خود چشم انتظار سوار شدن مسئولین بود که اتوبوس سفیدرنگ آقای خاتمی از دروازه دوم خرداد گذشت و زمانی مسافرین خوش خیال قطار از رسیدن اتوبوس سید خندانی که دست زیرچانه با لبخندی نمکین دوره تازه ای از شیوه زندگی را نوید می داد باخبر شدند.
شهردار تکنوکرات تهران که تیر و درختان شهر را آن میزان زیاد کرده بود که بشود عکس سید خندان را بر آنها آویزان کرد چه رسد به شک در تامین هزینه انتخاباتی پرونده دوم خرداد، او را به پای میز محاکمه کشاندند و برخلاف رویه قضایی که تا حکم قطعی نشود نباید مفاد آن علنی گردد، هر شب تلویزیون برنامه محاکمه شهردار تهران را نمایش می داد در همان زمان نخبگان جامعه محاکمه کرباسچی را نوعی برخورد از لون دیگر با هاشمی رفسنجانی می دانستند. هاشمی اما در نخستین سفر بعد از پایان دو دوره ریاست جمهوری به عربستان که آقای کرباسچی متهم را با خود برد، سفری که یخ سیاسی بین ایران و عربستان را آب کرد.
محاکمه کرباسچی و انتشار آن از تلویزیون تا جایی پیش رفت که دل نگرانی نه بلکه غمباد ایام خدمت اشک کرباسچی را در حضور میلیونها بیننده تلویزیون روان ساخت. هاشمی اما با سکوت نظاره گر حادثه ای بود که به هرحال جایی هرچند دور در سالن دادگاه نظاره گر برنامه دولت اوست مگر نه اینکه کرباسچی را هاشمی عضو هیات دولت نموده بود. آن روز که حمایت هاشمی از کرباسچی در نمازجمعه با واکنش شعار مرگ بر سرمایه دار و غارتگر بیت المال روبرو شد. هاشمی با همه توانمندی خود دل آزرده شد اما روحیه کویری او منفذ و راه گریزی برای آینده باز گذاشت.
اگر حرمت نمازجمعه و دانشگاه تهران در حمایت از اقدامات دادگاه را آن روز هاشمی شکستن قانون فرض کرده بود و به جد به دو جهت، نخست حرمت خطبه های نمازجمعه که جزء نماز است و اگر در آن روز رعایت می شد، و مهم تر ازهمه قانون حفظ می گردید به یقین دومین تشنج درست بعد از انتخابات ریاست جمهوری و طرفه، پیروزی رقیب هاشمی آن هم در ایام پانزده خرداد، به وقوع نمی پیوست. در کنار همه این نشانه ها قداست و حرمت حرم امنی که بارقه های انقلاب درست 44 سالی قبل از همان مکان درخشیدن گرفت را نباید فراموش کرد.
اگر دوباره فیلم افرادی که با رگ های گردن برآشفته مرگ بر ضد ولایت فقیه سرمی دادند را تکرار کنند سن اکثر آنان زیر 44 سال بود سالیانی که هاشمی در زندان و فراری و محکوم بود، اینان به یقین به دنیا نیامده بودند و شاید اکثریت آنان ندانند که هاشمی در دادگاه اول به مرگ محکوم شد و به حکایت آقای ناطق نوری در مراسم مرگ مادر هاشمی درمسجد سپهسالار وقتی هاشمی را از اتاق شکنجه آوردند در واقع مرده بود و هیچ امیدی به زنده ماندنش نداشتیم (نقل به مضمون) اما هاشمی درهر دو تشنج از قانون و اجرای آن با تکیه بر روحیه کویری خود غمض عین کرد، غافل از اینکه حق گذشت متعلق به او نیست، قانون زینت کتاب نمی باشد، قانون برای اجراست و حق آن تساوی افراد در برابر قانون است.
اگر قرار است از فواید اجرای قانون همه به صورت یکسان سود ببریم در نقض آن هم مجازات برابر عین عدل است. اگر آن روز که مرگ بر غارتگر بیت المال درپی حمایت هاشمی از کرباسچی در نمازجمعه سرداده شد با آنان حسب قانون برخورد می شد و هاشمی خود را طرف دعوی میدانست و با تساهل از آن واقعه نمی گذشت با اطمینان بعد از گذشت 8 سال از واقعه شعار مرگ بر غارتگر بیت المال در نمازجمعه به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه در حرم حضرت معصومه در تاریخی ترین روز انقلاب اسلامی یعنی پانزده خرداد در قم و در حضور هاشمی و خطاب به او به وقوع نمیپیوست.